هند بن ابیهاله تمیمی در تاریخ اسلامی
هند بن ابی هاله از قبیله بنی اسد و مادرش حضرت خدیجه کبری است. او از اصحاب رسول خدا (ص) بود و در بسیاری از جنگهای صدر اسلام از جمله احد و بدر حاضر بود. پس از رحلت پیامبر (ص) با حضرت علی (ع) بیعت کرد و در جنگ جمل به شهادت رسید.
مقدمه
هند بن ابی هالة الاسیدی التمیمی، از قبیله تمیم و مادر وی خدیجه کبری است. هند، ربیب رسول خدا (ص) بود، پس برادر حضرت زهرا (س) و دایی حسنین (ع) نیز هست. او در جنگهای بدر و احد در رکاب پیامبر (ص) و در جنگهای دیگر نیز حضور داشت. او پسری هم نام خود داشت. او در جنگ جمل و در رکاب امیر مؤمنان (ع) شربت شهادت نوشید[۱].
هند در شب هجرت رسول خدا (ص) ایشان را تا در غار همراهی کرد؛ پیامبر (ص) از آنجا به او دستور بازگشت داد و به او فرمود: "برای ما دو شتر بخرید و آنها را آماده حرکت نگه دارید". ابوبکر گفت: "یا رسول الله، من دو شتر آماده کردهام". پیامبر (ص) فرمود: "من نمیپذیرم مگر آنکه یکی از آنها را به من بفروشی"[۲].[۳]
هند و توصیف رسول خدا (ص)
نقل شده، هند زبانی رسا و گویا و در توصیف اشخاص مهارتی بالا داشت؛ از امام حسن مجتبی (ع) نقل شده که به داییام، هند بن ابی هاله گفتم: "دلم میخواهد جدّم رسول خدا را برایم توصیف کنی".
هند، رسول خدا (ص) را چنین توصیف کرد: پیامبر زیبا و با هیبت بود، چهرهاش مانند ماه شب چهارده میدرخشید، نه چنان بلند قامت که زشت نماید و نه چندان کوتاه که به چشم نیاید. سری بزرگ داشت و مویی نیمه مجعد (فرفری) و براق که اگر به حال خود میگذاشت از بناگوش او تجاوز نمیکرد و اگر شانه میزد زیاد و بلند به نظر میآمد. پیشانیاش بلند بود و ابروانش کشیده و پیوسته و در وسط ابروهایش رگی بود که هنگام خشم افروخته میشد. بینی او کشیده و هموار بود و به حدی درخشنده بود که اگر کسی دقت نمیکرد آن را افراشته میدید. محاسنی انبوه و گونهای هموار و دهنی خوشبو و دندانهایی گشاده و رگهایی باریک داشت. گردنی چون گردن مجسمه نقره فام، اندامی متناسب و میان سینه و شکمش تراز و سینهای فراخ، بازویی گشاده، مفاصلی قوی و بدنی بلورین داشت.
فاصله ناف و گودی گلوی او را رشته باریکی از مو پوشانده بود، اما شکم و پستانها مو نداشت. ساقهای دست و پشت شانهها و بالای سینهاش از مو پوشیده شده بود. انگشتانش قلمی، کف دستهایش وسیع و دست و پایش زبر و خشن ولی متعادل بود؛ قلمهای دست و پایش کشیده، زیر پاگود و روی پا به اندازهای کم گوشت بود که آب در آن قرار نمیگرفت. قدمها را سنگین برمیداشت و گامها را کوتاه، حرکتش با وقار بود؛ نه تند میرفت و نه کند، اما چنان مراقب راه رفتن خود بود که گویا از جای بلندی فرود میآید.
هرگاه به انسانی رو میکرد با تمام بدن رو میکرد، اما چشمان را از شرم بر زمین میدوخت و گاهی هم به طرف بالا مینگریست. بیشتر توجهش به یارانش بود و در سلام دادن، بر همه پیشی میگرفت[۴].[۵]
هند بن عَمرو جَمَلی
هند جملی مرادی از شخصیتهای برجستۀ کوفی است. ابن حزم دربارۀ نسب وی مینویسد: او هند بن عمرو بن جندلة بن کعب بن ربیعة بن جمل بن کنانة بن ناجیة بن یحابر است، و وی مراد است که در جمل همراه علی(ع) کشته شد[۶]. او دوران جاهلیت را درک کرده بود[۷]. شیخ طوسی، هند بن عمرو جملی را از یاران علی برمیشمارد[۸].
