عرش در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←مقدمه) |
(←معنی) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
== معنی == | == معنی == | ||
«عرش» به معنای تخت [[پادشاه]]،<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۱/۲۴۹؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۶/۳۱۳.</ref> سقف و چیزی است که به ارتفاع تکیه داده باشد.<ref>راغب، مفردات، ۵۵۸.</ref> در اصطلاح فلسفه و عرفان به معنای علم<ref>آملی، ممدّ الهمم، ۳/۵۰۱؛ سبزواری، اسرار الحکم، ۳۵۰ و ۶۴۸.</ref> و قدرت خداوند<ref>آملی، ممدّ الهمم، ۱/۴۲۵؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۴/۱۸۲.</ref> و جسم کل<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۵۴.</ref> است و در اصطلاح [[علم کلام]] به معنای ملک<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴/۲۷۰.</ref> و ماسویالله<ref>مجلسی، مرآة العقول، ۲/۶۹.</ref> بهکار رفته است. امام خمینی به برخی از این معانی اشاره کرده و افزون بر آن دو معنای دیگر را به آن افزوده است که واحدیت و فیض مقدس میباشد.<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۷۳–۲۷۴.</ref> در اصطلاح هیئت و [[نجوم]] نیز به معنای فلک الافلاک است<ref>تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۱۷۱.</ref> که از آن به [[فلک]] اطلس و فلک اقصی<ref>بهایی، تشریح الافلاک، ۶؛ سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ۳/۱۴۳۷.</ref> تعبیر میشود. | |||
از الفاظ مرتبط با [[عرش]]، [[کرسی]] است که به معنای چیزی است که بر آن مینشینند<ref>طریحی، مجمع البحرین، ۴/۹۹.</ref> و بر آن تکیه میزنند.<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۶/۱۹۳.</ref> در اصطلاح [[فلسفی]] فلک اقصای [[جسمانی]]<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۰۴–۳۰۵.</ref> و محل [[امر و نهی]]<ref>جرجانی، کتاب التعریفات، ۱۱۹.</ref> و نفس کلی<ref>ملاصدار، مجموعه رسائل، ۴۴۶.</ref> است.<ref>[[محمد هادی زاهد غروی|زاهد غروی، محمد هادی]]، [[عرش (مقاله)| مقاله «عرش»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۲۶۲ – ۲۶۸.</ref> | از الفاظ مرتبط با [[عرش]]، [[کرسی]] است که به معنای چیزی است که بر آن مینشینند<ref>طریحی، مجمع البحرین، ۴/۹۹.</ref> و بر آن تکیه میزنند.<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۶/۱۹۳.</ref> در اصطلاح [[فلسفی]] فلک اقصای [[جسمانی]]<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۰۴–۳۰۵.</ref> و محل [[امر و نهی]]<ref>جرجانی، کتاب التعریفات، ۱۱۹.</ref> و نفس کلی<ref>ملاصدار، مجموعه رسائل، ۴۴۶.</ref> است.<ref>[[محمد هادی زاهد غروی|زاهد غروی، محمد هادی]]، [[عرش (مقاله)| مقاله «عرش»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۲۶۲ – ۲۶۸.</ref> |
نسخهٔ ۲۸ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۱۴
مقدمه
«عرش» در فلسفه و عرفان به معنای علم، قدرت خداوند و جسم کل و در کلام به معنای ملک و ماسویالله است. در قرآن واژه عرش به کار رفته و از خداوند به صاحب عرش عظیم یاد شده است. و به مقام اقتدار و سلطنت الهی اشاره میکند. امام خمینی، ماسویالله، جسم کل، علم فعلی، علم قضایی، جسم کل محیط، مجموع عالم، علم مفاض به انبیا(ع) و حجج(ع) و فیض منبسط را عرش دانسته و قلب مؤمن را عرش رحمان میشمارد زیرا قلب مؤمن منزلگاه و محل سلطنت حق است. همچنین دو معنای دیگر به عرش نسبت میدهد که در کلمات عرفا نیامده. حضرت واحدیت که محل اقتدار و سلطنت فیض اقدس است، و فیض مقدس که محل سلطنت اسم اعظم است. ایشان تفسیر ظاهری از آیات استوای خداوند بر عرش را ممکن نمیداند؛ زیرا مستلزم محال است. اقسام عرش نزد امام خمینی، عرش ذات، عرش صفات، عرش الله، عرش رحمان، عرش استوا، عرش وحدانیت و عرش تحقق است و حاملان عرش، ملائکه، انبیاء(ع)، امامان(ع) و اسمای الهی میباشند.[۱]
معنی
«عرش» به معنای تخت پادشاه،[۲] سقف و چیزی است که به ارتفاع تکیه داده باشد.[۳] در اصطلاح فلسفه و عرفان به معنای علم[۴] و قدرت خداوند[۵] و جسم کل[۶] است و در اصطلاح علم کلام به معنای ملک[۷] و ماسویالله[۸] بهکار رفته است. امام خمینی به برخی از این معانی اشاره کرده و افزون بر آن دو معنای دیگر را به آن افزوده است که واحدیت و فیض مقدس میباشد.[۹] در اصطلاح هیئت و نجوم نیز به معنای فلک الافلاک است[۱۰] که از آن به فلک اطلس و فلک اقصی[۱۱] تعبیر میشود.
