فطرت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
===[[فطرت]] در اصطلاح [[دینی]]===
*مراد از "[[فطرت]]" گونه [[آفرینش انسان]] است.
*فِطرت یعنی [[طبیعت]] و خصلتی که [[خداوند]] در [[آغاز آفرینش]] هر چیز از جمله [[انسان]] در آن نهاده است. اصل معنای آن شکافتن است و [[آفرینش]] هم نوعی شکافتن پردۀ عدم و به وجود آوردن چیزی است. به صفاتی که در نهاد هر [[انسان]] قرار دارد، [[امور فطری]] گفته می‌‌شود<ref>ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۶۱۹. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص:۱۷۴-۱۷۵.</ref>. فطرت در اصطلاح [[دینی]] یعنی [[خلقت]] [[بدیع]] و بی‌سابقه. مراد از فطرت گونۀ [[آفرینش انسان]] است. [[قرآن کریم]] این کلمه را برای [[انسان]] و رابطۀ او با [[دین]] به کار می‌برد<ref>{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}«بنابراین با درستی آیین  روی (دل) را برای این دین راست بدار!  بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>. فطرت با کلمه "صبغه" و "[[حنیف]]" مترادف است. و از این رو، [[دین خدا]] را "فطرت [[الله]]" و "صبغة [[الله]]" و "[[آیین]] [[حنیف]]" نیز می‌‌گویند. [[خداوند]] در [[عالم ذر]] از [[آدمی]] بر این [[دین]] [[فطری]] [[پیمان]] گرفته است<ref>ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۰.</ref>.  
*[[قرآن کریم]] این کلمه را برای [[انسان]] و رابطه او با [[دین]] به کار می‌برد<ref>{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ }}؛ سوره روم، آیه ۳۰؛ نهایه‌، ابن اثیر/ ۳/ ۴۵۷؛ مجموعه آثار شهید مطهری‌، ۳/ ۴۵۵.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 360.</ref>.
===عمومی بودن [[فطرت]]===
*[[فطرت]] با کلمه "صبغه" و "حنیف" نیز [[قرابت]] و ترادف معنایی دارد و از این رو، [[دین خدا]] را "[[فطرت]] [[الله]]" و "صبغة [[الله]]"<ref>{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ }}؛سوره روم، آیه ۳۰؛ {{متن قرآن| قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ}}؛ سوره بقره، آیه ۳۸.</ref> و "[[آیین]] حنیف" نیز گویند<ref>مجموعه آثار شهید مطهری‌، ۳/ ۴۵۹.</ref>. [[خداوند]] در [[عالم ذر]] از [[آدمی]] بر این [[دین]] فطری [[پیمان]] گرفته است<ref>بحارالانوار، ۳/ ۲۷۶.</ref>. معمولًا به ویژگی‌های ذاتی و [[سرشت]] و خمیرمایه و نوع [[آفرینش]] جمادات، "طبع" و "[[طبیعت]]" گویند و ویژگی‌های ذاتی حیوانات را "غریزه" خوانند؛ اما برای [[انسان]] از کلمه "[[فطرت]]" سود می‌جویند<ref>مجموعه آثار شهید مطهری‌، ۳/ ۴۶۳.</ref>. در دیدگاه [[قرآنی]]، در [[سرشت]] [[انسان]]، ویژگی‌هایی نهفته است که [[انسانیت]] او وامدار آنها است<ref>{{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا }}؛ سوره شمس، آیه ۸.</ref>. [[فطرت]]، راهنمای [[انسان]] به سوی [[خدا]] است<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 361.</ref>.
*[[خداوند متعال]] همۀ [[انسان‌ها]] را به آفرینشی یکسان (که فطرت نام دارد) آفریده است. در این خصوصیت، [[مؤمن]] و [[کافر]] و [[شقی]] و سعید مشترک اند<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۲، ص۶۱۹.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} در [[مقام]] [[ستایش]] [[پروردگار]] می‌فرماید: «... و ای آفرینندۀ [[دل‌ها]] مطابق فطرت آنها، چه دل‌های [[شقی]] و چه دل‌های سعید..».<ref>.{{متن حدیث|وَ جَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَی فِطْرَتِهَا شَقِیِّهَا وَ سَعِیدِهَا}}؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۷۱.</ref>. فطرت از نگاه [[قرآن]] و [[روایات]]، جنبۀ عمومی و فراگیردارد. آیۀ شریفۀ {{متن قرآن|فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین  روی (دل) را برای این دین راست بدار!  بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> به آیۀ فطرت [[معروف]] است. علاوه بر اینکه با لفظ «لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» بر [[ثبات]] و [[تغییرناپذیری]] فطرت دلالت می‌‌کند، با به کار بردن واژۀ "ناس" به [[عمومیت]] آن نیز اشاره می‌‌کند. در [[احادیث]] متعددی نیز بر جنبۀ عمومی فطرت تأکید شده است؛ چنانکه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: «هیچ فرزندی به [[دنیا]] نمی‌آید، مگر همراه فطرت»<ref>{{متن حدیث|مَا مِنْ مَوْلُودٍ یُولَدُ إِلَّا عَلَی الْفِطْرَة}}؛ ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۹، ح۱۶۶۸.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} هم در [[حدیثی]] می‌‌فرماید: «[[خداوند]] قلب‌ها را بر فطرتشان [[سرشت]]»<ref>"جَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَی فِطْرَتِهَا"؛ نهج‌البلاغه، خطبۀ ۷۲.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} نیز فرمود: «[[خداوند]] [[انسان‌ها]] را بر فطرتی آفرید که بر آن مفطور ساخته بود»<ref>{{متن حدیث|خَلَقَ النَّاسَ کُلَّهُمْ عَلَی الْفِطْرَةِ الَّتِی فَطَرَهُمْ عَلَیْهَا}}؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، ص۴۱۶.</ref>.<ref>ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲.</ref>
==[[معرفت فطری]]==
===فرق [[فطرت]] با غریزه===
*در اینکه آیا [[انسان]] از [[شناخت]] فطری بهره‌مند است یا نه، [[اختلاف]] نظر وجود دارد. [[قرآن کریم]]، از سویی ضمیر [[آدمی]] را در آغاز [[تولد]]، تهی از هر چیز می‌داند<ref>{{متن قرآن|وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ }}؛ سوره نحل، آیه ۷۸.</ref> و از سویی دیگر [[رسالت]] [[دین]] را "تذکر می‌شمارد<ref>{{متن قرآن| فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ}}؛ سوره غاشیه، آیه ۲۱ و ۲۲.</ref> و [[وحی الهی]] را "ذکر" می‌خواند<ref>{{متن قرآن| أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا }}؛ سوره طلاق، آیه ۱۰.</ref>. مراد از تذکر فطری در [[قرآن]]، "تذکر افلاطونی" نیست. مراد این است که برخی شناخت‌ها [[نیازمند]] [[آموزش]] و [[استدلال]] نیستند. این [[شناخت]]، به گونه فطری و بدیهی است. تنها از گذر آن است که [[جهان‌بینی]] [[انسان]] پا می‌گیرد.
*به ویژگی‌های ذاتی و [[سرشت]] و خمیرمایه و نوع [[آفرینش]] جمادات، "طبع" و "[[طبیعت]]" گویند و ویژگی‌های ذاتی حیوانات را "غریزه" خوانند. اما برای [[انسان]] از کلمۀ "فطرت" استفاده می‌‌کنند. در دیدگاه [[قرآنی]] در [[سرشت]] [[انسان]]، ویژگی‌هایی نهفته است که [[انسانیت]] او وامدار آنهاست<ref>{{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}«پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،» سوره شمس، آیه ۸.</ref>. فطرت، راهنمای [[انسان]] به سوی خداست<ref>ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۱.</ref>. فطرت امری [[تکوینی]]، یعنی جزء [[سرشت]] [[انسان]] و امری است که از غریزه آگاهانه‌تر است. فرقی که فطریات با غریزه دارد این است که غریزه در حدود مسائل مادی [[زندگی]] حیوان است و فطریات به مسائل انسانی مربوط می‌‌شود<ref>ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۵۸.</ref>.
*در اینجا لازم است میان فطری احساسی و فطری ادراکی فرق نهاد. [[منطق]] شناسان، فطری مورد نظر ما را- که به [[ادراک]] [[آدمی]] ربط ندارد- "وجدانیات" می‌خوانند. این وجدانیات، از گذر [[حس]] [[باطن]] [[درک]] می‌شوند<ref>مدخل مسائل جدید در علم کلام‌، ۱۷۷؛ تفسیر موضوعی قرآن‌، ۱۲/ ۳۰.</ref>. [[امور فطری]] همگانی‌اند و پیرو شرایط [[تاریخی]] و جغرافیایی نیستند و از [[نهان]] [[آدمی]] شنیده می‌شوند و [[نیازمند]] آموزگار بیرونی نیستند و چون با نهاد [[انسان]] عجین‌اند، از میان نمی‌روند<ref>همان، چهل حدیث‌، امام خمینی/ ۱۸۱.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 361.</ref>.
===[[فطرت]] و تغییر===
 