خلیفۀ دوم، هند بن عمرو جملی مرادی را در سال هفده هجری، بر نصارای تَغْلب گمارد[۹]. ابنِ دُرَید مینویسد: بنوجمل، تیرهای است که از آنان هند جملی است. او در جنگ جمل در همراهی با علی(ع) کشته شد[۱۰]. مشابه همین گفتار را عسکری نیز نقل کرده است[۱۱].[۱۲]
نقش هند جملی در بسیج کوفیان برضدّ ناکثین
بر پایۀ دو گزارش، هند جملی معتمدِ مردم کوفه قلمداد میشد و در بسیج آنان نقش داشته، خود نیز در جمل به شهادت رسید.
۱. امیرالمؤمنین برای فراخوانی نیرو در جنگ جمل افرادی را به کوفه اعزام کرد که آخرین آنها پسرش حسن(ع) بود. وقتی کوفیان از آمدن حسن بن علی و عمّار یاسر به کوفه آگاه شدند، با یکدیگر مشورت و اتفاق کردند که هند جملی را بفرستند تا با آن دو دیدار کند و از عمّار دربارۀ آنچه از رسول اکرم(ص) در این موضوع شنیده، بپرسد، چون آنها میدانستند عمّار در این باره از پیامبر چیزی شنیده است. هند جملی حرکت کرد تا حسن(ع) و عمّار را در «قاع البیضه» دید. او با عمّار خلوت کرد. هند گفت: سخنی کوتاه از مطلبی بلند؛ من فرستادۀ قوم هستم و فرستاده و قاصد، بر اهلش دروغ نمیبندد. مرا به سوی تو فرستادهاند تا به من خبر دهی از آنچه از رسول خدا(ص) دربارۀ این موضوع شنیدهای. عمّار گفت: گواهی میدهم که پیامبر به من دستور داد که بجنگم همراهِ علی با ناکثین، مارقین و قاسطین.
هند جملی به کوفه بازگشت و آنان را خبر داد و برای شان نامۀ امام علی را خواند. ابوموسی اَشعری گفت: اما من از رسول خدا(ص) شنیدم که میگفت: آگاه باشید که به زودی بعد از من فتنهای خواهد بود که ایستاده در آن بهتر از سعی کننده، و نشسته بهتر است از ایستاده. پس قطع کنید ریسمانهای خیمههایتان را و شمشیرهایتان را در غلاف کنید و پِلاس (فرش) خانههایتان باشید.
عمّار در پاسخ به وی گفت: این چیزی است که تو از آنها هستی. آگاه باشید به خدا سوگند، از رسول خدا(ص) شنیدم که تو را لعن کرد! ابوموسی گفت: چنین بوده ولی برایم استغفار کرد. عمّار گفت: من لعن را شنیدم ولی استغفار را نشنیدم. ابوموسی حرکت کرد و بیرون رفت؛ مانندِ خروسی که میجهد[۱۳].
این گزارش نشان میدهد که هند جملی دارای موقعیت اجتماعی والایی بوده که مردم کوفه برای گفت وگو با عمّار او را برگزیدند و نشانهای از اهتمام به برطرف کردن تردید در نبرد با ناکثین بودند. هند با تکیه بر سخن رسول خدا(ع) در بارۀ نبرد با ناکثین که از عمّار شنید، به سپاه امیرالمؤمنین پیوست و در این راه به شهادت رسید.
