براء بن معرور در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==))
جز (جایگزینی متن - 'داود' به 'داوود')
 
(۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[براء بن معرور]]''' است. "'''[[براء بن معرور]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| موضوع مرتبط = براء بن معرور
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[براء بن معرور در تاریخ اسلامی]]</div>
| عنوان مدخل  = [[براء بن معرور]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| مداخل مرتبط = [[براء بن معرور در تاریخ اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =  
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[نسب]] وی را چنین آورده‌اند: [[براء بن معرور بن صخر بن خنساء بن سنان بن عبید بن عدی بن غنم]]، از تیره [[بنی سلمه]] از [[قبیله خزرج]]<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۶۴؛ خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۶۳۴؛ بخاری، ج۱، ص۴۶.</ref> بعضی نام پدرش را «معروف» گفته‌اند<ref>خویی، ج۴، ص۱۸۸.</ref>، اما [[ابن داود]]<ref>ابن داود، ص۵۴.</ref> این را [[اشتباه]] دانسته و طبق قاعده، «معروف» تصحیف «معرور» است. «ابوبشر» [[کنیه]] اوست<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۴۱۵؛ ذهبی، ج۱، ص۲۶۷؛ ابن حجر، ج۱، ص۴۱۵.</ref>، وی پسر عمه [[سعد بن معاذ]]<ref>ذهبی، ج۱، ص۲۶۷.</ref> و [[رباب]] دختر [[نعمان بن امرئ القیس]] مادرش بود<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۶۴.</ref>.  
[[نسب]] وی را چنین آورده‌اند: [[براء بن معرور بن صخر بن خنساء بن سنان بن عبید بن عدی بن غنم]]، از تیره [[بنی سلمه]] از [[قبیله خزرج]]<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۶۴؛ خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۶۳۴؛ بخاری، ج۱، ص۴۶.</ref> بعضی نام پدرش را «معروف» گفته‌اند<ref>خویی، ج۴، ص۱۸۸.</ref>، اما [[ابن داوود]]<ref>ابن داوود، ص۵۴.</ref> این را [[اشتباه]] دانسته و طبق قاعده، «معروف» تصحیف «معرور» است. «ابوبشر» [[کنیه]] اوست<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۴۱۵؛ ذهبی، ج۱، ص۲۶۷؛ ابن حجر، ج۱، ص۴۱۵.</ref>، وی پسر عمه [[سعد بن معاذ]]<ref>ذهبی، ج۱، ص۲۶۷.</ref> و [[رباب]] دختر [[نعمان بن امرئ القیس]] مادرش بود<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۶۴.</ref>.  


[[فرزندان]] وی، [[بشر بن براء بن معرور|بشر]] یا [[مبشر بن براء بن معرور|مبشر]]، [[هند بن براء بن معرور|هند]]، [[سلافه بن براء بن معرور|سلافه]] یا [[سلامه بن براء بن معرور|سلامه]]<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۴۳۹.</ref>، و [[رباب بن براء بن معرور|رباب]] نام داشتند <ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۶۴ و ج۸، ص۲۰۰.</ref>. همسرش «خلیده»، دختر قیس بود که بشر را به [[دنیا]] آورد<ref>ابن سعد، ج۸، ص۲۴۱؛ ابن حبیب، ص۴۲۷.</ref>. براء با [[زن]] دیگری به نام «حمیمه» [[ازدواج]] کرد<ref>ابن سعد، ج۸، ص۲۹۶؛ ابن حجر، ج۸، ص۸۹.</ref> که ثمره آن سه فرزند بود<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۶۴.</ref>. فرزند وی بشر در [[بدر]]، [[أحد]] و [[خندق]] حضور داشت و همان کسی بود که با [[رسول خدا]]{{صل}} پس از [[جنگ خیبر]]، ران گوسفند [[مسموم]] [[هدیه]] [[زن]] [[یهودی]] را خورد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۳۱۶؛ خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۵۰؛ طوسی، رجال، ص۲۷.</ref> و پس از چندی درگذشت. برخی به جای بشر، گفته‌اند براء [[پدر بشر]] مسموم شد<ref>ر.ک: تفسیر الامام العسکری، ص۱۷۷ و ۱۷۹.</ref>. ابن داود<ref>ابن داود، ص۵۴.</ref> گفته است: نام بشر و پدرش براء برای بعضی از تراجم نویسان مشتبه شده است.
