سکینه دختر امام حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = فرزندان امام حسین
| عنوان مدخل  =
| مداخل مرتبط = [[سکینه دختر امام حسین در تاریخ اسلامی]] - [[سکینه دختر امام حسین در معارف و سیره حسینی]]
| پرسش مرتبط  =
}}
{{سوگواری امام حسین}}
{{سوگواری امام حسین}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[سکینه در تاریخ اسلامی]] - [[سکینه در تراجم و رجال]] - [[سکینه در معارف و سیره حسینی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[سکینه (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


'''سکینه دختر [[سید الشهدا]]{{ع}}''' در [[علم]]، [[معرفت]] و [[ادب]]، کم نظیر بود. او خواهر “علی اصغر” بود و در [[کربلا]] حضور داشت. پس از بازگشت به [[مدینه]] تحت کفالت [[امام سجّاد]]{{ع}} قرار گرفت، تا آنکه در پنجم ربیع الاول [[سال]] ۱۱۷ هجری پس از هفتاد سال، در [[مدینه]] درگذشت.
'''سکینه دختر [[امام حسین]] {{ع}}''' و [[رباب]] است. او [[سید]] [[زنان]] عصر خویش بود. در [[عقل]] و [[ادب]]، [[اخلاق]]، هوش و [[عفت]] بر همه زنان [[برتری]] داشت. سکینه در رویداد [[کربلا]] دوازده یا پانزده سال داشت. پس از رویداد [[عاشورا]]، [[خانه]] او جایگاه [[علم]]، [[ادب]]، [[فقه]] و حدیث بود. پس از [[حماسه عاشورا]] برخوردهای زیادی از او با [[امویان]] نقل شده است. این یادگار [[حادثه کربلا]] در پنجم ربیع الاول سال ۱۱۷ ق. در مدینه دیده از [[جهان]] فرو بست.


==مقدمه==
== مقدمه ==
سکینه دختر بزرگوار [[سید الشهدا]]{{ع}} است که در [[علم]]، [[معرفت]]، [[ادب]]، توجّه به [[حقّ]] و جذبۀ [[پروردگار]]، کم نظیر و مورد توجّه خاص پدرش [[ابا عبد الله الحسین]]{{ع}} بود. نام اصلی او را [[آمنه]]، امینه، امیمه یا امامه هم نوشته‌اند. [[لقب]] سُکَینَه (یا سَکِیَنه) از طرف مادرش «[[رباب]]» به او داده شد. او که [[خواهر]] «[[علی اصغر]]» هم بود، در [[کربلا]] حضور داشت و در [[عاشورا]]، سنّ او حدودا ده تا سیزده سال بوده است. این را از آنجا گفته‌اند که [[امام حسین]]{{ع}} [[روز عاشورا]] به او [[لقب]] «خیرة النّسوان» (برگزیدۀ [[زنان]]) داده است و این با [[کودک]] بودنش نمی‌سازد. شرح آنچه به مصیبت‌های او در [[حادثۀ کربلا]] مربوط می‌شود، در کتاب‌های [[مقتل]] (از جمله در [[نفس المهموم]]) آمده است. [[روز عاشورا]]، چون [[سید الشهدا]]{{ع}} هنگام [[وداع]] با اطفال و [[زنان]] دید که دخترش سکینه از [[زنان]] کنار گرفته و در حال [[گریستن]] است، به او فرمود: {{متن حدیث|سَيَطُولُ بَعْدِي يَا سُكَيْنَةُ فَاعْلَمِي * مِنْكِ الْبُكَاءُ إِذَا الْحَمَامُ دَهَانِي
نام سکینه را [[امینه]]، [[آمنه]]، [[امیمه]]، [[امامه]] و [[امیّه]] ذکر کرده‌اند. سکینه لقبی است که از سوی پدر و مادر به وی داده شده است<ref> الاغانی، ج۱۶، ص۱۳۸ - ۱۳۹؛ وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۹۷؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۱۵۴.</ref> و مادر ایشان [[رباب]] نام داشت. او [[سید]] [[زنان]] عصر خویش بود. در [[عقل]] و [[ادب]]، [[اخلاق]]، هوش و [[عفت]] بر همه زنان [[برتری]] داشت. وی را [[عفیفه]]، [[بخشنده]]، [[فصیح]] و [[بلیغ]]، با [[وقار]] و... نیکوترین زنان عصر خویش دانسته‌اند.
لَا تُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَةً * مَا دَامَ مِنِّي الرُّوحُ فِي جُثْمَانِي وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِي * تَأْتِينَهُ يَا خَيْرَةَ النِّسْوَان}}<ref>شام سرزمین خاطره‌ها، ص۱۰۶، به نقل از «سکینه»، مقرم، ص۲۶۶.</ref>.