*فطرت به صورت یک استعداد در [[انسان]] مانند هر استعداد دیگری قابلیت رشد دارد؛ همان‌طور که ممکن است [[ضعف]] و [[نقص]] پیدا کند به گونه‌ای که حتی ضد [[تمایلات]] [[فطری]] بر [[انسان]] تحمیل شود. چنانچه [[انسان]] فطرت را رشد دهد، صورت ملکوتی انسانی خود را رشد داده است یعنی همان‌طور که از نظر جسم و [[بدن]] در قالب [[انسان]] است از نظر [[روح]] و ابعاد [[معنوی]] هم [[انسان]] خواهد بود. البته ممکن است درست در جهت عکس نیز باشد یعنی [[انسان]] ضد فطرت خود [[رفتار]] کند. در این حالت صورت ضد فطرت در او نقش می‌‌بندد. در [[قرآن کریم]] آمده است: {{متن قرآن|يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا}}<ref>«روزی که در «صور» دمیده شود و شما گروه گروه بیایید،» سوره نبأ، آیه ۱۸.</ref>. در [[روایات]] آمده است در [[قیامت]] برخی به صورت سگ، بعضی به صورت خوک و هر گروه به صورت ملکات حیوانی محشور می‌‌شوند. این امر بر این اساس است که فطرت را هم می‌‌توان [[مسخ]] کرد و هم می‌‌توان رشد داد<ref>ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲.</ref>.
==[[خداشناسی فطری]]==
===فطریات وجود [[انسان]]===
*توجه به ماورای [[طبیعت]] و [[ایمان]] به مبدأ، از گرایش‌های فطری [[آدمی]] است و از درون او مایه و پایه می‌گیرد. روان شناسان، چهار گرایش  [[عالی]] را در وجود [[آدمی]] بازشناخته‌اند:
*فطریات وجود [[انسان]] در دو قالب تحقق می‌‌یابند که عبارتند از:
#[[حقیقت‌جویی]]؛
#فطرت ادراکی: یعنی [[دین]] به خصوص اصل [[توحید]] از نظر [[فکری]] برای [[بشر]] [[فطری]] است و [[عقل انسان]] بالفطره [[آموزه‌های دینی]] به خصوص مبانی [[توحیدی]] را می‌پذیرد و به [[تعلیم و تعلم]] نیازی ندارد. معنای [[فطری]] بودن این آموزه‌ها یا مبانی [[توحید]] این است که این امور یا بدیهی اولی هستند، یا از قضایایی که اگر بر آنها [[دلیل]] هم مطالبه شود، همواره همراه [[دلیل]] است. نه تنها [[خداشناسی]]، بلکه اصول اولیۀ [[تفکر]] [[بشر]] مانند [[ارزش]] داشتن [[علم]]، [[فکر]] و [[فلسفه]] [[فطری]] است. [[قرآن کریم]] از سویی ضمیر [[آدمی]] را در آغاز [[تولد]]، تهی از هر چیز می‌داند<ref>{{متن قرآن|وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}}«و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی‌دانستید و برای شما گوش و چشم و دل  نهاد باشد که سپاس گزارید» سوره نحل، آیه ۷۸.</ref> و از سویی دیگر [[رسالت]] [[دین]] را "[[تذکر]]" می‌شمارد<ref>{{متن قرآن|فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ}}«پس پند بده که تنها تو پند دهنده‌ای تو بر آنان چیره نیستی» سوره غاشیه، آیه ۲۱ ـ ۲۲</ref> و [[وحی الهی]] را "ذکر" می‌خواند<ref>{{متن قرآن|أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا}}«خداوند برای آنان عذابی سخت آماده کرده است پس ای خردمندان باایمان، از خداوند پروا کنید که خداوند برای شما یادکردی فرستاده است؛» سوره طلاق، آیه ۱۰.</ref>. مراد از [[تذکر]] [[فطری]] در [[قرآن]] این است که برخی شناخت‌ها [[نیازمند]] [[آموزش]] و [[استدلال]] نیستند. این [[شناخت]]، به گونۀ [[فطری]] و بدیهی است. تنها از گذر آن است که [[جهان‌بینی]] [[انسان]] پا می‌گیرد<ref>ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۱.</ref>.
#زیبایی‌خواهی؛
#فطرت احساسی یا گرایشی: یعنی [[احساسات]] و [[تمایلات]] [[انسان]]، وی را به سوی [[خدا]] و [[پرستش]] او و به سوی دستورها و آموزه‌های دین می‌‌کشاند. در فطرت هر کسی احساس و تمایلی وجود دارد که این احساس و تمایل خودبه‌خود [[انسان]] را به سوی [[خدا]] می‌‌کشاند<ref>در قرآن و روایات نیز مصداق فطرت، اصول اعتقادی، به‌خصوص توحید معرفی شده است. ر.ک: سورۀ لقمان، آیۀ ۲۵؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۹؛ ج۲، ص۱۲؛ ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید، ص۳۳۱ ـ ۳۳۰.</ref>. از این جهت مَثَل [[خدا]] و [[انسان]]، مَثل مغناطیس و آهن است. چنین جاذبه‌ای میان [[انسان]] و آن حقیقتی که نامش خداست، وجود دارد. غریزۀ خداخواهی و [[خداجویی]] نوعی جاذبۀ [[معنوی]] است میان کانون [[دل]] و [[احساسات]] [[انسان]] از یک طرف و کانون هستی، یعنی مبدأ اعلا و کمال مطلق از سوی دیگر، نظیر جذب و انجذابی که میان اجرام و اجسام موجود است. [[انسان]] بدون آنکه خود بداند، تحت‌تأثیر این نیروی مرموز قرار دارد<ref>ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۵۸؛ فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲.</ref>.
#[[گرایش به خیر]] و [[فضیلت]]؛
#[[عشق]] و [[پرستش]]. گرایش اخیر، همان است که [[قرآن]] با عنوان "[[فطرت]] [[الله]]" از آن یاد می‌کند<ref>{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ }}؛سوره روم، آیه ۳۰.</ref> و بر [[یکتاپرستی]]- به عنوان [[آیین]] فطری [[انسان]]- اشارت می‌برد. کاوش‌های بیرونی نیز [[گواهی]] می‌دهند که این گرایش در همه [[انسان‌ها]] وجود دارد<ref>الالهیات‌، ۱/ ۱۱؛ سیر حکمت در اروپا، ۳/ ۳۲۱.</ref>. [[قرآن]] از [[توحید]] فطری فراوان یاد می‌کند و به یاد می‌آورد که اگر از [[مشرکان]] بپرسید، چه کس [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] را آفریده است، می‌گویند: "[[الله]]!"<ref>{{متن قرآن| وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ}}؛ سوره زخرف، آیه ۹؛ {{متن قرآن|وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ}}؛ سوره عنکبوت، آیه ۶۱.</ref> و اگر بپرسید چه کس شما را آفریده است، پاسخ می‌گویند: "[[الله]]!"<ref>{{متن قرآن|وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ}}؛ سوره زخرف، آیه ۸۷.</ref> و اگر بپرسید زمان و آنچه در آن است، از آنِ کیست، خواهند گفت: "[[الله]]!"<ref>{{متن قرآن|قُل لِّمَنِ الأَرْضُ وَمَن فِيهَا إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا تَذَكَّرُونَ قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلا يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ }}؛ سوره مؤمنون، آیه ۸۹- ۸۴.</ref> این بدان سبب است که [[خداشناسی]]، از [[امور فطری]] [[انسان]] است و بدیهی و ضروری است و [[نیازمند]] [[استدلال]] نیست<ref>چهل حدیث‌، ۱۸۵- ۱۸۱.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 362.</ref>.
 
