امامت خاصه در حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب‌ها: برگردانده‌شده پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۱۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۳: خط ۳:
| عنوان مدخل  = امامت خاصه
| عنوان مدخل  = امامت خاصه
| مداخل مرتبط = [[امامت خاصه در حدیث]] - [[امامت خاصه در کلام اسلامی]] - [[امامت خاصه در نهج البلاغه]]
| مداخل مرتبط = [[امامت خاصه در حدیث]] - [[امامت خاصه در کلام اسلامی]] - [[امامت خاصه در نهج البلاغه]]
| پرسش مرتبط  =
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


==ادله روایی امامت خاصه==
== ادله روایی امامت خاصه ==
==[[حدیث دار]]==
=== حدیث دار ===
{{همچنین|حدیث یوم‌الدار}}
یکی از [[نصوص جلیّ امامت امیر المؤمنین]] {{ع}}، “حدیث الدار” است که به «[[حدیث بدء الدعوه]]» نیز معروف است. این [[حدیث]] در منابع حدیثی، [[تاریخی]] و [[تفسیری]] [[شیعه]] و [[اهل‌سنت]] آمده است. مفاد این حدیث آن است که [[آیه کریمه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> نازل شد و [[پیامبر]] {{صل}} مأموریت یافت نزدیک‌ترین [[خویشاوندان]] خود را [[انذار]] کند. حضرت، آنان را در [[خانه]] یا [[شعب]] [[ابوطالب]] گرد آورد و پس از [[پذیرایی]] از آنها، آنان را به [[آیین اسلام]] [[دعوت]] کرد و یادآور شد که هرکس به او [[ایمان]] آورد [[وارث]]، [[وصی]] و [[جانشین]] وی خواهد بود. از میان آنان، تنها [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} دعوت او را پاسخ داد و [[پیامبر اکرم]] {{صل}} وی را وارث، وصی و جانشین خود معرفی کرد.


===بررسی [[حدیث دار]]===
متکلمان امامیه این [[حدیث]] را به عنوان [[دلیل]] بر [[امامت]] و نمونه‌ای از نص جلی بر [[خلافت]] [[امیر المؤمنین]] آورده‌اند. در [[حدیث]] [[یوم‌الانذار]] کلماتی که [[رسول اکرم]] {{صل}} درباره [[علی]] {{ع}} فرموده‌اند مانند: {{متن حدیث|إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیِّی‏ وَ خَلِیفَتِی‏ فِیکُمْ‏ فَاسْمَعُوا لَهُ‏ وَ أَطِیعُوهُ}}، به صراحت بر مدعای [[امامیه]] در [[خلافت]] و [[جانشینی]] و [[لزوم اطاعت]] از [[امیر المؤمنین]] {{ع}} به عنوان [[خلافت]] و [[وصایت]] دلالت دارد. مخاطبان هم در آن جلسه چیز دیگری برداشت نکردند لذا به [[ابوطالب]] از روی طعنه و [[استهزا]] گفتند: تو را [[فرمان]] داد تا حرف پسرت را بشنوی و [[اطاعت]] کنی<ref>ر.ک: [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]].</ref>.
۱. '''نبود [[حدیث]] در [[صحیح بخاری]] و مسلم''': [[سلیم]] البشری گفته است [[عامه]] برای سند این حدیث اعتباری قائل نیستند و از سوی دیگر، [[بخاری]] و مسلم آن را نقل نکرده‌اند»<ref>المراجعات، ص۲۰۳. المراجعة ٢٠.</ref>. اما بیشتر [[علمای اهل سنت]] حدیث «دار» را صحیح و معتبر دانسته و کسانی نیز آن را مسلّم فرض کرده‌اند. [[احمد بن حنبل]] نیز آن را به [[سند صحیح]] در [[مسند]] خود آورده است.
نیآمدن این حدیث در [[صحاح]] بخاری و مسلم، در [[صحت]] یا [[ضعف]] آن تأثیر نمی‌گذارد؛ زیرا نه آنان ادعا کرده‌اند که همه [[روایات صحیح]] السند را نقل کرده‌اند و نه کسی دیگری چنین [[اعتقادی]] دارد؛ وگرنه بسیاری از [[روایات]] موجود در صحاح و مسانید [[اهل سنت]] را می‌بایست به کناری می‌گذاشتند و همه آنها را [[ضعیف]] می‌دانستند. افزون بر این، به تصریح بخاری و مسلم بسا احادیثی که از [[خوف]] حجیم شدن کتابشان، نقلشان نکرده‌اند؛ پس چنین نیست که هر [[حدیث صحیح]] السندی در کتاب آن دو یافت شود. اهل سنت خود بر این دعوی متفقند بلکه خود [[شیخین]] نیز به آن اشاره کرده‌اند<ref>شرح [[صحیح مسلم]] (المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج)، ج۱، ص۳۷.
ر.ک: زاد المعاد فی هدی خیر العباد، محمد بن ابی‌بکر ایوب الزرعی ابو عبدالله ابن القیم الجوزیه، ج۴، ص۶۰.</ref>.


