نصوص جلی امامت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

متکلمان شیعه، نصوص امامت را به دو گونه جلی و خفی تقسیم کرده‌اند. نصّ جلیّ آن است که دلالت آن بر امامت روشن است و به استدلال و استناد به قراین و شواهد نیاز ندارد، و در نتیجه تأویل‌پذیر و مورد اختلاف نخواهد بود. بداهت، ضرورت، تأویل ناپذیری، صراحت، بی‌نیازی از استدلال و انضمام مقدمات و مورد اتفاق بودن، ویژگی‌هایی است که در سخنان متکلمان شیعه برای نصّ جلی بیان شده است. نصّ خفی با ویژگی‌های مخالف آنها شناخته شده است[۱].

فرقه‌های شیعی بر اینکه امامت علی (ع) منصوص است اتفاق دارند، ولی در اینکه نص بر امامت امیرالمؤمنین (ع) جلیّ است یا خفیّ، متفق نیستند. از دیدگاه شیعه امامیه (اثناعشریه) امامت امیرالمؤمنین (ع) منصوص به نص جلیّ و خفیّ است، ولی فرقه‌های دیگر شیعی، امامت آن حضرت را منصوص به نصّ خفیّ می‌دانند[۲]. در این میان شیعه زیدیه، امامت امیرالمؤمنین (ع) را منصوص به نصّ خفیّ می‌داند، ولی به وجود نص جلی بر امامت امام حسن و امام حسین (ع) معتقد است و آن را این حدیث پیامبر (ص) می‌داند که فرمود: «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»، “حسن و حسین امام‌اند، خواه قیام کنند و خواه قعود کنند”[۳].

نصوص جلیّ در کتاب‌های کلامی

متکلمان امامیه در کتاب‌های کلامی خود نمونه‌هایی از نصوص جلی بر امامت امیرالمؤمنین (ع) را نقل کرده‌اند. در این میان، سه حدیث اول پیش‌تر مورد استناد واقع شده است:

  1. حدیث:«سَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ‌»؛ “بر علی (ع) به‌عنوان امیرمؤمنان سلام بگویید”.
  2. حدیث: «هذا خلیفتی فیکم من بعدی فاسمعوا له و اطیعوا »؛ “این (علی (ع)) جانشین من در بین شماست، سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید”.
  3. حدیث الدار که وقتی پیامبر اکرم (ص) از سوی خدای متعال مأموریت یافت که نبوت خود را به خویشاوندانش ابلاغ کند: وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۴]، سه نوبت، آنان را به خانه ابوطالب دعوت و پس از پذیرایی از آنها مأموریت خویش را به آنان ابلاغ کرد، و فرمود: «ایکم یؤازرنی علی هذا الأمر حتی یکون أخی و وصیی و خلیفتی من بعدی» «کدامیک از شما مرا یاری می‌کند تا برادر، وصی و جانشینم باشد”. آنان به پیامبر (ص) پاسخ ندادند، جز علی (ع) که در هر سه نوبت، وفاداری خود را به پیامبر اعلان کرد و پیامبر (ص) در نوبت سوم به او فرمود: «أَنْتَ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي‌»؛ “تو برادر، وصی و جانشین من هستی”[۵].
  4. «عَلِيٌّ إِمَامَكُمْ »[۶]؛ “علی پیشوای شماست”.
  5. «أنت أخی و وصی و خلیفتی من بعدی و قاضی دینی »[۷] (به کسر دال)؛ “تو برادر، وصی و جانشین من پس از من، و قاضی دین من هستی”.
  6. «الم ترض أن تکون اخی و وصییّ و خلیفتی من بعدی»[۸]؛ “آیا خشنود نیستی که برادر، وصی و جانشین من پس از من باشی؟ ”
  7. «أنت سید المسلمین و امام المتقین و قائد الغر المحجلین »[۹]؛ “تو بزرگ مسلمانان و پیشوای پرهیزگاران و پیشاهنگ روسپیدانی”.
  8. «إِنَّ اللَّهَ اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَنِي منها فجعلنی نبیّاً، ثمّ اطّلع ثانیة فاختار منها علیّا فجعله اماما، ثمّ أمرنی أن اتّخذه أخا و وصیّاً و وزیرا »[۱۰]؛ “خداوند به زمین نظری خاص کرد و مرا برگزید و پیامبر قرار داد، سپس نظر دیگری کرد و علی را برگزید و امام قرار داد، آنگاه به من دستور داد که او را برادر، وصی و وزیر خود قرار دهم”.
  9. عبداللّه بن سمره می‌گوید که به پیامبر (ص) گفتم: “ای رسول خدا، مرا به طریق نجات ارشاد کن”. پیامبر (ص) فرمود: “ای فرزند سمره! هرگاه اهواء و آرا، مختلف و پراکنده شد بر تو باد به رجوع به علی بن ابیطالب (ع)، زیرا او امام امت من و جانشین من بر آنان است”[۱۱]؛
  10. سلمان فارسی می‌گوید بر پیامبر (ص) وارد شدم دیدم حسین (ع) را بر دامن دارد و چشمان او را می‌بوسد و می‌گوید: “تو بزرگ و فرزند بزرگ هستی، تو امام و پدر امامان هستی، تو حجت و فرزند حجت و پدر نُه حجت هستی که نهمین آنان قائم آنان است”[۱۲].
  11. ابن عباس از پیامبر (ص) روایت کرده است که پروردگارم در معراج به من فرمود: ای محمد! چرا از میان آدمیان، فردی را به عنوان وزیر، برادر و وصی خود برنگزیده‌ای؟ ” گفتم: “چه کسی را برگزینم؟ ” خداوند فرمود: “ای محمد! علی بن ابی طالب را برای تو اختیار کردهام”[۱۳]. ۱۲. وقتی آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۴] نازل شد، جابر بن عبداللّه به پیامبر (ص) گفت: “ای رسول خدا! خدا و رسولش را شناخته‌ام، اما اولیالأمر- که خداوند، اطاعت از آنان را با اطاعت از تو همراه کرده است - چه کسانی‌اند؟ ” رسول خدا (ص) فرمود: “آنان جانشینان من هستند که اولین آنها علی بن ابی طالب (ع) است”[۱۵].
  12. اصبغ بن نباته گفته است: امیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب (ع) به‌سوی ما بیرون آمد، در حالی که دستش در دست فرزندش حسن بود، و می‌گفت که پیامبر (ص) به سوی مسلمانان بیرون آمد، در حالی که دست من در دست او بود و می‌گفت: “برترین خلق پس از من و سیّد آنان این برادرم است. او پیشوای هر مسلمان و امیر هر مؤمنی پس از من است. [سپس حضرت علی (ع) فرمود] آگاه باشید که من می‌گویم: برترین خلق پس از من و سید آنان این فرزندم است. او پیشوای هر مسلمان و مولای هر مؤمنی پس از من است”[۱۶]؛
  13. سلمان فارسی گفته است که پیامبر (ص) به فاطمه (س) فرمود: “خداوند به سوی زمین، نظر خاصی کرد و پدرت را برگزید. سپس نظر خاص دیگری کرد و همسرت را برگزید. آنگاه به من وحی کرد که تو را به ازدواج او درآورم، و وی را ولی و وزیر برگزینم، و جانشین خود در امّتم قرار دهم: پس پدرت برترین پیامبران، و همسرت برترین اوصیاست و تو نخستین فردی از خویشان من هستی که به من ملحق خواهی شد”[۱۷].
  14. زید بن ارقم می‌گوید شنیدم پیامبر (ص) به علی (ع) می‌فرمود: “تو امام و خلیفه پس از من هستی”[۱۸].
  15. از زبیر سؤال شد درباره علی (ع) از پیامبر (ص) چه شنیده است، گفت: “شنیدم که می‌فرمود: علی (ع) با حق و حق با علی (ع) است، و او امام و خلیفه پس از من است. وی بر تأویل می‌جنگد، چنانکه من بر تنزیل جنگ کردم”[۱۹].
  16. عمار بن یاسر می‌گوید در برخی از غزوات با پیامبر (ص) بودم و علی (ع) پرچمداران سپاه دشمن را کشته و جمع آنان را متفرق ساخته بود. نزد پیامبر (ص) آمدم و گفتم: “ای رسول خدا! بهدرستی که علی (ع) حق جهاد در راه خدا را ادا کرد”. رسول خدا (ص) فرمود: “زیرا او از من و من از اویم او وارث علم من، و قضاکننده دین من، و تحققبخش به وعده من، و جانشین من است. جنگ با او جنگ با من، و جنگ با من جنگ با خداست، و سازش با او سازش با من، و سازش با من سازش با خداست”[۲۰].
  17. اصبغ بن نباته گفته است: عمران بن حصین می‌گفت از پیامبر (ص) شنیدم که به علی بن ابی طالب (ع) می‌فرمود: “تو وارث علم من، و امام و خلیفه پس از من هستی”[۲۱].
  18. حذیفة بن یمان می‌گوید: به پیامبر (ص) گفتم: “چه کسی را جانشین خود قرار می‌دهی؟ ” پیامبر (ص) فرمود: “موسی بن عمران، چه کسی را جانشین خود ساخت؟ ” گفتم: “یوشع بن نون”. پیامبر (ص) فرمود: “وصی و جانشین من علی بن ابی طالب (ع) است که پیشوای نیکان و قاتل کافران است، و هر کس او را واگذارد، به خذلان خدا گرفتار خواهد شد”[۲۲].[۲۳]

