مقدمات شورش ناکثین
نیرنگهای معاویه
امام علی (ع)- از سخنرانیاش درباره طلحه و زبیر، پیش از جنگ جمل-: شگفتا از همراهی آن دو با ابو بکر و عمر و ستم آنان بر من، با آنکه میدانند که من کمتر از آن دو نیستم. و اگر بخواهم بگویم، میگویم. معاویه برای آنان از شام، نامهای نوشت و آن دو را فریفت و آن دو نفر از من کتمان کردند و بیرون رفتند و برای بیخِرَدان چنین وا نمود کردند که خونخواهی عثمان میکنند[۱].
آغاز اختلاف
الإمامة والسیاسة: گفتهاند زبیر و طلحه، پس از انجام دادن بیعت، نزد علی (ع) آمدند و گفتند: ای امیرمؤمنان! آیا میدانی بر چه چیزی با تو بیعت کردیم؟ علی (ع) فرمود: "آری، بر پیروی و اطاعت و بر همانچه که با ابو بکر، عمر و عثمان، بیعت کردید". گفتند: خیر. ما با تو بیعت کردیم که شریک تو در حکومت باشیم. علی (ع) فرمود: "خیر؛ ولی شما شریکید در سخن، پایداری و کمک در ناتوانیها و کجیها"[۲].
بیرون رفتن طلحه و زبیر به قصد مکه
در پی رفت و آمدهای چند روزه طلحه و زبیر به نزد امام علی (ع) برای دستیابی به پارهای از سِمَتهای حکومتی و گرفتن امتیازهای مالی و در حالی که این گفتگوها نتیجهای جز تن ندادن امام (ع) به خواستههای آنان دربرنداشت، بدانان خبر رسید که عایشه در مکه اعلان رویارویی با امام (ع) کرده و از کشندگان عثمان، برائت جسته است. از سوی دیگر، برخی از کارگزاران عثمان، از ترس حسابرسی امام (ع) به همراه اموالی که از بیت المالْ غارت کرده بودند، به سوی مکه گریختند. از این رو، طلحه و زبیر نیز تصمیم گرفتند به مکه بروند و در آنجا رویارویی خود را با حکومت امام (ع) اعلام کنند. آن دو نزد امام (ع) آمده بودند و این نیت را در دل داشتند.
الجمل- به نقل از بکر بن عیسی-: به راستی که علی (ع) از آن دو (طلحه و زبیر) سختترین پیمان و میثاقی را که از کسی میتوان گرفت، گرفت تا با وی مخالفت نورزند و بیعت نشکنند و جز عمره، به سوی دیگر نروند تا نزد وی بازگردند و آن دو نیز چنین تعهدی را از طرف خودشان به او سپردند، تا این که به آنان اجازه داد و آنان بیرون رفتند[۳].
دعوت طلحه و زبیر از عایشه برای قیام
أنساب الأشراف- به نقل از صالح بن کیسان و ابو مخنف-: طلحه و زبیر، نزد عایشه رفتند و او را به قیام فرا خواندند. عایشه گفت: آیا مرا وا گرمیدارید که پیکار کنم؟ گفتند: نه؛ اما به مردمْ اعلام کن که عثمان، مظلومانه کشته شده است و آنها را دعوت کن که مسئله حکومت را شورایی میان مسلمانان قرار دهند تا بر همان روشی باشد که عمر بن خطاب، آنان را در آن رها کرد تا تو میان آنها صلح برقرار کنی[۴].
برنامهریزی ناکثین برای پیکار
اساسِ شورای ناکثین، جای درنگ دارد. آنان جهت برنامهریزی برای رویارویی با امیر مؤمنان در مکه اجتماع کردند. طلحه، زبیر، عایشه، مروان بن حکم، یعلی بن منیه، عبد الله بن عامر، عبد الله بن زبیر و افرادی از این دست، نشستند تا محل جنگ را معین سازند و نقشه جنگ و راههای رویایی را طراحی کنند. هریک از اینها ویژگیهای خود را داشتند. طلحه و زبیر، شیفته قدرت بودند و در سر، هوای ریاست و خلافت داشتند. مروان، مردی فریبکار، وسوسهگر و به دور از دیانت بود. عبد الله بن عامر، حاکمی برکنار شده بود که جیبهایش را از دینار و درهم بیت المال، پُر کرده بود و همین طور، یعلی بن منیه. بدین ترتیب، قدرتطلبی، رفاهجویی و هوا و هوسها با فتنهای کورْ به هم آمیختند و از دل آنها، "پیکار جمل" بیرون آمد. این گروه، پس از بررسیهای فراوان، بصره را برگزیدند؛ زیرا از یک سو به معاویه اطمینان نداشتند تا بهسوی شام روند و از سوی دیگر، به دنبال مکانی بودند که همزمان، پایگاه نظامی نیز باشد و هیچ شهری جز کوفه و بصره، اینویژگی را نداشت. آنان به جهت تمایل کوفیان به امام علی (ع) و تمایل بصریان به عثمان، بصره را برگزیدند؛ افزون بر آنکه ابن عامر، در بصره نفوذ داشت؛ زیرا وی زمانی حاکم آن دیار بود و این، همان چیزی بود که آنان را برای گِردآوردن مردم و دستیابی به آگاهیهای لازمی که در جنگ مفید میافتاد، کمک میکرد.
