تأسیس تاریخ هجری‌

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

مورّخان می‌گویند، نخستین کسی که هجرت رسول خدا (ص) را مبدأ تاریخ قرار داد، خلیفه دوم عمر بن خطاب بود. بیشتر آنان عقیده دارند که انتخاب هجرت به عنوان مبدأ تاریخ اسلام به پیشنهاد و اشاره علی بن ابی طالب (ع) بود[۱].

برخی از مورّخان عقیده دارند که این پیشنهاد را فقط علی (ع) مطرح نکرد، بلکه شماری از صحابه نیز در این باره با او سهیم هستند[۲]. گروه سوم، عدّه‌ای از صحابه را بدون ذکر نام آنها پیشنهاد دهنده این اقدام می‌دانند[۳].

در مقابل دسته چهارم به همین بسنده کرده‌اند که نخستین کسی که تاریخ هجری را پایه‌گذاری کرد، عمر بن خطّاب بود، امّا در خصوص پیشنهاد مذکور سخنی بر زبان نیاورده‌اند[۴]. خواهیم کوشید، موضوع را به شرح زیر مورد بررسی و مطالعه دقیق‌تری قرار دهیم:

تاریخ هجری به روایت مورّخان‌

مورّخان علّت تأسیس تاریخ هجری را به گونه‌های مختلف بیان کرده‌اند. در اینجا روایت ابن کثیر را با اشاره به برخی دیگر از منابع می‌آوریم. واقدی می‌نویسد؛ در ربیع الاول این سال-سال شانزدهم یا هفدهم یا هجدهم[۵] عمر بن خطّاب، تاریخ را نوشت. او نخستین کسی است که این کار را انجام داد. ما علّت این اقدام را در سیره عمر بیان کرده‌ایم. بدین ترتیب که سندی را به عمر ارائه دادند که در آن مبلغی را به نفع کسی و بر عهده دیگری ثبت کرده بودند، موعد پرداخت ماه شعبان تعیین شده بود. عمر پرسید: کدام شعبان؟ شعبان امسال، پارسال یا سال آینده؟

عمر، صحابه را جمع کرد و به آنان گفت: برای مردم تاریخی درست کنید که موعد پرداخت دیون خود را بر اساس آن بدانند. گفته می‌شود: یکی از آنان (هرمزان) [باید دانست که وی از اصحاب به شمار نمی‌رود.] پیشنهاد کرد که همانند ایرانیان بر پایه جلوس شاهان تاریخ‌گذاری کنند. بدین ترتیب که هرگاه یکی از پادشاهان می‌میرد، سال‌ها را از آغاز جلوس پادشاه جدید شمارش می‌کنند[۶]. مسلمانان را این رأی خوش نیامد.

یکی دیگر از حاضران (گفته می‌شود: یکی از مسلمان‌شده‌های یهودی) پیشنهاد کرد که از تاریخ رومی استفاده کنید که از زمان اسکندر مقدونی معمول است. این پیشنهاد را نیز به علّت طولانی بودن آن، رد کردند[۷].

گروهی نظر دادند که تولّد پیغمبر (ص) را مبدأ قرار دهید. در مقابل شماری، خواهان بعثت رسول خدا (ص) به عنوان مبدأ تاریخ مسلمانان شدند. علی بن ابی طالب و گروهی دیگر پیشنهاد کردند که «هجرت پیغمبر (س) به مدینه را مبدأ تاریخ قرار دهند؛ زیرا هجرت برای همگان آشکار است.

قطعا هجرت از تولّد و بعثت حضرت آشکارتر است. عمر و صحابه این‌ رأی را پسندیدند. عمر دستور داد که هجرت رسول خدا (ص) مبدأ تاریخ باشد»[۸].

از سعید بن مسیب روایت شده که گفت: عمر، مردم را گرد آورد و از آنان پرسید: از چه روزی، تاریخ را بنویسند؟ علی بن ابی طالب گفت: از روزی که رسول خدا (ص) هجرت کرد و سرزمین شرک را ترک نمود. عمر همین کار را کرد.

حاکم گفت: اسناد این حدیث صحیح است، امّا بخاری و مسلم آن را نیاورده‌اند[۹].

یعقوبی در حوادث سال شانزدهم می‌گوید: در این سال نامه‌ها را تاریخ‌گذاری کردند و تصمیم گرفتند که بر مبنای میلاد رسول خدا (ص) باشد. سپس گفت: می‌خواستند سال بعثت را مبدأ تاریخ قرار دهند، امّا علی بن ابی طالب (ع) پیشنهاد کرد که هجرت پیغمبر (ص) را مبدأ قرار دهند[۱۰]. متون و روایات دیگری نیز هست که نشان می‌دهد، عمر نخستین کسی است که تاریخ هجری اسلامی را پایه‌گذاری کرد.[۱۱].

