تکلف، از ریشه فعلی "کلّف یکلّف"، در لغت به معنای انجام عملی است که همراه با مشقت باشد[۱]. رسول خدا (ص)، خود از تکلف به دور بود و اصحاب و یارانش را نیز به شدت از آن نهی میفرمود[۲][۳].
در سیرهنبیخدا (ص) جایی برای تکلف وجود نداشت و آن حضرت، بارها و بارها در مناسبتهای گوناگون، به صراحت اعلام کرده بود: «إِنِّي لَا أُحِبُ الْمُتَكَلِّفِين»[۴] و میفرمود: "ما گروه پیامبران و امانتداران و پرهیزگاران از تکلف دور هستیم" [۵][۶].
ایشان نه تنها خود از تکلف به شدت پرهیز داشت، اصحاب و یارانش را نیز به بیتکلفی در امور، تشویق میکرد و میفرمود: "خداوند مرا مبلّغ و رساننده [مکر و نهی] برانگیخته و مرا مشکل آفرین نفرستاده است".[۷] و نیز میفرمود: «أَنا و أُمتي بُرَاءٌ من التَّكَلُّف»[۸]. همچنین خطاب به اصحاب خویش میفرمود: "به درستی که امتهای پیش از شما به دلیل تکلف هلاک شدند؛ پس مردی از شما خود را به رنج نیندازد که در دین خدا به آنچه نمیشناسد، سخن گوید"[۹]؛ او پیوسته در دعاهایشان میفرمودند: "خدایا! به من رحم فرما تا در کارهای بیهوده، خود را به زحمت نیندازم"[۱۰][۱۱]
حضرت رسول (ص) برای افراد متکلف، نشانههایی را برشمرده است؛ مثلاً در روایتی فرمودهاند: "متکلف، سه نشانه دارد: در حضور، تملق؛ در نهان، غیبت و در مصیبت، شماتت میکند"[۱۲][۱۳].
بیتکلفی از ویژگیهای بارز رسول اکرم (ص) و نتیجه مشی زاهدانه و به دور از هر گونه ظاهر سازی و عوامفریبی ایشان بود؛ ایشان چندان بیتکلف بود که سیرهنویسان ایشان را فردی با هزینه سبک معرفی کرده، دربارهاش نوشتهاند: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) خَفِيفُ الْمَؤُونَة[۱۴] آن حضرت در تمام امور زندگی، از تکلف دور بود و این ویژگی در لباس و نشست و برخاست ایشان آشکار بود. خوراک و پوشاک رسول خدا (ص) بسیار ساده و به دور از هرگونه تکلف بود و ایشان در خوراک و پوشاک بر غلامان و کنیزانش برتری نمیجست[۱۵]. آن حضرت، هر آنچه از غذا که حاضر بود، میخورد[۱۶] و از لباسها آنچه که بدان دسترسی داشت، مانند روپوش، عبا، پیراهن، جبه و... در زمان نیاز میپوشید[۱۷]؛ بسا که فقط روپوشی به نماز تن میکرد و دو طرف آن را میان دو شانهاش گره میزد و با همان لباس بر جنازهها میخواند؛ گاه همان روپوش را به خود میپیچید و آن را از چپ و راست بر دوش میافکند و با آن در خانه نماز میخواند[۱۸]. منزلش بسیار ساده بود و در این سادگی، مثال زدنی بود[۱۹]. وسایل خانهاش نیز در سادگی همچون منزلش بود[۲۰].
