وحدت امت اسلامی در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

امام علی (ع) در وصیت‌نامه خویش، امت اسلام را به وحدت بر محور الهی دعوت کرده، با یادآوری آیه شریفه وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا[۱]، از قول پیامبر اسلام (ص) می‌فرماید: «تلاش برای رفع کدورت میان مسلمانان و برقراری وحدت در بین آنها، از یک سال نماز و روزه بیش‌تر فضیلت دارد»[۲]. همچنین آن حضرت در خطبه معروف شقشقیه، ضمن اعلام مجدد حقانیت خود، برای زمامداری مسلمین، صبر خویش را در دوران حکومت خلفای سه‌گانه، عاقلانه‌ترین راه ممکن معرفی می‌کند و این نکته را نیز یادآور می‌شود که در حالی صبر و سکوت کرد که تیر در چشم و استخوان در گلو داشت و میراث الهی خود را در معرض غارت می‌دید[۳]. این بیان امام کنایه از آن است که وی برای حفظ اسلام و سنت پیامبر و وحدت مسلمانان، چاره‌ای جز این نداشت[۴]

حفظ وحدت مسلمانان

وقتی رهبر یک حرکت عظیم تاریخی که بنیان‌های جامعه آن روز را زیر و رو و اندیشه و نظامی نوین برقرار کرده، از میان مردم می‌رود، بهترین شرایط برای حرکت ارتجاعی و ضد تکاملی فراهم می‌آید. حال اگر داخل امت و بین سران و نخبگان آن نیز درگیری به وجود آید، روشن است که امور آن جامعه و امت، هیچ‌گاه به سامان نخواهد رسید و چه بسا نتایج همه حرکت‌های قبلی نیز از دست برود. در صدر اسلام نیز دقیقاً همین شرایط پیش آمد. دشمنانِ خارجیِ حرکت عظیم اسلام (همانند روم و ایران) از یک‌سو، و منافقان و عناصر ارتجاعی داخلی از سوی دیگر، منتظر فراهم آمدن شرایطی بودند تا نهال نورسته اسلام را از بن برکنند. اگر در چنین شرایطی امام علی(ع) برای احقاق حق خود دست به شمشیر می‌برد، مسلماً در جنگ دامنه‌داری درگیر می‌شد که پایان آن چیزی جز از بین رفتن زحمات پیامبر(ص) نبود. بدین جهت حضرت علی(ع) در نامه خود به معاویه، حفظ اتحاد اسلامی و خوف از برگشت دوباره کفر را یکی از علل خویشتنداری خود بیان کرده و فرموده است: «وقتی مردم با ابابکر بیعت کردند، پدرت ابوسفیان نزد من آمد و گفت: «تو به این امر سزاوارتری و من با تمام قوا از تو در برابر ابن ابی‌قحافه حمایت می‌کنم»؛ اما من سخن او را نپذیرفتم؛ به جهت ترس از تفرقه بین مسلمانان[۵].

همچنین در تقبیح مخالفت طلحه و زبیر با خلافت علی(ع)، آن حضرت چنین بیانی دارند: «وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ لَا مَخَافَةُ الْفُرْقَةِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ وَ أَنْ يَعُودُوا إِلَى الْكُفْرِ وَ يُعَوَّرَ الدِّينُ لَكُنَّا قَدْ غَيَّرْنَا ذَلِكَ مَا اسْتَطَعْنَا...»[۶].

یکی از اقدامات علی(ع) در حفظ وحدت مسلمانان این بود که تفرقه‌افکنان را مهدورالدم اعلام کرد و فرمود: همواره با بزرگ‌ترین جمعیت‌ها باشید که دست خدا با جماعت است. از پراکندگی بپرهیزید که انسانِ تنها، بهره شیطان است؛ آن‌گونه که گوسفندِ تنها، طعمه گرگ خواهد بود. آگاه باشید، هر کس مردم را به این شعار «تفرقه و جدایی» دعوت کند، او را بکشید؛ هرچند که زیر عمامه من باشد[۷].

ایشان همین سیاست را درباره ابوسفیان به کار گرفت و در پاسخ وی که می‌خواست از فرصت اختلاف مسلمانان سوء استفاده کند و پس از تشکیل شورای سقیفه، با ترغیب علی(ع) به قیام، فتنه به پا کند، فرمود: «ای مردم، امواج کوه‌پیکر فتنه‌ها را با کشتی‌های نجات علم، اتحاد و ایمان بشکافید، از راه اختلاف و پراکندگی دوری گزینید و نشانه‌های تفاخر بر یکدیگر را از سر بر زمین نهید»[۸].

همان‌طور که ملاحظه شد، سکوت علی(ع) در قبال خلفا و حتی همکاری آن حضرت در برخی از موارد با آنها، بر اساس مصالح اسلام و مسلمانان بوده است. اتخاذ چنین سیاستی از سوی علی(ع) در آن شرایط و مقطع زمانی حساس، معقول، منطقی و حکیمانه بوده است؛ زیرا با توجه به موقعیت سیاسی و اجتماعی خاص علی(ع) میان مسلمانان، قیام او موجب خونریزی بین مسلمانان می‌شد و خطرات جدی برای اسلام داشت؛ لذا کسی که خود وظیفه پاسداری از اسلام را بر عهده داشت، چگونه ممکن بود به یک خطر و عامل تهدید برای اسلام تبدیل شود؟! اگر امام علی(ع) قیام می‌کرد، برخی تصور می‌کردند آن حضرت برای رسیدن به قدرت، مصالح اسلام و مسلمانان را نادیده گرفته است[۹].

منابع

پانویس

  1. «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  2. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۲۰.
  3. «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًى أَرَى تُرَاثِي نَهْباً»؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۵۱.
  4. نبوی، سید عباس، مقاله «جامعه آرمانی»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۱۷۸.
  5. بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۸۱؛ ابن أعثم، الفتوح، ج۲، ص۵۵۹.
  6. «سوگند به خدا اگر بیم آن نبود که مسلمانان پراکنده شوند و به کفر بازگردند و دین کژ و ناهموار گردد، همانا تا آنجا که توان داشتیم شرائط کنونی را دگرگون می‌ساختیم». مفید، الامالی، ص۱۵۵؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۴۹۷.
  7. «وَ الْزَمُوهُ وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ [عَلَى‌] مَعَ الْجَمَاعَةِ وَ إِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ وَ لَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هَذِهِ». (نهج البلاغة، خطبه ۱۲۷).
  8. «أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِيقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِيجَانَ الْمُفَاخَرَةِ أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ...». (نهج البلاغة، خطبه ۵؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۸۱).
  9. نجفی، حافظ، مقاله «اعتقاد ائمه شیعه به امامت خود»، موسوعه رد شبهات ج۲۱، ص ۱۶۷.