توحید در ولایت: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = توحید | | موضوع مرتبط = توحید | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = | ||
| مداخل مرتبط = | | مداخل مرتبط = | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
یکی از مظاهر [[توحید افعالی]]، توحید در ولایت است. «ولی» یکی از [[اسمای حسنای الهی]] است. [[ولایت]] دارای معانی یا کاربردهای متعدد است، آنچه در اینجا مقصود است، داشتن [[حق سرپرستی]] و [[تدبیر امور]] است. ولایت یا تکوینی است یا [[تشریعی]]. [[ولایت تکوینی]] مربوط به [[نظام تکوینی]] عالم است، و [[ولایت تشریعی]] مربوط به [[نظام تشریعی]] است که به [[انسان]] و موجودات همانند او اختصاص دارد و به حوزه بایدها و نبایدهای [[اخلاقی]]، [[حقوقی]] و [[عبادی]] باز میگردد. ولایت تکوینی و تشریعی به صورت بالذات به [[خدای سبحان]] اختصاص دارد؛ زیرا او [[خالق]] و مالک انسان و جهان است. | |||
[[توحید در حاکمیت]] و [[فرمانروایی]] به توحید در ولایت تشریعی باز میگردد؛ زیرا [[حاکمیت]] [[مشروع]] در گرو آن است که [[حاکم]] از [[حق ولایت]] بر دیگران برخوردار باشد، و ولایت بالذات از آن [[آفریدگار]] و [[پروردگار]] است که مالک [[حقیقی]] موجودات میباشد: {{متن قرآن|إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ}}<ref>«داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷.</ref>، {{متن قرآن|لَهُ الْحُكْمُ}}<ref>«آگاه باشید که داوری با اوست» سوره انعام، آیه ۶۲.</ref>، {{متن قرآن|لَهُ الْمُلْكُ}}<ref>«از شب میکاهد و بر روز میافزاید و از روز میکاهد و بر شب میافزاید و خورشید و ماه را رام کرده است، هر یک تا زمانی معیّن روان است، این است خداوند پروردگار شما که فرمانفرمایی، او راست و کسانی را که به جای او (به پرستش) میخوانید سر مویی اختیار ندارند» سوره فاطر، آیه ۱۳.</ref>، {{متن قرآن|وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا}}<ref>«به راستی آنان که گفتند خداوند همان مسیح پسر مریم است کافر شدند؛ بگو: اگر خداوند بخواهد مسیح پسر مریم و مادرش و همه آنان را که روی زمینند هلاک گرداند کسی در برابر او چه اختیاری دارد؟ و فرمانفرمایی آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست از آن خداوند است؛ هر چه را بخواهد میآفریند و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۷.</ref>. | |||
از آنجا که [[جامعه بشری]] به حاکمانی از جنس [[بشر]] نیاز دارد، [[خداوند]] برای [[پیامبران]] و اوصیای آنان و منصوبین از سوی آنان [[حق حاکمیت]] [[تشریع]] کرده است. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در رد [[عقیده]] [[خوارج]] که [[حکمیت]] را بر خلاف [[قرآن]] میپنداشتند، فرمود: «این سخن حقی است که از آن برداشت [[باطل]] شده است، آری [[حکم]] به [[خدا]] اختصاص دارد، ولی اینان میگویند [[امارت]] مخصوص خداست، در حالی که [[مردم]] به امیری [[نیکوکار]] یا [[تبهکار]] نیاز دارند»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۴۰.</ref>. این که [[خداوند متعال]] خود را {{متن قرآن|أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ}}<ref>«آیا خداوند داورترین داوران نیست؟» سوره تین، آیه ۸.</ref> و {{متن قرآن|خَيْرُ الْحَاكِمِينَ}}<ref>«و اگر گروهی از شما به آنچه برای آن فرستاده شدهام ایمان آوردند و گروهی ایمان نیاوردند شکیبایی کنید تا خداوند میان ما داوری کند و او بهترین داوران است» سوره اعراف، آیه ۸۷.</ref> دانسته، دلیل روشنی بر وجود حاکمانی در مرتبهای نازلتر از او است که حاکمیتشان در طول [[حاکمیت الهی]] قرار دارد. آری، [[قرآن کریم]] [[حاکمیت]] [[تکوینی]] را به غیر خدا نسبت نداده است، شاید وجه آن اشعار این وصف به نوعی [[استقلال]] است که مخصوص خداوند است، چنانکه الفاظ «[[بدیع]]»، «باری»، «[[فاطر]]» که به گونهای از اختصاص، اشعار دارند را نیز در مورد غیر خدا به کار نبرده است<ref>طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۷، ص۱۱۶-۱۱۷.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[توحید افعالی - ربانی گلپایگانی (مقاله)|مقاله «توحید افعالی»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۳ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی، ج۳]] ص ۶۰.</ref> | |||
==معناشناسی== | |||
در کتابهای لغت، معانی متعددی برای واژه [[ولایت]] آوردهاند که بیشتر آنها به معنای [[قرب]] و نزدیکی، [[محبت]]، [[تصرف]] و تأثیرگذاری، [[یاری کردن]] و [[سرپرستی]] اشاره کردهاند. | |||
