یاسر بن عامر عنسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-== جستارهای وابسته == * +== جستارهای وابسته == {{مدخل‌های وابسته}} *))
جز (جایگزینی متن - 'سال ۳۷ هجری' به 'سال ۳۷ هجری')
 
(۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[یاسر در حدیث]] - [[یاسر در رجال و تراجم]] - [[یاسر در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = یاسر (پرسش)}}
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[یاسر در حدیث]] - [[یاسر در رجال و تراجم]] - [[یاسر در تاریخ اسلامی]]</div>
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[یاسر (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>


==مقدمه==
== مقدمه ==
*"یاسر" از [[طایفه]] "مذجح"، [[قبیله]] "عنس" در [[یمن]] بود<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۵۸۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱.</ref> و تا [[دوران جوانی]] در آنجا [[زندگی]] میکرد. وی سه [[برادر]] داشت که یکی از آنها مفقود شد؛ به همین [[دلیل]]، او به همراه دو [[برادر]] دیگرش به نام‌های "مالک" و "[[حارث]]" برای یافتن [[برادر]] گمشده خویش به [[مکه]] آمدند؛ ولی از جستجو [[ناامید]] شدند. مالک و [[حارث]] به [[یمن]] بازگشتند؛ اما [[یاسر]] [[تصمیم]] گرفت در [[مکه]] بماند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱.</ref>. در آن زمان، [[حکومت]] قبیله‌ای حکم فرما بود و افراد [[بیگانه]] و [[غریب]] در صورت [[پیوستن]] به یکی از [[قبایل]] [[امنیت]] [[مالی]] و جانی داشتند؛ از این رو [[یاسر]] پس با "[[ابوحذیفه]]" بزرگ خاندان قبیله "[[بنی‌مخزوم]]"[[پیمان]] بست و به آنها ملحق شد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱.</ref>.
*"یاسر" از [[طایفه]] "مذجح"، [[قبیله]] "عنس" در [[یمن]] بود<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۵۸۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱.</ref> و تا [[دوران جوانی]] در آنجا [[زندگی]] میکرد. وی سه [[برادر]] داشت که یکی از آنها مفقود شد؛ به همین [[دلیل]]، او به همراه دو [[برادر]] دیگرش به نام‌های "مالک" و "[[حارث]]" برای یافتن [[برادر]] گمشده خویش به [[مکه]] آمدند؛ ولی از جستجو [[ناامید]] شدند. مالک و [[حارث]] به [[یمن]] بازگشتند؛ اما [[یاسر]] [[تصمیم]] گرفت در [[مکه]] بماند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱.</ref>. در آن زمان، [[حکومت]] قبیله‌ای حکم فرما بود و افراد [[بیگانه]] و [[غریب]] در صورت پیوستن به یکی از [[قبایل]] [[امنیت]] [[مالی]] و جانی داشتند؛ از این رو [[یاسر]] پس با "[[ابوحذیفه]]" بزرگ خاندان قبیله "[[بنی‌مخزوم]]"[[پیمان]] بست و به آنها ملحق شد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱.</ref>.
*پس از مدتی [[ابوحذیفه]]، یکی از کنیزانش را به [[ازدواج]] [[یاسر]] درآورد و [[عمار]]، نخستین ثمرهی این [[ازدواج]]، در [[مکه]]، [[چشم]] به [[جهان]] گشود. از آنجایی که [[مادر]] [[عمار]] [[کنیز]] بود، طبق [[قانون]] [[بردگی]]، او نیز برده [[ابوحذیفه]] شد؛ ولی بعدها [[آزاد]] شد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۵۸۸.</ref>؛ از این رو [[عمار]] را با عنوان [[مولی]] ([[غلام]] [[آزاد]] شده) [[ابوحذیفه]] یاد می‌کنند. [[یاسر]] و [[سمیه]]، [[فرزند]] دیگری نیز به نام "[[عبدالله]]" داشتند که همراه [[پدر]] و مادرش [[مسلمان]] شد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۵۸۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱.</ref>.
* پس از مدتی [[ابوحذیفه]]، یکی از کنیزانش را به [[ازدواج]] [[یاسر]] درآورد و [[عمار]]، نخستین ثمرهی این [[ازدواج]]، در [[مکه]]، [[چشم]] به [[جهان]] گشود. از آنجایی که [[مادر]] [[عمار]] [[کنیز]] بود، طبق [[قانون]] [[بردگی]]، او نیز برده [[ابوحذیفه]] شد؛ ولی بعدها [[آزاد]] شد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۵۸۸.</ref>؛ از این رو [[عمار]] را با عنوان [[مولی]] ([[غلام]] [[آزاد]] شده) [[ابوحذیفه]] یاد می‌کنند. [[یاسر]] و [[سمیه]]، [[فرزند]] دیگری نیز به نام "[[عبدالله]]" داشتند که همراه [[پدر]] و مادرش [[مسلمان]] شد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۵۸۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱.</ref>.
*از آنجا که [[عمار]] در سن ۹۴ سالگی در سال ۳۷ [[هجری]] و در [[جنگ صفین]] به [[شهادت]] رسید<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۷۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۹۶.</ref>، باید ولادت او ۴۴ سال قبل از [[بعثت]] باشد. همچنین اگر فرض کنیم [[یاسر]] در بیست سالگی [[ازدواج]] کرده است، چنین به نظر می‌رسد که او و همسرش در [[آغاز بعثت]] حدود شصت سال داشته‌اند. همچنان که "[[ابن سعد]]" به [[سند صحیح]] از [[مجاهد]] می‌گوید: [[سمیه]] در [[پیری]] به [[شهادت]] رسید<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، جا ص۱۹۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۰۷.</ref><ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]]، [[یاسر و سمیه (مقاله)|یاسر و سمیه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۹۹-۴۰۰.</ref>.
* از آنجا که [[عمار]] در سن ۹۴ سالگی در [[سال ۳۷ هجری]] و در [[جنگ صفین]] به [[شهادت]] رسید<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۷۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۹۶.</ref>، باید ولادت او ۴۴ سال قبل از [[بعثت]] باشد. همچنین اگر فرض کنیم [[یاسر]] در بیست سالگی [[ازدواج]] کرده است، چنین به نظر می‌رسد که او و همسرش در [[آغاز بعثت]] حدود شصت سال داشته‌اند. همچنان که "[[ابن سعد]]" به [[سند صحیح]] از [[مجاهد]] می‌گوید: [[سمیه]] در [[پیری]] به [[شهادت]] رسید<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، جا ص۱۹۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۰۷.</ref><ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]]، [[یاسر و سمیه (مقاله)|یاسر و سمیه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۹۹-۴۰۰.</ref>.