از الفاظ مرتبط با عرش، کرسی است که به معنای چیزی است که بر آن مینشینند[۱۲] و بر آن تکیه میزنند.[۱۳] در اصطلاح فلسفی فلک اقصای جسمانی[۱۴] و محل امر و نهی[۱۵] و نفس کلی[۱۶] است.[۱۷]
پیشینه
عرش در متون ادیان آسمانی بهکار رفته است. در کتاب مقدس اوصافی دربارهٔ عرش الهی، تعداد آنها و افراد هر عرش آمده است.[۱۸] در فرهنگ و معارف اسلامی به این بحث توجه خاصی شده است، به گونهای که در قرآن کریم در موارد متعددی از عرش سخن به میان آمده و از آن به مقام اقتدار و سلطنت الهی یاد شده است ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾[۱۹]، ﴿رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ﴾[۲۰][۲۱]؛ چنانکه از خداوند متعال به صاحب عرش عظیم یاد شده است. ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾[۲۲]، ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾[۲۳]، ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾[۲۴] روایات متعددی به تبیین عرش و کرسی و بیان حاملان عرش پرداختهاند و در کتب روایی بابی به آن دو اختصاص یافته است.[۲۵] برخی متکلمان عرش و کرسی را به گونهای معنا کردهاند که منجر به تجسیم و تشبیه حقتعالی میشود.[۲۶]
حکمای اسلامی عرش را به معنای ظاهری آن حمل نکرده[۲۷] و به معنای تدبیر در ملک[۲۸] یا فلک اول در افلاک عالم[۲۹] و کرسی را فلک هشتم از افلاک[۳۰] یا علم[۳۱] گرفتهاند و دراینباره براهینی بیان کردهاند.[۳۲] عارفان تفاسیر دیگری از آن به دست داده و آن را محل استقرار اسمای الهی[۳۳] و قلب مؤمن[۳۴] شمردهاند. ابنعربی ازجمله عارفانی است که در آثار مختلف خود بهطور مفصل به موضوع عرش پرداخته است.[۳۵]
برخی با استناد به شهودات خود، عرش را با فلکالافلاک تطبیق دادهاند.[۳۶] امام خمینی در کتابهای خویش فصل خاصی را به موضوع عرش اختصاص نداده است؛ اما به مناسبتهای مختلف در مباحث فلسفی[۳۷] و کتابهای عرفانی و اخلاقی[۳۸] به توضیح و تبیین و تفسیر آن پرداخته است.[۳۹]
حقیقت عرش
دیدگاه اندیشمندان دربارهٔ حقیقت عرش مختلف است و هر کدام بنابر مشرب خود به تبیین آن پرداختهاند. گروهی از متکلمان؛ از قبیل مجسّمه و مشبّهه قائل به تجسم خداوند بوده و معنای لغوی عرش را اختیار کردهاند و معتقدند عرش تختی است که خداوند بر آن نشسته است.[۴۰] درمقابل برخی از معتزله تشبیه در عرش را نپذیرفته اما در توضیح و تأویل آن به بیراهه رفتهاند و آن را مجرد تخیل و تمثیل معنا کردهاند که مقصود بیان عظمت و کبریای حق است.[۴۱] بعضی مفسران همانند زمخشری،[۴۲] فخر رازی،[۴۳] بیضاوی[۴۴] و نیشابوری[۴۵] در این امر از معتزله متأثر بودهاند.[۴۶] آنان بر اساس مشرب تفسیری خود، تفاسیرِ متعددی چون ملک[۴۷] و عالم جسمانی[۴۸] از عرش ارایه کردهاند،[۴۹] اما برخی متکلمان شیعی طبق بعضی روایات،[۵۰] عرش را به علم[۵۱] یا ماسویالله[۵۲] معنا کردهاند. بنابر نظر ملاصدرا این نوع بیانات بازکردن باب سفسطه و تعطیل و فتح باب تأویل در معاد جسمانی، عذاب قبر، صراط، میزان و حساب است.[۵۳] برخی با تطبیق آن بر هیئت بطلمیوسی آن را بر فلکالافلاک منطبق کردند[۵۴] و برخی با رد این نظریه در علوم جدید ناگزیر از تفسیر دیگری در این زمینه شدند.[۵۵]
