کرامات امام کاظم: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←منابع) |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
از [[حضرت موسی بن جعفر]] {{ع}} [[معجزات]] و [[کرامات]] و [[امور خارق العاده]] بسیار زیادی دیده شده که هر یک میتواند نشانهای بر مقام و منصب الهی آن حضرت باشد<ref>ر.ک: بحار، ج ۴۸، ص ۲۹.</ref>. در اینجا برای رعایت اختصار به ذکر سه مورد اکتفا میشود: | از [[حضرت موسی بن جعفر]] {{ع}} [[معجزات]] و [[کرامات]] و [[امور خارق العاده]] بسیار زیادی دیده شده که هر یک میتواند نشانهای بر مقام و منصب الهی آن حضرت باشد<ref>ر.ک: بحار، ج ۴۸، ص ۲۹.</ref>. در اینجا برای رعایت اختصار به ذکر سه مورد اکتفا میشود: | ||
# '''[[باطل]] کردن [[سحر]]''': از [[علی بن یقطین]] [[روایت]] شده است: [[هارون الرشید]] به دنبال کسی میگشت تا بتواند توسط او، از [[عزت]] و [[احترام]] [[موسی بن جعفر]] بکاهد و در بحث مجابش کند و ایشان را در مجلس خجل نماید، مردی جادوگر برای این کار داوطلب شد. وقتی سفره را پهن کردند، بر نان جادویی خواند که هر وقت [[حضرت موسی بن جعفر]] {{عم}} میخواستند قطعه نانی بردارند، نان از مقابل حضرت، پر میکشید! [[هارون]] از خنده و [[شوق]] و شعف در جای خود آرام و قرار نداشت. حضرت نیز بلافاصله رو به عکس شیری که روی یکی از پردهها بود کرده، فرمودند: {{متن حدیث|"یا أسد خذ عدوالله"}}؛ ای شیر! این [[دشمن]] [[خدا]] را بگیر. | # '''[[باطل]] کردن [[سحر]]''': از [[علی بن یقطین]] [[روایت]] شده است: [[هارون الرشید]] به دنبال کسی میگشت تا بتواند توسط او، از [[عزت]] و [[احترام]] [[موسی بن جعفر]] بکاهد و در بحث مجابش کند و ایشان را در مجلس خجل نماید، مردی جادوگر برای این کار داوطلب شد. وقتی سفره را پهن کردند، بر نان جادویی خواند که هر وقت [[حضرت موسی بن جعفر]] {{عم}} میخواستند قطعه نانی بردارند، نان از مقابل حضرت، پر میکشید! [[هارون]] از خنده و [[شوق]] و شعف در جای خود آرام و قرار نداشت. حضرت نیز بلافاصله رو به عکس شیری که روی یکی از پردهها بود کرده، فرمودند: {{متن حدیث|"یا أسد خذ عدوالله"}}؛ ای شیر! این [[دشمن]] [[خدا]] را بگیر. راوی میگوید: آن عکس به صورت یک شیر درنده بسیار بزرگ درآمد و به سمت مرد جادوگر پرید و او را درید، [[هارون]] و اطرافیانش از هول آنچه دیده بودند، همگی غش کرده، به روی [[زمین]] افتادند، وقتی به هوش آمدند [[هارون]] به [[حضرت موسی بن جعفر]] {{عم}} عرض کرد. شما را قسم میدهم به حقی که بر شما دارم، از این عکس بخواهید آن مرد را برگرداند، حضرت فرمودند: اگر [[عصای موسی]]، آن عصاها و طنابهایی را که بلعیده بود، برگرداند، این عکس نیز آن مرد را بر خواهد گرداند<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج ۱، ص ۹۶ و الثاقب فی المناقب، ص ۴۳۲. إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ۴، ص ۲۴۲.