ابن زهره حلبی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'شهید اول' به 'شهید اول')
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[ابن زهره حلبی در تاریخ اسلامی]] - [[ابن زهره حلبی در فقه سیاسی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط  = }}


== مقدمه ==
== مقدمه ==
[[ابوالمکارم عزالدین حمزة بن علی]] معروف به ابن زهره یکی از علمای بزرگ [[شیعه]] در سده [[ششم هجری]] است. ابوالمکارم در [[رمضان]] پانصد و یازده در [[شهر]] [[حلب]] دیده به [[جهان]] گشود و در [[خاندان]] [[علم]] و [[سیادت]] نشو و نما کرد. او ابتدا از حضور والد استادش و [[ابن حاجب حلبی]] و [[ابومنصور سید کبیر]] به [[مقام علمی]] ارتقا یافت، هر چند بیشتر مراتب [[علمی]] او از محضر مفید ثانی و [[شاگردان]] او نصیبش شد. ابوالمکارم یکی از بزرگان [[علمای شیعه]] در عصر خویش بود که در [[ادبیات عرب]] و [[فقه]] و اصول و [[کلام]] و [[حکمت]] و [[نجوم]] مهارت داشت، با دانشمند [[جهان تشیع]] [[ابن شهر آشوب مازندرانی]] هم عصر بود و چون [[محل دفن]] و [[وفات]] مازندرانی نیز در زادگاه ابوالمکارم است، احتمال دارد که به [[عشق]] [[علما]] و استفاده از امثال [[سادات]] [[بنی زهره]] بدان دیار [[هجرت]] کرده باشد و پس از ابن زهره چند سالی [[زعامت]] [[شیعیان]] به همین [[ابن شهر آشوب]] در آن دیار منتهی شد. سادات بنی زهره که در این بخش به اسامی بعضی آنها اشاده می‌شود اغلب از شخصیت‌های بزرگ علمی و [[فقهی]] [[مکتب]] [[امام صادق]] {{ع}} بوده‌اند و نسبت آنها با ۹ واسطه به همین [[رییس]] مکتب منتهی می‌شود. سادات بنی زهره ستارگانی درخشان در [[آسمان]] [[تشیع علوی]] بودند و ابوالمکارم چون [[خورشید]] بین این [[ستارگان]] می‌درخشید. لفظ و کلمه ابن زهره در اصطلاح علما، مقصود [[ابوالمکارم حمزه بن علی بن زهره]] {{عم}} است. مؤلف [[روضات الجنات (کتاب)|روضات الجنات]] می‌نویسد: خاندان زهره از بزرگ‌ترین خاندان‌های علمی ما بوده و در دنیای [[تشیع]] کم نظیر و در عالم [[اسلام]] به علم و [[فضیلت]] و کمال مشهور بودند، مخصوصاً ابوالمکارم که از [[مفاخر]] [[فقها]] و در [[ملکات فاضله]] و [[قداست]] نفس یگانه عصر بود. به سال پانصد و هشتاد قمری موقعی که صلاح‌الدین ایوبی از [[تصرف]] [[مصر]] فارغ گشت، در بیرون حلب نیرو پیاده نمود. [[فرماندار]] [[حلب]] از این امر خیلی مضطرب شد و از [[شیعیان]] حلب [[استمداد]] نمود. شیعیان ضمن در خواست‌هایی از قبیل استفاده از [[مسجد جامع شهر]] و گفتن {{متن حدیث|حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ‌}} در [[اذان]] و [[نظارت]] ابوالمکارم به [[شؤون]] جاری و مسائل مختلف [[زندگی]] آنها خواهش فرماندار را قبول کردند و او نیز خواسته‌های آنها را پذیرفت و [[استقلال]] خویش را باز یافت<ref>مستدرک نوری، ج۳، ص۵۰۶.</ref>. [[فقیه]] بزرگ [[اسلام]] [[ابن ادریس حلی]] از [[شاگردان]] [[مکتب]] ابوالمکارم بودند که من بعد خود به [[مقام]] [[اجتهاد]] و استادی نائل گردیدند. ابن زهره آثار ارزنده و معروفی نیز دارد که از آن جمله است: [[غنیه النزوع (کتاب)|غنیه النزوع]] در [[فقه]] و اصول استدلالی که سال‌ها مورد استفاده اعلام بزرگ بوده است، قبس الانوار در نصره عتره اطهار، [[نکت]] در [[علم]] نحو و رسائلی در [[قیاس]] و رسائلی در [[فروع]] مسائل [[اسلامی]] به رشته تحریر برد و سرانجام در سال ۵۸۵ سه سال قبل از [[ابن شهر آشوب]] در شهر حلب [[وفات]] نمود.