همچنین گفتنی است که بخاری و مسلم این حدیث را به سبب ناسازگاری‌اش با [[رأی]] و عقیده‌شان درباره [[خلافت]] نقل نکرده‌اند و همین سبب اساسی [[اعراض]] از نقل بسیاری از [[احادیث]] است. آنان می‌ترسیدند که چنین روایاتی به مستمسک [[شیعه]] بدل شود. بنابراین آنها را [[کتمان]] کرده‌اند. کسی که از [[سلوک]] بخاری در مواجهه با [[امیر المؤمنین]]{{ع}} و دیگر [[اهل بیت]]{{عم}} [[آگاه]] باشد، به [[نیکی]] می‌داند که چگونه قلم او هنگام رسیدن به [[فضایل اهل بیت]]{{عم}} خشک شده یا شکسته است و هرگز از نبود این حدیث و مانند آن در کتاب او [[تعجب]] نمی‌کند.
=== حدیث وصایت ===
{{همچنین|حدیث وصایت}}
[[وصیت]] کردن به انگیزه دوام [[شریعت الهی]]، [[سیره]] همیشگی [[انبیا]] بوده است. [[پیامبر خدا]]{{صل}} بارها و به مناسبت‌های گوناگون با عبارت‌های صریح، به [[فرمان خدا]] [[امام علی]]{{ع}} را [[وصی]] خود خواند که برخی از آنها عبارت است از:
# «بی‌گمان، هر [[پیامبری]] وصی و وارثی دارد و علی، وصی و [[وارث]] من است»<ref>تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۳۹۲.</ref>.
# [[پیامبر]]{{صل}} در [[بیماری]] وفاتش به [[فاطمه]]{{س}} فرمود: «من [[خاتم پیامبران]] و گرامی‌ترین آنان نزد [[خدا]] و بهترین [[آفریدگان]] نزد خدایم و پدر توام. وصی من [نیز] بهترین [[اوصیا]] و محبوب‌ترین آنان نزد خدا و [[همسر]] توست»<ref>المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۷؛ المعجم الأوسط، الطبرانی، ج۶، ص۳۲۷؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۱۳۰.</ref>.
# پیامبر{{صل}} فرمود: «[[سوگند]] به آنکه مرا به [[حق]] برانگیخت! [[خداوند]]، پیامبری گرامی‌تر از من نزد خودش و وصی‌ای گرامی‌تر از وصی من، علی{{ع}} برنیانگیخت»<ref>الأمالی، ص۱۰۶.</ref>.
# پیامبر{{صل}} فرمود: «هر که [[دوست]] دارد [[روز]] و شب در [[رحمت خدا]] به سر بَرد، شکی به [[دل]] راه ندهد که [[دودمان]] من بهترین دودمان و وصی‌ام [[برترین]] اوصیاست»<ref>ینابیع المودة لذوی القربی حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ج۲، ص۲۶۷.</ref>.


