عقیده: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(خنثی‌سازی ویرایش 269752 از Msadeq (بحث))
برچسب: خنثی‌سازی
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = اعتقادات
| عنوان مدخل  = عقیده
| مداخل مرتبط =
| پرسش مرتبط  =
}}


==مقدمه==
آنچه [[انسان]] به آن [[یقین]] و [[اعتقاد]] دارد، [[دین]]، [[ایمان]]، [[باور]]. ریشه آن "[[عقد]]" است به معنای بستن و گره زدن. [[اعتقاد]] و عقیده چیزی است که با ‌‌دل و [[جان]] [[انسان]] گره خورده است. [[عقاید اسلامی]] به مجموعه‌ای از [[باورها]] گفته می‌شود که [[مسلمان]] درباره [[خدا]] و اوصاف او، [[وحی]]، [[پیامبران]]، [[کتب آسمانی]]، [[معاد]]، [[بهشت و جهنم]]، [[نبوت]] و [[امامت]]، [[غیب]]، [[فرشتگان]] و... دارد. [[عقاید]]، گاهی درستِ و مطابق با [[حق]] است، و گاهی [[باطل]] و نادرست است، گاهی عقیده آمیخته به [[شک]] است و گاهی یقینی است. [[اعتقاد]] [[مشرکان]] به [[بت‌ها]] و [[خرافات]]، نمونه‌ای از [[عقاید]] [[باطل]] است. عقیده صحیح را باید از [[قرآن و عترت]] و احادیث صحیح و آثار و گفته‌های علمای بزرگ [[دین]] آموخت. به بحث‌های [[اعتقادی]] "[[علم کلام]]" هم گفته می‌شود<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۵۳-۱۵۴.</ref>.
* عقیده بنا بر آنچه در کتب لغت آمده است، عبارت است از {{عربی|مَا يَدِينُ الْإِنْسَانُ بِه‏}}<ref><ref/> و [[اعتقاد]] به معنای "[[عقد]] القلب [[علی]] الشیء" است. بنابراین به هر باوری که [[انسان]] آن را پذیرفته باشد و بدان [[دل]] بسته باشد، عقیده گفته می‌شود.
* دل‌بستگی به یک [[باور]]، و پذیرفتن آن به معنای [[تسلیم]] [[قلب]] در برابر آن است، و معنای [[تسلیم]] [[قلب]]، [[تسلیم]] شدن در برابر آن [[باور]]، و در [[حقیقت]] به معنای [[تسلیم]] شدن [[مرکز حکومت]] و [[فرماندهی]] وجود [[آدمی]] به آن عقیده و [[باور]] است، که نتیجۀ آن [[حکومت]] و [[فرماندهی]] آن [[باور]] بر دستگاه تصمیم‌گیری [[انسان]] و تشکیلات [[مدیریت]] داخلی وجود [[آدمی]] است.
* [[اعتقاد]] به این معنا با [[تصدیق]] صِرف یا به عبارتی دیگر با "[[علم]] به [[صدق]] یک گزاره" متفاوت است. [[علم]] به [[صدق]] گزاره معلول [[دلیل]] و حجتی است که [[صدق]] آن گزاره را تأیید می‌کند. بنابراین هرگاه [[دلیل]] [[قاطع]] و روشنی بر [[صدق]] یک گزاره [[گواهی]] دهد، [[علم]] به [[صدق]] آن گزاره برای کسی که از آن [[دلیل]] [[آگاهی]] و اطلاع حاصل کند قهری است، زیرا [[دلیل]] [[قاطع]] و روشن، [[علت]] [[تصدیق]] به مضمون گزاره‌ای است که [[دلیل]] بر صحت و [[صدق]] آن [[گواهی]] داده است.
* بنابراین "[[تصدیق]] یا [[علم]] به [[صدق]] یک گزاره" اختیاری نیست، بلکه معلول اطلاع بر [[دلیل]] آن است. هرگاه [[علم]] به [[دلیل]] و حجتی که [[صدق]] یک گزاره را اثبات و توجیه می‌کند بدست آید، [[تصدیق]] نسبت به آن گزاره یا به تعبیری دیگر: [[علم]] به [[صدق]] آن گزاره به طور طبیعی بدست می‌‌آید.
* لکن [[اعتقاد]] _ به معنای [[دل]] بستن به یک [[باور]]، و [[تسلیم]] شدن مرکزیت [[فرماندهی]] تشکیلات وجود [[آدمی]] در برابر آن _  امری است اختیاری و ارادی. لذا چه‌بسا [[آدمی]] به [[دلیل]] و [[برهان]] بر صحت یک گزاره اطلاع یابد و به [[صدق]] آن گزاره در [[دل]] خویش [[گواهی]] دهد، و نسبت به آن [[تصدیق]] و [[اذعان]] کامل داشته باشد، مع الوصف زیر بار آن نرود و خود را [[تسلیم]] آن ننماید و ارادۀ خود را در [[اختیار]] آن [[تصدیق]] و نتایج و لوازم آن قرار ندهد. برای مثال: پزشکی که به [[دلیل]] اطلاعات و خبرگی خود در [[دانش پزشکی]] و به استناد ادلّۀ [[قاطع]] و محکمی که بر آن دست یافته به نتیجۀ یقینی و صد در صدی در مورد مضر بودن سیگار و یا مواد مخدر برسد، الزاماً چنین نیست که در برابر [[علم]] خود [[تسلیم]] شود، و در [[رفتار]] و [[سبک زندگی]] عملی خود، با [[علم]] خود هماهنگ باشد. چه‌بسا به رغم آنکه می‌داند استفادۀ از این مادۀ معیّن آسیب‌های فراوانی به [[سلامتی]] او وارد خواهد کرد، [[تسلیم]] این [[حقیقت]] نشده و [[دل]] خود را یعنی مرکز [[تمایلات]] درونی خود را در برابر این واقعیت [[تسلیم]] نکند. و در نتیجه مرکز [[فرماندهی]] [[حاکم]] بر وجود و [[رفتار]] او با سرکشی در برابر این واقعیت، در برابر تمایلاتی که او را به سوی [[مصرف]] مواد مخدر و اعتیاد می‌کشانند، [[تسلیم]] شده و عملاً اعتیاد به مواد مخدر پیدا کند.