اما در اینکه آیا ولایت در این معانی مختلف، به صورت اشتراک لفظی به کار رفته استیا مشترک [[معنوی]]، [[اتفاق نظر]] وجود ندارد. اما آنچه مسلم است این است که تمام کسانی که در باره [[حکومت دینی]] بحث کردهاند ولایت را به معنای سرپرستی گرفتهاند<ref>ر. ک: دراسات فی ولایة الفقیه، ج۱، ص۷۲: «ان حقیقتها ترجع الی تولی الامر و التصرف و التدبیر و یشتق منها لفظ الوالی به معنای الحاکم و الامیر». </ref> که با معنای [[حاکمیت]] و [[حکومت]] مترادف است. در [[قرآن]] نیز حکومت و حاکمیت با واژه ولایت آمده است. بنابراین، ولایت در معانی مختلف؛ خواه مشترک لفظی باشد یا معنوی، تأثیری در بحث ما ندارد چون در اینکه ولایت به معنای سرپرستی میآید، اتفاق نظر وجود دارد. هر چند برخی منکر ریشه لغوی و [[تاریخی]] ولایت به معنای حکومت وسرپرستی شدهاند <ref>ر.ک: حکمت و حکومت مهدی حائری، ص۱۷۸.</ref>. | |||
نکتهای که باید در معنای [[ولایت]] به آن توجه کرد این است که اگر چه ولایت در لغت به معنای سرپرستی است اما از قرائن و شواهد استفاده میشود که ولایت در بحث حکومت دینی به معنای سرپرستی صرف نیست بلکه به معنای [[حق سرپرستی]] است. [[علامه طباطبایی]] میفرمایند: {{عربی|" فالمحصل من معنی الولایة فی موارد استعمالها هو نحو من القرب یوجب نوعا من حق التصرف و مالکیة التدبیر"}} <ref>تفسیر المیزان، ج۶، ص۱۲.</ref>. | |||
علت آن نیز این است که فرق است میان سرپرستی و حق سرپرستی؛ زیرا ممکن است کسی سرپرستی کند اما [[حق سرپرستی]] نداشته باشد؛ مانند [[حکام جائر]] و ممکن است فردی [[سرپرستی]] کند و در عین حال حق سرپرستی هم داشته باشد مانند [[پیامبر]]{{صل}} و [[ائمه]]{{عم}}. یا ممکن است کسی حق سرپرستی داشته باشد اما امکان [[اعمال]] سرپرستی برای او فراهم نگردد؛ مانند بیشتر ائمه{{عم}}. بنابراین، حق سرپرستی امری اعتباری است. به خلاف خود سرپرستی که امری [[حقیقی]] است و هر کس که حق سرپرستی را انجام دهد متصف به [[والی]] یا ولی میشود اما هر والی لزوما [[حق ولایت]] و سرپرستی را ندارد. | |||
بنابراین، وقتی از [[حکومت دینی]] بحث میکنیم [[پرسش]] اساسی ما این است که آیا [[حق]] [[ولایت]] و سرپرستی و حق حاکمیت برای غیر [[خدا]] هم اعتبار شده استیا خیر؟ به تعبیر دیگر آیا سرپرستی و [[حاکمیت]] پیامبر{{صل}} و [[امام]]{{ع}} و یا [[فقیه جامع الشرایط]] [[مشروع]] استیا خیر؟ <ref>سید مسعود معصومی، نگاه نو به حکومت دینی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ص۲۳ (تلخیص).</ref>.<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref> | |||
== [[ولایت خداوند]] == | == [[ولایت خداوند]] == | ||
با توجه به معنای ولایت در لغت و اصطلاح، معنای ولایت [[خداوند]] عبارت است از اینکه: خداوند حق سرپرستی بر تمام موجودات و [[مخلوقات]] "[[مدبر]] علیه و مربوب" خود را داراست و به انحای گوناگون، ربوبیت خود را اعمال میکند. | |||
ولایت به این معنا از [[شؤون]] [[توحید در ربوبیت]] است؛ چون [[رب]] که همان صاحب و مالک مربوب و نیز [[خالق]] مربوب، از عدم به وجود است، [[حق تصرف]] و [[تسلط]] در تمام شؤون آن را داراست و میتواند ربوبیت خود را به اشکال گوناگون اعمال کند. در نتیجه ولایت حقیقی از آن خداست که مالک و خالق حقیقی عالم است. | |||
=== اقسام ولایت خداوند === | |||
یکی از محققان در این باره مینویسد: {{عربی|" ان التوحید فی الحاکمیة من شؤون التوحید فی الربوبیة فان الرب بما انه صاحب المربوب و مالکه و بعبارة ثانیة خالقه و موجده من العدم له حق التصرف و التسلیط علی النفوس و الاموال و ایجاد الحدودتصرفاته..."}} <ref>الالهیات، ج۲، ص۷۳.</ref>.<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref> | |||
# به شکل [[ولایت تکوینی]] (حقیقی) | |||
=== اقسام [[ولایت]] خداوند === | |||
ولایت به معنای [[حق سرپرستی]] و [[اعمال]] [[ربوبیت]] توسط [[خداوند]] به دو شکل تحقق مییابد: | |||
# به شکل [[ولایت تکوینی]] ([[حقیقی]]) | |||
# به شکل [[ولایت تشریعی]] (اعتباری) | # به شکل [[ولایت تشریعی]] (اعتباری) | ||
اگر خداوند در [[طبیعت]]، با اسباب گوناگون [[تصرف]] کند و تأثیر بگذارد، ولایت او [[ولایت تکوینی|تکوینی]] است. | |||
اگر تصرف و تأثیرگذاری خداوند بر [[افعال]] و [[رفتار]] و [[انسانها]] باشد، ولایت او [[تشریعی]] خواهد بود"<ref>{{عربی|" الولایة التکوینیة التی تصح له التصرف فی کل شیء و تدبیر امر الخلق بماشاء و کیف شاء"}}؛ المیزان (عربی)، ج۶، ص۱۲.</ref>، {{عربی|" الولایة التشریعة هی القیام بالتشریع و الدعوة و التربیة و الامة و الحکم فیهم و قضاء فی امرهم"}}<ref>المیزان (عربی)، ج۶، ص۱۳.</ref>. به عبارت دیگر: ولایت، که همان اعمال[[حق]] ربوبیتخداست، اگر در اموری حقیقی باشد که به [[انسان]] مربوط نمیشود، ولایتخدا [[تکوینی]] است که به [[ربوبیت تکوینی]] [[خدا]] باز میگردد. و اگر در امور اعتباری باشد که به انسان و [[حیات انسانی]] مربوط میشود، در اینصورت ولایت او تشریعی خواهد بود که به [[ربوبیت تشریعی]] باز میگردد. | |||
