نظریات اندیشمندان غربی درباره آینده جهان چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
نظریات اندیشمندان غربی درباره آینده جهان چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل بالاترمهدویت / آشنایی با معارف مهدویت / کلیاتی از مهدویت / آینده‌پژوهی
مدخل اصلیآینده جهان
تعداد پاسخ۱ پاسخ

نظریات اندیشمندان غربی درباره آینده جهان چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.

پاسخ نخست

مجتبی تونه‌ای

آقای مجتبی تونه‌ای، در کتاب «موعودنامه» در این‌باره گفته است:

«امروزه در اثر تحولاتی که در آخرین دهه قرن بیستم رخ داده است، خصوصا فروپاشی شوروی و پایان رسمی جنگ سرد، اندیشه "حکومت جهانی" به محور پیش‌بینی نویسندگان معاصر (عمدتا آمریکاییان) درباره آینده جهان تبدیل شده است. دیدگاه مشترک نویسندگان غربی، توسعه خطی تحولات و رسیدن حتمی به حکومت جهانی دموکراسی لیبرال است. لذا "مسؤولیت" رهبران غرب برای رسیدن به آن موقعیت و "بی‌فایده بودن مقاومت" مردم و رهبران غیرغربی در برابر این سیر محتوم وقایع جهان را متذکر می‌شوند. اما هریک از آن‌ها برای مقصود خویش راهی جداگانه را برگزیده‌اند. به تعدادی از این نظریات یا پیش‌بینی‌ها، بدون نقد آن، اشاره می‌کنیم.