[[ابوالمکارم عزالدین حمزة بن علی]] معروف به ابن زهره یکی از علمای بزرگ [[شیعه]] در سده [[ششم هجری]] است. ابوالمکارم در [[رمضان]] پانصد و یازده در [[شهر]] [[حلب]] دیده به [[جهان]] گشود و در [[خاندان]] [[علم]] و [[سیادت]] نشو و نما کرد. او ابتدا از حضور والد استادش و [[ابن حاجب حلبی]] و [[ابومنصور سید کبیر]] به [[مقام علمی]] ارتقا یافت، هر چند بیشتر مراتب [[علمی]] او از محضر مفید ثانی و [[شاگردان]] او نصیبش شد. ابوالمکارم یکی از بزرگان [[علمای شیعه]] در عصر خویش بود که در [[ادبیات عرب]] و [[فقه]] و اصول و [[کلام]] و [[حکمت]] و [[نجوم]] مهارت داشت، با دانشمند [[جهان تشیع]] [[ابن‌شهرآشوب مازندرانی]] هم عصر بود و چون [[محل دفن]] و [[وفات]] مازندرانی نیز در زادگاه ابوالمکارم است، احتمال دارد که به [[عشق]] [[علما]] و استفاده از امثال [[سادات]] [[بنی زهره]] بدان دیار [[هجرت]] کرده باشد و پس از ابن زهره چند سالی [[زعامت]] [[شیعیان]] به همین [[ابن‌شهرآشوب]] در آن دیار منتهی شد. سادات بنی زهره که در این بخش به اسامی بعضی آنها اشاده می‌شود اغلب از شخصیت‌های بزرگ علمی و [[فقهی]] [[مکتب]] [[امام صادق]] {{ع}} بوده‌اند و نسبت آنها با ۹ واسطه به همین [[رییس]] مکتب منتهی می‌شود. سادات بنی زهره ستارگانی درخشان در [[آسمان]] [[تشیع علوی]] بودند و ابوالمکارم چون [[خورشید]] بین این [[ستارگان]] می‌درخشید. لفظ و کلمه ابن زهره در اصطلاح علما، مقصود [[ابوالمکارم حمزه بن علی بن زهره]] {{عم}} است. مؤلف [[روضات الجنات (کتاب)|روضات الجنات]] می‌نویسد: خاندان زهره از بزرگ‌ترین خاندان‌های علمی ما بوده و در دنیای [[تشیع]] کم نظیر و در عالم [[اسلام]] به علم و [[فضیلت]] و کمال مشهور بودند، مخصوصاً ابوالمکارم که از [[مفاخر]] [[فقها]] و در [[ملکات فاضله]] و [[قداست]] نفس یگانه عصر بود. به سال پانصد و هشتاد قمری موقعی که صلاح‌الدین ایوبی از [[تصرف]] [[مصر]] فارغ گشت، در بیرون حلب نیرو پیاده نمود. [[فرماندار]] [[حلب]] از این امر خیلی مضطرب شد و از [[شیعیان]] حلب [[استمداد]] نمود. شیعیان ضمن در خواست‌هایی از قبیل استفاده از [[مسجد جامع شهر]] و گفتن {{متن حدیث|حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ‌}} در [[اذان]] و [[نظارت]] ابوالمکارم به [[شؤون]] جاری و مسائل مختلف [[زندگی]] آنها خواهش فرماندار را قبول کردند و او نیز خواسته‌های آنها را پذیرفت و [[استقلال]] خویش را باز یافت<ref>مستدرک نوری، ج۳، ص۵۰۶.</ref>. [[فقیه]] بزرگ [[اسلام]] [[ابن ادریس حلی]] از [[شاگردان]] [[مکتب]] ابوالمکارم بودند که من بعد خود به [[مقام]] [[اجتهاد]] و استادی نائل گردیدند. ابن زهره آثار ارزنده و معروفی نیز دارد که از آن جمله است: [[غنیه النزوع (کتاب)|غنیه النزوع]] در [[فقه]] و اصول استدلالی که سال‌ها مورد استفاده اعلام بزرگ بوده است، قبس الانوار در نصره عتره اطهار، [[نکت]] در [[علم]] نحو و رسائلی در [[قیاس]] و رسائلی در [[فروع]] مسائل [[اسلامی]] به رشته تحریر برد و سرانجام در سال ۵۸۵ سه سال قبل از [[ابن‌شهرآشوب]] در شهر حلب [[وفات]] نمود.