نصوص جلی در منابع روایی

منابع روایی شیعه

نصوص پیشین را از منابع کلامی امامیه نقل کردیم. این نصوص برگرفته از منابع معتبر روایی شیعه است که به صورت متواتر یا متظافر نقل شده‌اند. علاوه بر نصوص یاد شده، نصوص جلیّ دیگری نیز در منابع معتبر روایی شیعه نقل شده که نمونه‌هایی را در اینجا بازگو می‌کنیم اگر چه برخی از این نصوص، همان‌هاست که پیش از این از منابع کلامی بازگو کردیم.

  1. محدث کلینی در حدیثی مسند از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: وقتی ولایت علی (ع) نازل شد، پیامبر اکرم (ص) از اصحاب خود خواست که به علی (ع) به‌عنوان امیرمؤمنان سلام بگویند”[۲۴].
  2. وی در حدیث دیگری از امام باقر (ع) روایت می‌کند که فرمود: “وقتی دوران نبوت رسول خدا (ص) به پایان رسید، خداوند به او وحی کرد که دوران پیامبری تو پایان یافته است. بنابراین میراث علم و آثار نبوت را به علی بن ابی طالب (ع) بسپار، زیرا من میراث علم و نبوت را از ذریه تو قطع نخواهم کرد، همانگونه که در بیوت پیامبران پیشین این گونه بود”[۲۵].
  3. وی در حدیث دیگری از امام باقر (ع) روایت کرده است که محمد بن حنفیه به امام زین العابدین (ع) گفت: “تو میدانی که رسول خدا، وصیت و امامت پس از خود را به امیرالمؤمنین (ع) و پس از او به حسن (ع) و پس از وی به حسین (ع) سپرد”[۲۶].
  4. او در حدیث دیگری از امام صادق (ع) روایت کرده است که خداوند در معراج به پیامبر اکرم (ص) فرمود: “ای محمد! چه کسی پس از تو پیشوای امتت خواهد بود؟ پیامبر فرمود: خدا داناتر است. خداوند فرمود: علی بن ابی طالب (ع) امیرمؤمنان و سید مسلمانان، و پیشوای روسپیدان است”[۲۷].
  5. وی در حدیث دیگری از امام باقر (ع) روایت کرده که پیامبر اکرم (ص) فرمود: “نخستین وصی [پیامبر] بر زمین هبةاللّه فرزند آدم (ع) بود، و هیچ پیامبری بدون وصی نبود، و علی بن ابی طالب (ع) هبةاللّه برای محمد (ص) است که وارث علم اوصیا و پیامبران پیشین است و بر پیشانی عرش ثبت شده است که علی (ع)، امیر مؤمنان است”[۲۸].
  6. شیخ صدوق در حدیثی مسند از ابن عباس روایت کرده که شنیدم پیامبر (ص) به علی (ع) می‌فرمود: “ای علی! تو وصی من هستی. به امر پروردگارم تو را جانشین خود کردم، ای علی! تو پس از من مسائل مورد اختلاف امتم را برای آنان بیان می‌کنی، سخن تو سخن من، و امر تو امر من، و اطاعت از تو اطاعت از من، و اطاعت از من اطاعت از خداست، و معصیت تو معصیت من، و معصیت من معصیت خداوند بزرگ است”[۲۹].
  7. شیخ صدوق در حدیثی مسند از بریدہ اسلمی روایت می‌کند که پیامبر اکرم (ص) فرمود: “علی (ع) امام هر مؤمنی پس از من است”[۳۰].
  8. شیخ صدوق در حدیثی مسند از پیامبر اکرم (ص) روایت کرده که فرمود: “ای مردم! علی خلیفه خدا و خلیفه من بر شما پس از من است. او امیر مؤمنان و بهترین اوصیا است. هر کس با او نزاع کند، با من نزاع کرده، و هر کس به او ظلم کند، به من ظلم کرده است”[۳۱].
  9. شیخ صدوق در حدیثی مسند از امام حسین (ع) روایت می‌کند که بریده به من گفت: “پیامبر (ص) به ما دستور داد که به پدرت به‌عنوان امیرمؤمنان سلام بگوییم”[۳۲].
  10. شیخ صدوق به طور مسند از ابوسعید خدری روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود: “هر کس من ولی او هستم، علی (ع) ولی اوست، و هر کس من امام او هستم، علی (ع) امام اوست، و هر کس من نذیر او هستم، علی (ع) نذیر اوست، و هر کس من هادی او هستم، علی (ع) هادی اوست، و هر کس من وسیله او به سوی خدا هستم، علی (ع) وسیله او به سوی خداست و خدا میان او و دشمنش داوری می‌کند”[۳۳].
  11. شیخ صدوق به طور مسند از ابوسعید خدری از رسول اکرم (ص) درباره معنای آیه وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ[۳۴] پرسید. پیامبر (ص) فرمود: “از ولایت علی (ع) سؤال خواهد شد، زیرا خداوند آنان را آگاه کرده بود که او جانشین پیامبر (ص) است”[۳۵].
  12. شیخ صدوق به طور مسند از ابن عباس روایت می‌کند که پیامبر (ص) فرمود: “خداوند یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر دارد. من برترین آنان هستم و هر پیامبری وصیّی دارد که به امر خداوند او را وصی خود قرار داده است، و وصیّ من علی بن ابی طالب (ع)، برترین آنان است”[۳۶].
  13. شیخ صدوق در حدیثی مسند از امیرالمؤمنین (ع) روایت می‌کند که فرمود: روزی پیامبر اکرم (ص) درباره ماه رمضان سخنرانی کرد و از شهادت من در آن خبر داد و فرمود: “خداوند من و تو را آفرید، مرا برای نبوت برگزید و تو را برای امامت. هر کس، امامت تو را منکر شود، نبوت مرا منکر شده است، امر و نهی تو، امر نهی من است. تو حجت خدا بر خلق او، و امین بر سِرّ او، و خلیفه خدا بر بندگان اویی”[۳۷].
  14. شیخ صدوق به طور مسند از عبایة بن ربعی نقل می‌کند که فردی از ابن عباس درباره علی بن ابی طالب (ع) پرسید. ابن عباس گفت: “از مردی پرسیدی که پس از پیامبر (ص) کسی برتر از او نیست. وی برادر دینی و پسر عموی پیامبر، وصی و جانشین او بر امت وی است”[۳۸]. ۱۵. وی به طور مسند از امام صادق (ع) روایت کرده است که پیامبر (ص) به امسلمه فرمود: “ای امسلمه! بشنو و شاهد باش که این علی بن ابی طالب (ع) برادر من در دنیا و حامل لوای حمد در قیامت، وصی و جانشین من، سید مسلمانان، امام پرهیزگاران، پیشوای روسپیدان و قاتل ناکثین، قاسطین و مارقین است”[۳۹].
  15. همو به طور مسند از ابن عباس روایت می‌کند که رسول خدا (ص) فرمود: “علی بن ابی طالب (ع) امام امت من و جانشین من است و قائم منتظر مهدی (ع) از فرزندان اوست”[۴۰].
  16. همو در حدیثی مسند از ابن عباس روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود: “علی سید اوصیاء و وصی سید انبیا است؛ علی (ع)، امیرمؤمنان و پیشوای روسپیدان و امام مسلمانان است. خداوند، ایمان کسی را جز به ولایت و اطاعت او نمی‌پذیرد”[۴۱].