[[فرزندان]] وی، [[بشر بن براء بن معرور|بشر]] یا [[مبشر بن براء بن معرور|مبشر]]، [[هند بن براء بن معرور|هند]]، [[سلافه بن براء بن معرور|سلافه]] یا [[سلامه بن براء بن معرور|سلامه]]<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۴۳۹.</ref>، و [[رباب بن براء بن معرور|رباب]] نام داشتند <ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۶۴ و ج۸، ص۲۰۰.</ref>. همسرش «خلیده»، دختر قیس بود که بشر را به [[دنیا]] آورد<ref>ابن سعد، ج۸، ص۲۴۱؛ ابن حبیب، ص۴۲۷.</ref>. براء با [[زن]] دیگری به نام «حمیمه» [[ازدواج]] کرد<ref>ابن سعد، ج۸، ص۲۹۶؛ ابن حجر، ج۸، ص۸۹.</ref> که ثمره آن سه فرزند بود<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۶۴.</ref>. فرزند وی بشر در [[بدر]]، [[أحد]] و [[خندق]] حضور داشت و همان کسی بود که با [[رسول خدا]] {{صل}} پس از [[جنگ خیبر]]، ران گوسفند [[مسموم]] [[هدیه]] [[زن]] [[یهودی]] را خورد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۳۱۶؛ خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۵۰؛ طوسی، رجال، ص۲۷.</ref> و پس از چندی درگذشت. برخی به جای بشر، گفته‌اند براء [[پدر بشر]] مسموم شد<ref>ر. ک: تفسیر الامام العسکری، ص۱۷۷ و ۱۷۹.</ref>. ابن داوود<ref>ابن داوود، ص۵۴.</ref> گفته است: نام بشر و پدرش براء برای بعضی از تراجم نویسان مشتبه شده است.


وی مردی [[فاضل]]، باتقوا و خودشناس ([[فقیه]] النفس)<ref>ذهبی، ج۱، ص۲۶۷.</ref> و از نقیبان در [[بیعت عقبه]] بود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۳۰۷؛ ابن حجر، ج۱، ص۴۱۵.</ref>. بنا به [[نقلی]]، براء نخستین فردی بود که دست خود را به [[دست حضرت]] زد و [[بیعت]] کرد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۳۰۷؛ ابن سعد، ج۴، ص۶؛ ابن ثیر، ج۱، ص۴۱۵.</ref>. نیز گویند: او نخستین کسی بود که به سوی [[کعبه]] [[نماز]] خواند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۶۵؛ ابن حبان، ج۳، ص۲۶؛ ابن اثیر، ج۱، ص۴۱۵.</ref>، وی [[وصیت]] کرد ثلث مالش برای [[رسول خدا]]{{صل}} باشد، ثلث دیگر در [[راه خدا]] [[مصرف]] شود و ثلث دیگر آن در [[اختیار]] فرزندانش قرار گیرد<ref>ذهبی، ج۱، ص۲۶۸.</ref>، اما [[حضرت]] ثلث [[مال]] خود را قبول کرد و سپس به او برگرداند<ref>طوسی، مبسوط، ج۴، ص۴؛ ابن براج، ج۲، ص۱۰۵؛ ابن حجر، ج۱، ص۴۱۵.</ref>. گفته‌اند: سه [[سنت]] از براء باقی ماند: اول آنکه [[مردم]] با سنگ استنجاء می‌کردند و او با آب استنجاء کرد تا اینکه [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ}}<ref>« بی‌گمان خداوند توبه کاران و شست‌وشوکنندگان را دوست می‌دارد» سوره بقره، آیه ۲۲۲.</ref>. نازل شد و این سنت جاری گشت <ref>صدوق، ص۱۹۲.</ref>. [[سنت]] دیگر آنکه هنگام [[مرگ]] وصیت کرد صورتش به سوی کعبه باشد <ref>کلینی، ج۳، ص۲۵۴؛ صدوق، ص۱۹۲؛ شهید اول، ص۶۴.</ref> و سنت سوم آنکه در ثلث مالش وصیت کرد و آیه‌ای نازل شد<ref>کلینی، ج۳، ص۲۵۴؛ صدوق، ص۱۹۳.</ref>.
وی مردی [[فاضل]]، باتقوا و خودشناس ([[فقیه]] النفس)<ref>ذهبی، ج۱، ص۲۶۷.</ref> و از نقیبان در [[بیعت عقبه]] بود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۳۰۷؛ ابن حجر، ج۱، ص۴۱۵.</ref>. بنا به [[نقلی]]، براء نخستین فردی بود که دست خود را به [[دست حضرت]] زد و [[بیعت]] کرد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۳۰۷؛ ابن سعد، ج۴، ص۶؛ ابن ثیر، ج۱، ص۴۱۵.</ref>. نیز گویند: او نخستین کسی بود که به سوی [[کعبه]] [[نماز]] خواند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۶۵؛ ابن حبان، ج۳، ص۲۶؛ ابن اثیر، ج۱، ص۴۱۵.</ref>، وی [[وصیت]] کرد ثلث مالش برای [[رسول خدا]] {{صل}} باشد، ثلث دیگر در [[راه خدا]] [[مصرف]] شود و ثلث دیگر آن در [[اختیار]] فرزندانش قرار گیرد<ref>ذهبی، ج۱، ص۲۶۸.</ref>، اما [[حضرت]] ثلث [[مال]] خود را قبول کرد و سپس به او برگرداند<ref>طوسی، مبسوط، ج۴، ص۴؛ ابن براج، ج۲، ص۱۰۵؛ ابن حجر، ج۱، ص۴۱۵.</ref>. گفته‌اند: سه [[سنت]] از براء باقی ماند: اول آنکه [[مردم]] با سنگ استنجاء می‌کردند و او با آب استنجاء کرد تا اینکه [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ}}<ref>«بی‌گمان خداوند توبه کاران و شست‌وشوکنندگان را دوست می‌دارد» سوره بقره، آیه ۲۲۲.</ref>. نازل شد و این سنت جاری گشت <ref>صدوق، ص۱۹۲.</ref>. [[سنت]] دیگر آنکه هنگام [[مرگ]] وصیت کرد صورتش به سوی کعبه باشد <ref>کلینی، ج۳، ص۲۵۴؛ صدوق، ص۱۹۲؛ شهید اول، ص۶۴.</ref> و سنت سوم آنکه در ثلث مالش وصیت کرد و آیه‌ای نازل شد<ref>کلینی، ج۳، ص۲۵۴؛ صدوق، ص۱۹۳.</ref>.