۲. ذهبی در رسالۀ طُرُق حدیثِ من کنتُ مولاه که طباطبائی منتشر کرده است، این خبر را به نقل از عَمرو، پسر هند به گونهای متفاوت با جزئیات بیشتر نقل کرده که مناسب است اشاره شود. در این اثر ۱۲۵ طریق برای حدیث غدیر آمده است[۱۴]. در خبری از محمد بن جریر آورده، از ابواسحاق و سعید بن وهب که گفتند: ما نزد علی در رحبۀ مسجد کوفه بودیم که عَمرو بن هند جملی مرادی آمد ـ پدرش در جمل کشته شده بود ـ او گفت: ای امیرمؤمنان! حدیثی را عمّار یاسر برایم نقل کرده است. حضرت فرمود: بر عمّار دروغ نبندید، او سخنش را چندین بار تکرار کرد. علی فرمود: آن را به ما نشان بده و نقل کن. گفت: حدیث کرد مرا هند جملی که وقتی به آنان خبر حرکت طلحه و زبیر به سوی بصره رسید و علی به آنان نظر داشت، مردم در این مسجد جمع شده بودند و گفتند: ای هند! فرستاده به اهلش دروغ نمیگوید و تو مورد اطمینان ما هستی. پس بیرون رو و از این مردم استقبال کن و ببین بر چه چیزی و اساسی است. پس خارج شدم تا به منطقهای بینِ «سیلحین» و «قادسیه» رسیده، دیدم سوارانی را که بر آن هفت مرکب از بزرگان بودند. بر آنان سلام کرده و پاسخ سلامم را دادند و توقف کردند و گفتند: از کجاست این مرد؟ گفتم: من هند بن عَمرو مرادی هستم؛ به من خوشآمد و به خوبی سخن گفتند. گفتم: و شما کی هستید؟ مردی که مَحاسن کم مویی داشت گفت: من عمّار بن یاسر و این خزیمة بن ثابت و این ابوایوب انصاری و ایشان حسن بن علی(ع) بودند. شش تن از اصحاب رسول خدا(ص) که هفتمین آنان حسن بن علی بود. گفتم: ای یاران پیامبر خدا! شما حاضر بودید و ما غایب و شما برای کار بزرگی نزد ما آمدهاید که برخی با برخی بجنگیم. عمّار گفت: کوتاه بگویم یا طولانی؟ رسول خدا(ص) به من فرمود: ای عمّار! همراهِ علی بر اساس تأویل قرآن میجنگی، همان گونه که با من بر اساس نزول قرآن جنگیدی[۱۵]. و به تحقیق که این گروه (از یاران پیامبر) شنیدند و گواهی دادند. در این جا رو به مردم گفتم: شما به حق دعوت شدید؛ پس اجابت کنید. عَمرو بن هند گوید: حضرت علی ایستاد و فرمود: هند راست گفت، عمّار راست گفت. به خدا سوگند این جزو هزار حدیثی است که رسول خدا(ص) برای من حدیث کرد و جز این خبر تاکنون افشا نشده است. خدا را گواهی میگیرم هرکس از اصحاب رسول خدا این را شنیده، حرکت کند و گواهی دهد.
ابواسحاق گوید: آن جمع برای من تعریف کردند که گفتند: دوازده تن از اصحاب پیامبر را شمردیم و کسانی که این را روایت کرده که نشمردیم، گفتند: شنیدیم رسول خدا(ص) روز غدیر میفرمود: «هرکس من مولای او هستم، پس علی مولای اوست. بارالها! یاری نما کسی که او را یاری نماید و دشمن بدار کسی که با او دشمنی کند. و دوست بدار کسی که او را دوست دارد و یاری نما کسی که او را یاری کرده است و کمک نما کسی که او را یاری نماید»[۱۶].[۱۷]
حدیث هند از امیرالمؤمنین
در جمع خاندان هند جملی، نوهاش عبدالله بیشترین خبر را از امیرالمؤمنین نقل کرده است. خبری از هند نیز نقل شده است. ابن شهر آشوب به نقل از ابونعیم نقل میکند که: هند جملی از امیرالمؤمنین نقل کرده همان گونه که شعبی از حارث اعور نقل کرده است که امیرالمؤمنین فرمود: «و نمیمیرد بندهای که مرا دوست دارد، جز این که مرا میبیند آنجا که دوست دارد؛ و نمیمیرد بندهای که مرا دشمن دارد، جز این که مرا میبیند آنجا که دوست ندارد» [۱۸].[۱۹]
شهادت هند جملی
در جمل، برخی یاران حضرت امیر کشته شدند. کلبی مینویسد: در جمل از یاران علی هزار پیاده و هفتاد سواره کشته شدند که از جملۀ آنان زید بن صوحان و هند جملی و ابوعبدالله عبدی و عبدالله بن رقبه بودند[۲۰]. جریان شهادت چند تن از یاران امیرالمؤمنین را بسیاری نقل کردهاند که در ذیلِ قاتل زید آوردیم. گزارشِ نویری، در این باره مفصّل است[۲۱].[۲۲]
فرزندان و خاندان هند جملی
از گزارشهای مختلف استفاده میشود که حدّاقل نام چهار فرزند و نوادۀ هند جملی در کتابهای حدیثی و رجالی آمده است که به نمونههایی از روایات آنان اشاره میکنیم:
- عَمرو بن هند جملی: سمعانی مینویسد: عَمرو بن هند جملی، پدر عبدالله بن عمرو بن هند از مردم کوفه است. عبدالله از علی روایت میکند و عوف اعرابی از او[۲۳] حدیث او در جریان مُناشَدَه به حدیث غدیر و گزارش خبر عمّار از پدرش دربارۀ نبردهای امیرالمؤمنین از نظر گذشت.
