عبدالله بن ‌کواء در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

نام او عبدالله بن عمرو از قبیله بنی یشکر است. به گفته ابن ندیم وی دانشمند نسب‌دان شیعه و از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) بود[۱]. به پدر او کواء می‌گفتند؛ زیرا در زمان جاهلیت بر حیوانات داغ می‌نهاد. «کواء»[۲] به معنی مرد پلید بدزبان نیز هست و «ابوالکواء» از کنیه‌های عرب است[۳] (یعنی آدم بد زبان و گستاخ). همچنین به شخص پست و دشنام دهنده «کواء» می‌گویند؛ زیرا مردم را با زبانش نیش می‌زند. ابن کواء از تابعان بود و از امیرمؤمنان علی(ع) روایت کرده است[۴]. عبدالله بن‌کواء، از کوفه به سوی خوارج بیرون رفت و به سبب زهد و علم و فضلی که نسبت به دیگر سران خوارج داشته است، امام جماعت خوارج گردید. ظاهراً به عنوان رهبر فکری و معنوی آنها تا اندکی قبل از جنگ نهروان به شمار می‌آمده است.

طبری در مورد چگونگی خروج عبدالله بن کواء و شبث بن ربعی، روایتی را از ابومریم که خود شاهد ماجرا بوده، چنین آورده است: شبث بن ربعی و ابن کواء از کوفه به حروراء رفته بودند؛ شنیدیم که خوارج بازگشتند و حمله کردند. با خود گفتم، بروم و آنها را ببینم. به سوی خوارج رفتم و به صفوفشان وارد شدم و به شبث بن ربعی و ابن‌کواء که بر اسب‌های خود سوار بودند، رسیدم؛ در حالی که فرستادگان امیرالمؤمنین(ع) نزد آنها بودند و قسمشان می‌دادند که بازگردند. در آن حال یکی از خوارج به طرف یکی از فرستادگان امیرمؤمنان علی(ع) آمد و اسب او را پی کرد. سوار از اسب پیاده شد و در حالی که ﴿إِنَّا لِلَّهِ می‌گفت، زین اسب خود را برداشت و رفت[۵]. عبدالله بن کواء، در حروراء بود تا اینکه عبدالله بن عباس پس از ناکامی در متقاعد کردن خوارج به بازگشت به کوفه، نزد امیرمؤمنان علی(ع) بازگشت. آن حضرت خود با یکصد نفر از اصحابش به حروراء حرکت کرد. چون خبر به خوارج رسید، عبدالله بن کواء نیز با یکصد نفر از یارانش به مقابل امیرمؤمنان علی(ع) آمد. حضرت امیر(ع) به وی فرمود: ای پسر کواء! سخن بسیار است؛ کسی از یارانت را نزد من بفرست تا با او سخن گویم. ابن‌کواء گفت: از شمشیر تو در امانم؟ حضرت فرمود آری. در آن هنگام ابن‌کواء با ده نفر از یارانش جدا شد و به نزدیک آن حضرت رسید. عبدالله خواست سخن آغاز کند که مردی از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) فریاد زد: ساکت باش تا کسی که از تو بهتر است، آغاز سخن کند. ابن‌کواء هم ساکت شد.

امیرالمؤمنین(ع) شروع به سخن کرد و از روزی که قرآنها را بر سر نیزه کردند و اینکه چگونه بر قبول حکمیت اتفاق کردند، سخن گفت. سپس فرمود: وای بر تو ای پسر کواء در آن روز که قرآنها را بلند کردند به شما نگفتم که اهل شام می‌خواهند شما را به این وسیله فریب دهند و نگفتم سلاح، آنها را به عجز آورده است، و از جنگ خسته شده‌اند؛ بگذارید جنگ را ادامه دهم؟ ولی شما از من نپذیرفتید و گفتید که آنها ما را به کتاب خدا فرا می‌خوانند و باید جواب مثبت به آنها بدهی وگرنه با تو می‌جنگیم و تو را می‌گیریم و تحویل می‌دهیم؛ چرا چنین جوابی به من دادید؟ خواستم پسرعمویم عبدالله بن عباس را حَکَم کنم که از هر نظر لایق بود، ولی او را نپذیرفتید و ابوموسی اشعری را به من تحمیل کردید و گفتید ما این را می‌خواهیم؛ من هم با اکراه او را پذیرفتم. اگر در آن موقع یارانی غیر از شما داشتم، پاسخ مثبت به شما نمی‌دادم. از این گذشته من در حضور شما شرط کرده بودم که حکمین، به آنچه خدا نازل کرده و آنچه سنت جامع رسول خدا(ص) می‌گوید، حکم کنند. اگر آن دو نفر به این شرط عمل نکنند، حُکم آنها برای من الزام‌آور نیست. آیا این بوده است یا نه؟