[[کعب انصاری]] در [[بیعت عقبه]] با رسول خدا{{صل}} [[بیعت]] کرد و گفت: ما با حاجی‌های قوممان (از [[مدینه]]) خارج شدیم، نماز خواندیم و از [[احکام]] آن [[آگاهی]] داشتیم. [[براء بن معرور]] بزرگ ما، همراهمان بود. او گفت: ای [[قوم]]، من نظری دارم؛ به [[خدا]] قسم نمی‌دانم شما با من موافق هستید یا نه. آنان گفتند: نظرت چیست؟ گفت: من به سوی کعبه نماز می‌خوانم. گفتیم: به خدا قسم [[پیامبر]] ما، به سوی [[شام]] ([[بیت المقدس]]) نماز خواند و ما [[مخالفت]] او را نمی‌کنیم. ما بر این کارش [[عیب]] گرفتیم و او را از این کار منع کردیم، اما او انجام داد. وقتی به [[مکه]] رسیدیم، کعب به من گفت: ای پسر برادرم، بیا نزد [[رسول خدا]]{{صل}} برویم تا از آنچه در [[سفر]] انجام دادم، سؤال کنم. به [[خدا]] قسم زمانی که [[مخالفت]] شما را دیدم، در وجودم غوغایی ایجاد شد. ما با مردی از [[اهل مکه]] برخورد کردیم <ref>ابن هشام، ج۲، ص۸۱ و ۸۲.</ref> و از او درباره [[پیامبر خدا]]{{صل}} پرسیدیم، گفت: آیا شما دو نفر، او را می‌شناسید؟ گفتیم: [[خیر]]، کعب گفت: آیا [[عباس]] [[عموی پیامبر]] را می‌شناسید؟ گفتیم: بله، عباس تاجری است که پیوسته نزد ما رفت و آمد داشت، کعب گفت: زمانی که شما داخل [[مسجد]] شدید، مردی که در کنار عباس نشسته، [[پیامبر]] است. کعب گفت: وقتی داخل مسجد شدیم، دیدیم عباس در کنار [[حضرت]] نشسته است. [[سلام]] کردیم و نشستیم. حضرت به عباس فرمود: ای [[ابو الفضل]]، آیا این دو مرد را می‌شناسی؟ گفت: بله، این [[براء بن معرور]] [[سرور]] قومش، و این [[کعب بن مالک]] است. عبدالله فرزند کعب گوید: به خدا قسم رسول خدا{{صل}} را به خاطر دارم. براء به حضرت گفت: ای پیامبر خدا، من برای سفر خارج شدم و [[خداوند]] مرا به [[اسلام]] [[هدایت]] کرد و به سوی [[کعبه]] [[نماز]] خواندم و یارانم با این کار من مخالفت کردند، نظر شما چیست؟ حضرت فرمود: به همان قبله‌ای که من هستم نماز بخوان<ref>ابن هشام، ج۲، ص۸۱ و ۸۲؛ ابن حبان، ج۱، ص۱۰۷.</ref>. سپس براء به [[قبله]] حضرت به سوی [[بیت المقدس]] نماز خواند، در حالی که حضرت در [[مکه]] بود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۸۲؛ ابن سعد، ج۱، ص۲۲۲؛ ابن حبان، ج۱، ص۱۰۷.</ref>، اما [[خانواده]] او [[گمان]] دارند او به سوی کعبه نماز خواند تا آنکه از [[دنیا]] درگذشت<ref>ابن هشام، ج۲، ص۸۳۱.</ref>.