  17. همو به طور مسند از سلمان فارسی روایت می‌کند که گفت: “از پیامبر اکرم (ص) پرسیدیم وصیّ تو چه کسی است؟ زیرا خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر اینکه فردی از امتش وصیّ او بود”. پیامبر فرمود: “آیا میدانی وصیّ موسی چه کسی بود؟ ” گفتم: “یوشع بن نون”. فرمود: “می‌دانی چرا او را وصیّ خود قرار داد؟ ” گفتم: “خدا و پیامبرش داناترند”. فرمود: “چون او داناترین امتش بود و وصیّ من داناترین امتم علی بن ابیطالب (ع) است”[۴۲].
  18. ایشان در حدیثی مسند از امیر المؤمنین (ع) روایت کرده است که فرمود: مردی نزد من آمد و گفت: “ای ابوالحسن! تو ادعا می‌کنی که امیر المؤمنین (ع) هستی. چه کسی تو را امیر المؤمنین قرار داده است؟ ” گفتم: “خدای بزرگ، مرا امیرالمؤمنین (ع) قرار داده است”. آن مرد نزد پیامبر (ص) رفت و گفت: “ای رسول خدا! آیا علی در اینکه می‌گوید خدا او را امیر المؤمنین (ع) قرار داده است، راست می‌گوید؟ ” پیامبر از سخن وی به خشم آمد و فرمود: “علی (ع) به ولایت الهی که از بالای عرش خود برای او مقرر کرده، امیر مؤمنان است، و خداوند، فرشتگان را گواه گرفته که علی خلیفه و حجت خدا و امام مسلمانان است. اطاعت از او مقرون به اطاعت از خدا، و نافرمانی او مقرون به نافرمانی خداست. هر کس امامت او را انکار کند، نبوت مرا انکار کرده است”[۴۳].
  19. وی در حدیثی مسند از رسول اکرم (ص) روایت می‌کند که فرمود: “علی بن ابی طالب (ع) سید مردم پس از من، پیشوای روسپیدان و امام اهل زمین است”[۴۴].
  20. شیخ صدوق در حدیثی مسند از حذیفة بن أسید غفاری روایت کرده است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: “ای حذیفه بهدرستی که حجت خدا بر تو پس از من، علی بن ابی طالب (ع) است. ای حذیفه از علی جدا نشو و با او مخالفت مکن. ای حذیفه! علی از من است و من از علی هستم. هر کس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده و هر کس او را راضی کند مرا راضی کرده است”[۴۵]. او در حدیث دیگری از امام حسین (ع) روایت می‌کند که پیامبر (ص) فرمود: “علی بن ابی طالب (ع) خلیفه خدا و خلیفه من، و حجت خدا و حجت من، باب خدا و باب من، صفیّ خدا و صفیّ من، حبیب خدا و حبیب من، خلیل خدا و خلیل من است سخن او، سخن من، فرمان وی فرمان من، دوست او، دوست من، دشمن وی، دشمن من است، او بزرگ اوصیا و برترین امت من است”[۴۶].
  21. وی در حدیث دیگری از امامان اهل بیت (ع) روایت کرده است که روزی پیامبر (ص) به اصحاب خود فرمود: “ای یاران من! خدای بزرگ شما را به ولایت علی بن ابی طالب (ع) و پیروی از او فرمان می‌دهد. او ولی و رهبر شما پس از من است، با او مخالفت نکیند که کافر می‌شوید و از وی جدا نشوید که گمراه می‌شوید. خدای بزرگ علی (ع) را معیار ایمان و نفاق قرار داده است. هر کس او را دوست بدارد مؤمن، وهر کس او را دشمن بدارد منافق است. خدای بزرگ، علی (ع) را وصی من و نشانه هدایت پس از من قرار داده است”[۴۷].
  22. او در حدیث دیگری از امیرالمؤمنین (ع) روایت می‌کند که پیامبر (ص) فرمود: “ای علی! تو برادر منی و من برادر تو هستم. من برای نبوت برگزیده شده‌ام و تو برای امامت، من صاحب تنزیل هستم و تو صاحب تأویلی. من و تو دو پدر این امت هستیم، تو وصی و جانشین و وزیر من هستی”[۴۸].
  23. وی در حدیث دیگری از عبداللّه بن ابی اوفی روایت می‌کند که پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: “تو برادر، وصی و وارث من هستی”[۴۹].
  24. وی در حدیث دیگری از عبداللّه بن عباس روایت کرده است که پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: “ای علی! تو جانشین من بر امتم در زمان حیات من و پس از درگذشت من هستی. نسبت تو به من مانند نسبت شیث به آدم، و نسبت سام به نوح، و اسماعیل به ابراهیم، و یوشع به موسی، و شمعون به عیسی است. ای علی! تو وصی و وارث من، امیر مؤمنان، امام مسلمانان، پیشوای روسپیدان و سالار پرهیزگارانی”[۵۰].
  25. او در حدیث دیگری از ابن عباس روایت می‌کند که پیامبر (ص) شنید برخی از قریش این مطلب را انکار می‌کنند که او علی را امیر مؤمنان نامیده است؛ پس بر منبر رفت و فرمود: “ای مردم! خداوند مرا به پیامبری برانگیخت و به من دستور داد که علی را امیر شما قرار دهم؛ آگاه باشید که هر کس من پیامبر او هستم، علی امیر اوست. خداوند او را امیر المؤمنین (ع) نامیده و کسی را قبل از او به این نام ننامیده است. آنچه را که درباره علی می‌بایست ابلاغ کنم، ابلاغ کردم. پس هر کس مرا اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده، و هر کس مرا نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده است”[۵۱].
  26. وی در حدیث دیگری از ابوذر روایت کرده است که روزی در مسجد قبا در محضر پیامبر اکرم (ص) بودیم؛ حضرت فرمود: “مردی از این در وارد می‌شود که او امیرالمؤمنین (ع) و پیشوای مسلمانان است. در این هنگام علی بن ابی طالب (ع) وارد شد. پیامبر (ص) به او اشاره کرد و فرمود: “این، امام شما پس از من است. اطاعت از او اطاعت از من، و نافرمانی از او نافرمانی از من است، و نافرمانی از من نافرمانی از خداست”[۵۲].
  27. او در حدیث دیگری از عبداللّه بن عمر روایت می‌کند که پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: “تو برادر و وزیر و جانشین من در میان خاندانم هستی”[۵۳].
  28. شیخ طوسی در حدیثی مسند از امیرالمؤمنین (ع) روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود: “تو وصیّ من در انجام وعدههایم و امام امت من و قیامکننده به قسط در میان پیروان من هستی”[۵۴].[۵۵]