ابن زهره در کتاب [[غنیه النزوع (کتاب)|غنیه النزوع]] در باب [[جهاد]] به جای [[امام]] و سلطان از واژه امام‌الاصل استفاده می‌کند<ref>سلسلة الینابیع الفقهیه، ج۹، ص۱۹۵.</ref> و می‌نویسد: «جهاد فرض است... در صورت امر امام اصلی یا کسی که از جانب وی [[منصوب]] است و در [[حکم امام]] {{ع}} می‌باشد»<ref>فقه سیاسی، ج۸، ص۶۲.</ref>.
ابن زهره در کتاب [[غنیه النزوع (کتاب)|غنیه النزوع]] در باب [[جهاد]] به جای [[امام]] و سلطان از واژه امام‌الاصل استفاده می‌کند<ref>سلسلة الینابیع الفقهیه، ج۹، ص۱۹۵.</ref> و می‌نویسد: «جهاد فرض است... در صورت امر امام اصلی یا کسی که از جانب وی [[منصوب]] است و در [[حکم امام]] {{ع}} می‌باشد»<ref>فقه سیاسی، ج۸، ص۶۲.</ref>.


اما [[سادات]] [[بنی زهره]]: جدّ ابوالمکارم مشهور به [[ابوالمحاسن زهره بن علی]] و [[برادر]] [[ابوالمکارم سید عبداله بن علی]] و فرزند سید عبدالله، سید محمد برادرزاده ابوالمکارم و خود سید علی [[پدر]] آنها از [[علما]] و نویسندگان عصر خویش بوده‌اند. عموزاده [[ابوالمکارم علاءالدین ابوالحسن علی]] (متوفای ۷۷۵) از شاگردان [[علامه حلی]] بود. [[بدرالدین محمد]]، برادر علاءالدین و سید حسین فرزند علاءالدین این هر سه از محضر [[علامه]] استفاده کردند. گویند به مجرد اینکه علاءالدین از محضر علامه (با حضور برادر و فرزند خود) [[اجازه روایت]] و اجتهاد خواست، علامه حلی اجازه مبسوطی برای هر سه آنها مرقوم داشت که عین آن اجازه را در کتب صاحب تراجم [[علما]] می‌توانید بخوانید (جلد ۲۵ [[بحارالانوار]]) [[احمد بن محمد بن زهره]] استاد [[شهید]] اول و همچنین عموزاده او [[احمد بن قاسم]] از [[شاگردان]] شهید نیز از علمای بزرگ عصر خویشند. [[علامه امینی]] در [[شهداء الفضیله (کتاب)|شهداء الفضیله]] می‌نویسد: عموزاده علاءالدین به نام [[بدرالدین حسن بن محمد بن علی حسن بن زهره]] یکی از علمای اوایل [[قرن هشتم]] از [[سادات]] و نقبای [[حلب]] بود. متأسفانه در سال ۷۳۲ غافلگیرانه و مظلومانه به [[شهادت]] رسید.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۸۸.</ref>
اما [[سادات]] [[بنی زهره]]: جدّ ابوالمکارم مشهور به [[ابوالمحاسن زهره بن علی]] و [[برادر]] [[ابوالمکارم سید عبداله بن علی]] و فرزند سید عبدالله، سید محمد برادرزاده ابوالمکارم و خود سید علی [[پدر]] آنها از [[علما]] و نویسندگان عصر خویش بوده‌اند. عموزاده [[ابوالمکارم علاءالدین ابوالحسن علی]] (متوفای ۷۷۵) از شاگردان [[علامه حلی]] بود. [[بدرالدین محمد]]، برادر علاءالدین و سید حسین فرزند علاءالدین این هر سه از محضر [[علامه]] استفاده کردند. گویند به مجرد اینکه علاءالدین از محضر علامه (با حضور برادر و فرزند خود) [[اجازه روایت]] و اجتهاد خواست، علامه حلی اجازه مبسوطی برای هر سه آنها مرقوم داشت که عین آن اجازه را در کتب صاحب تراجم [[علما]] می‌توانید بخوانید (جلد ۲۵ [[بحارالانوار]]) [[احمد بن محمد بن زهره]] استاد [[شهید اول]] و همچنین عموزاده او [[احمد بن قاسم]] از [[شاگردان]] شهید نیز از علمای بزرگ عصر خویشند. [[علامه امینی]] در [[شهداء الفضیله (کتاب)|شهداء الفضیله]] می‌نویسد: عموزاده علاءالدین به نام [[بدرالدین حسن بن محمد بن علی حسن بن زهره]] یکی از علمای اوایل [[قرن هشتم]] از [[سادات]] و نقبای [[حلب]] بود. متأسفانه در سال ۷۳۲ غافلگیرانه و مظلومانه به [[شهادت]] رسید<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص۸۸.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
خط ۱۶: خط ۱۶:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:ابن زهره حلبی]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۰۶

