دین در حدیث: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: برگرداندهشده |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: واگردانی دستی |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
| موضوع مرتبط = دین | | موضوع مرتبط = دین | ||
| عنوان مدخل = دین | | عنوان مدخل = دین | ||
| مداخل مرتبط = [[دین در لغت]] - [[دین در قرآن]] - [[دین در حدیث]] - [[دین در کلام اسلامی]] - [[دین در فقه سیاسی]] - [[دین در معارف دعا و زیارات]] - [[دین در معارف و سیره علوی | | مداخل مرتبط = [[دین در لغت]] - [[دین در قرآن]] - [[دین در حدیث]] - [[دین در کلام اسلامی]] - [[دین در فقه سیاسی]] - [[دین در معارف دعا و زیارات]] - [[دین در معارف و سیره علوی]] - [[دین در معارف و سیره سجادی]] - [[دین در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۵ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۰۳
مقدمه
کاربری واژۀ «دین» در روایات نیز غالباً در همان معنای حکومت و نظام زندگی حاکم بر جامعۀ بشر است، و دین هر مردمی در کاربری این روایات شیوه و نظام زندگی خاصی است که بر آنان حکومت میکند و بدان پایبند و در چهارچوب آن زندگی میکنند. در ذیل به نمونهای از کاربری دین به معنای مذکور در روایات اشاره میکنیم:
۱. کلینی در اصول کافی به سندش از أبی خالد کابلی، روایت میکند: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الدِّينَ دَوْلَتَيْنِ دَوْلَةَ آدَمَ وَ هِيَ دَوْلَةُ اللَّهِ وَ دَوْلَةَ إِبْلِيسَ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُعْبَدَ عَلَانِيَةً كَانَتْ دَوْلَةُ آدَمَ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُعْبَدَ فِي السِّرِّ كَانَتْ دَوْلَةُ إِبْلِيسَ...»[۱]. امام صادق(ع) فرمود: همانا خداوند عزوجل دین را دو دولت قرار داد دولت آدم که همان دولت خداوند است و دولت ابلیس. پس هرگاه خدا بخواهد او را آشکارا پرستش کنند دولت آدم برقرار میشود، و هرگاه خدا بخواهد در نهان پرستش شود دولت ابلیس برقرار میگردد. در این متن دولت، مصداق دین معرفی شده است، فرمود: «جَعَلَ الدِّينَ دَوْلَتَيْنِ...»
۲. کلینی در اصول کافی به سند صحیح از امام باقر(ع) روایت میکند: «لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ بِطَاعَةِ مَنْ عَصَى اللَّهَ»[۲]. آن کس که به اطاعت کسی که خدا را معصیت میکند گردن نهد و آن را دین خود قرار دهد از دین خارج است. در این روایت دین در اطاعت از فرمانروا به کار رفته است.
۳. در اصول کافی در ضمن روایتی از امام کاظم(ع) در تفسیر آیۀ کریمۀ ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ﴾ آمده است: «قَالَ: هُوَ الَّذِي أَمَرَ رَسُولَهُ بِالْوَلَايَةِ لِوَصِيِّهِ وَ الْوَلَايَةُ هِيَ دِينُ الْحَق...»[۳]. فرمود: اوست کسی که رسول خود را دستور داد تا ولایت وصی خود را اعلام کند، و مراد از ولایت دین حق است. روشن است که مقصود از ولایت، نظام الهی حاکم بر جامعۀ انسانهاست.
۴. کلینی در اصول کافی به سند صحیح از امام صادق(ع) - در ضمن روایتی - نقل میکند: «لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ»[۴]. کسی که خدا را به وسیلۀ ولایت امام جائری که از سوی خدا نیست به زعم خویش اطاعت کند از دین خدا خارج است.