==[[دلایل خداشناسی فطری]]==
*[[دلایل]] و شواهد فراوانی در دست‌اند که [[گواهی]] می‌دهند [[خداشناسی]] از [[امور فطری]] است:
#'''واقعیت‌های [[تاریخی]]:''' در [[تاریخ]] و جامعه‌شناسی، ثابت شده است که همه [[جوامع انسانی]] همواره به نوعی [[دین]] پایبند بوده‌اند<ref>تاریخ تمدن‌، ویل دورانت/ ۱/ ۸۹- ۸۷.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 362.</ref>.
#'''شواهد باستان‌شناسی:''' از انسان‌های روزگاران بسیار کهن، آثاری بر جای مانده است که حکایت از [[اعتقاد]] آنان به [[خدا]] و اصل [[معاد]] دارد. [[دفن]] لوازم شخصی و [[زندگی]] و سفر همراه مردگان، مومیایی کردن مردگان و ساختن مقبره‌ها و بناهایی همچون اهرام [[مصر]] بر سر گورها، نشانه‌هایی از [[اعتقاد]] [[انسان]] روزگار گذشته به [[معاد]] است<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 362.</ref>.
#'''مطالعات و کشفیات روان‌شناختی:''' چنان که پیش این اشارت رفت، [[پرستش]] از گرایش‌های بنیادی و ذاتی [[انسان]] است و [[دانش]] [[روان‌شناسی]] آن را تأیید می‌کند<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 362.</ref>.
#'''ناکامی تبلیغات ضد [[دینی]]:''' با اینکه در دوره‌هایی از [[تاریخ]] [[زندگی]] [[انسان]]، برخی کوشیده‌اند علیه [[دین]] [[تبلیغ]] کنند و [[گرایش به دین]] و [[دینداری]] را از [[جان]] [[انسان]] بزدایند، فروغ [[دین]] هیچ‌گاه به خاموشی نرفته است. ناکامی تبلیغات شدید [[جهان]] [[غرب]] علیه [[دین]] در قرون‌ میانه، از شواهد این مدعا است<ref>فطرت‌، شهید مطهری/ ۱۵۳.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 362-363.</ref>.
#'''شواهد شخصی:''' [[انسان‌ها]]، هنگام مواجهه با [[سختی‌ها]] و خطرها و [[ترس]] و [[هراس]]، آن گاه که از اسباب ظاهری [[امید]] می‌کننَد، نیرویی در وجودشان [[جان]] می‌گیرد و به کسی توجه می‌کنند که مبدأ همه چیز است و در هر هنگام و مکانی می‌تواند [[بیچارگان]] را [[پناه]] دهد و دستشان را بگیرد. همه [[انسان‌ها]]- هر چند به ظاهر، وجود [[خدا]] را نپذیرند- وقتی به [[سختی]] می‌افتند و در تنگناها گرفتار می‌آیند، به درون خویش باز می‌گردند و احساس می‌کنند که هنوز امیدی هست. وجود [[امید]]، بدون [[باور]] به وجود امیددهنده امکان‌پذیر نیست و این نشان می‌دهد که [[انسان]] به گونه فطری خداجو و [[خداشناس]] است<ref>ر.ک: تفسیر المیزان‌، ۱۲/ ۲۸۹.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 363.</ref>.
#'''[[گواهی]] [[دانشمندان]]:''' بسیاری از [[دانشمندان]] [[جهان]] معترف‌اند که [[خداشناسی]] از درون [[آدمی]] جوشیدن می‌گیرد و از [[نهان]] بر می‌خیزد: "سرچشمه [[زندگی]] مذهبی، [[دل]] است و قبول هم داریم که فرمولها و دستورالعملهای [[فلسفی]]، مانند مطلب ترجمه شده‌ای است که متن اصلی آن، به زبان دیگری است"<ref>سیر حکمت در اروپا، ۲/ ۱۴ و ۳/ ۳۲۱.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 363.</ref>.