==[[مسلمان]] شدن [[خاندان]] [[یاسر]]==
== [[مسلمان]] شدن [[خاندان]] [[یاسر]] ==
*[[خانواده]] [[یاسر]] از نخستین کسانی بودند که [[اسلام]] آوردند. سیره نویسان نوشته‌اند [[سال پنجم بعثت]]، [[خاندان]] [[یاسر]] در [[خانه]] ارقم به حضور [[پیامبر]]{{صل}} آمدند و [[مسلمان]] شدند. آنها سی و چندمین نفر از اسلام آورندگان بودند<ref>عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۷.</ref>.
* [[خانواده]] [[یاسر]] از نخستین کسانی بودند که [[اسلام]] آوردند. سیره نویسان نوشته‌اند [[سال پنجم بعثت]]، [[خاندان]] [[یاسر]] در [[خانه]] ارقم به حضور [[پیامبر]] {{صل}} آمدند و [[مسلمان]] شدند. آنها سی و چندمین نفر از اسلام آورندگان بودند<ref>عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۷.</ref>.
*[[سید محسن امین]] می‌گوید: "به احتمال [[قوی]]، [[دعوت]] [[عمار]] باعث مسلمانشدن [[پدر]] و مادرش شد"<ref>سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج۸، ص۲۷۲.</ref>. طبق برخی [[روایات]]، نخستین افرادی که [[اسلام]] خود را [[آشکار]] کردند، هفت نفرند که [[عمار]] ششمین و مادرش هفتمین آنها بود<ref>عز الدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۵۲.</ref><ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]]، [[یاسر و سمیه (مقاله)|یاسر و سمیه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۰۰.</ref>.
* [[سید محسن امین]] می‌گوید: "به احتمال [[قوی]]، [[دعوت]] [[عمار]] باعث مسلمانشدن [[پدر]] و مادرش شد"<ref>سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج۸، ص۲۷۲.</ref>. طبق برخی [[روایات]]، نخستین افرادی که [[اسلام]] خود را آشکار کردند، هفت نفرند که [[عمار]] ششمین و مادرش هفتمین آنها بود<ref>عز الدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۵۲.</ref><ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]]، [[یاسر و سمیه (مقاله)|یاسر و سمیه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۰۰.</ref>.