- عبدالله بن عَمرو بن هند جملی: در گزارش سمعانی، نام وی آمده که از علی(ع) روایت میکند[۲۴]. عوف روایاتی از عبدالله بن عمرو بن هند از علی بن ابی طالب نقل کرده است شنیدم که میگفت: به خدا سوگند هر آینه فقر سریعتر میرسد به دوست داران ما از لگدزدن برذونها[۲۵]. عوف از عبدالله بن عَمرو بن هند جملی از علی(ع) نقل میکند که گفت: من هرگاه از رسول خدا(ص) میپرسیدم، به من پاسخ میداد و هرگاه ساکت میشدم، او بیان مطلب را آغاز میکرد[۲۶]. عبدالله بن عَمرو بن هند بیشترین روایت را دارد.
- عمرو بن عبدالله بن هند جملی: نام وی در خبری آمده که نشان میدهد از یاران امام باقر(ع) بوده است. عَمرو بن عبدالله بن هند جملی از ابوجعفر محمد بن علی نقل میکند: فاطمه دختر علی بن ابی طالب نزد جابر بن عبدالله انصاری آمد و به او گفت: ای صحابی رسول خدا! برای ما بر شما حقوقی است و از جمله حقوق ما بر شما این است که وقتی یکی از ما را دیدید که خودش را برای عبادت به هلاکت برساند او را به یاد خدا بیندازید و او را به بقا و حفظ خودش دعوت نمایید و این علی بن الحسین(ع) باقی مانده از پدرش حسین(ع) است. بینیاش آسیب دیده و پیشانی و زانوانش پینه بسته، برای تلاشی که در عبادت کرده است. جابر به سمت خانۀ علی بن الحسین آمد در درِ خانۀ ابوجعفر باقر را همراهِ جمعی از بچههای بنیهاشم دید که جمع بودند. به راه رفتن امام باقر(ع) نگریست و گفت این مانند راه رفتن پیامبر است و پرسید: کیستی ای بچه؟ گفت: من محمد بن علی هستم. و در ادامه با امام سجاد(ع) در منزل حضرت گفتوگو میکند[۲۷]. این خبر نشان میدهد نوۀ هند جملی از یاران امام باقر(ع) بوده است. البته در نقلی نیز امام صادق(ع) بیان شده[۲۸]، که دقیق به نظر نمیرسد. او اخبار دیگری از امامان نقل کرده که در کتابهای شیعه و عامه آمده است. عَمرو بن عبدالله بن هند روایتی از ابن عباس نقل میکند که پیامبر فرمود: خداوند میگوید: هرکس با ولیّ من دشمنی نماید به تحقیق با من به جنگ بر خاسته است [۲۹]. در خبری دیگر، عَمرو از عبدالرّحمان بن ابی لیلی، خطبهای از حضرت علی(ع) نقل میکند که در کوفه جریان غدیر را مناشده کرد. بیش از سیزده تن حرکت کرده و گواهی دادند حضرت رسول(ص) در روز غدیر فرمود: «هر کس من مولای او هستم پس علی(ع) مولای اوست. بارالها! دوست بدار هرکس او را دوست دارد و دشمن بدار هرکس با او دشمن است و یاری کن هرکس او را یاری کرده و خوار فرما هرکس او را خوار کرده است. و بقیه کتمان کردند. تا کور و پیس شدند»[۳۰]. ذهبی مینویسد: ابو داوود طهوی عیسی بن مسلم، از عمرو بن عبدالله هند جملی روایت نقل میکند[۳۱]. این اخبار نشان میدهد خاندان هند جملی علاقهمند به اهل بیت پیامبر بوده، با آنان پیوند داشتهاند.
