قاعدین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

قاعدین به معنای نشستگان از قیام و جهاد، آنان که در شرایط حساس و هنگام مبارزه و جهاد، در خانه و شهر می‌نشینند و در بسیج عمومی شرکت نمی‌کنند و وارد میدان نبرد نمی‌شوند و در صحنۀ درگیری حق و باطل، خود را کنار می‌کشند و دیگران را هم به عدم شرکت در نبرد تشویق می‌کنند و گاهی هم تماشاچی صحنه می‌شوند[۱].

مقدمه

چنین گروه‌هایی هم در زمان پیامبر اکرم (ص) وجود داشتند که به بهانه‌های مختلف از حضور در جهاد تخلّف می‌کردند، هم در زمان امیر المؤمنین، که او را در نبرد با باطل، یاری نمی‌کردند. قرآن، قاعدین را در مقابل مجاهدین قرار می‌دهد و پیکارگران مجاهد را بر آنان برتر می‌شمارد: وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا[۲] گاهی هم از آنان با عنوان "خوالف" یاد می‌کند، یا "مخلّفون". البته خوالف، بیشتر صاحبان عذرند. قاعدین، علی (ع) را در جنگ جمل و صفین یاری نکردند و به بهانۀ فتنه و شبهه، خود را از صحنه کنار کشیدند. کسانی همچون سعد بن ابی وقاص، عبد اللّه بن عمر، ابو موسی اشعری، اسامة بن زید، زید بن ثابت از سران این گروه بودند که حتی با علی (ع) حاضر به بیعت هم نمی‌شدند.[۳] قعود آنان از نبرد در رکاب امیر المؤمنین (ع)، ضربه‌ای از پشت بر اردوی حق بود. در جنگ صفین نیز قاعدین به اسم بی‌طرفی خود را از یاری حق کنار کشیدند. کار آنان بر افراد دیگر هم اثر منفی و سست‌کننده می‌گذاشت و گلایه‌های فراوان حضرت که در خطبه‌های نهج البلاغه آمده است، ناظر به اینگونه روحیّات است. پس از جنگ امام با خوارج نهروان که حضرت می‌خواست مبارزه با معاویه را ادامه دهد، باز هم موضع انفعالی آنان آزاردهندۀ علی (ع) بود. قضاوت حضرت امیر دربارۀ آنان که به اصطلاح می‌خواستند وارد فتنه نشوند و در برادرکشی! شرکت نکنند، چنین بود که ایشان، هرچند باطل را یاری نکردند، ولی با کنار کشیدن خود، حق را تنها گذاشتند و ضعیف ساختند: "خذلوا الحقّ و لم ینصروا الباطل"[۴]. ابو موسی که والی کوفه بود، از سران قاعدین بود و مردم را به نشستن در خانه دعوت می‌کرد و با موقعیّتی که در کوفه داشت، سخنان و مواضع تخریبی او در جلوگیری از عزیمت مردم به جبهه مؤثر بود. امام در آستانۀ نبرد نامه‌ای به او نوشت، او نامۀ امام را هم پاره کرد. حضرت نامۀ دیگری نوشت و با چند نفر فرستاد، باز هم کارشکنی کرد و به اسم "فتنه" و اینکه پیامبر خدا فرموده است در فتنه‌ها در خانه بنشینید و شمشیرها را غلاف کنید، مردم را از یاری امیر المؤمنین (ع) بازمی‌داشت. در نهایت علی (ع) مالک اشتر را به کوفه اعزام کرد و او توانست تبلیغات قاعدانۀ ابو موسی را خنثی سازد و سپاهی برای یاری امام از کوفه بسیج کند.[۵] موضع قعود به جای قیام و خانه‌نشینی به جای شرکت در جبهه و جهاد، بخصوص از سوی چهره‌های سرشناس و خواص، مردم را دچار ذهنیّت می‌کند و موجب ترک نصرت حق و تقویت باطل است و چنین موضع و عملکردی با شیعه‌گری ناسازگار است، هرچند به بهانه و با عنوان پرهیز از وقوع در فتنه باشد."فتنه جایی است که حق با باطل/جور با عدل و خدا با طاغوت/گردد آمیخته آنگونه که هرگز نتوان بازشناخت/لیک در صحنۀ پیکار امام/با ستم‌پیشه و پیمان‌شکن و فاسق خارج از دین[۶]/حق چنان روشن و بی‌ابهام است/همچو خورشید به پیشانی روز/در چنین کورۀ افروخته از ظلمت و نور/نور آزادگی و ظلمت ظلم/خائن آن است که خود را به کناری بکشد/نشتابد به سوی نصرت حق، جبهۀ نور/چونکه در صحنۀ درگیری حق با باطل/بی‌طرف بودن در جمع تماشاچی‌ها/خود گناهی است عظیم...[۷].[۸]

قاعدین

نخستین گروه مخالف امام علی (ع)، شمار اندکی از مهاجران و انصار بودند که از پیوستن به «جماعت» و تن دادن به «بیعت» خودداری کردند؛ کسانی مانند عبدالله بن عمر، سعدبن ابی وقاص، حسان بن ثابت، زید بن ثابت، اسامة بن زید، محمد بن مسلمه، کعب بن مالک و عبدالله بن سلام[۹]. بیش‌تر اینان از زمره کسانی‌اند که امام علی (ع) درباره آنها فرمود: «خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ‌»[۱۰]؛ «حق را خوار کردند و باطل را نیز بار نشدند». البته برخی بر این باورند که بیعت با امام، بیعتی عمومی بود که هیچ کس از آن تخلف نکرد. بر این اساس، این گروه نیز همانند دیگران، حکومت امام علی را به رسمیت شناختند، اما از همراهی با وی در جنگ‌ها خودداری کردند[۱۱]. به هر حال، این افراد هر چند خطری جدی برای حکومت علوی به حساب نمی‌آمدند، کناره‌گیری آنان - که اغلب از صحابه مشهور و با نفوذ پیامبر بودند - دستاویزی برای دیگر مخالفان می‌گردید. امام علی (ع) برخلاف خلفای پیشین، کسی را وادار به بیعت نکرد و با برخی از این افراد، درباره دلایل قعودشان گفت‌وگو نمود[۱۲]؛ هر چند به مخالفت کسانی چون حسان بن ثابت و عبدالله بن سلام از آغاز اعتنایی نکرد و در پاسخ کسانی که از او می‌خواستند تا آنان را به بیعت با خود فرا خواند، فرمود: «لا حاجة لنا فيمن لا حاجة له فينا»[۱۳]؛ «ما به کسی که نیازی به ما ندارد، احتیاجی نداریم»[۱۴].

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۷۸.
  2. نساء، آیه ۹۵
  3. دربارۀ قاعدین، از جمله ر. ک: «دانشنامۀ امام علی»، ج ۹ ص ۹
  4. نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت ۱۸.
  5. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۴ ص ۱۰ تا ۲۱
  6. یعنی قاسطین و ناکثین و مارقین
  7. برگ‌وبار، ص ۲۵۸
  8. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۷۸.
  9. الشیخ المفید، الارشاد، ج۱، ص۲۴۳؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۴۵۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۰۳.
  10. نهج البلاغه، حکمت ۱۸، ص۳۶۳.
  11. ر. ک: الحاکم النیسابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۴ و ۱۲۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۹-۱۰.
  12. ر. ک: تاریخ الطبری ج۳، ص۴۵۱؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۸ - ۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۸-۹.
  13. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۹.
  14. یوسفیان و شریفی، مقاله «امام علی و مخالفان»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۲۱۷.