[[کعب انصاری]] در [[بیعت عقبه]] با رسول خدا {{صل}} [[بیعت]] کرد و گفت: ما با حاجی‌های قوممان (از [[مدینه]]) خارج شدیم، نماز خواندیم و از [[احکام]] آن [[آگاهی]] داشتیم. [[براء بن معرور]] بزرگ ما، همراهمان بود. او گفت: ای [[قوم]]، من نظری دارم؛ به [[خدا]] قسم نمی‌دانم شما با من موافق هستید یا نه. آنان گفتند: نظرت چیست؟ گفت: من به سوی کعبه نماز می‌خوانم. گفتیم: به خدا قسم [[پیامبر]] ما، به سوی [[شام]] ([[بیت المقدس]]) نماز خواند و ما [[مخالفت]] او را نمی‌کنیم. ما بر این کارش [[عیب]] گرفتیم و او را از این کار منع کردیم، اما او انجام داد. وقتی به [[مکه]] رسیدیم، کعب به من گفت: ای پسر برادرم، بیا نزد [[رسول خدا]] {{صل}} برویم تا از آنچه در [[سفر]] انجام دادم، سؤال کنم. به [[خدا]] قسم زمانی که [[مخالفت]] شما را دیدم، در وجودم غوغایی ایجاد شد. ما با مردی از [[اهل مکه]] برخورد کردیم <ref>ابن هشام، ج۲، ص۸۱ و ۸۲.</ref> و از او درباره [[پیامبر خدا]] {{صل}} پرسیدیم، گفت: آیا شما دو نفر، او را می‌شناسید؟ گفتیم: [[خیر]]، کعب گفت: آیا [[عباس]] [[عموی پیامبر]] را می‌شناسید؟ گفتیم: بله، عباس تاجری است که پیوسته نزد ما رفت و آمد داشت، کعب گفت: زمانی که شما داخل [[مسجد]] شدید، مردی که در کنار عباس نشسته، [[پیامبر]] است. کعب گفت: وقتی داخل مسجد شدیم، دیدیم عباس در کنار [[حضرت]] نشسته است. [[سلام]] کردیم و نشستیم. حضرت به عباس فرمود: ای [[ابو الفضل]]، آیا این دو مرد را می‌شناسی؟ گفت: بله، این [[براء بن معرور]] [[سرور]] قومش، و این [[کعب بن مالک]] است. عبدالله فرزند کعب گوید: به خدا قسم رسول خدا {{صل}} را به خاطر دارم. براء به حضرت گفت: ای پیامبر خدا، من برای سفر خارج شدم و [[خداوند]] مرا به [[اسلام]] [[هدایت]] کرد و به سوی [[کعبه]] [[نماز]] خواندم و یارانم با این کار من مخالفت کردند، نظر شما چیست؟ حضرت فرمود: به همان قبله‌ای که من هستم نماز بخوان<ref>ابن هشام، ج۲، ص۸۱ و ۸۲؛ ابن حبان، ج۱، ص۱۰۷.</ref>. سپس براء به [[قبله]] حضرت به سوی [[بیت المقدس]] نماز خواند، در حالی که حضرت در [[مکه]] بود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۸۲؛ ابن سعد، ج۱، ص۲۲۲؛ ابن حبان، ج۱، ص۱۰۷.</ref>، اما [[خانواده]] او [[گمان]] دارند او به سوی کعبه نماز خواند تا آنکه از [[دنیا]] درگذشت<ref>ابن هشام، ج۲، ص۸۳۱.</ref>.


در گزارشی دیگر آمده است: پس از سخنان عباس در [[بیعت عقبه]]، براء گفت: ما سخنان شما را شنیدیم. به خدا قسم اگر چیزی جز این در [[دل]] داشتیم، می‌‌گفتیم. ما طالب [[راستی]] و [[وفاداری]] هستیم و [[جان]] خود را در راه [[رسول خدا]]{{صل}} [[فدا]] می‌کنیم. در این هنگام، [[حضرت]] برای آنان [[قرآن]] خواند و آنان را به سوی [[خدا]] و [[اسلام]] [[دعوت]] کرد و یادآور شد که برای چه هدفی جمع شده‌اند. براء در پاسخ آن حضرت، [[ایمان]] و [[تصدیق]] [[انصار]] را بیان کرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۲۲ و ج۴، ص۱۸؛ ابن حبان، ج۱، ص۱۰۹.</ref>. وی با حضرت [[بیعت]] کرد و گفت: قسم به آن کس که تو را به [[حق]] فرستاد، همانگونه که از [[زن]] و فرزندانمان [[دفاع]] می‌کنیم، از شما دفاع خواهیم کرد. به خدا قسم ای رسول خدا، ما [[فرزندان]] [[جنگ]] و نیزه‌ایم و از پدرانمان کار [[جنگ]] و [[قتال]] را به [[ارث]] برده‌ایم <ref>ابن هشام، ج۲، ص۸۴ و ۸۵؛ ابن سعد، ج۱، ص۲۲۲.</ref>. [[شجاعت]] و [[مردانگی]] ما را [[عرب‌ها]] می‌دانند<ref>قاضی ابرقوه، ج۱، ص۴۴۰.</ref>. همچنین گفته‌اند: [[عباس]] به [[بیعت کنندگان]] گفت: مقصود خود را تا موسم [[حج]] آشکار نکنید؛ شما مردانی برای [[آینده]] هستید. سپس براء گفت: ای [[ابوالفضل]]، اکنون سخن مرا بشنو. براء گفت: به خدا قسم آنچه را [[دوست]] داری پنهان می‌کنیم و آنچه را بخواهی آشکار می‌سازیم و [[جان]] خود را فدا می‌کنیم و [[رضایت پروردگار]] را خواستاریم. ما [[سلاح]] فراوان داریم و [[اهل]] [[عزت]] و دفاع هستیم. در گذشته بتان را می‌‌پرستیدیم و دارای [[قدرت]] بودیم؛ چه رسد به امروز که [[خداوند]] ما را [[بینا]] کرده، در حالی که بر دیگران پوشیده است، و خداوند ما را به محمد{{صل}} [[تأیید]] کرده است<ref>ابن سعد، ج۴، ص۵.</ref>.