  • فرانسیس فوکویاما (معاون ژاپنی الاصل بخش برنامه‌ریزی سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا-تابستان ۱۹۸۹) با پردازشی نو از اندیشه هگل درباره آخرالزمان، چنین می‌اندیشد که "جریان حقیقی تاریخ" در سال ۱۸۰۶ کمال معنوی پیدا کرده است و پس از ظهور و شکست محتوم فاشیسم و مارکسیسم، سرانجام به سیطره دموکراسی لیبرال می‌انجامد و به کمال مادی هم دست می‌یابد. او تنها آلترناتیو (جایگزین) واقعی و معتبر لیبرالیسم را فاشیسم و کمونیسم می‌داند که فروپاشیده‌اند، ولی معتقد نیست که دیگر هیچ اندیشه‌ای وجود ندارد. بلکه به نظر او در "پایان تاریخ" برخی جوامع به صورت جوامع لیبرال موفق درآمده و بقیه هم از ادعای خود مبنی بر ارائه اشکال و الگوهای متفاوت و برتر درباره ساماندهی انسانی چشم می‌پوشند. در واقع لیبرالیسم از آن‌رو بر جهان مسلط‍‌ می‌شود که در برابرش، ایدئولوژی بسیج‌کننده‌ای برای رویارویی با آن وجود ندارد. این به منزله نقطه پایان تحول ایدئولوژی بشریت و جهانی شدن دموکراسی غربی به‌عنوان شکل نهایی حکومت با لوازم آن یعنی شیوه زندگی سرمایه‌داری و میل دستیابی به جامعه مصرفی که به لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی منجر می‌شود است. او این رکود برخورد و تکاپوی اندیشه‌ها را پایان تاریخ می‌نامد؛ دورانی که در آن شور و شوق‌ها از بین رفته و سده‌های ملالت‌باری در پیش خواهد بود. او درباره جهان سوم معتقد است که هنوز در تاریخ فرو رفته است، و آن را تحقیر می‌کند و می‌گوید که جهان سوم در تحول ایدئولوژیکی جهان نقشی ندارد. از نظر او تعارض شمال و جنوب (به جای شرق و غرب)، بیداری جهان اسلام، رشد ملی‌گرایی، شکست سیاست‌های توسعه، گسترش تروریسم، بحران سیستم پولی بین‌المللی، بی‌ثباتی بازارهای جهانی، قدرتمند شدن متزاید هند و برزیل، همگی فرعی بوده و تناقض بنیادین با لیبرالیسم ندارند. بلکه "میراث مشترک ایدئولوژیکی بشریت" اهمیت دارد. این میراث مشترک، همان لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی است.
  • مارشال مک لوهان نیز همین نظر را با دیدگاه دیگری بیان می‌کند. دیدگاه او مبتنی بر انقلاب در عملیات با اطلاعات است که جهان کنونی را به یک دهکده تبدیل کرده است و حتی ارتباطات در جهان فعلی از ارتباط‍‌ افراد یک دهکده سریع‌تر و راحت‌تر شده است. در همه دنیا یک دریای واحد اطلاعاتی هست که سرچشمه و منبع آن غرب است. این تحول در اطلاعات سبب تماس نزدیک فرهنگ‌های بومی غیرغربی با فرهنگ غربی دموکراسی لیبرال شده است و در این تماس طبعا فرهنگ قوی و غالب، فرهنگ‌های دیگر را جذب و هضم می‌کند و تفکر لیبرالیسم در سراسر جهان رواج می‌یابد. فرهنگ‌ها یک‌کاسه می‌شوند و عناصر کلیدی ساختار اجتماعی (اقتصاد، سیاست، فرهنگ و غیره) همه به سوی "یکسان شدن" پیشرفته و نهایتا مقتضی ایجاد یک حکومت جهانی که فرهنگ و ساختار اجتماعی "دهکده جهانی" هویت آن را تعیین می‌کند، خواهد بود. با این مقدمات ضرورتا حکومت واحد جهانی با فرهنگ دموکراسی لیبرال تشکیل می‌شود.
  • آلوین تافلر دیدگاهی دارد که نه مبنای فلسفی دارد و نه روش جامعه‌شناختی؛ استدلال و برهان نهایی ارائه نمی‌دهد؛ بلکه همواره از یک نقطه شروع کرده و با ارائه مثال و نمونه به نقطه دیگری عزیمت می‌کند. او مشکل آینده جهان را براساس نوع "قدرت" و "تقسیم آن" ترسیم می‌کند و قدرت را مهم‌ترین (یا تنها) عامل مؤثر سیاسی جهان و ساختار اجتماعی بشر می‌داند. او معتقد است که سه‌گونه تمدن در جهان وجود دارد که هریک نظام خاصی برای تولید ثروت دارد: تمدن کشاورزی (موج اول)، تمدن صنعتی (موج دوم)، تمدن علمی و اطلاعاتی (موج سوم) که راه آینده جهان در نتیجه برخورد آن‌ها باهم ایجاد و مشخص خواهد شد. در این تمدن‌ها اگرچه عناصری از مذهب، فرهنگ و قومیت وجود دارند، ولی این پیوندها توسط‍‌ نیروهای صنعتی ضعیف شده‌اند، لذا در تمدن موج سوم تأثیر این عناصر بسیار اندک و در تمدن کشاورزی در بالاترین حد است. او هریک از این تمدن‌ها را -چون جوامعی با مذاهب، فرهنگ‌ها و قومیت‌های متفاوتی را دربر می‌گیرد- یک "ابر تمدن" می‌نامد که با مفهوم رایج "تمدن" چندان سازگار نیست. به نظر تافلر جنگ به شیوه موج سوم، جنگی با ابزار و تسلیحات هوشمندانه (الکترو-لیزری) است، که دقت بسیار و آسیب‌پذیری کم دارد و جنگی بهداشتی و پاکیزه است[۱].
  • پال‌کندی از استادان مشهور انگلیسی دانشگاه‌های آمریکا، نظراتی واقع‌بینانه‌تر دارد. البته نظریات وی جنبه پیش‌بینی ندارد، بلکه بررسی مشکلات واقعی است که به ترتیب ایالات متحده آمریکا، غرب و بالاخره تمام انسان‌ها با آن مواجه هستند و خواهند بود. بنابراین می‌توانیم نظریات او را در دو قسمت بیان کنیم:
  1. افول نسبی ایالات متحده آمریکا: که به تعبیر وی به عارضه "گستردگی بیش از اندازه امپراتوری" دچار شده است. (یعنی مجموع منافع و تکالیف جهانی آن، امروزه بسیار بزرگتر از قدرت آن برای دفاع همزمان از همه آن‌هاست.) و همچنین با امکان نابودی هسته‌ای که ماهیت سیاست قدرتمندانه بین‌المللی را کاملا دگرگون کرده است روبرو است. به نظر وی به دلیل امکان نابودی کامل طرفین در یک جنگ تمام‌عیار هسته‌ای، آن‌ها به گسترش نیروهای سنتی خود که هزینه بسیار بیشتری دارد، رو آورده‌اند. مجموع این خصوصیات سبب شده است که اگر روزی کشورهای مهم درگیر جنگ غیرهسته‌ای شوند، وضعیت استراتژیکی ایالات متحده آمریکا سبب شود مثل اسپانیای امپراتوری یا بریتانیای دوران ادوارد هفتم، مخاطراتی عظیم متوجه منافع این کشور در خارج از آن شود و این کشور هم به تنهایی قادر به دفاع همزمان از آن‌ها نخواهد بود و ترک هریک از آن‌ها هم خطرات بزرگ دیگری دارد.