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

ابوالمکارم عزالدین حمزة بن علی معروف به ابن زهره یکی از علمای بزرگ شیعه در سده ششم هجری است. ابوالمکارم در رمضان پانصد و یازده در شهر حلب دیده به جهان گشود و در خاندان علم و سیادت نشو و نما کرد. او ابتدا از حضور والد استادش و ابن حاجب حلبی و ابومنصور سید کبیر به مقام علمی ارتقا یافت، هر چند بیشتر مراتب علمی او از محضر مفید ثانی و شاگردان او نصیبش شد. ابوالمکارم یکی از بزرگان علمای شیعه در عصر خویش بود که در ادبیات عرب و فقه و اصول و کلام و حکمت و نجوم مهارت داشت، با دانشمند جهان تشیع ابن‌شهرآشوب مازندرانی هم عصر بود و چون محل دفن و وفات مازندرانی نیز در زادگاه ابوالمکارم است، احتمال دارد که به عشق علما و استفاده از امثال سادات بنی زهره بدان دیار هجرت کرده باشد و پس از ابن زهره چند سالی زعامت شیعیان به همین ابن‌شهرآشوب در آن دیار منتهی شد. سادات بنی زهره که در این بخش به اسامی بعضی آنها اشاده می‌شود اغلب از شخصیت‌های بزرگ علمی و فقهی مکتب امام صادق (ع) بوده‌اند و نسبت آنها با ۹ واسطه به همین رییس مکتب منتهی می‌شود. سادات بنی زهره ستارگانی درخشان در آسمان تشیع علوی بودند و ابوالمکارم چون خورشید بین این ستارگان می‌درخشید. لفظ و کلمه ابن زهره در اصطلاح علما، مقصود ابوالمکارم حمزه بن علی بن زهره (ع) است. مؤلف روضات الجنات می‌نویسد: خاندان زهره از بزرگ‌ترین خاندان‌های علمی ما بوده و در دنیای تشیع کم نظیر و در عالم اسلام به علم و فضیلت و کمال مشهور بودند، مخصوصاً ابوالمکارم که از مفاخر فقها و در ملکات فاضله و قداست نفس یگانه عصر بود. به سال پانصد و هشتاد قمری موقعی که صلاح‌الدین ایوبی از تصرف مصر فارغ گشت، در بیرون حلب نیرو پیاده نمود. فرماندار حلب از این امر خیلی مضطرب شد و از شیعیان حلب استمداد نمود. شیعیان ضمن در خواست‌هایی از قبیل استفاده از مسجد جامع شهر و گفتن «حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ‌» در اذان و نظارت ابوالمکارم به شؤون جاری و مسائل مختلف زندگی آنها خواهش فرماندار را قبول کردند و او نیز خواسته‌های آنها