نعمان بن بشیر انصاری در تاریخ اسلامی
آشنایی اجمالی
نعمان بن بشیر را نخستین فرزند انصاری دانستهاند که پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه و در آغاز چهاردهمین ماه هجرت از مادری به نام (عَمُرة) خواهر عبداللّه بن رواحه زاده شد و هنگام رحلت رسول خدا(ص) نه سال بود. از این رو وی یکی از خردسالترین اصحاب آن حضرت به شمار میرود. وی زبان شیرین و گویا، محاسنی پر، چشمانی عسلی، بینی کشیده و دلی سخت و محکم داشت و در عین حال دست و دل باز و کریم و شاعر نیز بود.
شخصیّت اجتماعی وی در دوران خلافت عثمان بن عفان به ویژه پس از کشته شدن او و به خلافت رسیدن امیرمؤمنان(ع) بروز کرد. زمانی که مردم با امام علی(ع) بیعت کردند انصار نیز با آن حضرت به عنوان خلیفه مسلمین پیمان بستند جز چند نفر که نعمان بن بشیر یکی از آنان بود. وی پیراهن خون آلود عثمان و انگشتان بریده شده نائله، همسر خلیفه را برداشت و بیدرنگ به شام شتافت و آن را به معاویه داد. معاویه نیز آن را دستمایه شوراندن مردم علیه امیرمؤمنان(ع)قرار داد[۱].
به نظر میرسد که وی تا پایان غائله (جمل) نزد معاویه بود، سپس دستور یافت که با ابوهریره نزد علی بن ابی طالب(ع) رفته و از آن حضرت بخواهد که قاتلان عثمان را تحویل معاویه بدهد. ابو اسحاق ثقفی میگوید: معاویه میدانست که علی(ع) این کار را نخواهد کرد، ولی میخواست آن دو نزد شامیان آمده به نفع معاویه شهادت دهند[۲].
به هر حال، هنگامی که آنان نزد امام علی(ع) رفتند، آن حضرت رو به نعمان بن بشیر کرد و گفت: با این که انصار با من بیعت کردهاند چرا تو و آن چند نفر سرپیچی کردید. نعمان پاسخ داد: حال آمده ام تا در کنار تو باشم. من فقط پیام معاویه را آورده ام، باشد که بدین وسیله از خون ریزی جلوگیری شود.
نعمان چند ماهی با امیرمؤمنان(ع) بود، سپس فرار کرد، امّا در (عین التمر) به دست مالک بن کعب فرماندار امام علی(ع) دستگیر و سپس با وساطت شخصی آزاد شد و بیدرنگ نزد معاویه رفت. پس از مدّتی به دستور معاویه با هزار جنگ جو به (عین التمر) یورش بُرد، ولی شکست خورد و بازگشت[۳].
او در جنگ صفّین در کنار معاویه قرار گرفت و با علی(ع) جنگید و در یک مأموریت دیگر از ناحیه معاویه نزد قیس بن سعد از فرماندهان شایسته امیرمؤمنان(ع) رفت تا او را از یاری علی{{ع} }باز دارد. قیس خطاب به وی گفت: آیا تو میخواهی مرا پند دهی در حالی که خود فریب خورده و گم راه شدهای [۴].
نعمان در زمان خلافت معاویه والی یمن بود سپس چند ماهی به ولایت کوفه منصوب شد که با مرگ معاویه و آغاز نهضت امام حسین(ع) بر ضد دستگاه اموی، برکنار و عبیداللّه بن زیاد به جای وی منصوب شد.و ی در جریان شهادت سیدالشهدا در شام بود و پس از ورود کاروان اسیران به شام، از یزید خواست تا با اهل بیت آن حضرت به نیکی رفتار نماید و یزید دستور داد تا وی آل پیغمبر را به مدینه بازگرداند[۵]. وی از طرف عبداللّه بن زبیر، والی حمص شد و با روی کار آمدن مروان بن حکم، به مخالفت با وی برخاست و مردم را بر وفاداری با عبدالله بن زبیر فراخواند، امّا از آنان پاسخی نشنید، به ناچار از حمص فرار کرد که این فرار به کشته شدن وی انجامید.
او صحابی بود و چون دیگر صحابه رسول خدا(ص)، مورد اعتماد رجالیون اهل سنّت است. در میان رجالیون شیعی، شیخ طوسی او را در شمار اصحاب و راویان پیامبر(ص) و ابن داوود او را در قسم اول کتاب خود آورده است. روایات او که از پیامبر(ص) نقل کرده و به ۱۴۲ مورد میرسد،[۶] در منابع حدیثی اهل سنت و شیعه آمده است[۷]. وی به جز رسول خدا(ص) از دایی خود، عبدالله بن رواحه، عمر بن خطاب و عائشه نقل حدیث کرده و حسن بصری، عامر شعبی، عبدالله بن عتبة بن مسعود، عروة بن زبیر، حبیب بن سالم، پسرش محمد بن نعمان و گروهی دیگر از او روایت کردهاند.
وی از رسول خدا(ص) روایت میکند که فرمود: (حلال خدا واضح و حرام او نیز روشن است، میان این دو اموری مشتبه وجود دارد که بسیاری از مردمان از آن آگاهی ندارند. کسی که از شبهات پرهیز نماید دین و عِرض خویش را حفظ کرده است و کسی که مرتکب مشتبهات گردد به حرام میافتد)[۸] و روایتی دیگر از پیامبر(ص) نقل میکند که فرمود: (در آدمی، پاره گوشتی وجود دارد که اگر سالم باشد دیگر اعضا سالم میمانند و اگر بیمار گردد اعضای دیگر به فساد کشیده میشوند و آن، دل است)[۹]. وی پس از آنکه ضحاک بن قیس در نبرد با مروان بن حکم در (موج راهط) به قتل رسید، از حمص - که از جانب عبداللّه بن زبیر بر آن فرمان میراند - گریخت، امّا مردم شهر که از طرف داران مروان بودند، او را دنبال کردند و به قتل رساندند. برخی تاریخ نگاران مرگ او را در آخر سال ۶۴ ﻫ.ق و برخی دیگر در آغاز سال ۶۵ ﻫ.ق دانستهاند[۱۰].[۱۱]
جستارهای وابسته
- عبداللّه بن رواحه (دایی)
- محمد بن نعمان بن بشیر انصاری (فرزند)
منابع
پانویس
- ↑ الامامة والسیاسة ۱/ ۷۹ و الکامل فی التاریخ ۳/ ۱۹۱.
- ↑ الغارات ۲/ ۴۴۵.
- ↑ الغارات ۲/ ۴۴۶ و شرح نهج البلاغه ۲/ ۳۰۱.
- ↑ وقعة صفّین ۴۴۹.
- ↑ البدایة والنهایه ۸/ ۲۴۴.
- ↑ شذرات الذهب ۱/ ق ۱/ ۶۳.
- ↑ کتاب الخصال ۱/ ۳۱؛ امالی الطوسی ۱/ ۳۹۰؛ مسند احمد ۴/ ۲۶۷ و المسند الجامع ۱۵/ ۵۰۲ - ۵۳۹.
- ↑ المسند الجامع ۱۵/ ۵۲۹.
- ↑ کتاب الخصال ۱/ ۳۱ و البدایة و النهایه ۸/ ۲۴۵.
- ↑ الکامل فی التاریخ ۴/ ۱۵۱؛ العبر ۱/ ۵۲و البدایة والنهایه ۸/ ۲۴۵.
- ↑ عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ص 143.