== مرز [[جبر و اختیار]] در حوزۀ [[باورها]]==
== مقدمه ==
* در مطالب بالا [[گذشت]] که تولّد [[تصدیق]] به یک گزاره از [[دلیل]] و [[برهان]]، اختیاری نیست، بلکه معلول [[قوانین]] [[علت]] و معلولی جبری [[حاکم]] بر پدیده‌هاست. لذا آنجا که [[علم]] به [[دلیل]] و [[برهان]] بر یک گزاره بدست آید، [[تصدیق]] به آن گزاره به طور جبری و بدون [[اختیار]] حاصل خواهد شد.
عقیده بنا بر آنچه در کتب لغت آمده است، عبارت است از {{عربی|مَا يَدِينُ الْإِنْسَانُ بِه‏}} و [[اعتقاد]] به معنای "[[عقد]] القلب [[علی]] الشیء" است. بنابراین به هر باوری که [[انسان]] آن را پذیرفته باشد و بدان [[دل]] بسته باشد، عقیده گفته می‌شود.
* در این مرحله [[اختیار]] انسانی نقشی ندارد، لکن در دو مرحلۀ پیش و پس این مرحله، [[اختیار]] انسانی است که نقش اول را ایفا می‌کند.
* در مرحلۀ پیش از [[تصدیق]] به یک گزاره [[آدمی]] به [[اختیار]] خود می‌تواند نسبت به پرسش و تحقیق و جستجو دربارۀ [[دلیل]] یک گزاره بپردازد. در این مرحله ###[[313]]### با [[اختیار]] و ارادۀ خود عمل می‌کند، و لهذا [[جهل]] به یک گزارۀ مسئولیت‌‌آفرین نمی‌تواند کوتاهی [[آدمی]] را در برابر [[انجام وظیفه]] و ایفای نقش لازم خود در ادای مسئولیتی که در برابر آن گزاره دارد، توجیه کند.
* [[پدر]] و مادری که [[کودک]] [[بیمار]] خود را به بهانۀ عدم اطلاع از نحوۀ درمان او به حال خود رها کنند، و در نتیجه [[کودک]] به عواقب وخیم ناشی از آن [[بیماری]] دچار گردد، در برابر وضعیت [[بدی]] که برای [[کودک]] به وجود می‌آید مسئول‌اند و ناآشنایی آنها با روش و نحوۀ درمان [[کودک]] نمی‌تواند کوتاهی آنها را توجیه کند؛ زیرا می‌توانستند با مراجعه به پزشک و پرسش از او راه درمان [[کودک]] را یافته و نسبت به درمان به موقع او [[اقدام]] کنند.
* در همین راستاست آنچه در منابع [[دینی]] [[اسلامی]] دربارۀ عذر نبودن [[جهل]] به [[وظایف]] و مسئولیت‌های [[الهی]] [[انسان]] آمده است، نظیر آنچه در [[تفسیر]] آیۀ <فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ >[۱۳]؛ آمده است. [[شیخ طوسی]] به سندش از [[امام صادق]]؟ع؟ [[نقل]] می‌کند: «وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی: ‏<فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ> فَقَالَ: إِنَّ اللهَ تَعَالَی یَقُولُ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: عَبْدِی أَکُنْتَ عَالِماً؟ فَإِنْ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ لَهُ: أَفَلا عَمِلْتَ‏ بِمَا عَلِمْتَ؟‏ وَ إِنْ قَالَ: کُنْتُ جَاهِلاً، قَالَ لَهُ: أَفَلا تَعَلَّمْتَ‏ حَتَّی تَعْمَلَ، فَیَخْصِمُهُ ُفَتِلْک‏ الْحُجَّةُ الْبَالِغَة»[۱۴]؛ از [[امام صادق]]؟ع؟ دربارۀ <فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ>؛ از آن خداست، [[حجت]] تام و رسا» پرسیدند، فرمود: [[خدای متعال]] [[روز قیامت]] به بندۀ خویش می‌گوید: بندۀ من آیا می‌دانستی؟ پس اگر در پاسخ گفت: آری، به او می‌گوید: پس چرا به آنچه دانستی عمل نکردی؟ و اگر در پاسخ گفت: نه، به او می‌گوید: چرا نیاموختی تا عمل کنی، در اینجاست که [[حجت خدا]] بر بنده‌اش تمام گشته و [[بنده]] محکوم می‌شود، این است [[حجت]] بالغۀ [[خداوند]].


== [[مسئولیت انسان]] در حوزۀ [[باورها]]==
دل‌بستگی به یک [[باور]]، و پذیرفتن آن به معنای [[تسلیم]] [[قلب]] در برابر آن است، و معنای [[تسلیم]] [[قلب]]، [[تسلیم]] شدن در برابر آن [[باور]]، و در [[حقیقت]] به معنای [[تسلیم]] شدن [[مرکز حکومت]] و [[فرماندهی]] وجود [[آدمی]] به آن عقیده و [[باور]] است، که نتیجۀ آن [[حکومت]] و [[فرماندهی]] آن [[باور]] بر دستگاه تصمیم‌گیری [[انسان]] و تشکیلات [[مدیریت]] داخلی وجود [[آدمی]] است.
* بنابراین [[آدمی]] در برابر [[دانایی]] و [[نادانی]] یا دانستن و ندانستن [[مسئول]] است و در [[حقیقت]] نخستین مسئولیتی که [[انسان]] در [[زندگی]] خویش در برابر آن قرار می‌گیرد [[مسئولیت]] دانستن است. این [[مسئولیت]]، [[مسئولیت]] نخستین [[آدمی]] در حوزۀ باورهاست، که از آن به [[مسئولیت]] پیش‌باور تعبیر می‌کنیم.
* بر مبنای [[مسئولیت]] [[دانایی]]، [[آدمی]] از نظر [[عقل]] موظف است برای بدست آوردن [[دانش]] و دانستن آنچه را احتمال می‌دهد در [[سعادت]] و [[خوشبختی]] حال و آیندۀ او مؤثر است تلاش کند و اگر [[دانش]] مستقیم دربارۀ یک رشته از مسائل برای او میسّر نیست، با سؤال و پرسش از دانایان آن رشته به [[دانایی]] مورد [[نیاز]] خود دست یابد.
* [[مسئولیت]] دیگری که بر عهدۀ [[آدمی]] در حوزۀ [[باور]] قرار می‌گیرد، [[مسئولیت]] پسا‌باور است. [[مسئولیت]] پسا‌باور مسئولیتی است که پس از [[تصدیق]] و [[باور]] به صحت یک گزاره بر [[انسان]] بار می‌شود، نخستین [[مسئولیت]] پساباور [[آدمی]] [[مسئولیت]] [[تسلیم]] قلبی در برابر [[باور]] صحیح و درستی است که [[برهان]] و [[دلیل]] بر صحت آن [[گواهی]] داده است.
* پس از آنکه [[آدمی]] با پرس‌وجو و [[پژوهش]] و استفهام و تحقیق از طریق [[دلیل]] و [[برهان]] کافی به باوری دست یافت مسئولیتی در برابر این [[باور]] و [[تصدیق]] و معرفتی که برای او بدست آمده است پیدا می‌کند و آن [[مسئولیت]] «[[ایمان]]» به آن [[باور]] یعنی رام‌سازی [[قلب]] خویش _ که مرکز تصمیم‌گیری و ارادۀ اوست _ برای آن [[باور]] و به عبارتی دیگر: [[تسلیم]] مملکت وجود خویش به [[حاکمیت]] و [[مدیریت]] آن [[باور]] است.
* باوری که [[دلیل]] و [[برهان]]، [[حقانیت]] و صحت آن را اثبات کرده است، حقّی دارد. یعنی [[مسئولیت]] و تعهّدی بر عهدۀ دارندۀ آن [[باور]] ایجاد می‌کند. این [[مسئولیت]] بنیادی‌ترین [[مسئولیت]] [[رفتاری]] در شخصیت [[آدمی]] است که کلّیۀ مسئولیت‌های [[رفتاری]] دیگر از آن ناشی می‌شوند. این مسئولیتِ بنیادین همان [[مسئولیت]] [[خضوع]] و [[تسلیم]] [[قلب]] در برابر آن [[باور]] است که منشأ پیدایش رفتارهای منسجم و هماهنگ با آن [[باور]] خواهد بود. از آنچه تاکنون گفتیم نتیجه می‌گیریم که مسئولیت‌ [[انسان]] در برابر [[دانایی]] بر دو نوعِ اصلی است:


===نوع اول: [[مسئولیت]] پیش‌باور===
[[اعتقاد]] به این معنا با تصدیق صِرف یا به عبارتی دیگر با "[[علم]] به [[صدق]] یک گزاره" متفاوت است. [[علم]] به [[صدق]] گزاره معلول [[دلیل]] و حجتی است که [[صدق]] آن گزاره را تأیید می‌کند. بنابراین هرگاه [[دلیل]] [[قاطع]] و روشنی بر [[صدق]] یک گزاره [[گواهی]] دهد، [[علم]] به [[صدق]] آن گزاره برای کسی که از آن [[دلیل]] [[آگاهی]] و اطلاع حاصل کند قهری است، زیرا [[دلیل]] [[قاطع]] و روشن، [[علت]] تصدیق به مضمون گزاره‌ای است که [[دلیل]] بر صحت و [[صدق]] آن [[گواهی]] داده است.
* نخستین [[مسئولیت]] پیش‌باور، مسئولیتی است که [[انسان]] را به تحصیل [[دانش]] و پرس‌وجو و سؤال و [[آموختن]] وا می‌دارد. همان مسئولیتی که در [[روایت]] فوق، با پرسش «أَفَلا تَعَلَّمْتَ» به آن اشاره شده است.
* از [[مسئولیت]] پیش‌باور [[مسئولیت]] دیگر برمی‌خیزد و آن [[مسئولیت]] اطمینان‌یابی از درست بودن یا [[نادرست]] بودن [[باور]] و دانشی است که [[آدمی]] بدست می‌آورد.
* توضیح اینکه: [[مسئولیت]] پیش‌باور همان مسئولیتی است که عذر بودن [[نادانی]] را نفی می‌کند، و [[مسئولیت]] تحقیق و پرسش و سؤال و [[پژوهش]] و یافتن [[دانش]] را بر عهدۀ [[آدمی]] می‌گذارد.
* [[مسئولیت]] پیش‌باور در نقطۀ دریافت پاسخ پایان نمی‌پذیرد بلکه این [[مسئولیت]] همچنان ادامه دارد تا به پاسخ صحیح و درست دست یابد، بنابراین [[مسئولیت]] پرسش  و جستجو تنها به معنای سؤال محض نیست، بلکه سؤال همراه با ارزیابی و [[آزمون]] صحت است.
* بنابراین [[مسئولیت]] پیش‌باور [[انسان]] به دو نوع [[مسئولیت]] باز می‌گردد:
# [[مسئولیت]] پرس‌وجو و سؤال و استفهام؛
# [[مسئولیت]] [[آزمون]] و سنجش درستی و صحت پاسخ.
* پاسخی را که [[آدمی]] در برابر سؤال و پرسش خود دریافت می‌کند باید مورد [[آزمون]] و سنجش صحت قرار دهد، [[آزمون]] و سنجش صحت پاسخ، از دو راه اصلی امکان‌پذیر است:
# [[برهان]] و [[دلیل]] مستقیم؛
# [[برهان]] و [[دلیل]] غیر مستقیم.
* راه اصلی سنجش و [[آزمون]] صحت یک گزاره، راه [[برهان]] و [[دلیل]] مستقیم است لکن پیمودن این راه در بسیاری موارد وقت و تلاش بسیاری می‌طلبد که تمام وقت [[انسان]] جستجوگر را می‌گیرد به‌نحوی که فرصتی برای پرداختن به کارهای دیگر برای او [[باقی]] نمی‌ماند و به عبارتی دیگر: سنجش مستقیم و [[آزمون]] [[بلا]] واسطه صحت گزاره‌ها غالباً [[نیازمند]] تخصص است، و معمولاً تخصص در یک رشته فرصتی برای پرداختن به دیگر نیازهای [[زندگی اجتماعی]] [[باقی]] نمی‌گذارد، و با توجه به تنوع نیازمندی‌های فردی و [[اجتماعی]] [[انسان]] و [[ضرورت]] تقسیم کار در بین افراد [[جامعه]] جهت تأمین مجموعۀ نیازمندی‌های فردی و [[اجتماعی]]، توزیع مسئولیت‌های [[اجتماعی]] و به دنبال آن [[لزوم]] توزیع و تقسیم تلاش‌های تخصصی به‌عنوان یک [[ضرورت اجتماعی]] نمایان می‌شود.
* روشن است که معمولاً بلکه دائماً بدست آوردن همه تخصص‌ها برای یک فرد در همۀ زمینه‌های مورد [[نیاز انسان]] [[اجتماعی]] ممکن نیست. به‌ همین [[دلیل]] تقسیم و توزیع تلاش‌های تخصصی یک [[ضرورت اجتماعی]] است.
* بر این اساس بدست آوردن [[توان]] سنجش و [[آزمون]] مستقیم و متخصصانه دربارۀ یک گزارۀ نقش آفرین و تعیین کننده دربارۀ [[سرنوشت]] [[آدمی]] برای همگان غیر ممکن است. لذا ناگزیر باید از راه غیر مستقیم سنجش و [[آزمون]] صحت یک گزارۀ حیاتی و ضروری بهره جست.
* راه غیر مستقیم سنجش و [[آزمون]] صحت یک گزاره پرسش از دانایان و متخصصان مورد [[اعتماد]] است.