</ref>. | ||
# '''ماجرای شقیق بلخی''': شقیق بلخی [[روایت]] کرده: در سال ۱۴۹ به [[حج]] میرفتم چون به قادسیه رسیدم نگاه کردم دیدم [[مردم]] بسیاری برای [[حج]] حرکت کردهاند و تمامی با زینت و [[اموال]] بودند. نظرم افتاد به [[جوان]] خوشرویی که ضعیف و گندمگون بود با [[لباس]] پشمینه و از [[مردم]] کناره گرفته و تنها نشسته بود. من با خود گفتم: این [[جوان]] از | # '''ماجرای شقیق بلخی''': شقیق بلخی [[روایت]] کرده: در سال ۱۴۹ به [[حج]] میرفتم چون به قادسیه رسیدم نگاه کردم دیدم [[مردم]] بسیاری برای [[حج]] حرکت کردهاند و تمامی با زینت و [[اموال]] بودند. نظرم افتاد به [[جوان]] خوشرویی که ضعیف و گندمگون بود با [[لباس]] پشمینه و از [[مردم]] کناره گرفته و تنها نشسته بود. من با خود گفتم: این [[جوان]] از طایفه صوفیه است و میخواهد خود را بر [[مردم]] تحمیل کند، به [[خدا]] [[سوگند]] نزد او میروم و او را سرزنش میکنم. چون نزدیک او رفتم فرمود: {{متن حدیث|یا شقیق {{متن قرآن|اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ}}}}<ref>«ای مؤمنان! از بسیاری از گمانها دوری کنید که برخی از گمانها گناه است» سوره حجرات، آیه ۱۲.</ref>. من با خود گفتم: این امر عظیمی بود که این [[جوان]] آنچه در [[دل]] من گذشته بود گفت و نام مرا برد، این [[جوان]] [[بنده]] [[صالح]] [[خدا]]ست، برای طلب حلیت به دنبال او رفتم و هر چه سرعت کردم او را نیافتم. به منزل "واقصه" که رسیدیم، او را در حال [[نماز]] دیدم با [[خضوع]] و جاری بودن [[اشک]] چشمش. با خود گفتم: بروم و از او حلالیت طلبم، پس [[صبر]] کردم تا از [[نماز]] فارغ شد. فرمود: {{متن حدیث|"یا شقیق {{متن قرآن|وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى}}"}}<ref>«و به راستی من آمرزنده آن کسم که توبه کند و ایمان آورد و کاری شایسته کند سپس به راه آید» سوره طه، آیه ۸۲.</ref>. من گفتم باید این [[جوان]] از [[ابدال]] و [[اولیای الهی]] باشد زیرا دو مرتبه از ضمیر من خبر داد. در منزل بعدی که رسیدیم دیدم آن [[جوان]] لب چاهی [[ایستاده]] میخواهد [[آب]] بکشد که ناگواه دلو از دستش در چاه افتاد من نگاه کردم دیدم سر به جانب [[آسمان]] کرده مناجاتی با [[خداوند]] کرد. به [[خدا]] [[سوگند]] دیدم [[آب]] چاه جوشید و بالا آمد، آن [[جوان]] دست به جانب [[آب]] برد وضو گرفت و چهار رکعت [[نماز]] گزارد. بعدا که وارد [[مکه]] شدم نیمه شبی او را در [[مسجد الحرام]] دیدم که پیوسته مشغول گریه و ناله بود و با [[خشوع]] تمام [[نماز]] میگزارد تا [[فجر]] طلوع کرد. پس در مصلای خود نشست و [[تسبیح]] کرد و برخاست نماز صبح ادا کرد، پس از آن هفت شوط طواف بیت کرده و بیرون رفت. من دنبال او رفتم دیدم او دارای غلامانی است، برخلاف آن وضعی که در بین راه بود یعنی او را جلالت تمام است و [[مردم]] اطراف او جمع شدند و بر او [[سلام]] میکردند. پس من به شخصی گفتم: این [[جوان]] کیست؟ گفتند: این موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب {{عم}} است. گفتم: این عجایب که من از او دیدم اگر از غیر او بود عجب بود لکن از این بزرگوار است عجبی ندارد<ref>ر.ک: دلائل الإمامة (ط – الحدیثة)، ص ۳۱۷ و بحار الأنوار، ج ۴۸، ص ۸۰؛ إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ۴، ص ۲۶۴ و منتهی الآمال، ج ۳، ص ۱۵۰۹.</ref>. | ||
# '''[[توبه]] [[بشر]] حافی'''<ref>وجه تسمیه او به حافی و پا برهنه همین ماجراست که تا پایان عمر از باب ادب حاضر نشد کفش بپوشد. منتهی الآمال، ج ۳، ص ۱۴۸۹ هفتم: در سبب شدن آن حضرت است برای توبه بشر حافی. و او را «حافی» میگفتند به واسطه آن که پای برهنه بود همیشه و سبب پا برهنگیش ظاهرا آن بوده که پا برهنه خدمت حضرت امام موسی {{ع}} دویده و به سعادت عظیمی رسیده. بعضی نقل کردهاند که سرّ پا برهنگی او را از خودش پرسیدند، در جواب گفت: و الله جعل لکم الأرض بساطا ادب؛ ادب نباشد که بر بساط شاهان با کفش روند.