مصعب بن زبیر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از مصعب بن الزبیر)

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

آشنایی اجمالی

سردار و امیر معروف در صدر اسلام، برادر عبدالله بن زبیر و سردار سپاه و بازوی توانای او. وی در سال ۶۷ هجری از سوی برادرش به حکومت بصره منصوب شد، و مخالفان و از جمله مختار ثقفی را کُشت یا سرکوب کرد و لشکریان عبدالملک بن مروان را که پیاپی به جنگ او گسیل می‌شدند درهم شکست. سرانجام عبدالملک خود با سپاهی گران به جنگ او آمد و نخست به او پیشنهاد کرد که دست از جنگ بردارد و مادام العمر حکومت بصره و کوفه از آن او باشد، اما مصعب از پذیرش این پیشنهاد سرباز زد و جنگ میان دو طرف در دَیر جاثَلیق در ساحل رود دُجَیل درگفت و چون بسیاری از یاران مصعب از او جدا شدند سرانجام شکست یافت و کشته شد و سرش را از تن جدا کردند و نزد عبدالملک فرستادند، همه مورخان او را به شجاعت و شایستگی و بخشندگی و کاردانی ستوده‌اند [۱].[۲]

حکومت مصعب بن زبیر در بصره

عبدالله بن زبیر در اواخر سال ۶۶ و اوایل سال ۶۷ هجری حارث بن ربیعه معروف به قباع را از بصره عزل کرد و برادر خود مصعب را به جای او گماشت. طبری آورده است که مصعب بن زبیر هنگام ورود به بصره روی خود را پوشانده بود تا شناسایی نشود و سوار بر شتر تا مقابل مسجد آمد، به مسجد وارد شد به منبر رفت و شروع به خواندن خطبه کرد و آیاتی از آغاز سوره قصص را قرائت کرد. پس از آن اشراف کوفه که از دست مختار فرار کرده بودند، اطلاع یافتند که مصعب به بصره آمده است؛ به نزد او آمدند. از جمله این افراد، شبث بن ربعی[۳] بود. محمد بن الاشعث[۴] نیز برای دیدار او آمد. آنها مصعب را برای نبرد با مختار تحریض کردند. مصعب از مهلب بن ابی‌صفره که در آن زمان عامل او در فارس بود، خواست تا در رویارویی با مختار به او بپیوندد. اما او در ابتدا ترتیب اثر نداد؛ تا اینکه محمد بن اشعث با نامه‌ای از طرف مصعب نزد او رفت. پس مهلب به‌ناچار با جماعت و اموالی عظیم با محمد به جانب بصره آمد[۵]. با ورود مهلب، مصعب برای نبرد با مختار به سمت کوفه حرکت کرد. عباد بن حصین حبطی را که از مردم بنی‌تمیم بود بر مقدمه سپاه قرار داد و او را پیش فرستاد. عمر بن عبیدالله را بر جناح راست سپاه خویش گماشت و مهلب بن ابی‌صفره را بر جناح چپ گماشت. مالک بن مسمع را به عنوان فرمانده مردم بکر بن وائل، مالک بن منذر را امیر عبدالقیس، احنف بن قیس را بر مردم تمیم، زیاد بن عمرو ازدی را بر ازدیان و قیس بن هیثم را نیز بر مردم بیرون شهر فرماندهی داد. هر کدام از این افراد بر یکی از نواحی پنج‌گانه بصره امیر شدند.