برخی از حکما عرش را بر فلک و آسمان نهم تطبیق داده و بر این باورند که جهان دارای نه فلک میباشد که فلک نهم را محددالجهات، فلکالافلاک، فلک اقصی و فلک اطلس نیز مینامند.[۵۶] برخی آن را به معنای جسم کل، علم حقتعالی و وجود منبسط او دانستهاند.[۵۷] عدهای به مناسبت معنای لغوی که به معنای تخت پادشاهی است، عرش را کنایه از محل سلطنت و اقتدار محل تدبیر عوالم مادون میدانند و بیانگر مقامی است که زمام همه امور به آن منتهی میشود.[۵۸]
عرفا تفسیرهای مختلفی از عرش بیان کردهاند و عرش را محیط بر جمیع اجسام[۵۹] و آن را محل استقرار اسمای الهی[۶۰] میدانند. قلب مؤمن از معانی دیگری است که برای عرش ذکر کردهاند[۶۱]؛ از این جهت قلب انسان کامل را عرش اکبر نامیدهاند.[۶۲]
امام خمینی علاوه بر معانی مزبور دو معنای دیگر به عرش نسبت میدهد که به اعتقاد ایشان در کلمات عرفا مشاهده نمیشود. معنای اول حضرت واحدیت است که محل اقتدار و سلطنت فیض اقدس است و معنای دوم فیض مقدس است که محل سلطنت اسم اعظم است. به اعتقاد ایشان اختلاف ظواهر اخبار در معنای عرش و همچنین حاملان آن، به تعدد معانی عرش بر میگردد و در واقع میان اخبار اختلاف و تعارضی نیست[۶۳].
امام خمینی معانی و کاربردهای دیگری برای عرش ذکر کرده است: ماسویالله، جسم کل، علم (علم فعلی)،[۶۴] علم قضایی،[۶۵] جسم کل محیط، مجموع عالم، علم مفاض به انبیا(ع) و حجج(ع) و فیض منبسط.[۶۶] همچنین ایشان با استناد به برخی روایات،[۶۷] قلب مؤمن را عرش رحمان میداند و معتقد است چون قلب مؤمن منزلگاه و محل سلطنت حق است، توجه و محبت به غیر حق و اولیا او در مشرب عرفان جایز نیست.[۶۸].[۶۹]
استوای خداوند بر عرش
در قرآن کریم استوای خداوند بر عرش ذکر شده و این گاهی به اسم «الله» ﴿اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ﴾[۷۰] و گاهی به اسم «رحمن» ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾[۷۱] نسبت داده شده است. برخی متکلمان مانند مجسمه از حنابله[۷۲] و اهل حدیث[۷۳] آیه را به همان معنای ظاهریاش تفسیر کردهاند. حکمای الهی استوا را در آیه به معنای ظاهری آن نگرفته و آن را به معنای تدبیر در ملک،[۷۴] استیلای معنوی بر عرش، تمکن در الوهیت و ظهور رحمانیت[۷۵] تفسیر کردهاند.
اهل معرفت برای استوا معانی متعددی ذکر کردهاند؛ ازجمله:
- استقرار و تمکن؛
- استیلا؛
- قصد و توجه؛ مانند: ﴿ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ﴾[۷۶] که به معنای قصد حقتعالی به خلق آن است[۷۷]؛
- تمامیت و رسیدن بهغایت[۷۸]؛
- اعتدال.[۷۹]
آنان استوای خداوند بر عرش را به معنای اشتمال قدرت او بر ملک خود،[۸۰] استقرار امر وجود بر تمکن از ایجاد عالم[۸۱] یا تجلی تام الهی به تمام صفات خود بر قلب محمدی(ص)[۸۲] دانستهاند.
