شهادت امام رضا: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
خط ۲۹: خط ۲۹:


== تغسیل [[امام رضا]] ==
== تغسیل [[امام رضا]] ==
«[[ابا صلت]]» بعد از گزارش نحوه شهادت امام رضا{{ع}} می‌گوید: «چون [[امام جواد]]{{ع}} بر پیکر بی‌جان پدر بزرگوارشان حاضر شدند، به من دستور دادند که از اندرون آب و تخته بیاورم. به حضرت عرض کردم: در اندرون آب و تخته موجود نیست. حضرت فرمودند: آنچه را که می‌گویم عمل کن! [[اطاعت]] کردم و به اندرون وارد شدم؛ دیدم آب و تخته موجود است. آنها را برای حضرت بردم؛ خواستم ایشان را در تجهیز بدن پدر بزرگوارشان کمک کنم. فرمودند: اکنون [[ملائکه مقرب]] با من [[همکاری]] می‌کنند و به کمک تو احتیاجی ندارم. وقتی مراسم [[غسل]] تمام شد، به من دستور دادند که از داخل سرا [[کفن]] و [[حنوط]] بیاورم. وقتی داخل شدم، سبدی بود که کفن و حنوطی در آن قرار داشت ولی من هرگز آن را ندیده بودم، آن را برداشتم و به خدمت حضرت آوردم؛ پدر بزرگوارش را کفن پوشاندند و بر مواضع [[سجده]] [[شریف]] حضرت حنوط پاشیدند. سپس فرمودند: [[تابوت]] را حاضر کن. عرض کردم بروم و [[تابوت]] تهیه کنم؟ فرمودند: از داخل سرا بیاور. وقتی به سرا وارد شدم، دیدم تابوتی در آنجا مهیا است که به [[قدرت]] [[حق تعالی]] از چوب [[سدرة المنتهی]] آماده شده بود بدن پدر بزرگوارش را در آن قرار داد و به [[نماز]] ایستادند.
«[[ابا صلت]]» بعد از گزارش نحوه شهادت امام رضا{{ع}} می‌گوید: «چون [[امام جواد]]{{ع}} بر پیکر بی‌جان پدر بزرگوارشان حاضر شدند، به من دستور دادند که از اندرون آب و تخته بیاورم. به حضرت عرض کردم: در اندرون آب و تخته موجود نیست. حضرت فرمودند: آنچه را که می‌گویم عمل کن! [[اطاعت]] کردم و به اندرون وارد شدم؛ دیدم آب و تخته موجود است. آنها را برای حضرت بردم؛ خواستم ایشان را در تجهیز بدن پدر بزرگوارشان کمک کنم. فرمودند: اکنون ملائکه مقرب با من [[همکاری]] می‌کنند و به کمک تو احتیاجی ندارم. وقتی مراسم [[غسل]] تمام شد، به من دستور دادند که از داخل سرا کفن و حنوط بیاورم. وقتی داخل شدم، سبدی بود که کفن و حنوطی در آن قرار داشت ولی من هرگز آن را ندیده بودم، آن را برداشتم و به خدمت حضرت آوردم؛ پدر بزرگوارش را کفن پوشاندند و بر مواضع [[سجده]] [[شریف]] حضرت حنوط پاشیدند. سپس فرمودند: [[تابوت]] را حاضر کن. عرض کردم بروم و [[تابوت]] تهیه کنم؟ فرمودند: از داخل سرا بیاور. وقتی به سرا وارد شدم، دیدم تابوتی در آنجا مهیا است که به [[قدرت]] [[حق تعالی]] از چوب [[سدرة المنتهی]] آماده شده بود بدن پدر بزرگوارش را در آن قرار داد و به [[نماز]] ایستادند.