۵. همچنین در اصول کافی - در ضمن حدیثی - به سند صحیح از امام باقر(ع) روایت میکند: «فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ رَأَيْتَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِ قِيَامِ- عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ(ع) وَ خُرُوجِهِمْ وَ قِيَامِهِمْ بِدِينِ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ وَ مَا أُصِيبُوا مِنْ قَتْلِ الطَّوَاغِيتِ إِيَّاهُمْ وَ الظَّفَرِ بِهِمْ حَتَّى قُتِلُوا وَ غُلِبُوا؟ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع): يَا حُمْرَانُ، إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ كَانَ قَدَّرَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَ قَضَاهُ وَ أَمْضَاهُ وَ حَتَمَهُ عَلَى سَبِيلِ الِاخْتِيَارِ ثُمَّ أَجْرَاهُ فَبِتَقَدُّمِ عِلْمٍ إِلَيْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صقَامَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ(ع)...»[۵]. حمران به امام باقر(ع) گفت: فدایت شوم چه میگویی دربارۀ قیام علی بن ابی طالب و حسن و حسین(ع) که برای برپایی دین خدا قیام کردند و طاغوتها آنان را کشند و بر آنان ظفر یافتند؟! امام باقر(ع) فرمود: ای حمران همانا خدای تبارک و تعالی بر آنان و بر اساس اختیار - نه جبر - مقدّر فرموده بود و آن را به اجرا گذاشت، و رسول خدا(ص) آنان را از این حکم و تقدیر الهی از پیش آگاه ساخته، و به دلیل همین آگاهی از حکم خدا، علی و حسن و حسین(ع) قیام کردند. شاهد در این روایت عبارت «وَ خُرُوجِهِمْ وَ قِيَامِهِمْ بِدِينِ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ» که در اینجا «دِينِ اللَّهِ» به معنای نظام حکومتی الهی است.
۶. در اصول کافی روایت میکند: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدٍ الطَّبَرِيُّ قَالَ: كَتَبَ رَجُلٌ مِنْ تُجَّارِ فَارِسَ مِنْ بَعْضِ مَوَالِي أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) يَسْأَلُهُ الْإِذْنَ فِي الْخُمُسِ، فَكَتَبَ إِلَيْهِ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ.... لَا يَحِلُّ مَالٌ إِلَّا مِنْ وَجْهٍ أَحَلَّهُ اللَّهُ وَ إِنَّ الْخُمُسَ عَوْنُنَا عَلَى دِينِنَا وَ عَلَى عِيَالاتِنَا وَ عَلَى مَوَالِينَا...»[۶]. محمد بن زید طبری گفت: یکی از بازرگانان فارس که از موالیان حضرت رضا(ع) بود نامهای به آن حضرت نوشت و در آن نامه اذن تصرف در خمس را درخواست کرده بود، امام در پاسخ او چنین نوشتند: بسم الله الرحمن الرحیم - تا آنجا که فرمود - هیچ مالی از غیر طریقی که خدا حلال فرموده، حلال نمیشود، همانا خمس کمک ما در دین ما و بر عیالات و شیعیان ماست... تا آخر حدیث. روشن است که مراد از دین در این روایت اعتقاد قلبی یا چیزی شبیه آن نیست - زیرا دین به این معنا به بیت المال که خمس بخشی از آن است نیاز ندارد - بلکه مراد همان نظام ولایتی مورد اجرا بهوسیلۀ امام رضا(ع) در میان شیعیان بوده است. این نظام ولایتی را همۀ امامان(ع) رهبری و مدیریت میکردهاند، و در واقع نوعی حکومت پشت پرده را در دوران حکومت طواغیت عملاً رهبری میکردهاند.