۲. '''ضعف [[سند حدیث]]''': [[علمای اهل سنت]] به [[درستی]] سند [[حدیث دار]]، تصریح کرده‌اند. اما برخی از آنان همچون [[ابن تیمیه]]، شبهه‌هایی درباره سند این [[حدیث]] مطرح کرده‌اند که اکنون بررسی می‌شوند. ابن تیمیه گفته است:
این گفته‌های [[پیامبر خدا]]{{صل}} درباره علی{{ع}} به اندازه‌ای فراوان بوده که واژه «[[وصی]]» به وصفی شناخته شده و بدون ابهام برای علی{{ع}} بدل شده است. این واژه در گفتارها و سروده‌ها به کار می‌رفت و بسیاری از [[مسلمانان]] صدر اسلام، بدون هیچ تردیدی علی{{ع}} را مصداق آن می‌دانستند<ref>معالم المدرستین، مرتضی عسکری، ترجمه محمدجواد کرمی، ج۱، ص۲۸۹.</ref>.
[[طبری]] درباره [[سند روایت]] گفته است: در سند آن [[ابو مریم]] [[کوفی]] است که [[اجماع]] بر ترک اوست و احمد او را غیر [[ثقه]] و [[ابن المدینی]] او را متهم به [[جعل حدیث]] کرده است. [[ابن ابی‌حاتم]] با اشاره به حضور [[عبدالله بن عبدالقدوس]] در [[سند حدیث]] گفته است: [[دارقطنی]] او را [[تضعیف]] کرده و [[نسائی]] او را غیر ثقه معرفی کرده است و ابن معین می‌گوید: او چیزی به حساب نمی‌آید. او [[رافضی]] خبیثی است»<ref>منهاج السنة النبویة، ج۴، صص ۸۱ – ۸۳.</ref>.


این حدیث نزد [[اهل معرفت]] به [[احادیث]]، [[کذب]] محسوب می‌گردد و کسی نیست که اطلاع و [[آگاهی]] به [[علم حدیث]] داشته باشد، مگر اینکه به کذب و [[دروغ]] بودن این حدیث [[علم]] و [[یقین]] پیدا کند. از این رو، هیچ یک از آنها این [[روایت]] را در منابع [[روائی]] نقل نکرده‌اند<ref>منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۰۲. {{عربی|ان هذا الحديث كذب عند أهل المعرفة بالحديث، فما من عالم يعرف الحديث إلا و هو يعلم أنه كذب موضوع، و لهذا لم يروه أحد منهم في الكتب التي يرجع اليها في المنقولات، لأن أدنى من له معرفة بالحديث يعلم أن هذا كذب}}.</ref>.
[[روایات]] «[[وصایت]]»، پاسخ روشنی به آن [[پرسش]] اساسی است. [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[آیین]] «وصی‌گزینی» را شیوه همه [[پیامبران]] می‌دانسته و از این‌رو، خودش که خاتم جریان [[رسالت]] به شمار می‌رفته، به تعیین، [[وارث]] ملزم بوده است. از سوی دیگری با صراحت، ویژگی‌های «[[وصایت]]» خود را در [[امامت]] و [[دانش]]، شناسانده است<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص ۲۶۰ ـ ۲۶۵.</ref>.
او همچنین [[شبهه]] دیگری را درباره شمار افراد [[بنی‌هاشم]] در سند مطرح کرده است:
[[فرزندان عبد المطلب]] هنگام [[نزول]] این [[آیه]] {{متن قرآن|أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> هرگز به چهل نفر نرسیدند. [پس اینکه می‌گویند [[پیامبر]]{{صل}} چهل نفر از فرزندان عبد المطلب را در [[خانه]] خود جمع کرد، دروغ است؛ در نتیجه اصل [[حدیث یوم الانذار]] دروغ است]<ref>منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۰۲. {{عربی|أن بني عبد المطلب لم يبلغوا أربعين رجلا حين نزلت هذه الآية}}.</ref>.


