استکبار در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: واگردانی دستی
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:
| موضوع مرتبط = استکبار
| موضوع مرتبط = استکبار
| عنوان مدخل  = استکبار
| عنوان مدخل  = استکبار
| مداخل مرتبط = [[استکبار در قرآن]] - [[استکبار در فقه سیاسی]] - [[استکبار در معارف دعا و زیارات]] - [[استکبار در معارف و سیره سجادی]]
| مداخل مرتبط = [[استکبار در قرآن]] - [[استکبار در فقه سیاسی]] - [[استکبار در معارف دعا و زیارات]] - [[استکبار در معارف و سیره سجادی]] - [[استکبار در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}
خط ۱۷: خط ۱۷:
نکته مهم دیگر اینکه [[استکبار]] فردی و جمعی هر دو در [[قرآن]] [[مذمت]] شده‌اند. در [[قرآن کریم]] در مواردی، گروهی یا قومی به "[[استکبار]]" توصیف شده‌اند: {{متن قرآن|فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ}}<ref>«و اما (قوم) عاد در زمین به نادرستی گردنکشی کردند» سوره فصلت، آیه ۱۵.</ref>. از ویژگی‌های [[استکبار]] جمعی، به‌ استضعاف‌ کشیدن گروه و جمعی دیگر است: {{متن قرآن|قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ}}<ref>«سرکردگان سرکش از قوم وی به مؤمنانی که ناتوان به شمار آمده‌اند گفتند: آیا می‌دانید که صالح فرستاده پروردگار خویش است؟» سوره اعراف، آیه ۷۵.</ref>. این [[آیه شریفه]] دلالت بر این مسئله دارد که همه مؤمنانِ به [[حضرت صالح]] از [[مستضعفان]] [[قوم]] او بودند و هیچ یک از [[مستکبران]] قومش [[ایمان]] نیاورده بودند<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۱۸۲.</ref>.
نکته مهم دیگر اینکه [[استکبار]] فردی و جمعی هر دو در [[قرآن]] [[مذمت]] شده‌اند. در [[قرآن کریم]] در مواردی، گروهی یا قومی به "[[استکبار]]" توصیف شده‌اند: {{متن قرآن|فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ}}<ref>«و اما (قوم) عاد در زمین به نادرستی گردنکشی کردند» سوره فصلت، آیه ۱۵.</ref>. از ویژگی‌های [[استکبار]] جمعی، به‌ استضعاف‌ کشیدن گروه و جمعی دیگر است: {{متن قرآن|قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ}}<ref>«سرکردگان سرکش از قوم وی به مؤمنانی که ناتوان به شمار آمده‌اند گفتند: آیا می‌دانید که صالح فرستاده پروردگار خویش است؟» سوره اعراف، آیه ۷۵.</ref>. این [[آیه شریفه]] دلالت بر این مسئله دارد که همه مؤمنانِ به [[حضرت صالح]] از [[مستضعفان]] [[قوم]] او بودند و هیچ یک از [[مستکبران]] قومش [[ایمان]] نیاورده بودند<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۱۸۲.</ref>.


[[تاریخ]] [[انبیای الهی]] مؤید این واقعیت [[تاریخی]] است که [[استکبار]] مانع [[ایمان]] و موجب [[کفر]] است. {{متن قرآن|قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ}}<ref>«آن سرکشان گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان دارید کافریم» سوره اعراف، آیه ۷۶.</ref><ref>[[عبدالله نظرزاده|نظرزاده، عبدالله]]، [[فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم]]، ص:۸۶.</ref>.
[[تاریخ]] [[انبیای الهی]] مؤید این واقعیت [[تاریخی]] است که [[استکبار]] مانع [[ایمان]] و موجب [[کفر]] است. {{متن قرآن|قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ}}<ref>«آن سرکشان گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان دارید کافریم» سوره اعراف، آیه ۷۶.</ref>.<ref>[[عبدالله نظرزاده|نظرزاده، عبدالله]]، [[فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم]]، ص ۸۶.</ref>