  2. مشکلات آینده جهان خصوصا جهان غرب: پاول کندی برخی از مسایل را که مشکلاتی مشترک (البته از وجوه مختلف) در انتهای قرن بیستم برای بشر می‌آفریند، بررسی می‌کند: انفجار جمعیت، انقلاب بیولوژی و در نتیجه بیکاری، فقر و نگرانی میلیون‌ها کشاورز، پیشرفت ارتباطات و... او نتایج این مشکلات و راه‌های مبارزه با آن یا تقویت آن را نیز بررسی می‌کند. روی‌هم‌رفته کار پاول کندی عمدتا بررسی واقعیات است نه پیش‌بینی وسیع آینده. البته نویسندگان دیگری هم در این مورد نظراتی دارند. مثلا دکتر احمد سیف معتقد است که دموکراسی‌های غربی از جهان سوم دشمنانی دیوهیبت و اهریمنی نشان می‌دهند (از نظر رقابت ایدئولوژیک، از نظر احتمال مهاجرت گسترده جنوب به شمال، و از نظر تهدید نظامی و غیره) تا خود موفق شوند به حالت بربریت برگردند.
  • ساموئل هانتینگتون، استاد دانشگاه هاروارد آمریکا که نظریه معروف "برخورد (رویارویی) تمدن‌ها" را پرداخته است، خلاصه اندیشه وی از این قرار است:
  1. نقطه اصلی برخورد در جهان آینده نه ایدئولوژیکی است و نه اقتصادی، بلکه فرهنگی است و بین تمدن‌ها صورت می‌گیرد.
  2. حتی ممکن است در درون یک تمدن نزاع‌ها و برخوردهایی هم پدید آید؛ ولی سرنوشت جهان را برخورد تمدن‌ها تعیین خواهد کرد.
  3. تمدن، بزرگترین واحد عرصه بین‌الملل است و در جهان کنونی هفت یا هشت تمدن بزرگ وجود دارد: تمدن غربی، تمدن کنفوسیوسی، تمدن ژاپنی، تمدن اسلامی، تمدن هندو، تمدن اسلاوی-ارتدوکس، تمدن آمریکای لاتین و احتمالا تمدن آفریقایی. این تمدن‌ها وجوه اختلاف اساسی دارند: تاریخ، زبان، فرهنگ، سنت، و از همه مهم‌تر مذهب؛ البته اختلاف لزوما به معنی درگیری و درگیری مترادف با خشونت نیست. هرچند اغلب، طولانی‌ترین و خشونت‌آمیزترین برخوردها بین تمدن‌ها بوده است.
  4. جهان در حال کوچک‌تر شدن، کنش و واکنش بین ملت‌های وابسته به تمدن‌های مختلف در حال افزایش، و در نتیجه هوشیاری تمدنی و آگاهی به وجوه اختلاف بین تمدن‌ها و وجوه اشتراک در درون هرتمدن در حال شدت یافتن است (خودآگاهی تمدنی).
  5. مذهب و فرهنگ، هویت واقعی افراد را تشکیل می‌دهد و حل مسایل مربوط‍‌ به آن از حل مسایل اقتصادی و سیاسی دشوارتر است و تمایزات مربوط‍‌ به آن واقعی و غیرقابل تعویض یا معامله است.
  6. تمدن‌های کنفوسیوسی و اسلامی در حال ارتباط و همکاری با هم در برابر تمدن غرب (برای برخورد با منافع، ارزش‌ها و قدرت آن) هستند. موضوعات همکاری و ارتباط‍‌ این دو باهم، سلاح‌های هسته‌ای شیمیایی و بیولوژیکی، موشک‌های بالستیک و ابزار پیشرفته پرتاب آن‌ها، قابلیت‌های راهبری و اطلاعاتی و دیگر امکانات الکترونیکی در این زمینه است و غرب می‌کوشد در قالب "کنترل تسلیحات" با آن مقابله کند. این امر احتمالا موجب درگیری بین غرب و چند کشور اسلامی-کنفوسیوسی در آینده بسیار نزدیک خواهد شد. در انتها، وی به غرب اندرزهایی از قبیل همکاری و وحدت بیشتر کشورهای غربی باهم، افزایش قدرت خود و سازش با تمدن‌های دیگر و ادامه رابطه با روسیه و ژاپن، استفاده از تعارض‌های درون تمدن‌های دیگر و حمایت از گروه‌های غربگرا در تمدن‌های دیگر و درک عمیق‌تر از ارزش‌ها و باورهای تمدن‌های دیگر و شناخت عناصر مشترک بین تمدن غربی و سایر تمدن‌ها و نیز تقویت نهادهای بین‌المللی تحت سلطه‌اش می‌نماید.
  7. از نظر هانتینگتون جهان معاصر پس از جنگ سرد دو خصیصه دارد: ۱. در گذشته یک نظام بین‌المللی چندقطبی (پس از شکست ناپلئون) مبتنی بر چارچوب غرب و اروپا وجود داشت، اکنون برای اولین بار در تاریخ، سیاست‌های جهانی هم چندقطبی است و هم چندتمدنی (هر یک یا چند قدرت بزرگ متعلق به یک تمدن هستند). ۲. در جهان چندقطبی-چندتمدنی، بی‌تردید غرب همچنان به صورت فائقه خواهد ماند، ولی قدرت و جذابیت تمدن‌های دیگر در حال افزایش و عکس‌العمل بر ضد غرب هم در حال شکل‌گیری است. ولی در درازمدت قدرت غرب نسبت به دیگر تمدن‌ها در حال کاهش است.
  8. مهم‌ترین منابع بی‌ثباتی در جهان معاصر عبارتند از: الف: در جهان چندملیتی-چندتمدنی، بروز درگیری‌های قومی و قبیله‌ای در درون کشورها و جوامع امری کاملا بدیهی است. ب: پویایی موجود در جهان اسلام در زمینه تجدید حیات اسلام که بنیادگرایی اسلامی صرفا بخش کوچکی از آن است. احیای اسلام واکنشی است به مشکلات ناشی از نوسازی و تحول اجتماعی، افزایش جمعیت، شهری شدن مردم و از خودبیگانگی (گسستن از سنت‌های بومی و نیز واکنشی است علیه قدرت غرب). ج: تحولات ژرف جاری در آسیای شرقی که پویاترین منطقه اقتصادی جهان است و چرخش قدرت از غرب به سمت کشورهای آسیایی بسیار بدیهی است و چین بازیگر اصلی در آسیاست و در آینده این کشور (پس از رشد اقتصادی سریع) گستاخ‌تر و توسعه‌طلب‌تر و مهاجم‌تر و امپریالیست‌تر خواهد شد.
  9. هانتینگتون جریان‌های دموکراسی شدن در جهان معاصر و آخرین مراحل آن و تغییر ساختارهای حکومتی مختلف در نقاط‍‌ متفاوت جهان و همچنین تغییرات نهادها و سازمان‌های تشکیل‌دهنده هریک و میزان سازگاری آیین کنفوسیوس و اسلام با دموکراسی را بررسی می‌کند و رهنمودهایی را نیز برای دموکرات شدن ذکر می‌کند و علل میزان پیشرفت دموکراسی در جوامع را مورد تحقیق قرار می‌دهد[۲].

