اصحاب فرعون: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۱) |
(←منابع) |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲: | خط ۲: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[اصحاب فرعون در قرآن]] - [[اصحاب فرعون در علوم قرآنی]] | پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[اصحاب فرعون در قرآن]] - [[اصحاب فرعون در علوم قرآنی]] | پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
قصه [[قوم]] [[فرعون]] در [[آیات]] {{متن قرآن|وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ}}<ref>«و (یاد کنید) آنگاه را | قصه [[قوم]] [[فرعون]] در [[آیات]] {{متن قرآن|وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ}}<ref>«و (یاد کنید) آنگاه را که شما را از فرعونیان رهانیدیم که به شما عذابی سخت میچشاندند، پسرانتان را سر میبریدند و زنانتان را زنده میگذاردند و در آن از سوی پروردگارتان برای شما آزمونی سترگ بود» سوره بقره، آیه ۴۹.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ}}<ref>«و (یاد کنید) آنگاه را که دریا را با (ورود) شما شکافتیم پس شما را رهانیدیم و فرعونیان را در حالی که خود مینگریستید، غرق کردیم» سوره بقره، آیه ۵۰.</ref><ref>سوره قصص، آیه ۳۸-۴۰ و سوره طه، آیه ۵۷-۷۶.</ref> و با تعبیر "[[آلفرعون]]" و "قوم فرعون" آمده است. | ||
منظور از قوم فرعون در این آیات، همان "قبطیان" [[مصر]] یعنی هواداران [[سپاهیان]] فرعون بودند. داستان نابودی قوم فرعون که ناشی از [[غرور]] و [[نخوت]] و سوءتدبیر فرعون بود، در [[قرآن کریم]] مسطور و [[اجمال]] آن بهاین شرح است. | منظور از قوم فرعون در این آیات، همان "قبطیان" [[مصر]] یعنی هواداران [[سپاهیان]] فرعون بودند. داستان نابودی قوم فرعون که ناشی از [[غرور]] و [[نخوت]] و سوءتدبیر فرعون بود، در [[قرآن کریم]] مسطور و [[اجمال]] آن بهاین شرح است. | ||
پس از آنکه [[بنیاسرائیل]] آماده حرکت به سوی [[سرزمین]] [[موعود]] شدند و به کرانههای نیل رسیدند، [[فرعونیان]] [[آگاه]] شدند و با لشکری [[عظیم]] آنها را تعقیب کردند. [[بنیاسرائیل]] خود را در محاصره دریا و [[دشمن]] میدیدند. به [[موسی]]{{ع}} [[دستور]] داده شد که راهی خشک برای آنها در دریا بگشا که نه از تعقیب فرعونیان ترسی داشته باشند و نه از [[غرق]] شدن در دریا {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَى}}<ref>«و به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شب راهی کن و راهی خشک در دریا برای آنان بگشا (چنان که) نه از سر رسیدن (دشمن) بترسی و نه (از غرق شدن) بهراسی» سوره طه، آیه ۷۷.</ref>. به این ترتیب، موسی{{ع}} و بنیاسرائیل وارد جادههایی شدند که با کنار رفتن آبها در درون دریا پدیدار شد. در این هنگام، فرعون لشکریانش را درپی بنیاسرائیل فرستاد و خود نیز وارد همان جادهها شد. هنگامی که آخرین نفر [[لشکر]] فرعون وارد دریا شد و آخرین فرد از بنیاسرائیل از آن بیرون رفت، به امواج آب [[فرمان]] داده شد به جای نخستین بازگردد. بهاین ترتیب، فرعون و قومش در چنگ [[غضب الهی]] [[جان]] باختند<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جلد۱۳، صفحه (۲۵۷-۲۵۹)؛ خرمشاهی، بهاءالدین، دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، جلد۲، صفحه:۱۵۵۶-۱۵۵۷.