این دختر بزرگوار، که به تعبیر [[شیخ عباس قمی]] “زنی با حصافت [[عقل]] و اصابت [[رأی]] و افصح و [[اعلم]] [[مردمان]] به زبان [[عرب]] و [[شعر]] و [[فضل]] و ادب” بوده است<ref>منتهی الآمال، ج۱، ص۴۶۳.</ref>، پس از بازگشت از [[سفر]] [[کوفه]] و [[شام]]، در خانۀ [[پدر]] خود، تحت کفالت [[امام سجّاد]]{{ع}} قرار گرفت. وی، محضر سه [[امام]] ([[امام حسین]]، [[امام سجاد]] و [[امام باقر]]){{ع}} را [[درک]] کرد. نوشته‌اند: خانه‌اش مرکز تجمّع شعرا و محلّ مناقشه و بحث و نقد ادبی بود. به [[شاعران]] بزرگ همچون [[فرزدق]] و [[جریر]]، [[صله]] عطا می‌کرد. سکینه به زنی [[مصعب بن زبیر]] در آمد و پس از [[قتل]] او، زوجۀ [[عبد الله بن عثمان]] گردید و پس از [[مرگ]] او، [[زید بن عمر]] با وی [[ازدواج]] کرد، ولی [[زید]]، به توصیۀ [[سلیمان بن عبد الملک]] او را [[طلاق]] گفت<ref>فرهنگ فارسی، معین، ج۵، ص۷۷۶.</ref>. سکینه همچنان در [[مدینه]] می‌زیست، تا آنکه در پنجم [[ربیع الاول]] [[سال]] ۱۱۷ [[هجری]] در زمان [[هشام بن عبد الملک]] پس از هفتاد سال، در [[مدینه]] درگذشت<ref>تهذیب الأسماء، نووی، ج۱، ص۱۶۳؛ سفینة البحار، ج۱، ص۶۳۸.</ref>. [[قبر]] او نیز در [[مدینه]] است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۲۴۶.</ref>.
سکینه در رویداد [[کربلا]] دوازده یا پانزده سال داشت که با پسر عمویش عبدالله حسن که در کربلا [[شهید]] شد، [[ازدواج]] کرده بود<ref>وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۹۴؛ الاغانی، ص۱۴۳؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۱۵۴.</ref>.
 
پس از رویداد [[عاشورا]]، [[خانه]] او جایگاه [[علم]]، [[ادب]]، [[فقه]] و حدیث بود. این بانوی بزرگ و عبدالله شیرخوار که در [[کربلا]] [[شهید]] شدند، [[فرزندان]] [[رباب]] [[همسر]] [[سالار شهیدان]] [[امام حسین]] بودند. سکینه با [[عبدالله بن حسن]]<ref>الاغانی، ج۱۶، ص۱۴۹ و ۱۵۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۱۶؛ طبرسی، اعلام الوری، ص۲۰۴.</ref> [[ازدواج]] کرد، ولی او پیش از زفاف در کربلا به [[شهادت]] رسید و هیچ [[فرزندی]] از [[ازدواج]] آنها به [[دنیا]] نیامد<ref>مقرم، مقتل الحسین، ص۳۹۷.</ref>.
 