==[[خاندان]] [[یاسر]] تحت سختترین شکنجه‌ها==
== [[خاندان]] [[یاسر]] تحت سختترین شکنجه‌ها ==
*مسلمان شدن [[خانواده]] [[یاسر]] برای [[قبیله]] [[بنی‌مخزوم]] بسیار گران آمد؛ زیرا آنها از بردگانشان بودند. در این میان "[[ابوجهل]]" که برادرزاده [[ابوحذیفه]] و از [[دشمنان]] سرسخت [[اسلام]] بود، [[خانواده]] [[یاسر]] را به [[جرم]] مسلمانشدن با انواع شکنجه‌ها مجبور به ترک [[اسلام]] می‌کردند<ref>مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۰۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۷.</ref>.
* مسلمان شدن [[خانواده]] [[یاسر]] برای [[قبیله]] [[بنی‌مخزوم]] بسیار گران آمد؛ زیرا آنها از بردگانشان بودند. در این میان "[[ابوجهل]]" که برادرزاده [[ابوحذیفه]] و از [[دشمنان]] سرسخت [[اسلام]] بود، [[خانواده]] [[یاسر]] را به [[جرم]] مسلمانشدن با انواع شکنجه‌ها مجبور به ترک [[اسلام]] می‌کردند<ref>مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۰۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۷.</ref>.
*[[یاسر]] و [[سمیه]] با وجود تمام مشقت‌های [[روحی]]، بدنی و [[ضعف]] جسمانی ناشی از [[پیری]]، با مقاومتی وصف ناپذیر، لحظه‌ای از آرمان‌های خود عقب‌نشینی نکردند. [[مشرکان]] [[مکه]] نیز با ابزارهای مختلف از جمله: تازیانه، [[شکنجه]] در میان آب‌های [[آلوده]]، بر تن کردن زره‌های فولادین و قرار دادن آنها در مقابل [[آفتاب]] سوزان، آن دو را [[شکنجه]] می‌کردند؛ به گونه‌ای که گاه، حلقه‌های [[زره]] بر [[بدن]] آنها فرو می‌رفت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۸.</ref>.
* [[یاسر]] و [[سمیه]] با وجود تمام مشقت‌های [[روحی]]، بدنی و [[ضعف]] جسمانی ناشی از [[پیری]]، با مقاومتی وصف ناپذیر، لحظه‌ای از آرمان‌های خود عقب‌نشینی نکردند. [[مشرکان]] [[مکه]] نیز با ابزارهای مختلف از جمله: تازیانه، [[شکنجه]] در میان آب‌های [[آلوده]]، بر تن کردن زره‌های فولادین و قرار دادن آنها در مقابل [[آفتاب]] سوزان، آن دو را [[شکنجه]] می‌کردند؛ به گونه‌ای که گاه، حلقه‌های [[زره]] بر [[بدن]] آنها فرو می‌رفت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۸.</ref>.
*[[پیامبر]]{{صل}} گاهی از کنار آنها در بیابان سوزان عبور می‌کرد و می‌فرمود: {{متن حدیث|صَبْراً آلَ يَاسِرٍ مَوْعِدُكُمُ الْجَنَّةَ}}<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۵۰۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۲.</ref>. و نیز می‌فرمود: "خدایا! [[خاندان]] [[یاسر]] را بیامرز که مشمول [[آمرزش]] تو هستند"<ref>شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۳، ص۵۷۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۴.</ref>.
* [[پیامبر]] {{صل}} گاهی از کنار آنها در بیابان سوزان عبور می‌کرد و می‌فرمود: {{متن حدیث|صَبْراً آلَ يَاسِرٍ مَوْعِدُكُمُ الْجَنَّةَ}}<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۵۰۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۲.</ref>. و نیز می‌فرمود: "خدایا! [[خاندان]] [[یاسر]] را بیامرز که مشمول [[آمرزش]] تو هستند"<ref>شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۳، ص۵۷۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۴.</ref>.
*روزی [[مشرکان]]، [[عمار]] را در [[آتش]] افکندند و [[پیامبر]]{{صل}} نیز از آنجا عبور می‌کرد که آنها را در آن حال دید. ایشان خطاب به [[آتش]] فرمود: {{متن حدیث|يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى آل یاسر}} و به [[برکت]] [[دعای پیامبر]]{{صل}} [[آتش]] به او آسیب نرساند<ref>محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۳۰.</ref><ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]]، [[یاسر و سمیه (مقاله)|یاسر و سمیه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۰۰-۴۰۱.</ref>.
* روزی [[مشرکان]]، [[عمار]] را در [[آتش]] افکندند و [[پیامبر]] {{صل}} نیز از آنجا عبور می‌کرد که آنها را در آن حال دید. ایشان خطاب به [[آتش]] فرمود: {{متن حدیث|يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى آل یاسر}} و به [[برکت]] [[دعای پیامبر]] {{صل}} [[آتش]] به او آسیب نرساند<ref>محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۳۰.</ref><ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]]، [[یاسر و سمیه (مقاله)|یاسر و سمیه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۰۰-۴۰۱.</ref>.


