|
|
(۱۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{امامت}} | | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = فرزندان امام علی | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[محسن بن علی بن ابیطالب در تاریخ اسلامی]] | پرسش مرتبط = }} |
| <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[محسن بن علی بن ابیطالب در تاریخ اسلامی]] - [[محسن بن علی بن ابیطالب در حدیث]] - [[محسن بن علی بن ابیطالب در معارف و سیره فاطمی]]</div>
| |
|
| |
|
| ==محسن کیست؟== | | == محسن کیست؟ == |
| [[محسن بن علی]]{{ع}} آخرین [[فرزند فاطمه]] زهرا{{س}} است برای او [[لقب]] و کنیهای ذکر نشده است. در منابع متقدم [[شیعی]] نام محسن{{ع}} را جزو [[فرزندان فاطمه]]{{س}} آوردهاند<ref>تفسیر القمی، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، ج۱، ص۱۲۸؛ دلائل الامامیه، طبری امامی، ص۱۰۴؛ کامل الزیارات، ابن قولویه قمی، ص۵۵۱؛ اختصاص، شیخ مفید، ص۱۸۵؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. [[ابن شهرآشوب]] یکی از [[کنیههای حضرت فاطمه]]{{س}} را [[ام الحسن]] ثبت کرده است<ref>مناقب، ابن شهرآشوب، ج۳، ص۱۳۲.</ref>. | | [[محسن بن علی]] {{ع}} آخرین [[فرزند فاطمه زهرا]] {{س}} است، برای او [[لقب]] و کنیهای ذکر نشده است. در منابع متقدم [[شیعی]] نام محسن {{ع}} را جزو [[فرزندان فاطمه]] {{س}} آوردهاند<ref>تفسیر القمی، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، ج۱، ص۱۲۸؛ دلائل الامامیه، طبری امامی، ص۱۰۴؛ کامل الزیارات، ابن قولویه قمی، ص۵۵۱؛ اختصاص، شیخ مفید، ص۱۸۵؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. [[ابن شهرآشوب]] یکی از [[کنیههای حضرت فاطمه]] {{س}} را [[ام المحسن]] ثبت کرده است<ref>مناقب، ابن شهرآشوب، ج۳، ص۳۵۷.</ref>. |
|
| |
|
| در منابع متقدم [[اهل سنت]] نیز نام او به عنوان یکی از [[فرزندان حضرت فاطمه]]{{س}} نام برده شده است<ref>مسند، ابن حنبل، ج۱، ص۹۸؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۹۶؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۶۵.</ref>. {{متن قرآن|ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ}}<ref>«در حالی که برخی از فرزندزادگان برخی دیگرند» سوره آل عمران، آیه ۳۴.</ref>. چنان که میدانیم و هر آشنا به [[تاریخ اسلام]] میداند، دختر [[پیغمبر]] را از علی{{ع}} فرزندانی است. دو پسر به نامهای حسن و حسین{{عم}} و دو دختر به نام [[زینب]] و [[ام کلثوم]]. هیچ یک از نویسندگان [[سیره]] و مؤلفان [[تاریخ]] در وجود این چهار فرزند تردیدی ندارند. حسن{{ع}} در نیمه [[ماه رمضان]] [[سال سوم هجری]] به [[دنیا]] آمد و حسین{{ع}} نیز در [[شعبان]] [[سال]] چهارم متولد شده است. اما شرح حال سومین پسر [[فاطمه]]{{س}} در [[منابع شیعه]] و [[اهل سنت]] تفاوتهایی دارد. در [[منابع روایی]] و [[تاریخی]] آمده که [[رسول خدا]] قبل از [[تولد]] او وی را [[محسن]] نام نهاده است. بنا به روایتی [[امام علی]]{{ع}} توصیه نموده است که بر روی [[فرزندان]] خود، پیش از ولادت آنان نام بگذارید و اگر پسر یا دختر بودنش را نمیدانید، آنان را به نامهای مشترک بخوانید تا فرزند سقط شده بینام شما [[روز قیامت]] از نداشتن نام [[شکایت]] نکند و افزود که [[رسول الله]] پیش از ولادت محسن بر او نام نهادهاند<ref>کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج۶، ص۱۸؛ همچنین ر.ک: اعلام الوری، طبرسی، ج۱، ص۳۹۶؛ کشف الغمه، اربلی، ج۲، ص۶۷؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. | | در منابع متقدم [[اهل سنت]] نیز نام او به عنوان یکی از [[فرزندان حضرت فاطمه]] {{س}} نام برده شده است<ref>مسند، ابن حنبل، ج۱، ص۹۸؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۹۶؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۶۵.</ref>. |
| در [[منابع اهل سنت]] هم درباره نامگذاری محسن روایتی از [[هانی بن هانی]] به نقل از علی{{ع}} آمده که وقتی حسن{{ع}} به دنیا آمد [[پیامبر]] از علی{{ع}} پرسید نام نوزاد را چه گذاشتهای؟ پاسخ داد: [[حرب]].
| |
|
| |
|
| اما رسول الله او را حسن نامید زمانی که حسین فرزند دوم فاطمه{{س}} نیز به دنیا آمد، رسول خدا{{صل}} مجدداً پرسید او را چه نام نهادهای؛ علی{{ع}} فرمود: حرب؛ اما پیامبر نام او را حسین{{ع}} گذاشت و این جریان در مورد محسن هم تکرار شد و رسول الله او را محسن{{ع}} نامید سپس پیامبر فرمود که هر یک از [[فرزندان فاطمه]]{{س}} را به نام فرزندان [[هارون]] شبر و [[شبیر]] و مشبر نامیده است<ref>مسند، احمد بن حنبل، ج۱، ص۹۸؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۶، ص۱۶۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر جزری، ج۲، ص۱۸؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص۳۸۴.</ref>.
| | تاریخ نویسان [[شیعه]] و گروهی از علمای [[سنت]] و [[جماعت]] فرزند پسری برای [[حضرت فاطمه]] {{س}} به نام حضرت [[محسن]] {{ع}} نوشتهاند. |
|
| |
|
| [[تذکره]] نویسان [[شیعه]] و گروهی از علمای [[سنت]] و [[جماعت]] فرزند پسر دیگری را برای دختر [[پیغمبر]] به نام [[حضرت]] [[محسن]]{{ع}} نوشتهاند.
| | [[مصعب زبیری]] نویسنده کتاب [[نسب قریش (کتاب)|نسب قریش]] که در ۲۳۶ [[هجری]] مرده، از محسن {{ع}} نامی نبرده است، اما [[بلاذری]] متوفای سال ۲۷۹ مینویسد: [[فاطمه]] {{س}} برای [[علی]]، [[حسن]] و [[حسین]] و محسن {{عم}} را به [[دنیا]] آورد. محسن {{ع}} در خردی در گذشت<ref>انساب الأشراف، أحمد بن یحیی بلاذری، ص۴۰۲.</ref> و نیز مینویسند چون محسن {{ع}} متولد شد، پیغمبر از فاطمه {{س}} پرسید او را چه نامیدهاید گفت [[حرب]] منظور از حرب چه کسی است؟ فرمود نام او محسن {{ع}} است<ref>انساب الأشراف، أحمد بن یحیی بلاذری، ص۴۰۴.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ص ۱۷۰۰-۱۷۱۲.</ref> |
| [[مصعب زبیری]] نویسنده کتاب [[نسب]] [[قریش]] که در ۲۳۶ [[هجری]] مرده از محسن{{ع}} نامی نبرده است، اما [[بلاذری]] متوفای سال ۲۷۹ مینویسد: [[فاطمه]]{{س}} برای علی، حسن و حسین و محسن{{عم}} را زاد به [[دنیا]] آورد. محسن{{ع}} در خردی در گذشت<ref>انساب الأشراف، أحمد بن یحیی بلاذری، ص۴۰۲.</ref>. | |
|
| |
|
| و نیز مینویسند چون محسن{{ع}} متولد شد، پیغمبر از فاطمه{{س}} پرسید او را چه نامیدهاید گفت [[حرب]] منظور از حرب چه کسی است؟ فرمود نام او محسن{{ع}} است<ref>انساب الأشراف، أحمد بن یحیی بلاذری، ص۴۰۴.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ج۵ ص ۱۷۰۰-۱۷۱۲.</ref>
| | == [[سقط جنین حضرت فاطمه]] == |
| | [[علی بن احمد بن سعید اندلسی]] (۳۸۴ - ۴۵۶) مؤلف کتاب جمهرة انساب العرب نیز مینویسد: محسن در خردسالی مرد<ref>انساب الأشراف، أحمد بن یحیی بلاذری، ص۱۶.</ref>. [[ابن صباغ مالکی]]، [[صالحی شامی]] و [[ابن طلحه شافعی]] گفتهاند که محسن {{ع}} سقط شد، اما از سبب سقط شدن چیزی نگفتهاند و آن را مبهم گذاشتهاند<ref>مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، ابن طلحه شافعی، ص۴۶؛ مناقب آل ابی طالب، ابن صباغ مالکی، ج۱، ص۶۴۷.</ref>. |
|
| |
|
| ==[[سقط جنین حضرت فاطمه]]==
| | مقدسی از علمای [[اهل سنت]] مینویسد: شیعه [[معتقد]] است محسن با ضربه [[عمر]] سقط شده است<ref>البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر، ج۵، ص۲۰.</ref>. [[شیخ مفید]]، [[فرزندان علی]] {{ع}} را از فاطمه {{س}} چنین میشمارد: حسن حسین، [[زینب]] کبری، زینب صغری که [[کنیه]] او [[ام کلثوم]] است<ref>الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۵۵.</ref> و در پایان این باب میافزاید: [[شیعیان]] گفتهاند که [[فاطمه زهرا]] {{س}} پس از پیغمبر پسری را سقط کرد؛ هنگامی که او را در شکم داشت محسن نامید<ref>الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۵۶؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، علی بن عیسی بن ابی الفح الإربلی، ج۱، ص۴۴۰ و ۴۴۱. </ref>. |
| [[علی بن احمد بن سعید اندلسی]] (۳۸۴ - ۴۵۶) مؤلف کتاب جمهرة انساب العرب نیز مینویسد: محسن در خردسالی مرد<ref>انساب الأشراف، أحمد بن یحیی بلاذری، ص۱۶.</ref>.