== جباران ==
== جباران ==
در [[ادبیات]] [[قرآنی]] یکی از دیگر کسانی که مانع [[آزادی]] است و جلوی [[اختیار]] [[مردم]] را در [[امور سیاسی]] و [[تعیین سرنوشت]] می‌گیرد، [[جبار]] است، قدرتمندی چیره‌گر، [[سرکش]] و سلطه‌جو<ref>ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، واژه “جبر”.</ref> و دارای [[نفوذ]] که طرف مقابل را [[مقهور]] و زیر [[سلطه]] خود قرار می‌دهد، اختیار را از او می‌گیرد به گونه‌ای که مجالی برای [[انتخاب]] ندارد و محکوم و مغلوب خویش می‌سازد<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج۲، ص۴۶.</ref>. به کسی [[جبّار]] گفته می‌شود که [[نقص]] و [[کاستی]] خود را با ادعای تعالی و منزلتی که [[شایستگی]] آن را ندارد، جبران می‌کند. مردم را مجبور می‌سازد و مقهور و ناگزیر به آن چیزی که خود می‌خواهد<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی کلمات القرآن، ص۱۸۳.</ref>. در لغت آمده است که به “سلطان”، “جَبْر” می‌گویند، به دلیل آنکه هرگونه [[اراده]] کند بر مردم، [[قهر]] می‌ورزد و “اجبار” در اصل، وادارکردن دیگری و [[اکراه]] است<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی کلمات القرآن، ص۱۸۳.</ref>؛ همچنین گفته شده که جبار کسی است که همراه با [[خشم]] و [[غضب]]، می‌کشد<ref>فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۳، ص۲۳۹؛ همچنین ر. ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۲۶۰.</ref>. با رویکرد جباریت که از اوصاف [[حاکمان]] اسارت‌گر و محدودیت‌طلب است، [[حاکم]]، هرگونه آزادی را از [[شهروندان]] خود سلب می‌کند و افراد اجازه ندارند که به آزادی انتخاب کنند یا حتی [[باور]] و [[اعتقادی]] را برگزینند.
در ادبیات [[قرآنی]] یکی از دیگر کسانی که مانع [[آزادی]] است و جلوی [[اختیار]] [[مردم]] را در [[امور سیاسی]] و تعیین سرنوشت می‌گیرد، [[جبار]] است، قدرتمندی چیره‌گر، [[سرکش]] و سلطه‌جو<ref>ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، واژه “جبر”.</ref> و دارای نفوذ که طرف مقابل را [[مقهور]] و زیر [[سلطه]] خود قرار می‌دهد، اختیار را از او می‌گیرد به گونه‌ای که مجالی برای [[انتخاب]] ندارد و محکوم و مغلوب خویش می‌سازد<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج۲، ص۴۶.</ref>. به کسی [[جبّار]] گفته می‌شود که [[نقص]] و [[کاستی]] خود را با ادعای تعالی و منزلتی که شایستگی آن را ندارد، جبران می‌کند. مردم را مجبور می‌سازد و مقهور و ناگزیر به آن چیزی که خود می‌خواهد<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی کلمات القرآن، ص۱۸۳.</ref>. در لغت آمده است که به “سلطان”، “جَبْر” می‌گویند، به دلیل آنکه هرگونه [[اراده]] کند بر مردم، [[قهر]] می‌ورزد و “اجبار” در اصل، وادارکردن دیگری و [[اکراه]] است<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی کلمات القرآن، ص۱۸۳.</ref>؛ همچنین گفته شده که جبار کسی است که همراه با [[خشم]] و [[غضب]]، می‌کشد<ref>فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۳، ص۲۳۹؛ همچنین ر. ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۲۶۰.</ref>. با رویکرد جباریت که از اوصاف [[حاکمان]] اسارت‌گر و محدودیت‌طلب است، [[حاکم]]، هرگونه آزادی را از [[شهروندان]] خود سلب می‌کند و افراد اجازه ندارند که به آزادی انتخاب کنند یا حتی [[باور]] و [[اعتقادی]] را برگزینند.