در گزارشی دیگر آمده است: پس از سخنان عباس در [[بیعت عقبه]]، براء گفت: ما سخنان شما را شنیدیم. به خدا قسم اگر چیزی جز این در [[دل]] داشتیم، می‌‌گفتیم. ما طالب [[راستی]] و [[وفاداری]] هستیم و [[جان]] خود را در راه [[رسول خدا]] {{صل}} [[فدا]] می‌کنیم. در این هنگام، [[حضرت]] برای آنان [[قرآن]] خواند و آنان را به سوی [[خدا]] و [[اسلام]] [[دعوت]] کرد و یادآور شد که برای چه هدفی جمع شده‌اند. براء در پاسخ آن حضرت، [[ایمان]] و [[تصدیق]] [[انصار]] را بیان کرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۲۲ و ج۴، ص۱۸؛ ابن حبان، ج۱، ص۱۰۹.</ref>. وی با حضرت [[بیعت]] کرد و گفت: قسم به آن کس که تو را به [[حق]] فرستاد، همانگونه که از [[زن]] و فرزندانمان [[دفاع]] می‌کنیم، از شما دفاع خواهیم کرد. به خدا قسم ای رسول خدا، ما [[فرزندان]] [[جنگ]] و نیزه‌ایم و از پدرانمان کار [[جنگ]] و [[قتال]] را به [[ارث]] برده‌ایم <ref>ابن هشام، ج۲، ص۸۴ و ۸۵؛ ابن سعد، ج۱، ص۲۲۲.</ref>. [[شجاعت]] و [[مردانگی]] ما را [[عرب‌ها]] می‌دانند<ref>قاضی ابرقوه، ج۱، ص۴۴۰.</ref>. همچنین گفته‌اند: [[عباس]] به [[بیعت کنندگان]] گفت: مقصود خود را تا موسم [[حج]] آشکار نکنید؛ شما مردانی برای [[آینده]] هستید. سپس براء گفت: ای [[ابوالفضل]]، اکنون سخن مرا بشنو. براء گفت: به خدا قسم آنچه را [[دوست]] داری پنهان می‌کنیم و آنچه را بخواهی آشکار می‌سازیم و [[جان]] خود را فدا می‌کنیم و [[رضایت پروردگار]] را خواستاریم. ما [[سلاح]] فراوان داریم و [[اهل]] [[عزت]] و دفاع هستیم. در گذشته بتان را می‌‌پرستیدیم و دارای [[قدرت]] بودیم؛ چه رسد به امروز که [[خداوند]] ما را [[بینا]] کرده، در حالی که بر دیگران پوشیده است، و خداوند ما را به محمد {{صل}} [[تأیید]] کرده است<ref>ابن سعد، ج۴، ص۵.</ref>.


وقتی بیعت آنان تمام شد، بزرگان [[قریش]] [[آگاه]] شدند و به سراغ بزرگان [[قبیله خزرج]] آمدند و درباره خبر شب گذشته پرسیدند. آنان اظهار بی‌اطلاعی کردند و گفتند: [[قوم]] ما کاری را بدون اجازه انجام نخواهد داد. وقتی [[قریشیان]] رفتند، براء حرکت کرد و خود را<ref>هشت مایل از مکه فاصله دارد، یاقوت حموی، ج۵، ص۴۲۴.</ref> رساند و در آنجا با [[یاران]] خود [[ملاقات]] کرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۲۳.</ref>. وی نخستین فرد از نقیبان بود<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۶۶.</ref> که پیش از ورود [[رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]] درگذشت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۶۲۰؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۸۲.</ref> در حالی که صورتش در [[قبر]] رو به [[کعبه]] بود<ref>ابن حجر، ج۱، ص۴۱۵.</ref> و به خانواده‌اش دستور داد به هنگام [[مرگ]]، صورتش را به طرف [[مسجد الحرام]] (کعبه) قرار دهند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۶۱۹؛ ابن حبان، ج۱، ص۱۳۶.</ref>. وی آن [[حضرت]] را [[وصی]] خود قرار داد و حضرت آن را پذیرفت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۶۱۹.</ref>. پس از آنکه آن حضرت بر مدینه وارد شد، بر قبر [[براء]] [[نماز]] میت خواند و برای او [[طلب]] [[مغفرت]] و [[رحمت]] کرد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۶۵؛ و ۶۱۹؛ ابن حبان، ج۱، ص۱۳۶.</ref>.<ref>[[حسین مرادی‌نسب|مرادی‌نسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «براء بن معرور»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۲۱۸-۲۱۹.</ref>