</ref> | پس از آنکه [[بنیاسرائیل]] آماده حرکت به سوی [[سرزمین]] [[موعود]] شدند و به کرانههای نیل رسیدند، [[فرعونیان]] [[آگاه]] شدند و با لشکری [[عظیم]] آنها را تعقیب کردند. [[بنیاسرائیل]] خود را در محاصره دریا و [[دشمن]] میدیدند. به [[موسی]] {{ع}} [[دستور]] داده شد که راهی خشک برای آنها در دریا بگشا که نه از تعقیب فرعونیان ترسی داشته باشند و نه از [[غرق]] شدن در دریا {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَى}}<ref>«و به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شب راهی کن و راهی خشک در دریا برای آنان بگشا (چنان که) نه از سر رسیدن (دشمن) بترسی و نه (از غرق شدن) بهراسی» سوره طه، آیه ۷۷.</ref>. به این ترتیب، موسی {{ع}} و بنیاسرائیل وارد جادههایی شدند که با کنار رفتن آبها در درون دریا پدیدار شد. در این هنگام، فرعون لشکریانش را درپی بنیاسرائیل فرستاد و خود نیز وارد همان جادهها شد. هنگامی که آخرین نفر [[لشکر]] فرعون وارد دریا شد و آخرین فرد از بنیاسرائیل از آن بیرون رفت، به امواج آب [[فرمان]] داده شد به جای نخستین بازگردد. بهاین ترتیب، فرعون و قومش در چنگ [[غضب الهی]] [[جان]] باختند<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جلد۱۳، صفحه (۲۵۷-۲۵۹)؛ خرمشاهی، بهاءالدین، دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، جلد۲، صفحه:۱۵۵۶-۱۵۵۷.</ref><ref>[[فرهنگنامه علوم قرآنی (کتاب)|فرهنگ نامه علوم قرآنی]]، ج۱، ص ۳۸۲۸.</ref> | ||
==نام و [[نسب]] [[مؤمن آل فرعون]]== | |||
درباره نسب مؤمن آل فرعون و نام وی [[اختلاف]] است. بعضی نام او را [[حزبیل]] و برخی خربیل ذکر کردهاند و در بعضی از نقلها [[حزقیل]] آمده است. مرحوم [[طبرسی]] در [[مجمع البیان]] قول دیگری هم نقل کرده که گفتهاند نامش [[حبیب]] بوده است<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۵۲۱؛ بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۵۸.</ref>. | |||
اکثر [[مفسران]] او را پسر عموی [[فرعون]] و ولی [[عهد]] و [[جانشین]] او دانستهاند<ref>احتجاج، ص۲۰۶.</ref>. از هشام نقل شده که وی گفته است: فرعون او را بر نیمی از [[مردم مصر]] [[حکومت]] داده بود و [[ثعلبی]] نیز نقل کرده است که وی صد سال خزینهدار فرعون بود. | |||
در [[حدیثی]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده که آن حضرت فرمودهاند: مؤمن آل فرعون [[مردم]] را به [[یگانگی خدا]] و [[نبوت]] [[موسی]]{{ع}} و [[برتری]] [[پیغمبر اسلام]] بر سایر [[انبیا]] و [[فضیلت]] اوصیای پس از وی بر سایر [[اوصیا]] [[دعوت]] میکرد و به ایشان میگفت: از خدایی فرعون [[بیزاری]] جویید. تا اینکه [[سعایت]] کنندگان از وی نزد فرعون [[بدگویی]] کردند و گفتند که حزبیل مردم را به [[مخالفت]] با تو و [[همکاری]] با دشمنانت دعوت میکند. وقتی فرعون این سخن را شنید به آنها گفت: اگر به [[راستی]] عموزاده و ولی عهد و جانشین من چنین کاری کرده باشد، مستحق سختترین عذابها خواهد بود، ولی اگر شما بر او [[دروغ]] بسته باشید چنین عذابی [[شایسته]] شماست. | |||
وقتی حزبیل را نزد فرعون آوردند، بدو گفتند: آیا تو منکر خدایی فرعون هستی و [[کفران]] نعمتهای او را کردهای؟ | |||
در پاسخ رو به فرعون کرد و گفت: پادشاها! تو تا کنون دیدهای که من دروغ بگویم؟ | |||
فرعون گفت: نه. | |||
حزبیل گفت: پس از اینها بپرس پروردگارشان کیست؟ | |||
آنها در جواب گفتند: فرعون. | |||