| | [[طبری]] نوشته است «گویند فاطمه {{س}} را از علی {{ع}} پسری دیگر به نام [[محسن]] بود که در خُردی در گذشت». |
| [[ابن صباغ مالکی]]، [[صالحی شامی]] و [[ابن طلحه شافعی]] گفتهاند که محسن{{ع}} سقط شد اما از سبب سقط شدن چیزی نگفتهاند آن را مبهم گذاشتهاند<ref>مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، ابن طلحه شافعی، ص۴۶؛ مناقب آل ابی طالب، ابن صباغ مالکی، ج۱، ص۶۴۷.</ref>.
| |
| | |
| مقدسی از علمای [[اهل سنت]] مینویسد: شیعه [[معتقد]] است که محسن با ضربه [[عمر]] سقط شده است<ref>البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر، ج۵، ص۲۰.</ref>. | |
| [[شیخ مفید]]، [[فرزندان علی]]{{ع}} را از فاطمه{{س}} چنین میشمارد: حسن حسین، [[زینب]] کبری، زینب صغری که [[کنیه]] او [[ام کلثوم]] است<ref>الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۵۵.</ref> و در پایان این باب میافزاید: [[شیعیان]] گفتهاند که [[فاطمه زهرا]]{{س}} پس از پیغمبر پسری را سقط کرد؛ هنگامی که او را در شکم داشت محسن نامید<ref>الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۵۶؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، علی بن عیسی بن ابی الفح الإربلی، ج۱، ص۴۴۰ و ۴۴۱. </ref>. | |
| [[طبری]] نوشته است «گویند فاطمه{{س}} را از علی{{ع}} پسری دیگر به نام [[محسن]] بود که در خُردی در گذشت». | |
|
| |
|
| در [[روایات]] [[شیعی]] و نیز برخی کتب [[اهل سنت و جماعت]] آمده است که این فرزند بر اثر آسیبی که در روزهای پر گیر و دار پس از [[رحلت پیغمبر]] بر دختر او وارد آمد، سقط گردید<ref>الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۷۷.</ref>. | | در [[روایات]] [[شیعی]] و نیز برخی کتب [[اهل سنت و جماعت]] آمده است که این فرزند بر اثر آسیبی که در روزهای پر گیر و دار پس از [[رحلت پیغمبر]] بر دختر او وارد آمد، سقط گردید<ref>الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۷۷.</ref>. |
|
| |
|
| [[قاضی عبدالجبار]] [[اسد]] آبادی از علمای [[اهل سنت]] از قول [[شیعیان]] مینویسد: به [[اعتقاد]] کسانی، [[ابوبکر]] [[فاطمه]]{{س}} را کتک زده که باعث [[قتل]] محسن{{ع}} شده است. او همچنین از تعدادی از علمای [[زمان]] خود در [[مصر]]، [[عکا]]، [[صور]]، [[عسقلان]]، [[دمشق]] و [[بغداد]] نام برده که از جمله آنان [[محمد بن نعمان]] [[شیخ مفید]] است که [[مردم]] را به [[تشیع]] و [[محبت اهل بیت]] [[دعوت]] میکند و بر فاطمه{{س}} و فرزندش محسن{{ع}} که به [[زعم]] ایشان [[عمر]] او را به قتل رسانده است، [[گریه]] میکنند<ref>تثبیت دلائل النبوه، عبدالجبار بن احمد، قاضی عبدالجبار اسد آبادی، قاهره - دار المصطفی، ج۱، ص۲۳۹ و ج۲، ص۵۹۴.</ref>. | | [[قاضی عبدالجبار]] اسدآبادی از علمای [[اهل سنت]] از قول [[شیعیان]] مینویسد: به [[اعتقاد]] کسانی، [[ابوبکر]] [[فاطمه]] {{س}} را کتک زده که باعث [[قتل]] محسن {{ع}} شده است. او همچنین از تعدادی از علمای [[زمان]] خود در [[مصر]]، [[عکا]]، [[صور]]، [[عسقلان]]، [[دمشق]] و [[بغداد]] نام برده که از جمله آنان [[محمد بن نعمان]] [[شیخ مفید]] است که [[مردم]] را به [[تشیع]] و [[محبت اهل بیت]] [[دعوت]] میکند و بر فاطمه {{س}} و فرزندش محسن {{ع}} که به [[زعم]] ایشان [[عمر]] او را به قتل رسانده است، [[گریه]] میکنند<ref>تثبیت دلائل النبوه، عبدالجبار بن احمد، قاضی عبدالجبار اسد آبادی، قاهره - دار المصطفی، ج۱، ص۲۳۹ و ج۲، ص۵۹۴.</ref>. |
| | |
| اینها درحالی است که بنا به روایتی [[رسول خدا]]{{صل}} فرموده بودند: [[شیخ صدوق]] در امالی از [[ابن عباس]] [[روایت]] کرده که رسول خدا فرمود: فاطمه دختر من [[برترین]] [[زنان]] از اولین تا آخرین آنهاست. فاطمه [[زهرا]] پاره تن من است. زهرا [[نور]] دو چشم من است. زهرا میوه [[قلب]] من است. زهرا [[روح]] و [[جان]] من است. زهرا حوریهای است که به قیافه [[انسان]] در آمده است. هنگامی که فاطمه در مقابل [[پروردگار]] خود در میان [[محراب]] [[عبادت]] میایستد، نور او برای [[فرشتگان]] [[آسمان]] همانند نور [[ستارگان]] برای [[اهل]] [[زمین]] میدرخشد. [[خداوند]] به فرشتگان خود میفرماید: ای فرشتگان من! به فاطمه که برترین [[کنیزان]] من است نظر کنید که چگونه در مقابل من قرار گرفته است. اعضاء و جوارح او از [[ترس]] من میلرزد. فاطمه با توجه [[قلبی]] مشغول عبادت من شده است؛ من شما را [[شاهد]] میگیرم که شیعیان وی را در [[امان]] قرار میدهم. سپس [[پیامبر خدا]] فرمود: هرگاه [[زهرا]] را [[مشاهده]] میکنم، آن ستمهایی به یادم میآید که بعد از من در [[حق]] او خواهد شد. گویا میبینم که [[ذلت]] داخل [[خانه]] وی شده است. احترامش از دست رفته است. حقش را [[غصب]] کردهاند. از دریافت [[ارث]] خود بازداشته شده است. پهلوی او شکسته شده است. جنین وی سقط شده است و او فریاد میزند: وا محمداه! ولی کسی به فریادش نمیرسد، [[استغاثه]] میکند، ولی کسی به دادش نمیرسد. از این رو بعد از من همیشه محزون، غصهدار و گریان خواهد بود؛ گاهی به یاد میآورد که [[وحی]] از خانهاش قطع شده؛ گاهی جدایی مرا به خاطر میآورد، شبها برای اینکه صدای [[تلاوت قرآن]] مرا در [[نماز شب]] نمیشنود دچار [[وحشت]] میشود. سپس خویشتن را بعد از آنکه در ایام [[پدر]] عزیزترین افراد بود [[ذلیل]] میبیند.
| |
| | |
| در همین [[زمان]] است که خدای [[رئوف]] [[فرشتگان]] را مونس [[فاطمه]] قرار میدهد ایشان فاطمه را به همان گونه ندا میکنند که [[حضرت مریم]] را ندا میکردند و به وی میگویند: ای فاطمه! [[خداوند]] تو را از میان [[زنان]] جهانیان [[انتخاب]] کرده است. ای فاطمه! [[فرمانبردار]] [[پروردگار]] خویش باش و با [[سجده]] کنندگان و [[رکوع]] کنندگان سجده و رکوع نمای. سپس درد و [[بیماری]] بر او [[غلبه]] میکند. آنگاه [[خداوند سبحان]]، [[مریم بنت عمران]] را میفرستد تا پرستار و مونس فاطمه باشد. در همین حال است که فاطمه میگوید: پروردگارا! من از [[زندگی]] [[سیر]] شده و از [[مردم]] [[دنیا]] بیزارم، مرا به پدرم ملحق نما! خدای توانا او را به من ملحق مینماید. زهرا اولین نفر از [[اهل بیت]] من است که به من ملحق خواهد شد. فاطمه زهرا در حالی که محزون، [[غصه]] دار، مغموم، با حقی غصب شده و [[شهید]] شده، برمن وارد خواهد شد. من در آن هنگام میگویم: بار خدایا! هر کسی را که به فاطمه [[ظلم]] کرده است [[لعنت]] کن! آن کسی را که [[حق]] [[زهرا]] را [[غصب]] نموده است، [[عقاب]] و [[عذاب]] کن! آن کسی را که [[فاطمه]] را [[ذلیل]] کرده است، ذلیل کن! آن کسی را که به پهلوی فاطمه ضربه زد به طوری که بچه خود را سقط نمود، او را در [[دوزخ]] [[جاودانی]] کن! [[فرشتگان]] میگویند: آمین!»<ref>امالی الصدوق: {{متن حدیث|الدَّقَّاقُ عَنِ الْأَسَدِيِّ عَنِ النَّخَعِيِّ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ ابْنِ الْبَطَائِنِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي خَبَرٍ طَوِيلٍ قَدْ أَثْبَتْنَاهُ فِي بَابِ مَا أَخْبَرَ النَّبِيُّ{{صل}} بِظُلْمِ أَهْلِ الْبَيْتِ قَالَ{{صل}} وَ أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ هِيَ نُورُ عَيْنِي وَ هِيَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَ هِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ وَ هِيَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ مَتَى قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ زَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ كَمَا يَزْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِكَتِهِ يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدَيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَى عِبَادَتِي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ آمَنْتُ شِيعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ فَلَا تَزَالُ بَعْدِي مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً بَاكِيَةً تَتَذَكَّرُ انْقِطَاعَ الْوَحْيِ عَنْ بَيْتِهَا مَرَّةً وَ تَتَذَكَّرُ فِرَاقِي أُخْرَى وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّيْلُ لِفَقْدِ صَوْتِيَ الَّذِي كَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَيْهِ إِذَا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَى نَفْسَهَا ذَلِيلَةً بَعْدَ أَنْ كَانَتْ فِي أَيَّامِ أَبِيهَا عَزِيزَةً فَعِنْدَ ذَلِكَ يُؤْنِسُهَا اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ بِالْمَلَائِكَةِ فَنَادَتْهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ فَتَقُولُ يَا فَاطِمَةُ {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ}} يَا فَاطِمَةُ {{متن قرآن|اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ}} ثُمَّ يَبْتَدِئُ بِهَا الْوَجَعُ فَتَمْرَضُ فَيَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهَا مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ تُمَرِّضُهَا وَ تُؤْنِسُهَا فِي عِلَّتِهَا فَتَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ يَا رَبِّ إِنِّي قَدْ سَئِمْتُ الْحَيَاةَ وَ تَبَرَّمْتُ بِأَهْلِ الدُّنْيَا فَأَلْحِقْنِي بِأَبِي فَيُلْحِقُهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِي فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَةً فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَيْهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِينَ}} أمالی الصدوق، شیخ صدوق، ص۹۹؛ بشارة المصطفی الشیعة المرتضی، أبوجعفر محمد بن أبی القاسم محمد بن علی طبری، ص۱۹۷؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۳۹؛ فرائد السمطین، ابراهیم بن محمد جوینی خراسانی، ج۲، ص۳۴؛ زندگانی حضرت زهرا{{س}}، محمدباقر مجلسی، ص۵۹۵ - ۵۹۸.</ref>.