وقتی بیعت آنان تمام شد، بزرگان [[قریش]] [[آگاه]] شدند و به سراغ بزرگان [[قبیله خزرج]] آمدند و درباره خبر شب گذشته پرسیدند. آنان اظهار بی‌اطلاعی کردند و گفتند: [[قوم]] ما کاری را بدون اجازه انجام نخواهد داد. وقتی [[قریشیان]] رفتند، براء حرکت کرد و خود را<ref>هشت مایل از مکه فاصله دارد، یاقوت حموی، ج۵، ص۴۲۴.</ref> رساند و در آنجا با [[یاران]] خود [[ملاقات]] کرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۲۳.</ref>. وی نخستین فرد از نقیبان بود<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۶۶.</ref> که پیش از ورود [[رسول خدا]] {{صل}} به [[مدینه]] درگذشت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۶۲۰؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۸۲.</ref> در حالی که صورتش در [[قبر]] رو به [[کعبه]] بود<ref>ابن حجر، ج۱، ص۴۱۵.</ref> و به خانواده‌اش دستور داد به هنگام [[مرگ]]، صورتش را به طرف [[مسجد الحرام]] (کعبه) قرار دهند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۶۱۹؛ ابن حبان، ج۱، ص۱۳۶.</ref>. وی آن [[حضرت]] را [[وصی]] خود قرار داد و حضرت آن را پذیرفت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۶۱۹.</ref>. پس از آنکه آن حضرت بر مدینه وارد شد، بر قبر [[براء]] [[نماز]] میت خواند و برای او [[طلب]] [[مغفرت]] و [[رحمت]] کرد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۶۵؛ و ۶۱۹؛ ابن حبان، ج۱، ص۱۳۶.</ref><ref>[[حسین مرادی‌نسب|مرادی‌نسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «براء بن معرور»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۲۱۸-۲۱۹.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل‌های وابسته}}
{{مدخل وابسته}}
*[[بشر بن براء بن معرور]] (فرزند)
* [[بشر بن براء بن معرور]] (فرزند)
{{پایان مدخل‌های وابسته}}
{{پایان مدخل وابسته}}


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:2.jpg|22px]] [[حسین مرادی‌نسب|مرادی‌نسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|'''مقاله «براء بن معرور»، دانشنامه سیره نبوی ج۲''']]
# [[پرونده:IM009658.jpg|22px]] [[حسین مرادی‌نسب|مرادی‌نسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|'''مقاله «براء بن معرور»، دانشنامه سیره نبوی ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:براء بن معرور]]
[[رده:براء بن معرور]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۵۵

مقدمه

نسب وی را چنین آورده‌اند: براء بن معرور بن صخر بن خنساء بن سنان بن عبید بن عدی بن غنم، از تیره بنی سلمه از قبیله خزرج[۱] بعضی نام پدرش را «معروف» گفته‌اند[۲]، اما ابن داوود[۳] این را اشتباه دانسته و طبق قاعده، «معروف» تصحیف «معرور» است. «ابوبشر» کنیه اوست[۴]، وی پسر عمه سعد بن معاذ[۵] و رباب دختر نعمان بن امرئ القیس مادرش بود[۶].

فرزندان وی، بشر یا مبشر، هند، سلافه یا سلامه[۷]، و رباب نام داشتند [۸]. همسرش «خلیده»، دختر قیس بود که بشر را به دنیا آورد[۹]. براء با زن دیگری به نام «حمیمه» ازدواج کرد[۱۰] که ثمره آن سه فرزند بود[۱۱]. فرزند وی بشر در بدر، أحد و خندق حضور داشت و همان کسی بود که با رسول خدا (ص) پس از جنگ خیبر، ران گوسفند مسموم هدیه زن یهودی را خورد[۱۲] و پس از چندی درگذشت. برخی به جای بشر، گفته‌اند براء پدر بشر مسموم شد[۱۳]. ابن داوود[۱۴] گفته است: نام بشر و پدرش براء برای بعضی از تراجم نویسان مشتبه شده است.

وی مردی فاضل، باتقوا و خودشناس (فقیه النفس)[۱۵] و از نقیبان در بیعت عقبه بود[۱۶]. بنا به نقلی، براء نخستین فردی بود که دست خود را به دست حضرت زد و بیعت کرد[۱۷]. نیز گویند: او نخستین کسی بود که به سوی کعبه نماز خواند[۱۸]، وی وصیت کرد ثلث مالش برای رسول خدا (ص) باشد، ثلث دیگر در راه خدا مصرف شود و ثلث دیگر آن در اختیار فرزندانش قرار گیرد[۱۹]، اما حضرت ثلث مال خود را قبول کرد و سپس به او برگرداند[۲۰]. گفته‌اند: سه سنت از براء باقی ماند: اول آنکه مردم با سنگ استنجاء می‌کردند و او با آب استنجاء کرد تا اینکه آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ[۲۱]. نازل شد و این سنت جاری گشت [۲۲]. سنت دیگر آنکه هنگام مرگ وصیت کرد صورتش به سوی کعبه باشد [۲۳] و سنت سوم آنکه در ثلث مالش وصیت کرد و آیه‌ای نازل شد[۲۴].