==[[یاسر]] و [[سمیه]] دو [[شهید]] نخستین [[اسلام]]==
== [[یاسر]] و [[سمیه]] دو [[شهید]] نخستین [[اسلام]] ==
*[[یاسر]] در [[پیری]]، تحت شدیدترین شکنجه‌ها [[مقاومت]] کرد و سرانجام بر اثر همین شکنجه‌ها به [[شهادت]] رسید. همسرش [[سمیه]] نیز در [[پیری]] [[مقاومت]] می‌کرد و پس از [[شهادت]] همسرش، همواره [[ابوجهل]] به او [[ناسزا]] می‌گفت. سرانجام کاسه [[صبر]] [[ابوجهل]] لبریز شد، با نیزه بر پهلوی او زد و بدین ترتیب این بانوی با [[صلابت]] را هم به [[شهادت]] رساند<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۵۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، جاه ص۲۰۷؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۷.</ref>. این دو قهرمان، از نخستین افراد در [[تاریخ اسلام]] بودند که مدال [[شهادت]] را دریافت کردند<ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]]، [[یاسر و سمیه (مقاله)|یاسر و سمیه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۰۱.</ref>.
* [[یاسر]] در [[پیری]]، تحت شدیدترین شکنجه‌ها [[مقاومت]] کرد و سرانجام بر اثر همین شکنجه‌ها به [[شهادت]] رسید. همسرش [[سمیه]] نیز در [[پیری]] [[مقاومت]] می‌کرد و پس از [[شهادت]] همسرش، همواره [[ابوجهل]] به او [[ناسزا]] می‌گفت. سرانجام کاسه [[صبر]] [[ابوجهل]] لبریز شد، با نیزه بر پهلوی او زد و بدین ترتیب این بانوی با [[صلابت]] را هم به [[شهادت]] رساند<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۵۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، جاه ص۲۰۷؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۷.</ref>. این دو قهرمان، از نخستین افراد در [[تاریخ اسلام]] بودند که مدال [[شهادت]] را دریافت کردند<ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]]، [[یاسر و سمیه (مقاله)|یاسر و سمیه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۰۱.</ref>.