==فطرت در فرهنگ اصطلاحات علم کلام==
===فرق [[فطرت ادراکی]] با [[فطرت احساسی]]===
*[[فطرت]]، [[حقیقت]] غیر اکتسابی است که در وجود هر انسانی به [[ودیعه]] نهاده شده است. براساس همین [[فطرت]] یا [[سرشت]] است که [[انسان]] به صورت [[تکوینی]] به وجود و [[وحدت]] [[الهی]] مذعن و معترف است. فطریات وجود [[انسان]] در دو قالب ادراکات و [[گرایش‌ها]] تحقق می‌‌یابند.
*فطرت احساسی با فطرت ادراکی فرق دارد. [[منطق]] شناسان، [[شناخت]] [[فطری]] را که به [[ادراک]] [[آدمی]] ربط ندارد "وجدانیات" می‌خوانند. این وجدانیات از گذر [[حس]] [[باطن]] [[درک]] می‌شوند. [[امور فطری]] همگانی‌اند و پیرو شرایط [[تاریخی]] و جغرافیایی نیستند و از [[نهان]] [[آدمی]] شنیده می‌شوند و [[نیازمند]] آموزگار بیرونی نیستند و چون با نهاد [[انسان]] عجین‌اند از میان نمی‌روند<ref>ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۱.</ref>.
*از جمله مباحثی که [[استاد مطهری]] فوق‌العاده مورد توجه خود قرار داده، مسئله [[فطرت]] است. او [[انسان‌شناسی]] [[اسلامی]] را در قالب نظریه [[فطرت]] پایه‌ریزی نمود و آن را محور [[اندیشه]] و نظریه‌پردازی خود می‌‌دانست؛ حتی وقتی از استاد سؤال شد که هر فیلسوفی در یک زمینه تخصص دارد، تخصص شما چیست؟ در جواب می‌‌گوید: من [[فیلسوف]] [[فطرت]] هستم<ref>دانشگاه امام صادق{{ع}}، خلاصه آثار استاد مطهری، مقدمه دفتر هفتم:</ref>. ایشان در یک‌جا از مسئله [[فطرت]] به ام‌المسائل<ref>مطهری، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ج۱، ص۶۱.</ref> و در جای دیگر به اصل [[مادر]]<ref>مطهری، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ج۵، ص۱۰۵.</ref> در مسائل [[کلامی]] تعبیر می‌‌کند.
===کمال خواهی [[فطرت انسان]]===
*مجموعه نظریات ایشان در [[حوزه]] [[فطرت]] و مباحث مرتبط با آن را همراه برخی مباحث تکمیلی دیگر ترسیم می‌‌کنیم<ref>جهت مطالعه جنبه‌های مختلف و تحلیل نظریه فطرت استاد مطهری و بررسی تطبیقی دیدگاه ایشان با نظریات مشابه اندیشمندان غربی بنگرید به: فرامرز قراملکی، استاد مطهری و کلام جدید، فصل نهم و دهم:</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۵۸.</ref>.:
*[[سرشت]] همۀ [[انسان‌ها]] رو به سوی کمال دارد و از هرگونه [[نقص]] نیز به دور است. این میل به کمال و دوری از [[نقص]] سرمنشأ تمام حرکات و تلاش‌های [[آدمیان]] است. اما [[انسان‌ها]] در کمال‌طلبی خویش ممکن است به اشتباه بیفتند و چیزی را کمال پندارند که در واقع کمال مطلق نیست، از این‌رو نمی‌توانند به مسیری درست رهنمون شوند. [[سعادت]] و [[نیک‌بختی]] [[انسان‌ها]] نیز تشخیص درست آن کمال مطلوب است. برای مثال [[انسان‌ها]]  چون نسبت به [[مرگ]] اطلاع کافی ندارند از آن می‌‌ترسند و [[مرگ]] را [[نقص]] و نابودی می‌پندارند و بنابر فطرت خویش از [[نقص]] دوری می‌جویند. اما کسی که از [[مرگ]] [[شناخت کامل]] دارد و [[مرگ]] در نظر او وسیله ای برای رسیدن به کمال است، از [[مرگ]] ترسی ندارد و [[عشق]] به [[شهادت]] نیز از اینجا نشئت می‌گیرد. در [[حقیقت]] [[فطرت انسان]] طالب کمال‌خواهی است<ref>ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۵۹.</ref>.