حزبیل گفت: [[آفریدگار]] شما کیست؟ | |||
گفتند: فرعون. | |||
حزبیل گفت: روزی رسان شما و آن کسی که [[بدیها]] را از شما دفع میکند کیست؟ | |||
گفتند: همین فرعون. | |||
حزبیل گفت: پادشاها! تو [[گواه]] باش و همه حاضران را نیز گواه میگیرم که [[پروردگار]] آنها [[پروردگار]] من و روزی دهنده آنها روزی دهنده من است و هر که [[زندگی]] آنها را [[اصلاح]] میکند هم او اصلاح کننده زندگی من است و مرا جز پروردگار و روزی دهنده و [[آفریدگار]] آنها، پروردگار و روزی دهنده و [[آفریدگاری]] نیست و من، حاضران را [[گواه]] میگیرم که از هر پروردگار و [[رازق]] و خالقی جز پروردگار و رازق [[خالق]] آنها بیزارم. | |||
این کلمات را گفت و منظورش در [[دل]] خدای [[جهان]] بود، ولی [[فرعون]] و حاضران چنین پنداشتند که منظور او همان فرعون است. | |||
از این رو فرعون، به آن افرادی که [[بدگویی]] او را کرده بودند رو کرد و گفت: ای بدخواهان و ای [[فتنه]] جویانی که میخواستید بدین وسیله در مملکت من [[افساد]] کنید و میان من و عموزادهام را به هم بزنید و او را به [[هلاکت]] رسانده و بازوی مرا بشکنید، شما مستحق [[عذاب]] و [[شکنجه]] من هستید. سپس دستور داد آنها را به میخ کشیدند و گوشتهای بدنشان را قطعه قطعه کردند<ref>احتجاج، ص۲۰۶.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۴۱۰.</ref> | |||
==داستان [[همسر]] [[مؤمن آل فرعون]]== | |||
[[ابن اثیر]] و دیگران نوشتهاند که مؤمن آل فرعون همسری داشت که ماشطه یعنی آرایشگر دختر فرعون بود و او نیز مانند شوهر خود پیش از داستان [[ساحران]] به خدای [[موسی]] [[ایمان]] آورده بود، ولی ایمان خود را پنهان میداشت تا روزی پس از [[قتل]] ساحران و مؤمن آل فرعون، همان طور که دختر فرعون را [[آرایش]] میکرد و سرش را شانه میزد، ناگهان شانه از دستش افتاد. بیاختیار گفت: {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ}}. | |||
دختر فرعون گفت: پدرم را میگویی؟ | |||
گفت: نه، بلکه پروردگار من و پروردگار تو و پروردگار پدرت. | |||
دختر فرعون موضوع را به پدرش گزارش داد و فرعون آن [[زن]] را خواست و گفت: پروردگار تو کیست؟ | |||
زن پاسخ داد: پروردگار من و پروردگار تو خدای یکتاست. | |||
فرعون با کمال بیرحمی دستور داد تنوری از [[آتش]] آماده کنند تا او و فرزندانش را بسوزاند. زن بدو گفت: مرا به تو حاجتی است؟ | |||
[[فرعون]] پرسید: حاجتت چیست؟ | |||
[[زن]] گفت: حاجتم آن است که چون من و فرزندانم را سوزاندی، استخوانهای ما را جمع کنی و [[دفن]] نمایی. | |||
فرعون قبول کرد، آنگاه دستور داد [[فرزندان]] او را یک یک میان [[تنور]] انداختند تا نوبت به آخرین فرزندش که [[کودک]] کوچکی بود رسید<ref>از ابن عباس نقل است که بچه شیرخواری بود. ثعلبی عرائس الفنون، ص۱۰۶ و ۱۰۷.</ref>. وقتی خواستند او را نیز به [[آتش]] افکنند، آن زن به وی رو کرد و گفت: مادرجان! [[صبر]] کن که تو بر [[حق]] هستی. | |||
سپس مادرشان را نیز در تنور انداخته و سوازندند<ref>بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۶۳.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۴۱۲.</ref> | |||
==[[آسیه همسر فرعون]]== | |||