==[[شکنجه]] [[خانواده]] [[یاسر]]==
== [[شکنجه]] [[خانواده]] [[یاسر]] ==
پس از آنکه [[عمار]] و یاسر و [[سمیه]] [[اسلام]] آوردند، [[مشرکین قریش]] مخصوصاً [[بنی‌مخزوم]] ایشان را شکنجه فراوان می‌دادند. تا اینکه آنها پیشنهاد کردند از محمد برگردید و به خدای او [[کافر]] شوید و از بتان [[ستایش]] نمایید تا شما را رها کنیم؛ در غیر این صورت شما را زیر شکنجه هلاک خواهیم کرد.
پس از آنکه [[عمار]] و یاسر و [[سمیه]] [[اسلام]] آوردند، [[مشرکین قریش]] مخصوصاً [[بنی‌مخزوم]] ایشان را شکنجه فراوان می‌دادند. تا اینکه آنها پیشنهاد کردند از محمد برگردید و به خدای او [[کافر]] شوید و از بتان [[ستایش]] نمایید تا شما را رها کنیم؛ در غیر این صورت شما را زیر شکنجه هلاک خواهیم کرد.
بنی‌مخزوم که هم‌پیمان [[خاندان]] یاسر و به اضافه مالک سمیه بودند، پس از [[آزادی]] او روی هم در محیط [[حجاز]] نزدیک ظهر هنگامی که ریگ‌های [[زمین]] [[مکه]] کاملاً داغ شده بود، ایشان را برهنه روی زمین می‌خوابانیدند و کتک می‌زدند و گاهی که مقارن این حال، [[پیامبر]]{{صل}} بر ایشان عبور می‌کرد و ایشان را تحت شکنجه می‌دید می‌فرمود: {{متن حدیث|صبرا یا آل یاسر فان موعدکم الجنه}} یعنی ای خاندان یاسر [[شکیبایی]] کنید که [[وعده]] شما [[بهشت]] است.
بنی‌مخزوم که هم‌پیمان [[خاندان]] یاسر و به اضافه مالک سمیه بودند، پس از [[آزادی]] او روی هم در محیط [[حجاز]] نزدیک ظهر هنگامی که ریگ‌های [[زمین]] [[مکه]] کاملاً داغ شده بود، ایشان را برهنه روی زمین می‌خوابانیدند و کتک می‌زدند و گاهی که مقارن این حال، [[پیامبر]] {{صل}} بر ایشان عبور می‌کرد و ایشان را تحت شکنجه می‌دید می‌فرمود: {{متن حدیث|صبرا یا آل یاسر فان موعدکم الجنه}} یعنی ای خاندان یاسر [[شکیبایی]] کنید که [[وعده]] شما [[بهشت]] است.


هر چند [[مشرکین]] با دیدن پیامبر{{صل}} بر [[آزار]] ایشان می‌افزودند؛ ولی [[سخنان پیامبر]]{{صل}} نیز [[روح]] تازه‌ای در کالبدشان می‌دمید و بر [[بردباری]] و پایداریشان می‌افزود و گاهی اوقات تنها به گرمی [[آفتاب]] و داغی ریگ‌ها اکتفا نمی‌کردند بلکه [[زره]] فولادین بر عمار می‌پوشانیدند و زیر آفتاب حجاز نگه می‌داشتند تا آنکه آهن تفتیده روغن بدنش را می‌مکید.
هر چند [[مشرکین]] با دیدن پیامبر {{صل}} بر [[آزار]] ایشان می‌افزودند؛ ولی [[سخنان پیامبر]] {{صل}} نیز [[روح]] تازه‌ای در کالبدشان می‌دمید و بر [[بردباری]] و پایداریشان می‌افزود و گاهی اوقات تنها به گرمی [[آفتاب]] و داغی ریگ‌ها اکتفا نمی‌کردند بلکه [[زره]] فولادین بر عمار می‌پوشانیدند و زیر آفتاب حجاز نگه می‌داشتند تا آنکه آهن تفتیده روغن بدنش را می‌مکید.