===نوع دوم: [[مسئولیت]] پساباور===
بنابراین "تصدیق یا [[علم]] به [[صدق]] یک گزاره" اختیاری نیست، بلکه معلول اطلاع بر [[دلیل]] آن است. هرگاه [[علم]] به [[دلیل]] و حجتی که [[صدق]] یک گزاره را اثبات و توجیه می‌کند به‌دست آید، تصدیق نسبت به آن گزاره یا به تعبیری دیگر: [[علم]] به [[صدق]] آن گزاره به طور طبیعی به‌دست می‌‌آید.
* [[مسئولیت]] پساباور یا بعد التصدیق یک گزاره نیز، به دو [[مسئولیت]] باز می‌گردد:
# [[مسئولیت]] [[تسلیم]] قلبی؛
# [[مسئولیت]] عمل.
* پس از آنکه [[دانایی]] مورد [[نیاز]] دربارۀ یک گزارۀ سرنوشت‌ساز، از راه [[برهان]] مستقیم یا غیر مستقیم بدست آمد نخستین مسئولیتی که [[عقل]] متوجه [[انسان]] می‌کند [[مسئولیت]] پذیرش قلبی گزاره‌ای است که [[برهان]] صحت آن را تأیید کرده است. عدم پذیرش و [[تسلیم]] قلبی در برابر [[حجت]] و [[برهان]] تخلف از [[وظیفه]] و مسئولیتی است که [[عقل]] سلیم بر آن [[گواهی]] می‌دهد. [[عقل]] سلیم هر [[انسان]] برخوردار از [[سلامتی]] [[ادراک]]، [[گواه]] بر این است که [[آدمی]] [[وظیفه]] دارد که در برابر آنچه [[برهان]] و [[دلیل]]، صحت آن را تأیید کرده و بر آن [[گواهی]] داده است [[تسلیم]] باشد، [[سرپیچی]] از این [[وظیفه]] و [[مسئولیت]] به معنای استحقاق [[تحمل]] پیامدهای منفی ناشی از این [[سرپیچی]] است.
* [[مسئولیت]] پساباور دیگر: عمل به گزاره‌ای است که [[برهان]]، صحت آن را تأیید کرده است، یا به عبارتی دیگر: از [[آزمون]] صحت با موفقیت برون آمده است.
* با [[ایمان]] و [[تسلیم]] قلبی صرف نسبت به یک گزارۀ سرنوشت‌ساز، [[مسئولیت]] [[آدمی]] در برابر آن گزاره به پایان نمی‌رسد، بلکه [[عقل]] سلیم، [[آدمی]] را در برابر عمل به آن گزاره، و اجرای آن در محیط [[زندگی]] [[مسئول]] می‌داند، و او را در صورت تخلف عملی، [[مستحق]] [[تحمل]] عواقب منفی تخلف از عمل به آن گزارۀ سرنوشت‌ساز می‌داند.
* بنابر آنچه [[گذشت]] [[آدمی]] در برابر هر گزاره‌های مربوط به [[سرنوشت]] خویش در مجموع چهار [[مسئولیت]] اساسی دارد:
# [[مسئولیت]] پرس‌و‌جو و تحقیق؛
# [[مسئولیت]] سنجش و [[آزمون]] صحت (این دو [[مسئولیت]]، دو [[مسئولیت]] پیش‌باور یا ما قبل التصدیق‌اند).
# [[مسئولیت]] [[تسلیم]] و پذیرش قلبی گزاره‌ای که صحت آن با [[برهان]] به اثبات رسیده است؛
# [[مسئولیت]] عمل به گزاره‌ای که [[برهان]] صحت آن را تأیید کرده است (این دو [[مسئولیت]]، دو [[مسئولیت]] پساباور یا ما بعد التصدیق‌اند)<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، درس خارج [[فقه نظام فرهنگی اسلام]]</ref>.


== پرسش‌های وابسته ==
لکن [[اعتقاد]] _ به معنای [[دل]] بستن به یک [[باور]]، و [[تسلیم]] شدن مرکزیت [[فرماندهی]] تشکیلات وجود [[آدمی]] در برابر آن _ امری است اختیاری و ارادی. لذا چه‌بسا [[آدمی]] به [[دلیل]] و [[برهان]] بر صحت یک گزاره اطلاع یابد و به [[صدق]] آن گزاره در [[دل]] خویش [[گواهی]] دهد، و نسبت به آن تصدیق و [[اذعان]] کامل داشته باشد، مع الوصف زیر بار آن نرود و خود را [[تسلیم]] آن ننماید و ارادۀ خود را در [[اختیار]] آن تصدیق و نتایج و لوازم آن قرار ندهد. برای مثال: پزشکی که به [[دلیل]] اطلاعات و خبرگی خود در [[دانش پزشکی]] و به استناد ادلّۀ [[قاطع]] و محکمی که بر آن دست یافته به نتیجۀ یقینی و صد در صدی در مورد مضر بودن سیگار و یا مواد مخدر برسد، الزاماً چنین نیست که در برابر [[علم]] خود [[تسلیم]] شود، و در [[رفتار]] و [[سبک زندگی]] عملی خود، با [[علم]] خود هماهنگ باشد. چه‌بسا به رغم آنکه می‌داند استفادۀ از این مادۀ معیّن آسیب‌های فراوانی به [[سلامتی]] او وارد خواهد کرد، [[تسلیم]] این [[حقیقت]] نشده و [[دل]] خود را یعنی مرکز [[تمایلات]] درونی خود را در برابر این واقعیت [[تسلیم]] نکند. و در نتیجه مرکز [[فرماندهی]] [[حاکم]] بر وجود و [[رفتار]] او با سرکشی در برابر این واقعیت، در برابر تمایلاتی که او را به سوی [[مصرف]] مواد مخدر و اعتیاد می‌کشانند، [[تسلیم]] شده و عملاً اعتیاد به مواد مخدر پیدا کند.
 