دیدگاه برتر

ما، در صحّت این دیدگاه خیلی تردید داریم و معتقدیم که تاریخ هجری از زمان رسول خدا (ص) پایه‌گذاری شد و آن حضرت، بارها و در مناسبت‌های مختلف بر مبنای هجرت، تاریخ‌گذاری کرده است. آنچه در زمان عمر اتّفاق افتاد، فقط و فقط تغییر آغاز سال قمری از ربیع الاول به محرّم بود. صاحب بن عبّاد به این نکته اشاره کرده است[۱۲].

مورّخان در این باره نیز با هم اختلاف نظر دارند. برخی معتقدند که محرّم سال نخست هجرت را آغاز سال هجری قرار دادند. این دیدگاه اکثر مورّخان است. برخی نیز عقیده دارند که محرّم سال دوم را آغاز سال هجری قرار دادند و ما قبل آن را نادیده گرفتند. این دیدگاه را بیهقی نقل کرده و یعقوب بن سفیان فسوی بدان معتقد است[۱۳][۱۴].

محرّم، آغاز سال هجری‌

در این مطلب اختلاف نظر است که چه کسی، به جای ربیع الاول، محرّم را به عنوان ماه آغازین سال هجری پیشنهاد کرد. گفته می‌شود، پیشنهاد دهنده عثمان بن عفان بود[۱۵].

در مقابل برخی معتقدند که این دیدگاه شخص عمر بود[۱۶]. گروهی نیز می‌گویند، عبد الرحمن بن عوف، ماه رجب را پیشنهاد کرد، امّا علی بن ابی طالب (ع) ماه محرّم را مطرح کرد و همین نظر به تصویب رسید[۱۷]. گروه‌ دیگری عقیده دارند که پس از پیشنهاد علی (ع) و عثمان، عمر سال هجری را از ماه محرّم آغاز کرد[۱۸].

گروه دیگری می‌گویند: از مجموع این روایات استفاده می‌کنیم که محرّم پیشنهاد عمر، علی و عثمان بود[۱۹]. از سخن ابو هلال عسکری به دست می‌آید که عمر می‌خواست، ماه محرّم را آغاز سال قرار دهد تا ماه‌های حرام در یک سال پشت سر هم قرار گیرند[۲۰].

ما بسیار بعید می‌دانیم که امام علی (ع) پیشنهاد کرده باشد که ماه ربیع الاول را ترک نمایند و به جای آن، ماه محرّم را قرار دهند که نزد مردم عرب، ماه آغازین سال بود[۲۱]. در مقابل یقین داریم که آن حضرت در طول حیات خود بر ربیع الاول به عنوان ماه آغاز سال هجری اصرار داشته است. امام علی (ع) در این باره تنها نبود، بلکه عده‌ای دیگر از صحابه و مسلمانان آزاده با او هم عقیده بوده‌اند. ما، در اثبات دیدگاه خود به موارد زیر استناد می‌کنیم که در مجموع بر این مطلب دلالت دارد؛

  1. اندکی پیش آمد که آن حضرت پیشنهاد کرد که تاریخ را از روز هجرت پیغمبر (ص) یا روزی که سرزمین شرک را ترک گفت، قرار دهند. چنان که روایت سعید بن مسیّب هم بر این نکته دلالت صریح دارد. می‌دانیم که هجرت رسول خدا (ص) در ماه ربیع الاول بود.
  2. در عهد نامه مردم نجران که علی (ع) نوشت، آمده است؛ و کتب عبد الله بن ابی رافع لعشر خلون من جمادی الآخرة سنة سبع و ثلاثین منذ و لج رسول الله (ص) المدینة[۲۲].

این عهدنامه را عبدالله بن ابی رافع در روز دهم جمادی الثانی سال سی و هفتم از ورود رسول خدا (ص) به مدینه، نوشت. چنان که روشن است رسول خدا (ص) در ماه ربیع الاول وارد مدینه شد.