[[آسیه دختر مزاحم]] و [[همسر فرعون]] - که برخی گفتهاند از [[بنیاسرائیل]] بود- از سالها پیش در [[دل]] به [[خدای تعالی]] [[ایمان]] داشت، ولی ایمانش را پنهان میداشت؛ اما وقتی که آن زن را در تنور آتش افکندند و در حال سوختن بود، [[آسیه]] بعد از دیدن آن منظره، ایمانش [[قوی]] گردید و بر یقینش افزوده شد. در همین احوال فرعون نزد او آمد و ماجرای [[قتل]] ماشطه را برای آسیه نقل کرد. | |||
آسیه رو به او کرد و گفت: وای بر تو، چه جرئتی بر [[خدای بزرگ]] کردی؟ فرعون که [[انتظار]] نداشت این جمله را از همسرش بشنود و [[باور]] نمیکرد که او نیز به [[خدای یگانه]] ایمان آورده باشد و ایمان به خدای تعالی در دل نزدیکترین و محبوبترین افراد او ظهور کرده باشد، به [[سختی]] یکه خورد و [[خشمگین]] گردید. بعد بدو گفت: شاید دیوانه شدهای و همان حالت جنونی که به سراغ ماشطه آمد، به سراغ تو نیز آمده باشد؟ | |||
آسیه گفت: من دیوانه نیستم، ولی به خدای تعالی که [[پروردگار]] من و پروردگار تو و پروردگار جهانیان است ایمان آوردهام. | |||
فرعون مادر آسیه را خواست و بدو گفت: دخترت دچار همان جنونی شده که ماشطه بدان دچار شده بود. اکنون [[سوگند]] یاد میکنم که اگر به خدای [[موسی]] [[کافر]] نشود او را به [[قتل]] خواهم رسانید. | |||
مادر [[آسیه]] در [[خلوت]] پیش دختر آمد و او را [[نصیحت]] کرد که دست از خدای [[موسی]] بردارد، ولی آسیه نپذیرفت و [[فرعون]] دستور داد او را به چهار میخ کشیدند و سپس او را تحت [[شکنجه]] قرار دادند تا در زیر آن [[جان]] سپرد. | |||
وقتی هنگام مرگش فرا رسید، روی نیاز به درگاه [[پروردگار متعال]] کرده و عرض کرد: «پروردگارا! برای من در نزد خود خانهای در [[بهشت]] بنا کن و مرا از فرعون و [[رفتار]] (و شکنجه) او و از [[مردم]] [[ستمکار]] نجاتم بده»...<ref>{{متن قرآن|وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}} «و خداوند برای مؤمنان، همسر فرعون را مثل زد هنگامی که گفت: پروردگارا! نزد خود در بهشت برای من خانهای بساز و مرا از فرعون و کردارش رهایی بخش و مرا از این قوم ستمگر آسوده گردان» سوره تحریم، آیه ۱۱.</ref>. | |||
[[خدای تعالی]] نیز دعایش را [[مستجاب]] کرد و بینشی به او داد که (پرده از جلو چشمش به کناری رفت) و [[فرشتگان]] را دید و جایگاه خود را در بهشت [[مشاهده]] نمود و از [[خوشحالی]] خندید. | |||
فرعون رو به اطرافیان خود کرد و گفت: این دیوانه را بنگرید که چگونه در زیر شکنجه میخندد. بدین ترتیب [[روح]] آن [[زن]] با [[ایمان]] و با [[تقوا]] از این [[جهان]] زود گذر به بهشت جاودان شتافت<ref>عرائس الفنون، ص۱۰۶ و ۱۰۷.</ref>. | |||
مرحوم [[طبرسی]] نقل کرده که آسیه پس از [[پیروزی]] موسی{{ع}} بر [[ساحران]] ایمان آورد. وقتی فرعون از ایمان او مطلع شد، او را از این کار [[نهی]] کرد، ولی آسیه در [[آیین]] خود [[استقامت]] ورزید و به سخن فرعون وقعی ننهاد پس او دستور داد دستها و پاهای او را در زیر [[آفتاب]] به چهار میخ کشیدند و سپس دستور داد سنگ بزرگی را بر وی افکندند و آسیه در همان حال [[دعا]] میکرد تا [[خدای تعالی]] روحش را به [[بهشت]] برد<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۳۱۹.</ref>. | |||
[[شیخ صدوق]] از [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] کرده که فرمود: [[بهترین زنان]] بهشت چهار [[زن]] هستند: [[مریم دختر عمران]] و [[خدیجه دختر خویلد]] و [[فاطمه دختر محمد]]{{صل}} و [[آسیه دختر مزاحم]]، [[همسر فرعون]]<ref>خصال، ج۱، ص۹۶.</ref>. | |||