| |
| | |
| [[علامه مجلسی]] در [[بحارالانوار]] مینویسد: [[حضرت فاطمه زهرا]]{{س}} میفرماید: هیزم زیادی بر در [[خانه]] ما جمع کردند و [[آتش]] آوردند که خانه ما را آتش بزنند. پشت در ایستادم و آنان را به [[خدا]] و [[مردم]] [[سوگند]] دادم که دست از ما بردارند و منصرف شوند. [[عمر]] لگدی به در زد که آن را به طرف من راند. من که باردار بودم به روی در افتادم. آتش شعله کشید و صورتم را گداخت. سپس چنان مرا سیلی زد که گوشواره از گوشم کنده شد. درد زایمان گرفتم و [[محسن]] بیگناه کشته و سقط شد<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۳، ص۳۴۱.</ref>.
| |
| | |
| همچنین علامه مجلسی در جای دیگر آورده است: [[فاطمه]] و علی{{ع}} را [[اذیت]] کردند و قصد داشتند [[خانه علی]]{{ع}} را به آتش بکشند. او را همچون شتر مهارشده بردند. فاطمه{{س}} را میان در فشردند، چنان که محسن را سقط کرد و فرمود: او را شبانه [[دفن]] کنند و [[خلیفه]] بر جنازهاش حاضر نشود<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۸۲، ص۲۶۶.</ref>.
| |
| | |
| «[[ابن ابی الحدید]]» مینویسد: عمر با جماعتی از [[انصار]] و دیگران به [[خانه فاطمه]]{{س}} آمدند. دستور داد [[شمشیر]] [[زبیر]] را بگیرند. گرفتند و برسنگ کوبیدند تا شکسته شد. همه کسانی را که در [[خانه]] بودند به سوی [[ابوبکر]] بردند. [[بیعت]] را بر آنان [[تحمیل]] کرد به جز علی{{ع}} که در [[خانه فاطمه]]{{س}} متحصن شده بود<ref>شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید معتزلی، ج۲، ص۲۱.</ref>.
| |
| | |
| برخی دیگر از علمای [[اهل سنت]] نقل کردند که وقتی [[عمر]] با جماعتی به درب خانه فاطمه{{س}} آمد و فریاد زد که از خانه خارج شوید، آنها از خروج خودداری کردند. {{متن حدیث|فَدَعَا بِالْحَطَبِ...}} عمر هیزم خواست و فریاد زد: {{متن حدیث|وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَتَخْرُجُنَّ إِلَى الْبَيْعَةِ أَوْ لَأُحْرِقَنَّ الْبَيْتَ عَلَيْكُمْ}}؛ قسم به خدایی که جانم در دست اوست یا برای بیعت خارج میشوید یا خانه را بر رؤیتان به [[آتش]] میکشم».
| |
| و [[طبری]] از [[مورخان]] اهل سنت هم همین را نقل میکند که عمر گفت: به [[خدا]] قسم یا خانه را با شما که داخل آن هستید میسوزانم یا برای بیعت بیرون میآیید<ref>تاریخ الطبری، أبوجعفر محمد بن جریر الطبری، ج۳، ص۲۰۲. </ref>.
| |
| | |
| برخی دیگر از مورخان اهل سنت میگویند پس از این [[تصمیم]] به عمر گفتند: {{متن حدیث|يَا أَبَا حَفْصٍ إِنَّ فِيهَا فَاطِمَةَ فَقَالَ: وَ إِنْ}}؛«ای ابا حفص در این خانه فاطمه است. گفت: وگرچه [[فاطمه]] باشد!»<ref>الإمامة والسیاسة، ابن قتیبة الدینوری، ج۱، ص۳۰.</ref>.
| |
| | |
| آنچه که مسلم است و بین [[شیعه]] و [[سنی]] توافق وجود دارد این است که دستور هیزم آوردن و [[تهدید]] به آتش زدن را داشته است. این خود [[گناه بزرگ]] و عملی [[زشت]] است. آن هم در مورد یادگار [[پیامبر خدا]] و پاره تن او. [[شخصیت]] هرچه بزرگتر باشد، توهین نیز عظیمتر خواهد بود. بزرگان شیعه مانند مرحوم [[طبرسی]] با همین قراینی که اهل سنت آوردهاند، از کتاب [[سلیم بن قیس]] نقل میکنند که به خانه فاطمه{{س}} [[حمله]] کردند و علی{{ع}} را دستگیر کردند. فاطمه{{س}} بین [[مردم]] و علی{{ع}} قرار گرفت. [[قنفذ]] وی را با تازیانه زد که آثار آن تا پایان عمر زهرا{{س}} باقی بود. زهرا{{س}} به درب خانه چسبید، قنفذ استخوان سینه زهرا{{س}} را [[شکست]]. جنینش سقط شد و از آن پس زمینگیر شد تا به [[شهادت]] رسید<ref>الإحتجاج، أبومنصور أحمد بن علی بن أبی طالب طبرسی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۳.</ref>.
| |
| | |
| البته [[اهل سنت]] در مورد سقط جنین چیزی نمیگویند ولی اعتراف کردهاند که [[حضرت فاطمه]]{{س}} [[فرزندی]] به نام [[محسن]]{{ع}} داشت که در [[کودکی]] از [[دنیا]] رفت<ref>تاریخ یعقوبی، أحمد بن أبی الیعقوب، ج۲، ص۲۱۳؛ ینابیع المودة، سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ج۱، ص۱۷۴؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبدالله طبری، ص۵۵.</ref>. [[شهرستانی]] هم مینویسد: [[روز]] [[بیعت]]، [[عمر]] چنان ضربهای به شکم [[فاطمه]]{{س}} زد که جنین از شکم افتاد. او فریاد میکشید که [[خانه]] را با هر که در آن است بسوزانید؛ با آنکه در آن خانه جز علی، فاطمه، حسن و حسین{{عم}} کس دیگری نبود<ref>الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۵۷. </ref>.
| |
| همچنین [[ابن ابیدرام]] در کتاب [[میزان]] الاعتدال مینویسد: عمر لگدی بر فاطمه{{س}} زد و او فرزندی به نام محسن را که در [[رحم]] داشت، سقط کرد<ref>آتش به خانه وحی، ناصر مکارم شیرازی، ص۴.</ref>.
| |
| | |
| [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: «[[جبرئیل]] خطاب به [[پیامبر]] گفت: و اما دخترت... در اثر ضربه، آنچه را در شکم دارد سقط میکند و میاندازد و در نتیجه آن ضربه میمیرد»<ref>{{متن حدیث|قَالَ جَبْرَئِيلُ خِطَاباً لِلنَّبِيِّ... وَ أَمَّا ابْنَتُكَ... وَ تَطْرَحُ مَا فِي بَطْنِهَا مِنَ الضَّرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذَلِكَ الضَّرْبِ}} کامل الزیارات، أبوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه، ص۳۳۴.</ref>.
| |
| | |
| باز هم از امام صادق{{ع}} از پدرانش از [[امیرالمؤمنین]] است که فرمرد: [[فرزندان]] سقط شده شما وقتی که در [[قیامت]] شما را [[ملاقات]] میکنند، اگر آنان را نامگذاری نکرده باشید هر یک به پدرش میگوید چرا مرا نامگذاری نکردی در حالی که [[رسول خدا]] محسن را پیش از [[تولد]] نامگذاری کرد<ref>در کربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم)، مرحوم محدث قمی، ص۵۱۴.</ref>.
| |
| | |
| در [[تورات]] آمده است: یا [[موسی]]! من برای تو وزیری [[انتخاب]] کردم. او برادرت [[هارون]] است. چنانکه برای محمد، [[ایلیا]] علی{{ع}} را برگزیدم. او [[برادر]]، [[وزیر]] و [[خلیفه]] پس از اوست. خوشا به حال شما دو برادر و خوشا به حال آن دو برادر. ایلیا [[پدر]] دو [[سبط]]: حسن و حسین{{عم}} است و [[محسن]] پسر سوم اوست؛ همانگونه که برای هارون شبر و [[شبیر]] و مشبر را قرار دادم<ref>رنجهای حضرت زهرا{{س}}، سید جعفر مرتضی عاملی، ص۴۵۶.</ref>.