'''بررسی و [[نقد]]'''
=== حدیث منزلت ===
# ابو مریم کوفی، شخصی عادی نیست که با تضعیف [[دروغین]] و واهی [[ابن تیمیه]] و دیگران وثاقتش را از دست بدهد؛ زیرا بیشتر علمای رجالی [[اهل سنت]] او را ستوده‌اند که این [[مدح]]، [[وثاقت]] و [[صداقت]] او را ثابت می‌کند؛ برای نمونه [[ابن عقده]]، او را [[تحسین]] کرده<ref>لسان المیزان، ج۴، ص۴۲. {{عربی|قال ابن عدي: سمعت ابن عقدة يثني على أبي مریم و يطريه و تجاوز الحد في مدحه، حتى قال: لو ظهر علم أبي مريم ما اجتمع الناس إلى شعبة}}.</ref> و شعبه درباره‌اش گفته است: {{عربی|لم ار احفظ منه}}<ref>لسان المیزان، ج۴، ص۴۲.</ref>؛ «من حافظی چون او ندیدم». [[ابن حجر]] می‌گوید: «ابن شعبه جز از [[ثقه]] [[روایت]] نمی‌کند»<ref>لسان المیزان، ج۱، ص۱۵. {{عربی|من عرف من حاله أنه لا يروي إلا عن ثقة، فإنه إذا روي عن رجل: وصف بكونه ثقة عنده، كمالك و شعبة و القطان و ابن مهدي، و طائفة ممن بعدهم}}.</ref>. همچنین گفته است: {{عربی|شيعيّاً أو رافضيّاً لا يضرُ بوثاقته}}؛ «[[شیعه]] بودن او به وثاقتش آسیب نمی‌رساند». [[عجلی]] می‌گوید: {{عربی|ثقة، فيه تشيّع}}؛ «او [[معتمد]] است، اما به [[تشیع]] می‌گراید». [[ابوداوود]] گفته است: {{عربی|صدوق إلا أنه يتشيع}}؛ «او راست‌گو، اما شیعه گراست». من می‌گویم شیعه بودن ضرر نمی‌رساند، وقتی در گرفتن و بیان [[حدیث]] پابرجا باشد؛ مخصوصاً وقتی که به عقیده‌اش [[دعوت]] نکند<ref>هدی الساری مقدمة فتح الباری شرح صحیح البخاری، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل العسقلانی الشافعی، صص ۳۸۲، ۳۹۸ و ۴۱۰. {{عربی|قلت: أما التشيع فقد قدمنا أنه إذا كان ثبت الأخذ و الأداء لا يضره لا سيما و لم يكن داعية إلى رأيه}}.</ref>. [[بخاری]] و [[ترمذی]] و [[ابن ماجه]] از وی روایت نموده‌اند: «او [[رافضی]] مشهور است، اما [[انسان]] راست‌گو و مورد [[اعتماد]] است»<ref>هدی الساری مقدمة فتح الباری شرح صحیح البخاری، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل العسقلانی الشافعی، ص۴۱۰. {{عربی|... إلا أنه كان صدوقا و ثقة}}.</ref>. [[تضعیف]] [[عبدالله بن عبد]] [[القدوس]] نیز درست نیست؛ زیرا کسانی از علمای رجالی اهل سنت او را [[توثیق]] کرده‌اند؛ برای نمونه [[ابن حجر]] او را «[[صدوق]]» خوانده و در [[تهذیب]] التهذیب، [[ثقه]] بودن او را از [[محمد بن عیسی]] نقل کرده است. نیز [[ابن حبان]] او را در جرگه [[ثقات]] آورده است. او از [[رجال]] [[ترمذی]] به شمار می‌رود که [[مدح]] آنان بر [[جرح]] دیگران مقدّم است؛ زیرا جرح دیگران [[انگیزه]] مذهبی دارد؛ چراکه او به ظاهر [[شیعه]] بوده است. بنابراین [[ابن عدی]] می‌گوید: «بیشتر روایاتش در [[فضایل اهل بیت]]{{عم}} است». آیا می‌توان کسی که فضایل اهل بیت{{عم}} را نقل کرده است تنها بدین سبب [[نیکو]] [[تضعیف]] کرد<ref>امام‌شناسی و پاسخ به شبهات (۲)، علی‌اصغر رضوانی، ص۱۸۳.</ref>؟!
{{همچنین|حدیث منزلت}}
# [[حدیث]] «[[یوم الدار]]» [[مستفیض]] است و از یک طریق نقل نشده است. بلکه آن را به طرق فراوان نقل کرده و همه [[علمای اهل سنت]] آن را معتبر دانسته و تصحیح کرده‌اند<ref>ر.ک: کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی، ج۱۳، ص۱۲۸، رقم ۳۶۴۰۸؛ الهیثمی أبو الحسن علی بن أبی‌بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۸، ص۳۰۲؛ شرح نهج البلاغة، ج۱۳، ص۲۴۳؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۲. المقدسی الحنبلی، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد، الأحادیث المختارة: {{عربی|الذي التزم فيه بأن لا يروي في كتابه هذا إلا الروايات الصحيحة المعتبرة. ابن تيمية يصرح بأن أحاديث المختارة أصح و أقوى من أحاديث المستدرك}}. ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۱۱.</ref>. پس با فرض اینکه یکی از سندهای آن [[ضعیف]] باشد، طرق فراوان دیگرش، [[ضعف]] آن را جبران و تقویت می‌کند<ref>فتح الباری شرح صحیح البخاری، مقدمه فتح الباری.</ref>.
در [[استدلال]] به حدیث منزلت برای افاده عموم [[منزلت]] که از جمله آن [[جانشینی]] و تصدی امور بعد از [[رسول الله]] {{صل}} است به وجوهی [[استدلال]] شده<ref>ر.ک: تلخیص الشافی، ج ۲، ص ۲۲۰ و بالمنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۵۳. نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار، ج۱۷، ص۲۷۱ و براهین و نصوص امامت، ص۳۴۳.</ref>، مانند اینکه تمام [[شئون]] [[رسول خدا]] {{صل}} برای [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ثابت است به غیر از شان [[نبوت]] زیرا:
#بسیاری از علمای اهل سنت شمار [[بنی‌هاشم]] را هنگام [[نزول آیه]]، بیش از چهل نفر دانسته‌اند<ref>ر.ک: الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۸۷؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۵۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۳۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۴۸؛ الکشف والبیان، ج۷، ص۱۸۲؛ شواهد التنزیل، ج۱، صص ۵۸۰ و ۴۲۰ و ۴۲۱ و ۴۸۶؛ المعجم الأوسط، سلیمان بن أحمد بن أیوب ابوالقاسم الطبرانی، ج۲، ص۲۷۶؛ الدر المنثور، ج۵، ص۹۷؛ کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین، الهندی ج۳۱، ص۱۲۸، رقم ۳۶۴۰۸.</ref>. برای نمونه، [[طبری]] به نقل از [[امام علی]]{{ع}} می‌نویسد: «در آن [[روز]] شمار آنان کمابیش چهل بود»<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۲.</ref>.
# اگر منظور [[حدیث]] یک [[منزلت]] از منازل [[هارون]] نسبت به [[موسی]] باشد این [[باطل]] است چون استثناء [[دلیل]] بر [[کثرت]] و عموم است و استثناء از [[منزلت]] واحد معقول نیست.
# اگر منظور [[حدیث]] چندین [[منزلت]] باشد ولی به صورت مجمل و مبهم که بیان نکرده است آن بعض منازل کدامند، این هم [[باطل]] است چون با [[کلام]] [[حکیم]] سازگار نیست که بگوید بعض منازل ثابت است مگر [[نبوت]] و آن بعض را بیان نکند و مبهم بگذارد.
# منظور [[حدیث]] همه منازل‌ [[هارون]] نسبت به [[موسی]] باشد این احتمال درست است زیرا که استثناء همیشه از عموم و کلیت است. وقتی این معنا صحیح شد می‌گوئیم: از جمله منازل [[هارون]] نسبت به [[موسی]] [[خلافت]] بود که این [[منزلت]] هم برای امیرالمؤمنین علی {{ع}} ثابت است منتهی‌ [[هارون]] قبل از [[موسی]] مرد و [[خلافت]] بعد از [[موسی]] برای او فعلیت نیافت برخلاف [[علی]] {{ع}} نسبت به [[رسول اکرم]] {{صل}}<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد قسم الالهیات، ص ۱۹۲. </ref>.<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)| معارف و عقاید ۵ ج۱]].</ref>