هنوز نماز [[امام]] [[جواد الائمه]]{{ع}} تمام نشده بود که ناگهان دیدم سقف شکافته شد و بعد از اتمام نماز، تابوت از آن شکاف به طرف [[آسمان]] رفت. گفتم: یابن [[رسول الله]]{{صل}}! الان [[مأمون]] می‌آید و می‌گوید بدن [[مبارک]] [[حضرت رضا]]{{ع}} چه شد؟ امام{{ع}} فرمودند: آرام باش! آن بدن مطهر به زودی برمی‌گردد. ای [[ابا صلت]]! هیچ [[پیامبری]] در شرق عالم نمی‌میرد، مگر آنکه [[خداوند]] [[ارواح]] و اجساد او و وصی‌اش را به هم ملحق فرماید، حتی اگر [[وصی]] او در غرب عالم بمیرد. در این هنگام دوباره سقف شکافته شد و تابوت به [[زمین]] نشست. سپس [[حضرت جواد]]{{ع}}، بدن مبارک پدرش را از تابوت خارج کرد و به وضعیت اولیه خود در بستر قرار داد. گویی نه [[غسل]] داده و نه [[کفن]] شده بود. بعد فرمودند: ای ابا صلت! برخیز و در را برای مأمون باز کن»<ref>بحار الانوار، ج۴۹، ص۳۰۰؛ عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۴۲.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۱۸۶.</ref>
هنوز نماز [[امام]] [[جواد الائمه]]{{ع}} تمام نشده بود که ناگهان دیدم سقف شکافته شد و بعد از اتمام نماز، تابوت از آن شکاف به طرف [[آسمان]] رفت. گفتم: یابن [[رسول الله]]{{صل}}! الان [[مأمون]] می‌آید و می‌گوید بدن [[مبارک]] [[حضرت رضا]]{{ع}} چه شد؟ امام{{ع}} فرمودند: آرام باش! آن بدن مطهر به زودی برمی‌گردد. ای [[ابا صلت]]! هیچ [[پیامبری]] در شرق عالم نمی‌میرد، مگر آنکه [[خداوند]] [[ارواح]] و اجساد او و وصی‌اش را به هم ملحق فرماید، حتی اگر [[وصی]] او در غرب عالم بمیرد. در این هنگام دوباره سقف شکافته شد و تابوت به [[زمین]] نشست. سپس [[حضرت جواد]]{{ع}}، بدن مبارک پدرش را از تابوت خارج کرد و به وضعیت اولیه خود در بستر قرار داد. گویی نه [[غسل]] داده و نه کفن شده بود. بعد فرمودند: ای ابا صلت! برخیز و در را برای مأمون باز کن»<ref>بحار الانوار، ج۴۹، ص۳۰۰؛ عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۴۲.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۱۸۶.</ref>


== [[نمازگزاران]] بر پیکر امام [[رضا]] ==
== [[نمازگزاران]] بر پیکر امام [[رضا]] ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۴ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۲

مقدمه

مأمون پس از مدت‌ها که اخبار ناخوشایندی از نافرمانی عباسیان در بغداد می‌شنید، تصمیم گرفت تا خود برای آرام‌سازی وضعیت، به سوی مرکز پیشین خلافت عباسی حرکت کند[۱]. به ویژه آنکه خبر رسید در یک گردهمایی و با حضور بزرگان خاندان عباسی، برخلافت ابراهیم، پسر مهدی عباسی، توافق شده است. عباسیان بر اقدام خود پافشاری می‌کردند و گفته شده است که به هر کس با ابراهیم بیعت می‌کرد، مبلغی به عنوان پاداش می‌پرداختند[۲]؛ اما واضح بود که با وجود تعصب عربی و خاندانی عباسیان، حضور فضل بن سهل ایرانی به عنوان بالاترین مقام لشکری و کشوری و امام رضا(ع) به عنوان خلیفه بعدی، مانعی بزرگ در برقراری روابط مأمون و عباسیان به شمار می‌رفت.

در اوایل شعبان سال ۲۰۲ ق و با رسیدن کاروان مأمون به سرخس، گروهی از سوی مأمون به فضل بن سهل حمله کرده و او را از پای در آوردند. نقل شده است که وی آنچنان در رأی و عمل مأمون تأثیرگذار بود که اهل بغداد و عباسیان، مأمون را اسیر جادوی وی می‌خواندند[۳]. بر پایه برخی گزارش‌ها از همین زمان نیز امام رضا(ع) به طور ویژه تحت نظر قرار گرفته و کمتر اجازه داشت با دیگران ارتباط برقرار کند[۴].