| |
| | |
| در اینکه [[حضرت]] محسن{{ع}} با [[هجوم]] [[ستمکاران]] سقط شد جای تردید نیست. [[عمار یاسر]] میگوید: {{متن حدیث|فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}، وَ جَرَى مَا جَرَى فِي يَوْمِ دُخُولِ الْقَوْمِ عَلَيْهَا دَارَهَا، وَ إِخْرَاجِ ابْنِ عَمِّهَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}}، وَ مَا لَحِقَهَا مِنَ الرَّجُلِ أَسْقَطَتْ بِهِ وَلَداً تَمَاماً، وَ كَانَ ذَلِكَ أَصْلَ مَرَضِهَا وَ وَفَاتِهَا}}<ref>مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی، ج۱، ص۳۶۹.</ref>؛
| |
| هنگامی که [[پیامبر خدا]] از [[دنیا]] رفت و آنچه در [[روز]] وارد شدن آن گروه بر او در خانهاش و بیرون آوردن پسرعمویش [[امیر مؤمنان]] اتفاق افتاد و آنچه از آن مرد به او رسید؛ پسری کامل را سقط کرد و همین امر علت اصلی [[بیماری]] و از دنیا رفتنش بود. [[مقداد]] هم نقل میکند: [[دختر رسول خدا]] از دنیا رفت و [[خون]] از پشت و پهلوی او میرفت. این به سبب [[شمشیر]] و تازیانهای بود که شما براو زدید»<ref>کامل بهایی، عمادالدین طبری، ج۱، ص۳۱۲.</ref>.
| |
| | |
| مشهور میان [[شیعه]] چنان که احدی درباره آن [[اختلاف]] ندارد این است که [[عمر]] به شکم [[فاطمه]]{{س}} زد تا بچهاش را سقط کرد. فرزند سقط شده محسن، نامیده شد<ref>تلخیص الشافی، أبوجعفر طبرسی، ج۳، ص۱۵۶ و ۱۵۷.</ref>. [[هاشم معروف الحسنی]] میگوید: به سوی در [[حمله]] کردند و در را به طرف زهرا{{س}} فشار دادند. فاطمه{{س}} که آبستن بود، فرزندش را که [[رسول خدا]] محسن نامیده بود، سقط کرد<ref>سیرة الأئمة الاثنی عشر، هاشم معروف الحسنی، ج۱، ص۱۳۲.</ref>.
| |
| [[سید مهدی قزوینی]] هم مینویسد: وقتی فاطمه{{س}} در را باز کرد، در را به او کوبیدند. پهلویش را شکستند و فرزندش را سقط کردند<ref>الصوارم المهرقه فی نقد الصواعق المحرقه، قاضی نورالله التستری، ص۵۶.</ref>.
| |
| | |
| [[عبدالجلیل قزوینی]] هم مینویسد: [[عمر]] در را به شکم [[فاطمه]]{{س}} زد و [[کودکی]] را در شکم او کشت که [[رسول]]{{صل}} او را [[محسن]] نامیده بود<ref>النقص، عبدالجلیل بن ابوالحسن قزوینی الرازی، ص۲۹۸.</ref>.
| |
| [[مسعودی]] مینویسد: [[سرور زنان]] را چنان در میان در فشردند که محسن را سقط کرد<ref>إثبات الوصیة للإمام علی بن أبی طالب، أبو الحسن علی بن حسین بن علی هذلی مسعودی، ص۱۴۳.</ref>.
| |
| | |
| [[نظام]] هم آورده است: عمر در [[روز]] [[بیعت]] چنان به شکم فاطمه{{س}} زد که فرزندش محسن را سقط کرد<ref>الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۵۷.</ref>.
| |
| | |
| [[ابن ابی الحدید معتزلی]] هم به نقل از [[شیعه]] مینویسد: عمر، فاطمه{{س}} را میان در و دیوار چنان فشار داد که فاطمه{{س}} فریاد کشید: [[پدر]]! یا [[رسول الله]]! و فرزندش را سقط کرد<ref>شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید معتزلی، ج۲، ص۶۰. </ref>.
| |
| | |
| [[کفعمی]] هم مینویسد: سبب [[مرگ]] زهرا{{س}} این بود که او را زدند و فرزندش را در اثر آن ضربه سقط کرد<ref>المصباح، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، ص۵۲۲.</ref>.
| |
| [[سلیم بن قیس]] هم بر این امر صحه میگذارد: فاطمه{{س}} را چنان فشار داد که یکی از دندههای پهلویش [[شکست]] و فرزندش را سقط کرد<ref>کتاب سلیم بن قیس الهلالی، تحقیق و تخریج: شیخ محمد باقر انصاری، ص۵۹.</ref>.
| |
| [[مقدس اردبیلی]] هم مینویسد: و عمر در به شکمش زد و [[غلام]] تازیانه بر کتفش زد که از آن جهت فرزندش سقط شد<ref>حدیقة الشیعة، أحمد بن محمد معروف به مقدس اردبیلی، ص۲۶۵ و ۲۶۶.</ref>.
| |
| | |
| در [[نامه]] عمر به [[معاویه]] هم این [[تعدی]] به وضوح آمده است: درد زایمان بر او سخت شد و من وارد [[خانه]] شدم. جنینی سقط کرد که علی{{ع}} او را محسن نامید<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۳، ص۲۹۴ و ۲۹۵.</ref>.
| |
| [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: فاطمه{{س}} به محسن باردار شد. پس هنگامی که [[پیامبر خدا]] از [[دنیا]] رفت و آنچه در روز وارد شدن آن گروه بر او در خانهاش و بیرون آوردن پسرعمویش [[امیر مؤمنان]] اتفاق افتاد و آنچه از آن مرد به او رسید؛ پسری کامل را سقط کرد<ref>دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۲۶ و ۲۷؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۵۰۴.</ref>.
| |
| | |
| در روایتی هم از [[امام صادق]]{{ع}} رسیده است: و زدن به شکم [[فاطمه]]{{س}} و سقط شدن [[محسن]] او... و لگدی به در کوبید که لنگه در به فاطمه{{س}} برخورد کرد. فاطمه{{س}} که محسن را [[شش ماهه]] باردار بود، او را سقط کرد... و او را میزنند و جنین در شکمش کشته میشود... از ضربتی که به شکمش زدند، او را درد زایمان گرفت. پس محسن را سقط کرد... محسن میآید؛ [[خدیجة بنت خویلد]] و [[فاطمه بنت اسد]] او را میآورند... به [[خدا]] قسم {{متن قرآن|الْمَوْءُودَةُ}}<ref>«و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند:» سوره تکویر، آیه ۸.</ref> محسن است<ref>بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۵۳، ص۱۴؛ الهدایة الکبری، حسین بن حمدان خصیبی، ص۳۹۲؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۲، ص۶۵۲.</ref>.
| |
| | |
| در این باره [[روایتها]] و نظریات فراوانی است که برای جلوگیری از تفصیل از ذکر آنها [[پرهیز]] مینماییم. در [[روایات]] آمده است که محسن فاطمه{{س}} به [[رسول الله]] ملحق شده است.
| |
| {{متن حدیث|قَالَ الصَّادِقُ{{ع}} لِلْمُفَضَّلِ... فَإِنَّهُ لَاحِقٌ بِجَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} فَيَشْكُو إِلَيْهِ}}<ref>بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۹.</ref>؛ «به [[درستی]] که او به جدش [[رسول خدا]] ملحق شده است و به او [[شکایت]] میکند».
| |
| | |
| باز از امام صادق{{ع}} به نقل از [[ابی بصیر]] رسیده است که فرمود: هنگامی که [[روز قیامت]] فرا رسد، [[حضرت محمد]]{{صل}} خوانده میشود. پس حوله و ردائی بر او پوشیده میشود. سپس سمت راست [[عرش]] خواهد ایستاد و منادی از درون عرش، از جانب [[خدای عزیز]] و از ناحیه افق [[اعلی]] ندا خواهد داد که: ای محمد! خوب پدریست، پدرت و او [[ابراهیم]] است. خوب [[برادری]] است، برادرت و او [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} است. خوب نوادگانی هستند [[نوادگان]] تو که حسن و حسین{{عم}} باشند. خوب جنینی است، جنینت و او [[حضرت]] [[محسن]]{{ع}} است. خوب [[امامان]] راشدینی هستند، [[ذریه]] تو...)<ref>{{متن حدیث|... ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ وَ الْأُفُقِ الْأَعْلَى نِعْمَ الْأَبُ أَبُوكَ يَا مُحَمَّدُ وَ هُوَ إِبْرَاهِيمُ وَ نِعْمَ الْأَخُ أَخُوكَ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} وَ نِعْمَ السِّبْطَانِ سِبْطَاكَ وَ هُمَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ نِعْمَ الْجَنِينُ جَنِينُكَ وَ هُوَ مُحَسِّنٌ وَ نِعْمَ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ...}} تفسیر قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، ص۱۶۷؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۳۱.</ref>.
| |
| | |
| در روایتی دیگر از [[امام صادق]]{{ع}} آمده است که {{متن حدیث|لَمَّا أُسْرِی بِالنَّبِیِّ قِیلَ لَهُ وَ أَوَّلُ مَنْ يُحْكَمُ فِيهِ مُحَسِّنُ بْنُ عَلِيٍّ{{ع}} فِي قَاتِلِهِ ثُمَّ فِي قُنْفُذٍ}}<ref>کامل الزیارات، أبوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه، ص۳۳۲؛ جلاء العیون، شبر، ص۱۸۴؛ مأساة الزهراء، سید جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۱۴۰.</ref>؛ «آنگاه که [[رسول الله]] به [[معراج]] رفتند، به ایشان گفته شد: اولین کسی که برای او [[حکم]] خواهد شد، [[محسن بن علی]]{{ع}} درباره قاتلش است. سپس درباره [[قنفذ]]، حکم خواهد شد».
| |
| | |
| این در حالی است که [[خلیفه دوم]] در [[زمان]] خلافتش در یکی از سالها، نصف [[حقوق]] همه کارگزارانش را به عنوان کمبود [[بودجه]] و غرامت و [[مالیات]] برداشت، ولی حقوق قنفذ را به طور کامل پرداخت و از او مالیات هم نمیگرفت. [[سلیم]] میگوید: به [[مسجد رسول خدا]] رفتم. گروهی را دیدم در گوشهای نشستهاند. همه آنها از [[بنیهاشم]] بودند جز [[سلمان]]، [[ابوذر]]، [[مقداد]] و [[محمد بن ابیبکر]]. در این جلسه عباس [[عموی پیامبر]] به [[حضرت علی]]{{ع}} گفت: چرا [[عمر]] مانند همه کارگزارانش از حقوق قنفذ چیزی کم نکرد؟ حضرت علی{{ع}} به اطراف خود نگاه کرد. سپس قطرات [[اشک]] از چشمانش سرازیر شد. آنگاه در پاسخ عباس فرمود: {{متن حدیث|شَكَرَ لَهُ ضَرْبَةً ضَرَبَهَا فَاطِمَةَ{{س}} بِالسَّوْطِ فَمَاتَتْ وَ فِي عَضُدِهَا أَثَرُهُ كَأَنَّهُ الدُّمْلُجُ}}<ref>کتاب سلیم بن قیس الهلالی، تحقیق و تخریج: شیخ محمدباقر انصاری، ج۲، ص۶۷۵.</ref>؛ «[[حقوق]] [[قنفذ]] را کم نکرد تا به خاطر ضربه تازیانهای که او بر [[حضرت فاطمه]]{{س}} نواخته بود از او تشکر نماید».