در مورد سایر صحابه نیز می‌گوییم:

  1. آن گونه که سهیلی و دیگران نقل کرده‌اند، مالک بن انس گفت: آغاز سال اسلامی، ربیع الاول است؛ زیرا این ماهی است که رسول خدا (ص) هجرت کرد[۲۳].
  2. از اسمعی نقل شده که گفت: مسلمانان از ماه ربیع الاول، ماه هجرت، تاریخ زدند[۲۴]. از زهری هم همین سخن نقل شده است.
  3. جهشیاری گفت: در یک روایت شاذ آمده که هنگامی که رسول خدا (ص) روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول سال چهاردهم بعثت به عنوان مهاجر از مکّه وارد مدینه شد، دستور داد که تاریخ‌گذاری کنند[۲۵]. این سخن رسول خدا (ص) را خواهیم آورد که فرمود: «حسین (ع) در آغاز شصتمین سال هجرت من کشته خواهد شد». روایات دیگری قریب به همین مضمون داریم که دلالت می‌کند، آغاز سال هجری ماه ربیع الاول بود؛ زیرا اگر محرّم آغاز سال باشد، امام حسین (ع) در سال شصت و یک هجری کشته شد و اگر ربیع الاول را ماه آغاز سال بدانیم، آن حضرت در پایان سال شصتم هجری به شهادت رسیده است.
  4. خواهد آمد که صاحب بن عباد و دیگران می‌گفتند: آغاز سال، ماه‌ ربیع الاول بود، امّا بعدا به ماه محرّم برگشت.
  5. سهل بن سعد گفت: مردم در شمارش سال‌ها اشتباه کردند، آنان نه از بعثت حضرت شمارش کردند و نه از وفات او بلکه سال‌ها را از ورود پیغمبر (ص) به مدینه شمارش کردند.
  6. تا اواسط سال پنجم هجری، صحابه و به پیروی از آنان، مورّخان ماه‌ها را از ربیع الاول که ماه هجرت رسول خدا (ص) بود، شماره می‌کردند. در این باره سخن خواهیم گفت.

از آنچه گذشت به دست می‌آید که امام علی (ع) نه تنها ماه محرّم را به عمر پیشنهاد نکرد، بلکه از جمله کسانی بود که به شدّت اصرار داشت تا ربیع الاول، که پیغمبر (ص) در آن از مکّه یا غار ثور خارج شد یا در نخستین روز آن وارد مدینه گردید؛ به عنوان ماه آغاز سال باقی بماند، امّا همانند بسیاری از صحابه که این تغییر را نمی‌پسندیدند، به رأی حضرت نیز توجّه نکردند و دیدگاه خود را غالب نمودند.

در پایان لازم می‌دانیم به این نکته توجّه دهیم که شاید پیشنهاد علی (ع) برای قرار دادن روز ورود رسول خدا (ص) به مدینه به عنوان مبدأ تاریخ اسلام مؤیّد دیدگاه کسانی باشد که می‌گویند: پیغمبر (ص) روز اول ربیع الاول وارد مدینه شد. آنچه برای ما، در این بحث مهم است، پاسخ به این پرسش است که چه کسی برای نخستین بار هجرت را مبدأ تاریخ قرار داد؟ ما معتقدیم که رسول خدا (ص) نخستین کسی است که به هجرت تاریخ‌گذاری کرد. دلایل خود را در این باره در ادامه همین بحث خواهیم آورد.[۲۶].

موافقان دیدگاه ما

هر چند موافقان چندانی در این دیدگاه با ما همراه نیستند، بلکه برخی در بیان دیدگاه قطعی خود مردد هستند و شماری نیز به رأی شایع گرایش دارند، امّا معتقدیم که آنان از متون و روایات کافی برای صدور رأی قطعی و نیل به یقین در این باره آگاهی کافی ندارند تا به کمک این اخبار بتوانند در مقابل دیدگاه مشهور راویان و مورّخان مقاومت و مخالفت کنند.

به هر حال به شماری از موافقان خویش در این عقیده اشاره می‌کنیم؛ سید عبّاس مکّی در کتاب نزهة الجلیس؛ ابو طاهر زیادی مطابق نقل سیوطی از ابن القماح از ابن الصلاح؛ صاحب کتاب المواهب اللدنیه می‌گوید: رسول خدا (ص) دستور داد که تاریخ بگذارند و تاریخ را از زمان هجرت نوشت.

زرقانی گفت، حاکم در کتاب الاکلیل این مطلب را به تفصیل از زهری نقل کرده است. مشهور خلاف این گفته است و چنان که حافظ گفته، این کار در زمان عمر انجام شد[۲۷]. این دیدگاه از اصمعی و دیگران هم نقل شده است.