و اما از دیدگاه قرآن؛ قرآن کریم درباره سرانجام بشر، دیدگاهی خوش‌بینانه دارد و در آن پایان دنیا، پایانی روشن و سعادت‌آمیز دانسته شده است. عبودیت الهی در سطوح گوناگون فردی و اجتماعی آن، براساس برنامه‌ریزی خداوند و در چارچوب اصل اختیار واقع شده و غالب انسان‌ها از آن بهره‌مند می‌شوند. آیات ناظر به آینده جهان، بر عنصر خوش‌بینی در جریان کلّی نظام طبیعت و طرد عنصر بدبینی درباره، پایان کار بشر تأکید ورزیده، به نوعی فلسفه تاریخ بر اساس سیر صعودی و تکاملی آن اشاره دارد. از نگاه اسلام، دین با پشت سر گذاشتن مراحل مختلف، در کامل‌ترین شکل خود به بشر عرضه شده است و تمام نبوّت‌ها و شرایع پیشین، مقدمه شریعت ختمیه‌اند. در مجموع می‌توان نتیجه گرفت که دوره اسلامی، همان دوره آخرالزمان است که تحقّق کامل دیدگاه مثبت اسلام، درباره پایان تاریخ، در عصر ظهور امام مهدی (ع) به وقوع خواهد پیوست. آیه ۵۵ سوره نور ﴿وَعَدَ الله الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا دلالت بر پایانی خوش برای جهان دارد»[۳].

پرسش‌های وابسته

منبع‌شناسی جامع مهدویت

پانویس

  1. نشریه موعود، شماره ۱۰، ص ۷۶.
  2. نشریه موعود، شماره ۱۳، ص ۸۰.
  3. موعودنامه، ص ۴۶-۵۱.