پس از [[حماسه عاشورا]] برخوردهای زیادی از او با [[امویان]] نقل شده است؛ از جمله نوشته‌اند: وقتی [[مروان بن حکم]] به علی {{ع}} [[ناسزا]] می‌‌گفت، سکینه به [[سختی]] در برابر او می‌ایستاد و به او و پدرش بد می‌‌گفت<ref>الوافی بالوفیات، ج۱۵، ص۱۸۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۳، ص۲۴۱.</ref>. سکینه [[روز جمعه]] در پوششی کامل با گروهی از [[زنان]] و خدمت‌کاران خود به [[نماز جمعه]] می‌رفت و در برابر [[ابن مطیره]] ([[خالد بن عبدالملک بن حارث بن حکم]]) می‌ایستاد. وی به بد‍‌گویی‌های او از علی {{ع}} پاسخ می‌داد و در برابر به او و اربابانش بد می‌‌گفت. آنها که جرئت بر خورد با سکینه را نداشتند، همراهان او را کتک می‌زدند<ref>الوافی بالوفیات، ج۱۵، ص۱۸۲.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص ۲۳۲-۲۳۵؛ [[ملیحه خادری|خادری، ملیحه]]، [[زنان در نهضت عاشورا (مقاله)|مقاله «زنان در نهضت عاشورا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۹ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۹]]، ص ۵۰؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۲۴۶.</ref>
 
== نقش [[سکینه]] در [[نهضت حسینی]] ==
سکینه یکی از گزارش گران رویداد کربلاست. از وی گزارش‌هایی در باره [[عصر تاسوعا]] و [[شب عاشورا]]، هنگام وداع پدر، [[شهادت]] [[قمر بنی‌هاشم]]، [[علی اکبر]] و... نقل شده است. در یکی از این گزارش‌ها آمده است: وقتی که [[امام]] دید [[اهل بیت]] و همه یارانش کشته شده‌اند، برای وداع به خیمه‌ها آمد و به سکینه و دیگر [[زنان]] [[سلام]] داد. سکینه پس از وداع امام با اهل بیت صدا زد: پدر آیا [[تسلیم]] [[مرگ]] شده‌ای؟ امام فرمود: چگونه تسلیم مرگ نشود، کسی که یار و [[یاوری]] ندارد<ref>ابن اعثم، الفتوح، ص۸۸۴ - ۸۸۵؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۴۷.</ref>. سپس امام او را در آغوش گرفت و با دست [[مبارک]] خویش [[اشک]] چشمانش را [[پاک]] کرد و فرمود:
{{شعر}}
{{ب|''سَيَطُولُ بَعْدِي يَا سُكَيْنَةُ فَاعْلَمِي''|2=''مِنْكِ الْبُكَاءُ إِذَا الْحَمَامُ دَهَانِي''}}
{{ب|''لَا تُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَةً''|2=''مَا دَامَ مِنِّي الرُّوحُ فِي جُثْمَانِي''}}
{{ب|''وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِي''|2=''تَأْتِينَهُ يَا خَيْرَةَ النِّسْوَانِ''<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۷.</ref>}}
{{پایان شعر}}
:به زودی بر [[مصیبت]] من گریه‌های طولانی در پیش داری. تا [[جان]] در بدن دارم، مرا از اشک [[حسرت]] خود مسوزان. ای بهترین زنان! هنگامی که من کشته شدم، تو برای [[گریستن]] بر من سزاوارترینی<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۳۶؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۲۴۶.</ref>.
 
== سکینه با کاروان [[اسیران]] ==
پس از شهادت امام دوره [[اسارت]] [[زنان]] [[هاشمی]] آغاز می‌شود. نوشته‌اند [[دشمن]] وقتی که زنان را از میان کشته‌ها عبور داد، [[سکینه]] خود را روی جسد پدر انداخت و آن را در آغوش گرفت.
 
در اثر [[گریه]] بی‌هوش شد و در آن حالت شنید که پدرش می‌فرماید:
{{شعر}}
{{ب|''شِيعَتِي مَهْمَا مَاءً عَذْبٍ فَاذْكُرُونِي''|2=''أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِيبٍ أَوْ شَهِيدٍ فَانْدُبُونِي''}}
{{پایان شعر}}
:[[شیعیان]] من! هر گاه آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید، یا اگر از غریب یا شهیدی سخن به میان آمد بر من گریه کنید.
 