تقسیم ولایت به تشریعی و تکوینی، در واقع تقسیمی است که به تبع تقسیم [[مولی علیه]] انجام میشود؛ اگر مولی علیه [[امر تکوینی]] باشد [[ولایت ولی]]، ولایت بر [[تکوین]] و اگر [[امر تشریعی]] باشد ولایت ولی ولایت بر [[تشریع]] است.<ref>جوادی آملی، ولایت در قرآن، مرکز فرهنگی رجاء، چاپ اول، ۱۳۶۷. ص۲۱۵؛ یعنی روح ولایت تکوینی به ولایتبر تکوین و ولایت تشریع به ولایتبر تشریع باز میگردد.</ref>.<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref> | |||
== [[ولایت تشریعی خداوند]] == | == [[ولایت تشریعی خداوند]] == | ||
ولایت تشریعی عبارت است از تصرف در [[نفوس]] و [[اموال]] و افعال [[انسانها]] توسط کسی که [[حق]] این [[تصرف]] را دارد. | |||
[[خداوند]] بواسطه [[ولایت تشریعی]] که بر [[مردم]] دارد، [[امر]] [[دین]] مردم را [[تشریع]] کرده و آنها را [[هدایت]] و [[ارشاد]] میکند{{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref> آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست؛ سوره شوری، آیه: ۹.</ref>. | |||
اما تحقق ولایت تشریعی [[خدا]] و کسی که حق ولایت تشریعی را دارا است، مشروط به [[پذیرش ولایت]] و [[حق سرپرستی]] آنان توسط مردم است؛ چون ولایت تشریعی، با طبیعت یا اشیای خارجی سر و کار ندارد بلکه مربوط به [[افعال]] و [[رفتار]] انسانها است، [[انسانی]] که دارای [[آزادی]] و [[اختیار]] است؛ یعنی ولایت تشریعی در ظرف اختیار [[مکلف]] [[اعمال]] میشود و قبول و پذیرش اختیاری [[مولی علیه]] شرط تحقق این [[ولایت]] است. | |||
البته این بدان معنا نیست که خداوند [[سرپرست]] مردمی که او را نپذیرفتند نیست؛ چون او اصالتا حق سرپرستی بر همه مردم را دارد و همه را ملزم به پذیرش ولایت خود کرده است اما این [[سرپرستی]] را در ظرف [[اختیار انسان]] اعمال میکند نه [[تکوین]]؛ از این رو، [[حق حاکمیت]] خدا با آزادی انسانها منافات ندارد؛ زیرا انسانها در پذیرش ولایت خداوند مختارند؛ همچنانکه راه [[گمراهی]] نیز به روی آنان گشوده است<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>. | |||
== [[ادله]] [[اثبات]] [[توحید در ولایت]] [[تشریعی]] == | |||
انحصار ولایت و [[حاکمیت]] تشریعی در خداوند، با [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] قابل اثبات است و تقریرهای مختلفی از این ادله در کتب [[علمای اسلامی]] موجود میباشد که میتوان تمام آنها را به یک [[دلیل عقلی]] کلی باز گرداند که همان دلیل ملازمه است و با توجه به ادله [[اثبات]] [[توحید در ربوبیت]] و [[توحید در تشریع]]، که به دلیل ملازمه بر میگشت، تبیین این دلیل برای اثبات [[توحید در ولایت]] [[تشریعی]] [[خداوند]] آسانتر میگردد. | |||
=== [[دلیل عقلی]] === | |||
بعد از اثبات [[ربوبیت]] و [[خالقیت]] و مالکیت خداوند، [[ولایت]] او در [[تشریع]] نیز ثابت میگردد؛ زیرا ولایت و حاکمیت بر [[مردم]]، نوعی [[تدبیر]] و [[سازماندهی]] امور مردم است، از آنجا که [[مدبر]] [[حقیقی]] عالم خداوند است [[تدبیر امور]] [[انسانها]] در بعد [[حکومت]] و [[اجرای قوانین]] و تشریع نیز از [[حقوق الهی]] است و دیگران در آن حقی ندارند. یعنی کسی دارای [[استحقاق]] [[اطاعت]] و [[فرمانبرداری]] است که نسبتبه [[اطاعت]] کنندگان از خالقیتیا [[مالکیت]] و ربوبیت برخوردار باشد و چنین کسی فقط خداوند است. | |||
یکی دیگر از محققان مینویسد: "وقتی [[خالق]] و مالک و [[مدیر و مدبر]] اوست، [[تکلیف]] مسأله حکومت قانونی بر [[بندگان]] و [[داوری در اختلافات]] آنها را او باید تعیین کند، در غیر این صورت، دخالت در قلمرو مالکیت و تدبیر خداوند، بدون [[اذن]] او شده است" <ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، پیام قرآن، ج۳، مؤسسة الامام علی بن ابی طالب، چاپ پنجم، قم ۱۳۷۵، ص۳۷۲.</ref> | |||
به عبارت دیگر، ولایت و حکومت با نوعی [[الزام]] <ref>در پاسخ به این پرسش که چه کسی حق حاکمیت و الزام کردن مردم و محدود ساختن اختیار آنان را دارد و این حق از کجا ناشی میشود، دیدگاههای مختلفی وجود دارد که در قسمت نتیجهگیری این بخش، به آن اشاره شده است.</ref> و محدود ساختن [[اختیار]] مردم همراه است و بدون دخالت عملی در [[شؤون]] مردم و [[تسلط]] بر [[جان]] و [[مال]] آنها ممکن نیست و از طرفی انسانها [[آزاد]] [[آفریده]] شدهاند و هیچ کس در میان [[انسانها]]، [[حق حاکمیت]] بر انسانهای دیگر را ندارد و هر نوع [[سلطه]] [[معنوی]] و [[فکری]] و مادی بر آنان ممنوع است، مگر اینکه به [[خداوند]] منتهی گردد. بنابراین، [[حکومت]] و [[ولایت]] شایسته کسی است که نوعی ولایت حقیقی بر دیگران داشته باشد که این ولایت [[حقیقی]] هم از آن مالک حقیقی [[مولی علیه]] میباشد{{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref> آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست؛ سوره شوری، آیه: ۹.</ref> که خداوند است <ref>برای آگاهی بیشتر ر.ک: تفسیر نمونه، ج۸، ص۳۲۸ و ج۲۰، ص۴۰۳ و پیام قرآن، ج۳.</ref>.<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref> | |||