== مرز [[جبر و اختیار]] در حوزۀ [[باورها]] ==
در مطالب بالا [[گذشت]] که تولّد تصدیق به یک گزاره از [[دلیل]] و [[برهان]]، اختیاری نیست، بلکه معلول [[قوانین]] [[علت]] و معلولی جبری [[حاکم]] بر پدیده‌هاست. لذا آنجا که [[علم]] به [[دلیل]] و [[برهان]] بر یک گزاره به‌دست آید، تصدیق به آن گزاره به طور جبری و بدون [[اختیار]] حاصل خواهد شد.
 
در این مرحله [[اختیار]] انسانی نقشی ندارد، لکن در دو مرحلۀ پیش و پس این مرحله، [[اختیار]] انسانی است که نقش اول را ایفا می‌کند.
 
در مرحلۀ پیش از تصدیق به یک گزاره [[آدمی]] به [[اختیار]] خود می‌تواند نسبت به پرسش و تحقیق و جستجو دربارۀ [[دلیل]] یک گزاره بپردازد. در این مرحله انسان با [[اختیار]] و ارادۀ خود عمل می‌کند، و لهذا [[جهل]] به یک گزارۀ مسئولیت‌‌آفرین نمی‌تواند کوتاهی [[آدمی]] را در برابر [[انجام وظیفه]] و ایفای نقش لازم خود در ادای مسئولیتی که در برابر آن گزاره دارد، توجیه کند.
 
[[پدر]] و مادری که [[کودک]] [[بیمار]] خود را به بهانۀ عدم اطلاع از نحوۀ درمان او به حال خود رها کنند، و در نتیجه [[کودک]] به عواقب وخیم ناشی از آن [[بیماری]] دچار گردد، در برابر وضعیت [[بدی]] که برای [[کودک]] به وجود می‌آید مسئول‌اند و ناآشنایی آنها با روش و نحوۀ درمان [[کودک]] نمی‌تواند کوتاهی آنها را توجیه کند؛ زیرا می‌توانستند با مراجعه به پزشک و پرسش از او راه درمان [[کودک]] را یافته و نسبت به درمان به موقع او [[اقدام]] کنند.
 
در همین راستاست آنچه در منابع [[دینی]] [[اسلامی]] دربارۀ عذر نبودن [[جهل]] به [[وظایف]] و مسئولیت‌های [[الهی]] [[انسان]] آمده است، نظیر آنچه در [[تفسیر]] آیۀ {{متن قرآن|قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ}}<ref> بگو: برهان رسا از آن خداوند است، اگر می‌خواست شما همگان را رهنمایی می‌کرد؛ سوره انعام، آیه: ۱۴۹.</ref>؛ آمده است.
 
[[شیخ طوسی]] به سندش از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند: از [[امام صادق]] {{ع}} دربارۀ {{متن قرآن|قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ}}؛ پرسیدند، فرمود: [[خدای متعال]] [[روز قیامت]] به بندۀ خویش می‌گوید: بندۀ من آیا می‌دانستی؟ پس اگر در پاسخ گفت: آری، به او می‌گوید: پس چرا به آنچه دانستی عمل نکردی؟ و اگر در پاسخ گفت: نه، به او می‌گوید: چرا نیاموختی تا عمل کنی، در اینجاست که [[حجت خدا]] بر بنده‌اش تمام گشته و [[بنده]] محکوم می‌شود، این است [[حجت]] بالغۀ [[خداوند]]<ref>{{متن حدیث| وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی: قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَقَالَ: إِنَّ اللهَ تَعَالَی یَقُولُ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: عَبْدِی أَکُنْتَ عَالِماً؟ فَإِنْ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ لَهُ: أَفَلا عَمِلْتَ‏ بِمَا عَلِمْتَ؟ ‏ وَ إِنْ قَالَ: کُنْتُ جَاهِلاً، قَالَ لَهُ: أَفَلا تَعَلَّمْتَ‏ حَتَّی تَعْمَلَ، فَیَخْصِمُهُ ُفَتِلْک‏ الْحُجَّةُ الْبَالِغَ}}؛ الأمالی (للطوسی)، ص۹-۱۰،ح۱۰.</ref>.
 
== معناشناسی ==
«[[اعتقاد]]» از «[[عقد]]» گرفته شده است. عقد به معنای گِرِه بستن است و در اجسام سخت کاربرد دارد؛ مثل گره‌های تشکیل‌دهنده اجزای یک بنا و گره‌های یک طناب. همچنین از این معنا عاریت گرفته شده است برای [[امور معنوی]] (مثل [[باورمندی]] به یک مرام و [[مکتب]])، [[خانوادگی]] (مثل عقد زوجیت)، [[امور اجتماعی]] (مثل [[عهد]] و [[پیمان]] با شخص یا مجموعه‌ای) و [[معاملات]] (مثل [[بیع]] و...)<ref>راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۷۶ - ۵۷۷؛ ابن فارس، معجم المقاییس اللغة، ج۴، ص۸۶ – ۸۹.</ref>. بنابراین اعتقاد به معنای در [[دل]] گرفتن، گرویدن و [[یقین]] کردن، تصدیق کردن، دل بر چیزی نهادن و سخت و محکم شدن چیزی آمده است<ref>دهخدا، لغت نامه، ج۲، ص۲۴۹۲.</ref>.
 
«[[امامت]]»، از ماده امم (الام)، به معنای قصد کردن و توجه به مقصود است<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۲.</ref>.
 
«[[ائمه]]»، جمع [[امام]] است. امام در لغت به کسی گفته می‌شود که جلودار امور است و [[مردم]] به او [[اقتدا]]، و از فرمان‌هایش [[پیروی]] می‌کنند<ref>راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۷؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۴۶۰.</ref>. در اصطلاح، امام کسی است که دارای [[ریاست عامه]] برای شخص یا اشخاصی در امور [[دین]] و [[دنیا]] به [[نیابت از رسول خدا]]{{صل}} بوده باشد<ref>علامه حلی، باب حادی‌عشر، ص۱۰؛ عضدالدین ایجی، المواقف، ج۳، ص۵۷۴.</ref>. منظور از «[[ائمه شیعه]]»، [[دوازده امام]] [[معصوم]]{{عم}} هستند.
 
