شورش مقنع: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۷: خط ۷:


==شورش مقنع==
==شورش مقنع==
«مُقنَّع» رهبر حرکت، نقابی طلایی به صورتش زده بود تا سیمای زشتش را بپوشاند. مردم گمان می‌کردند او این نقاب را از آن رو به چهره زده است تا سیمای الهی خود را که در جسمش پدیدار شده است از چشمان آلوده آنها پنهان دارد<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۹۲.</ref> (۱۵۹ - ۱۶۱ ق/۷۷۶ - ۷۷۸م).
«مُقنَّع» رهبر این شورش (۱۵۹ - ۱۶۱ ق/۷۷۶ - ۷۷۸م).، نقابی طلایی به صورتش زده بود تا سیمای زشتش را بپوشاند. مردم گمان می‌کردند او این نقاب را از آن رو به چهره زده است تا سیمای الهی خود را که در جسمش پدیدار شده است از چشمان آلوده آنها پنهان دارد<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۹۲.</ref>.


موج [[الحادی]] فعال در دوران مهدی ادامه یافت. پس از حرکت‌هایی که در مقابل [[منصور]] ایجاد شد، در دوران مهدی حرکت‌هایی دیگر - که با پیشینیان اهدافی مشترک داشتند - پدیدار شد، از آن جمله حرکت مُقنَّع [[خراسانی]] در ناحیه [[مرو]] بود. وی ادعای خدایی داشت و حرکتش بر [[حلول]] و [[تناسخ]] متمرکز بود<ref>مقنع معتقد بود که خدای تعالی آدم را خلق و سپس در او حلول کرد و روح آدم به انبیا منتقل شد تا به ابومسلم رسید و پس از وی در مقنع حلول کرد، ر.ک: شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۵۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۲؛ ابن‌خلکان، وفیات الاعیان، ج۳، ص۲۶۳.</ref>.
موج [[الحادی]] فعال در دوران مهدی ادامه یافت. پس از حرکت‌هایی که در مقابل [[منصور]] ایجاد شد، در دوران مهدی حرکت‌هایی دیگر - که با پیشینیان اهدافی مشترک داشتند - پدیدار شد، از آن جمله حرکت مُقنَّع [[خراسانی]] در ناحیه [[مرو]] بود. وی ادعای خدایی داشت و حرکتش بر [[حلول]] و [[تناسخ]] متمرکز بود<ref>مقنع معتقد بود که خدای تعالی آدم را خلق و سپس در او حلول کرد و روح آدم به انبیا منتقل شد تا به ابومسلم رسید و پس از وی در مقنع حلول کرد، ر.ک: شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۵۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۲؛ ابن‌خلکان، وفیات الاعیان، ج۳، ص۲۶۳.</ref>.

نسخهٔ ‏۲۵ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۴۱

مقدمه

«مُقنَّع» در دهی به نام کازه[۱] از توابع مرو به دنیا آمد[۲]. نام اصلی‌اش عطاء[۳] یا هاشم بن حکیم[۴] بود و چون همواره چهره خویش را با نقابی از ابریشم سبز[۵] یا روپوشی زرین[۶] می‌پوشانید، «مُقنَّع» لقب یافت. در آغاز گازُری می‌کرد[۷]؛ سپس به دعوت عباسی پیوست و از جمله باران و سرهنگان ابومسلم شد؛ مدتی نیز دبیر عبدالجبار، جانشین ابومسلم، بود[۸]. در همین ایام به آموختن علم پرداخت و مهارت بسیاری در سیالات و افسون و جادو و شعبده به دست آورد[۹]. مقتع در کنار ابومسلم نقشی فعال و مؤثر در دعوت عباسی ایفا کرد؛ اما پس از قتل ابو مسلم که خیانتی آشکار در حق یاران نهضت بود، به‌شدت از عباسیان روگردان شد و آهنگ انتقام از اعراب و مسلمانان و نابودی اسلام کرد.