نامههای عایشه به سران شهرها
تاریخ الطبری: عایشه برای افراد سرشناس بصره نامه نگاشت و نیز برای احنف بن قیس، صبرة بن شیمان وسرشناسانی همانند آنان، نامه نوشت. آن گاه از مکه بیرون رفت تا به چاهی در منطقه باهله (در چهار میلی بصره) رسید و منتظر جواب ماند[۵].
آمادگی عایشه برای قیام
الجمل: چون عایشه اجتماع کسانی را که در مخالفت با امیرمؤمنان و جدا شدن از او در مکه گرد آمده بودند، دید و پیرویشان را از خویش در جنگ با ایشان مشاهده کرد، برای پیکارْ مهیا گشت و هر روز، جارچی او برای آمادگی حرکت، جار میزد و چنین میگفت: آنکه قصد حرکت دارد، حرکت کند که ام المؤمنین به سوی بصره در حرکت است و برای عثمان بن عفان مظلوم، خونخواهی میکند[۶].
استرجاع عایشه
شرح نهج البلاغة: هنگامی که عایشه تصمیم حرکت به سوی بصره گرفت، برایش شتری نیرومند درخواست کردند تا کجاوه (هودج) او را حمل کند. یعلی بن امیه، شتر خود را که "عَسْکر" نام داشت، آورد. شتر، بسیار تنومند بود. عایشه چون آن را دید، خوشش آمد و ساربان، شروع کرد از نیرومندی و تیزرو بودن آن، سخن گفتن و در لا به لای سخنش میگفت: عَسْکر. عایشه چون این نام را شنید، استرجاع کرد (آیه ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ بر زبان آورد) و گفت: آن را بازگردانید؛ مرا بدان نیازی نیست. وقتی سببش را از او پرسیدند، گفت: پیامبر خدا این نام را برایش ذکر کرده و او را از سوار شدن بر آن، نهی کرده است. دستور داد شتری دیگر برایش مهیا گردد؛ ولی شتری مانند آن، یافت نشد. از این رو، روکش شتر را عوض کردند و به وی گفته شد: شتری تنومندتر و نیرومندتر برایت آوردیم! آن را برایش آوردند و او بدان، راضی شد[۷].
تاریخ الیعقوبی: جمعیت، شبانگاه از کنار آبگاهی گذشتند که "آب حَوْأب" نامیده میشد. سگان منطقه به روی آنان پارس کردند. عایشه گفت: [نام] این آبگاه چیست؟ یکی از آنان گفت: آبگاه حَوْأب. عایشه گفت: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾. مرا بازگردانید! مرا بازگردانید! این، همان آبی است که پیامبر خدا به من فرمود: "تو آن کس مباش که سگهای حَوْأب به رویش پارس میکنند". پس چهل مرد را نزد او آوردند و آنان به خدا سوگند خوردند که این آبگاه، آبگاهِ حوأب نیست![۸].[۹]
منابع
پانویس
- ↑ «الإمام علی (ع)- مِن خُطبَةٍ لَهُ قَبلَ حَربِ الجَمَلِ فی شَأنِ طَلحَةَ وَالزبَیرِ-: ویا عَجَباً لِاستِقامَتِهِما لِأَبی بَکرٍ وعُمَرَ وبَغیهِما عَلَی! وهُما یعلَمانِ أنی لَستُ دونَ أحَدِهِما، ولَو شِئتُ أن أقولَ لَقُلتُ. ولَقَد کانَ مُعاوِیةُ کتَبَ إلَیهِما مِنَ الشامِ کتاباً یخدَعُهُما فیهِ، فَکتَماهُ عَنی، وخَرَجا یوهِمانِ الطغامَ أنهُما یطلُبانِ بِدَمِ عُثمانَ» (الجمل، ص ۲۶۸).
- ↑ الإمامة والسیاسة، ج ۱، ص ۷۰.
- ↑ الجمل، ص ۴۳۷، الکافئة، ص ۱۵، ح ۱۴.
- ↑ أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۲۳.
- ↑ تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۴۶۱.
- ↑ الجمل، ص ۲۳۳.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ج ۶، ص ۲۲۴.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۸۱.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۴۴-۳۴۸.