[[رجال کشی]] ضمن روایتی نقل کرده که عمار و پدرش یاسر و مادرش سمیه را در [[آتش]] افکندند، تصادفاً پیامبر{{صل}} بر ایشان عبور کرد و فرمود: {{متن قرآن|يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى}}<ref>«گفتیم: ای آتش! سرد و بی‌گزند باش بر» سوره انبیاء، آیه ۶۹.</ref> {{متن حدیث|ال یاسر}} ای آتش بر [[آل]] یاسر سرد و سالم باش. در اثر [[برکت]] گفته پیامبر{{صل}} آتش ایشان را صدمه نزد.
[[رجال کشی]] ضمن روایتی نقل کرده که عمار و پدرش یاسر و مادرش سمیه را در [[آتش]] افکندند، تصادفاً پیامبر {{صل}} بر ایشان عبور کرد و فرمود: {{متن قرآن|يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى}}<ref>«گفتیم: ای آتش! سرد و بی‌گزند باش بر» سوره انبیاء، آیه ۶۹.</ref> {{متن حدیث|ال یاسر}} ای آتش بر [[آل]] یاسر سرد و سالم باش. در اثر [[برکت]] گفته پیامبر {{صل}} آتش ایشان را صدمه نزد.


در کتاب طبقات الکبری این موضوع را تنها درباره عمار نقل کرده است. از انساب [[بلاذری]] نقل شده: شخصی عمار را دید که در بدنش فرورفتگی و گودی‌هایی است پرسید: اینها چیست؟ عمار فرمود: اینها جای ریگ‌هایی است که مرا روی آنها می‌خوابانیدند و در اثر داغی و حرارت، [[بدن]] مرا خورده است<ref>قاموس الرجال، ج۷، ص۱۱۵؛ رجال کشی، ص۳۲.</ref>.
در کتاب طبقات الکبری این موضوع را تنها درباره عمار نقل کرده است. از انساب [[بلاذری]] نقل شده: شخصی عمار را دید که در بدنش فرورفتگی و گودی‌هایی است پرسید: اینها چیست؟ عمار فرمود: اینها جای ریگ‌هایی است که مرا روی آنها می‌خوابانیدند و در اثر داغی و حرارت، [[بدن]] مرا خورده است<ref>قاموس الرجال، ج۷، ص۱۱۵؛ رجال کشی، ص۳۲.</ref>.
خط ۳۵: خط ۳۲:
اما عمار! ناگزیر بر خلاف منویات [[قلبی]] خود و برای رهایی از چنگال [[قساوت]] و بی‌رحمی مشرکین، [[کلامی]] بنا به خواسته آنان بر زبان راند و به [[پیامبر]] [[ناسزا]] گفت و در نتیجه [[کفار]] از او دست برداشتند.
اما عمار! ناگزیر بر خلاف منویات [[قلبی]] خود و برای رهایی از چنگال [[قساوت]] و بی‌رحمی مشرکین، [[کلامی]] بنا به خواسته آنان بر زبان راند و به [[پیامبر]] [[ناسزا]] گفت و در نتیجه [[کفار]] از او دست برداشتند.