این افراد با توجه به نظامی [[سیاسی]] که تشکیل می‌دهند، [[حقوق مردم]] را به [[سادگی]] پایمال می‌کنند و آزادی‌های آنان را محدود. لذا در [[روایت]] آمده است: {{متن حدیث|الْجَبَّارُونَ‏ أَبْعَدُ النَّاسِ‏ مِنَ‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ}}<ref>شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۳۸۱.</ref>. [[جباران]] و سرکشان [[متکبر]]، در [[روز رستاخیز]]، دورترین مردم از [[خداوند بزرگ]] هستند.
این افراد با توجه به نظامی [[سیاسی]] که تشکیل می‌دهند، [[حقوق مردم]] را به [[سادگی]] پایمال می‌کنند و آزادی‌های آنان را محدود. لذا در [[روایت]] آمده است: {{متن حدیث|الْجَبَّارُونَ‏ أَبْعَدُ النَّاسِ‏ مِنَ‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ}}<ref>شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۳۸۱.</ref>. [[جباران]] و سرکشان [[متکبر]]، در [[روز رستاخیز]]، دورترین مردم از [[خداوند بزرگ]] هستند.
خط ۲۶: خط ۲۶:
قدرتی که حقوق مردم را نادیده انگارد و آنان را مجبور به میل و خواسته‌های خود می‌سازد، از مسیر [[هدایت]]، دور و به حوزه [[استکبار]]، [[استبداد]] و جباریت، نزدیک شده و [[آزادی]] [[شهروندان]] را محدود می‌سازد. نانینی [[حکومت استبدادی]] را این گونه توصیف می‌کند که [[حاکم]]، مملکت را [[مال]] خود می‌پندارد، لذا هر [[تصمیم]] که می‌خواهد می‌گیرد، کسی [[حق]] [[اعتراض]] ندارد و حق شهروندان را به [[سادگی]] نقض می‌کند: در این نوع [[حکومت]]، حاکم مانند [[آحاد]] مالکین، نسبت به [[اموال]] شخصیه خود با مملکت و اهلش [[معامله]] فرماید، مملکت را به ما فیها، مال خود انگارد و اهلش را مانند [[عبید]] و اماء، بلکه اغنام و احشام برای مرادات و [[درک]] شهواتش مسخر و مخلوق پندارد، هر که را به این غرض وافی و در [[مقام]] تحصیلش، فانی دید، مقربش کند و هر که را منافی یافت از مملکت که [[ملک]] شخصی خودش پنداشته، تبعیدش نماید... هر حقی را که خواهد احقاق و اگر خواهد، پایمالش کند<ref>محمدحسین غروی نانینی، تنبیه الأمة و تنزیه الملة، می۸.</ref>.
قدرتی که حقوق مردم را نادیده انگارد و آنان را مجبور به میل و خواسته‌های خود می‌سازد، از مسیر [[هدایت]]، دور و به حوزه [[استکبار]]، [[استبداد]] و جباریت، نزدیک شده و [[آزادی]] [[شهروندان]] را محدود می‌سازد. نانینی [[حکومت استبدادی]] را این گونه توصیف می‌کند که [[حاکم]]، مملکت را [[مال]] خود می‌پندارد، لذا هر [[تصمیم]] که می‌خواهد می‌گیرد، کسی [[حق]] [[اعتراض]] ندارد و حق شهروندان را به [[سادگی]] نقض می‌کند: در این نوع [[حکومت]]، حاکم مانند [[آحاد]] مالکین، نسبت به [[اموال]] شخصیه خود با مملکت و اهلش [[معامله]] فرماید، مملکت را به ما فیها، مال خود انگارد و اهلش را مانند [[عبید]] و اماء، بلکه اغنام و احشام برای مرادات و [[درک]] شهواتش مسخر و مخلوق پندارد، هر که را به این غرض وافی و در [[مقام]] تحصیلش، فانی دید، مقربش کند و هر که را منافی یافت از مملکت که [[ملک]] شخصی خودش پنداشته، تبعیدش نماید... هر حقی را که خواهد احقاق و اگر خواهد، پایمالش کند<ref>محمدحسین غروی نانینی، تنبیه الأمة و تنزیه الملة، می۸.</ref>.