رسول خدا (ص) از حشمتهای ظاهری نفرت داشت؛ به همین دلیل، اگر سواره بود، اجازه نمیداد کسی پیاده، همراه او حرکت کند[۲۱]. اجازه دستبوسی و پابوسی به کسی نمیداد[۲۲] و از اینکه پس از ورود به مجلسی، کسی جلوی پای ایشان برخیزد، سخت اکراه داشت[۲۳]. مجلسش بالا و پایین نداشت و هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمیشد و همگی حلقهوار مینشستند[۲۴]؛ از این رو، اعراب غریبی که به حضور مبارکش میرسیدند، ایشان را در میان جمع نمیشناختند؛ و میپرسیدند: "کدام یک از شما رسول خدایید؟"[۲۵] روی زمین مینشست و غذا میخورد[۲۶] و موقع خوردن تکیه نمیداد[۲۷] و از اینکه به سلاطین، شباهت پیدا کند، کراهت داشت[۲۸]. با فقرا همنشین بود[۲۹] و با مسکینانغذا میخورد[۳۰] و با دست خود به آنان غذا میداد[۳۱]. دعوتبندگان را میپذیرفت و هیچ دعوتی را کوچک نمیشمرد[۳۲]؛ بسا میزبانی که غذای سفرهاش در نانی جوین و دنبهای بودار خلاصه شده بود[۳۳]؛ اما با این حال، آن حضرت با آغوشی باز آن را میپذیرفت و میفرمود: "اگر پاچه گوسفندی را به من هدیه دهند، آن را میپذیرم و اگر مرا به خوردن استخوان شانه و سردستی دعوت کنند، خواهم پذیرفت"[۳۴][۳۵].
هرگاه به مجلسی وارد میشد، در نزدیکترین جا به محل ورود مینشست[۳۶]؛ در سلام کردن از همه، حتی از کودکانسبقت میگرفت[۳۷]؛ با ثروتمند و فقیرمصافحه میکرد و دست خود را نمیکشید تا طرف مقابل دست خود را بکشد[۳۸]. از بیماران حتی در دورترین نقاط شهر عیادت میفرمود[۳۹] و در تشییع جنازهها حاضر میشد[۴۰]. بر الاغ سوار میشد و دیگری را نیز بر ترک خود سوار میکرد[۴۱]؛ بسیار پیش میآمد که بر الاغی بیپالان سوار میشد[۴۲][۴۳].
در خانه به اهل خانه کمک میکرد و با دست خود وسیله تطهیر خود را در شب آماده میساخت؛ گوسفندش را میدوشید و لباس و کفشش را وصله میزد؛ خانه را جارو میکرد و شترش عقال میبست و به شتر آبکش خود علف میداد؛ با خادمش غذا میخورد و با خدمتکار خانه، گندم و جو را آرد و آرد آن را خمیر میکرد؛ آذوقه منزل را از بازار حمل میکرد و به خانه میآورد و حیا مانع نبود که خود نیازمندیهای خود را از بازار تهیه کند[۴۴][۴۵].
تکلف نورزیدن در امور دینی
از دیگر مواردی که بیتکلفی رسول خدا (ص) در آن نمودی آشکار داشت، تکلف نورزیدن ایشان در دین و مسائل مربوط به آن بود. آن حضرت، رفتار خارج از چهارچوب دین را نمیپذیرفت و در اجرای اموری که در شرعمقدس، حکمی برای آن صادر نشده بود، سخت نمیگرفت[۴۶].
آن حضرت حتی در راه تبلیغآیین آسمانی خویش هم از سخت گرفتن بر غیر مسلمانان برای پیوستن به اسلام پرهیز داشت و زمانی که گروهی از مسلمانان به ایشان گفتند: "اگر کسانی را که بر آنان قدرت داری، به دین اسلام وادار کنی، قطعاً تعداد ما بیش از این خواهد شد و بر دشمنان خود برتری خواهیم یافت"، رسول خدا (ص) در پاسخ فرمود: "من، آنگونه نیستم که خدای عزوجل را [فردای قیامت] با پدید آوردن بدعت که به آن دستور داده نشده باشم، ملاقات کنم و من، اهل تکلف نیستم"[۴۷][۴۸].