مختار هنگامی که از لشکرکشی مصعب آگاه شد، سپاه انبوهی را فراهم کرد و فرماندهی آن را به احمر بن شمیط سپرد. سپاه مختار از کوفه حرکت کرد تا به مذار رسید و آنجا اردو زد. مصعب نیز به سمت مذار آمد و دو سپاه مقابل هم قرار گرفتند. ابن شمیط، عبدالله بن کامل شاکری را بر جناح راست سپاه، عبدالله بن وهب جشمی را بر جناح چپ سپاه، رزین عبد سلولی را امیر سواران، کثیر بن اسماعیل کندی را سالار پیادگان وکیسان ابوعمره، را فرمانده موالیان و عجمان (آزاد شدگان) قرار داد[۶]. در جنگ مزار، بسیاری از یاران مختار کشته شدند و بعد از آن در چند رویارویی که مختار با سپاهیان مصعب داشت، فتحی برای او حاصل نشد و مجبور شد که به کوفه بازگردد و در دارالاماره کوفه قرار گیرد. مصعب نیز وارد کوفه شد و قصر کوفه را به مدت چهار ماه محاصره کرد. سرانجام مختار در کوفه به دست سپاهیان کشته شد. به نقل از طبری مختار چهارده روز مانده از رمضان سال مصعب شصت و هفتم و در ۶۳ سالگی کشته شد[۷]. وقتی که مصعب، مختار را کشت و کارش در کوفه به پایان رسید؛ عبدالله او را از عمارت بصره معزول کرد و پسر خود، حمزه را برای امارت بصره فرستاد. و به مصعب گفت: «به خدا می‌دانم که تو شایسته‌تر و لایق‌تر از حمزه‌ای؛ اما رأی من درباره او همانند رأی عثمان درباره عبدالله ابن‌عامر است که ابوموسی را برداشت و او را امیر بصره کرد»[۸]. طبری آورده است که اعمال حمزه بر محور تعادل نبود؛ گاهی چنان می‌بخشید که چیزی به جا نمی‌ماند و گاهی چنان خساست به خرج داد که پیش چشمش چیزی حقیر شمرده نمی‌شد. در انجام کارها مسامحه می‌کرد و به امور مردم رسیدگی نمی‌کرد؛ پس بصره دچار آشفتگی شد و بصریان از او ناراضی بودند. اهل بصره خواهان تغییر او شدند احنف بن قیس نامه‌ای به عبدالله بن زبیر نوشت و خواست تا حمزه را از حکومت بصره عزل کند و مصعب را بازگرداند. پس از آن‌که حمزه از امارت بصره خلع شد، خواست مقدار فراوانی از بیت‌المال بصره را همراه خود ببرد؛ اما مالک بن مسمع متعرض او شد و گفت: نمی‌گذارم مقرری‌های ما را با خود ببری. در این حال عبیدالله بن عبید وساطت کرد تا از حمزه دست برداشت و او مقداری زیادی از بیت‌المال بصره را با خود برد. هنگامی که ابن‌زبیر از این ماجرا خبر یافت گفت: «خدایش لعنت کند. می‌خواستم به وجود وی به بنی‌مروان ببالم؛ اما لیاقت نداشت». گروهی از مورخان بر این عقیده هستند که پس از کشته شدن مختار، مصعب بن زبیر به مدت یک سال در بصره حاکم بود؛ سپس عبدالله او را عزل کرد و پسرش حمزه را به امارت بصره گماشت و چون با اعتراض بصریان روبه‌رو شد، پسرش را برداشت و مصعب را که بصریان خواهان امارت او بودند را دوباره به حکومت آن شهر رسانید[۹].