«[[شیعه]]»، کلمه‌ای مفرد است، اما معنای جمعی دارد، (مانند [[قوم]]) و به معنای [[اصحاب]] و [[پیروان]]<ref>المحیط فی اللغة، ج۲، ص۹۹؛ خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۲، ص۱۹۱.</ref>، جمع آن شِیَع و اشیاع است و گفته می‌شود: «از او پیروی کرد»؛ همچنان‌که گفته می‌شود: «با او [[موالات]] و [[همبستگی]] نمود»<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۸، ص۱۸۸، واژه «تشیّع».</ref>. ابن [[فارس]] گفته است: «شیعه دو معنای ریشه‌ای دارد: یکی بر [[یاری]] دلالت دارد و دیگری بر پخش و گسترش. اینکه می‌گویند فلانی وقتی بیرون رفت، دیگری او را مشایعت کرد، از معنای اول است»<ref>ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۳، ص۲۳۵، واژه «شیع».</ref>.
 
نتیجه اینکه «[[شیعه]]» جماعتی است که پیرو [[رئیس]] خودند و اندیشه‌ای واحد دارند و در [[سایه]] این [[فکر]] مشترک، با هم [[یاری]] و معاضدت دارند؛ اما [[تشیع]]، در اصطلاح [[دینی]]، عبارت است از [[اعتقاد]] به استمرار [[رهبری اسلامی]] در قالب «[[وصایت]]» برای [[امام علی]]{{ع}} و [[خاندان]] او. این [[تفکر]] به دست [[مبارک]] [[پیامبر]]{{صل}} پی نهاده شد و ایشان، علی{{ع}} را به خاطر [[شایستگی‌ها]] و توانمندی‌های منحصر به فردش، به عنوان [[رهبری جامعه]] پس از خویش معرفی کرد و جمعی از [[مهاجران]] و [[انصار]]، به ویژه آنان که در [[دل]] کینه‌ای از او نداشتند، در [[زمان پیامبر]]{{صل}} آن را پذیرفتند و پیرو او شدند. این گروه با عنوان «شیعه علی» شناخته شدند و پس از [[رحلت]] آن حضرت نیز بر همان [[عقیده]] باقی ماندند. گروهی دیگر از [[تابعین]] هم به آنان [[اقتدا]] کردند. اعتقاد به این اصل، از همان زمان‌های گذشته تاکنون تداوم یافته است.
 
بنابراین تشیع، همان [[اسلام]] و روی دیگری از آن است و اشاره به یک اصل [[اسلامی]] دارد و آن اینکه [[رهبری]] حکیمانه و [[هدایت]] [[علمی]]، با [[نصب پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} در وجود علی{{ع}} متمرکز است و [[تاریخی]] جز [[تاریخ اسلام]]، و مبدأیی جز آغاز [[ظهور اسلام]] ندارد. اسلام و تشیع دو سوی یک حقیقت‌اند و دو همزادند که با هم به [[دنیا]] آمده‌اند<ref>در نگارش این مطالب از کتاب سیمای عقاید شیعه، نوشته آیت‌الله سبحانی (ص ۲۱ تا ۲۸) استفاده شده است.</ref>.
 
چنان‌که گروهی از مؤلفان نیز به این [[حقیقت]] تصریح کرده‌اند. [[نوبختی]] می‌گوید: «شیعه، [[پیروان]] [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} هستند که به «شیعه علی» نامیده می‌شوند، چه در زمان پیامبر و چه پس از او، و با [[پیوستگی]] به آن حضرت و [[عقیده به امامت]] او معروفند»<ref>نوبختی، فرق الشیعة، ص۱۷.</ref>. [[ابوالحسن اشعری]] گوید: «از این رو به آنان «شیعه» گفته شده که پیرو علی‌اند و او را بر [[اصحاب]] دیگر [[پیامبر خدا]]{{صل}} مقدّم می‌دارند»<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۶۵.</ref>. [[شهرستانی]] گوید: «[[شیعه]] آنانند که به خصوص پیرو علی‌اند و بر اساس [[نصّ]] و [[وصیت]]، [[معتقد به امامت]] و [[خلافت]] اویند»<ref>شهرستانی، الملل والنحل، ج۱، ص۱۳۱.</ref>.<ref>[[حافظ نجفی|نجفی، حافظ]]، [[اعتقاد ائمه شیعه به امامت خود (مقاله)|مقاله «اعتقاد ائمه شیعه به امامت خود»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۲۱ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۲۱]] ص ۱۴۲.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[فرهنگ]]
* [[باور دینی]]
* [[باور دینی]]
* [[آزادی عقیده]]
* [[آزادی عقیده]]
* [[کلام اسلامی]]
* [[عقاید اصلی]]
* [[عقاید اقوام اولیه]]
* [[عقاید اسلامی]]
* [[عقاید مسیحیت]]
* [[عقاید یهودیت]]
* [[اصول عقاید]]
* [[عقاید فرعی]]
* [[عقاید باطله]]
* [[عقاید حقه]]
* [[احادیث اعتقادی]]
* [[اخلال به عقاید]]
* [[اعتقادات اسلامی]]
* [[شبهه در معلومات دین]]
{{پایان مدخل‌ وابسته}}
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:3073589.jpg|22px]] [[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، '''[[درس خارج فقه نظام فرهنگی اسلام]]'''
# [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:IM010024.jpg|22px]] [[حافظ نجفی|نجفی، حافظ]]، [[اعتقاد ائمه شیعه به امامت خود (مقاله)|مقاله «اعتقاد ائمه شیعه به امامت خود»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۲۱ (کتاب)|'''موسوعه رد شبهات ج۲۱''']]
{{پایان منابع}}
== پانویس ==
{{پانویس}}


==منابع==
{{ایمان}}
* [[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، '''درس خارج [[فقه نظام فرهنگی اسلام]]'''
==پانویس==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس۲}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:اعتقادات اسلامی]]
[[رده:عقیده]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۰۴

آنچه انسان به آن یقین و اعتقاد دارد، دین، ایمان، باور. ریشه آن "عقد" است به معنای بستن و گره زدن. اعتقاد و عقیده چیزی است که با ‌‌دل و جان انسان گره خورده است. عقاید اسلامی به مجموعه‌ای از باورها گفته می‌شود که مسلمان درباره خدا و اوصاف او، وحی، پیامبران، کتب آسمانی، معاد، بهشت و جهنم، نبوت و امامت، غیب، فرشتگان و... دارد. عقاید، گاهی درستِ و مطابق با حق است، و گاهی باطل و نادرست است، گاهی عقیده آمیخته به شک است و گاهی یقینی است. اعتقاد مشرکان به بت‌ها و خرافات، نمونه‌ای از عقاید باطل است. عقیده صحیح را باید از قرآن و عترت و احادیث صحیح و آثار و گفته‌های علمای بزرگ دین آموخت. به بحث‌های اعتقادی "علم کلام" هم گفته می‌شود[۱].