| |
| | |
| وقتی حضرت فاطمه{{س}} از [[دنیا]] رفت اثر آن تازیانه در بازوی او وجود داشت و همانند بازوبند نمایان بود. [[خلیفه دوم]] نسبت به [[اهل بیت]] بسیار سرسخت بود.
| |
| [[علامه ابن شهر آشوب مازندرانی]] از [[نامه]] [[عمر بن خطاب]] نقل میکند: «[[فاطمه]]{{س}} دو دستش را به درب زد و مرا از باز کردن درب باز داشت؛ پس باز کردن درب بر من سخت شد. با شلاق بر دو دستش زدم. آن ضربه او را به درد آورد و من صدای فریاد و [[گریه]] او را شنیدم... درب را کوبیدم در حالی که او بدنش را به درب چسبانیده بود و آن را سپر خویش قرار داده بود. پس درب را هل دادم و وارد شدم»<ref>{{متن حدیث|فَضَرَبَتْ فَاطِمَةُ يَدَيْهَا مِنَ الْبَابِ تَمْنَعُنِي مِنْ فَتْحِهِ فَرُمْتُهُ فَتَصَعَّبَ عَلَيَّ فَضَرَبْتُ كَفَّيْهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا، فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِيراً وَ بُكَاءً، فَكِدْتُ أَنْ أَلِينَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ الْبَابِ فَذَكَرْتُ أَحْقَادَ عَلِيٍّ وَ وُلُوعَهُ فِي دِمَاءِ صَنَادِيدِ الْعَرَبِ، وَ كَيْدَ مُحَمَّدٍ وَ سِحْرَهُ، فَرَكَلْتُ الْبَابَ وَ قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ تَتْرُسُهُ، وَ سَمِعْتُهَا وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَةً حَسِبْتُهَا قَدْ جَعَلَتْ أَعْلَى الْمَدِينَةِ أَسْفَلَهَا، وَ قَالَتْ: يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ، آهِ يَا فِضَّةُ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْلٍ، وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ وَ هِيَ مُسْتَنِدَةٌ إِلَى الْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ الْبَابَ وَ دَخَلْتُ}} بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۳؛ الهجوم علی بیت الفاطمیة، عبدالزهرا مهدی، ص۲۸۴ ۔ ۲۸۶، به نقل از: مثالب النواصب او الصوالب القواصب فی مطاعن النواصب، ابن شهر آشوب مازندرانی، ص۳۷۱ - ۳۷۴؛ درسنامههای فاطمیه، علی لباف، ص۴۳۱.</ref>.
| |
| | |
| [[حضرت صادق]]{{ع}} از [[رسول خدا]] نقل. میکند که آن [[حضرت]] فرمود: {{متن حدیث|مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ يَظْلِمُ بَعْدِي فَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ يَغْصِبُهَا حَقَّهَا وَ يَقْتُلُهَا}}<ref>کنزالفوائد، أبوالفتح محمد بن علی الکراجکی، ج۱، ص۱۵۰.</ref>؛ [[ملعون]] است ملعون است کسی که پس از من به [[فاطمه]]{{س}} دخترم [[ستم]] روا دارد و حقش را برباید و او را بکشد».
| |
| | |
| این [[پیشبینی]] [[رسول الله]] به زودی تحقق یافت و [[حضرت فاطمه زهرا]]{{س}} مورد شدیدترین [[ستمها]] قرار گرفت. گلهگزاری یگانه دختر رسول الله از لطمات [[روحی]]، جسمی و سقط فرزند، خود نیز از شنیدنیهای دردناک دنیاست که از زبان [[امام صادق]]{{ع}} بازگو شده است: «پس [[حضرت زهرا]]{{س}} در حالی که گریان بودند، فرمودند: ای [[خدا]] به تو [[شکایت]] میکنم از نبودن پیامبرت و برگزیدهات و [[مرتد]] شدن امتش بر [[ضد]] ما و منع کردن اینها [[حق]] ما را؛ همان حقی که تو برای ما در [[کتابت]] قرار دادهای... (بعد از سیلی زدن او) [[حضرت فاطمه]]{{س}} بلند [[گریه]] میکردند و میگفتند: وا ابتاه! وا رسول الله! دخترت فاطمه [[تکذیب]] شده و زده میشود و فرزند او در شکمش کشته میشود»<ref>{{متن حدیث|فَقَالَتْ وَ هِيَ بَاكِيَةٌ اللَّهُمَّ إِلَيْكَ نَشْكُو فَقْدَ نَبِيِّكَ وَ رَسُولِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ ارْتِدَادَ أُمَّتِهِ عَلَيْنَا وَ مَنْعَهُمْ إِيَّانَا حَقَّنَا الَّذِي جَعَلْتَهُ لَنَا فِي كِتَابِكَ... وَ هِيَ تَجْهَرُ بِالْبُكَاءِ وَ تَقُولُ وَا أَبَتَاهْ وَا رَسُولَ اللَّهِ ابْنَتُكَ فَاطِمَةُ تُكَذَّبُ وَ تُضْرَبُ وَ يُقْتَلُ جَنِينٌ فِي بَطْنِهَا...}} حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۲، ص۶۵۲؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۵۳، ص۱۹؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۴۴۱؛ نوائب الدهور فی علائم الظهور، سید محمد حسن میرجهانی، ج۳، ص۱۴۹.</ref>.
| |
| | |
| [[مفضل]] هم از امام صادق{{ع}} پرسید: {{متن حدیث|يَا مَوْلَايَ مَا تَقُولُ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى {{متن قرآن|وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ}}<ref>«و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند: * که به کدام گناه او را کشتهاند؟» سوره تکویر، آیه ۸-۹.</ref> قَالَ يَا مُفَضَّلُ وَ الْمَوْؤُدَةُ وَ اللَّهِ مُحَسِّنٌ لِأَنَّهُ مِنَّا لَا غَيْرُ فَمَنْ قَالَ غَيْرَ هَذَا فَكَذِّبُوهُ}}<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۵۳، ص۲۳.</ref>؛
| |
| «ای مولای من چه میفرمایید درباره فرموده خدا آن هنگام که از موؤده (زنده [[دفن]] شده) سؤال شود، به کدامین [[گناه]] کشته شده است؟ [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: ای [[مفضل]] به [[خدا]] قسم {{متن قرآن|الْمَوْءُودَةُ}} [[محسن]]{{ع}} است؛ چراکه او از ماست و غیر از این نیست. پس کسی که غیر از این بگوید او را [[تکذیب]] کنید».
| |
| | |
| در بیان همان [[حضرت]] است که آمده است: {{متن حدیث|... وَ قَتْلِ مُحَسِّنٍ بِالرَّفْسَةِ لَأَعْظَمُ وَ أَمَرُّ...}}<ref>الهدایة الکبری، حسین بن حمدان خصیبی، ص۴۱۷؛ مأساة الزهراء، سید مرتضی عاملی، ص۱۴۱، نوائب الدهور، ص۱۹۴.</ref>؛ «... و کشتن محسن{{ع}} با لگدزدن به شکم مادرش، بزرگتر و ناگوارتر و تلختر (از [[مصیبت]] [[کربلا]]) است.»...
| |
| | |
| صفدری مینویسد: «همانا [[عمر]] در [[روز]] [[بیعت]] چنان برشکم [[فاطمه]]{{س}} زد که محسن را سقط کرد»<ref>{{متن حدیث|إِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فَاطَمَةَ{{س}} يَوْمَ الْبَيْعَةِ، حَتَّى أَلْقَتْ الْمُحَسِّنَ مِنْ بَطْنِهَا}} الوافی بالوفیات، خلیل بن أیبک صفدی، ج۵، ص۳۴۷.</ref>.
| |
| [[مسعودی]] مینویسد: [[بهترین]] [[زنها]] را پشت در چنان فشار دادند که فرزندش محسن را سقط نمود<ref>إثبات الوصیة للإمام علی بن أبی طالب، ابوالحسن علی حسین بن علی هذلی مسعودی، ص۱۴۳.</ref>.
| |
| همچنین آمده است: هنگامی که [[فاطمه زهرا]]{{س}} پشت در آمد تا عمر و یارانش را برگرداند، او فاطمه{{س}} را پشت در چنان فشار داد که جنینش سقط شد و میخ در به سینهاش نشست<ref>الامامه والخلافه، ابن عطیه، ص۱۶۰. </ref>.
| |
| | |
| پس از این [[آلام]] و [[مصیبتها]] بود که: {{متن حدیث|قَالَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ{{س}}: يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ...}}<ref>بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۹۴؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن البحرین اصفهانی، ج۱۱، ص۴۰۹؛ مجمع النورین و ملتقی، أبوالحسن مرندی نجفی، ص۱۱۰؛ بیت الأحزان، شیخ عباس قمی، ص۱۲۱.</ref>؛ «فاطمه زهرا{{س}} فرمود: ای [[پیامبر خدا]] اینگونه با جگرگوشه و دخترت [[رفتار]] میشود».
| |
| | |
| [[ابن ابی الحدید]] در مورد این رفتار با فاطمه{{س}} میگوید: هنگامی که بر استاد خود جعفر [[نقیب]] ماجرای [[زینب]] و [[هبار]] [[اسود]] را نقل کردم، نقیب گفت: اگر [[رسول خدا]] [[خون]] هبار اسود را به سبب اینکه زینب را ترساند و سبب سقط جنین او شد [[مباح]] کرد، بسیار روشن است که اگر [[پیامبر]] زنده بود، [[خون]] آن کس که [[فاطمه]]{{س}} را چنان ترساند که فرزندش سقط گردید نیز [[مباح]] اعلام میکرد»<ref>شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید معتزلی، ج۱۴، ص۱۹۳.</ref>.