۷. کلینی روایت میکند به سندش از أبی الجارود - در ضمن حدیثی - از امام باقر(ع): «قُلْتُ: أَخْبِرْنِي بِدِينِكَ الَّذِي تَدِينُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ أَنْتَ وَ أَهْلُ بَيْتِكَ لِأَدِينَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ. قَالَ: إِنْ كُنْتَ أَقْصَرْتَ الْخُطْبَةَ فَقَدْ أَعْظَمْتَ الْمَسْأَلَةَ وَ اللَّهِ لَأُعْطِيَنَّكَ دِينِي وَ دِينَ آبَائِيَ الَّذِي نَدِينُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ الْإِقْرَارَ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ الْوَلَايَةَ لِوَلِيِّنَا وَ الْبَرَاءَةَ مِنْ عَدُوِّنَا وَ التَّسْلِيمَ لِأَمْرِنَا وَ انْتِظَارَ قَائِمِنَا وَ الِاجْتِهَادَ وَ الْوَرَعَ»[۷]. گفتم: مرا آگاه ساز به دین خویش آن دینی که خدای عزوجل را با آن دین، تو و اهل تو اطاعت میکنید تا خدای عزوجل را به همان دین اطاعت کنم. فرمود: هرچند سخن کوتاه گفتی؛ لکن خواستهای بزرگ طلب نمودی، به خدا سوگند دین خود و پدرانم را - آن دینی که ما خدا را به آن دین اطاعت میکنیم - به تو میگویم: گواهی بر این که جز خدا معبودی نیست، و اینکه محمد(ص) رسول و فرستادۀ خداست و اقرار به آنچه رسول خدا(ص) از سوی خدا آورده است، و ولایت اولیاء و دوستان ما، و برائت از دشمنان ما، و سرسپردگی به فرمان ما، و انتظار قائم ما، و تلاشگری و ورع. آنچه در این روایت به عنوان شرح دین امامان آمده است همان اعتقاد به اصول دین و پایبندی به نظام ولایت و تطبیق احکام اسلام بر سراسر شئون زندگی است.
۸. کلینی به سند صحیح از اسماعیل جعفی - که خود نیز ثقه است - روایت میکند: «قَالَ: دَخَلَ رَجُلٌ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ(ع) وَ مَعَهُ صَحِيفَةٌ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ(ع): هَذِهِ صَحِيفَةُ مُخَاصِمٍ يَسْأَلُ عَنِ الدِّينِ الَّذِي يُقْبَلُ فِيهِ الْعَمَلُ، فَقَالَ: رَحِمَكَ اللَّهُ، هَذَا الَّذِي أُرِيدُ. فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع): شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً(ص) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ تُقِرَّ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ الْوَلَايَةُ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا وَ التَّسْلِيمُ لِأَمْرِنَا وَ الْوَرَعُ وَ التَّوَاضُعُ وَ انْتِظَارُ قَائِمِنَا فَإِنَّ لَنَا دَوْلَةً إِذَا شَاءَ اللَّهُ جَاءَ بِهَا»[۸]. گفت: مردی به حضور امام باقر(ع) رسید و کتابچهای در دست داشت، امام باقر به او فرمود؛ این کتابچۀ یک مدّعی است که میخواهد دربارۀ دینی که موجب قبول عمل میشود بپرسد. آن مرد گفت؛ خدای تو را رحمت کند، همین را میخواستم. پس امام باقر(ع) به او فرمود: شهادت بر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و اینکه خدا یکی است و شریک ندارد، و اینکه محمد(ص) بنده و فرستادۀ اوست، و اینکه اقرار کنی به آنچه او از سوی خداوند آورده است، و به ولایت ما اهل بیت، و برائت از دشمن ما، و تسلیم و فرمانبری از امر و دستور ما، و ورع و فروتنی، و انتظار قائم ما زیرا برای ما دولتی است که هرگاه خدا خواهد آن را بر پا خواهد نمود. بیان معنا و تشریح دین افزون بر اقرار به اصول ولایت اهل بیت و تسلیم امر آنان و انتظار دولتشان به رهبری امام قائم(ع) که به معنای زمینهسازی ظهور آن حضرت است تأکیدی است برآنچه گفتیم که مفهوم «دین» در کاربری منابع دینی اسلامی اعم از قرآن و سنت به معنای نظام حاکم بر زندگی افراد، و مجموعۀ قوانین و مقررات عملی حکومتی است که جامعه را نظم میبخشد و مبنای زندگی افراد جامعه را تشکیل میدهد. بنابراین مفهوم «دین» عبارت است از نظام حاکم بر زندگی انسان، و دین خدا نظام الهی حاکم بر جامعه بشر است، و معنای ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ این است که دین خدا حاکمیت خود را بر جامعۀ بشر از راه اکراه تحمیل نمیکند.[۹]