منابع روایی اهل سنت

برخی از نصوص جلی امامت امیرالمؤمنین (ع) در منابع روایی اهل سنت نیز نقل شده است. در اینجا چند نمونه را بازگو می‌کنیم:

  1. پیامبر اکرم (ص) به امسلمه فرمود: “این [علی] امیر المؤمنین (ع) و سید المسلمین و ظرف علم و وصی من و بابی است که از آن به سوی من راه یافته می‌شود، او برادر من در دنیا و آخرت است”[۵۶].
  2. پیامبر اکرم (ص) به علی (ع) فرمود: “ای علی! تو سید مسلمانان و پیشوای پرهیزگاران، و پیشتاز روسپیدان و سالار دین هستی”[۵۷].
  3. پیامبر (ص) به انس فرمود: “نخستین فردی که از این در بر تو وارد می‌شود امیر المؤمنین (ع) و سید المسلمین و پیشتاز روسپیدان و خاتم اوصیا است”[۵۸].
  4. پیامبر اکرم (ص) فرموده است: “جانشین و اوصیای من و حجت‌های خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند، که اولین آنان برادرم و آخرین آنان فرزندم است”. به پیامبر گفته شد: “برادرت کیست؟ ” فرمود: “علی بن ابی طالب”. گفته شد: “فرزندت کیست؟ ” گفت: “مهدی است که زمین را پر از قسط و عدل خواهد کرد، همانگونه که پر از جور و ظلم شده است”[۵۹].
  5. یکی از نصوص جلی امامت امیرالمؤمنین (ع) در منابع اهل سنت “حدیث الدار” است که در فصل بعدی به تبیین آن خواهیم پرداخت[۶۰].

