بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'داود' به 'داوود') |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = تعامل | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
[[داوود بن علی بن عبدالله بن عباس]] اولین [[حاکم | [[داوود بن علی]] بن [[عبدالله بن عباس]] اولین [[حاکم مدینه]] بعد از بهقدرترسیدن [[بنیعباس]] بود. او مدتی [[حاکم کوفه]] بود. [[سفاح]] او را [[عزل]] کرد و بر [[امارت مکه]] و [[مدینه]] گماشت و به عنوان [[امیرالحاج]] [[منصوب]] کرد. او اولین [[حج]] را در [[زمان]] بنیعباس در سال ۱۳۲ [[سرپرستی]] کرد<ref>ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۷، ص۱۶۵.</ref>. در [[کتب اربعه]] خبری از حضور [[امام صادق]]{{ع}} در حج آن سال آمده است. داوود پس از حج به مدینه آمد و در اول ماه [[ربیعالاول]] [[سال]] ۱۳۳ در مدینه درگذشت<ref>خلیفة بن خیاط عصفری، تاریخ خلیفه، ص۲۶۸.</ref>. [[واقدی]] [[حکومت]] وی را بر مدینه سه ماه ذکر کرده است. وی تنها هشت یا نه ماه در زمان [[خلافت بنیعباس]] [[زندگی]] کرد و پسر خود [[موسی]] را [[جانشین]] خویش در مدینه قرار داد<ref>ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۷، ص۱۶۵-۱۶۷.</ref>. درباره رابطه وی با [[امام باقر]]{{ع}} قبل از خلافت بنیعباس و با امام صادق{{ع}} قبل از [[حکومت مدینه]] و بعد از آن، گزارشهایی نقل شده است که به چند مورد از آنها اشاره میکنیم: | ||
== خبر دادن امام باقر {{ع}} از [[شکلگیری حکومت]] بنیعباس == | == خبر دادن امام باقر{{ع}} از [[شکلگیری حکومت]] بنیعباس == | ||
[[ابوبصیر]] گزارشی را نقل کرده که در آن، امام باقر {{ع}} خبر بهقدرترسیدن [[عباسیان]] را برای داوود بن علی بیان میکند. | [[ابوبصیر]] گزارشی را نقل کرده که در آن، امام باقر{{ع}} خبر بهقدرترسیدن [[عباسیان]] را برای داوود بن علی بیان میکند. | ||
ابوبصیر گوید: من همراه امام باقر {{ع}} در [[مسجد]] نشسته بودم که داوود بن علی، [[سلیمان بن خالد]] و [[ابوجعفر عبدالله بن محمد]] ابودوانیق وارد شدند و در گوشهای از مسجد نشستند. به آنان گفته شد این آقا که نشسته، [[محمد بن علی]] {{ع}} است. داوود بن علی و | ابوبصیر گوید: من همراه امام باقر{{ع}} در [[مسجد]] نشسته بودم که داوود بن علی، [[سلیمان بن خالد]] و [[ابوجعفر]] [[عبدالله بن محمد]] ابودوانیق وارد شدند و در گوشهای از مسجد نشستند. به آنان گفته شد این آقا که نشسته، [[محمد بن علی]]{{ع}} است. داوود بن علی و سلیمان نزد حضرت آمدند و بر حضرت [[سلام]] کردند؛ ولی ابودوانیق (منصور) در جای خود نشست. امام باقر{{ع}} فرمود: چه اتفاقی افتاده که [[رئیس]] و [[جبّار]] شما نیامد؟ برای او عذر آوردند. در این موقع [[امام]] فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] شبها و روزها نمیگذرد جز اینکه او [[حاکم]] بین دو قطر میشود؛ سپس مردانی جای وی قدم مینهند؛ آنگاه گردن افرادی نزد او [[خاضع]] میشود و [[پادشاهی]] شدید و خشنی خواهد داشت. | ||