نخستین مرحله از فعالیت ضد دینی او هنگامی پدیدار شد که پس از قتل ابومسلم ادعای پیامبری کرد؛ اما در این مرحله توفیقی نیافت و به وسیله عاملان منصور دستگیر و به بغداد فرستاده و زندانی شد[۱۰]. با این همه، در زندان فرصت مناسبی یافت تا درباره چگونگی انتشار عقاید خویش برنامه‌ریزی کند. پس از رهایی از زندان به مرو بازگشت و با جدیت و پشتکار بسیار به تبلیغ و انتشار افکارش پرداخت. بنابر روایت نرشخی، مقتنع در این مرحله به مرتبه پیامبری نیز بسنده نکرد و مدعی خدایی شد[۱۱]. با اینکه این سخن ادعایی شگفت و خطرناک بود، به شیوه‌ای که از دعوت عباسیان آموخته بود، داعیانی به سراسر خراسان و ماوراءالنهر گسیل کرد و مردم را به پذیرش عقاید خویش فرا خواند[۱۲] و به وسیله مبلغانش به مردم پیغام داد که مردگان را زنده می‌کند و یارانش را به بهشت جاودان می‌برد[۱۳]؛ در نتیجه، گروه‌های بسیاری از موالی روستاهای خراسان و ماوراءالنهر و گروهی از ترکان آن دیار با سرعت دعوت وی را پذیرفتند[۱۴] و به نشانه مخالفت با عباسیان و شعار سیاه آنان، جامه سپید بر تن کردند و پرچم‌های سفید برافراشتند. دیری نپایید که کار سپید جامگان در خراسان و ماوراءالنهر بالا گرفت و دردسرهای بزرگی برای عباسیان پدید آورد. آنان کاروان‌ها را غارت و شهرها و روستاها را چپاول می‌کردند، زنان و کودکان را به اسارت می‌بردند، مسجدها را ویران و مسلمانان را طعمه شمشیر خویش می‌ساختند و تباهی بسیار به بار آوردند[۱۵]. این اقدامات چنان هراسی در دل مسلمانان افکند که عده‌ای از آنان نزد مهدی رفتند و او را از خطر نابودی اسلام بیم دادند[۱۶]. خلیفه حمید بن قحطبه، امیر خراسان، را مأمور دفع مقنع کرد. حمید مأمورانی برای دستگیری مقنع فرستاد؛ اما وی به سلامت از مرو گریخت و از جیحون گذشت و در نزدیکی کش - که پیروان بسیاری در آنجا داشت - در دژ سنام واقع در رشته کوه‌های کنار دره زرافشان پناه گرفت[۱۷]. دستیابی بر این دژ و کوه‌های اطراف آنکه پایگاهی استوار و نفوذناپذیر با کشتزارهای فراوان و پربار بود[۱۸]، موقعیت سیاسی - جغرافیایی سپید جامگان را محکم‌تر ساخت و موجب شد تا آنان سال‌ها به دور از دسترس عاملان خلیفه به کار خود ادامه دهند. پس از آن نیز کسانی چون عبدالنعمان، جنید بن نصر، حسان بن تمیم بن نصر، محمد بن نصر، جبرئیل بن یحیی، معاذ بن مسلم، حسین بن معاذ و مسیب بن زهیر برای دفع فتنه مقنع کوشش بسیار کردند[۱۹]؛ اما هیچ‌کدام در این کار توفیق نیافتند. سرانجام سعید حرشی که امیر هرات و جنگاوری کار آزموده بود، قلعه سنام را به محاصره گرفت. چون محاصره به طول انجامید، گروه بسیاری از شورشیان که در حصارهای بیرونی دژ قرار داشتند خواستار صلح شدند و باروی بیرونی را تسلیم کردند[۲۰]؛ پس مقتع و دیگر یارانش که در قلعه درونی هنوز مقاومت می‌کردند، دریافتند که پایداری بیهوده است و راه گریزی نمانده، بنابراین در صدد نابودی خود برآمدند.

درباره فرجام او روایات گوناگون است: در بعضی از روایات آمده است که او فرزندان و یارانش، خود را در آتش افکندند و چون سپاهیان سعید حرثی رسیدند اثری از آنان نیافتند[۲۱]. بنابر روایتی موثق‌تر، مقنع و یارانش همگی با نوشیدن زهر خود را مسموم ساختند و هنگامی که لشکر عباسی به دژ در آمدند سر از تنش بر گرفتند و برای مهدی فرستادند[۲۲].[۲۳].

شورش مقنع

«مُقنَّع» رهبر این شورش (۱۵۹ - ۱۶۱ ق/۷۷۶ - ۷۷۸م).، نقابی طلایی به صورتش زده بود تا سیمای زشتش را بپوشاند. مردم گمان می‌کردند او این نقاب را از آن رو به چهره زده است تا سیمای الهی خود را که در جسمش پدیدار شده است از چشمان آلوده آنها پنهان دارد[۲۴].

موج الحادی فعال در دوران مهدی ادامه یافت. پس از حرکت‌هایی که در مقابل منصور ایجاد شد، در دوران مهدی حرکت‌هایی دیگر - که با پیشینیان اهدافی مشترک داشتند - پدیدار شد، از آن جمله حرکت مُقنَّع خراسانی در ناحیه مرو بود. وی ادعای خدایی داشت و حرکتش بر حلول و تناسخ متمرکز بود[۲۵].