ابن کواء، گفت: راست می‌گویی، عیناً همین بوده است؛ اما چرا به جنگ آنها بازنگشتی، در حالی که حکمین، حکم به حق نکرده‌اند و یکی دیگری را فریب داد؟ حضرت فرمود: آیا غیر از این راهی داشتم؟ نگاه کن ای پسر کواء! من یارانی داشته باشم و از حقم باز بمانم؟ در این هنگام عبدالله بن کواء اسب خود را پیش تاخت و با ده نفر همراهش به نزد حضرت امیر(ع) رفتند و (ظاهراً) از رأی خوارج بازگشتند؛ سپس به اتفاق آن حضرت به کوفه آمدند. در این هنگام بقیه خوارج همراه وی پراکنده شدند، در حالی که می‌گفتند: لا حکم الا الله و الا طاعة لمن عاصی الله. بعد از این بود که عبدالله بن وهب راسبی و حرقوص بن زهیر بجلی[۶] را بر خود امیر کردند[۷].

به رغم بازگشت عبدالله بن کواء به کوفه و شکست او در مقابل احتجاج محکم امیرالمؤمنین(ع)، و با اینکه وی در جنگ نهروان نیز شرکت نکرد، اما بر عقیده خوارج باقی بود و با اظهارات و سؤالات و بحث‌های نابجا، که به قصد آزار حضرت بیان می‌کرد، چهره واقعی خود را به نمایش می‌گذارد؛ به گونه‌ای که امیرمؤمنان علی(ع) بارها او را همچون اشعث بن قیس مورد عتاب قرار می‌داد و از زمره خوارج می‌دانست. ذیلاً چند نمونه از سؤالات و آزار و اذیت‌های وی را نقل می‌کنیم که دلالت بر باقی ماندن وی بر عقاید خوارج دارد:

  • روزی امیرالمؤمنین(ع) در حین نماز، که عبدالله بن کواء هم در پشت سر آن حضرت قرار داشت، مشغول قرائت بود که عبدالله این آیه را خواند: ﴿وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۸]. امیرمؤمنان علی(ع) با شنیدن این آیه که او خواند، در قرائت، ساکت شد. ابن‌کواء هم سکوت کرد؛ سپس آن حضرت قرائت خود را ادامه داد. ابن‌کواء نیز همان آیه را سه بار تکرار کرد. بار سوم امیرمؤمنان(ع) این آیه را در قرائت خواند: ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ[۹][۱۰].
  • به روایت ابن سعد روزی عمران بن طلحه فرزند طلحة بن عبیدالله که در جنگ جمل کشته شد، نزد امیرمؤمنان(ع) آمد. آن حضرت فرمود: برادرزاده بیا اینجا. آن‌گاه او را در جای خویش نشانید. سپس فرمود: «به خدا امیدوارم که من و پدر این (یعنی طلحه) از کسانی باشیم که خدا درباره ایشان می‌فرماید: ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ[۱۱]. ابن کواء گفت: خدا عادل‌تر از این است که چنین کند. امیرمؤمنان برخاست و با تازیانه نخی خود چند ضربه به او زد و فرمود: ای بی‌مادر! تو و یارانت منکر این هستید؟[۱۲]. اگرچه نمی‌توان چنین تعبیری را از امیرمؤمنان(ع) درباره یکی از موثرترین سران ناکثین پذیرفت، اما نقل این مطلب در منابع اهل تسنن، باز هم نشانگر ستیزه‌جویی ابن‌کواء با آن حضرت است.
  • به روایتی عبدالله بن کواء از امیرالمؤمنین علی(ع) معنی آیه ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا[۱۳] را پرسید[۱۴]. آن حضرت در پاسخ او فرمود: آنها شما هستید ای مردم حروراء ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا، (در عین حال خیال می‌کنند کار خوبی انجام می‌دهند و مطیع خدا و نیکوکارند). ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا[۱۵][۱۶].
  • روزی ابن کواء در وضو گرفتن، آب زیادی مصرف می‌کرد. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: در ریختن آب اسراف کردی! ابن کواء گفت: آنچه تو از خون مسلمانان ریختی، بیشتر است!»[۱۷].