| |
| | |
| بیشتر [[تاریخنگاران]] [[شیعه]] و برخی از [[سنیها]] بر این [[عقیده]] هستند که [[حضرت فاطمه زهرا]]{{س}} پنج فرزند داشت که پنجمین آنها پس از [[رحلت پیامبر]] در قضایای [[حمله]] به [[خانه فاطمه]]{{س}} سقط گردید. [[ابن صباغ مالکی]]<ref>الفصول المهمة فی معرفة أحوال الأئمة، ابن صباغ مالکی، ص۱۲۴.</ref> از [[اهل سنت]]، [[سبط ابن الجوزی]]<ref>تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، ص۵۷ و ۲۸۸.</ref> و [[محب الدین طبری]]<ref>ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبدالله طبری، ص۱۵۵.</ref> اشاره به پسر سومی به نام [[محسن]] دارند، ولی میگویند وی در [[دوران کودکی]] از [[دنیا]] رفته است. برخی دیگر، [[رحلت]] این فرزند را در [[زمان حیات پیامبر]] میدانند<ref>نیل الأوطار، محمد بن علی بن محمد الشوکانی، ج۴، ص۱۵۱؛ فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، شهاب الدین بن حجر عسقلانی، ج۳، ص۱۲۴.</ref>، ولی [[ابن شهر آشوب]] از [[معارف]] [[ابن قتیبه]] نقل کرده است:
| |
| {{متن حدیث|أَنَّ مُحَسِّناً فَسَدَ مِنْ زَخْمِ قُنْفُذٍ الْعَدَوِيِّ}}<ref>مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب مازندرانی، ج۳، ص۳۵۶.</ref>؛ «به [[درستی]] که محسن بر اثر زخمی که [[قنفذ]] [[ستمکار]] بر فاطمه{{س}} وارد کرد، از بین رفت».
| |
| | |
| متأسفانه همین کتاب «المعارف» هم اکنون [[تحریف]] شده و به جای آن عبارت آمده: {{عربی|و أما محسن بن علی فهلک و هو صغیر}}؛ «[[محسن بن علی]] در [[کودکی]] از دنیا رفته است»<ref>المعارف، ابن قتیبة دینوری، ص۹۲.</ref>.
| |
| در [[کتاب سلیم بن قیس]]، [[اثبات الوصیه]]، امالی [[صدوق]]، [[الاحتجاج]] [[طبرسی]] و [[صراط المستقیم]] و دهها کتاب دیگر به نقل چگونگی این سقط پرداختهاند. [[مجلسی]] میگوید: [[امیرالمؤمنین]] بیرون آمد و [[جامه]] [[نرمی]] را بر فاطمه{{س}} افکند و طفل شش ماههای را که آن [[حضرت]] در [[رحم]] داشت، سقط شد<ref>بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۸، ص۲۳۱.</ref>. برای نمونه ابن شهر آشوب به نقل ماجرا پرداخته و از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است که به [[مفضل]] فرمود: کشته شدن [[محسن]] به وسیله لگد عظیمتر و تلختر است<ref>الإحتجاج، أبومنصور أحمد بن علی بن أبی طالب طبرسی، ج۱، ص۱۰۸.</ref>.
| |
|
| |
|
| [[ابراهیم بن سیار نظم معتزلی]] مینویسد: {{عربی|إن عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی ألقت الجنین من بطنها و کان یصیح احرقوا دارها بمن فیها}}<ref>الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۵۷؛ ترجمة الفرق بین الفرق در تاریخ مذاهب اسلام، ابومنصور عبد القاهر بغدادی، ص۱۴۷.</ref>؛ [[عمر]] در [[روز]] اخذ [[بیعت]] برای [[ابوبکر]]، بر شکم [[فاطمه]]{{س}} زد و او [[فرزندی]] را که در [[رحم]] داشت سقط کرد و فریاد میزد خانهاش را با کسانی که در آن هستند به [[آتش]] بکشید». | | [[علامه مجلسی]] در [[بحارالانوار]] مینویسد: [[حضرت فاطمه زهرا]] {{س}} میفرماید: هیزم زیادی بر در [[خانه]] ما جمع کردند و [[آتش]] آوردند که خانه ما را آتش بزنند. پشت در ایستادم و آنان را به [[خدا]] و [[مردم]] [[سوگند]] دادم که دست از ما بردارند و منصرف شوند. [[عمر]] لگدی به در زد که آن را به طرف من راند. من که باردار بودم به روی در افتادم. آتش شعله کشید و صورتم را گداخت. سپس چنان مرا سیلی زد که گوشواره از گوشم کنده شد. درد زایمان گرفتم و [[محسن]] بیگناه کشته و سقط شد<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۳، ص۳۴۱.</ref>. |
| [[علامه]] [[بیاضی]] هم ضمن نقل این ماجرا مینویسد: بین [[شیعه]] مشهور است که فاطمه{{س}} را بین درب و دیوار فشار دادند تا محسن خود را سقط کرد. در حالی که همه کس میدانستند که [[پیامبر]] دربارهاش فرموده بود: {{متن حدیث|فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي}}<ref>الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، زین الدین ابی محمد علی بن یونس عاملی بناطی بیاضی، ج۳، ص۱۲.</ref>. | |
|
| |
|
| [[مرحوم محدث قمی]] میگوید: در معنی فرموده [[پیامبر اکرم]] که به [[مولی]] [[امیرالمؤمنین]] فرمودند: {{متن حدیث| إِنَّ لَكَ كَنْزاً فِي الْجَنَّةِ وَ أَنْتَ ذُو قَرْنَيْهَا}}؛ «همانا برای تو (ای علی) در [[بهشت]] گنجی میباشد و تو صاحب آن هستی». | | «[[ابن ابی الحدید]]» مینویسد: عمر با جماعتی از [[انصار]] و دیگران به [[خانه فاطمه]] {{س}} آمدند. دستور داد [[شمشیر]] [[زبیر]] را بگیرند. گرفتند و برسنگ کوبیدند تا شکسته شد. همه کسانی را که در [[خانه]] بودند به سوی [[ابوبکر]] بردند. [[بیعت]] را بر آنان [[تحمیل]] کرد به جز علی {{ع}} که در [[خانه فاطمه]] {{س}} متحصن شده بود<ref>شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید معتزلی، ج۲، ص۲۱.</ref>. |
| [[شیخ صدوق]] میگوید: یکی از استادانم میگفت: این گنج همان [[حضرت]] محسن [[فرزند علی]]{{ع}} است؛ همان [[کودک]] [[حضرت زهرا]]{{س}} است که بر اثر فشار درب و دیوار کشته شد<ref>غم فاطمه زهرا{{س}}، (ترجمه بیت الاحزان، محدث قمی)، ص۱۶۴؛ شیخ صدوق، ص۲۰۵.</ref>. | |
| همچنین مرحوم محدث قمی در ادامه [[روایت]] میگوید: استادم (مرحوم [[محدث نوری]]) برای این سخن به روایتی استناد کرده که میگوید: این [[کودک شش ماهه]] حضرت [[محسن بن علی]]{{ع}} [[بغض]] آلود و [[خشمگین]] بر آستانه بهشت میایستد. به او میگویند: وارد بهشت بشوید. آن بزرگوار میگوید نه، تا پدرم و مادرم پیش از من داخل نگردند، وارد نمیشوم<ref>غم فاطمه زهرا{{س}}، (ترجمه بیت الاحزان، محدث قمی)، ص۱۶۴.</ref>.
| |
|
| |
|
| «[[مفضل]]» به [[امام صادق]]{{ع}} عرضه داشت: ای مولای من! برای [[گریستن]] چه مقدار [[ثواب]] است؟
| | آنچه که مسلم است و بین [[شیعه]] و [[سنی]] توافق وجود دارد این است که دستور هیزم آوردن و [[تهدید]] به آتش زدن را داشته است. این خود [[گناه بزرگ]] و عملی [[زشت]] است. آن هم در مورد یادگار [[پیامبر خدا]] و پاره تن او. [[شخصیت]] هرچه بزرگتر باشد، توهین نیز عظیمتر خواهد بود. بزرگان شیعه مانند مرحوم [[طبرسی]] با همین قراینی که اهل سنت آوردهاند، از کتاب [[سلیم بن قیس]] نقل میکنند که به خانه فاطمه {{س}} [[حمله]] کردند و علی {{ع}} را دستگیر کردند. فاطمه {{س}} بین [[مردم]] و علی {{ع}} قرار گرفت. [[قنفذ]] وی را با تازیانه زد که آثار آن تا پایان عمر زهرا {{س}} باقی بود. زهرا {{س}} به درب خانه چسبید، قنفذ استخوان سینه زهرا {{س}} را [[شکست]]. جنینش سقط شد و از آن پس زمینگیر شد تا به [[شهادت]] رسید<ref>الإحتجاج، أبومنصور أحمد بن علی بن أبی طالب طبرسی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۳.</ref>. |
|
| |
|
| [[حضرت]] فرمودند: در صورتی که بر فردی که [[حق]] از آن اوست [[اشک]] ریخته شود، ثوابی بیشمار دارد. | | البته [[اهل سنت]] در مورد سقط جنین چیزی نمیگویند ولی اعتراف کردهاند که [[حضرت فاطمه]] {{س}} [[فرزندی]] به نام [[محسن]] {{ع}} داشت که در [[کودکی]] از [[دنیا]] رفت<ref>تاریخ یعقوبی، أحمد بن أبی الیعقوب، ج۲، ص۲۱۳؛ ینابیع المودة، سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ج۱، ص۱۷۴؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبدالله طبری، ص۵۵.</ref>. [[شهرستانی]] هم مینویسد: [[روز]] [[بیعت]]، [[عمر]] چنان ضربهای به شکم [[فاطمه]] {{س}} زد که جنین از شکم افتاد. او فریاد میکشید که [[خانه]] را با هر که در آن است بسوزانید؛ با آنکه در آن خانه جز علی، فاطمه، حسن و حسین {{عم}} کس دیگری نبود<ref>الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۵۷. </ref>. همچنین [[ابن ابیدرام]] در کتاب [[میزان]] الاعتدال مینویسد: عمر لگدی بر فاطمه {{س}} زد و او فرزندی به نام محسن را که در رحم داشت، سقط کرد<ref>آتش به خانه وحی، ناصر مکارم شیرازی، ص۴.</ref>. |
| پس مفضل به [[گریه]] افتاد- آن هم گریستنی طولانی – آنگاه گفت:
| |
| ای زاده [[رسول خدا]]! [[روز]] [[انتقام]] گرفتن شما از روز [[غم]] و اندوهتان بس بزرگتر است. امام صادق{{ع}} به او فرمود ولی هیچ روزی همچون روز [[محنت]] و [[اندوه]] ما در [[کربلا]] نیست. هر چند [[روز سقیفه]] و [[سوزاندن]] در [[خانه]] [[امیرالمؤمنین]] [[حضرت علی]]{{ع}}، [[حسنین]]{{عم}}، [[فاطمه]]{{س}}، [[زینب]]، [[ام کلثوم]]، [[فضه]] و کشتن [[محسن]] با ضرب لگد بزرگتر و موحشتر است؛ چراکه اصل و ریشه روز [[عذاب]] است<ref>نوائب الدهور فی علائم الظهور، سید محمد حسن میرجهانی، ج۳، ص۱۹۲.</ref>.