[[داوود بن علی]] گفت: پادشاهی ما قبل از پادشاهی شماست؟ فرمود: آری ای | [[داوود بن علی]] گفت: پادشاهی ما قبل از پادشاهی شماست؟ فرمود: آری ای داوود؛ [[حکومت]] شما قبل از حکومت ما و [[سلطنت]] شما قبل از سلطنت ماست. داوود پرسید [[خداوند]] تو را موفق کند، آیا مدتی دارد؟ فرمود: آری ای داوود، به [[خدا]] [[سوگند]] [[بنیامیه]] روزی حکومت نمیکنند جز اینکه شما دو برابر آنان حکومت خواهید کرد و سالی حکومت نمیکنند جز اینکه دو برابر آن حکومت خواهید کرد و [[فرزندان]] شما آن را از شما خواهند گرفت، مانند گرفتن توپ توسط [[کودکان]]. | ||
داوود این خبر را به ابودوانیق داد. او نزد | داوود این خبر را به ابودوانیق داد. او نزد حضرت آمد و ایشان این خبر را به او هم داد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۱۰.</ref>. خبر ادامه دارد و مفصل است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص۱۶۸.</ref>. | ||
== درگیری داوود با [[امام صادق]] {{ع}} == | == درگیری داوود با [[امام صادق]]{{ع}} == | ||
به جز آنچه از [[امام باقر]] {{ع}} نقل شد، خبری در [[کتاب کافی]] درباره درگیری داوود بن علی با امام صادق {{ع}} نقل شده که چنین است: غلامی از [[پیامبر]] {{صل}} درگذشت؛ او وارثی نداشت. فرزندان | به جز آنچه از [[امام باقر]]{{ع}} نقل شد، خبری در [[کتاب کافی]] درباره درگیری داوود بن علی با امام صادق{{ع}} نقل شده که چنین است: غلامی از [[پیامبر]]{{صل}} درگذشت؛ او وارثی نداشت. فرزندان عباس با امام صادق{{ع}} درگیر شدند که [[ارث]] او به ما میرسد. در آن سال هشام بن [[عبدالملک]] در [[سفر حج]] بود؛ برای [[داوری]] بین آن دو نشست. داوود بن علی گفت ولای این [[غلام]] از آنِ ماست و امام صادق{{ع}} فرمود ولای وی از آن ما میباشد. داوود برای اینکه هشام را تحت تأثیر قرار دهد گفت: پدر تو با معاویه جنگیده است. حضرت فرمود: اگر پدرم با معاویه جنگید، بهره زیاد آن را پدر تو برد، سپس به علت خیانتش [[فرار]] کرد. به خدا سوگند فردا بر تو طوق کبوتر قرار میدهم. داوود به حضرت پاسخ داد. قرار برگزاری جلسه نهایی به [[روز]] بعد نهاده شد و حضرت نامهای برای [[اثبات]] ادعای خود آورد و هشام ولای [[غلام]] را از آنِ حضرت دانست<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۵۹.</ref>. | ||
در این خبر آمده که استفاده [[مالی]] [[جنگ]] با معاویه نصیب جد [[بنیعباس]]، یعنی | در این خبر آمده که استفاده [[مالی]] [[جنگ]] با معاویه نصیب جد [[بنیعباس]]، یعنی عبدالله شده است و به [[خیانت]] [[عبدالله بن عباس]] تصریح شده که وقتی امارت آنجا را به عهده داشت، [[اموال]] [[بصره]] را با خود به [[مکه]] برد و به آنجا [[فرار]] کرد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۳؛ همو، جمل من أنساب الأشراف، ج۲، ص۳۹۹.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص۱۶۸.</ref>. | ||
== | == دیدار [[داوود بن علی]] در [[حج]] با [[امام صادق]]{{ع}} == | ||
داوود بن علی در حج سال ۱۳۲ [[امیرالحاج]] بود و امام صادق {{ع}} هم در آن سال به حج رفته بود. [[حاکم | داوود بن علی در حج سال ۱۳۲ [[امیرالحاج]] بود و امام صادق{{ع}} هم در آن سال به حج رفته بود. [[حاکم عباسی]] در همان سال دری بر [[مسجدالحرام]] در برابر [[چاه زمزم]] [[نصب]] کرد که [[اختلاف]] بود که آیا از آن برای رفتن به [[صفا و مروه]] استفاده کنند یا از دری که روبروی [[حجرالاسود]] بود. امام صادق{{ع}} این در دوم را برای رفتن به [[کوه صفا]] به [[شیعیان]] معرفی میکند و درِ دیگر را از ساختههای داوود بن علی میداند<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۴۱۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۵، ص۱۴۵.</ref>. | ||