کعب انصاری در بیعت عقبه با رسول خدا (ص) بیعت کرد و گفت: ما با حاجی‌های قوممان (از مدینه) خارج شدیم، نماز خواندیم و از احکام آن آگاهی داشتیم. براء بن معرور بزرگ ما، همراهمان بود. او گفت: ای قوم، من نظری دارم؛ به خدا قسم نمی‌دانم شما با من موافق هستید یا نه. آنان گفتند: نظرت چیست؟ گفت: من به سوی کعبه نماز می‌خوانم. گفتیم: به خدا قسم پیامبر ما، به سوی شام (بیت المقدس) نماز خواند و ما مخالفت او را نمی‌کنیم. ما بر این کارش عیب گرفتیم و او را از این کار منع کردیم، اما او انجام داد. وقتی به مکه رسیدیم، کعب به من گفت: ای پسر برادرم، بیا نزد رسول خدا (ص) برویم تا از آنچه در سفر انجام دادم، سؤال کنم. به خدا قسم زمانی که مخالفت شما را دیدم، در وجودم غوغایی ایجاد شد. ما با مردی از اهل مکه برخورد کردیم [۲۵] و از او درباره پیامبر خدا (ص) پرسیدیم، گفت: آیا شما دو نفر، او را می‌شناسید؟ گفتیم: خیر، کعب گفت: آیا عباس عموی پیامبر را می‌شناسید؟ گفتیم: بله، عباس تاجری است که پیوسته نزد ما رفت و آمد داشت، کعب گفت: زمانی که شما داخل مسجد شدید، مردی که در کنار عباس نشسته، پیامبر است. کعب گفت: وقتی داخل مسجد شدیم، دیدیم عباس در کنار حضرت نشسته است. سلام کردیم و نشستیم. حضرت به عباس فرمود: ای ابو الفضل، آیا این دو مرد را می‌شناسی؟ گفت: بله، این براء بن معرور سرور قومش، و این کعب بن مالک است. عبدالله فرزند کعب گوید: به خدا قسم رسول خدا (ص) را به خاطر دارم. براء به حضرت گفت: ای پیامبر خدا، من برای سفر خارج شدم و خداوند مرا به اسلام هدایت کرد و به سوی کعبه نماز خواندم و یارانم با این کار من مخالفت کردند، نظر شما چیست؟ حضرت فرمود: به همان قبله‌ای که من هستم نماز بخوان[۲۶]. سپس براء به قبله حضرت به سوی بیت المقدس نماز خواند، در حالی که حضرت در مکه بود[۲۷]، اما خانواده او گمان دارند او به سوی کعبه نماز خواند تا آنکه از دنیا درگذشت[۲۸].

در گزارشی دیگر آمده است: پس از سخنان عباس در بیعت عقبه، براء گفت: ما سخنان شما را شنیدیم. به خدا قسم اگر چیزی جز این در دل داشتیم، می‌‌گفتیم. ما طالب راستی و وفاداری هستیم و جان خود را در راه رسول خدا (ص) فدا می‌کنیم. در این هنگام، حضرت برای آنان قرآن خواند و آنان را به سوی خدا و اسلام دعوت کرد و یادآور شد که برای چه هدفی جمع شده‌اند. براء در پاسخ آن حضرت، ایمان و تصدیق انصار را بیان کرد[۲۹]. وی با حضرت بیعت کرد و گفت: قسم به آن کس که تو را به حق فرستاد، همانگونه که از زن و فرزندانمان دفاع می‌کنیم، از شما دفاع خواهیم کرد. به خدا قسم ای رسول خدا، ما فرزندان جنگ و نیزه‌ایم و از پدرانمان کار جنگ و قتال را به ارث برده‌ایم [۳۰]. شجاعت و مردانگی ما را عرب‌ها می‌دانند[۳۱]. همچنین گفته‌اند: عباس به بیعت کنندگان گفت: مقصود خود را تا موسم حج آشکار نکنید؛ شما مردانی برای آینده هستید. سپس براء گفت: ای ابوالفضل، اکنون سخن مرا بشنو. براء گفت: به خدا قسم آنچه را دوست داری پنهان می‌کنیم و آنچه را بخواهی آشکار می‌سازیم و جان خود را فدا می‌کنیم و رضایت پروردگار را خواستاریم. ما سلاح فراوان داریم و اهل عزت و دفاع هستیم. در گذشته بتان را می‌‌پرستیدیم و دارای قدرت بودیم؛ چه رسد به امروز که خداوند ما را بینا کرده، در حالی که بر دیگران پوشیده است، و خداوند ما را به محمد (ص) تأیید کرده است[۳۲].