- زیاد بن عَمرو بن هند جملی: ابن حبّان مینویسد: زیاد بن عمرو بن هند جملی، از مردم کوفه از عِمران بن حُذَیفه، از میمونه نقل میکند و از او منصور بن معتمر روایت میکند[۳۲]: میمونه همسر پیامبر قرض میگرفت و خویشانش وی را سرزنش میکردند. او میگفت: قرض کردن را رها نمیکنم؛ زیرا شنیدم خلیل من و پیامبرم میفرمود: «هیچ کس قرض نمیگیرد که خداوند میداند میخواهد قضای آن را بدهد، جز این که خداوند به جای او در دنیا ادا کند»[۳۳].[۳۴]
منابع
پانویس
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۵۴۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۶۴۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۴۳۶.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۴۸۶.
- ↑ فتاحزاده، رحمان، مقاله «هند بن ابیهاله»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۵۹.
- ↑ "كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَخْماً مُفَخَّماً يَتَلَأْلَأُ وَجْهُهُ تَلَأْلُؤَ اَلْقَمَرِ لَيْلَةَ اَلْبَدْرِ أَطْوَلَ مِنَ اَلْمَرْبُوعِ وَ أَقْصَرَ مِنَ اَلْمُشَذَّبِ عَظِيمَ اَلْهَامَةِ رَجِلَ اَلشَّعْرِ إِنِ اِنْفَرَقَتْ عَقِيقَتُهُ فَرَقَ وَ إِلاَّ فَلاَ يُجَاوِزُ شَعْرُهُ شَحْمَةَ أُذُنَيْهِ إِذَا هُوَ وَفَّرَهُ أَزْهَرَ اَللَّوْنِ وَاسِعَ اَلْجَبِينِ أَزَجَّ اَلْحَوَاجِبِ سَوَابِغَ فِي غَيْرِ قَرَنٍ بَيْنَهُمَا لَهُ عِرْقٌ يُدِرُّهُ اَلْغَضَبُ أَقْنَى اَلْعِرْنِينِ لَهُ نُورٌ يَعْلُوهُ يَحْسَبُهُ مَنْ لَمْ يَتَأَمَّلْهُ أَشَمَّ كَثَّ اَللِّحْيَةِ سَهْلَ اَلْخَدَّيْنِ ضَلِيعَ اَلْفَمِ أَشْنَبَ مُفَلَّجَ اَلْأَسْنَانِ دَقِيقَ اَلْمَسْرُبَةِ كَأَنَّ عُنُقَهُ جِيدُ دُمْيَةٍ فِي صَفَاءِ اَلْفِضَّةِ مُعْتَدِلَ اَلْخَلْقِ بَادِناً مُتَمَاسِكاً سَوَاءَ اَلْبَطْنِ وَ اَلصَّدْرِ بَعِيدَ مَا بَيْنَ اَلْمَنْكِبَيْنِ ضَخْمَ اَلْكَرَادِيسِ أَنْوَرَ اَلْمُتَجَرِّدِ مَوْصُولَ مَا بَيْنَ اَللَّبَّةِ وَ اَلسُّرَّةِ بِشَعْرٍ يَجْرِي كَالْخَطِّ عَارِيَ اَلثَّدْيَيْنِ وَ اَلْبَطْنِ مِمَّا سِوَى ذَلِكَ أَشْعَرَ اَلذِّرَاعَيْنِ وَ اَلْمَنْكِبَيْنِ وَ أَعَالِي اَلصَّدْرِ طَوِيلَ اَلزَّنْدَيْنِ رَحْبَ اَلرَّاحَةِ شَثْنَ اَلْكَفَّيْنِ وَ اَلْقَدَمَيْنِ سَائِلَ اَلْأَطْرَافِ سَبْطَ اَلْقَصَبِ خُمْصَانَ اَلْأَخْمَصَيْنِ مَسِيحَ اَلْقَدَمَيْنِ يَنْبُو عَنْهُمَا اَلْمَاءُ إِذَا زَالَ زَالَ قَلْعاً يَخْطُو تَكَفُّؤاً وَ يَمْشِي هَوْناً ذَرِيعَ اَلْمِشْيَةِ إِذَا مَشَى كَأَنَّمَا يَنْحَطُّ فِي صَبَبٍ وَ إِذَا اِلْتَفَتَ اِلْتَفَتَ جَمِيعاً خَافِضَ اَلطَّرْفِ نَظَرُهُ إِلَى اَلْأَرْضِ أَطْوَلُ مِنْ نَظَرِهِ إِلَى اَلسَّمَاءِ جُلُّ نَظَرِهِ اَلْمُلاَحَظَةُ يَبْدُرُ مَنْ لَقِيَهُ بِالسَّلاَمِ"؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۱۶؛ عیون اخبار الرضا (ع)، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۸۲؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۱۱؛ مناقب آل ابی طالب، ابنشهرآشوب، ج۱، ص۱۳۵.