صاحب بن عبّاد گفت: پیامبر (ص) روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول وارد مدینه شد. تاریخ از همان زمان بود، امّا بعدا به محرّم برگشت[۲۸]. ابن عساکر گفت: این دیدگاه به صواب نزدیک‌تر است. چنان که خواهد آمد، سیوطی هم او را تأیید کرده است[۲۹]. سید علی خان پس از نقل عهدنامه رسول خدا (ص) به سلمان فارسی، می‌گوید: از این عهدنامه استفاده می‌شود که تاریخ در زمان رسول خدا (ص) هم بود. این بر خلاف رأی مشهور است که می‌گوید: تاریخ هجری را عمر بن خطّاب در دوره خلافت خود وضع کرد[۳۰].

قسطلانی گفت: رسول خدا (ص) دستور داد که تاریخ بگذارند و تاریخ را از زمان هجرت‌ نوشت. گفته شده: اولین کسی که تاریخ زد، عمر بن خطّاب بود که تاریخ را از محرّم قرار داد[۳۱].

مغلطای گوید: رسول خدا (ص) دستور داد که تاریخ بگذارند و تاریخ را از هنگام هجرت نوشت. ابن جزّار گفت: این سال به عام الاذن: سال اجازه، معروف است که در آن به رسول خدا (ص) اجازه داده شد، از مکّه به یثرب هجرت کند. گفته‌اند: عمر نخستین کسی بود که تاریخ گذاشت و آن را از محرّم قرار داد[۳۲]. می‌دانیم که هر یک از ده سال نخست به یک نام، موسوم گردید، سال اول را عام الاذن نامیدند[۳۳].

ابن‌شهرآشوب گفت: طبری و مجاهد در کتاب‌های تاریخ خود گفته‌اند: عمر بن خطّاب مردم را جمع کرد تا از آنان بپرسد که تاریخ را از چه روزی بنویسیم؟ علی (ع) گفت: از روزی که رسول خدا (ص) هجرت کرد و اهالی شرک را ترک گفت. گویی می‌خواست بگوید: در این باره بدعت نگذارید و چنان که در زمان رسول خدا (ص) می‌نوشتند، شما هم تاریخ بگذارید؛ زیرا هنگامی که پیامبر (ص) در ماه ربیع الاول وارد مدینه شد، دستور داد که تاریخ بگذارند. در آن زمان به یک یا دو ماه از هجرت او تاریخ می‌گذاشتند تا این که یک سال کامل شد. این را از ابن شهاب نقل کرده‌اند[۳۴].

علامه مجلسی هم همین عقیده را دارد و معتقد است که مبدأ قرار دادن هجرت برای تاریخ، مأخوذ از جبرئیل، و مستند به وحی الهی و منسوب به‌ خبر نبوی است[۳۵][۳۶].