نصّ جلیّ و پدیده اختلاف

در دو فصل پیشین نصوص جلی بر امامت امیرالمؤمنین (ع) که در منابع شیعه و اهل‌سنت آمده است را نقل و تبیین کردیم. برخی که نتوانسته‌اند بر این نصوص خدشه‌ای وارد کنند از زاویه دیگری آن را مورد نقد قرار داده و گفته‌اند: اگر بر امامت علی (ع) نص جلیّ وجود می‌داشت می‌بایست به‌صورت متواتر نقل شود، در حالی‌که نص جلی متواتر در دست نیست، زیرا اگر چنین نصی در دست بود، میان امت اسلامی در این‌باره اختلافی رخ نمی‌داد، همان‌گونه که درباره نمازهای پنج‌گانه، روزه ماه رمضان، زکات، حج و دیگر عبادت‌های اسلامی که به‌صورت متواتر نقل شده است، اختلافی وجود ندارد. همچنین اگر خلافت و امامت علی (ع) منصوص بود، می‌بایست همانند انتصاب‌هایی که در عصر پیامبر (ص) و از سوی آن حضرت در مواقع خاصی انجام گرفته است، نقل شده و مورد اتفاق همگان باشد، مانند انتصاب زید بن حارثه به فرماندهی سپاه در جنگ موته، و انتصاب اسامة بن زید پس از ماجرای تبوک، و موارد دیگر که همگی مورد قبول همه مسلمانان است، ولی امامت و خلافت حضرت علی (ع) مورد اختلاف است و اکثر مسلمانان به نصب وی به امامت از سوی رسول اکرم (ص) نیز معتقد نیستند[۶۱].

پاسخ این اشکال چنین است:

  1. می‌توان به اشکال یاد شده پاسخ نقضی داد و گفت: اگر امامت علی (ع) منصوص نبود می‌بایست علم به منصوص نبودن آن قطعی و همگانی باشد، و در این‌باره میان مسلمانان اختلافی وجود نداشته باشد، چنان‌که علم به منصوص نبودن امامت ابوهریره و مغیرة بن شعبه قطعی و همگانی است، و مانند علم به اینکه روزه در ماه‌های دیگری غیر از ماه رمضان واجب نیست، و مکان دیگری غیر از کعبه، قبله مسلمانان نیست، و نماز یومیه دیگری غیر از نمازهای پنج گانه واجب نیست، و نظایر آنها، در حالی‌که درباره منصوص نبودن امامت علی (ع) چنین علم قطعی و همگانی وجود ندارد، و فرق و مذاهب شیعی که بخش عظیمی از مسلمانان را تشکیل می‌دهند، به منصوص بودن امامت او اعتقاد دارند[۶۲].
  2. مقایسه مسئله خلافت و امامت با فرایض و وقایع یادشده مع الفارق است، زیرا درباره امامت، انگیزه‌های بسیاری بر کتمان نص و عدم نقل آن وجود داشته، که درباره فرایض و وقایع یادشده وجود ندارد. بدون شک، نقل نصوص امامت امیرالمؤمنین (ع) با انگیزه کسانی که در پی این بودند که پس از رسول خدا (ص) زمام رهبری امت اسلامی را در دست بگیرند، منافات داشت، خواه انگیزه آنان را الهی و خیرخواهانه تفسیر کنیم یا نفسانی و خودخواهانه، اما نقل فرایض، احکام عبادی و وقایع تاریخی با انگیزه خلافت و امامت ناسازگاری نداشت تا بر کتمان و عدم نقل آن اقدام شود.
  3. اگر از منظر تاریخی به این مسئله بنگریم این واقعیت را خواهیم یافت که عده‌ای از مسلمانان در نخستین ساعات پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) در سقیفه بنی‌ساعده گرد آمدند و پس از مجادله‌هایی که میان آنان رخ داد ابوبکر را به‌عنوان خلیفه پیامبر برگزیدند، و با نقشه‌ها و تلاش‌هایی، از دیگران نیز بیعت گرفتند و با مخالفان به شدت تمام برخورد کردند و تا آنجا پیش رفتند که خانه امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س) را -که جمعی از مخالفان در آن تحصن کرده بودند- محاصره و تهدید کردند که در صورت امتناع از بیعت با ابوبکر آن را آتش خواهند زد[۶۳]. روشن است که نقل نصوص امامت علی (ع) با چنین اقدامی سازگاری نداشت، با وجود چنین انگیزه‌های جدی بر عدم نقل نصوص امامت چگونه می‌توان آن را با نقل نصوص مربوط به نماز، روزه، زکات، حج و گزارش‌های تاریخی مربوط به جنگ‌ها و حوادث دیگر مقایسه کرد[۶۴]؟!

اشکال:

فرضیه کتمان نصوص امامت و رفتار صحابه: لازمه فرضیه کتمان و عدم نقل نصوص امامت علی (ع) به دلیل ناسازگاری آن با خواست مدعیان خلافت و رهبری امت اسلامی پس از پیامبر (ص) این است که بسیاری از صحابه پیامبر (ص) را به ضعف ایمان و بی‌اعتنایی به دستورهای پیامبر (ص) متهم کنیم، در حالی‌که عملکرد آنان در دوران رسالت، گویای این واقعیت است که آنان در پیروی از دستورات رسول خدا (ص) کوتاهی نمی‌کردند، بلکه تا پای جان از او اطاعت می‌کردند، بنابراین، رفتار صحابه پیامبر (ص) در دوران رسالت، خود گواه روشنی بر نادرستی فرضیه منصوص بودن امامت امیرالمؤمنین (ع) است[۶۵].