سکینه جسد پدر را رها نمی‌کرد، تا اینکه گروهی از [[اعراب]] وی را با [[زور]] از بدن پدر جدا کردند<ref>الملهوف، ص۱۶۱؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۵۹؛ منتهی الامال، ج۱، ص۸۵۴.</ref>.
 
روز یازدهم محرم، او همراه دیگر [[زنان]] [[هاشمی]] در حالی که بر شتر برهنه سوار بود، از [[کربلا]] به [[کوفه]] و [[شام]] به [[اسارت]] برده شد<ref>شرح الاخبار، ج۳، ص۱۹۹؛ نفس المهموم، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۳۹۲.</ref>. در طول اسارت کوفه گزارش خاصی از سکینه در دست نیست. گویا [[غم]] و [[اندوه]] شدید سکینه در [[شهادت]] پدر، [[برادران]] و [[خویشان]] زمینه هر گونه گزارشی را از بین برده است<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۳۸.</ref>.
 
== ورود کاروان [[اسیران]] به شام ==
کاروان اسیران در اول ماه صفر سال ۶۱ ق. به شام وارد شدند. [[سهل ساعدی]] می‌گوید: پنداشتم [[مردم]] شام جشنی دارند که من از آن بی‌خبرم، پرسیدم: آیا [[عید]] است؟ گفتند: ای پیرمرد! مثل این که غریبه‌ای؟ گفتم: من [[سهل بن ساعدی]] از [[اصحاب]] پیامبرم. گفتند: [[تعجب]] است ای سعد که از [[آسمان]] [[خون]] نمی‌بارد و [[زمین]] اهلش را فرو نمی‌برد؟ این [[سر حسین]] و [[یاران]] اوست که از [[عراق]] به شام [[هدیه]] می‌آورند و مردم [[شادی]] می‌کنند؟
 
در کنار دروازه ایستادم، تا اینکه [[پرچم‌ها]] رسیدند. مردی در جلو نیزه‌ای بلند در دست داشت و سر حسین که شباهتی تمام به [[پیامبر]] داشت، بالای نیزه بود. به دنبال آن کاروان زنان و کودکان می‌آمدند. جلو رفتم و از یکی از آنان پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: [[سکینه دختر امام حسین]]. خودم را معرفی کردم و گفتم: آیا حاجتی داری؟ گفت: به نیزه داری که این سر مقدس را می‌برد، بگو از ما جلوتر حرکت کند، تا [[مردم]] به نگاه کردن آن مشغول شوند و به [[حرم]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[چشم]] ندوزند. [[سهل]] به سرعت رفت و چهارصد [[دینار]] به نیزه دار داد. او نیز سر مطهر را از میان [[زنان]] بیرون برد<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۶۸؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۸.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۳۹-۲۴۰.</ref>
 
== [[سکینه]] در [[مدینه]] ==
هنگامی که کاروان [[اسیران]] به مدینه بازگشت، سکینه در [[منزل]] پدرش همراه [[امام سجاد]] {{ع}} اقامت گزید. او همانند [[امام]] همواره می‌گریست!<ref>مقرم، السیدة سکینه، ص۶۵.</ref> [[زنان]] [[هاشمی]] پس از [[شهادت امام حسین]] {{ع}} [[لباس سیاه]] پوشیدند و مجالس [[عزا]] به پا کردند. غذای آنان را امام سجاد {{ع}} تهیه می‌کرد<ref>مقرم، السیدة سکینه، ص۶۵.</ref>.
 