[[داوود بن فرقد]] گوید: ما در مکه [[خدمت]] امام صادق {{ع}} بودیم و داوود بن علی هم در مکه بود. امام صادق {{ع}} تعریف کرد که داوود بن علی به من گفت: ای [[ابوعبدالله]]، چه میگویی درباره چند قُمری که ما صید کردهایم و پرهایشان را چیدهایم؟ گفتم: بالهایشان از ریشه کنده میشود و به آنها آب و دانه داده میشود تا پر درآوردند، سپس رها میگردند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۳۷.</ref>. | [[داوود بن فرقد]] گوید: ما در مکه [[خدمت]] امام صادق{{ع}} بودیم و داوود بن علی هم در مکه بود. امام صادق{{ع}} تعریف کرد که داوود بن علی به من گفت: ای [[ابوعبدالله]]، چه میگویی درباره چند قُمری که ما صید کردهایم و پرهایشان را چیدهایم؟ گفتم: بالهایشان از ریشه کنده میشود و به آنها آب و دانه داده میشود تا پر درآوردند، سپس رها میگردند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۳۷.</ref>. | ||
به نظر میرسید چیدن پرهای آنها باعث میشود که پرهایشان هماهنگ [[رشد]] کنند و بهتر بتوانند پرواز کنند. در این واقعه داوود بن علی برای یک مسئله [[فقهی]] به امام صادق {{ع}} مراجعه میکند.<ref> | به نظر میرسید چیدن پرهای آنها باعث میشود که پرهایشان هماهنگ [[رشد]] کنند و بهتر بتوانند پرواز کنند. در این واقعه داوود بن علی برای یک مسئله [[فقهی]] به امام صادق{{ع}} مراجعه میکند.<ref>علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص۱۷۰.</ref>. | ||
== عملکردن داوود طبق نظر امام صادق {{ع}} == | == عملکردن داوود طبق نظر [[امام صادق]]{{ع}} == | ||
طبق نقل [[صدوق]]، داوود بن | طبق نقل [[صدوق]]، [[داوود بن فرقد]]، موضوع دیگری را از پرسشهای [[داوود بن علی]] از امام صادق{{ع}} نقل کرده است که فرمود: داوود بن علی از من دربارۀ مردی پرسید که به [[خانه]] مرد دیگری میرفته و مرد صاحبخانه او را از این کار [[نهی]] میکرد؛ ولی آن مرد کار خود را تکرار میکرده است. او به [[حاکم]] و [[سلطان]] [[شکایت]] میکند و حاکم میگوید: اگر دوباره آمد، او را بکش. اکنون او را کشته است. نظر شما در این واقعه چیست؟ گفتم: نظر من این است که نباید آن مرد را بکشد (در این صورت اگر بکشد، [[مجازات]] میشود)؛ زیرا اگر این روش [[پایدار]] بماند، هر کس میتواند دشمنش را متهم کند که وارد خانۀ من شده و او را میکشد<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۷۲.</ref>. | ||
به نظر میرسد آنچه نقل شد، گزارش مختصری از واقعهای است که [[کلینی]] آن را مفصلتر نقل کرده است. ابومخلد<ref>در نقل التهذیب ناقل ابوخالد ذکر شده است. (شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۳۱۳).</ref> گوید: | به نظر میرسد آنچه نقل شد، گزارش مختصری از واقعهای است که [[کلینی]] آن را مفصلتر نقل کرده است. ابومخلد<ref>در نقل التهذیب ناقل ابوخالد ذکر شده است. (شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۳۱۳).