</ref> [[علامه حلی]] در منهاج الکرامة [[نقل]] کرده روزی [[حضرت موسی بن جعفر]] {{ع}} در [[بغداد]] از در خانه [[بشر]] میگذشت، در حالی که صدای ساز و آواز، غناها و نی و رقص از آن خانه بیرون میآمد، در این هنگام کنیزکی برای ریختن خاکروبه از خانه بیرون آمد. حضرت به او فرمود: {{متن حدیث|یا جاریة صاحب هذه الدار حر أم عبد؟}}، "ای کنیزک [[صاحب]] این خانه آزاد است یا [[بنده]]؟" گفت: آزاد است. فرمود: راست گفتی اگر [[بنده]] بود از مولای خود میترسید. کنیزک چون برگشت، [[بشر]] که بر سر سفره شراب بود، پرسید چرا دیر آمدی؟ کنیزک حکایت سخن امام را برای بُشر [[نقل]] کرد، بُشر با پای برهنه بیرون دوید و خدمت آن حضرت رسید اظهار شرمندگی نمود و عذر خواست و گریه کرد و از کار خود [[توبه]] کرد<ref>منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة، ص ۵۹ و بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۳۱۳.</ref>.<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]، جلد ۲ ص ۶۳.</ref> | # '''[[توبه]] [[بشر]] حافی'''<ref>وجه تسمیه او به حافی و پا برهنه همین ماجراست که تا پایان عمر از باب ادب حاضر نشد کفش بپوشد. منتهی الآمال، ج ۳، ص ۱۴۸۹ هفتم: در سبب شدن آن حضرت است برای توبه بشر حافی. و او را «حافی» میگفتند به واسطه آن که پای برهنه بود همیشه و سبب پا برهنگیش ظاهرا آن بوده که پا برهنه خدمت حضرت امام موسی {{ع}} دویده و به سعادت عظیمی رسیده. بعضی نقل کردهاند که سرّ پا برهنگی او را از خودش پرسیدند، در جواب گفت: و الله جعل لکم الأرض بساطا ادب؛ ادب نباشد که بر بساط شاهان با کفش روند.</ref> [[علامه حلی]] در منهاج الکرامة [[نقل]] کرده روزی [[حضرت موسی بن جعفر]] {{ع}} در [[بغداد]] از در خانه [[بشر]] میگذشت، در حالی که صدای ساز و آواز، غناها و نی و رقص از آن خانه بیرون میآمد، در این هنگام کنیزکی برای ریختن خاکروبه از خانه بیرون آمد. حضرت به او فرمود: {{متن حدیث|یا جاریة صاحب هذه الدار حر أم عبد؟}}، "ای کنیزک [[صاحب]] این خانه آزاد است یا [[بنده]]؟" گفت: آزاد است. فرمود: راست گفتی اگر [[بنده]] بود از مولای خود میترسید. کنیزک چون برگشت، [[بشر]] که بر سر سفره شراب بود، پرسید چرا دیر آمدی؟ کنیزک حکایت سخن امام را برای بُشر [[نقل]] کرد، بُشر با پای برهنه بیرون دوید و خدمت آن حضرت رسید اظهار شرمندگی نمود و عذر خواست و گریه کرد و از کار خود [[توبه]] کرد<ref>منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة، ص ۵۹ و بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۳۱۳.</ref>.<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]، جلد ۲ ص ۶۳.</ref> | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:1368914.jpg|22px]] [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ (کتاب)|'''معارف و عقاید ۵''']] | # [[پرونده:1368914.jpg|22px]] [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ (کتاب)|'''معارف و عقاید ۵''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۴۳
امام کاظم (ع) دارای معجزات و کرامات و امور خارق العاده بسیار زیادی بودهاند که هر یک میتواند نشانهای بر مقام و منصب الهی آن حضرت باشد.