| |
|
| |
|
| آنگاه حضرت فرمود: در روز [[حشر]] جدات محسن، [[حضرت خدیجه]] و [[فاطمه بنت اسد]] او را در حالی که خونآلود است با خود میآورند و به همراه آناناند [[ام هانی]] و جمانه عمههای او که [[دختران]] ابوطالباند و [[اسماء بنت عمیس خثعمیه]] که فریادزنان و شیوهکنان دستهایشان را بر صورت کوبیده موهای سر را پریشان میکنند؛ [[فرشتگان]] آنان را با بالهای خود میپوشانند و مادرش [[فاطمه زهرا]]{{س}} میگرید و فریاد میزند که: {{متن قرآن|هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ}}<ref>«این همان روزی است که به شما وعده میدادند» سوره انبیاء، آیه ۱۰۳.</ref>.
| | در [[نامه]] عمر به [[معاویه]] هم این [[تعدی]] به وضوح آمده است: درد زایمان بر او سخت شد و من وارد [[خانه]] شدم. جنینی سقط کرد که علی {{ع}} او را محسن نامید<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۳، ص۲۹۴ و ۲۹۵.</ref>. |
| | [[امام باقر]] {{ع}} فرمود: فاطمه {{س}} به محسن باردار شد. پس هنگامی که [[پیامبر خدا]] از [[دنیا]] رفت و آنچه در روز وارد شدن آن گروه بر او در خانهاش و بیرون آوردن پسرعمویش [[امیر مؤمنان]] اتفاق افتاد و آنچه از آن مرد به او رسید؛ پسری کامل را سقط کرد<ref>دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۲۶ و ۲۷؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۵۰۴.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ص ۱۷۰۰-۱۷۱۲.</ref>. |
|
| |
|
| [[جبرئیل]] هم از جانب محسن فریاد برمیآورد: من ستمدیدهام و [[یاری]] میطلبم. رسول خدا در حالی که محسن را روی دست گرفته و به سمت [[آسمان]] بالا برده میفرماید: ای خدای من، ای مولای من! ما به خاطر تو در [[دنیا]] [[بردباری]] کردیم و امروز روزی است که هرکس کار خوب یا [[بدی]] انجام داده آن را حاضر مییابد و [[آرزو]] میکند که ای کاش بین او و کار بدی که از او سر زده فاصلهای بس دور میبود<ref>نوائب الدهور فی علائم الظهور، سید محمد حسن میرجهانی، ج۳، ص۱۹۴.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ج۵ ص ۱۷۰۰-۱۷۱۲.</ref> | | == سزای قاتل محسن {{ع}} == |
| | [[عبدالله بن بکر ارجائی]] میگوید: در راه [[مکه]] از [[مدینه]] با [[حضرت صادق]] {{ع}} همراه بودم. در یکی از منازل به نام «عسفان» پیاده شدیم. پس از سمت چپ راه، به [[کوه]] سیاه رنگ وحشتناکی رسیدیم؛ به حضرت عرض کردم: ای فرزند [[رسول خدا]] چقدر این کوه وحشتناک است؛ من در راه چنین کوهی ندیدهام. حضرت فرمود: ای پسر بکر، میدانی این چه کوهی است؟ گفتم: نه. فرمود: این کوهی است به نام «کَمَد» که بر روی یکی از بیابانهای [[جهنم]] بنا شده است و کُشندگان پدرم حسین {{ع}} در آن به سر میبرند که [[خداوند]] آنان را در اینجا گذارده است؛ از زیر آنان آبهای جهنم از چرکها و لجنها و آبهای داغ و آنچه که از چاههای ته جهنم بیرون میآید، سرازیر است. در هر باری که به [[مسافرت]] آمدم از کنار این کوه نگذشتم مگر اینکه فریاد [[استغاثه]] آن دو نفر را شنیدم؛ به کُشندگان پدرم مینگریستم و به آن دو نفر میگفتم: اینان کاری انجام دادند که شما پایهگذاری کردید. هنگامی که به [[حکومت]] رسیدید به ما رحم نکردید؛ ما را کشتید و [[محروم]] ساختید؛ به [[حق]] ما [[تجاوز]] کردید و در مقابل ما خودسرانه عمل کردید. هر کس را که به شما رحم کند خداوند نیامرزد، نتیجه کارهایی را که پیش از این انجام دادهاید، بچشید. خداوند نسبت به [[بندگان]] [[ستمگر]] نیست. دومی [[زاری]] و نالهاش بیش از اولی است. گهگاهی بر کنار آنها برای تسلای دلم میایستادم و گاهی بر بالای کوه «کمد» که آنان در زیر آن محبوسند قدم میزدم. عرض کردم: به هنگامی که کوه را میپیمودید چه صدایی میشنیدید؟ فرمود: فریاد آنان را میشنیدم که میگفتند: بر ما بالا آی تا با تو بگوییم که ما [[توبه]] کردهایم. از سمت راست کوه صدایی میشنیدم که میگفت به آنان پاسخ بده که خاموش باشید و صحبت نکنید. عرض کردم: چه کسی با آنان همدم است؟ فرمود: هر [[فرعونی]] که بر [[خداوند]] [[جسارت]] و [[سرکشی]] کرده و [[پروردگار]] کارهای او را بازگو نموده و هر کس که به [[بندگان]] [[کفر]] را بیاموزد ... و قاتل امیرالمؤمنین، قاتل فاطمه {{س}} و [[محسن]] {{ع}} و کشنده حسن و حسین {{ع}}<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۵، ص۳۷۲.</ref>. |
|
| |
|
| == جستارهای وابسته ==
| | از جمله [[احادیث]] [[معراج]] است: نخستین مطلبی که در [[قیامت]] درباره آن [[حکم]] میشود، موضوع محسن {{ع}}، پسر [[حضرت علی]] {{ع}} و [[قاتل]] او و سپس درباره [[قنفذ]] است. او را با رفیقش میآورند؛ با تازیانهای از [[آتش]] بر آنها میزنند به طوری که اگر یک تازیانه از آن بر دریا فرود آید از [[شرق]] تا [[غرب]] آن به [[جوش]] آید و اگر بر کوههای دنیا فرود آید ذوب میشوند به گونهای که تبدیل به خاکستر میگردند<ref>کامل الزیارات، أبوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه، ص۳۳۸.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ص ۱۶۹۸.</ref> |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |
خط ۱۳۸: |
خط ۴۴: |
| {{پانویس}} | | {{پانویس}} |
|
| |
|
| [[رده:محسن بن علی بن ابیطالب]] | | [[رده:فرزندان امام علی]] |
| [[رده:مدخل]]
| |
محسن کیست؟
محسن بن علی (ع) آخرین فرزند فاطمه زهرا (س) است، برای او لقب و کنیهای ذکر نشده است. در منابع متقدم شیعی نام محسن (ع) را جزو فرزندان فاطمه (س) آوردهاند[۱]. ابن شهرآشوب یکی از کنیههای حضرت فاطمه (س) را ام المحسن ثبت کرده است[۲].
در منابع متقدم اهل سنت نیز نام او به عنوان یکی از فرزندان حضرت فاطمه (س) نام برده شده است[۳].
تاریخ نویسان شیعه و گروهی از علمای سنت و جماعت فرزند پسری برای حضرت فاطمه (س) به نام حضرت محسن (ع) نوشتهاند.
مصعب زبیری نویسنده کتاب نسب قریش که در ۲۳۶ هجری مرده، از محسن (ع) نامی نبرده است، اما بلاذری متوفای سال ۲۷۹ مینویسد: فاطمه (س) برای علی، حسن و حسین و محسن (ع) را به دنیا آورد. محسن (ع) در خردی در گذشت[۴] و نیز مینویسند چون محسن (ع) متولد شد، پیغمبر از فاطمه (س) پرسید او را چه نامیدهاید گفت حرب منظور از حرب چه کسی است؟ فرمود نام او محسن (ع) است[۵].[۶]
علی بن احمد بن سعید اندلسی (۳۸۴ - ۴۵۶) مؤلف کتاب جمهرة انساب العرب نیز مینویسد: محسن در خردسالی مرد[۷]. ابن صباغ مالکی، صالحی شامی و ابن طلحه شافعی گفتهاند که محسن (ع) سقط شد، اما از سبب سقط شدن چیزی نگفتهاند و آن را مبهم گذاشتهاند[۸].
مقدسی از علمای اهل سنت مینویسد: شیعه معتقد است محسن با ضربه عمر سقط شده است[۹]. شیخ مفید، فرزندان علی (ع) را از فاطمه (س) چنین میشمارد: حسن حسین، زینب کبری، زینب صغری که کنیه او ام کلثوم است[۱۰] و در پایان این باب میافزاید: شیعیان گفتهاند که فاطمه زهرا (س) پس از پیغمبر پسری را سقط کرد؛ هنگامی که او را در شکم داشت محسن نامید[۱۱].