مقدمه

عقیده بنا بر آنچه در کتب لغت آمده است، عبارت است از مَا يَدِينُ الْإِنْسَانُ بِه‏ و اعتقاد به معنای "عقد القلب علی الشیء" است. بنابراین به هر باوری که انسان آن را پذیرفته باشد و بدان دل بسته باشد، عقیده گفته می‌شود.

دل‌بستگی به یک باور، و پذیرفتن آن به معنای تسلیم قلب در برابر آن است، و معنای تسلیم قلب، تسلیم شدن در برابر آن باور، و در حقیقت به معنای تسلیم شدن مرکز حکومت و فرماندهی وجود آدمی به آن عقیده و باور است، که نتیجۀ آن حکومت و فرماندهی آن باور بر دستگاه تصمیم‌گیری انسان و تشکیلات مدیریت داخلی وجود آدمی است.

اعتقاد به این معنا با تصدیق صِرف یا به عبارتی دیگر با "علم به صدق یک گزاره" متفاوت است. علم به صدق گزاره معلول دلیل و حجتی است که صدق آن گزاره را تأیید می‌کند. بنابراین هرگاه دلیل قاطع و روشنی بر صدق یک گزاره گواهی دهد، علم به صدق آن گزاره برای کسی که از آن دلیل آگاهی و اطلاع حاصل کند قهری است، زیرا دلیل قاطع و روشن، علت تصدیق به مضمون گزاره‌ای است که دلیل بر صحت و صدق آن گواهی داده است.

بنابراین "تصدیق یا علم به صدق یک گزاره" اختیاری نیست، بلکه معلول اطلاع بر دلیل آن است. هرگاه علم به دلیل و حجتی که صدق یک گزاره را اثبات و توجیه می‌کند به‌دست آید، تصدیق نسبت به آن گزاره یا به تعبیری دیگر: علم به صدق آن گزاره به طور طبیعی به‌دست می‌‌آید.

لکن اعتقاد _ به معنای دل بستن به یک باور، و تسلیم شدن مرکزیت فرماندهی تشکیلات وجود آدمی در برابر آن _ امری است اختیاری و ارادی. لذا چه‌بسا آدمی به دلیل و برهان بر صحت یک گزاره اطلاع یابد و به صدق آن گزاره در دل خویش گواهی دهد، و نسبت به آن تصدیق و اذعان کامل داشته باشد، مع الوصف زیر بار آن نرود و خود را تسلیم آن ننماید و ارادۀ خود را در اختیار آن تصدیق و نتایج و لوازم آن قرار ندهد. برای مثال: پزشکی که به دلیل اطلاعات و خبرگی خود در دانش پزشکی و به استناد ادلّۀ قاطع و محکمی که بر آن دست یافته به نتیجۀ یقینی و صد در صدی در مورد مضر بودن سیگار و یا مواد مخدر برسد، الزاماً چنین نیست که در برابر علم خود تسلیم شود، و در رفتار و سبک زندگی عملی خود، با علم خود هماهنگ باشد. چه‌بسا به رغم آنکه می‌داند استفادۀ از این مادۀ معیّن آسیب‌های فراوانی به سلامتی او وارد خواهد کرد، تسلیم این حقیقت نشده و دل خود را یعنی مرکز تمایلات درونی خود را در برابر این واقعیت تسلیم نکند. و در نتیجه مرکز فرماندهی حاکم بر وجود و رفتار او با سرکشی در برابر این واقعیت، در برابر تمایلاتی که او را به سوی مصرف مواد مخدر و اعتیاد می‌کشانند، تسلیم شده و عملاً اعتیاد به مواد مخدر پیدا کند.

مرز جبر و اختیار در حوزۀ باورها

در مطالب بالا گذشت که تولّد تصدیق به یک گزاره از دلیل و برهان، اختیاری نیست، بلکه معلول قوانین علت و معلولی جبری حاکم بر پدیده‌هاست. لذا آنجا که علم به دلیل و برهان بر یک گزاره به‌دست آید، تصدیق به آن گزاره به طور جبری و بدون اختیار حاصل خواهد شد.

در این مرحله اختیار انسانی نقشی ندارد، لکن در دو مرحلۀ پیش و پس این مرحله، اختیار انسانی است که نقش اول را ایفا می‌کند.

در مرحلۀ پیش از تصدیق به یک گزاره آدمی به اختیار خود می‌تواند نسبت به پرسش و تحقیق و جستجو دربارۀ دلیل یک گزاره بپردازد. در این مرحله انسان با اختیار و ارادۀ خود عمل می‌کند، و لهذا جهل به یک گزارۀ مسئولیت‌‌آفرین نمی‌تواند کوتاهی آدمی را در برابر انجام وظیفه و ایفای نقش لازم خود در ادای مسئولیتی که در برابر آن گزاره دارد، توجیه کند.

پدر و مادری که کودک بیمار خود را به بهانۀ عدم اطلاع از نحوۀ درمان او به حال خود رها کنند، و در نتیجه کودک به عواقب وخیم ناشی از آن بیماری دچار گردد، در برابر وضعیت بدی که برای کودک به وجود می‌آید مسئول‌اند و ناآشنایی آنها با روش و نحوۀ درمان کودک نمی‌تواند کوتاهی آنها را توجیه کند؛ زیرا می‌توانستند با مراجعه به پزشک و پرسش از او راه درمان کودک را یافته و نسبت به درمان به موقع او اقدام کنند.

در همین راستاست آنچه در منابع دینی اسلامی دربارۀ عذر نبودن جهل به وظایف و مسئولیت‌های الهی انسان آمده است، نظیر آنچه در تفسیر آیۀ ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ[۲]؛ آمده است.

شیخ طوسی به سندش از امام صادق (ع) نقل می‌کند: از امام صادق (ع) دربارۀ ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ؛ پرسیدند، فرمود: خدای متعال روز قیامت به بندۀ خویش می‌گوید: بندۀ من آیا می‌دانستی؟ پس اگر در پاسخ گفت: آری، به او می‌گوید: پس چرا به آنچه دانستی عمل نکردی؟ و اگر در پاسخ گفت: نه، به او می‌گوید: چرا نیاموختی تا عمل کنی، در اینجاست که حجت خدا بر بنده‌اش تمام گشته و بنده محکوم می‌شود، این است حجت بالغۀ خداوند[۳].