شهادت امام رضا(ع)

اقوال متعددی درباره زمان و کیفیت شهادت امام رضا(ع) وجود دارد[۵]؛ برای نمونه، برخی علمای اهل سنت بر این باورند که مأمون، امام رضا(ع) را مسموم نکرده است، یا اینکه ایشان به دست کسی غیر از مأمون مسموم شده است؛ اما بر اساس نقل مشهور و صحیح[۶]، آن حضرت در آخرین روز ماه صفر سال ۲۰۳ ق و ۵۵ سالگی، به دست مأمون مسموم شد و به شهادت رسید. مطابق قول اباصلت، مأمون، امام رضا(ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد تا از انگور بخورند و آن حضرت به واسطه آن مسموم شد[۷].

مأمون تا یک روز خبر شهادت امام(ع) را آشکار نکرد. او در یک برنامه از پیش تعیین شده نخست محمد پسر امام جعفر صادق(ع)، عموی امام رضا(ع) و جمعی از علویان حاضر در خراسان را مطلع ساخت. خود نیز با گریه و اندوه بسیار این خبر را به آنان تسلیت گفت. سپس پیکر امام رضا(ع) را به آنان نشان داد و آنان را بر سالم بودن بدن امام(ع) گواه گرفت[۸]. رفتار ریاکارانه مأمون سبب نشد که مردم پس از اطلاع از شهادت امام(ع) متوجه اقدام مأمون نشوند، از این رو، اجتماعی تشکیل داده و به اعتراض پرداختند. مأمون به وسیله عموی امام رضا(ع) مردم را متفرق ساخت و اعلام شد که آن حضرت در زمان دیگری تشییع خواهند شد. وضعیت به حدی متشنج بود که پیکر امام(ع) به دستور مأمون شبانه و در قریه سناباد از توابع نوقان در ناحیه طوس و در کنار قبر هارون عباسی، دفن شد[۹].[۱۰]

شهادت امام رضا(ع) از دیدگاه روایات

پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «فرزندی از فرزندانم در زمین خراسان کشته خواهد شد»[۱۱]. در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده: «مردی از نسل فرزندم موسی که نامش هم چون نام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) می‌باشد، به خراسان خواهد رفت و در آنجا به وسیله زهر، به شهادت خواهد رسید»[۱۲].[۱۳]

شهادت امام(ع) از زبان اباصلت

مهم‌ترین مسئله‌ای که تاریخ‌نویسان به آن پرداخته‌اند، نحوه به شهادت رسیدن امام رضا(ع) می‌باشد در این باره، گزارشاتی از اباصلت، هرثمة بن أعین، عبداللّه بن بشیر و محمد بن جهم به ثبت رسیده است. بهترین و مستندترین گزارش، گزارش جناب اباصلت هروی می‌باشد. اباصلت می‌گوید: «یک روز قبل از شهادت حضرت رضا(ع)، نزد ایشان بودم. حضرت فرمودند: ای اباصلت! به این قبّه‌ای که قبر هارون الرشید در آن است وارد شو و از چهار طرف قبر او، مشتی از خاک برگیر و نزد من بیاور. من طبق دستور حضرت، خاک‌ها را آماده کردم، حضرت آن خاکی را که مربوط به پشت و پایین و بالای سر هارون بود، بوئیدند و سپس بر زمین ریختند و فرمودند: مأمون قصد دارد مرا پشت سر هارون دفن کند که قبر او قبله من قرار گیرد و دستور می‌دهد که آن ناحیه را حفر کنند، ولی زمانی که کلنگ می‌زنند به صخره‌ای اصابت می‌کند که اگر تمام کلنگ داران توس جمع شوند، نمی‌توانند آن را حرکت دهند. وقتی حضرت خاک سمت قبله را بوئیدند، فرمودند: به زودی دفن من در این موضع خواهد بود، پس امر کن که این محل را حفر کنند تا ضریحی نمایان شود و امر کن که لحد آن را دو ذراع و یک وجب بسازند و حق تعالی هر اندازه که خواهد آن را گسترده خواهد نمود و آن را باغی از باغ‌های بهشتی می‌گرداند. در آن هنگام از جانب بالای سر قبر، رطوبتی ظاهر می‌شود، همان وقت آنچه را که به تو می‌آموزم بخوان تا به قدرت الهی، آن قدر آب می‌جوشد که لحد را فرا می‌گیرد و ماهیان کوچکی در آب ظاهر می‌شوند و این نانی را که به تو می‌دهم، برای آنها در آب ریزه کن تا آن ماهیان بخوردند؛ سپس ماهی بزرگی ظاهر می‌شود و آن ماهیان کوچک را می‌بلعد؛ و ناپدید می‌شود. پس در آن هنگام، دست خود را در آب بگذار و این دعایی را که به تو تعلیم می‌کنم قرائت کن تا آب‌ها بر زمین فرو رود و قبر خشک گردد. آنگاه که مرا درون قبر می‌کنید، قبر به هم متصل می‌گردد و احتیاج به ریختن خاک نیست. همانا این اعمال تو در حضور مأمون خواهد بود».