۳. '''نبودن کلمه «خلیفتی»'''
=== حدیث غدیر ===
[[فضل بن روزبهان]] می‌گوید: «کلمه «خلیفتی» که محور [[استدلال]] است، در [[روایت]] احمد موجود نیست و این را رافضه افزوده‌اند»<ref>دلایل الصدق، شیخ محمدحسن مظفر، ج۲، ص۳۵۹. {{عربی|إن كلمة خليفتي التي هي مورد الاستدلال غير موجودة في مسند أحمد، و هي من إلحاقات الرافضة}}.</ref>.
{{همچنین|حدیث غدیر}}
[[ولایت]] که به معناى "اولى به تصرّف"، سرپرستى، [[زعامت]] و پیشوایى است، در [[قرآن]] و [[حدیث]] براى [[امام علی|حضرت على]] {{ع}} و [[امامان]] قرار داده شده است. عنوان ولىّ، مولى و [[ولایت]] بارها از زبان [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] {{صل}} دربارۀ [[امام علی|امیر المؤمنین]] {{ع}} اطلاق شده و او را ولىّ [[مؤمنین]] و مولاى [[مسلمین]] قرار داده است. آنچه در [[غدیر خم]] مطرح شده، یکى از آن موارد است. [[قرآن کریم]] هم در آیۀ [[ولایت]] {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>سوره مائده آیه ۵۵.</ref> آن را بیان کرده و [[اطاعت]] اولى الأمر هم در آیۀ دیگرى [[واجب]] شمرده شده است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۲۱؛ [[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص۱۳۰ ـ ۱۳۴؛ [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت امام علی (مقاله)|امامت امام علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۴۵۴-۴۵۵.</ref>.


