یزید بن حجیه تیمی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:یزید بن حجیه تیمی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۴۸
یزید بن حُجِّیه تیمی، کارگزار ری
یکی از کارگزاران امیر المؤمنین، علی(ع) که به آن حضرت خیانت کرد و به معاویه پیوست، یزید بن حجّیه تیمی بود. علت آن هم غارت اموال بیت المال و ترس از کیفرش توسط حضرت بود.
ابن اثیر مینویسد: یزید بن حجّیه تیمی با علی(ع) در جنگ جمل، صفین و نهروان حضور داشت سپس حضرت او را به ری فرستاد؛ اما او از مالیات آن شهر سی هزار درهم کم آورد. علی(ع) او را احضار و کمبود اموال را از او مطالبه کرد و گفت: آنچه دریافتی، کجا پنهان کردی؟ یزید گفت: من چیزی برنداشتم.
علی(ع) با تازیانه او را نواخت و به زندان انداخت و سعد، غلام خود را مسئول زندان وی نمود. او از زندان گریخت و به معاویه پیوست. معاویه هم آنچه را که ربوده بود، به او بخشید و بعدها ایالت ری را به او سپرد[۱].
او در جنگ صفین حضور داشت و جزو شهود صلحنامه از جانب علی(ع) بود[۲] و بعد از جنگ نهروان، حضرت او را به ولایت ری و دَستَبی گمارد[۳].
پیش از او والیان ری؛ مخنف بن سلیم و یزید بن قیس ارحبی بودند[۴].
خیانت و اختلاس یزید بن حُجّیه
صاحب الغارات جریان خیانت یزید را چنین نگاشته است: از جمله افرادی که از علی(ع) جدا شد و به معاویه پیوست، یزید بن حجّیه تیمی از بنی تیم بن ثعلبة بن بکر بن وائل بود. حضرت او را بر ری و دستبی گمارد؛ اما او کسر خراج داشت و مقداری از اموال را برای خود نگهداشت. از این روی حضرت علی(ع) او را خواست و زندانی کرد و غلامش، سعد را بر او گمارد که فرار نکند، وی در حالی که سعد به خواب رفته بود، به نزدیک مرکب رفت و فرار کرد و به معاویه پیوست و میگفت: من به سعد نیرنگ زده و سوار مرکب شده، و به طرف شام رفتم و کسی را که افضل بود، اختیار کردم.
یزید بن حجّیه حرکت کرد تا این که به رقّه رسید - بیشتر مردم آنجا عثمانی بودند و کسانی که میخواستند به معاویه ملحق شوند، به رقّه میرفتند و برای رفتن نزد معاویه و قلمرو او اجازه میگرفتند؛ چون رقّه، رُها، قرقیسیا، و حرّان تحت کنترل معاویه بود و او ضحّاک بن قیس را بر آن مناطق گمارده بود. در مقابل، هیت، عانات، نصیبین، دارا، آمد و سنجار تحت نفوذ علی(ع) بود که مالک اشتر بر آنها حکمرانی میکرد - یزید که در رقّه بود، علی(ع) را هجو میکرد و زمانی که فرار کرد، زیاد بن خصفه تیمی به علی(ع) پیشنهاد کرد که حضرت او را برای تعقیب یزید بفرستد. یزید که از این خبر آگاه شد، اشعاری را سرود و همراه با شعری که در آن ذمّ علی(ع) بود، به عراق فرستاد. حضرت علی(ع) او را نفرین کرد و از یاران خود خواست که دستهای خود را بلند کرده، آمین بگویند.