===معنای [[فطرت]]===
*"فطر" یعنی ابتدا و اختراع، و به معنای [[خلقت]] ابتدایی است. مقصود از [[خلقت]] ابتدایی که به آن "ابداع" هم می‌‌گویند، [[خلقت]] غیر تقلیدی است. ازاین‌رو کار [[خدا]] فطر، ابداع و نوآوری است.
*"[[فطرت]]" در اصطلاح [[دینی]] یعنی [[خلقت]] [[بدیع]] و بی‌سابقه؛ زیرا ابداع و نوآوری [[بشر]] براساس پیش‌زمینه است، اما [[خلقت]] [[خداوند]] بدون [[تقلید]] و پیشینه است. ماده "فطر" در [[قرآن]] نیز به معنای ابداع، یعنی [[آفرینش]] بدون سابقه آمده است<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۵۸.</ref>.
===فرق [[فطرت]] با غریزه===
*[[فطرت]] امری [[تکوینی]]، یعنی جزو [[سرشت]] [[انسان]] و امری است که از غریزه آگاهانه‌تر است. فرقی که فطریات با غریزه دارد این است که غریزه در حدود مسائل مادی [[زندگی]] حیوان است و فطریات به مسائل انسانی مربوط می‌‌شود<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۵۸.</ref>.
===[[حقیقت]] [[فطرت]]===
*مقصود از [[فطرت]]، [[عقل]] نیست، بلکه مقصود [[دل]] است؛ یعنی [[انسان]] به حسب ساختمان خاص روحی خود، خداخواه و خداجو آفریده شده است. [[خداجویی]]، خداخواهی و [[خداپرستی]] در [[انسان]] به صورت یک ویژگی آمیخته به وجود او نهاده شده است؛ همچنان که غریزه جستجوی [[مادر]] در [[طبیعت]] [[کودک]] قرار داده شده است.
*غریزه خداخواهی و [[خداجویی]] نوعی [[جاذبه]] [[معنوی]] است میان کانون [[دل]] و احساسات [[انسان]] از یک طرف، و کانون هستی، یعنی مبدأ اعلا و کمال مطلق؛ نظیر جذب و انجذابی که میان اجرام و اجسام موجود است. [[انسان]] بدون آنکه خود بداند، تحت‌تأثیر این نیروی مرموز قرار دارد<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۵۸.</ref>.
===مصداق [[فطرت]]===
*در [[فطرت]] هر کسی احساس و تمایلی وجود دارد که این احساس و تمایل، خودبه‌خود [[انسان]] را به سوی [[خدا]] می‌‌کشاند<ref>در قرآن و روایات نیز مصداق فطرت، اصول اعتقادی، به‌خصوص توحید معرفی شده است. (بنگرید به: لقمان (۳۱): ۲۵؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۹ و ج۲، ص۱۲؛ صدوق، التوحید، ص۳۳۱ - ۳۳۰).</ref>. از این جهت مَثَل [[خدا]] و [[انسان]]، مَثل مغناطیس و آهن است. چنین جاذبه‌ای میان [[انسان]] و آن حقیقتی که نامش خداست، وجود دارد.
*در وجود [[انسان]] تمایلی [[عالی]] به [[پرستش]] وجود دارد. تأمین و ارضای این میل [[معنوی]]، اقتضا می‌‌کند که [[انسان]] خودش را با حقیقتی وابسته و پیوسته بداند و مایل است به آن [[حقیقت]] نزدیک شود؛ از زندان "خودی" خارج گردد و به سوی او برود. بر این اساس، در [[دل]] [[انسان]]، یعنی کانون [[تمایلات]] و احساسات او، پایه [[خداشناسی]] تعبیه شده است<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۵۹.</ref>.
===انواع [[فطرت]]===
*[[انسان]] دارای دو نوع [[فطرت]] است که البته مانعة‌الجمع نیستند:
#'''[[فطرت]] ادراکی:''' بدان معنا که [[دین]]، به خصوص اصل [[توحید]] از نظر [[فکری]] برای [[بشر]] [[فطری]] است؛ یعنی [[عقل انسان]] بالفطره [[آموزه‌های دینی]]، به خصوص مبانی [[توحیدی]] را می‌پذیرد و به [[تعلیم و تعلم]] نیازی نیست. معنای [[فطری]] بودن این آموزه‌ها یا مبانی [[توحید]] این است که این امور یا بدیهی اولی هستند، یا از قضایایی که اگر بر آنها [[دلیل]] هم مطالبه شود، همواره همراه [[دلیل]] است. نه‌تنها [[خداشناسی]]، بلکه اصول اولیه [[تفکر]] [[بشر]] مانند [[ارزش]] داشتن [[علم]]، [[فکر]] و [[فلسفه]] [[فطری]] است.
#'''[[فطرت]] احساسی یا گرایشی:''' یعنی احساسات و [[تمایلات]] [[انسان]]، وی را به سوی [[خدا]] و [[پرستش]] او و به سوی دستورها و آموزه‌های [[دین]] می‌‌کشاند.
*در [[حقیقت]] [[فطرت انسان]] طالب کمال‌خواهی است. [[انسان]] از آن جهت به [[عشق]] به امر متعالی و [[مقدس]]، [[حقیقت‌جویی]] و فضیلت‌طلبی و بلکه همه [[تمایلات]] [[عالی]] تمایل دارد که از مصادیق کمال‌خواهی‌اند؛ و [[انسان]] هم مصادیق وجودی کمال را می‌‌پسندد و طالب است<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۵۹.</ref>.
===[[فطرت]] و تغییر===
*[[فطرت]] به صورت یک استعداد در [[انسان]]، مانند هر استعداد دیگری قابلیت رشد دارد؛ همان‌طور که ممکن است [[ضعف]] و [[نقص]] پیدا کند؛ به گونه‌ای که حتی ضد [[تمایلات]] [[فطری]] بر [[انسان]] تحمیل شود.