پاسخ

امام شرف الدین عاملی در این‌باره تحقیق و تحلیل دقیق و روشن‌گری دارد[۶۶] که خلاصه آن را می‌آوریم: سیره برخی از صحابه، بیانگر این حقیقت است که آنان در برابر آن دسته از نصوص دینی که مربوط به شئون اخروی انسان است، روش تعبّد را برمی‌گزیدند و از اجتهاد و اعمال رأی در برابر آنها پرهیز می‌کردند؛ مانند اینکه باید در ماه رمضان روزه گرفت و در نماز به جانب کعبه ایستاد و نظایر آن، ولی در برابر آن دسته از نصوص شرعی که ناظر به امور سیاسی است، مانند نصب و عزل امیران و تدبیر قواعد حکومت و اداره شئون مملکت و تجهیز سپاه برای جنگ با دشمن، شیوه تعبّد را به‌کار نمی‌گرفتند، بلکه برای خود، حقّ اجتهاد و اعمال رأی قائل بودند و اگر خلاف آن را مطابق مصلحت‌اندیشی خود می‌دیدند، به نصّ عمل نمی‌کردند. آنان در مسئله خلافت و امامت نیز همین روش را برگزیدند و با اینکه از نصوص امامت علی (ع) آگاه بودند، براساس پاره‌ای مصلحت‌اندیشی‌ها، آن را رها کردند و خلفای سه‌گانه را بر او مقدّم داشتند. مصلحت‌اندیشی‌های آنان را می‌توان در موارد ذیل جست‌و جو کرد:

  1. عرب بر اساس عقاید و سنّت‌های دیرین خود، علی (ع) را نزدیک‌ترین فرد به پیامبر (ص) می‌دانستند و خون‌هایی را که در عصر رسالت از اقوام و بستگان آنها ریخته شده بود، به او نسبت می‌داد و در صدد انتقام‌جویی از آن حضرت بود. این مطلب، فرمانروایی علی (ع) را با مشکل جدی مواجه می‌ساخت.
  2. اعراب در زمان پیامبر (ص) و در موارد گوناگون با روش علی (ع) در اجرای احکام الهی به‌خوبی آگاهی داشتند. آنان می‌دانستند که وی در این راه، کوچک‌ترین انعطافی نشان نمی‌دهد و طبق تعبیر پیامبر (ص) در راه اجرای احکام الهی فردی سخت‌گیر است[۶۷]. بدیهی است که این روش برای منافقان و افرادی که از ایمان راسخ برخوردار نبودند قابل تحمل نبود؛ کسانی که قرآن درباره آنها فرموده است: الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ[۶۸].
  3. علی (ع) نزد پیامبر (ص) از منزلت ویژه‌ای برخوردار بود و فضایل بی‌شماری داشت. این مطلب، اگر چه عده‌ای از مهاجران و انصار را شیفته او ساخته بود، در مقابل، حسادت عده زیادی را همچون منافقان و فاسقان برانگیخته بودند.
  4. قریش و دیگر طوایف عرب، براساس عقاید و سنت‌های قومی و قبیلگی دیرینه خود، علاقه‌مند بودند مقام ریاست در میان قبایل مختلف در گردش باشد و به بنی‌هاشم اختصاص نداشته باشد. در گفت‌وگویی که میان عمر بن خطاب و ابن عباس واقع شده، عمر به ابن عباس گفته است: “قریش از اینکه نبوت و خلافت در خاندان شما باشد ناخوشایند است”[۶۹].
  5. نکته دیگر مسئله کهن‌سالی در باب ریاست است که در فرهنگ عرب جاهلی، جایگاه مهمی داشت و این ویژگی در ابوبکر موجود بود، ولی در علی (ع) وجود نداشت. ابوبکر انباری در امالی خود نقل کرده است که علی (ع) و عمر در جلسه‌ای در مسجد حضور داشتند. عده‌ای از مردم نیز در آن مجلس بودند. وقتی علی (ع) از مجلس خارج شد، یکی از حاضران در نکوهش او سخن گفت، عمر در دفاع از علی (ع) گفت: “اگر شمشیر علی (ع) نبود پایه‌های اسلام استوار نمی‌شد، او داناترین افراد امت در قضاوت و دارای سوابق و فضایل بسیاری است”. آن مرد گفت: “ای امیرالمؤمنین! چرا مقام خلافت را از او دریغ داشتید؟ ” عمر گفت: “این مطلب به علت جوانی و دلبستگی او به بنی‌عبدالمطلب بود”[۷۰].

شرف‌الدین سپس به خطرهای درونی و بیرونی که آیین اسلام و کیان امت اسلامی را تهدید می‌کرد مانند خطر منافقان و گروه‌هایی از عرب که راه ارتداد را برگزیدند، اشاره کرده و یادآور شده است که امیرالمؤمنین (ع) با توجه به این خطرها از قیام برای گرفتن حق خویش خودداری کرد و راه مدارا و شکیبایی را پیش گرفت. با این حال تا مورد اکراه قرار نگرفته بود با خلیفه اول بیعت نکرد و بدین وسیله، نارضایتی خود را از رفتار آنان در مسئله خلافت اعلان کرد، ولی خلیفه اول و پیروان او به دلایلی که پیش از این یادآور شدیم، نصوص امامت را تأویل کردند.

این روش از آنان تازگی نداشت، زیرا درباره سپاه اسامه نیز دستور رسول خدا (ص) را اجرا نکردند با آنکه آن سپاه به دستور پیامبر (ص) تشکیل شده بود و آنها نیز مأموریت داشتند در آن سپاه باشند و باید از مدینه به‌سوی منطقه‌ای می‌رفتند که جنگ موته در آن رخ داده بود. جملات ذیل از پیامبر (ص) بیانگر اهتمام بالای او درباره سپاه اسامه و انجام آن مأموریت است:

  1. تو را فرمانده این سپاه کردم. پس به جنگ اهل اُبنی[۷۱] برو و در این کار شتاب کن.
  2. پیامبر (ص) مکرر می‌گفت: سپاه اسامه را تجهیز کنید و به نقل شهرستانی، تخلف‌کنندگان از آن را لعن کرد[۷۲].

گزارش‌های تاریخی بیانگر این است که درباره این دستور مؤکد پیامبر (ص) از سوی عده‌ای از صحابه پنج‌گونه مخالفت ظاهر شد که عبارت‌اند از:

  1. خدشه وارد کردن بر فرماندهی اسامه به دلیل جوان بودنش (سن او را بین ۱۷ تا ۲۰ سال گفته‌اند)؛
  2. کوتاهی و تعلل در پیوستن به سپاه و حرکت به‌سوی لشکرگاه؛
  3. تصمیم بر لغو مأموریت سپاه پس از وفات پیامبر (ص)؛
  4. تلاش برای عزل اسامه از فرماندهی سپاه پس از رحلت رسول خدا (ص)؛
  5. تخلف بسیاری از آنان از پیوستن به سپاه.