نفرین حضرت این بود: «بار الها! یزید بن حجّیه همراه با اموال مسلمانان فرار کرده و به مردم فاسق پیوسته است. پس مکر و کید او را کفایت نما و جزا و پاداش ستمگران را به او عنایت فرما». مردم نیز دستهای خود را بلند کرده، آمین گفتند. مردی از قبیله تیم به نام عفاق بن شرحبیل ابورُهم - که پیر مرد کهنسالی بود و از جمله افرادی بود که بعدها بر ضد حجر بن عدی شهادت داد تا این که معاویه حجر را کُشت - گفت: بر ضدّ چه کسی نفرین میکنند گفتند: بر ضد یزید بن حُجّیه. او گفت: دستهای شما خُشک باد! آیا بر ضدّ اشراف و بزرگان ما نفرین میکنید. مردم حرکت کرده، او را به کتک گرفتند و آن قدر زدند که در آستانه مرگ قرار گرفت. زیاد بن خَصَفه که جزو شیعیان امام علی(ع) بود، حرکت کرد و گفت: فرزند عمویم را رها کنید. حضرت علی(ع) که ناظر جریان بود فرمود: مرد را با پسر عموهایش رها کنید. مردم او را رها کردند و زیاد دست عفاق را گرفت و او را از مسجد بیرون برد و در راه خاک از صورتش پاک میکرد. عفاق میگفت: قسم به خدا تا زمانی که توان دارم و راه میروم، شما را دوست ندارم. قسم به خدا شما را دوست ندارم. در مقابل، زیاد میگفت: این به ضرر توست و برای تو ناپسند است و در اینجا زیاد بن خصفه اشعاری درباره کتک خوردن عفاق به دست مردم سرود عفاق با ناراحتی گفت: اگر شاعر بودم، جواب تو را میدادم؛ اما به شما سه مطلبی را که در آن واقع شدید، خبر میدهم که بعد از آن خوشحال نخواهید گردید:
اول این که شما به جانب مردم شام رفتید و با آنها جنگیدید و با نیزه و شمشیرهای خود آنها را مجروح کرده، طعم شکست و درد جراحت را بر آنها وارد ساختید تا این که آنها قرآنها را بالا بردند و شما را مسخره نموده، از پیروزی بازداشتند که دیگر قادر نخواهید بود چنان شوکت و عظمتی را باز بیابید.
دوم این که شما کمی انتخاب کردید و آنها نیز حکمی برگزیدند با این تفاوت که حَکَم شما صاحبتان را خلع کرد و حَکَم آنها در حالی برگشت که ادعا میکرد صاحبش امیرالمؤمنین است.
سوم این که قرّاء و سوارانتان با شما مخالفت کردند و شما با آنها جنگیدید و آنها را کشتید. عفاق وقتی که از کنار مردم رد میشد، میگفت: بار الها! من از این مردم بیزاری میجویم و جزو دوستدران فرزند عُفّان (عثمان) هستم. مردم هم میگفتند: بار الها! ما جزو دوستان علی(ع) هستیم و از فرزند عُفان برائت میجوییم و هم از تو ای عفاق. عفاق به کارش ادامه میداد تا این که این مردم از فردی که در سرودن سجع مهارت داشت و شجاع بود، خواستند که جواب قاطعی به عفاق بدهد. او پذیرفت و گفت جواب او را خواهم داد. وقتی که عفاق بر آنها گذشت، باز همان گفتههای خود را تکرار کرد؛ اما این مرد به او مهلت نداد و گفت: بارالها! عفاق را بکش زیرا او نفاق خود را پنهان داشته و مخالفت خود را ظاهر کرده و جدایی خود را بیان کرده و دو رنگی اخلاقی خود را آشکار نموده است[۵].
عفاق گفت: وای بر شما! چه کسی این را بر من مسلط کرده است؟ وی گفت: خداوند مرا به جانب تو فرستاده و بر تو مسلط کرده است که زبانت را قطع نموده، دندانهایت را بکشم و شیطنت تو را از بین ببرم. بعد از این، عفاق دیگر جرئت حرکت از مقابل آن جمع را نداشت و مسیر خود را تغییر داد[۶].
این جریان نشان میدهد که حضرت علی(ع) بعد از جنگ نهروان، یزید بن حجیه را به استانداری ری گمارد و نشان این مطلب است که افرادی که به معاویه میپیوستند، نه برای احقاق حق و طرفداری از آن، بلکه برای فرار از حق و عدالت و برای غارت بیت المال مسلمین و کسب دنیا و ریاست بوده است[۷].
منابع
پانویس
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۸۸ و مترجم، ج۴، ص۵۶؛ ابن کلبی، نسب معد، ص۴۶، حاشیه.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۴، ص۱۰۸؛ واقعة صفین در تاریخ، ص۲۴۱.
- ↑ دستبی: به فتح دال و سکون سین و فتح تاء و باء مقصوره، شهر بزرگی بین ری و همدان بوده است.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 496-497.
- ↑ «اللَّهُمَّ اقْتُلْ عِفَاقاً فَإِنَّهُ أَسَرَّ نِفَاقاً وَ أَظْهَرَ شِقَاقاً وَ بَيَّنَ فِرَاقاً وَ تَلَوَّنَ أَخْلَاقاً»
- ↑ ثقفی، الغارات، ص۳۶۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۶۳.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 497-500.