جهانبینی الحادی
مقدمه
جهانبینی الحادی، وجود خالق حکیم و عادلی را در جهان نفی میکند، از این نوع جهانبینی عمومی، به طور منطقی، جهانبینی سیاسی مبتنی بر قاعدۀ "زور =حق" نتیجه گرفته میشود. با نفی وجود مدیریت و حاکمیت مبتنی بر عقل و حکمت در سراسر جهان، دلیلی برای تفکیک بین حقّانیت و قدرت وجود نخواهد داشت و حقّانیت، همواره تابع قدرت و زور خواهد بود؛ زیرا بنابر نظریۀ نفی خدای حکیم، آنچه در جهان حکومت میکند، قدرت غالب است که حقیقتی در جهان، برتر از آن نیست و هر قدرتی که بر قدرتی دیگر غلبه کند، نمایندۀ حقیقت حاکم بر جهان خواهد بود.
این جهانبینی سیاسی، نظریۀ سیاسی مبتنی بر مشروعیت هر نوع تسلّط سیاسی را نتیجه میدهد و در حقیقت هر نوع نظریۀ سیاسی معتقد به تساوی حقّانیت و مشروعیت با قدرت، تنها با جهانبینی سیاسی برخاسته از جهانبینی الحادی قابل توجیه است.
بر مبنای جهانبینی الهی است که در عالم سیاست، مشروعیت از قدرت قابل تفکیک است و تلازمی بین قدرت داشتن و مشروعیت داشتن وجود ندارد. و در این صورت است که در عالم سیاست، این بحث راه پیدا میکند که قدرت باید از مشروعیت و حقانیت برخوردار باشد و قدرتی که دلیل بر مشروعیت و حقانیت آن نیست، مشروعیت ندارد و از حقّ امر و نهی و اِعمال سیاست برخوردار نیست؛ زیرا به دلیل وجود خدای کاملی که حق سیاست مشروع یعنی امر و نهی عادلانه لازم ذاتی اوست، تنها قدرتی مشروع و از حقّانیت برخوردار است که مشروعیت امر و نهی خود را از او گرفته باشد؛ و هر نوع سیاست و امر و نهی غیر مستند به اذن او، اعمال قدرتی نامشروع و نابحقّ خواهد بود؛ لکن بنا بر نفی وجود خدای حکیم و نفی جهانبینی سیاسی معتقد به وجود منبع اصلی و ذاتی برای مشروعیت سیاست و امر و نهی، معیار و ملاکی برای مشروعیت امر و نهی و سیاست وجود نخواهد داشت؛ زیرا همۀ انسانها نسبت به حق امر و نهی و سیاست، در شأن و رتبۀ واحدی قرار دارند و تنها امتیازی که در این زمینه برای انسانی معین یا گروه انسانی معینی پدیدار میگردد، امتیاز برخورداری از قدرت و زور بیشتری است که بتواند به وسیلۀ آن، دیگران را در برابر خود وادار به فروتنی و فرمانبرداری و تبعیت کند. در این صورت است که مشروعیت و حقانیت، معنایی به جز زور و قدرت و تسلّط و قهر نخواهد داشت.
بنابر آنچه گفتیم؛ جهانبینی الحادی، مبنای توجیه آن دسته از نظریههای سیاسی است که حاکمان زورگو و مستبد را خدایان و فرمانروایان مطلقی میدانند که هیچکس را حق سرکشی در برابر قدرت آنها نیست و هر چه را که آنان بخواهند و بپسندند، حق و خیر مطلق است و حق و خیر و خوبی و سعادتی فراتر از خواسته و ایده و پندار آنان نیست. این همان گفتاری است که خدای متعال از قول فرعون طغیانگر سبکسر مصر نقل میکند که به قوم خود میگفت: ﴿مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ﴾[۱].
نظریههای سیاسی مبتنی بر نفی وجود خداوند حاکمی که حقانیت و مشروعیت حکومت و امر و نهی، ذاتی او باشد، همگی در این نتیجه که زور، مساوی با حق است یکسانند و تفاوت چندانی بین آنکه این زور، در دست یک فرد یا چند فرد قرار گیرد یا با رضایت دیگر افراد به دست آمده باشد یا بدون رضایت آنها، وجود ندارد؛ لهذا سرنوشت رژیمهای استبدادی الحادی، با رژیمهای دموکراسی الحادی، سرنوشت واحدی است و هر دو نوع رژیم و همۀ رژیمهای سیاسی مبتنی بر جهانبینی سیاسی الحادی به یک نتیجه منتهی میشود و آن اینکه خواستۀ فرد یا افراد خاصی از جامعه، بدون وجود توجیه منطقی و معقول خاصی، بلکه تنها به دلیل چنگانداختن به قدرت و زور به گونهای نامحدود، بر خواستۀ دیگران برتری مییابد و ملاک خوبی، خیر، خوشی و سعادت جامعه قرار میگیرد[۲].
منابع
پانویس
- ↑ «آنچه به شما نشان میدهم همان است که میاندیشم و شما را جز به راه نیک و درست راهنمایی نمیکنم» سوره غافر، آیه ۲۹.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص۸۳-۸۵.