[[اهل سنت]] نیز [[حدیث]] فوق را به چند طریق از رسول خدا{{صل}} روایت کردهاند. | |||
مرحوم [[طبرسی]] در [[مجمع البیان]] از رسول خدا{{صل}} روایت کرده است که از مردان گروه زیادی به کمال رسیدند، ولی از [[زنان]] فقط چهار زن به کمال رسیدند: آسیه دختر مزاحم زن [[فرعون]]، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد{{صل}}. | |||
چنان که قبلاً اشاره شد، [[آسیه]] از کسانی بود که قبل از داستان [[ساحران]] نیز به خدای [[جهان]] [[ایمان]] داشت، ولی تا آن [[روز]] ایمان خود را پنهان کرده بود تا این که آشکار نمود و این مطلب هم که بعضی از [[مورخان]] گفتهاند در همان روز ایمان آورد، صحیح به نظر نمیرسد. | |||
[[مرحوم صدوق]] روایت کرده که رسول خدا{{صل}} فرمودند: سه نفر بودند که چشم بر هم زدنی [[کافر]] نشدند: [[مؤمن]] [[آل یاسین]]، [[علی بن ابی طالب]] و [[آسیه همسر فرعون]]<ref>خصال، ج۱، ص۸۲.</ref>. | |||
باری این زن با ایمان، بر اثر [[رشد]]، کمال، [[بصیرت]] و ادراکی که داشت، از بهترین مقامهای ظاهری و شخصیتهای مادی -که میتواند به یک زن برسد - برخوردار بود، همسر فرعون و [[ملکه]] خطه [[تاریخی]] و پهناور [[مصر]] و دره وسیع نیل بود و لذیذترین خوراکها و بهترین زندگیها و [[کاملترین]] وسایل [[زندگی]] آن [[زمان]] را در اخیتار داشت و اسباب [[خوشی]] و [[کامرانی]] از هر نظر برایش فراهم بود و خلاصه زندگی ظاهریش از هر نظر مورد [[حسرت]] و آرزوی همه زنان مادی و [[دنیا]] پرست آن روز بود. | |||
اما آن زنی با کمال، لقای [[پروردگار متعال]] و زندگی در جوار [[حق]] را بر همه آن خوشیها و لذتهای مادی ترجیح داد و [[مقام قرب]] [[حق تعالی]] و [[نجات]] از آن [[زندگی]] را از [[خدای بزرگ]] خواستار گردید. [[خدای متعال]] نیز دعایش را [[مستجاب]] کرد و [[مقام]] والایی در [[بهشت]] به وی [[کرامت]] فرمود و نام او را برای [[مردمان]] با [[ایمان]] به عنوان یک [[زن]] نمونه در [[قرآن کریم]] ضربالمثل قرار داد و فرمود: | |||
{{متن قرآن|وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}}<ref>«و خداوند برای مؤمنان، همسر فرعون را مثل زد هنگامی که گفت: پروردگارا! نزد خود در بهشت برای من خانهای بساز و مرا از فرعون و کردارش رهایی بخش و مرا از این قوم ستمگر آسوده گردان» سوره تحریم، آیه ۱۱.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۴۱۲.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
خط ۲۱: | خط ۷۳: | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده: 9030760879.jpg|22px]] [[فرهنگنامه علوم قرآنی (کتاب)|'''فرهنگنامه علوم قرآنی''']] | # [[پرونده: 9030760879.jpg|22px]] [[فرهنگنامه علوم قرآنی (کتاب)|'''فرهنگنامه علوم قرآنی''']] | ||
# [[پرونده:13681351.jpg|22px]] [[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|'''تاریخ انبیاء''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۲۵
مقدمه
قصه قوم فرعون در آیات ﴿وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ﴾[۱]، ﴿وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾[۲][۳] و با تعبیر "آلفرعون" و "قوم فرعون" آمده است.
منظور از قوم فرعون در این آیات، همان "قبطیان" مصر یعنی هواداران سپاهیان فرعون بودند. داستان نابودی قوم فرعون که ناشی از غرور و نخوت و سوءتدبیر فرعون بود، در قرآن کریم مسطور و اجمال آن بهاین شرح است.