=== [[دلیل نقلی]] === | |||
[[ادله نقلی]] برای [[اثبات ولایت تشریعی]] خداوند فراوان است که همگی [[ارشاد]] به همان دلیل عقلیاند. بنابراین، به عنوان مؤید محسوب میگردند که به برخی از آنها اشاره میشود: | |||
#{{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref> آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست؛ سوره شوری، آیه:۹.</ref>. طبق این [[آیه]] ولی مطلق [[خدا]] است؛ زیرا فرض عمده در اتخاذ ولی، [[رهایی]] از [[عذاب]] [[جهنم]] و رسیدن به [[بهشت]] است. از آنجا که مالک [[قیامت]]، که مردهها را زنده جمع میکند، خدا است. پس او باید ولی باشد {{متن قرآن|وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى}} و از آنجا که ولی باید [[قدرت]] بر تمام [[شؤون مولی]] علیه داشته باشد "و چنین کسی غیر از خدا نیست" پس باید ولی [[مردم]]، او باشد؛ چون قدرت دیگران به مقداری است که خدا به آنها داده است: {{متن قرآن|وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}. | |||
#{{متن قرآن|قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِيَاء لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَاء خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ}}<ref> بگو: پروردگار آسمانها و زمین کیست؟ بگو: خداوند؛ بگو: آیا در برابر او سرورانی گزیدهاید که هیچ سود و زیانی برای خویش در اختیار ندارند؟ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است؟ یا تیرگیها با روشنایی برابرند؟ یا برای خداوند شریکهایی تراشیدهاند که همانند آفرینش او را آفریدهاند بنابراین (این دو) آفرینش بر آنان مشتبه شده است؟ بگو خداوند آفریننده هر چیز است و اوست که یگانه دادفرماست؛ سوره رعد، آیه: ۱۶.</ref>. صاحب [[تفسیر]] کاشف در ذیل [[آیه شریفه]] مینویسد: "این [[آیه]] فقط در رد [[مشرکان]] نیست بلکه رد بر کسانی است که میگویند: [[عقول]] [[مردم]] جایگزین [[ارسال رسل]] و انزال [[کتب آسمانی]] است و نیازی به [[ولایت تشریعی]] [[خدا]] نیست، یعنی آیه در رد اینها میگوید: لازمه ربوبیت [[خداوند]] این است که ولایت تشریعی هم به عهده او باشد"<ref>لیست هذه الآیة ردا علی المشرکین وحدهم بل هی رد ایضا علی من قال: ان فی عقول الناس غنی عن ارسال الرسل و انزال الکتاب من السماء فلقد کان عبدة الاحجار و ما زالوا من اهل العقول عند انفسهم و عندکثیر من الناس؛ التفسیر الکاشف، ج۴، ص۳۹۱. مغنیه محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج۴، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، بیروت، ص۳۹۱.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلا شَفِيعٍ أَفَلا تَتَذَكَّرُونَ}}<ref> خداوند همان است که آسمانها و زمین و آنچه را که میان آنهاست در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت؛ شما را هیچ دوست و میانجییی جز او نیست؛ آیا پند نمیگیرید؟؛ سوره سجده، آیه: ۴.</ref> در این [[آیه]]، بعد از مسأله [[آفرینش]]، به مسأله [[حاکمیت]] خداوند بر [[عالم هستی]] پرداخته و فرمود: سپس [[خداوند]] بر [[عرش]] [[قدرت]] قرار گرفت و بر کل عالم هستی [[حکومت]] کرد. جمله {{متن قرآن|اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ}} کنایه از احاطه کامل [[پروردگار]] و [[تسلط]] او بر [[تدبیر امور]] [[آسمانها]] و [[زمین]]، بعد از [[خلقت]] آنها است. | |||
بنابراین، [[استدلال]] به این آیه، بدین صورت است که "[[خالقیت]] [[جهان]] [[نشانه]]حاکمیت بر آن و حاکمیت بر جهان دلیل بر [[توحید]] ولی و [[شفیع]] و [[معبود]] است"<ref>تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۱۲، مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۱۰، ج۱۷، ص۱۱۲.</ref>. | |||
از مجموع [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] روشن میگردد که [[حاکمیت مطلق]] مبتنی بر [[حق]] <ref>در اینکه حاکمیت بر چه اساس اعمال میشود، دیدگاههای مختلفی وجود دارد: برخی گفتهاند چون حاکم دارای علم و شخصیت ممتاز اجتماعی است، حق اعمال حاکمیت را دارا است و برخی دیگر گفتهاند چون مردم حاکمیت خود را به زمامداران واگذار نمودهاند، حق حاکمیت دارند؛ قرارداد اجتماعی وعدهای نیز گفتهاند چون زمامدار با زور و غلبه بر مردم تحمیل شده، حق حکومت پیدا میکند اما آنچه که از ادله عقلی و نقلی استفاده میشود این است که حق حاکمیت زمامدار مبتنی بر این است که او برخوردار از حقی مشروع است ومرئوسین هم به آن اعتراف دارند که در مورد حاکمیت غیر خداوند این حق مشروعیت، از راه فرمان و اذن الهی حاصل میگردد و الا نامشروع است.</ref> و از آن [[خداوند]] است و [[حاکمیت]] سیاسی هم که جزئی از [[حاکمیت مطلق]] است باید مبتنی بر [[حق]] باشد؛ یعنی [[حاکم]] باید [[حق حاکمیت]] و [[ولایت]] داشته باشد تا بتواند بر اساس حقی که قبلا برای او مسجل گشته است، [[حکومت]] کند. | |||
