بحث:سرگذشت زندگی امام حسن مجتبی در تاریخ اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

از بیعت تا صلح‌

سخنان امام مجتبی(ع) در روز شهادت پدر

به گفته بیشتر تاریخ‌نگاران: امام حسن(ع) فردای آن شبی که پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد، در جمع مردم به ایراد سخن پرداخت و فرمود: مردم! در چنین شبی قرآن نازل گردید و عیسی بن مریم به آسمان برده شد و یوشع بن نون به قتل رسید و پدرم نیز در این شب به شهادت رسید. به خدا سوگند! هیچ یک از اوصیای قبل و بعد از پدرم برای ورود به بهشت، بر او پیشی نمی‌گیرند. هرگاه رسول خدا(ص) او را با گروهی از جنگاوران به نبرد می‌فرستاد، جبرئیل در سمت راست و میکائیل در سمت چپ او می‌جنگیدند، وی زر و سیمی از خود به جای ننهاد، جز هفتصد درهم از اضافه صدقاتی که آن را جهت خرید خدمتگزاری برای خانواده‌اش ذخیره کرده بود[۱].

شیخ مفید در «ارشاد» این سخنرانی را چنین آورده است: «ابو مخنف لوط بن یحیی، از اشعث بن سوار، از ابو اسحاق سبیعی و دیگران روایت کرده که گفتند: فردای آن شب که امیر المؤمنین(ع) به شهادت رسید، امام حسن(ع) به ایراد سخن پرداخت و پس از حمد و ثنای الهی و صلوات و درود به رسول اکرم(ص) فرمود: در چنین شبی مردی دنیا را وداع گفت که اولین و آخرین در عمل، از او پیشی نگرفته و به پایه او نمی‌رسند، وی در رکاب رسول خدا(ص) مبارزه می‌کرد و با جان خویش از او محافظت می‌نمود. هرگاه رسول خدا(ص) پرچم مبارزه را به او می‌سپرد، جبرئیل از سمت راست و میکائیل از سمت چپ وی را حمایت می‌کردند، تا خداوند به دست با کفایت او فتح و پیروزی نصیب نمی‌کرد، از میدان نبرد باز نمی‌گشت. پدر بزرگوارم علی(ع) در شبی که عیسی بن مریم به آسمان برده شد و یوشع بن نون وصی حضرت موسی دنیا را وداع گفت، به شهادت رسید. و از خود زر و سیمی به جای ننهاد جز هفتصد درهم از اضافه صدقات که آن را جهت خرید خدمتگذاری برای خانواده‌اش ذخیره کرده بود.

سپس اشک در چشمانش حلقه زد و گریست و مردم با او به گریه افتادند، سپس فرمود: منم، فرزند پیامبر، مژده‌دهنده و بیم‌دهنده و فرزند کسی که به اذن پروردگار، مردم را به سوی او فرا می‌خواند و فرزند مشعل فروزان الهی‌ام. من از خاندانی هستم که خداوند پلیدی را از آنها دور و آنان را منزه و پیراسته قرار داده است از خاندانی که خداوند دوستی و محبتشان را در کتاب خویش بر همگان واجب ساخته و فرموده است: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا[۲] - سپس فرمود - منظور از کار نیک، دوستی و محبت ما اهل بیت است[۳].[۴]

بیعت با امام حسن(ع)‌

با پایان یافتن سخنان امام حسن(ع)، عبیدالله بن عباس از میان برخاست و مسلمانان را به انجام بیعت مهیا ساخت و گفت: «مردم! این شخص فرزند پیامبر شما و جانشین امامتان می‌باشد. بنابراین، به‌پا خیزید و با او دست بیعت دهید» مردم به این درخواست مبارک پاسخ مثبت داده و با صدای بلند مراتب اطاعت خویش و خرسندی و رضایت و فرمانبرداری خود را اعلان داشته و گفتند: «او محبوب دل ماست و حق او بر ما واجب و به خلافت و جانشینی از همه شایسته‌تر است»[۵] و بدین‌سان، در روز جمعه بیست و یکم رمضان سال ۴۰ هجری، با امام مجتبی(ع) بیعت صورت گرفت[۶]. آن‌گاه امام(ع) از منبر فرود آمد و کارگزاران خویش را سازماندهی کرد و سران لشکر را تعیین و به کارهای خویش سر و سامان بخشید و عبدالله بن عباس را به بصره اعزام نمود[۷]. حسن بن علی(ع) در نخستین ابتکار خویش، مستمری جنگجویان را افزایش داد، این عمل را پدر بزرگوارش در روز جنگ جمل نیز انجام داده بود و امام حسن(ع) با به خلافت رسیدن خویش آن را عملی ساخت و پس از امام حسن(ع) دیگر خلفا نیز، شیوه وی را ادامه دادند.[۸]

قصاص قاتل امیر المؤمنین(ع)‌

روزی که مردم دست بیعت به امام دادند و بیعت پایان پذیرفت، حضرت دستور احضار عبد الرحمان بن ملجم را داد، وقتی او را مقابل امام مجتبی آوردند، از حضرت پرسید: پدرت درباره من چه دستوری داده است؟ امام حسن(ع) فرمود: پدرم به من دستور داد تا غیر از قاتلش کسی را نکشم، شکمت را سیر کنم و به تو احسان نمایم‌[۹]. سپس وی را گردن زد ولی او را مثله نکرد.[۱۰]

پانویس

  1. امالی، ص۱۹۲.
  2. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم» سوره شوری، آیه ۲۳.
  3. این روایت علاوه بر ارشاد، در امالی طوسی و تفسیر فرات نقل شده و بسیاری از کتب اهل سنت، نظیر آن را نقل کرده‌اند، به ملحقات احقاق الحق، ج۱۱، ص۱۸۲- ۱۹۳ مراجعه شود.
  4. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۱۶۵.
  5. مقاتل الطالبیین، ص۳۴.
  6. ارشاد، ج۴، ص۱۵.
  7. اعیان الشیعة، ج۴، ص۱۴؛ مقاتل الطالبیین چاپ مکتبه الحیدریه- نجف ۱۳۵۸.
  8. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۱۶۷.
  9. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۱؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۸۶؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۶؛ تاریخ ابن اثیر، ج۳، ص۱۷۰.
  10. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۱۶۸.