معناشناسی

«اعتقاد» از «عقد» گرفته شده است. عقد به معنای گِرِه بستن است و در اجسام سخت کاربرد دارد؛ مثل گره‌های تشکیل‌دهنده اجزای یک بنا و گره‌های یک طناب. همچنین از این معنا عاریت گرفته شده است برای امور معنوی (مثل باورمندی به یک مرام و مکتبخانوادگی (مثل عقد زوجیت)، امور اجتماعی (مثل عهد و پیمان با شخص یا مجموعه‌ای) و معاملات (مثل بیع و...)[۴]. بنابراین اعتقاد به معنای در دل گرفتن، گرویدن و یقین کردن، تصدیق کردن، دل بر چیزی نهادن و سخت و محکم شدن چیزی آمده است[۵].

«امامت»، از ماده امم (الام)، به معنای قصد کردن و توجه به مقصود است[۶].

«ائمه»، جمع امام است. امام در لغت به کسی گفته می‌شود که جلودار امور است و مردم به او اقتدا، و از فرمان‌هایش پیروی می‌کنند[۷]. در اصطلاح، امام کسی است که دارای ریاست عامه برای شخص یا اشخاصی در امور دین و دنیا به نیابت از رسول خدا(ص) بوده باشد[۸]. منظور از «ائمه شیعه»، دوازده امام معصوم(ع) هستند.

«شیعه»، کلمه‌ای مفرد است، اما معنای جمعی دارد، (مانند قوم) و به معنای اصحاب و پیروان[۹]، جمع آن شِیَع و اشیاع است و گفته می‌شود: «از او پیروی کرد»؛ همچنان‌که گفته می‌شود: «با او موالات و همبستگی نمود»[۱۰]. ابن فارس گفته است: «شیعه دو معنای ریشه‌ای دارد: یکی بر یاری دلالت دارد و دیگری بر پخش و گسترش. اینکه می‌گویند فلانی وقتی بیرون رفت، دیگری او را مشایعت کرد، از معنای اول است»[۱۱].

نتیجه اینکه «شیعه» جماعتی است که پیرو رئیس خودند و اندیشه‌ای واحد دارند و در سایه این فکر مشترک، با هم یاری و معاضدت دارند؛ اما تشیع، در اصطلاح دینی، عبارت است از اعتقاد به استمرار رهبری اسلامی در قالب «وصایت» برای امام علی(ع) و خاندان او. این تفکر به دست مبارک پیامبر(ص) پی نهاده شد و ایشان، علی(ع) را به خاطر شایستگی‌ها و توانمندی‌های منحصر به فردش، به عنوان رهبری جامعه پس از خویش معرفی کرد و جمعی از مهاجران و انصار، به ویژه آنان که در دل کینه‌ای از او نداشتند، در زمان پیامبر(ص) آن را پذیرفتند و پیرو او شدند. این گروه با عنوان «شیعه علی» شناخته شدند و پس از رحلت آن حضرت نیز بر همان عقیده باقی ماندند. گروهی دیگر از تابعین هم به آنان اقتدا کردند. اعتقاد به این اصل، از همان زمان‌های گذشته تاکنون تداوم یافته است.

بنابراین تشیع، همان اسلام و روی دیگری از آن است و اشاره به یک اصل اسلامی دارد و آن اینکه رهبری حکیمانه و هدایت علمی، با نصب پیامبر خدا(ص) در وجود علی(ع) متمرکز است و تاریخی جز تاریخ اسلام، و مبدأیی جز آغاز ظهور اسلام ندارد. اسلام و تشیع دو سوی یک حقیقت‌اند و دو همزادند که با هم به دنیا آمده‌اند[۱۲].

چنان‌که گروهی از مؤلفان نیز به این حقیقت تصریح کرده‌اند. نوبختی می‌گوید: «شیعه، پیروان علی بن ابی‌طالب(ع) هستند که به «شیعه علی» نامیده می‌شوند، چه در زمان پیامبر و چه پس از او، و با پیوستگی به آن حضرت و عقیده به امامت او معروفند»[۱۳]. ابوالحسن اشعری گوید: «از این رو به آنان «شیعه» گفته شده که پیرو علی‌اند و او را بر اصحاب دیگر پیامبر خدا(ص) مقدّم می‌دارند»[۱۴]. شهرستانی گوید: «شیعه آنانند که به خصوص پیرو علی‌اند و بر اساس نصّ و وصیت، معتقد به امامت و خلافت اویند»[۱۵].[۱۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۵۳-۱۵۴.
  2. بگو: برهان رسا از آن خداوند است، اگر می‌خواست شما همگان را رهنمایی می‌کرد؛ سوره انعام، آیه: ۱۴۹.
  3. « وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی: قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَقَالَ: إِنَّ اللهَ تَعَالَی یَقُولُ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: عَبْدِی أَکُنْتَ عَالِماً؟ فَإِنْ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ لَهُ: أَفَلا عَمِلْتَ‏ بِمَا عَلِمْتَ؟ ‏ وَ إِنْ قَالَ: کُنْتُ جَاهِلاً، قَالَ لَهُ: أَفَلا تَعَلَّمْتَ‏ حَتَّی تَعْمَلَ، فَیَخْصِمُهُ ُفَتِلْک‏ الْحُجَّةُ الْبَالِغَ»؛ الأمالی (للطوسی)، ص۹-۱۰،ح۱۰.
  4. راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۷۶ - ۵۷۷؛ ابن فارس، معجم المقاییس اللغة، ج۴، ص۸۶ – ۸۹.
  5. دهخدا، لغت نامه، ج۲، ص۲۴۹۲.
  6. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۲.
  7. راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۷؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۴۶۰.
  8. علامه حلی، باب حادی‌عشر، ص۱۰؛ عضدالدین ایجی، المواقف، ج۳، ص۵۷۴.
  9. المحیط فی اللغة، ج۲، ص۹۹؛ خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۲، ص۱۹۱.
  10. ابن منظور، لسان العرب، ج۸، ص۱۸۸، واژه «تشیّع».
  11. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۳، ص۲۳۵، واژه «شیع».
  12. در نگارش این مطالب از کتاب سیمای عقاید شیعه، نوشته آیت‌الله سبحانی (ص ۲۱ تا ۲۸) استفاده شده است.
  13. نوبختی، فرق الشیعة، ص۱۷.
  14. اشعری، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۶۵.
  15. شهرستانی، الملل والنحل، ج۱، ص۱۳۱.
  16. نجفی، حافظ، مقاله «اعتقاد ائمه شیعه به امامت خود»، موسوعه رد شبهات ج۲۱ ص ۱۴۲.