*چنانچه [[انسان]] [[فطرت]] را رشد دهد، صورت ملکوتی انسانی خود را رشد داده است؛ یعنی همان‌طور که از نظر جسم و [[بدن]] در قالب [[انسان]] است، از نظر [[روح]] و ابعاد [[معنوی]] هم [[انسان]] خواهد بود. البته ممکن است درست در جهت عکس نیز باشد؛ یعنی [[انسان]] ضد [[فطرت]] خود [[رفتار]] کند. در این حالت صورت ضد [[فطرت]] در او منقش می‌‌شود.
*در [[قرآن کریم]] آمده است: {{متن قرآن|يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا}}<ref>«روزی که در «صور» دمیده شود و شما گروه گروه بیایید» سوره نبأ، آیه ۱۸.</ref>. در [[روایات]] آمده است که در [[قیامت]] برخی به صورت سگ، بعضی به صورت خوک و هر گروه به صورت ملکات حیوانی محشور می‌‌شوند. این امر بر این اساس است که [[فطرت]] را هم می‌‌توان [[مسخ]] کرد و هم می‌‌توان رشد داد<ref>مطهری، فطرت، ص۳۵ - ۳۴، ۵۸، ۲۴۶ - ۲۴۴ و ۲۵۷؛ همو، نبوت، ص۲۸۵؛ همو، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۷۸ - ۷۳ و ۴۴ - ۴۲؛ همو، فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۶۴ - ۱۶۲؛ همو، نقدی بر مارکسیسم، ص۲۵۰.</ref>.
*نکته مهم در مسئله [[فطرت]] از نگاه [[قرآن]] و [[روایات]]، جنبه عمومی و فراگیر آن است. معروف‌ترین أیه دراین‌باره که به [[آیه]] [[فطرت]] [[معروف]] است، [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}}<ref>«بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> است.
*این [[آیه]] علاوه بر اینکه با لفظ {{متن قرآن|لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}} بر [[ثبات]] و [[تغییرناپذیری]] [[فطرت]] تصریح می‌‌کند، با به کار بردن واژه "ناس" به [[عمومیت]] آن نیز اشاره می‌‌کند. در [[احادیث]] متعددی نیز بر جنبه عمومی [[فطرت]] تأکید شده است؛ چنان که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: هیچ فرزندی به [[دنیا]] نمی‌آید، مگر همراه [[فطرت]]<ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۹، ح۱۶۶۸.</ref>.
*[[امام علی]]{{ع}} هم در [[حدیثی]] می‌‌فرماید: [[خداوند]] قلب‌ها را بر فطرتشان [[سرشت]]<ref>نهج‌البلاغه، خطبه ۷۲.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} نیز فرمود: [[خداوند]] [[انسان‌ها]] را بر فطرتی آفرید که بر آن مفطور ساخته بود<ref>کافی، کلینی، ج۲، ص۴۱۶.</ref>.
*معروف‌ترین دیدگاه تجربه‌گرایانه دنیای [[غرب]] که در جایگزینی [[فطرت]] [[الهی]] طرح و مبنای [[فکری]] برخی نظریات اومانیسمی و دین‌ستیزانه شد، [[تئوری]] "[[لوح]] سفید" [[جان]] لاک، دانشمند تجربه‌گرای [[انگلیسی]] است. از منظر لاک، فاهمه [[انسان]] در آغاز آفریده شدن همانند [[لوح]] صافی است که ذاتاً از همه چیز عاری است؛ ولی به محض دیدن [[پدر]] و [[مادر]] و اشیای اطراف، تصورات بسیطی را کسب می‌‌کند و در مرحله دوم با توجه به پی بردن به ارتباط میان برخی پدیده ها، به مفاهیم و تصدیقات جدیدی پی می‌‌برد. از این رو از نگاه [[جان]] لاک هیچ [[اندیشه]] یا اصل [[فطری]] وجود ندارد<ref>راسل، تاریخ فلسفه غرب، ج۲، ص۸۳۹.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۶۰.</ref>.
*وی آموزه‌های افلاطونی و دکارتی را در زمینه تصورات [[فطری]] مضحک و بی‌پایه می‌‌دانست<ref>رابینسون و گراوز، تاریخ فلسفه غرب، ص۶۴.</ref>؛ زیرا [[معتقد]] است اگر بگوییم تصورات [[فطری]] مانند تصور [[علت]] یا تصور [[خدا]] یا تصور جوهر، موجود باشند، باید [[کودکان]]، وحشیان و [[مردم]] بی‌فرهنگ از آغاز [[تولد]] مانند [[فیلسوفان]] دارای چنین تصوراتی بوده، نسبت به وجود آنها [[آگاه]] باشند<ref>کریشنان، تاریخ فلسفه شرق و غرب، ج۲، ص۲۲۳.</ref>. او همه چیز را در تجربه‌های واقع شده در [[لوح]] سفید منحصر می‌‌دانست. البته این دیدگاه با نقدهای زیادی از جمله در دنیای [[غرب]] روبه‌رو شد<ref>جهت مطالعه تفصیلی و نقد نظریات تجربه‌گرایی، بنگرید به: نگارنده، مکتب‌های نسبی‌گرایی اخلاقی، فصل سوم، مبحث تجربه‌گرایی.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۶۱.</ref>.
==منابع==
==منابع==
* [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|'''فرهنگ شیعه''']]
* [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|'''فرهنگ شیعه''']]