از حضرت سکینه اشعاری در رثای پدرش آمده که ابیات ذیل از جمله آن‌هاست:
{{شعر}}
{{ب|''لا تَعذلیه فهم قاطع طرقه''|2=''فعینه بدموع ذرّف عذقه''}}
{{ب|''إنّ الحسكن غداه الطفّ كرشقه''|2=''ركب المنون فما أن یخطئ الحدقه''}}
{{ب|''بكفّ شرّ عبدالله كلّهم''|2=''نسل البغاكا وجكش المرق الفسقه''}}
{{ب|''يا أمّة السوء هاتوا ما احتجاجكم''|2=''غداً وجلّکم بالسيف قد صفقه''<ref>ادب الطف، ج۱، ص۱۵۸.</ref>}}
{{پایان شعر}}
:کسی را [[سرزنش]] نکن که راهش را گم کرده است؛ زیرا از چشمانش [[اشک]] فراوان میبارد. در [[روز عاشورا]] تیری به سوی امام رها شد که [[خطا]] نمی‌کند و از حدقه چشم امام سجاد دور نمی‌شود. این کار به دست کسانی انجام شد که بدترین [[مردم]] و [[حرام]] زاده و خارج از دین و [[فاسق]] بودند. ای بدترین [[امت]]! دلیل‌هایتان را بیاورید. شما برهانی ندارید؛ زیرا همه شما او را با شمشیرتان زدید.
 
سرانجام این یادگار [[حادثه کربلا]] در پنجم ربیع الاول سال ۱۱۷ ق. در مدینه دیده از [[جهان]] فرو بست<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۴۴-۲۴۵؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۲۴۶.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[امام حسین]] (پدر)
* [[رباب]] (مادر)
* [[علی اصغر]] (برادر)
{{پایان مدخل وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1100854.jpg|22px]] [[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|'''نقش زنان در حماسه عاشورا''']]
# [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']]
# [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']]
# [[پرونده:1100820.jpg|22px]] [[ملیحه خادری|خادری، ملیحه]]، '''[[زنان در نهضت عاشورا (مقاله)|مقاله «زنان در نهضت عاشورا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۹ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۹''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:فرزندان امام حسین]]
[[رده:سکینه]]
[[رده:بانوان عاشورایی]]
[[رده:مدخل فرهنگ عاشورا]]
[[رده:اعلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۷

سکینه دختر امام حسین (ع) و رباب است. او سید زنان عصر خویش بود. در عقل و ادب، اخلاق، هوش و عفت بر همه زنان برتری داشت. سکینه در رویداد کربلا دوازده یا پانزده سال داشت. پس از رویداد عاشورا، خانه او جایگاه علم، ادب، فقه و حدیث بود. پس از حماسه عاشورا برخوردهای زیادی از او با امویان نقل شده است. این یادگار حادثه کربلا در پنجم ربیع الاول سال ۱۱۷ ق. در مدینه دیده از جهان فرو بست.

مقدمه

نام سکینه را امینه، آمنه، امیمه، امامه و امیّه ذکر کرده‌اند. سکینه لقبی است که از سوی پدر و مادر به وی داده شده است[۱] و مادر ایشان رباب نام داشت. او سید زنان عصر خویش بود. در عقل و ادب، اخلاق، هوش و عفت بر همه زنان برتری داشت. وی را عفیفه، بخشنده، فصیح و بلیغ، با وقار و... نیکوترین زنان عصر خویش دانسته‌اند.

سکینه در رویداد کربلا دوازده یا پانزده سال داشت که با پسر عمویش عبدالله حسن که در کربلا شهید شد، ازدواج کرده بود[۲].

پس از رویداد عاشورا، خانه او جایگاه علم، ادب، فقه و حدیث بود. این بانوی بزرگ و عبدالله شیرخوار که در کربلا شهید شدند، فرزندان رباب همسر سالار شهیدان امام حسین بودند. سکینه با عبدالله بن حسن[۳] ازدواج کرد، ولی او پیش از زفاف در کربلا به شهادت رسید و هیچ فرزندی از ازدواج آنها به دنیا نیامد[۴].