بنابراین، در [[اسلام]] حق حاکمیت و ولایت اولا و بالذات از آن [[خدا]] است؛ چون او [[ولایت تکوینی]] و [[تشریعی]] دارد و ثانیا و بالعرض حق کسانی است که خداوند صلاحیتهای حکومت را به آنان میدهد و [[پیروی]] و [[اطاعت]] از ایشان را [[واجب]] میشمارد؛ یعنی مبنای حق در حاکمیت [[فرمان الهی]] است و هر حاکمی که بدون فرمان الهی حاکم شود [[نامشروع]] بوده و اطاعت از او واجب نیست. | |||
و از همین جا روشن میشود که حاکمیت از امور خاص و ذاتی [[انسان]] نیستیا بر اساس حق طبیعی نیست که انسان آن را از ذات خود اکتساب کند بلکه همانند هر [[کمال وجودی]] دیگر که انسان از آن بهرهمند است، امانتی است که حق [[اعمال]] [[نفوذ]] در آن برای انسان، بر اساس [[رضایت]] مالک اصلی میباشد؛ [[مالکی]] که در آن [[امانت]] دخل و [[تصرف]] و اعمال نفوذ کند. | |||
در نتیجه، قلمرو و [[چیرگی]] فرد بر ذات خود و حاکمیتش بر خویش نیز باید طبق معیارهای [[عقلی]] و [[نقلی]] مشخص گردد<ref>غفار شاهدی|شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی، حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:11424.jpg|22px]] [[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|'''توحید و حکومت دینی''']]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
خط ۵۸: | خط ۸۵: | ||
[[رده:توحید]] | [[رده:توحید]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۵۵
مقدمه
یکی از مظاهر توحید افعالی، توحید در ولایت است. «ولی» یکی از اسمای حسنای الهی است. ولایت دارای معانی یا کاربردهای متعدد است، آنچه در اینجا مقصود است، داشتن حق سرپرستی و تدبیر امور است. ولایت یا تکوینی است یا تشریعی. ولایت تکوینی مربوط به نظام تکوینی عالم است، و ولایت تشریعی مربوط به نظام تشریعی است که به انسان و موجودات همانند او اختصاص دارد و به حوزه بایدها و نبایدهای اخلاقی، حقوقی و عبادی باز میگردد. ولایت تکوینی و تشریعی به صورت بالذات به خدای سبحان اختصاص دارد؛ زیرا او خالق و مالک انسان و جهان است.
توحید در حاکمیت و فرمانروایی به توحید در ولایت تشریعی باز میگردد؛ زیرا حاکمیت مشروع در گرو آن است که حاکم از حق ولایت بر دیگران برخوردار باشد، و ولایت بالذات از آن آفریدگار و پروردگار است که مالک حقیقی موجودات میباشد: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾[۱]، ﴿لَهُ الْحُكْمُ﴾[۲]، ﴿لَهُ الْمُلْكُ﴾[۳]، ﴿وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا﴾[۴]. از آنجا که جامعه بشری به حاکمانی از جنس بشر نیاز دارد، خداوند برای پیامبران و اوصیای آنان و منصوبین از سوی آنان حق حاکمیت تشریع کرده است. امیرالمؤمنین(ع) در رد عقیده خوارج که حکمیت را بر خلاف قرآن میپنداشتند، فرمود: «این سخن حقی است که از آن برداشت باطل شده است، آری حکم به خدا اختصاص دارد، ولی اینان میگویند امارت مخصوص خداست، در حالی که مردم به امیری نیکوکار یا تبهکار نیاز دارند»[۵]. این که خداوند متعال خود را ﴿أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ﴾[۶] و ﴿خَيْرُ الْحَاكِمِينَ﴾[۷] دانسته، دلیل روشنی بر وجود حاکمانی در مرتبهای نازلتر از او است که حاکمیتشان در طول حاکمیت الهی قرار دارد. آری، قرآن کریم حاکمیت تکوینی را به غیر خدا نسبت نداده است، شاید وجه آن اشعار این وصف به نوعی استقلال است که مخصوص خداوند است، چنانکه الفاظ «بدیع»، «باری»، «فاطر» که به گونهای از اختصاص، اشعار دارند را نیز در مورد غیر خدا به کار نبرده است[۸].[۹]
معناشناسی
در کتابهای لغت، معانی متعددی برای واژه ولایت آوردهاند که بیشتر آنها به معنای قرب و نزدیکی، محبت، تصرف و تأثیرگذاری، یاری کردن و سرپرستی اشاره کردهاند.
اما در اینکه آیا ولایت در این معانی مختلف، به صورت اشتراک لفظی به کار رفته استیا مشترک معنوی، اتفاق نظر وجود ندارد. اما آنچه مسلم است این است که تمام کسانی که در باره حکومت دینی بحث کردهاند ولایت را به معنای سرپرستی گرفتهاند[۱۰] که با معنای حاکمیت و حکومت مترادف است. در قرآن نیز حکومت و حاکمیت با واژه ولایت آمده است. بنابراین، ولایت در معانی مختلف؛ خواه مشترک لفظی باشد یا معنوی، تأثیری در بحث ما ندارد چون در اینکه ولایت به معنای سرپرستی میآید، اتفاق نظر وجود دارد. هر چند برخی منکر ریشه لغوی و تاریخی ولایت به معنای حکومت وسرپرستی شدهاند [۱۱].
نکتهای که باید در معنای ولایت به آن توجه کرد این است که اگر چه ولایت در لغت به معنای سرپرستی است اما از قرائن و شواهد استفاده میشود که ولایت در بحث حکومت دینی به معنای سرپرستی صرف نیست بلکه به معنای حق سرپرستی است. علامه طباطبایی میفرمایند: " فالمحصل من معنی الولایة فی موارد استعمالها هو نحو من القرب یوجب نوعا من حق التصرف و مالکیة التدبیر" [۱۲].