را پذیرفت و استقلال خویش را باز یافت[۱]. فقیه بزرگ اسلام ابن ادریس حلی از شاگردان مکتب ابوالمکارم بودند که من بعد خود به مقام اجتهاد و استادی نائل گردیدند. ابن زهره آثار ارزنده و معروفی نیز دارد که از آن جمله است: غنیه النزوع در فقه و اصول استدلالی که سال‌ها مورد استفاده اعلام بزرگ بوده است، قبس الانوار در نصره عتره اطهار، نکت در علم نحو و رسائلی در قیاس و رسائلی در فروع مسائل اسلامی به رشته تحریر برد و سرانجام در سال ۵۸۵ سه سال قبل از ابن‌شهرآشوب در شهر حلب وفات نمود.

ابن زهره در کتاب غنیه النزوع در باب جهاد به جای امام و سلطان از واژه امام‌الاصل استفاده می‌کند[۲] و می‌نویسد: «جهاد فرض است... در صورت امر امام اصلی یا کسی که از جانب وی منصوب است و در حکم امام (ع) می‌باشد»[۳].

اما سادات بنی زهره: جدّ ابوالمکارم مشهور به ابوالمحاسن زهره بن علی و برادر ابوالمکارم سید عبداله بن علی و فرزند سید عبدالله، سید محمد برادرزاده ابوالمکارم و خود سید علی پدر آنها از علما و نویسندگان عصر خویش بوده‌اند. عموزاده ابوالمکارم علاءالدین ابوالحسن علی (متوفای ۷۷۵) از شاگردان علامه حلی بود. بدرالدین محمد، برادر علاءالدین و سید حسین فرزند علاءالدین این هر سه از محضر علامه استفاده کردند. گویند به مجرد اینکه علاءالدین از محضر علامه (با حضور برادر و فرزند خود) اجازه روایت و اجتهاد خواست، علامه حلی اجازه مبسوطی برای هر سه آنها مرقوم داشت که عین آن اجازه را در کتب صاحب تراجم علما می‌توانید بخوانید (جلد ۲۵ بحارالانوار) احمد بن محمد بن زهره استاد شهید اول و همچنین عموزاده او احمد بن قاسم از شاگردان شهید نیز از علمای بزرگ عصر خویشند. علامه امینی در شهداء الفضیله می‌نویسد: عموزاده علاءالدین به نام بدرالدین حسن بن محمد بن علی حسن بن زهره یکی از علمای اوایل قرن هشتم از سادات و نقبای حلب بود. متأسفانه در سال ۷۳۲ غافلگیرانه و مظلومانه به شهادت رسید[۴].

منابع

پانویس

  1. مستدرک نوری، ج۳، ص۵۰۶.
  2. سلسلة الینابیع الفقهیه، ج۹، ص۱۹۵.
  3. فقه سیاسی، ج۸، ص۶۲.
  4. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص۸۸.