نمونهای از کرامات امام هفتم (ع)
از حضرت موسی بن جعفر (ع) معجزات و کرامات و امور خارق العاده بسیار زیادی دیده شده که هر یک میتواند نشانهای بر مقام و منصب الهی آن حضرت باشد[۱]. در اینجا برای رعایت اختصار به ذکر سه مورد اکتفا میشود:
- باطل کردن سحر: از علی بن یقطین روایت شده است: هارون الرشید به دنبال کسی میگشت تا بتواند توسط او، از عزت و احترام موسی بن جعفر بکاهد و در بحث مجابش کند و ایشان را در مجلس خجل نماید، مردی جادوگر برای این کار داوطلب شد. وقتی سفره را پهن کردند، بر نان جادویی خواند که هر وقت حضرت موسی بن جعفر (ع) میخواستند قطعه نانی بردارند، نان از مقابل حضرت، پر میکشید! هارون از خنده و شوق و شعف در جای خود آرام و قرار نداشت. حضرت نیز بلافاصله رو به عکس شیری که روی یکی از پردهها بود کرده، فرمودند: «"یا أسد خذ عدوالله"»؛ ای شیر! این دشمن خدا را بگیر. راوی میگوید: آن عکس به صورت یک شیر درنده بسیار بزرگ درآمد و به سمت مرد جادوگر پرید و او را درید، هارون و اطرافیانش از هول آنچه دیده بودند، همگی غش کرده، به روی زمین افتادند، وقتی به هوش آمدند هارون به حضرت موسی بن جعفر (ع) عرض کرد. شما را قسم میدهم به حقی که بر شما دارم، از این عکس بخواهید آن مرد را برگرداند، حضرت فرمودند: اگر عصای موسی، آن عصاها و طنابهایی را که بلعیده بود، برگرداند، این عکس نیز آن مرد را بر خواهد گرداند[۲].
- ماجرای شقیق بلخی: شقیق بلخی روایت کرده: در سال ۱۴۹ به حج میرفتم چون به قادسیه رسیدم نگاه کردم دیدم مردم بسیاری برای حج حرکت کردهاند و تمامی با زینت و اموال بودند. نظرم افتاد به جوان خوشرویی که ضعیف و گندمگون بود با لباس پشمینه و از مردم کناره گرفته و تنها نشسته بود. من با خود گفتم: این جوان از طایفه صوفیه است و میخواهد خود را بر مردم تحمیل کند، به خدا سوگند نزد او میروم و او را سرزنش میکنم. چون نزدیک او رفتم فرمود: «یا شقیق ﴿اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ﴾»[۳]. من با خود گفتم: این امر عظیمی بود که این جوان آنچه در دل من گذشته بود گفت و نام مرا برد، این جوان بنده صالح خداست، برای طلب حلیت به دنبال او رفتم و هر چه سرعت کردم او را نیافتم. به منزل "واقصه" که رسیدیم، او را در حال نماز دیدم با خضوع و جاری بودن اشک چشمش. با خود گفتم: بروم و از او حلالیت طلبم، پس صبر کردم تا از نماز فارغ شد. فرمود: «"یا شقیق ﴿وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى﴾"»[۴]. من گفتم باید این جوان از ابدال و اولیای الهی باشد زیرا دو مرتبه از ضمیر من خبر داد. در منزل بعدی که رسیدیم دیدم آن جوان لب چاهی ایستاده میخواهد آب بکشد که ناگواه دلو از دستش در چاه افتاد من نگاه کردم دیدم سر به جانب آسمان کرده مناجاتی با خداوند کرد. به خدا سوگند دیدم آب چاه جوشید و بالا آمد، آن جوان دست به جانب آب برد وضو گرفت و چهار رکعت نماز گزارد. بعدا که وارد مکه شدم نیمه شبی او را در مسجد الحرام دیدم که پیوسته مشغول گریه و ناله بود و با خشوع تمام نماز میگزارد تا فجر طلوع کرد. پس در مصلای خود نشست و تسبیح کرد و برخاست نماز صبح ادا کرد، پس از آن هفت شوط طواف بیت کرده و بیرون رفت. من دنبال او رفتم دیدم او دارای غلامانی است، برخلاف آن وضعی که در بین راه بود یعنی او را جلالت تمام است و مردم اطراف او جمع شدند و بر او سلام میکردند. پس من به شخصی گفتم: این جوان کیست؟ گفتند: این موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع) است. گفتم: این عجایب که من از او دیدم اگر از غیر او بود عجب بود لکن از این بزرگوار است عجبی ندارد[۵].