پس از حماسه عاشورا برخوردهای زیادی از او با امویان نقل شده است؛ از جمله نوشته‌اند: وقتی مروان بن حکم به علی (ع) ناسزا می‌‌گفت، سکینه به سختی در برابر او می‌ایستاد و به او و پدرش بد می‌‌گفت[۵]. سکینه روز جمعه در پوششی کامل با گروهی از زنان و خدمت‌کاران خود به نماز جمعه می‌رفت و در برابر ابن مطیره (خالد بن عبدالملک بن حارث بن حکم) می‌ایستاد. وی به بد‍‌گویی‌های او از علی (ع) پاسخ می‌داد و در برابر به او و اربابانش بد می‌‌گفت. آنها که جرئت بر خورد با سکینه را نداشتند، همراهان او را کتک می‌زدند[۶].[۷]

نقش سکینه در نهضت حسینی

سکینه یکی از گزارش گران رویداد کربلاست. از وی گزارش‌هایی در باره عصر تاسوعا و شب عاشورا، هنگام وداع پدر، شهادت قمر بنی‌هاشم، علی اکبر و... نقل شده است. در یکی از این گزارش‌ها آمده است: وقتی که امام دید اهل بیت و همه یارانش کشته شده‌اند، برای وداع به خیمه‌ها آمد و به سکینه و دیگر زنان سلام داد. سکینه پس از وداع امام با اهل بیت صدا زد: پدر آیا تسلیم مرگ شده‌ای؟ امام فرمود: چگونه تسلیم مرگ نشود، کسی که یار و یاوری ندارد[۸]. سپس امام او را در آغوش گرفت و با دست مبارک خویش اشک چشمانش را پاک کرد و فرمود:

سَيَطُولُ بَعْدِي يَا سُكَيْنَةُ فَاعْلَمِيمِنْكِ الْبُكَاءُ إِذَا الْحَمَامُ دَهَانِي
لَا تُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَةًمَا دَامَ مِنِّي الرُّوحُ فِي جُثْمَانِي
وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِيتَأْتِينَهُ يَا خَيْرَةَ النِّسْوَانِ[۹]
به زودی بر مصیبت من گریه‌های طولانی در پیش داری. تا جان در بدن دارم، مرا از اشک حسرت خود مسوزان. ای بهترین زنان! هنگامی که من کشته شدم، تو برای گریستن بر من سزاوارترینی[۱۰].

سکینه با کاروان اسیران

پس از شهادت امام دوره اسارت زنان هاشمی آغاز می‌شود. نوشته‌اند دشمن وقتی که زنان را از میان کشته‌ها عبور داد، سکینه خود را روی جسد پدر انداخت و آن را در آغوش گرفت.

در اثر گریه بی‌هوش شد و در آن حالت شنید که پدرش می‌فرماید:

شِيعَتِي مَهْمَا مَاءً عَذْبٍ فَاذْكُرُونِيأَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِيبٍ أَوْ شَهِيدٍ فَانْدُبُونِي
شیعیان من! هر گاه آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید، یا اگر از غریب یا شهیدی سخن به میان آمد بر من گریه کنید.

سکینه جسد پدر را رها نمی‌کرد، تا اینکه گروهی از اعراب وی را با زور از بدن پدر جدا کردند[۱۱].

روز یازدهم محرم، او همراه دیگر زنان هاشمی در حالی که بر شتر برهنه سوار بود، از کربلا به کوفه و شام به اسارت برده شد[۱۲]. در طول اسارت کوفه گزارش خاصی از سکینه در دست نیست. گویا غم و اندوه شدید سکینه در شهادت پدر، برادران و خویشان زمینه هر گونه گزارشی را از بین برده است[۱۳].

ورود کاروان اسیران به شام

کاروان اسیران در اول ماه صفر سال ۶۱ ق. به شام وارد شدند. سهل ساعدی می‌گوید: پنداشتم مردم شام جشنی دارند که من از آن بی‌خبرم، پرسیدم: آیا عید است؟ گفتند: ای پیرمرد! مثل این که غریبه‌ای؟ گفتم: من سهل بن ساعدی از اصحاب پیامبرم. گفتند: تعجب است ای سعد که از آسمان خون نمی‌بارد و زمین اهلش را فرو نمی‌برد؟ این سر حسین و یاران اوست که از عراق به شام هدیه می‌آورند و مردم شادی می‌کنند؟