</ref> گوید: امام صادق{{ع}} فرمودند: من نزد داوود بن علی بودم؛ مردی را آوردند که مرد دیگری را کشته بود. داوود بن علی گفت: چه میگویی؟ آیا این مرد را کشتهای؟ پاسخ داد: آری، من او را کشتم. داوود پرسید چرا او را کشتی؟ گفت: او بدون [[اجازه]] من وارد منزلم میشد (یعنی نظر به همسرم داشت). من به والیانی که پیش از تو بودند شکایت کردم. گفتند: اگر او بدون اجازه وارد شد او را بکش و من هم کشتم. داوود نگاهی به من کرد و گفت: شما ای [[ابوعبدالله]]، در این واقعه چه نظری دارید؟ من گفتم: او به کشتن آن [[مرد]] [[اقرار]] کرده است، باید او را بکشی. داوود دستور داد او را کشتند؛ سپس امام صادق{{ع}} فرمود: عدهای از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} که در جمع آنان [[سعد بن عباده]] بود گفتند: ای سعد، چه میگویی اگر بروی به خانهات و مردی را بر شکم همسرت ببینی! چه کار میکنی؟ [[سعد]]پاسخ داد: به [[خدا]] [[سوگند]] گردنش را با [[شمشیر]] میزنم. [[پیامبر]]{{صل}} در این هنگام از [[منزل]] خارج شد و پرسید: این کسی که گردنش را با شمشیر میزنی کیست؟ او موضوع را برای پیامبر بیان کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} در این هنگام فرمود: ای سعد، پس کجا رفت چهار شاهدی که [[خداوند]] فرموده است؟ سعد گفت: ای رسول خدا{{صل}}، بعد از دیدن خود با چشمم و [[علم خداوند]] که او اینگونه عمل کرده است (چنین میکنم). پیامبر{{صل}} فرمود: به خدا سوگند ای سعد بعد از دیدن با چشمت و [[علم]] [[خداوند عزوجل]]، بهدرستی که خداوند برای هر چیزی حد و شرایطی قرار داده است و برای کسی که از [[حدود الهی]] [[تجاوز]] کند حدی قرار داده و کمتر از چهار [[شاهد]] را بر [[مسلمین]]، پنهان قرار داده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۳۷۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۳۱۳.</ref>. | ||
با توجه به حوادثی که در [[مدینه]] بین | با توجه به حوادثی که در [[مدینه]] بین داوود و [[امام صادق]]{{ع}} رخ داده، به نظر میرسد که این حادثه در [[مکه]] اتفاق افتاده است و در این [[شهر]] به داوود مراجعه شده و او مسئله [[فقهی]] را درباره [[قتل]] این مرد از حضرت پرسیده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص۱۷۰.</ref>. | ||
== [[داوود بن علی]] و قتل [[معلی بن خنیس]] == | == [[داوود بن علی]] و قتل [[معلی بن خنیس]] == | ||
از دو خبر در کافی استفاده میشود که معلی بن خنیس را داوود بن علی کشته و حضرت او را به جهت این [[جنایت]]، [[نفرین]] کرده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۱۳ و ۵۵۷.</ref>؛ [[صدوق]] نیز به معرفی معلی بن خنیس [[کوفی]] پرداخته و او را بزّازی دانسته که به دست داوود کشته شد<ref>{{عربی|المعلي بن خنيس و هو مولى الصادق {{ع}} كوفيّ بزاز قتله داوود بن علي}}؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۶۹.</ref>؛ ازاینروی به بیان این ماجرا میپردازیم. | از دو خبر در کافی استفاده میشود که معلی بن خنیس را داوود بن علی کشته و حضرت او را به جهت این [[جنایت]]، [[نفرین]] کرده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۱۳ و ۵۵۷.</ref>؛ [[صدوق]] نیز به معرفی معلی بن خنیس [[کوفی]] پرداخته و او را بزّازی دانسته که به دست داوود کشته شد<ref>{{عربی|المعلي بن خنيس و هو مولى الصادق{{ع}} كوفيّ بزاز قتله داوود بن علي}}؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۶۹.</ref>؛ ازاینروی به بیان این ماجرا میپردازیم. | ||