پس از آنکه بنیاسرائیل آماده حرکت به سوی سرزمین موعود شدند و به کرانههای نیل رسیدند، فرعونیان آگاه شدند و با لشکری عظیم آنها را تعقیب کردند. بنیاسرائیل خود را در محاصره دریا و دشمن میدیدند. به موسی (ع) دستور داده شد که راهی خشک برای آنها در دریا بگشا که نه از تعقیب فرعونیان ترسی داشته باشند و نه از غرق شدن در دریا ﴿وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَى﴾[۴]. به این ترتیب، موسی (ع) و بنیاسرائیل وارد جادههایی شدند که با کنار رفتن آبها در درون دریا پدیدار شد. در این هنگام، فرعون لشکریانش را درپی بنیاسرائیل فرستاد و خود نیز وارد همان جادهها شد. هنگامی که آخرین نفر لشکر فرعون وارد دریا شد و آخرین فرد از بنیاسرائیل از آن بیرون رفت، به امواج آب فرمان داده شد به جای نخستین بازگردد. بهاین ترتیب، فرعون و قومش در چنگ غضب الهی جان باختند[۵][۶]
نام و نسب مؤمن آل فرعون
درباره نسب مؤمن آل فرعون و نام وی اختلاف است. بعضی نام او را حزبیل و برخی خربیل ذکر کردهاند و در بعضی از نقلها حزقیل آمده است. مرحوم طبرسی در مجمع البیان قول دیگری هم نقل کرده که گفتهاند نامش حبیب بوده است[۷]. اکثر مفسران او را پسر عموی فرعون و ولی عهد و جانشین او دانستهاند[۸]. از هشام نقل شده که وی گفته است: فرعون او را بر نیمی از مردم مصر حکومت داده بود و ثعلبی نیز نقل کرده است که وی صد سال خزینهدار فرعون بود. در حدیثی از امام صادق(ع) روایت شده که آن حضرت فرمودهاند: مؤمن آل فرعون مردم را به یگانگی خدا و نبوت موسی(ع) و برتری پیغمبر اسلام بر سایر انبیا و فضیلت اوصیای پس از وی بر سایر اوصیا دعوت میکرد و به ایشان میگفت: از خدایی فرعون بیزاری جویید. تا اینکه سعایت کنندگان از وی نزد فرعون بدگویی کردند و گفتند که حزبیل مردم را به مخالفت با تو و همکاری با دشمنانت دعوت میکند. وقتی فرعون این سخن را شنید به آنها گفت: اگر به راستی عموزاده و ولی عهد و جانشین من چنین کاری کرده باشد، مستحق سختترین عذابها خواهد بود، ولی اگر شما بر او دروغ بسته باشید چنین عذابی شایسته شماست. وقتی حزبیل را نزد فرعون آوردند، بدو گفتند: آیا تو منکر خدایی فرعون هستی و کفران نعمتهای او را کردهای؟ در پاسخ رو به فرعون کرد و گفت: پادشاها! تو تا کنون دیدهای که من دروغ بگویم؟
فرعون گفت: نه. حزبیل گفت: پس از اینها بپرس پروردگارشان کیست؟ آنها در جواب گفتند: فرعون. حزبیل گفت: آفریدگار شما کیست؟ گفتند: فرعون. حزبیل گفت: روزی رسان شما و آن کسی که بدیها را از شما دفع میکند کیست؟ گفتند: همین فرعون. حزبیل گفت: پادشاها! تو گواه باش و همه حاضران را نیز گواه میگیرم که پروردگار آنها پروردگار من و روزی دهنده آنها روزی دهنده من است و هر که زندگی آنها را اصلاح میکند هم او اصلاح کننده زندگی من است و مرا جز پروردگار و روزی دهنده و آفریدگار آنها، پروردگار و روزی دهنده و آفریدگاری نیست و من، حاضران را گواه میگیرم که از هر پروردگار و رازق و خالقی جز پروردگار و رازق خالق آنها بیزارم. این کلمات را گفت و منظورش در دل خدای جهان بود، ولی فرعون و حاضران چنین پنداشتند که منظور او همان فرعون است. از این رو فرعون، به آن افرادی که بدگویی او را کرده بودند رو کرد و گفت: ای بدخواهان و ای فتنه جویانی که میخواستید بدین وسیله در مملکت من افساد کنید و میان من و عموزادهام را به هم بزنید و او را به هلاکت رسانده و بازوی مرا بشکنید، شما مستحق عذاب و شکنجه من هستید. سپس دستور داد آنها را به میخ کشیدند و گوشتهای بدنشان را قطعه قطعه کردند[۹].[۱۰]