تکلف نورزیدن در انجام عباداتی نظیر نماز از مصادیق دیگر بیتکلفی در سیرهنبیخدا بود. روایت شده است که نماز آن حضرت، در عین کامل بودن، از نماز همه مردم سبکتر و خطبهاش از خطبه همه خطیبان کوتاهتر بود[۴۹]. ایشان به یاران خود نیز چنین توصیه میفرمود: "هرگاه یکی از شما با مردم به جماعتنماز گزارد، باید نماز را کوتاه بخواند؛ چرا که در میان نماز گزاران، ناتوان، بیمار و کهنسال [نیز] هست و هرگاه کسی از شما به تنهایی نماز میخواند، میتواند هر چه میخواهد، نماز را طولانی بگزارد"[۵۰]. و میفرمود: "این دین، استوار است، پس در آن پسندیدهرفتار کن و عبادت پروردگارت را برای خویشتن، سخت قرار مده؛ چون که زیادهروی کننده نه سفر را به پایان میرساند و نه مرکبی برای خود باقی میگذارد"[۵۱][۵۲].
نقل کردهاند، روزی پیامبر اکرم (ص) به نزد عایشه وارد شد؛ در حالی که زنی نزدش نشسته بود؛ پس فرمود: "او کیست؟" گفت: "فلانی است که از نمازش سخن میگوید"؛ فرمود: "از این سخنان دست بدارید! شما به همان اندازه که توان دارید، مکلّف هستید. سوگند به خداوند! تا زمانی که شما که ملول نشدهاید، خداوند ثوابش را قطع نمیکند و بهتریندین، از نظر او آن است که شحص، همواره به آن پایبند باشد"[۵۵][۵۶].
راویان بسیاری هم از امام صادق (ع) و نیز ابوذر غفاریروایت کردهاند که در روزهای بسیار گرم سال، چون مؤذن برای گفتن اذان ظهر اجازه میخواست، رسول خدا (ص) میفرمود: بگذار هوا خنک شود!؛ بگذار هوا خنک شود!"[۵۷]؛ از ابن عباس نیز روایت شده است که روزی پیامبر اکرم (ص) خطبه میخواند. پس دید که مردی ایستاده است؛ پرسید: "او کیست؟" مردم گفتند: "او ابو اسرائیل است که نذر کرده، زیر آفتاب بایستد، ننشیند، به زیر سایه نرود، سخن نگوید و روزه باشد"؛پیامبر اکرم (ص) فرمود: "به او بگویید که هم سخن بگوید، هم به سایه برود، هم بنشیند و به روزهاش پایان دهد"[۵۸][۵۹].
همچنین از انس روایت شده است که روزی پیامبر اکرم (ص) به مسجد وارد شد و دید ریسمانی بین دو ستون مسجد بسته شده است؛ پس فرمود: "این ریسمان چیست؟" مردم گفتند: "این ریسمان، از آن زینب است چون ناتوان میشود، از آن میگیرد". آن گاه پیامبر اکرم (ص) فرمود: "آن را باز کنید؛ هر یک از شما باید تا زمانی نماز گزارد که با نشاط است؛ چون خسته شد، باید بخوابد"[۶۰][۶۱].
پرهیز از تکلف در امور قضایی
پیامبر (ص) در اجرای حدود الهی نیز اهل تکلف نبود بود؛ نقل شده است، آن حضرت از تمام اموری که برای آنها در شرع، حدّی معین نشده بود، میگذشت[۶۲]، و به قضاوت و داوران نیز توصیه میفرمود که تا وقتی میتوانید گریز گاهی پیدا کنید، از جاری ساختن حدود بر بندگان خدا خودداری ورزید[۶۳][۶۴].