از گزارشهای نقل شده در [[منابع حدیثی]] استفاده میشود داوود بن علی که آن سال در مکه بود، قبل از امام صادق {{ع}} به مدینه آمده و معلی بن خنیس از [[موالیان]] امام صادق {{ع}} را که [[مسئول | از گزارشهای نقل شده در [[منابع حدیثی]] استفاده میشود [[داوود بن علی]] که آن سال در [[مکه]] بود، قبل از [[امام صادق]]{{ع}} به [[مدینه]] آمده و [[معلی بن خنیس]] از [[موالیان]] امام صادق{{ع}} را که [[مسئول امور مالی]] حضرت نیز بوده، دستگیر کرده و به [[قتل]] رسانده است<ref>{{متن حدیث|قَدِمَ أَبُو إِسْحَاقَ{{ع}} مِنْ مَكَّةَ، فَذُكِرَ لَهُ قَتْلُ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: فَقَامَ مُغْضَباً يَجُرُّ ثَوْبَهُ}}؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۳۷۹.</ref>. جمعی از [[یاران امام صادق]]{{ع}} هنگام [[دستگیری]] معلی در مدینه بودند. [[عبدالله بن حماد]] از [[ابوبصیر]]، داوود رقی، [[معاویة بن عمار]] و [[عبدالله بن سنان]] نقل کرده که گفتند: هنگامی که داوود بن علی به دنبال معلی بن خنیس فرستاد و او را کشت، ما در مدینه بودیم<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری صغیر، دلائل الإمامه، ص۲۵۱.</ref>. [[اسماعیل بن جابر]] گوید: من همراه با امام صادق{{ع}} در مکه مجاور بودم، به من فرمود: ای اسماعیل، برو تا مُرَّه و عُسفان و بپرس آیا در مدینه اتفاقی رخ داده است؟ من بیرون رفتم و در مُرّه کسی را ندیدیم، به عُسفان رفتم. آنجا هم کسی را ندیدیم. وقتی از [[عسفان]] خارج میشدم، به کاروانی برخوردم که روغن حمل میکردند؛ گفتم: آیا از مدینه خبری دارید و حادثهای رخ داده است؟ گفتند: نه اتفاقی نیفتاده، جز آنکه مردی عراقی به نام معلی بن خنیس را کشتهاند. وقتی برگشتم و چشم امام صادق{{ع}} به من افتاد، فرمود: ای اسماعیل، معلی بن خنیس کشته شده؟ گفتم: آری؛ فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] وارد [[بهشت]] شده است<ref>شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۳۷۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص۱۷۲.</ref>. | ||
== درخواست داوود از معلی و [[مقاومت]] معلی == | == درخواست داوود از معلی و [[مقاومت]] معلی == | ||
معلی بن خنیس جزو کسانی بود که نامههای [[شیعیان کوفه]]، از جمله | معلی بن خنیس جزو کسانی بود که نامههای [[شیعیان کوفه]]، از جمله عبدالسلام بن نعیم، [[سدیر]] و جمعی دیگر، را قبل از [[حکومت]] [[بنیعباس]] [[هنگام ظهور]] [[سیاهجامگان]]، برای [[امام صادق]]{{ع}} از [[کوفه]] به [[مدینه]] آورد. آنان مدعی بودند میتوانند جهت [[قیام]] را به سوی حضرت سوق دهند و خواهان نظر ایشان دراینباره بودند. امام صادق{{ع}} [[نامهها]] را به [[زمین]] زد و فرمود: <ref>{{متن حدیث|أُفٍّ أُفٍّ مَا أَنَا لِهَؤُلَاءِ بِإِمَامٍ}}؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۱: {{متن حدیث|الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: ذَهَبْتُ بِكِتَابِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ نُعَيْمٍ وَ سَدِيرٍ وَ كُتُبِ غَيْرِ وَاحِدٍ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} حِينَ ظَهَرَتِ الْمُسَوِّدَةُ قَبْلَ أَنْ يَظْهَرَ وُلْدُ الْعَبَّاسِ: بِأَنَّا قَدْ قَدَّرْنَا أَنْ يَئُولَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَيْكَ فَمَا تَرَى؟ قَالَ: فَضَرَبَ بِالْكُتُبِ الْأَرْضَ}}.</ref>: «وای، وای، من [[رهبر]] اینان نیستم»؛ یعنی سیاهجامگان از دیگران [[پیروی]] میکنند و من رهبر آنان نیستم و ادعای شما در جهت [[تغییر]] روش آنان از روی [[ناآگاهی]] است. | ||
به نظر میرسد [[داوود بن علی]] از این واقعه [[آگاه]] بوده و میدانسته معلی رابط | به نظر میرسد [[داوود بن علی]] از این واقعه [[آگاه]] بوده و میدانسته معلی رابط شیعیان کوفه و امام صادق{{ع}} بوده است؛ لذا میخواسته معلی اسامی آنها را به او بگوید تا آنان را دستگیر و [[مجازات]] نماید یا بهعنوان افراد نفوذی در [[دستگاه حکومت]] جدید [[عباسی]]، آنان را [[شناسایی]] کند؛ بنابراین [[معلی بن خنیس]] را دستگیر کرد و از او خواست نام [[شیعیان]] و [[پیروان]] امام صادق{{ع}} را بنویسد. معلی پاسخ داد: من نام حتی یک نفر از آنان را نمیدانم. من مردی هستم که برای انجام کارهای حضرت و آنچه مربوط به ایشان است عمل میکنم و [[یار]] و صاحبی برای او نمیشناسم. داوود گفت: اگر نام آنان را [[کتمان]] کنی، تو را میکشم. معلی پاسخ دندانشکنی به او داد و گفت: «مرا به کشتن [[تهدید]] میکنی؟ به [[خدا]] [[سوگند]] اگر زیر پایم باشند، پایم را بلند نمیکنم تا آنها را ببینی و اگر مرا بکشی، انشاءالله [[خداوند]] مرا [[سعادتمند]] و تو را [[شقی]] و [[بدبخت]] خواهد ساخت»<ref>{{متن حدیث|بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِي! وَ اللَّهِ لَوْ كَانُوا تَحْتَ قَدَمَيَّ مَا رَفَعْتُ قَدَمَيَّ عَنْهُمْ لَكَ، وَ لَئِنْ قَتَلْتَنِي لَيُسْعِدُنِي اللَّهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ يُشْقِيَكَ اللَّهُ}}؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری صغیر، دلائل الإمامه، ص۲۵۷.</ref>. | ||
داوود وقتی با [[مقاومت]] معلی بن خنیس روبرو شد، او را به دار زد و به [[شهادت]] رساند و [[اموال]] | داوود وقتی با [[مقاومت]] [[معلی بن خنیس]] روبرو شد، او را به دار زد و به [[شهادت]] رساند و [[اموال امام]] صادق{{ع}} را که در [[اختیار]] او بود، [[تصرف]] کرد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۵۷؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۸۴.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} از معلی به عنوان [[خادم]] خود و [[مسئول]] [[اموال]] و خانوادهاش یاد کرده است<ref>شیخ طوسی، الغیبه، ص۳۴۷.</ref>. اگر گزارش [[ابنندیم]] را بپذیریم که یقطین و پسرش علی اموالی را برای امام صادق{{ع}} به [[مدینه]] میفرستادند<ref>ابنندیم، الفهرست، ص۳۱۴.</ref>، میتوانیم بگوییم منظور داوود از معرفی [[یاران امام صادق]]{{ع}}، معرفی اینگونه افراد نیز بوده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص۱۷۳.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:اصطلاحات سیاسی]] |