داستان همسر مؤمن آل فرعون
ابن اثیر و دیگران نوشتهاند که مؤمن آل فرعون همسری داشت که ماشطه یعنی آرایشگر دختر فرعون بود و او نیز مانند شوهر خود پیش از داستان ساحران به خدای موسی ایمان آورده بود، ولی ایمان خود را پنهان میداشت تا روزی پس از قتل ساحران و مؤمن آل فرعون، همان طور که دختر فرعون را آرایش میکرد و سرش را شانه میزد، ناگهان شانه از دستش افتاد. بیاختیار گفت: ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾. دختر فرعون گفت: پدرم را میگویی؟ گفت: نه، بلکه پروردگار من و پروردگار تو و پروردگار پدرت. دختر فرعون موضوع را به پدرش گزارش داد و فرعون آن زن را خواست و گفت: پروردگار تو کیست؟
زن پاسخ داد: پروردگار من و پروردگار تو خدای یکتاست. فرعون با کمال بیرحمی دستور داد تنوری از آتش آماده کنند تا او و فرزندانش را بسوزاند. زن بدو گفت: مرا به تو حاجتی است؟ فرعون پرسید: حاجتت چیست؟ زن گفت: حاجتم آن است که چون من و فرزندانم را سوزاندی، استخوانهای ما را جمع کنی و دفن نمایی. فرعون قبول کرد، آنگاه دستور داد فرزندان او را یک یک میان تنور انداختند تا نوبت به آخرین فرزندش که کودک کوچکی بود رسید[۱۱]. وقتی خواستند او را نیز به آتش افکنند، آن زن به وی رو کرد و گفت: مادرجان! صبر کن که تو بر حق هستی. سپس مادرشان را نیز در تنور انداخته و سوازندند[۱۲].[۱۳]
آسیه همسر فرعون
آسیه دختر مزاحم و همسر فرعون - که برخی گفتهاند از بنیاسرائیل بود- از سالها پیش در دل به خدای تعالی ایمان داشت، ولی ایمانش را پنهان میداشت؛ اما وقتی که آن زن را در تنور آتش افکندند و در حال سوختن بود، آسیه بعد از دیدن آن منظره، ایمانش قوی گردید و بر یقینش افزوده شد. در همین احوال فرعون نزد او آمد و ماجرای قتل ماشطه را برای آسیه نقل کرد. آسیه رو به او کرد و گفت: وای بر تو، چه جرئتی بر خدای بزرگ کردی؟ فرعون که انتظار نداشت این جمله را از همسرش بشنود و باور نمیکرد که او نیز به خدای یگانه ایمان آورده باشد و ایمان به خدای تعالی در دل نزدیکترین و محبوبترین افراد او ظهور کرده باشد، به سختی یکه خورد و خشمگین گردید. بعد بدو گفت: شاید دیوانه شدهای و همان حالت جنونی که به سراغ ماشطه آمد، به سراغ تو نیز آمده باشد؟ آسیه گفت: من دیوانه نیستم، ولی به خدای تعالی که پروردگار من و پروردگار تو و پروردگار جهانیان است ایمان آوردهام. فرعون مادر آسیه را خواست و بدو گفت: دخترت دچار همان جنونی شده که ماشطه بدان دچار شده بود. اکنون سوگند یاد میکنم که اگر به خدای موسی کافر نشود او را به قتل خواهم رسانید. مادر آسیه در خلوت پیش دختر آمد و او را نصیحت کرد که دست از خدای موسی بردارد، ولی آسیه نپذیرفت و فرعون دستور داد او را به چهار میخ کشیدند و سپس او را تحت شکنجه قرار دادند تا در زیر آن جان سپرد. وقتی هنگام مرگش فرا رسید، روی نیاز به درگاه پروردگار متعال کرده و عرض کرد: «پروردگارا! برای من در نزد خود خانهای در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و رفتار (و شکنجه) او و از مردم ستمکار نجاتم بده»...[۱۴]. خدای تعالی نیز دعایش را مستجاب کرد و بینشی به او داد که (پرده از جلو چشمش به کناری رفت) و فرشتگان را دید و جایگاه خود را در بهشت مشاهده نمود و از خوشحالی خندید.