امام شرف‌الدین، سپس موارد بسیار دیگری را برشمرده است که برخی صحابه به دستور پیامبر (ص) عمل نکرده یا با تصمیم‌های او مخالفت کردند[۷۳].

اشکال:

پی‌آمد نادرست فرضیه کتمان نصوص امامت: اگر فرضیه کتمان و عدم نقل نصوص امامت علی (ع) را بپذیریم، مخالفان اسلام می‌توانند آن را درباره معارضه‌های موفق با قرآن کریم مطرح کنند و بگویند: در عصر پیامبر (ص) و پس از آن کسانی به معارضه با قرآن برخاستند و توانستند سخنانی هم‌طراز با قرآن بگویند، و دعوی معجزه بودن قرآن را باطل سازند، ولی مسلمانان آنها را کتمان کرده و از نقل آنها خودداری کرده‌اند. قبول چنین فرضیه‌ای، مستلزم بطلان آیین اسلام خواهد بود[۷۴].

پاسخ

اگر کسانی توانسته بودند با قرآن به معارضه برخیزند و سخنانی همانند قرآن –بدون تقلید از قرآن- بیاورند، مخالفان و دشمنان اسلام که برای مقابله با اسلام از هیچ تلاشی کوتاهی نمی‌کردند، آن معارضه‌ها را نقل می‌کردند، همان‌گونه که درباره امامت، شیعیان که به منصوص بودن امامت امیر المؤمنین (ع) اعتقاد دارند، این نصوص را نقل کرده‌اند، چنان‌که پیش از این، نمونه‌هایی را بازگو کردیم. بنابراین، عدم نقل معارضه‌های موفق با قرآن کریم از سوی مخالفان و دشمنان اسلام دلیل روشنی بر نبود چنین معارضه‌هایی است و مقایسه آن با نصوص امامت، بی‌پایه است[۷۵].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر.ک: الشافی فی الامامة، ج۲، ص۶۷؛ تلخیص الشافی، ج۲، ص۴۵؛ المنقذ من التقلید، ج۱، ص۳۰۰؛ اللوامع الإلهیة ص۳۳۵ و ۳۳۷؛ انیس الموحدین، ص۲۰۵؛ گوهر مراد، ص۴۸۶.
  2. گوهر مراد، ص۴۸۶.
  3. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۹۹.
  4. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  5. ر.ک: الشافی فی الامامة، ج۲، ص۶۷؛ تلخیص الشافی، ج۲، ص۴۵؛ الیاقوت فی علم الکلام، ص۸۰؛ انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۲۱۴؛ تقریب المعارف، ص۱۳۷-۱۳۵؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۸۷؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۱۱-۳۱۰؛ کشف المراد، ص۴۹۷؛ اللوامع الالهیة، ص۳۳۵؛ ارشاد الطالبین، ص۳۳۹؛ المسلک فی اصولالدین، ص۲۲۱؛ گوهر مراد، ص۴۸۶.
  6. الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۰۶.
  7. کشف المراد، ص۴۹۸ و ۵۱۰.
  8. کشف المراد، ص۴۹۸ و ۵۱۰.
  9. کشف المراد، ص۴۹۸ و ۵۱۰.
  10. اللوامع الإلهیة، ص۳۳۵؛ المسلک فی اصول الدین، ص۲۲۱-۲۲۲.
  11. اللوامع الإلهیة، ص۳۳۶؛ المسلک فی اصول الدین، ص۲۲۲.
  12. اللوامع الإلهیة، ص۳۳۶.
  13. المسلک فی اصول الدین، ص۲۲۱؛ کمال الدین، ص۲۵۰.
  14. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  15. المسلک فی اصول الدین، ص۲۲۲؛ کمال الدین، ص۲۵۳.
  16. المسلک فی اصول الدین، ص۲۲۲-۲۲۳؛ کمال الدین، ص۲۵۹.
  17. المسلک فی اصول الدین، ص۲۲۳؛ کمال الدین، ص۲۶۳.
  18. المسلک فی اصول الدین، ص۲۲۴؛ کفایة الأثر، ص۱۱۰؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۱۹.
  19. المسلک فی اصول الدین، ص۲۲۵؛ کفایة الأثر، ص۱۱۴؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۲۶.
  20. المسلک فی اصول الدین، ص۲۲۵؛ کفایة الاثر، ص۱۲۰؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۳۰.
  21. المسلک فی اصول الدین، ص۲۲۵؛ کفایة الاثر، ص۱۳۲؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۳۰.
  22. المسلک فی اصول الدین، ص۲۲۵؛ کفایة الاثر، ص۲۲۶؛ کفایة الاثر، ص۱۳۶؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۳۱.
  23. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۰۰.
  24. الکافی، ج۱، ص۲۹۰، حدیث۶؛ اثبات الهداة، ج۴، ص۳، حدیث۵.
  25. الکافی، ج۱، ص۲۹۳، حدیث۲؛ اثبات الهداة، ج۵، ص۳، حدیث۶.
  26. الکافی، ج۱، ص۳۸۳؛ اثبات الهداة، ج۶، ص۳، حدیث۸.
  27. الکافی، ج۱، ص۴۴۳، حدیث۱۳؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۱۴-۱۵، حدیث۵۱.
  28. الکافی، ج۱، ص۲۲۴، حدیث۲؛ اثبات الهداة، ج۲، ص۲۳، حدیث۸۳.
  29. من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۷۹، حدیث۵۴۰۵؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۲۵-۲۶.
  30. عیون الاخبار الرضا، ج۲، ص۲۵۴، حدیث۲۶.
  31. عیون الاخبار الرضا، ج۱، ص۶۳، حدیث۲۱۹.
  32. عیون الاخبار الرضا، ج۱، ص۷۳، حدیث۳۱۲؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۳۳، حدیث۱۲۴.
  33. معانی الأخبار، ج۱، ص۶۳، حدیث۱۲؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۳۷، حدیث۱۴۳.
  34. «و آنان را باز دارید، که آنان بازخواست خواهند شد» سوره صافات، آیه ۲۴.
  35. معانی الأخبار، ص۶۷، حدیث۷؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۳۸، حدیث۱۴۵.
  36. من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۸۰، حدیث۵۴۰۷؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۲۶، حدیث۹۵.
  37. عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۸۶، حدیث۵؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۲۹، حدیث۱۰۶.
  38. معانی الأخبار، ص۶۵، حدیث۱؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۳۶، حدیث۱۳۷.
  39. معانی الأخبار، ص۲۰۴، حدیث۱؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۴۱، حدیث۱۵۷.