منابع

پانویس

  1. بنگرید: تاریخ عمر بن خطّاب، ص۷۶؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۲۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴۵؛ التنبیه و الاشراف، ص۲۵۲؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج۱، ص۲۳؛ فتح الباری، ج۷، ص۲۰۹؛ تاریخ الخلفاء، ص۱۳۲، ۱۳۸؛ بحار الانوار، ج۵۸، ص۳۵۰- ۳۵۱؛ ج۴۰، ص۲۱۸؛ محاضرة الاوائل، ص۲۸؛ سفینة البحار، ج۲، ص۶۴۱؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۴۴؛ الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، ص۸۰- ۸۱؛ علی و الخلفاء، ص۱۳۹- ۱۴۱؛ احقاق الحق، ج۸، ص۲۲۰.
  2. البدایة و النهایه، ج۷، ص۴۷؛ الوزراء و الکتّاب، ص۲۰؛ مآثر الانافه، ج۳، ص۳۳۶.
  3. صبح الاعشی، ج۶، ص۲۴۱؛ مآثر الانافه، ج۳، ص۳۶؛ فتح الباری، ج۷، ص۲۰۹؛ الکال فی التاریخ، ج۱، ص۱۰.
  4. الاستیعاب، ج۲، ص۴۶۰؛ المحاسن و المساوی، ج۲، ص۶۸؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۳۳۸؛ ج۲، ص۲۴۱؛ تهذیب التهذیب، ج۷، ص۴۴۰؛ مآثر الانافه، ج۱، ص۹۲؛ تحفة الناظرین، ج۲، ص۶۲؛ صفة الصفوة، ج۱، ص۲۷۶؛ الطبقات الکبری، ج۳، ۱، ص۲۰۲؛ تاریخ ابن الوردی، ج۱، ص۱۴۵؛ الاوائل، ج۱، ص۲۲۳؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۷۷؛ محاضرات الادباء، ج۱، ص۱۰۵؛ الانس الجلیل، ج۱، ص۱۸۸؛ الاعلاق النفیسه، ص۱۹۹؛ بحار الانوار، ج۵۸، ص۳۴۹- ۳۵۰؛ الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، ص۷۹.
  5. الوزراء و الکتّاب، ص۲۰؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۰۶- ۲۰۷.
  6. صبح الاعشی، ج۶، ص۲۴۱؛ بحار الانوار، ج۵۸، ص۳۴۹- ۳۵۰؛ سفینة البحار، ج۲، ص۶۴۱؛ تاریخ ابن الوردی، ج۱، ص۱۴۵؛ الانس الحلیل، ج۱، ص۱۸۷؛ الخطط و الآثار، ج۱، ص۲۸۴.
  7. الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، ص۸۱؛ بحار الانوار، ج۵۸، ص۳۵۰؛ نزهة الجلیس، ج۱، ص۲۲.
  8. بنگرید: البدایة و النهایه، ج۷، ص۷۳- ۷۴؛ ج۳، ص۳۰۶؛ تاریخ عمر بن خطّاب، ص۷۵- ۷۶؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج۱، ص۲۲- ۲۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۷۴؛ علی و الخلفاء، ص۲۴۰؛ الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، ص۸۰- ۸۱؛ منتخب کنز العمّال، ج۴، ص۶۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۱۰؛ کنز العمّال، ۱۰، ص۱۹۵.
  9. مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۴؛ تلخیص المستدرک، ج۳، ص۱۴؛ الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، ص۸۰؛ فتح الباری، ج۷، ص۲۰۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۳۹۱؛ ج۳، ص۱۴۴؛ تاریخ عمر بن خطّاب، ص۷۶؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج۱، ص۲۳؛ منتخب کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۹۲- ۱۹۳؛ احقاق الحق، ج۸، ص۲۱۹؛ الخطط و الآثار، ج۱، ص۲۸۴؛ الشماریخ فی علم التاریخ، ص۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۱۰.
  10. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴۵.
  11. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۴۹۵.
  12. عنوان المعارف و ذکر الخلائف، ص۱۱.
  13. البدایة و النهایه، ج۳، ص۹۴.
  14. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۴۹۷.
  15. نزهة الجلیس، ج۱، ص۲۱؛ فتح الباری، ج۷، ص۲۰۹؛ الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، ص۸۰؛ منتخب کنز العمّال، ج۴، ص۶۷؛ الشماریخ فی علم التاریخ، ص۱۰؛ کنز العمّال، ج۱۷، ص۱۴۵؛ ج۱۰، ص۱۹۳.
  16. الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، ص۷۹؛ الوزراء و الکتّاب، ص۲۰؛ فتح الباری، ج۷، ص۲۰۹؛ مآثر الانافه، ج۳، ص۳۳۷.
  17. الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، ص۸۱- ۸۲؛ احقاق الحق، ج۸، ص۳۲۰.
  18. تاریخ الخمیس، ج۱، ص۳۳۸؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۴۸.
  19. الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، ص۸۰؛ ارشاد الساری، ج۶، ص۲۳۴؛ فتح الباری، ج۷، ص۲۰۹- ۲۱۰.
  20. الأوائل، ج۱، ص۲۲۳.
  21. البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۰۷؛ بحار الانوار، ج۸۵.
  22. الخراج (ابو یوسف)، ص۸۱؛ جمهرة رسائل العرب، ج۱، ص۸۲.
  23. البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۰۷؛ ج۴، ص۹۴.
  24. الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، ص۷۸.
  25. الوزراء و الکتّاب، ص۲۰.
  26. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۴۹۸.
  27. التراتیب الاداریه، ج۱، ص۱۸۱؛ بنگرید: المواهب اللدنیه، ج۱، ص۶۷..
  28. عنوان المعارف و ذکر خلائف، ص۱۱.
  29. الشماریخ فی علم التاریخ، ص۱۰.
  30. الدرجات الرفیعه، ص۲۰۷.
  31. المواهب اللدنیه، ج۱، ص۶۷.
  32. سیره مغلطای، ص۳۵- ۳۶.
  33. نفس الرحمن فی فضائل سلمان، ص۴۴.
  34. مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۴۴.
  35. بنگرید: بحار الانوار، ج۵۵، ص۳۵۱.
  36. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۵۰۱.