از امیرالمؤمنین علی (ع) نقل شده است که "روزی زن مسلمانانی خدمترسول خدا (ص) آمد و گفت: "ای رسول خدا (ص)! فلانی شوهر من است و من خود را نثارش کرده، در امور دنیا و آخرتیاری اش کردم و او چیز ناپسندی از من ندیده است؛ اما من از او به خدا و به شما شکایت میبرم"؛ آن حضرت فرمود: "از چه چیز او شکایت و گله داری؟" آن زن گفت: "امروز به من گفت: تو مانند مادرم بر من حرام هستی؛ من هم از منزلم خارج شدم؛ پس به کار من رسیدگی کن!" آن حضرت فرمود: "خداوند در این باره چیزی نازل نفرموده است تا با آن بین تو و شوهرت قضاوت کنم و من [هم] از اینکه از متکلفان باشم، اکراه دارم"؛ پس، آن زن گریست و دوباره به خدا و رسولش شکوه برد و برگشت. پس خداوند این آیه را نازل فرمود: قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ[۶۵]. پس رسول خدا (ص) آن زن و مرد را به حضور طلبید و فرمود: "خداوند درباره تو و همسرت این آیه را نازل کرد". سپس آیه را برای آن دو خواند، سپس به آن مرد فرمود: "این زن، همسرت است و تو حرف ناپسندی را بر زبان راندی؛ به تحقیق، خداوند تو را بخشید، پس تعدی نکن..."[۶۶][۶۷].
پرهیز از تکلف در مهمانیها
تکلف نورزیدن میهمان و میزبان در مراسم مهمانی هم از دیگر اموری بود که رسول خدا (ص) بر آن تأکید داشت. در سیره آن بزرگوار، میزبان تا آنجا که به تکلف نیفتد، موظف است وسایل آسایش و راحتی میهمان را تأمین کند[۶۸]. بر میهمانان نیز شایسته است که تکلف نورزد و با رویی گشاده، پذیرایی هر چند مختصر میزبانش را بپذیرد. از پیامبر خدا (ص) نقل شده است که فرمود: "از بزرگواری مرد، آن است که آنچه برادرش در مهمانی نزد او میگذارد؛ بپذیرد و تکلف نورزد"[۶۹]. همچنین از ایشان روایت شده است: "برای مرد میزبان همین گناه بس که غذایی را که پیش برادران خود میگذارد، کم شمارد و برای میهمانان نیز همین گناه بس که آنچه را برادرشان در برابرشان میگذارد، کم بشمارند"[۷۰][۷۱].
↑«لِلْمُتَكَلِّفِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ يَتَمَلَّقُ إِذَا حَضَرَ وَ يَغْتَابُ إِذَا غَابَ وَ يَشْمَتُ بِالْمُصِيبَة»؛ محمد بن ادریس حلی، مستطرفات السرائر، ص ۶۱۸؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۶۱ و حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۴۳۸.
↑مکارم الاخلاق، ص ۲۳ و بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۳۷. در این باره در روایت مشابهی از جابر بن سمره چنین نقل شده است: «من با پیامبر اکرم (ص) نماز میگزاردم؛ هم نمازهایش میانه بود و هم سخنرانیاش». ر. ک: صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۱؛ سنن ترمذی، ج ۲، ص ۹: البیهقی، السنن الکبری، ج ۳، ص ۲۰۷ و مسند احمد، ج ۵، ص ۹۳.
↑شافعی، کتاب الام، ج ۱، ص۱۸۷؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۲۷۱؛ عبدالرزاق صنعانی، المصنّف، ص ۳۶۲ و ابن حبان، صحیح، ج۵، ص۵۷.
↑الکافی، ج۲، ص۸۶؛ بیهقی، السنن الکبری، ج ۳، ص۱۷؛ ابن سلامه، مسند الشهاب، ج ۲، ص ۱۸۴؛ جلالالدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۸۴ و کنزالعمال، ج۳، ص۳۶.
↑«خداوند، سخن زنی را که با تو درباره همسرش چالش داشت و به خداوند شکوه میکرد شنیده است و خداوند گفت و گوی شما را میشنود که خداوند، شنوایی بیناست» سوره مجادله، آیه ۱.
↑علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج ۲، ص ۳۵۳ – ۳۵۴؛ الکافی، ج ۲، ص ۱۵۲ و وسائل الشیعه، ج ۲۲، ص ۳۰۴ – ۳۰۵.