  40. کمال الدین، ص۲۲۸، حدیث۷؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۴۴، حدیث۱۶۵.
  41. الامالی، ص۶۱، حدیث۲۰؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۵۳، حدیث۲۱۵.
  42. الامالی، ص۶۳، حدیث۲۵؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۵۳- ۵۴، حدیث۲۱۷.
  43. الامالی، ص۱۵۶، حدیث۱۵۰؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۵۹، حدیث۰۲۴۹
  44. الامالی، ص۲۵۰، حدیث۲۷۶؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۵۹- ۶۰، حدیث۲۵۲.
  45. الامالی، ص۲۵۶، حدیث۲۸۳؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۶۰- ۶۱، حدیث۰۲۵۵
  46. الامالی، ص۲۷۱، حدیث۲۹۹؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۶۱، حدیث۰۲۵۶
  47. الامالی، ص۳۵۹، حدیث۴۴۳؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۶۲، حدیث۰۲۵۹
  48. الامالی، ص۴۱۱، حدیث۵۳۳؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۶۳، حدیث۲۶۴.
  49. الامالی، ص۵۶۴، حدیث۷۶۳؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۶۴، حدیث۲۷۳.
  50. الامالی، ص۴۵۰، حدیث۶۰۹؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۶۶، حدیث۲۷۳.
  51. الامالی، ص۴۹۲، حدیث۶۶۹؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۶۳، حدیث۲۷۷.
  52. الامالی، ص۶۳۴، حدیث۸۵۰؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۷۳، حدیث۲۹۱.
  53. التوحید، ص۳۱۱، حدیث۲؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۸۳، حدیث۳۳۳.
  54. الامالی، ص۱۹۴، حدیث۳۲۹؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۱۰۰، حدیث۳۹۰.
  55. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۰۴-۱۱۱.
  56. المحاسن و المساوی، بیهقی، ص۴۴- ۴۵؛ المناقب، خوارزمی، ص۸۶، حدیث ۷۷؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۳۳۲، حدیث۲۵، باب۶۱ و ص۱۵۰، حدیث۱۱۳، باب۳۰؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج۱۱، ص۶۰۷، حدیث۳۲۹۳۶.
  57. المناقب، خوارزمی، ص۲۱۰ و ۲۳۳- ۲۳۴؛ المناقب، ابنالمغازلی، ص۶۵- ۶۶.
  58. المناقب، خوارزمی، ص۴۲.
  59. فرائد السمطین، سمط دوم، ج۲، ص۳۱۲، حدیث۵۶۲.
  60. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۱۱.
  61. تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل، ص۴۴۲-۴۴۳؛ اصول الدین بغدادی، ص۱۴۸؛ المغنی فی ابواب التوحید والعدل، ج۲۰، جزء اول، ص۱۱۴.
  62. الشافی فی الإمامة، ج۲، ص۹۰-۹۱.
  63. الإمامة و السیاسة، ج۱، ص۱۹؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۹۸؛ حوادث سال یازدهم هجری، شرح ابن ابی‌الحدید، ج۲، ص۵؛ مسند فاطمة، جلال‌الدین سیوطی، ص۷۵، حدیث۳۲؛ نیز ر.ک: الحجّة الغراء علی شهادة الزهراء، تألیف آیت اللّه جعفر سبحانی.
  64. ر.ک: الشافی فی الامامة، ج۲، ص۸۱.
  65. المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج‌۲۰، جزء اول، ص۱۱۹- ۱۲۰؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۶۱.
  66. شایان ذکر است که پیش از وی، ابوجعفر یحیی بن محمد بن زید، از علمای زیدیه این تحقیق را به‌طور اجمال بیان کرده است. ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۲، ص۶۵-۷۱.
  67. هنگامی‌که علی (ع) از مأموریت به یمن بازمی‌گشت تا پیامبر (ص) را در مکه، در حجة الوداع ملاقات کند، پیش از رسیدن به مکه چون در ملاقات با پیامبر (ص) شتاب داشت یکی از افراد سپاه را جانشین خود ساخت و خود به‌سوی مکه حرکت کرد. آن فرد از جامه‌هایی که به غنیمت گرفته بودند، به افراد سپاه داد. وقتی علی (ع) بازگشت، وی را بر آن عمل نکوهش کرد که چرا قبل از تقدیم غنائم به پیامبر (ص) آنان را میان افراد سپاه تقسیم کرده است، و ودستور داد تا جامه‌ها را باز گرداندند. آنان از این رفتار علی (ع) نزد پیامبر (ص) شکایت کردند. پیامبر (ص) در پاسخ آنها فرمود: «أیّها النّاس لاتشکو علیّاً، فَوَالله انّه لا خشن فی ذات الله، أو فی سَبیلِ الله من أن یشکی» (سیره ابن هشام، ج۴، ص۶۰۳؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۴- ۱۴۵، حدیث ۴۶۵۴).
  68. «تازیان بیابان‌نشین کفرگراتر و نفاق‌گراتر و به ندانستن حدود آنچه خداوند بر پیامبرش فرو فرستاده است سزاوارترند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۹۷.
  69. کرهوا أن یجمعوا لکم النبوة و الخلافة فتبجحوا علی قومکم بجحا، فاختارت قریش لأنفسها فاصابت و وفقت (الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۱۹، حوادث سنه ۲۳، قبل از نقل ماجرای شورا؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۶۵، شرح خطبه ۲۲۲(.
  70. کرهناه علی حداثة السن و حبه بنی عبدالمطلب. (شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۶۵).
  71. ابنی بر وزن کبری ناحیه‌ای در سرزمین سوریه ما بین عسلان و رمله و نزدیک سرزمین موته است که زید بن حارثه و جعفر طیار در آن به شهادت رسیدند.
  72. الملل و النحل، ج۱، مقدمه چهارم.
  73. الفصول المهمة فی تألیف الأمّة، ص۹۶-۱۴۲؛ المراجعات، ص۲۶۷-۳۰۰، شماره‌های ۸۳-۱۰۰.
  74. الارشاد الی قواطع الأدلّة فی اصول الإعتقاد، ص۱۶۷-۱۶۸.
  75. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۲۷-۱۳۳.