اباصلت می‌گوید: «فردای آن روز، من در خدمت امام(ع) بودم. آن حضرت بعد از نماز صبح، جامه‌هایشان را پوشیدند و در محراب نشستند و گویا منتظر چیزی بودند. تا اینکه غلام مأمون آمد. آنگاه امام(ع) کفش خویش را پوشیدند و ردای مبارک را بر دوش افکندند و خطاب به من فرمودند: ای اباصلت! به مجلس مأمون داخل می‌شوم. به هنگام بازگشت، اگر ردایم بر دوشم بود با تو سخن می‌گویم و اگر ردایم را بر سر کشیده بودم، با من سخن مگو».

اباصلت در ادامه می‌گوید: «حضرت به خانه مأمون وارد شدند و من نیز ایشان را تا پشت درب همراهی کردم و در حالی که در نگرانی و اضطراب به سر می‌بردم، منتظر ماندم و بدون اینکه کسی متوجه گردد، به سخنان امام(ع) و مأمون، گوش فرا می‌دادم. با ورود امام(ع) به خانه مأمون، او مشتاقانه و به حسب ظاهر، با خوشرویی به استقبال امام(ع) آمد و آنچه می‌توانست اکرام و احترام نمود و به[اصرار ایشان را به خوردن انگور دعوت کرد. دیری نپایید که درب اتاق باز شد و امام(ع) قصد خارج شدن از اتاق را داشتند که مأمون گفت: ای پسرعمو! کجا می‌روی؟! امام(ع) در حالی که باقی انگور از دست مبارکشان بر زمین افتاد، فرمودند: به آنجا که مرا فرستادی».

آن حضرت غمگین و محزون، ردایشان را بر سر خویش کشیدند و از خانه مأمون بیرون آمدند. من به دستور امام، با ایشان سخن نگفتم تا به خانه وارد شدند و فرمودند: «یا اَباصَلْتِ! قَدْفَعَلُوها»؛ اباصلت! آنها کار خود را انجام دادند و در این هنگام، زبان آن حضرت به ذکر توحید و شکر و حمد خدا، گویا بود[۱۴].[۱۵]

تغسیل امام رضا

«ابا صلت» بعد از گزارش نحوه شهادت امام رضا(ع) می‌گوید: «چون امام جواد(ع) بر پیکر بی‌جان پدر بزرگوارشان حاضر شدند، به من دستور دادند که از اندرون آب و تخته بیاورم. به حضرت عرض کردم: در اندرون آب و تخته موجود نیست. حضرت فرمودند: آنچه را که می‌گویم عمل کن! اطاعت کردم و به اندرون وارد شدم؛ دیدم آب و تخته موجود است. آنها را برای حضرت بردم؛ خواستم ایشان را در تجهیز بدن پدر بزرگوارشان کمک کنم. فرمودند: اکنون ملائکه مقرب با من همکاری می‌کنند و به کمک تو احتیاجی ندارم. وقتی مراسم غسل تمام شد، به من دستور دادند که از داخل سرا کفن و حنوط بیاورم. وقتی داخل شدم، سبدی بود که کفن و حنوطی در آن قرار داشت ولی من هرگز آن را ندیده بودم، آن را برداشتم و به خدمت حضرت آوردم؛ پدر بزرگوارش را کفن پوشاندند و بر مواضع سجده شریف حضرت حنوط پاشیدند. سپس فرمودند: تابوت را حاضر کن. عرض کردم بروم و تابوت تهیه کنم؟ فرمودند: از داخل سرا بیاور. وقتی به سرا وارد شدم، دیدم تابوتی در آنجا مهیا است که به قدرت حق تعالی از چوب سدرة المنتهی آماده شده بود بدن پدر بزرگوارش را در آن قرار داد و به نماز ایستادند.