امام خمینی تفسیر ظاهری و معنای عرفی از آیات استوای خداوند بر عرش را ممکن نمیداند؛ زیرا مستلزم محال است[۸۳] و معتقد است تفسیر و تأویل این آیات مطابق با برهان و ادله عقلی بوده و تفسیر به رأی محسوب نمیشود.[۸۴] به اعتقاد ایشان ممکن است معنای آیه ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾[۸۵] این باشد که جهتی جز جهت تعلق و اشراق در حقتعالی تصویر نمیشود و در مبدأ اول جهات متکثر وجود ندارد، اما در معلول و صادر اول و پایینتر از آن جهات متعدد وجود دارد[۸۶] و این خداوند رحمن است که بر عرش خود که فیض منبسط اوست، سلطنت و استیلا دارد.[۸۷] ایشان در تفسیری دیگر حقیقت محمدی(ص) را عرش استوای رحمن میداند که نماز او در معراج مظهر استوای نور احدی است[۸۸].[۸۹]
اقسام عرش
قرآن کریم با تعبیرهای مختلفی به عرش اشاره کرده است؛ مانند عرش کریم،﴿فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ﴾[۹۰] عرش عظیم ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾[۹۱] و عرش مجید ﴿ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ﴾[۹۲] عرفا برای عرش انواع متعددی ذکر کردهاند.[۹۳] برخی عرش را به عرش روحانی و عرش جسمانی تقسیم میکنند و عرش روحانی را همان عقل اول که محیط بر همه حقایق روحانی و جسمانی است و عرش جسمانی را محیط بر جمیع اجسام میدانند.[۹۴]
ابنعربی از نخستین عارفانی است که به پنج نوع عرش اشاره کرده است:
- عرش حیات که عرش هویت و مشیت است؛
- عرش مجید که عقل اول یا قلم اعلی نیز نامیده میشود؛
- عرش عظیم که نفس ناطقه کلیه یا لوح محفوظ میباشد؛
- عرش رحمان یا فلکالافلاک؛
- عرش کریم که همان کرسی در لسان شرع میباشد[۹۵].
برخی دیگر قائل به سه عرش میباشند: عرش عقلی که همان عقل اول میباشد؛ عرش نفسی یا فلک اول و عرش جسمانی یا فلک اعلی.[۹۶]
امام خمینی نیز در آثار مختلف خود به اقسامی از عرش اشاره میکند؛ مانند عرش ذات و عرش صفات،[۹۷] عرش الله، عرش رحمان و عرش استوا،[۹۸] عرش وحدانیت و عرش تحقق[۹۹]؛ همچنین ایشان عرش ذات را به عرش ذات احدی و عرش ذات الهی تقسیم میکند. به اعتقاد ایشان عرش ذات احدی مقر سلطنت اراده ذاتی خداوند است؛ اما عرش ذاتی الهی منشأ وجود عینی اشیا در عالم خارج است.[۱۰۰] منظور از عرش ذات احدی قرارگاه سلطنت ذاتی خداوند و اسم جامع احدی است که به وسیله آن مقام واحدیت و کثرت اسمائی ظاهر میشود.[۱۰۱] ایشان عرش صفات را عین ثابت احدی جمعی میداند که اعیان ثابته و صور اسمای الهی به سبب آن ظاهر میشوند.[۱۰۲]
امام خمینی میان عرش الله و عرش رحمان فرقی قائل نشده و در بیان خلقت عالم در شش روز ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾[۱۰۳] این دو عرش را نهایت مراتب ششگانه خلق آسمانها و زمین میداند که پس از خلقت و فیض مقدس رحمانی به اقتضای ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾[۱۰۴] از آغاز تا پایان عالم را شامل میشود. البته ظهور تام این فیض مقدس در جایی است که تعینات زایل شود و حقتعالی به قهاریت و مالکیت تامه تجلی کند که در این هنگام سیر صعودی موجودات به پایان میرسد.[۱۰۵] ایشان استوای بر عرش را به معنای ظهور سلطنت الهی به واسطه فیض منبسط (نفس رحمانی) میداند که با این تفسیر معنای خلقِ حقیقت عقلی از یمین عرش واضح میشود؛ زیرا این حقیقت عقلی، نخستین تعین و مخلوق حقتعالی است که به واسطه فیض منبسط ظهور یافته است[۱۰۶].[۱۰۷]