جنبش مُقنّع دارای اهداف سیاسی و دینی بود: به لحاظ سیاسی، این حرکت با شخصیت ابومسلم خراسانی، رهبر ایرانی، پیوند خورده و استمرار حرکت‌های سنباد و راوندیه بود[۲۶]؛ رنگ نژادپرستی به خود گرفت و هدفش ایجاد هویتی ایرانی در مقایسه با حکومت عباسی بود؛ بنابراین پیروان ابومسلم، مقنع را تأیید کردند و سپید جامگان در بخارا و سُغد به زیر پرچم او در آمدند و همه عناصر ناراضی از نظام عباسی، در حرکت او مشارکت کردند[۲۷]. از جنبه دینی، تعالیم مقنع از اصول خُرمیه متأثر بود. وی تعالیم مزدک را زنده و وظایف شرعی را باطل کرد و با اندیشه تناسخ - که به آن دعوت می‌کردند - همراه شدند. هدف آنان نابودی ارکان دین اسلام بود.

مردم بسیاری، به ویژه در بخارا و سغد از مقنع پیروی کردند. یاران او در نواحی کش و نسف افزایش یافتند و به مناطق امن هجوم بردند. برخی از فرماندهان عباسی با آنان درگیر شدند، از جمله ایشان سعید حرشی بود که آنان را شکست داده پیروز شد؛ اما مقنع قبل از اینکه به چنگ آنان بیفتد، خود را سوزاند[۲۸].[۲۹].[۳۰]

  1. قس: مقدسی که آن را «کاره» ضبط کرده است (البدء و التاریخ، ج۶، ص۹۷).
  2. تاریخ بخارا، ص۹۰.
  3. البدء و التاریخ، ج۶، ص۹۷.
  4. تاریخ بخارا، ص۹۰؛ الفرق بین الفرق، ص۱۵۶؛ عوفی، سدیدالدین، جوامع الحکایات و الوامع الروایات، ص۲۹۹.
  5. تاریخ بخارا، ص۹۰؛ الفرق بین الفرق، ص۱۵۵.
  6. وفیات الاعیان، ج۲، ص۲۰۶؛ تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، ص۱۸۴.
  7. زین الاخبار، ص۲۷۸.
  8. تاریخ بخارا، ص۹۰.
  9. الفرق بین الفرق، ص۱۵۵؛ ابن العبری، یوحنا غریغوریوس الملطی، تاریخ مختصر الدول، ص۱۲۶.
  10. تاریخ بخارا، ص۹۰؛ زین الاخبار، ص۲۷۸.
  11. تاریخ بخارا، ص۹۱.
  12. تاریخ بخارا، ص۹۲.
  13. البدء و التاریخ، ج۶ ص۹۷؛ تاریخ مختصر الدول، ص۱۳۶.
  14. تاریخ بخارا، ص۹۲؛ زین الاخبار، ص۲۷۸.
  15. تاریخ بخارا، ص۹۳.
  16. تاریخ بخارا، ص۹۳.
  17. زین الاخبار، ص۲۷۸.
  18. زین الاخبار، ص۲۷۹ - ۲۸۰.
  19. تاریخ بخارا، ص۹۳؛ و قس: زین الاخبار، ص۲۸۲.
  20. الفرق بین الفرق، ص۱۵۶؛ الکامل، ج۶، ص۳۹.
  21. الکامل، ج۶، ص۵۲؛ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ص۲۹۹؛ و قس: زین الاخبار، ص۳۸۲.
  22. البدء و التاریخ، ج۶، ص۹۷؛ وفیات الاعیان، ج۲، ص۲۰۶.
  23. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۴۶.
  24. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۹۲.
  25. مقنع معتقد بود که خدای تعالی آدم را خلق و سپس در او حلول کرد و روح آدم به انبیا منتقل شد تا به ابومسلم رسید و پس از وی در مقنع حلول کرد، ر.ک: شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۵۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۲؛ ابن‌خلکان، وفیات الاعیان، ج۳، ص۲۶۳.
  26. علی عبدالرحمن العمرو، اثر الفرس السیاسی فی العصر العباسی الاول، ص۳۴۲.
  27. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۲- ۵۳؛ دوری، عبدالعزیز، العصر العباسی الأول، ص۹۳.
  28. تاریخ طبری، ج۸، ص۱۳۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۸.
  29. طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۷۵۵.
  30. طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۷۷.