نسخهٔ ‏۱ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۳۸

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث فطرت است. "فطرت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل فطرت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

فطرت در اصطلاح دینی

عمومی بودن فطرت

فرق فطرت با غریزه

  • به ویژگی‌های ذاتی و سرشت و خمیرمایه و نوع آفرینش جمادات، "طبع" و "طبیعت" گویند و ویژگی‌های ذاتی حیوانات را "غریزه" خوانند. اما برای انسان از کلمۀ "فطرت" استفاده می‌‌کنند. در دیدگاه قرآنی در سرشت انسان، ویژگی‌هایی نهفته است که انسانیت او وامدار آنهاست[۱۱]. فطرت، راهنمای انسان به سوی خداست[۱۲]. فطرت امری تکوینی، یعنی جزء سرشت انسان و امری است که از غریزه آگاهانه‌تر است. فرقی که فطریات با غریزه دارد این است که غریزه در حدود مسائل مادی زندگی حیوان است و فطریات به مسائل انسانی مربوط می‌‌شود[۱۳].

فطرت و تغییر

  • فطرت به صورت یک استعداد در انسان مانند هر استعداد دیگری قابلیت رشد دارد؛ همان‌طور که ممکن است ضعف و نقص پیدا کند به گونه‌ای که حتی ضد تمایلات فطری بر انسان تحمیل شود. چنانچه انسان فطرت را رشد دهد، صورت ملکوتی انسانی خود را رشد داده است یعنی همان‌طور که از نظر جسم و بدن در قالب انسان است از نظر روح و ابعاد معنوی هم انسان خواهد بود. البته ممکن است درست در جهت عکس نیز باشد یعنی انسان ضد فطرت خود رفتار کند. در این حالت صورت ضد فطرت در او نقش می‌‌بندد. در قرآن کریم آمده است: ﴿يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا[۱۴]. در روایات آمده است در قیامت برخی به صورت سگ، بعضی به صورت خوک و هر گروه به صورت ملکات حیوانی محشور می‌‌شوند. این امر بر این اساس است که فطرت را هم می‌‌توان مسخ کرد و هم می‌‌توان رشد داد[۱۵].