با این نگره، جایی برای آزادی [[انسان]] باقی نمی‌ماند و ورود [[جبار]] به [[جامعه]]، برابر است با [[انکار]] [[حقوق شهروندی]] و [[نفی]] [[آزادی سیاسی]].<ref>[[سید کاظم سیدباقری|سیدباقری، سید کاظم]]، [[آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم (کتاب)|آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم]]، ص ۲۶۱.</ref>
با این نگره، جایی برای آزادی [[انسان]] باقی نمی‌ماند و ورود [[جبار]] به [[جامعه]]، برابر است با [[انکار]] [[حقوق شهروندی]] و [[نفی]] [[آزادی سیاسی]]<ref>[[سید کاظم سیدباقری|سیدباقری، سید کاظم]]، [[آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم (کتاب)|آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم]]، ص ۲۶۱.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
خط ۳۷: خط ۳۷:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:اصطلاحات سیاسی]]
[[رده:استکبار]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۳۷

مقدمه

استکبار: طلب کبر[۱]، وانمود کردن و اظهار بزرگی -که در ذات او نباشد-[۲] در مقابل استضعاف. اصل آن "کبر" به معنای بزرگ در مقابل صغر[۳].

﴿قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ[۴].

استکبار گاهی در مقابل خداوند است: ﴿إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ[۵] و گاهی در مقابل انسان‌های دیگر و مستضعفان است: ﴿فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا[۶].

استکبار از دیدگاه قرآن یک جُرم محسوب می‌شود: ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَفَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ وَكُنْتُمْ قَوْمًا مُجْرِمِينَ[۷][۸].

نکته مهم دیگر اینکه استکبار فردی و جمعی هر دو در قرآن مذمت شده‌اند. در قرآن کریم در مواردی، گروهی یا قومی به "استکبار" توصیف شده‌اند: ﴿فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ[۹]. از ویژگی‌های استکبار جمعی، به‌ استضعاف‌ کشیدن گروه و جمعی دیگر است: ﴿قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ[۱۰]. این آیه شریفه دلالت بر این مسئله دارد که همه مؤمنانِ به حضرت صالح از مستضعفان قوم او بودند و هیچ یک از مستکبران قومش ایمان نیاورده بودند[۱۱].

تاریخ انبیای الهی مؤید این واقعیت تاریخی است که استکبار مانع ایمان و موجب کفر است. ﴿قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ[۱۲].[۱۳]

جباران

در ادبیات قرآنی یکی از دیگر کسانی که مانع آزادی است و جلوی اختیار مردم را در امور سیاسی و تعیین سرنوشت می‌گیرد، جبار است، قدرتمندی چیره‌گر، سرکش و سلطه‌جو[۱۴] و دارای نفوذ که طرف مقابل را مقهور و زیر سلطه خود قرار می‌دهد، اختیار را از او می‌گیرد به گونه‌ای که مجالی برای انتخاب ندارد و محکوم و مغلوب خویش می‌سازد[۱۵]. به کسی جبّار گفته می‌شود که نقص و کاستی خود را با ادعای تعالی و منزلتی که شایستگی آن را ندارد، جبران می‌کند. مردم را مجبور می‌سازد و مقهور و ناگزیر به آن چیزی که خود می‌خواهد[۱۶]. در لغت آمده است که به “سلطان”، “جَبْر” می‌گویند، به دلیل آنکه هرگونه اراده کند بر مردم، قهر می‌ورزد و “اجبار” در اصل، وادارکردن دیگری و اکراه است[۱۷]؛ همچنین گفته شده که جبار کسی است که همراه با خشم و غضب، می‌کشد[۱۸]. با رویکرد جباریت که از اوصاف حاکمان اسارت‌گر و محدودیت‌طلب است، حاکم، هرگونه آزادی را از شهروندان خود سلب می‌کند و افراد اجازه ندارند که به آزادی انتخاب کنند یا حتی باور و اعتقادی را برگزینند.