- ↑ فتاحزاده، رحمان، مقاله «هند بن ابیهاله»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۵۰۹-۵۱۱.
- ↑ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۰۶.
- ↑ ابن حجر، الإصابه، ج۶، ص۴۵۱.
- ↑ رجال الطّوسی، ص۸۵، ش۸۵۴.
- ↑ رجال الطّوسی، ص۸۵، ش۸۵۴؛ زرکلی، الأعلام، ج۸، ص۹۸.
- ↑ ابن درید، الإشتقاق، ص۴۱۳.
- ↑ ابواحمد عسکری، تصحیفات المحدّثین، ج۳، ص۹۵۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 141.
- ↑ قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۱، ص۳۸۳ – ۳۸۴.
- ↑ نسخۀ این کتاب در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران به شمارۀ ۱۰۸۰ (فهرست، ج۳، ص۵۲۳) آمده، که در قرن دوازدهم نوشته شده است.
- ↑ «يا عمّار تُقاتِلُ مَعَ عَليّ عَلى تأويلِ القُرآن كما قاتَلْتَ مَعِيَ على تَنْزيلِهِ».
- ↑ «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاه، وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ أَعِنْ مَنْ أَعَانَهُ»؛ عبدالعزیز طباطبائی، رسالة طرق حدیث من کنت مولاه، ص۹۳.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 142 - 144.
- ↑ «وَ لَا يَمُوتُ عَبْدٌ يُحِبُّنِي إِلَّا رَآنِي حَيْثُ يُحِبُّ وَ لَا يَمُوتُ عَبْدٌ يُبْغِضُنِي إِلَّا رَآنِي حَيْثُ يَكْرَهُ»؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج۳، ص۲۲۳؛ بحارالانوار، ج۶، ص۱۹۱.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 145.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۲، ص۱۸۳.
- ↑ نویری، نهایة الارب، ج۲۰، ص۷۳.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 145.
- ↑ سمعانی، الأنساب، ج۲، ص۸۷.
- ↑ سمعانی، الأنساب، ج۲، ص۸۷.
- ↑ تاریخ ابن معین، ج۳، ص۲۹۳؛ ج۴ ص۱۹۰: وَ الله للفقر أسْرع إِلَى من يحبنا من ركض البراذين.
- ↑ ابن ابی شیبه، المصنّف، ج۷، ص۴۹۵؛ ترمذی، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۳۷؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، چ دارالمعرفه، ج۳، ص۱۲۵؛ نسائی، خصائص أمیرالمؤمنین(ع)، ص۱۱۲. «كُنتُ إذا سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) أَعْطَانِي وَ إذا سَكَتُّ ابْتَدَأَنِي».
- ↑ طوسی، الامالی، ص۶۳۶؛ بحارالانوار، ج۴۶، ص۶۰.
- ↑ طبری، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص۶۶؛ بحارالانوار، ج۶۸، ص۱۸۵.
- ↑ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۱۴۵: يَقُول اللَّهُ عَزّ وَ جَلَّ: مَنْ عادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ نَاصَبَنِي بِالْمُحَارَبَةِ.
- ↑ «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَـرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۲۰۷. پیس: همان بیماری «بَرص» است که در پوست بدن، لکهای سفید پدیدار میشود.
- ↑ ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۱۰، ص۳۸۳.
- ↑ ابن حبّان، الثّقات، ج۶، ص۳۲۶.
- ↑ «مَا مِنْ أَحَدٍ يَدَّانُ دَيْنًا يَعْلَمُ اللَّهُ أَنَّهُ يُرِيدُ قَضَاءَهُ إِلّا أَدَّاهُ اللَّهُ عَنْهُ فِي الدُّنْيَا»؛ ابن حبّان، الصّحیح، ج۱۱، ص۴۲۰؛ ابن راهویه، مسند اسحاق بن راهویه، ج۴، ص۲۱۵؛ نسائی، سنن النّسائی (المجتبی)، ج۷، ص۳۱۵؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۸۰۵.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 145 - 148.