در سال ۶۸ هجری، عبدالله بن زبیر علاوه بر بصره، حکومت کوفه را نیز به برادرش داد. بدین ترتیب او را حاکم عراقین گرداند. مصعب نیز حارث بن ابی‌ربیعه را امیر کوفه قرار داد و خود در بصره اقامت گزید. طبری درباره قضات کوفه و بصره آورده است: در سال ۶۷ هجری، قاضی کوفه، عبدالله بن عتبة بن مسعود و قاضی بصره، هشام بن هبیره بود[۱۰]. ولی در سال ۶۸ هجری، صعب، شریح بن حارث[۱۱] را قاضی کوفه قرار داد و هشام بن هبیره را به عنوان قاضی بصره در مقام خود ابقا کرد[۱۲].[۱۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. اعلام، ج۷، ص۲۴۷.
  2. تهامی، سید غلام رضا، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، ج۲، ص۱۹۳۰.
  3. شبث بن ربعی به بنی یربوع از قبیله بنی حنظله تعلق داشت. کنیه او را ابوعبدالقدوس گفته‌اند. او از کسانی بود که دوره پیامبر را درک کرد. برای مدتی مرتد شد و مؤذن سجاح، مدعی دروغین نبوت شد؛ ولی دوباره اسلام آورد. از مخالفان عثمان بود و در جنگ جمل و صفین در رکاب امیرالمؤمنین قرار داشت. او در مسیر حرکت به سوی نهروان، به خوارج پیوست؛ اما با سخنان امام بازگشت و همراه با امام در جنگ شرکت کرد. هنگامی که حجر بن عدی در زندان زیاد بن ابیه بود، شبث از کسانی بود که علیه او شهادت داد. در واقعه طف، از جمله کسانی بود که به امام حسین(ع) نامه نوشت و از آن حضرت خواست تا به کوفه بیاید؛ اما با تسلط ابن‌زیاد بر کوفه تغییر موضع داد و در پراکنده کردن اهالی کوفه، از اطراف مسلم بن عقیل نقش بسزایی داشت. او برای حضور در واقعه عاشورا و جنگ با امام حسین(ع) تمایلی نداشت و هنگامی که ابن‌زیاد از او خواست به سپاه عمر بن سعد بپیوندد، تظاهر به بیماری کرد تا در مقابل امام قرار نگیرد؛ اما وقتی ابن‌زیاد به او گفت: «اگر مطیع مایی به جنگ دشمن ما برو». به سمت کربلا حرکت کرد، شبت، پس از واقعه عاشورا، به شکرانه شهادت امام حسین(ع)، مسجدش در کوفه را بنا کرد. در قیام مختار از سوی عبدالله بن مطیع به مقابله با مختار پرداخت. او همچنین در شورش اشراف کوفه برضد مختار نیز نقش اساسی داشت. پس از شکست این شورش اشراف کوفه و تعدادی از عاملان واقعه کربلا از جمله شبت به سوی بصره گریختند. شبث در بصره به مصعب بن زبیر پیوست و او را به جنگ با مختار تحریک کرد و در قتل مختار مشارکت کرد. شبث بن ربعی در سال هفتاد تا هشتاد هجری درگذشت. (نگارنده)
  4. محمد بن اشعث بن قیس کندی معروف به ابن‌اشعث. پدر او اشعث بن قیس کندی، رئیس قبیله کنده و مادر او، ام‌فروه، دختر ابوقحافه بود. ازاین‌رو خواهرزاده خلیفه اول است. خواهرش جعده، همسر امام حسن مجتبی(ع) بود که ایشان را به شهادت رساند. برادرش قیس بن اشعث در واقعه کربلا از سپاهیان عمر بن سعد بود و خودش نیز از عاملان واقعه کربلا. او فرماندهی نیروهای ابن زیاد را در دستگیری مسلم بن عقیل بر عهده داشت و در روز عاشورا انتساب امام حسین(ع) به پیامبر اکرم(ص) را انکار کرد. او در جنگ صفین در لشکر امام علی(ع) بود و در تحریک خوارج بر ضد امام علی(ع) نقش داشت و از کسانی بود که علیه حجر بن عدی شهادت داد. او بعد از شکست قیام اشراف کوفه در برابر مختار به بصره گریخت و به مصعب پیوست و او را بر ضد مختار تحریض کرد. (نگارنده)
  5. العبر، ج۲، ص۵۴.
  6. تاریخ طبری، ج۸، ص۳۳۹۷.
  7. تاریخ طبری، ج۸، ص۳۴۹۲.
  8. تاریخ طبری، ج۸، ص۳۴۹۳.
  9. تاریخ طبری، ج۸، ص۳۴۲۴.
  10. تاریخ طبری، ج۸، ص۳۴۲۵.
  11. شریح بن حارث کندی مشهور به شریح قاضی، از چهره‌های اجتماعی و قضایی و تاحدی سیاسی صدر اسلام است. تاریخ ولادت او را حدوداً ۳۰ سال قبل از هجرت پیامبر(ص) ذکر کرده‌اند؛ اما ابن‌حجر در الاصابه، تاریخ ولادت او را حدوداً هم‌زمان با تولد امام علی(ع) دانسته است. در زمان خلافت ابوبکر به سبب ناشناخته بودن، مسئولیت دولتی کسب نکرد. در زمان خلافت عمر با گسترش دامنه فتوحات مسلمین، وی منصب قضا را بر حسب ضرورت به اشخاص غیرمعروف تفویض کرد. و این شیوه عمر، شرایط چهره شدن افرادی همچون شریح فراهم ساخت. در زمان خلافت عثمان او توانست سمت قضای کوفه را حفظ کند. با آغاز خلافت علی(ع) شریح از مقام خود عزل نشد؛ اما به دلیل بعضی از قضاوت‌های نادرستش، از طرف حضرت مورد مواخذه و بازخواست قرار گرفت. یکی از مهم‌ترین ابهامات دوره حیات شریح، راجع به فتوای او مبنی بر وجوب جهاد با امام حسین(ع) است. با اینکه در منابع قدیمی چنین خبری مشاهده نمی‌شود؛ ولی در تألیفات جدید به آن پرداخته شده است و موافقان و مخالفان دلایل خود را در این مورد بازگوی کرده‌اند. مدت زمان قضاوت او را ۵۷ سال گزارش کرده‌اند. سال وفات او را از سال ۷۲ تا ۹۹ هجری و سن او در هنگام مرگ را هم ۱۰۶ تا ۱۱۰ سال ذکر کرده‌اند. (نگارنده)
  12. طبری وفات او را از سال ۷۲ تا ۹۹ هجری ذکر کرده است (تاریخ طبری، ج۸، ص۳۴۵۷).
  13. حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۲۳۰.