'''پاسخ''': [[حدیث دار]] با کلمه خلیفتی در [[حدیث]] احمد آمده است:
=== حدیث هدایت ===
کیست که [[قرض]] و وعده‌های مرا ضمانت کند، در نتیجه [[جانشین]] من گردد و با من در [[بهشت]] باشد؟ مردی که [[راوی]] اسم او را نبرده، گفت: «ای [[رسول خدا]]! آیا کسی را پیدا می‌کنی که قبول کند؟»<ref>مسند أحمد، ج۱، ص۱۱۱.</ref>.
{{همچنین|حدیث هدایت}}
این حدیث در دیگر [[منابع اهل سنت]] نیز آمده است و اگر افزودگی کلمه «خلیفتی» محتمل بود، دست کم یکی از بزرگان در این‌باره یادآوری می‌کرد<ref>تاریخ الطبری، ۲، ص۶۲. {{عربی |من یضمن عنی دینی و مواعیدی و یکون معی فی الجنة، و یکون خلیفتی فی أهلی... فقال علی رضی الله عنه أنا}}؛ المعجم الأوسط الحاکم الحسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۲۷۶؛ ج۱، صص ۴۸۶ - ۵۴۳؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۴۷؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۳۶۴؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۵۳؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۸، ص۳۰۲؛ الدر المنثور، ج۵، ص۹۷؛ کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ج۱۳، ص۱۲۸، رقم ۳۶۴۰۸.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۵۵.</ref>
[[طبری]] به نقل از [[ابن عباس]] می‌گوید: زمانی که [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ}}<ref>«تو فقط هشداردهنده هستی و هر قومی هدایت‌گری دارد»، سوره رعد، آیه ۷.</ref>، نازل شد، [[پیامبر خدا]]{{صل}} دست به سینه نهاد و فرمود: «من هشدار دهنده هستم و هر گروهی هدایت‌گری دارد» و با دستش به شانه علی{{ع}} اشاره کرد و فرمود: «ای علی! تو آن هدایت‌گری. پس از من، ره‌یافتگان، به وسیله تو [[هدایت]] می‌شوند»<ref>جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۸، ص۱۰۸؛ التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۹، ص۱۵.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص ۲۷۹.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:IM010218.jpg|22px]] [[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|'''امامت و دلائل انتصابی بودن آن''']]
# [[پرونده:1368914.jpg|22px]] [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|'''معارف و عقاید ۵''']]
# [[پرونده:IM010218.jpg|22px]] [[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|'''امامت و دلایل انتصابی بودن آن''']]
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]
# [[پرونده:1368142.jpg|22px]] [[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|'''درسنامه امام‌شناسی''']]
# [[پرونده:440259451.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت امام علی (مقاله)|'''امامت امام علی''']]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۴۳: خط ۵۲:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:امامت]]
[[رده:امامت خاصه]]
[[رده:امامت خاصه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۰۲