[[رسول خدا]]{{صل}} را خبر دادند که عمار [[کافر]] شد! و از راه [[حق]] [[منحرف]] گردید. آن [[حضرت]] فرمود: هرگز! [[ایمان]] وجود عمار را در خود فرو گرفته و از سر تا قدم در آن مستغرق گشته و در تار و پود وجودش ریشه دوانیده است. در این حال، عمار که از شدت [[غم]] بر خود می‌پیچید و [[اشک]] از دیدگان فرو می‌بارید بر [[پیغمبر]] [[خدا]] وارد شد. رسول خدا با یک [[دنیا]] [[عطوفت]] و مهر، در حالی که اشک از دیدگان عمار [[پاک]] می‌کرد فرمود: اگر باز هم مزاحم تو شدند؛ آنچه را گفتی، تکرار کن و [[شر]] آنان را بدان وسیله از خود دور گردان! این [[آیه]] در همین مورد در حق عمار نازل گردیده است {{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ}}<ref>«بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref><ref>نقش عایشه در تاریخ اسلام، ص۱۹۵.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۵۹.</ref>.
[[رسول خدا]] {{صل}} را خبر دادند که عمار [[کافر]] شد! و از راه [[حق]] [[منحرف]] گردید. آن [[حضرت]] فرمود: هرگز! [[ایمان]] وجود عمار را در خود فرو گرفته و از سر تا قدم در آن مستغرق گشته و در تار و پود وجودش ریشه دوانیده است. در این حال، عمار که از شدت [[غم]] بر خود می‌پیچید و [[اشک]] از دیدگان فرو می‌بارید بر [[پیغمبر]] [[خدا]] وارد شد. رسول خدا با یک [[دنیا]] [[عطوفت]] و مهر، در حالی که اشک از دیدگان عمار [[پاک]] می‌کرد فرمود: اگر باز هم مزاحم تو شدند؛ آنچه را گفتی، تکرار کن و [[شر]] آنان را بدان وسیله از خود دور گردان! این [[آیه]] در همین مورد در حق عمار نازل گردیده است {{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ}}<ref>«بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref><ref>نقش عایشه در تاریخ اسلام، ص۱۹۵.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۵۹.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل‌های وابسته}}
{{مدخل وابسته}}
* [[عنس]] (قبیله)
* [[عنس]] (قبیله)
* [[مذحج]] (قبیله)
* [[مذحج]] (قبیله)
{{پایان مدخل وابسته}}


== منابع ==
== منابع ==
خط ۵۱: خط ۴۹:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
{{صحابه شهید}}
 
[[رده:یاسر بن عامر عنسی]]
[[رده:یاسر بن عامر عنسی]]
[[رده:صحابه]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
{{صحابه}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۴۹

مقدمه

مسلمان شدن خاندان یاسر

خاندان یاسر تحت سختترین شکنجه‌ها

یاسر و سمیه دو شهید نخستین اسلام

شکنجه خانواده یاسر

پس از آنکه عمار و یاسر و سمیه اسلام آوردند، مشرکین قریش مخصوصاً بنی‌مخزوم ایشان را شکنجه فراوان می‌دادند. تا اینکه آنها پیشنهاد کردند از محمد برگردید و به خدای او کافر شوید و از بتان ستایش نمایید تا شما را رها کنیم؛ در غیر این صورت شما را زیر شکنجه هلاک خواهیم کرد. بنی‌مخزوم که هم‌پیمان خاندان یاسر و به اضافه مالک سمیه بودند، پس از آزادی او روی هم در محیط حجاز نزدیک ظهر هنگامی که ریگ‌های زمین مکه کاملاً داغ شده بود، ایشان را برهنه روی زمین می‌خوابانیدند و کتک می‌زدند و گاهی که مقارن این حال، پیامبر (ص) بر ایشان عبور می‌کرد و ایشان را تحت شکنجه می‌دید می‌فرمود: «صبرا یا آل یاسر فان موعدکم الجنه» یعنی ای خاندان یاسر شکیبایی کنید که وعده شما بهشت است.

هر چند مشرکین با دیدن پیامبر (ص) بر آزار ایشان می‌افزودند؛ ولی سخنان پیامبر (ص) نیز روح تازه‌ای در کالبدشان می‌دمید و بر بردباری و پایداریشان می‌افزود و گاهی اوقات تنها به گرمی آفتاب و داغی ریگ‌ها اکتفا نمی‌کردند بلکه زره فولادین بر عمار می‌پوشانیدند و زیر آفتاب حجاز نگه می‌داشتند تا آنکه آهن تفتیده روغن بدنش را می‌مکید.

رجال کشی ضمن روایتی نقل کرده که عمار و پدرش یاسر و مادرش سمیه را در آتش افکندند، تصادفاً پیامبر (ص) بر ایشان عبور کرد و فرمود: ﴿يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى[۲۱] «ال یاسر» ای آتش بر آل یاسر سرد و سالم باش. در اثر برکت گفته پیامبر (ص) آتش ایشان را صدمه نزد.