فرعون رو به اطرافیان خود کرد و گفت: این دیوانه را بنگرید که چگونه در زیر شکنجه میخندد. بدین ترتیب روح آن زن با ایمان و با تقوا از این جهان زود گذر به بهشت جاودان شتافت[۱۵]. مرحوم طبرسی نقل کرده که آسیه پس از پیروزی موسی(ع) بر ساحران ایمان آورد. وقتی فرعون از ایمان او مطلع شد، او را از این کار نهی کرد، ولی آسیه در آیین خود استقامت ورزید و به سخن فرعون وقعی ننهاد پس او دستور داد دستها و پاهای او را در زیر آفتاب به چهار میخ کشیدند و سپس دستور داد سنگ بزرگی را بر وی افکندند و آسیه در همان حال دعا میکرد تا خدای تعالی روحش را به بهشت برد[۱۶]. شیخ صدوق از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود: بهترین زنان بهشت چهار زن هستند: مریم دختر عمران و خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد(ص) و آسیه دختر مزاحم، همسر فرعون[۱۷]. اهل سنت نیز حدیث فوق را به چند طریق از رسول خدا(ص) روایت کردهاند. مرحوم طبرسی در مجمع البیان از رسول خدا(ص) روایت کرده است که از مردان گروه زیادی به کمال رسیدند، ولی از زنان فقط چهار زن به کمال رسیدند: آسیه دختر مزاحم زن فرعون، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد(ص). چنان که قبلاً اشاره شد، آسیه از کسانی بود که قبل از داستان ساحران نیز به خدای جهان ایمان داشت، ولی تا آن روز ایمان خود را پنهان کرده بود تا این که آشکار نمود و این مطلب هم که بعضی از مورخان گفتهاند در همان روز ایمان آورد، صحیح به نظر نمیرسد. مرحوم صدوق روایت کرده که رسول خدا(ص) فرمودند: سه نفر بودند که چشم بر هم زدنی کافر نشدند: مؤمن آل یاسین، علی بن ابی طالب و آسیه همسر فرعون[۱۸]. باری این زن با ایمان، بر اثر رشد، کمال، بصیرت و ادراکی که داشت، از بهترین مقامهای ظاهری و شخصیتهای مادی -که میتواند به یک زن برسد - برخوردار بود، همسر فرعون و ملکه خطه تاریخی و پهناور مصر و دره وسیع نیل بود و لذیذترین خوراکها و بهترین زندگیها و کاملترین وسایل زندگی آن زمان را در اخیتار داشت و اسباب خوشی و کامرانی از هر نظر برایش فراهم بود و خلاصه زندگی ظاهریش از هر نظر مورد حسرت و آرزوی همه زنان مادی و دنیا پرست آن روز بود.
اما آن زنی با کمال، لقای پروردگار متعال و زندگی در جوار حق را بر همه آن خوشیها و لذتهای مادی ترجیح داد و مقام قرب حق تعالی و نجات از آن زندگی را از خدای بزرگ خواستار گردید. خدای متعال نیز دعایش را مستجاب کرد و مقام والایی در بهشت به وی کرامت فرمود و نام او را برای مردمان با ایمان به عنوان یک زن نمونه در قرآن کریم ضربالمثل قرار داد و فرمود: ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾[۱۹].[۲۰]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که شما را از فرعونیان رهانیدیم که به شما عذابی سخت میچشاندند، پسرانتان را سر میبریدند و زنانتان را زنده میگذاردند و در آن از سوی پروردگارتان برای شما آزمونی سترگ بود» سوره بقره، آیه ۴۹.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که دریا را با (ورود) شما شکافتیم پس شما را رهانیدیم و فرعونیان را در حالی که خود مینگریستید، غرق کردیم» سوره بقره، آیه ۵۰.
- ↑ سوره قصص، آیه ۳۸-۴۰ و سوره طه، آیه ۵۷-۷۶.
- ↑ «و به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شب راهی کن و راهی خشک در دریا برای آنان بگشا (چنان که) نه از سر رسیدن (دشمن) بترسی و نه (از غرق شدن) بهراسی» سوره طه، آیه ۷۷.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جلد۱۳، صفحه (۲۵۷-۲۵۹)؛ خرمشاهی، بهاءالدین، دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، جلد۲، صفحه:۱۵۵۶-۱۵۵۷.
- ↑ فرهنگ نامه علوم قرآنی، ج۱، ص ۳۸۲۸.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۵۲۱؛ بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۵۸.
- ↑ احتجاج، ص۲۰۶.
- ↑ احتجاج، ص۲۰۶.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۴۱۰.
- ↑ از ابن عباس نقل است که بچه شیرخواری بود. ثعلبی عرائس الفنون، ص۱۰۶ و ۱۰۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۶۳.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۴۱۲.
- ↑ ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ «و خداوند برای مؤمنان، همسر فرعون را مثل زد هنگامی که گفت: پروردگارا! نزد خود در بهشت برای من خانهای بساز و مرا از فرعون و کردارش رهایی بخش و مرا از این قوم ستمگر آسوده گردان» سوره تحریم، آیه ۱۱.
- ↑ عرائس الفنون، ص۱۰۶ و ۱۰۷.
- ↑ مجمع البیان، ج۱، ص۳۱۹.
- ↑ خصال، ج۱، ص۹۶.
- ↑ خصال، ج۱، ص۸۲.
- ↑ «و خداوند برای مؤمنان، همسر فرعون را مثل زد هنگامی که گفت: پروردگارا! نزد خود در بهشت برای من خانهای بساز و مرا از فرعون و کردارش رهایی بخش و مرا از این قوم ستمگر آسوده گردان» سوره تحریم، آیه ۱۱.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۴۱۲.