ادله روایی امامت خاصه

حدیث دار

یکی از نصوص جلیّ امامت امیر المؤمنین (ع)، “حدیث الدار” است که به «حدیث بدء الدعوه» نیز معروف است. این حدیث در منابع حدیثی، تاریخی و تفسیری شیعه و اهل‌سنت آمده است. مفاد این حدیث آن است که آیه کریمه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۱] نازل شد و پیامبر (ص) مأموریت یافت نزدیک‌ترین خویشاوندان خود را انذار کند. حضرت، آنان را در خانه یا شعب ابوطالب گرد آورد و پس از پذیرایی از آنها، آنان را به آیین اسلام دعوت کرد و یادآور شد که هرکس به او ایمان آورد وارث، وصی و جانشین وی خواهد بود. از میان آنان، تنها علی بن ابی‌طالب (ع) دعوت او را پاسخ داد و پیامبر اکرم (ص) وی را وارث، وصی و جانشین خود معرفی کرد.

متکلمان امامیه این حدیث را به عنوان دلیل بر امامت و نمونه‌ای از نص جلی بر خلافت امیر المؤمنین آورده‌اند. در حدیث یوم‌الانذار کلماتی که رسول اکرم (ص) درباره علی (ع) فرموده‌اند مانند: «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیِّی‏ وَ خَلِیفَتِی‏ فِیکُمْ‏ فَاسْمَعُوا لَهُ‏ وَ أَطِیعُوهُ»، به صراحت بر مدعای امامیه در خلافت و جانشینی و لزوم اطاعت از امیر المؤمنین (ع) به عنوان خلافت و وصایت دلالت دارد. مخاطبان هم در آن جلسه چیز دیگری برداشت نکردند لذا به ابوطالب از روی طعنه و استهزا گفتند: تو را فرمان داد تا حرف پسرت را بشنوی و اطاعت کنی[۲].

حدیث وصایت

وصیت کردن به انگیزه دوام شریعت الهی، سیره همیشگی انبیا بوده است. پیامبر خدا(ص) بارها و به مناسبت‌های گوناگون با عبارت‌های صریح، به فرمان خدا امام علی(ع) را وصی خود خواند که برخی از آنها عبارت است از:

  1. «بی‌گمان، هر پیامبری وصی و وارثی دارد و علی، وصی و وارث من است»[۳].
  2. پیامبر(ص) در بیماری وفاتش به فاطمه(س) فرمود: «من خاتم پیامبران و گرامی‌ترین آنان نزد خدا و بهترین آفریدگان نزد خدایم و پدر توام. وصی من [نیز] بهترین اوصیا و محبوب‌ترین آنان نزد خدا و همسر توست»[۴].
  3. پیامبر(ص) فرمود: «سوگند به آنکه مرا به حق برانگیخت! خداوند، پیامبری گرامی‌تر از من نزد خودش و وصی‌ای گرامی‌تر از وصی من، علی(ع) برنیانگیخت»[۵].
  4. پیامبر(ص) فرمود: «هر که دوست دارد روز و شب در رحمت خدا به سر بَرد، شکی به دل راه ندهد که دودمان من بهترین دودمان و وصی‌ام برترین اوصیاست»[۶].

این گفته‌های پیامبر خدا(ص) درباره علی(ع) به اندازه‌ای فراوان بوده که واژه «وصی» به وصفی شناخته شده و بدون ابهام برای علی(ع) بدل شده است. این واژه در گفتارها و سروده‌ها به کار می‌رفت و بسیاری از مسلمانان صدر اسلام، بدون هیچ تردیدی علی(ع) را مصداق آن می‌دانستند[۷].

روایات «وصایت»، پاسخ روشنی به آن پرسش اساسی است. پیامبر خدا(ص) آیین «وصی‌گزینی» را شیوه همه پیامبران می‌دانسته و از این‌رو، خودش که خاتم جریان رسالت به شمار می‌رفته، به تعیین، وارث ملزم بوده است. از سوی دیگری با صراحت، ویژگی‌های «وصایت» خود را در امامت و دانش، شناسانده است[۸].