علت آن نیز این است که فرق است میان سرپرستی و حق سرپرستی؛ زیرا ممکن است کسی سرپرستی کند اما حق سرپرستی نداشته باشد؛ مانند حکام جائر و ممکن است فردی سرپرستی کند و در عین حال حق سرپرستی هم داشته باشد مانند پیامبر(ص) و ائمه(ع). یا ممکن است کسی حق سرپرستی داشته باشد اما امکان اعمال سرپرستی برای او فراهم نگردد؛ مانند بیشتر ائمه(ع). بنابراین، حق سرپرستی امری اعتباری است. به خلاف خود سرپرستی که امری حقیقی است و هر کس که حق سرپرستی را انجام دهد متصف به والی یا ولی میشود اما هر والی لزوما حق ولایت و سرپرستی را ندارد.
بنابراین، وقتی از حکومت دینی بحث میکنیم پرسش اساسی ما این است که آیا حق ولایت و سرپرستی و حق حاکمیت برای غیر خدا هم اعتبار شده استیا خیر؟ به تعبیر دیگر آیا سرپرستی و حاکمیت پیامبر(ص) و امام(ع) و یا فقیه جامع الشرایط مشروع استیا خیر؟ [۱۳].[۱۴]
ولایت خداوند
با توجه به معنای ولایت در لغت و اصطلاح، معنای ولایت خداوند عبارت است از اینکه: خداوند حق سرپرستی بر تمام موجودات و مخلوقات "مدبر علیه و مربوب" خود را داراست و به انحای گوناگون، ربوبیت خود را اعمال میکند.
ولایت به این معنا از شؤون توحید در ربوبیت است؛ چون رب که همان صاحب و مالک مربوب و نیز خالق مربوب، از عدم به وجود است، حق تصرف و تسلط در تمام شؤون آن را داراست و میتواند ربوبیت خود را به اشکال گوناگون اعمال کند. در نتیجه ولایت حقیقی از آن خداست که مالک و خالق حقیقی عالم است.
یکی از محققان در این باره مینویسد: " ان التوحید فی الحاکمیة من شؤون التوحید فی الربوبیة فان الرب بما انه صاحب المربوب و مالکه و بعبارة ثانیة خالقه و موجده من العدم له حق التصرف و التسلیط علی النفوس و الاموال و ایجاد الحدودتصرفاته..." [۱۵].[۱۶]
اقسام ولایت خداوند
ولایت به معنای حق سرپرستی و اعمال ربوبیت توسط خداوند به دو شکل تحقق مییابد:
- به شکل ولایت تکوینی (حقیقی)
- به شکل ولایت تشریعی (اعتباری)
اگر خداوند در طبیعت، با اسباب گوناگون تصرف کند و تأثیر بگذارد، ولایت او تکوینی است.
اگر تصرف و تأثیرگذاری خداوند بر افعال و رفتار و انسانها باشد، ولایت او تشریعی خواهد بود"[۱۷]، " الولایة التشریعة هی القیام بالتشریع و الدعوة و التربیة و الامة و الحکم فیهم و قضاء فی امرهم"[۱۸]. به عبارت دیگر: ولایت، که همان اعمالحق ربوبیتخداست، اگر در اموری حقیقی باشد که به انسان مربوط نمیشود، ولایتخدا تکوینی است که به ربوبیت تکوینی خدا باز میگردد. و اگر در امور اعتباری باشد که به انسان و حیات انسانی مربوط میشود، در اینصورت ولایت او تشریعی خواهد بود که به ربوبیت تشریعی باز میگردد.
تقسیم ولایت به تشریعی و تکوینی، در واقع تقسیمی است که به تبع تقسیم مولی علیه انجام میشود؛ اگر مولی علیه امر تکوینی باشد ولایت ولی، ولایت بر تکوین و اگر امر تشریعی باشد ولایت ولی ولایت بر تشریع است.[۱۹].[۲۰]
ولایت تشریعی خداوند
ولایت تشریعی عبارت است از تصرف در نفوس و اموال و افعال انسانها توسط کسی که حق این تصرف را دارد.
خداوند بواسطه ولایت تشریعی که بر مردم دارد، امر دین مردم را تشریع کرده و آنها را هدایت و ارشاد میکند﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲۱].
اما تحقق ولایت تشریعی خدا و کسی که حق ولایت تشریعی را دارا است، مشروط به پذیرش ولایت و حق سرپرستی آنان توسط مردم است؛ چون ولایت تشریعی، با طبیعت یا اشیای خارجی سر و کار ندارد بلکه مربوط به افعال و رفتار انسانها است، انسانی که دارای آزادی و اختیار است؛ یعنی ولایت تشریعی در ظرف اختیار مکلف اعمال میشود و قبول و پذیرش اختیاری مولی علیه شرط تحقق این ولایت است.
البته این بدان معنا نیست که خداوند سرپرست مردمی که او را نپذیرفتند نیست؛ چون او اصالتا حق سرپرستی بر همه مردم را دارد و همه را ملزم به پذیرش ولایت خود کرده است اما این سرپرستی را در ظرف اختیار انسان اعمال میکند نه تکوین؛ از این رو، حق حاکمیت خدا با آزادی انسانها منافات ندارد؛ زیرا انسانها در پذیرش ولایت خداوند مختارند؛ همچنانکه راه گمراهی نیز به روی آنان گشوده است[۲۲].
ادله اثبات توحید در ولایت تشریعی
انحصار ولایت و حاکمیت تشریعی در خداوند، با ادله عقلی و نقلی قابل اثبات است و تقریرهای مختلفی از این ادله در کتب علمای اسلامی موجود میباشد که میتوان تمام آنها را به یک دلیل عقلی کلی باز گرداند که همان دلیل ملازمه است و با توجه به ادله اثبات توحید در ربوبیت و توحید در تشریع، که به دلیل ملازمه بر میگشت، تبیین این دلیل برای اثبات توحید در ولایت تشریعی خداوند آسانتر میگردد.