طبری نوشته است «گویند فاطمه (س) را از علی (ع) پسری دیگر به نام محسن بود که در خُردی در گذشت».
در روایات شیعی و نیز برخی کتب اهل سنت و جماعت آمده است که این فرزند بر اثر آسیبی که در روزهای پر گیر و دار پس از رحلت پیغمبر بر دختر او وارد آمد، سقط گردید[۱۲].
قاضی عبدالجبار اسدآبادی از علمای اهل سنت از قول شیعیان مینویسد: به اعتقاد کسانی، ابوبکر فاطمه (س) را کتک زده که باعث قتل محسن (ع) شده است. او همچنین از تعدادی از علمای زمان خود در مصر، عکا، صور، عسقلان، دمشق و بغداد نام برده که از جمله آنان محمد بن نعمان شیخ مفید است که مردم را به تشیع و محبت اهل بیت دعوت میکند و بر فاطمه (س) و فرزندش محسن (ع) که به زعم ایشان عمر او را به قتل رسانده است، گریه میکنند[۱۳].
علامه مجلسی در بحارالانوار مینویسد: حضرت فاطمه زهرا (س) میفرماید: هیزم زیادی بر در خانه ما جمع کردند و آتش آوردند که خانه ما را آتش بزنند. پشت در ایستادم و آنان را به خدا و مردم سوگند دادم که دست از ما بردارند و منصرف شوند. عمر لگدی به در زد که آن را به طرف من راند. من که باردار بودم به روی در افتادم. آتش شعله کشید و صورتم را گداخت. سپس چنان مرا سیلی زد که گوشواره از گوشم کنده شد. درد زایمان گرفتم و محسن بیگناه کشته و سقط شد[۱۴].
«ابن ابی الحدید» مینویسد: عمر با جماعتی از انصار و دیگران به خانه فاطمه (س) آمدند. دستور داد شمشیر زبیر را بگیرند. گرفتند و برسنگ کوبیدند تا شکسته شد. همه کسانی را که در خانه بودند به سوی ابوبکر بردند. بیعت را بر آنان تحمیل کرد به جز علی (ع) که در خانه فاطمه (س) متحصن شده بود[۱۵].
آنچه که مسلم است و بین شیعه و سنی توافق وجود دارد این است که دستور هیزم آوردن و تهدید به آتش زدن را داشته است. این خود گناه بزرگ و عملی زشت است. آن هم در مورد یادگار پیامبر خدا و پاره تن او. شخصیت هرچه بزرگتر باشد، توهین نیز عظیمتر خواهد بود. بزرگان شیعه مانند مرحوم طبرسی با همین قراینی که اهل سنت آوردهاند، از کتاب سلیم بن قیس نقل میکنند که به خانه فاطمه (س) حمله کردند و علی (ع) را دستگیر کردند. فاطمه (س) بین مردم و علی (ع) قرار گرفت. قنفذ وی را با تازیانه زد که آثار آن تا پایان عمر زهرا (س) باقی بود. زهرا (س) به درب خانه چسبید، قنفذ استخوان سینه زهرا (س) را شکست. جنینش سقط شد و از آن پس زمینگیر شد تا به شهادت رسید[۱۶].
البته اهل سنت در مورد سقط جنین چیزی نمیگویند ولی اعتراف کردهاند که حضرت فاطمه (س) فرزندی به نام محسن (ع) داشت که در کودکی از دنیا رفت[۱۷]. شهرستانی هم مینویسد: روز بیعت، عمر چنان ضربهای به شکم فاطمه (س) زد که جنین از شکم افتاد. او فریاد میکشید که خانه را با هر که در آن است بسوزانید؛ با آنکه در آن خانه جز علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) کس دیگری نبود[۱۸]. همچنین ابن ابیدرام در کتاب میزان الاعتدال مینویسد: عمر لگدی بر فاطمه (س) زد و او فرزندی به نام محسن را که در رحم داشت، سقط کرد[۱۹].
در نامه عمر به معاویه هم این تعدی به وضوح آمده است: درد زایمان بر او سخت شد و من وارد خانه شدم. جنینی سقط کرد که علی (ع) او را محسن نامید[۲۰].
امام باقر (ع) فرمود: فاطمه (س) به محسن باردار شد. پس هنگامی که پیامبر خدا از دنیا رفت و آنچه در روز وارد شدن آن گروه بر او در خانهاش و بیرون آوردن پسرعمویش امیر مؤمنان اتفاق افتاد و آنچه از آن مرد به او رسید؛ پسری کامل را سقط کرد[۲۱].[۲۲].
سزای قاتل محسن (ع)
عبدالله بن بکر ارجائی میگوید: در راه مکه از مدینه با حضرت صادق (ع) همراه بودم. در یکی از منازل به نام «عسفان» پیاده شدیم. پس از سمت چپ راه، به کوه سیاه رنگ وحشتناکی رسیدیم؛ به حضرت عرض کردم: ای فرزند رسول خدا چقدر این کوه وحشتناک است؛ من در راه چنین کوهی ندیدهام. حضرت فرمود: ای پسر بکر، میدانی این چه کوهی است؟ گفتم: نه. فرمود: این کوهی است به نام «کَمَد» که بر روی یکی از بیابانهای جهنم بنا شده است و کُشندگان پدرم حسین (ع) در آن به سر میبرند که خداوند آنان را در اینجا گذارده است؛ از زیر آنان آبهای جهنم از چرکها و لجنها و آبهای داغ و آنچه که از چاههای ته جهنم بیرون میآید، سرازیر است. در هر باری که به مسافرت آمدم از کنار این کوه نگذشتم مگر اینکه فریاد استغاثه آن دو نفر را شنیدم؛ به کُشندگان پدرم مینگریستم و به آن دو نفر میگفتم: اینان کاری انجام دادند که شما پایهگذاری کردید. هنگامی که به حکومت رسیدید به ما رحم نکردید؛ ما را کشتید و محروم ساختید؛ به حق ما تجاوز کردید و در مقابل ما خودسرانه عمل کردید. هر کس را که به شما رحم کند خداوند نیامرزد، نتیجه کارهایی را که پیش از این انجام دادهاید، بچشید. خداوند نسبت به بندگان ستمگر نیست. دومی زاری و نالهاش بیش از اولی است. گهگاهی بر کنار آنها برای تسلای دلم میایستادم و گاهی بر بالای کوه «کمد» که آنان در زیر آن محبوسند قدم میزدم. عرض کردم: به هنگامی که کوه را میپیمودید چه صدایی میشنیدید؟ فرمود: فریاد آنان را میشنیدم که میگفتند: بر ما بالا آی تا با تو بگوییم که ما توبه کردهایم. از سمت راست کوه صدایی میشنیدم که میگفت به آنان پاسخ بده که خاموش باشید و صحبت نکنید. عرض کردم: چه کسی با آنان همدم است؟ فرمود: هر فرعونی که بر خداوند جسارت و سرکشی کرده و پروردگار کارهای او را بازگو نموده و هر کس که به بندگان کفر را بیاموزد ... و قاتل امیرالمؤمنین، قاتل فاطمه (س) و محسن (ع) و کشنده حسن و حسین (ع)[۲۳].
از جمله احادیث معراج است: نخستین مطلبی که در قیامت درباره آن حکم میشود، موضوع محسن (ع)، پسر حضرت علی (ع) و قاتل او و سپس درباره قنفذ است. او را با رفیقش میآورند؛ با تازیانهای از آتش بر آنها میزنند به طوری که اگر یک تازیانه از آن بر دریا فرود آید از شرق تا غرب آن به جوش آید و اگر بر کوههای دنیا فرود آید ذوب میشوند به گونهای که تبدیل به خاکستر میگردند[۲۴].[۲۵]
منابع
پانویس
- ↑ تفسیر القمی، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، ج۱، ص۱۲۸؛ دلائل الامامیه، طبری امامی، ص۱۰۴؛ کامل الزیارات، ابن قولویه قمی، ص۵۵۱؛ اختصاص، شیخ مفید، ص۱۸۵؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۵۵.
- ↑ مناقب، ابن شهرآشوب، ج۳، ص۳۵۷.
- ↑ مسند، ابن حنبل، ج۱، ص۹۸؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۹۶؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۶۵.
- ↑ انساب الأشراف، أحمد بن یحیی بلاذری، ص۴۰۲.
- ↑ انساب الأشراف، أحمد بن یحیی بلاذری، ص۴۰۴.
- ↑ اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۷۰۰-۱۷۱۲.
- ↑ انساب الأشراف، أحمد بن یحیی بلاذری، ص۱۶.
- ↑ مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، ابن طلحه شافعی، ص۴۶؛ مناقب آل ابی طالب، ابن صباغ مالکی، ج۱، ص۶۴۷.
- ↑ البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر، ج۵، ص۲۰.
- ↑ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۵۵.
- ↑ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۵۶؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، علی بن عیسی بن ابی الفح الإربلی، ج۱، ص۴۴۰ و ۴۴۱.
- ↑ الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۷۷.
- ↑ تثبیت دلائل النبوه، عبدالجبار بن احمد، قاضی عبدالجبار اسد آبادی، قاهره - دار المصطفی، ج۱، ص۲۳۹ و ج۲، ص۵۹۴.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۳، ص۳۴۱.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید معتزلی، ج۲، ص۲۱.
- ↑ الإحتجاج، أبومنصور أحمد بن علی بن أبی طالب طبرسی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، أحمد بن أبی الیعقوب، ج۲، ص۲۱۳؛ ینابیع المودة، سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ج۱، ص۱۷۴؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبدالله طبری، ص۵۵.
- ↑ الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ آتش به خانه وحی، ناصر مکارم شیرازی، ص۴.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۳، ص۲۹۴ و ۲۹۵.
- ↑ دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۲۶ و ۲۷؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۵۰۴.
- ↑ اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۷۰۰-۱۷۱۲.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۵، ص۳۷۲.
- ↑ کامل الزیارات، أبوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه، ص۳۳۸.
- ↑ اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۶۹۸.