در کنار دروازه ایستادم، تا اینکه پرچم‌ها رسیدند. مردی در جلو نیزه‌ای بلند در دست داشت و سر حسین که شباهتی تمام به پیامبر داشت، بالای نیزه بود. به دنبال آن کاروان زنان و کودکان می‌آمدند. جلو رفتم و از یکی از آنان پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: سکینه دختر امام حسین. خودم را معرفی کردم و گفتم: آیا حاجتی داری؟ گفت: به نیزه داری که این سر مقدس را می‌برد، بگو از ما جلوتر حرکت کند، تا مردم به نگاه کردن آن مشغول شوند و به حرم رسول خدا (ص) چشم ندوزند. سهل به سرعت رفت و چهارصد دینار به نیزه دار داد. او نیز سر مطهر را از میان زنان بیرون برد[۱۴].[۱۵]

سکینه در مدینه

هنگامی که کاروان اسیران به مدینه بازگشت، سکینه در منزل پدرش همراه امام سجاد (ع) اقامت گزید. او همانند امام همواره می‌گریست![۱۶] زنان هاشمی پس از شهادت امام حسین (ع) لباس سیاه پوشیدند و مجالس عزا به پا کردند. غذای آنان را امام سجاد (ع) تهیه می‌کرد[۱۷].

از حضرت سکینه اشعاری در رثای پدرش آمده که ابیات ذیل از جمله آن‌هاست:

لا تَعذلیه فهم قاطع طرقهفعینه بدموع ذرّف عذقه
إنّ الحسكن غداه الطفّ كرشقهركب المنون فما أن یخطئ الحدقه
بكفّ شرّ عبدالله كلّهمنسل البغاكا وجكش المرق الفسقه
يا أمّة السوء هاتوا ما احتجاجكمغداً وجلّکم بالسيف قد صفقه[۱۸]
کسی را سرزنش نکن که راهش را گم کرده است؛ زیرا از چشمانش اشک فراوان میبارد. در روز عاشورا تیری به سوی امام رها شد که خطا نمی‌کند و از حدقه چشم امام سجاد دور نمی‌شود. این کار به دست کسانی انجام شد که بدترین مردم و حرام زاده و خارج از دین و فاسق بودند. ای بدترین امت! دلیل‌هایتان را بیاورید. شما برهانی ندارید؛ زیرا همه شما او را با شمشیرتان زدید.

سرانجام این یادگار حادثه کربلا در پنجم ربیع الاول سال ۱۱۷ ق. در مدینه دیده از جهان فرو بست[۱۹].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الاغانی، ج۱۶، ص۱۳۸ - ۱۳۹؛ وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۹۷؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۱۵۴.
  2. وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۹۴؛ الاغانی، ص۱۴۳؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۱۵۴.
  3. الاغانی، ج۱۶، ص۱۴۹ و ۱۵۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۱۶؛ طبرسی، اعلام الوری، ص۲۰۴.
  4. مقرم، مقتل الحسین، ص۳۹۷.
  5. الوافی بالوفیات، ج۱۵، ص۱۸۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۳، ص۲۴۱.
  6. الوافی بالوفیات، ج۱۵، ص۱۸۲.
  7. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص ۲۳۲-۲۳۵؛ خادری، ملیحه، مقاله «زنان در نهضت عاشورا»، فرهنگ عاشورایی ج۹، ص ۵۰؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۲۴۶.
  8. ابن اعثم، الفتوح، ص۸۸۴ - ۸۸۵؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۴۷.
  9. مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۷.
  10. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۲۳۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۲۴۶.
  11. الملهوف، ص۱۶۱؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۵۹؛ منتهی الامال، ج۱، ص۸۵۴.
  12. شرح الاخبار، ج۳، ص۱۹۹؛ نفس المهموم، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۳۹۲.
  13. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۲۳۸.
  14. خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۶۸؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۸.
  15. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۲۳۹-۲۴۰.
  16. مقرم، السیدة سکینه، ص۶۵.
  17. مقرم، السیدة سکینه، ص۶۵.
  18. ادب الطف، ج۱، ص۱۵۸.
  19. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۲۴۴-۲۴۵؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۲۴۶.