دلیل عقلی
بعد از اثبات ربوبیت و خالقیت و مالکیت خداوند، ولایت او در تشریع نیز ثابت میگردد؛ زیرا ولایت و حاکمیت بر مردم، نوعی تدبیر و سازماندهی امور مردم است، از آنجا که مدبر حقیقی عالم خداوند است تدبیر امور انسانها در بعد حکومت و اجرای قوانین و تشریع نیز از حقوق الهی است و دیگران در آن حقی ندارند. یعنی کسی دارای استحقاق اطاعت و فرمانبرداری است که نسبتبه اطاعت کنندگان از خالقیتیا مالکیت و ربوبیت برخوردار باشد و چنین کسی فقط خداوند است.
یکی دیگر از محققان مینویسد: "وقتی خالق و مالک و مدیر و مدبر اوست، تکلیف مسأله حکومت قانونی بر بندگان و داوری در اختلافات آنها را او باید تعیین کند، در غیر این صورت، دخالت در قلمرو مالکیت و تدبیر خداوند، بدون اذن او شده است" [۲۳]
به عبارت دیگر، ولایت و حکومت با نوعی الزام [۲۴] و محدود ساختن اختیار مردم همراه است و بدون دخالت عملی در شؤون مردم و تسلط بر جان و مال آنها ممکن نیست و از طرفی انسانها آزاد آفریده شدهاند و هیچ کس در میان انسانها، حق حاکمیت بر انسانهای دیگر را ندارد و هر نوع سلطه معنوی و فکری و مادی بر آنان ممنوع است، مگر اینکه به خداوند منتهی گردد. بنابراین، حکومت و ولایت شایسته کسی است که نوعی ولایت حقیقی بر دیگران داشته باشد که این ولایت حقیقی هم از آن مالک حقیقی مولی علیه میباشد﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲۵] که خداوند است [۲۶].[۲۷]
دلیل نقلی
ادله نقلی برای اثبات ولایت تشریعی خداوند فراوان است که همگی ارشاد به همان دلیل عقلیاند. بنابراین، به عنوان مؤید محسوب میگردند که به برخی از آنها اشاره میشود:
- ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲۸]. طبق این آیه ولی مطلق خدا است؛ زیرا فرض عمده در اتخاذ ولی، رهایی از عذاب جهنم و رسیدن به بهشت است. از آنجا که مالک قیامت، که مردهها را زنده جمع میکند، خدا است. پس او باید ولی باشد ﴿وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى﴾ و از آنجا که ولی باید قدرت بر تمام شؤون مولی علیه داشته باشد "و چنین کسی غیر از خدا نیست" پس باید ولی مردم، او باشد؛ چون قدرت دیگران به مقداری است که خدا به آنها داده است: ﴿وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾.
- ﴿قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِيَاء لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَاء خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ﴾[۲۹]. صاحب تفسیر کاشف در ذیل آیه شریفه مینویسد: "این آیه فقط در رد مشرکان نیست بلکه رد بر کسانی است که میگویند: عقول مردم جایگزین ارسال رسل و انزال کتب آسمانی است و نیازی به ولایت تشریعی خدا نیست، یعنی آیه در رد اینها میگوید: لازمه ربوبیت خداوند این است که ولایت تشریعی هم به عهده او باشد"[۳۰].
- ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلا شَفِيعٍ أَفَلا تَتَذَكَّرُونَ﴾[۳۱] در این آیه، بعد از مسأله آفرینش، به مسأله حاکمیت خداوند بر عالم هستی پرداخته و فرمود: سپس خداوند بر عرش قدرت قرار گرفت و بر کل عالم هستی حکومت کرد. جمله ﴿اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ﴾ کنایه از احاطه کامل پروردگار و تسلط او بر تدبیر امور آسمانها و زمین، بعد از خلقت آنها است.
بنابراین، استدلال به این آیه، بدین صورت است که "خالقیت جهان نشانهحاکمیت بر آن و حاکمیت بر جهان دلیل بر توحید ولی و شفیع و معبود است"[۳۲].
از مجموع ادله عقلی و نقلی روشن میگردد که حاکمیت مطلق مبتنی بر حق [۳۳] و از آن خداوند است و حاکمیت سیاسی هم که جزئی از حاکمیت مطلق است باید مبتنی بر حق باشد؛ یعنی حاکم باید حق حاکمیت و ولایت داشته باشد تا بتواند بر اساس حقی که قبلا برای او مسجل گشته است، حکومت کند.
بنابراین، در اسلام حق حاکمیت و ولایت اولا و بالذات از آن خدا است؛ چون او ولایت تکوینی و تشریعی دارد و ثانیا و بالعرض حق کسانی است که خداوند صلاحیتهای حکومت را به آنان میدهد و پیروی و اطاعت از ایشان را واجب میشمارد؛ یعنی مبنای حق در حاکمیت فرمان الهی است و هر حاکمی که بدون فرمان الهی حاکم شود نامشروع بوده و اطاعت از او واجب نیست.
و از همین جا روشن میشود که حاکمیت از امور خاص و ذاتی انسان نیستیا بر اساس حق طبیعی نیست که انسان آن را از ذات خود اکتساب کند بلکه همانند هر کمال وجودی دیگر که انسان از آن بهرهمند است، امانتی است که حق اعمال نفوذ در آن برای انسان، بر اساس رضایت مالک اصلی میباشد؛ مالکی که در آن امانت دخل و تصرف و اعمال نفوذ کند.
در نتیجه، قلمرو و چیرگی فرد بر ذات خود و حاکمیتش بر خویش نیز باید طبق معیارهای عقلی و نقلی مشخص گردد[۳۴].