از آنچه نقل شد، فساد عقیده و نیز عدم اعتقاد عبدالله بن کواء به امیرالمؤمنین(ع) کاملاً آشکار است. ظاهراً از آنجا که وی خود فردی عالم و با فصاحت بوده است[۱۸] در برابر سخنان عمیق و محکم حضرت امیر(ع) چاره‌ای جز تسلیم نداشته، و چون بدین‌گونه در برابر آن حضرت خلع سلاح می‌شد، از پیوستن رسمی و علنی به خوارج خودداری می‌کرده است. نکته جالب توجه اینکه وی و اشعث بن قیس، که با ابراز مخالفت با ادامه جنگ صفین و اعلام «لَا حَكَمَ إِلَّا اللَّهُ‌» بانی تفکر «خارجی» بودند و بقیه به سبب حرکت آنها، بر ضد امیرمؤمنان(ع) شوریدند، نهایتاً هر دو به ظاهر از خوارج جدا شدند؛ و ضمن اینکه به گونه‌های مختلف (که ذکر آن گذشت) آن حضرت را می‌آزردند و مورد لعن و طعن امیرالمؤمنین(ع) نیز واقع می‌شدند، منسوب به خوارج نشدند. حتی اشعث بن قیس با شرکت در جنگ نهروان بر ضد خوارج، شبهه‌ای را که در میان عوام الناس نسبت به او وجود داشت، برطرف کرد.[۱۹]

منابع

پانویس

  1. فهرست ابن ندیم ترجمه فارسی، ص۱۵۳ و نیز به نقل از الغارات، ص۲/ تعلیقه ۳۰ از مرحوم محدث ارموی، در مورد اصطلاح «شیعه» رجوع کنید به مبحث «کوفه و تشیع».
  2. «کوّی» در لغت به معنی سوزاندن و داغ نهادن، به معنی نیش زدن و دشنام دادن هم آمده است که لازمه معنی آن است؛ پس «کواء» یعنی داغ کننده، و اگر لقب خود او (عبدالله) هم بوده، جای دوری نرفته است؛ زیرا او مردی نیش زن، بد، زبان و گستاخ بوده است. درباره این خصلت‌های عبدالله بن کواء در ادامه بحث، سخن خواهیم گفت.
  3. الغارات، ج۲، ص۷۸۳، تعلیقه ۳۰ مرحوم محدث ارموی (به نقل از قاموس فیروزآبادی).
  4. الغارات، ج۲، ص۷۸۳ (به نقل از تاج العروس فی شرح قاموس، سید مرتضی زبیدی).
  5. تاریخ طبری، ج۴، ص۶۸.
  6. بنابر مشهور حرقوص بن زهیر از قبیله بنی تمیم (از اعراب شمالی) و منسوب به یکی از تیره‌های آن است که «سعدی» خوانده می‌شود. حال آنکه «بجیله» قبیله‌ای یمنی است.
  7. فتوح ابن اعثم کوفی، ج۴، ص۹۵.
  8. «و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بی‌گمان کردارت از میان خواهد رفت و بی‌شک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
  9. «پس شکیبا باش که وعده خداوند راستین است و مبادا آنان که اهل یقین نیستند تو را سبکسار گردانند» سوره روم، آیه ۶۰.
  10. قاموس الرجال، ج۶، ص۱۱۱ (به نقل از تفسیر قمی).
  11. «و آنچه کینه است از دل آنان می‌زداییم و برادروار بر اورنگ‌هایی روبه‌رو می‌نشینند» سوره حجر، آیه ۴۷.
  12. الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۲۴.
  13. «بگو: آیا شما را از کسان زیانکارتر آگاه کنیم؟ * آنان که کوشش‌هایشان در زندگانی دنیا تباه شده است ولی خود گمان می‌برند که نیکوکارند» سوره کهف، آیه ۱۰۳-۱۰۴.
  14. پیش‌تر سوالات ابن کواء از امیرالمؤمنین(ع) را ثقفی در «الغارات» نقل کرده و از او به دیگران رسیده است (نک: الغارات، ج۱، ص۱۷۷ تا ۱۸۳).
  15. «آنانند که آیات و لقای پروردگارشان را انکار کردند و کردارهایشان تباه گردید؛ از این رو روز رستخیز ترازویی برای آنان برپا نمی‌داریم» سوره کهف، آیه ۱۰۵.
  16. سفینة البحار، ج۱، ص۵۶۸.
  17. قاموس الرجال، ج۶، ص۱۱۱.
  18. روزی حضرت امیرالمؤمنین(ع) به ابن کواء فرمود: خدا تو را بکشد چقدر شیطان به تو فصاحت داده است (قاموس الرجال، ج۶، ص۱۱۱).
  19. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۲۲۳.