- توبه بشر حافی[۶] علامه حلی در منهاج الکرامة نقل کرده روزی حضرت موسی بن جعفر (ع) در بغداد از در خانه بشر میگذشت، در حالی که صدای ساز و آواز، غناها و نی و رقص از آن خانه بیرون میآمد، در این هنگام کنیزکی برای ریختن خاکروبه از خانه بیرون آمد. حضرت به او فرمود: «یا جاریة صاحب هذه الدار حر أم عبد؟»، "ای کنیزک صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟" گفت: آزاد است. فرمود: راست گفتی اگر بنده بود از مولای خود میترسید. کنیزک چون برگشت، بشر که بر سر سفره شراب بود، پرسید چرا دیر آمدی؟ کنیزک حکایت سخن امام را برای بُشر نقل کرد، بُشر با پای برهنه بیرون دوید و خدمت آن حضرت رسید اظهار شرمندگی نمود و عذر خواست و گریه کرد و از کار خود توبه کرد[۷].[۸]
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
- هدایت
- ولایت (ولایت تکوینی؛ ولایت تشریعی؛ ولایت امر)
- خلافت
- شهادت
- ملک
- حکم
- وراثت (وراثت زمین؛ وراثت کتاب)
- حجت
- تمکین فی الارض
- امت وسط
- اصطفا
- اجتبا
- امامت در قرآن
- آیات امامت
- امامت در حدیث
- امامت در کلام اسلامی
- امامت در فلسفه اسلامی
- امامت در عرفان اسلامی
- امامت از دیدگاه بروندینی
- امامت امامان دوازدهگانه
- شؤون امام
- صفات امام
- راه تعیین امام
- امامان دوازدهگانه
- امامت امام على
- امامت امام حسن مجتبى
- امامت امام حسين
- امامت امام سجاد
- امامت امام باقر
- امامت امام صادق
- امامت امام كاظم
- امامت امام رضا
- امامت امام جواد
- امامت امام هادى
- امامت امام حسن عسکری
- امامت امام مهدى
- امامان از اهل بیت پیامبر خاتم
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: بحار، ج ۴۸، ص ۲۹.
- ↑ عیون أخبار الرضا (ع)، ج ۱، ص ۹۶ و الثاقب فی المناقب، ص ۴۳۲. إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ۴، ص ۲۴۲.
- ↑ «ای مؤمنان! از بسیاری از گمانها دوری کنید که برخی از گمانها گناه است» سوره حجرات، آیه ۱۲.
- ↑ «و به راستی من آمرزنده آن کسم که توبه کند و ایمان آورد و کاری شایسته کند سپس به راه آید» سوره طه، آیه ۸۲.
- ↑ ر.ک: دلائل الإمامة (ط – الحدیثة)، ص ۳۱۷ و بحار الأنوار، ج ۴۸، ص ۸۰؛ إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ۴، ص ۲۶۴ و منتهی الآمال، ج ۳، ص ۱۵۰۹.
- ↑ وجه تسمیه او به حافی و پا برهنه همین ماجراست که تا پایان عمر از باب ادب حاضر نشد کفش بپوشد. منتهی الآمال، ج ۳، ص ۱۴۸۹ هفتم: در سبب شدن آن حضرت است برای توبه بشر حافی. و او را «حافی» میگفتند به واسطه آن که پای برهنه بود همیشه و سبب پا برهنگیش ظاهرا آن بوده که پا برهنه خدمت حضرت امام موسی (ع) دویده و به سعادت عظیمی رسیده. بعضی نقل کردهاند که سرّ پا برهنگی او را از خودش پرسیدند، در جواب گفت: و الله جعل لکم الأرض بساطا ادب؛ ادب نباشد که بر بساط شاهان با کفش روند.
- ↑ منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة، ص ۵۹ و بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۳۱۳.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۶۳.