منابع
پانویس
- ↑ «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷.
- ↑ «آگاه باشید که داوری با اوست» سوره انعام، آیه ۶۲.
- ↑ «از شب میکاهد و بر روز میافزاید و از روز میکاهد و بر شب میافزاید و خورشید و ماه را رام کرده است، هر یک تا زمانی معیّن روان است، این است خداوند پروردگار شما که فرمانفرمایی، او راست و کسانی را که به جای او (به پرستش) میخوانید سر مویی اختیار ندارند» سوره فاطر، آیه ۱۳.
- ↑ «به راستی آنان که گفتند خداوند همان مسیح پسر مریم است کافر شدند؛ بگو: اگر خداوند بخواهد مسیح پسر مریم و مادرش و همه آنان را که روی زمینند هلاک گرداند کسی در برابر او چه اختیاری دارد؟ و فرمانفرمایی آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست از آن خداوند است؛ هر چه را بخواهد میآفریند و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
- ↑ «آیا خداوند داورترین داوران نیست؟» سوره تین، آیه ۸.
- ↑ «و اگر گروهی از شما به آنچه برای آن فرستاده شدهام ایمان آوردند و گروهی ایمان نیاوردند شکیبایی کنید تا خداوند میان ما داوری کند و او بهترین داوران است» سوره اعراف، آیه ۸۷.
- ↑ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۷، ص۱۱۶-۱۱۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «توحید افعالی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۶۰.
- ↑ ر. ک: دراسات فی ولایة الفقیه، ج۱، ص۷۲: «ان حقیقتها ترجع الی تولی الامر و التصرف و التدبیر و یشتق منها لفظ الوالی به معنای الحاکم و الامیر».
- ↑ ر.ک: حکمت و حکومت مهدی حائری، ص۱۷۸.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۶، ص۱۲.
- ↑ سید مسعود معصومی، نگاه نو به حکومت دینی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ص۲۳ (تلخیص).
- ↑ شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.
- ↑ الالهیات، ج۲، ص۷۳.
- ↑ شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.
- ↑ " الولایة التکوینیة التی تصح له التصرف فی کل شیء و تدبیر امر الخلق بماشاء و کیف شاء"؛ المیزان (عربی)، ج۶، ص۱۲.
- ↑ المیزان (عربی)، ج۶، ص۱۳.
- ↑ جوادی آملی، ولایت در قرآن، مرکز فرهنگی رجاء، چاپ اول، ۱۳۶۷. ص۲۱۵؛ یعنی روح ولایت تکوینی به ولایتبر تکوین و ولایت تشریع به ولایتبر تشریع باز میگردد.
- ↑ شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.
- ↑ آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست؛ سوره شوری، آیه: ۹.
- ↑ شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۳، مؤسسة الامام علی بن ابی طالب، چاپ پنجم، قم ۱۳۷۵، ص۳۷۲.
- ↑ در پاسخ به این پرسش که چه کسی حق حاکمیت و الزام کردن مردم و محدود ساختن اختیار آنان را دارد و این حق از کجا ناشی میشود، دیدگاههای مختلفی وجود دارد که در قسمت نتیجهگیری این بخش، به آن اشاره شده است.
- ↑ آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست؛ سوره شوری، آیه: ۹.
- ↑ برای آگاهی بیشتر ر.ک: تفسیر نمونه، ج۸، ص۳۲۸ و ج۲۰، ص۴۰۳ و پیام قرآن، ج۳.
- ↑ شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.
- ↑ آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست؛ سوره شوری، آیه:۹.
- ↑ بگو: پروردگار آسمانها و زمین کیست؟ بگو: خداوند؛ بگو: آیا در برابر او سرورانی گزیدهاید که هیچ سود و زیانی برای خویش در اختیار ندارند؟ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است؟ یا تیرگیها با روشنایی برابرند؟ یا برای خداوند شریکهایی تراشیدهاند که همانند آفرینش او را آفریدهاند بنابراین (این دو) آفرینش بر آنان مشتبه شده است؟ بگو خداوند آفریننده هر چیز است و اوست که یگانه دادفرماست؛ سوره رعد، آیه: ۱۶.
- ↑ لیست هذه الآیة ردا علی المشرکین وحدهم بل هی رد ایضا علی من قال: ان فی عقول الناس غنی عن ارسال الرسل و انزال الکتاب من السماء فلقد کان عبدة الاحجار و ما زالوا من اهل العقول عند انفسهم و عندکثیر من الناس؛ التفسیر الکاشف، ج۴، ص۳۹۱. مغنیه محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج۴، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، بیروت، ص۳۹۱.
- ↑ خداوند همان است که آسمانها و زمین و آنچه را که میان آنهاست در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت؛ شما را هیچ دوست و میانجییی جز او نیست؛ آیا پند نمیگیرید؟؛ سوره سجده، آیه: ۴.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۱۲، مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۱۰، ج۱۷، ص۱۱۲.
- ↑ در اینکه حاکمیت بر چه اساس اعمال میشود، دیدگاههای مختلفی وجود دارد: برخی گفتهاند چون حاکم دارای علم و شخصیت ممتاز اجتماعی است، حق اعمال حاکمیت را دارا است و برخی دیگر گفتهاند چون مردم حاکمیت خود را به زمامداران واگذار نمودهاند، حق حاکمیت دارند؛ قرارداد اجتماعی وعدهای نیز گفتهاند چون زمامدار با زور و غلبه بر مردم تحمیل شده، حق حکومت پیدا میکند اما آنچه که از ادله عقلی و نقلی استفاده میشود این است که حق حاکمیت زمامدار مبتنی بر این است که او برخوردار از حقی مشروع است ومرئوسین هم به آن اعتراف دارند که در مورد حاکمیت غیر خداوند این حق مشروعیت، از راه فرمان و اذن الهی حاصل میگردد و الا نامشروع است.
- ↑ غفار شاهدی|شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی، حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.