هنوز نماز امام جواد الائمه(ع) تمام نشده بود که ناگهان دیدم سقف شکافته شد و بعد از اتمام نماز، تابوت از آن شکاف به طرف آسمان رفت. گفتم: یابن رسول الله(ص)! الان مأمون می‌آید و می‌گوید بدن مبارک حضرت رضا(ع) چه شد؟ امام(ع) فرمودند: آرام باش! آن بدن مطهر به زودی برمی‌گردد. ای ابا صلت! هیچ پیامبری در شرق عالم نمی‌میرد، مگر آنکه خداوند ارواح و اجساد او و وصی‌اش را به هم ملحق فرماید، حتی اگر وصی او در غرب عالم بمیرد. در این هنگام دوباره سقف شکافته شد و تابوت به زمین نشست. سپس حضرت جواد(ع)، بدن مبارک پدرش را از تابوت خارج کرد و به وضعیت اولیه خود در بستر قرار داد. گویی نه غسل داده و نه کفن شده بود. بعد فرمودند: ای ابا صلت! برخیز و در را برای مأمون باز کن»[۱۶].[۱۷]

نمازگزاران بر پیکر امام رضا

یکی از مسلّمات این است که پیکر مطهر و پاک امام را غیر از امام، کسی نمی‌تواند غسل و حنوط و کفن کند و بر آن نماز بگذارد. چون امام رضا(ع) به دست مأمون لعین، توسط انگور زهرآگین مسموم شدند، امام جواد(ع) ـ فرزند خلف امام رضا(ع) ـ با مجهز بودن به معجزه «طی الأرض»، بر بالین پدر حاضر شدند و بعد از سخنانی چند، آن هنگام که امام رضا(ع) به شهادت رسیدند، امام جواد(ع) ایشان را غسل و کفن نمودند و بر پیکر ایشان نماز خواندند که بی‌تردید صفوفی از ملائک به ایشان اقتدا نمودند. شاهد بر این ماجرا، جناب اباصلت هروی ـ خادم مخصوص خانه امام رضا(ع) ـ بود که به احتمال قوی، ایشان نیز بر پیکر امام(ع) نماز خواند و این روایت را نقل کرده است[۱۸].[۱۹]

منابع

  1. محمدی، حسین، رضانامه
  2. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲

پانویس

  1. طبری، تاریخ، ج۸، ص۵۵۶.
  2. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۴۷۰.
  3. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۳۴۶.
  4. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۹۷.
  5. برای نمونه، ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۶۷؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۴۰۰؛ اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۱۲.
  6. کلینی، کافی، ج۱، ص۴۶۸؛ طبری، تاریخ، ج۸، ص۵۶۸.
  7. طبرسی، اعلام الوری، ص۸۲- ۸۳.
  8. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۶۷.
  9. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۶۹-۲۷۰؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۷۱.
  10. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص۱۱۴.
  11. «تُقْتَلُ حَفَدَتِي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ»؛ مجمع البحرین، ج۳، ص۳۸، ذیل واژه حفد.
  12. «يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ ابْنِي مُوسَى اسْمُهُ اسْمُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) إِلَى أَرْضِ طُوسَ وَ هِيَ بِخُرَاسَانَ يُقْتَلُ فِيهَا بِالسَّمِّ»؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۵۵.
  13. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۴۴.
  14. مقاتل الطالبیین، ص۳۷۷؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۵.
  15. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۴۴.
  16. بحار الانوار، ج۴۹، ص۳۰۰؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۴۲.
  17. محمدی، حسین، رضانامه، ص۱۸۶.
  18. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۵۹۵.
  19. محمدی، حسین، رضانامه، ص۷۷۵.