وقتی بیعت آنان تمام شد، بزرگان قریش آگاه شدند و به سراغ بزرگان قبیله خزرج آمدند و درباره خبر شب گذشته پرسیدند. آنان اظهار بی‌اطلاعی کردند و گفتند: قوم ما کاری را بدون اجازه انجام نخواهد داد. وقتی قریشیان رفتند، براء حرکت کرد و خود را[۳۳] رساند و در آنجا با یاران خود ملاقات کرد[۳۴]. وی نخستین فرد از نقیبان بود[۳۵] که پیش از ورود رسول خدا (ص) به مدینه درگذشت[۳۶] در حالی که صورتش در قبر رو به کعبه بود[۳۷] و به خانواده‌اش دستور داد به هنگام مرگ، صورتش را به طرف مسجد الحرام (کعبه) قرار دهند[۳۸]. وی آن حضرت را وصی خود قرار داد و حضرت آن را پذیرفت[۳۹]. پس از آنکه آن حضرت بر مدینه وارد شد، بر قبر براء نماز میت خواند و برای او طلب مغفرت و رحمت کرد[۴۰][۴۱]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن سعد، ج۳، ص۴۶۴؛ خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۶۳۴؛ بخاری، ج۱، ص۴۶.
  2. خویی، ج۴، ص۱۸۸.
  3. ابن داوود، ص۵۴.
  4. ابن اثیر، ج۱، ص۴۱۵؛ ذهبی، ج۱، ص۲۶۷؛ ابن حجر، ج۱، ص۴۱۵.
  5. ذهبی، ج۱، ص۲۶۷.
  6. ابن سعد، ج۳، ص۴۶۴.
  7. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۴۳۹.
  8. ابن سعد، ج۳، ص۴۶۴ و ج۸، ص۲۰۰.
  9. ابن سعد، ج۸، ص۲۴۱؛ ابن حبیب، ص۴۲۷.
  10. ابن سعد، ج۸، ص۲۹۶؛ ابن حجر، ج۸، ص۸۹.
  11. ابن سعد، ج۳، ص۴۶۴.
  12. ابن هشام، ج۲، ص۳۱۶؛ خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۵۰؛ طوسی، رجال، ص۲۷.
  13. ر. ک: تفسیر الامام العسکری، ص۱۷۷ و ۱۷۹.
  14. ابن داوود، ص۵۴.
  15. ذهبی، ج۱، ص۲۶۷.
  16. ابن هشام، ج۲، ص۳۰۷؛ ابن حجر، ج۱، ص۴۱۵.
  17. ابن هشام، ج۲، ص۳۰۷؛ ابن سعد، ج۴، ص۶؛ ابن ثیر، ج۱، ص۴۱۵.
  18. ابن سعد، ج۳، ص۴۶۵؛ ابن حبان، ج۳، ص۲۶؛ ابن اثیر، ج۱، ص۴۱۵.
  19. ذهبی، ج۱، ص۲۶۸.
  20. طوسی، مبسوط، ج۴، ص۴؛ ابن براج، ج۲، ص۱۰۵؛ ابن حجر، ج۱، ص۴۱۵.
  21. «بی‌گمان خداوند توبه کاران و شست‌وشوکنندگان را دوست می‌دارد» سوره بقره، آیه ۲۲۲.
  22. صدوق، ص۱۹۲.
  23. کلینی، ج۳، ص۲۵۴؛ صدوق، ص۱۹۲؛ شهید اول، ص۶۴.
  24. کلینی، ج۳، ص۲۵۴؛ صدوق، ص۱۹۳.
  25. ابن هشام، ج۲، ص۸۱ و ۸۲.
  26. ابن هشام، ج۲، ص۸۱ و ۸۲؛ ابن حبان، ج۱، ص۱۰۷.
  27. ابن هشام، ج۲، ص۸۲؛ ابن سعد، ج۱، ص۲۲۲؛ ابن حبان، ج۱، ص۱۰۷.
  28. ابن هشام، ج۲، ص۸۳۱.
  29. ابن سعد، ج۱، ص۲۲۲ و ج۴، ص۱۸؛ ابن حبان، ج۱، ص۱۰۹.
  30. ابن هشام، ج۲، ص۸۴ و ۸۵؛ ابن سعد، ج۱، ص۲۲۲.
  31. قاضی ابرقوه، ج۱، ص۴۴۰.
  32. ابن سعد، ج۴، ص۵.
  33. هشت مایل از مکه فاصله دارد، یاقوت حموی، ج۵، ص۴۲۴.
  34. ابن سعد، ج۱، ص۲۲۳.
  35. ابن سعد، ج۳، ص۴۶۶.
  36. ابن سعد، ج۳، ص۶۲۰؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۸۲.
  37. ابن حجر، ج۱، ص۴۱۵.
  38. ابن سعد، ج۳، ص۶۱۹؛ ابن حبان، ج۱، ص۱۳۶.
  39. ابن سعد، ج۳، ص۶۱۹.
  40. ابن سعد، ج۳، ص۴۶۵؛ و ۶۱۹؛ ابن حبان، ج۱، ص۱۳۶.
  41. مرادی‌نسب، حسین، مقاله «براء بن معرور»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۲۱۸-۲۱۹.