حدیث منزلت

در استدلال به حدیث منزلت برای افاده عموم منزلت که از جمله آن جانشینی و تصدی امور بعد از رسول الله (ص) است به وجوهی استدلال شده[۹]، مانند اینکه تمام شئون رسول خدا (ص) برای امیرالمؤمنین (ع) ثابت است به غیر از شان نبوت زیرا:

  1. اگر منظور حدیث یک منزلت از منازل هارون نسبت به موسی باشد این باطل است چون استثناء دلیل بر کثرت و عموم است و استثناء از منزلت واحد معقول نیست.
  2. اگر منظور حدیث چندین منزلت باشد ولی به صورت مجمل و مبهم که بیان نکرده است آن بعض منازل کدامند، این هم باطل است چون با کلام حکیم سازگار نیست که بگوید بعض منازل ثابت است مگر نبوت و آن بعض را بیان نکند و مبهم بگذارد.
  3. منظور حدیث همه منازل‌ هارون نسبت به موسی باشد این احتمال درست است زیرا که استثناء همیشه از عموم و کلیت است. وقتی این معنا صحیح شد می‌گوئیم: از جمله منازل هارون نسبت به موسی خلافت بود که این منزلت هم برای امیرالمؤمنین علی (ع) ثابت است منتهی‌ هارون قبل از موسی مرد و خلافت بعد از موسی برای او فعلیت نیافت برخلاف علی (ع) نسبت به رسول اکرم (ص)[۱۰].[۱۱]

حدیث غدیر

ولایت که به معناى "اولى به تصرّف"، سرپرستى، زعامت و پیشوایى است، در قرآن و حدیث براى حضرت على (ع) و امامان قرار داده شده است. عنوان ولىّ، مولى و ولایت بارها از زبان پیامبر خدا (ص) دربارۀ امیر المؤمنین (ع) اطلاق شده و او را ولىّ مؤمنین و مولاى مسلمین قرار داده است. آنچه در غدیر خم مطرح شده، یکى از آن موارد است. قرآن کریم هم در آیۀ ولایت ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱۲] آن را بیان کرده و اطاعت اولى الأمر هم در آیۀ دیگرى واجب شمرده شده است[۱۳].

حدیث هدایت

طبری به نقل از ابن عباس می‌گوید: زمانی که آیه ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۱۴]، نازل شد، پیامبر خدا(ص) دست به سینه نهاد و فرمود: «من هشدار دهنده هستم و هر گروهی هدایت‌گری دارد» و با دستش به شانه علی(ع) اشاره کرد و فرمود: «ای علی! تو آن هدایت‌گری. پس از من، ره‌یافتگان، به وسیله تو هدایت می‌شوند»[۱۵].[۱۶]

منابع

پانویس

  1. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  2. ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
  3. تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۳۹۲.
  4. المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۷؛ المعجم الأوسط، الطبرانی، ج۶، ص۳۲۷؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۱۳۰.
  5. الأمالی، ص۱۰۶.
  6. ینابیع المودة لذوی القربی حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ج۲، ص۲۶۷.
  7. معالم المدرستین، مرتضی عسکری، ترجمه محمدجواد کرمی، ج۱، ص۲۸۹.
  8. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۲۶۰ ـ ۲۶۵.
  9. ر.ک: تلخیص الشافی، ج ۲، ص ۲۲۰ و بالمنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۵۳. نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار، ج۱۷، ص۲۷۱ و براهین و نصوص امامت، ص۳۴۳.
  10. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد قسم الالهیات، ص ۱۹۲.
  11. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱.
  12. سوره مائده آیه ۵۵.
  13. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۲۱؛ مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۳۰ ـ ۱۳۴؛ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۵۴-۴۵۵.
  14. «تو فقط هشداردهنده هستی و هر قومی هدایت‌گری دارد»، سوره رعد، آیه ۷.
  15. جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۸، ص۱۰۸؛ التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۹، ص۱۵.
  16. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۲۷۹.