در کتاب طبقات الکبری این موضوع را تنها درباره عمار نقل کرده است. از انساب بلاذری نقل شده: شخصی عمار را دید که در بدنش فرورفتگی و گودی‌هایی است پرسید: اینها چیست؟ عمار فرمود: اینها جای ریگ‌هایی است که مرا روی آنها می‌خوابانیدند و در اثر داغی و حرارت، بدن مرا خورده است[۲۲].

ابوجهل تصمیم گرفت خاندان یاسر را که از بی‌پناه‌ترین افراد بودند شکنجه کند، از این رو دستور داد که آتش و تازیانه آماده نمایند، آنگاه یاسر و سمیه و عمار را کشان کشان به آنجا بردند و با نیش خنجر و آتش برافروخته و نواختن تازیانه آنها را زجر دادند. عمار در ظاهر با ایشان موافقت کرد و رهایی یافت؛ ولی یاسر و سمیه مقاومت کردند. مشرکین چون دیدند که ایشان به هیچ قیمتی حاضر نیستند از دین و آیین جدید خود دست بردارند یاسر را آن‌قدر زدند که زیر شکنجه جان داد و پاهای سمیه را به دو شتر بستند و شتران را از یکدیگر جدا کردند و سپس با شمشیر سمیه را شقه نمودند. یاسر و سمیه اولین کسانی بودند که از مسلمین شهید شدند[۲۳]. اما عمار! ناگزیر بر خلاف منویات قلبی خود و برای رهایی از چنگال قساوت و بی‌رحمی مشرکین، کلامی بنا به خواسته آنان بر زبان راند و به پیامبر ناسزا گفت و در نتیجه کفار از او دست برداشتند.

رسول خدا (ص) را خبر دادند که عمار کافر شد! و از راه حق منحرف گردید. آن حضرت فرمود: هرگز! ایمان وجود عمار را در خود فرو گرفته و از سر تا قدم در آن مستغرق گشته و در تار و پود وجودش ریشه دوانیده است. در این حال، عمار که از شدت غم بر خود می‌پیچید و اشک از دیدگان فرو می‌بارید بر پیغمبر خدا وارد شد. رسول خدا با یک دنیا عطوفت و مهر، در حالی که اشک از دیدگان عمار پاک می‌کرد فرمود: اگر باز هم مزاحم تو شدند؛ آنچه را گفتی، تکرار کن و شر آنان را بدان وسیله از خود دور گردان! این آیه در همین مورد در حق عمار نازل گردیده است ﴿مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ[۲۴][۲۵].[۲۶].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۵۸۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱.
  2. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱.
  3. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱.
  4. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۵۸۸.
  5. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۵۸۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱.
  6. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۷۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۹۶.
  7. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، جا ص۱۹۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۰۷.
  8. تاج‌الدین، علی محمد، یاسر و سمیه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۹۹-۴۰۰.
  9. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۷.
  10. سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج۸، ص۲۷۲.
  11. عز الدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۵۲.
  12. تاج‌الدین، علی محمد، یاسر و سمیه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۴۰۰.
  13. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۰۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۷.
  14. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۸.
  15. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۵۰۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۲.
  16. شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۳، ص۵۷۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۴.
  17. محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۳۰.
  18. تاج‌الدین، علی محمد، یاسر و سمیه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۴۰۰-۴۰۱.
  19. عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۵۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، جاه ص۲۰۷؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۷.
  20. تاج‌الدین، علی محمد، یاسر و سمیه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۴۰۱.
  21. «گفتیم: ای آتش! سرد و بی‌گزند باش بر» سوره انبیاء، آیه ۶۹.
  22. قاموس الرجال، ج۷، ص۱۱۵؛ رجال کشی، ص۳۲.
  23. اعیان شیعه، ج۴۳، ص۲۱۰؛ اسدالغابه، ج۴، ص۴۳؛ استیعاب، ج۲، ص۴۶۹.
  24. «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
  25. نقش عایشه در تاریخ اسلام، ص۱۹۵.
  26. راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۵۹.