شورش بابک خرمدین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

شورش‌های متعدد ایرانیان و استقلال‌طلبی آنان در خراسان موجب شد که خلفای عباسی همواره، اوضاع و احوال آن دیار را به‌دقت زیر نظر داشته باشند؛ غافل از اینکه اندیشه استقلال‌خواهی آنان این بار در کوه‌های بلند و راه‌های دشوار شمال غرب ایران و به وسیله خرمدینان در حال شکل‌گیری بود. با آنکه خرمدینان از زمان خلافت مهدی دست به شورش‌هایی بر ضد عباسیان زده بودند، اما در دور خلافت مأمون کارشان بالا گرفت و با استفاده از اوضاع آشفته ناشی از درگیری میان امین و مأمون خطراتی جدی برای دستگاه خلافت عباسی فراهم ساختند. روایات مربوط به آیین و نسب و دوران کودکی بابک به‌شدت متناقض است. با این همه، از این روایات چنین بر می‌آید که وی جوانی با هوش و دلیر و زیرک بود و پیش از ریاست، در میان گروهی زندگی می‌کرد که مسلمان نبودند و با اعراب و آداب و رسوم و عقاید آنان دشمن بودند و برای دفع سلطه عرب و تجدید دین و سلطنت پیشین ایرانی تلاش می‌کردند. آغاز کار بابک از آنجا بود که همسر جاویدان بن سهل - رهبر پیشین خرمدینان - وی را برای جانشینی همسرش برگزید و او را به خرمدینان معرفی کرد و آنان را به پیروی و اطاعت از او فرا خواند. بابک به سال ۲۰۰ ق. در روزگار خلافت مأمون، در آذربایجان، سر به شورش برداشت. در این زمان، مأمون سرگرم گرفتاری‌های ناشی از مسأله ولایت‌عهدی امام رضا (ع) و نارضایتی‌های عباسیان و اعراب بود. به‌علاوه، اقامت طولانی وی در خراسان و دور بودنش از بلاد آذربایجان و عراق، فرصت مناسبی برای پیشرفت کار با یک فراهم کرده بود. بابک برای نابودی اسلام و عرب به‌سختی فعالیت می‌کرد و در این راه از خونریزی و قتل و غارت ابایی نداشت[۱]. در واقع، شورش وی مظهر تند‌ترین اعتقادات شعوبی بود. بابک دشمن سرسخت اعراب بود و آنان را پست و سِفله می‌شمرد و یهود می‌نامید[۲]. وی در بیشتر جنگ‌های خود کامیاب بود و عده پیروانش پیوسته فزونی می‌یافت و دامنه حکومتش وسیع‌تر می‌شد؛ چنانکه بارها لشکریان عباسی را در هم شکست و چند تن از سران سپاه عرب را از میان برداشت[۳]. شکست‌های متوالی سپاهیان مأمون و رونق روزافزون کار با یک موجب شد که دامنه شورش خرمدینان، ایالت جبال را نیز که متصل به آذربایجان بود، فرا گیرد. از سال ۲۱۲ ق. از اصفهان و حوالی آن دسته‌هایی از خرمدینان به آذربایجان می‌رفتند و به بابک می‌پیوستند[۴]. بالا گرفتن کار بابکمأمون را به‌شدت نگران ساخت و از این‌رو، در صدد نابودکردن وی برآمد، اما مرگ امانش نداد (۲۱۸ق) و ناچار شد این مهم را به معتصم واگذارد؛ اما در این باره چنین توصیه کرد: «در باب خرمدینان، صاحب خرم و دلاور و زورمندی را به جنگ فرست و او را با اموال و سلاح و لشکرهای سوار و پیاده یاری ده و اگر کار ایشان به درازا کشید، هر که را از یاران و دوستداران که با توست سوی ایشان روان کن»[۵]. سرانجام، معتصم، حیدر بن کاووس، امیرزاده اشروسنه معروف به افشین[۶]، را مأمور دفع بابک کرد. افشین که از سرداران ترک بود با سپاهی عظیم از ترکان و ساز و برگ نظامی فراوان به جنگ بابک شتافت. مورخان جریان جنگ‌های افشین و بابک را که در کوه‌های آذربایجان به وقوع پیوسته و مدت‌ها به طول انجامیده است، به تفصیل ذکر کرده‌اند. از این روایات چنین بر می‌آید که جدیت و کوشش افشین در دفع بابک موجب شد که وی برای نجات خویش، از تئوفیل، امپراتوری بیزانس، یاری طلبد؛ اما پیش از آنکه تئوفیل کاری از پیش برد، افشین پس از سه سال جنگ، بابک را با پیام‌ها و دلنوازی‌ها فریب داد و قلاع خرمدینان را به چنگ آوَرْد و بابک را که به ارمنستان گریخته بود دستگیر کرد و نزد معتصم برد (صفر ۲۲۳ق)[۷]. خلیفه ابتدا فرمان داد که با یک را سوار بر پیلی گرد شهر بگردانیدند؛ سپس او را با شکنجه و خفت تمام بکشت و پاره‌های جسدش را بر دار کرد[۸]. بدین‌گونه، سپاه ترک به فرماندهی افشین، خطرناک‌ترین دشمن معتصم را از میان برداشت. این خدمت صادقانه و بزرگ موجب شد دستگاه خلافت علاقه و توجه بیشتری به غلامان ترک نشان دهد و همین، سبب اقتدار بیش از پیش آنان شد. خدماتی این چنین، روی آوردن معتصم را به ترکان برای اعراب و ایرانیانی که نسبت به این موضوع معترض بودند به‌خوبی توجیه می‌کرد. هم از این‌رو بود که معتصم جوایز و هدایای ارزشمند و گران‌بهایی نثار افشین و سپاهش کرد.[۹].

منابع

پانویس

  1. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۷۱.
  2. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۷۱.
  3. البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۱۶؛ فتوح البلدان، ص۳۳۰.
  4. سیرالملوک، ص۲۰۰.
  5. الکامل، ج۶، ص۴۳۰.
  6. افشین لقب پادشاهان اشرسنه بود؛ چنانکه این خردادبه گوید: «پادشاه بخارا را بخارا خُداة، پادشاه اشروسنه را افشین و ملک سمرقند را طرخان گویند» (نک: المسالک و الممالک، ص۲۰).
  7. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۷۴؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۶۹؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۱۸.
  8. نک: سیر الملوک، ص۳۱۷.
  9. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۹۶.