فطریات وجود انسان

  • فطریات وجود انسان در دو قالب تحقق می‌‌یابند که عبارتند از:
  1. فطرت ادراکی: یعنی دین به خصوص اصل توحید از نظر فکری برای بشر فطری است و عقل انسان بالفطره آموزه‌های دینی به خصوص مبانی توحیدی را می‌پذیرد و به تعلیم و تعلم نیازی ندارد. معنای فطری بودن این آموزه‌ها یا مبانی توحید این است که این امور یا بدیهی اولی هستند، یا از قضایایی که اگر بر آنها دلیل هم مطالبه شود، همواره همراه دلیل است. نه تنها خداشناسی، بلکه اصول اولیۀ تفکر بشر مانند ارزش داشتن علم، فکر و فلسفه فطری است. قرآن کریم از سویی ضمیر آدمی را در آغاز تولد، تهی از هر چیز می‌داند[۱۶] و از سویی دیگر رسالت دین را "تذکر" می‌شمارد[۱۷] و وحی الهی را "ذکر" می‌خواند[۱۸]. مراد از تذکر فطری در قرآن این است که برخی شناخت‌ها نیازمند آموزش و استدلال نیستند. این شناخت، به گونۀ فطری و بدیهی است. تنها از گذر آن است که جهان‌بینی انسان پا می‌گیرد[۱۹].
  2. فطرت احساسی یا گرایشی: یعنی احساسات و تمایلات انسان، وی را به سوی خدا و پرستش او و به سوی دستورها و آموزه‌های دین می‌‌کشاند. در فطرت هر کسی احساس و تمایلی وجود دارد که این احساس و تمایل خودبه‌خود انسان را به سوی خدا می‌‌کشاند[۲۰]. از این جهت مَثَل خدا و انسان، مَثل مغناطیس و آهن است. چنین جاذبه‌ای میان انسان و آن حقیقتی که نامش خداست، وجود دارد. غریزۀ خداخواهی و خداجویی نوعی جاذبۀ معنوی است میان کانون دل و احساسات انسان از یک طرف و کانون هستی، یعنی مبدأ اعلا و کمال مطلق از سوی دیگر، نظیر جذب و انجذابی که میان اجرام و اجسام موجود است. انسان بدون آنکه خود بداند، تحت‌تأثیر این نیروی مرموز قرار دارد[۲۱].

فرق فطرت ادراکی با فطرت احساسی

کمال خواهی فطرت انسان

  • سرشت همۀ انسان‌ها رو به سوی کمال دارد و از هرگونه نقص نیز به دور است. این میل به کمال و دوری از نقص سرمنشأ تمام حرکات و تلاش‌های آدمیان است. اما انسان‌ها در کمال‌طلبی خویش ممکن است به اشتباه بیفتند و چیزی را کمال پندارند که در واقع کمال مطلق نیست، از این‌رو نمی‌توانند به مسیری درست رهنمون شوند. سعادت و نیک‌بختی انسان‌ها نیز تشخیص درست آن کمال مطلوب است. برای مثال انسان‌ها چون نسبت به مرگ اطلاع کافی ندارند از آن می‌‌ترسند و مرگ را نقص و نابودی می‌پندارند و بنابر فطرت خویش از نقص دوری می‌جویند. اما کسی که از مرگ شناخت کامل دارد و مرگ در نظر او وسیله ای برای رسیدن به کمال است، از مرگ ترسی ندارد و عشق به شهادت نیز از اینجا نشئت می‌گیرد. در حقیقت فطرت انسان طالب کمال‌خواهی است[۲۳].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۶۱۹. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص:۱۷۴-۱۷۵.
  2. ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  3. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۰.
  4. ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۲، ص۶۱۹.
  5. .«وَ جَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَی فِطْرَتِهَا شَقِیِّهَا وَ سَعِیدِهَا»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۷۱.
  6. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.
  7. «مَا مِنْ مَوْلُودٍ یُولَدُ إِلَّا عَلَی الْفِطْرَة»؛ ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۹، ح۱۶۶۸.
  8. "جَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَی فِطْرَتِهَا"؛ نهج‌البلاغه، خطبۀ ۷۲.
  9. «خَلَقَ النَّاسَ کُلَّهُمْ عَلَی الْفِطْرَةِ الَّتِی فَطَرَهُمْ عَلَیْهَا»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، ص۴۱۶.
  10. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲.
  11. ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا«پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،» سوره شمس، آیه ۸.
  12. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۱.
  13. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۵۸.
  14. «روزی که در «صور» دمیده شود و شما گروه گروه بیایید،» سوره نبأ، آیه ۱۸.
  15. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲.
  16. ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ«و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی‌دانستید و برای شما گوش و چشم و دل نهاد باشد که سپاس گزارید» سوره نحل، آیه ۷۸.
  17. ﴿فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ«پس پند بده که تنها تو پند دهنده‌ای تو بر آنان چیره نیستی» سوره غاشیه، آیه ۲۱ ـ ۲۲
  18. ﴿أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا«خداوند برای آنان عذابی سخت آماده کرده است پس ای خردمندان باایمان، از خداوند پروا کنید که خداوند برای شما یادکردی فرستاده است؛» سوره طلاق، آیه ۱۰.
  19. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۱.
  20. در قرآن و روایات نیز مصداق فطرت، اصول اعتقادی، به‌خصوص توحید معرفی شده است. ر.ک: سورۀ لقمان، آیۀ ۲۵؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۹؛ ج۲، ص۱۲؛ ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید، ص۳۳۱ ـ ۳۳۰.
  21. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۵۸؛ فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲.
  22. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۱.
  23. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۵۹.