این افراد با توجه به نظامی سیاسی که تشکیل می‌دهند، حقوق مردم را به سادگی پایمال می‌کنند و آزادی‌های آنان را محدود. لذا در روایت آمده است: «الْجَبَّارُونَ‏ أَبْعَدُ النَّاسِ‏ مِنَ‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[۱۹]. جباران و سرکشان متکبر، در روز رستاخیز، دورترین مردم از خداوند بزرگ هستند.

قدرتی که حقوق مردم را نادیده انگارد و آنان را مجبور به میل و خواسته‌های خود می‌سازد، از مسیر هدایت، دور و به حوزه استکبار، استبداد و جباریت، نزدیک شده و آزادی شهروندان را محدود می‌سازد. نانینی حکومت استبدادی را این گونه توصیف می‌کند که حاکم، مملکت را مال خود می‌پندارد، لذا هر تصمیم که می‌خواهد می‌گیرد، کسی حق اعتراض ندارد و حق شهروندان را به سادگی نقض می‌کند: در این نوع حکومت، حاکم مانند آحاد مالکین، نسبت به اموال شخصیه خود با مملکت و اهلش معامله فرماید، مملکت را به ما فیها، مال خود انگارد و اهلش را مانند عبید و اماء، بلکه اغنام و احشام برای مرادات و درک شهواتش مسخر و مخلوق پندارد، هر که را به این غرض وافی و در مقام تحصیلش، فانی دید، مقربش کند و هر که را منافی یافت از مملکت که ملک شخصی خودش پنداشته، تبعیدش نماید... هر حقی را که خواهد احقاق و اگر خواهد، پایمالش کند[۲۰].

با این نگره، جایی برای آزادی انسان باقی نمی‌ماند و ورود جبار به جامعه، برابر است با انکار حقوق شهروندی و نفی آزادی سیاسی[۲۱].

منابع

پانویس

  1. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۰، ص۱۸.
  2. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۶۹۷.
  3. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۱۵۳.
  4. «سرکردگان سرکش از قوم او گفتند: ای شعیب! بی‌گمان تو و کسانی را که همراه تو ایمان آورده‌اند، از شهر خود بیرون خواهیم راند» سوره اعراف، آیه ۸۸.
  5. «جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.
  6. «آنگاه ناتوانان به سرکشان می‌گویند: ما پیروان شما بودیم» سوره ابراهیم، آیه ۲۱.
  7. «و امّا (ای) کافران! آیا آیات مرا بر شما نمی‌خواندند که گردنکشی کردید و قومی گناهکار بودید؟» سوره جاثیه، آیه ۳۱.
  8. توشیهیکو ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی - دینی در قرآن مجید، ص۵۱۰.
  9. «و اما (قوم) عاد در زمین به نادرستی گردنکشی کردند» سوره فصلت، آیه ۱۵.
  10. «سرکردگان سرکش از قوم وی به مؤمنانی که ناتوان به شمار آمده‌اند گفتند: آیا می‌دانید که صالح فرستاده پروردگار خویش است؟» سوره اعراف، آیه ۷۵.
  11. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۱۸۲.
  12. «آن سرکشان گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان دارید کافریم» سوره اعراف، آیه ۷۶.
  13. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص ۸۶.
  14. ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، واژه “جبر”.
  15. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج۲، ص۴۶.
  16. حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی کلمات القرآن، ص۱۸۳.
  17. حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی کلمات القرآن، ص۱۸۳.
  18. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۳، ص۲۳۹؛ همچنین ر. ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۲۶۰.
  19. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۳۸۱.
  20. محمدحسین غروی نانینی، تنبیه الأمة و تنزیه الملة، می۸.
  21. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۲۶۱.