حاملان عرش
در فرهنگ و معارف اسلامی از حاملان عرشسخن به میان آمده است. قرآن کریم ﴿فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ﴾[۱۰۸]، ﴿وَالْمَلَكُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ﴾[۱۰۹] حاملان عرش را هشت نفر میداند. روایات نیز حاملان عرش را اهل بیت(ع) و علما دانستهاند.[۱۱۰] البته مراد از حمل عرش در قرآن و روایات حمل ظاهری نیست؛ بلکه حمل معنوی و دارابودن علم است.[۱۱۱]
حکما، عرفا و مفسران نیز به تبع آیات و روایات برای عرش حاملانی قائل شدهاند. آنان ملائکه،[۱۱۲] انبیا الهی(ع)[۱۱۳] و امامان معصوم(ع)[۱۱۴] را حاملان عرش معرفی کردهاند. متکلمان در مسئله حاملان عرشاختلاف دارند.[۱۱۵]
امام خمینی نیز به پیروی دیگر اندیشمندان اسلامی برای عرش حاملانی برشمرده است؛ با این تفاوت که برای هر یک از معانی عرش حاملان خاصی قائل میباشد.[۱۱۶] ایشان معتقد است منظور از حاملان عرش این است که تدبیر عرش و قبض و بسط امور عالم ملک بر عهده آنهاست و آنان بر عالم ملک، مالکیت قهریه الهی دارند.[۱۱۷] ایشان افزون بر ملائکه، انبیای الهی(ع) و امامان معصوم(ع)، اسمای الهی را نیز از حاملان عرش الهی میداند.[۱۱۸]
به باور امام خمینی اگر مراد از عرش حضرتِ واحدیت باشد، اُمهات اسما که اول و آخر، ظاهر و باطناند، حاملان این عرش میباشند. اما اگر عرش به معنای فیض مقدس در نظر گرفته شود، رحمن و رحیم و رب و مالک حامل این عرشاند و اگر از عرش ماسویالله اراده شود، حاملان آن اسرافیل(ع)، جبرئیل(ع)، میکائیل(ع) و عزرائیل(ع) میباشند. اسمِ ربّ، باطنِ میکائیل(ع) و موکل ارزاق است و اسم رحمان، باطنِ اسرافیل(ع) و نفخ صور و بسط ارواح به عهده اوست و اسم رحیم، باطنِ جبرئیل(ع) است که موکل بر تعلیم و تکمیل موجودات است و اسم مالک، باطنِ عزرائیل(ع) است که موکل بر قبض ارواح میباشد[۱۱۹].
به اعتقاد امام خمینی اگر عرش بر علم گفته شود، مراد از علم، علم فعلی حقتعالی و مقام ولایت کبری است و حاملان آن نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و چهار نفر از کمّل این امت، رسولالله(ص)، امیرمؤمنان(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هستند[۱۲۰] و این سخن برگرفته از بعضی روایات[۱۲۱] است. ایشان دربارهٔ مشاهده حاملان عرش مینویسد حاملانِ عرش براساس برخی از روایات چهار ملک مقرّب، مجرّد هستند و رؤیت آنها ممکن نمیباشد و تنها کسانی مانند حضرت ابراهیم(ع) و پیامبر اسلام(ص) که دارای نفس مجردند، میتوانند حاملان عرش را ببینند.[۱۲۲].[۱۲۳]
کرسی
قرآن کریم کرسی را محیط بر آسمانها و زمین معرفی کرده است ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ﴾[۱۲۴] روایات کرسی را علمی میدانند که احدی از انبیا(ع) و رسل(ع) و حجتهای الهی(ع) از آن اطلاع ندارند[۱۲۵]؛ همچنین کرسی به باب ظاهر از غیب که مبدأ پیدایش اشیاست، تفسیر شده است.[۱۲۶] اندیشمندان در تفسیر کرسی اختلاف دارند؛ بعضی آن را جسم عظیمی میدانند که آسمانها و زمین را دربر گرفته است[۱۲۷]؛ بعضی آن را فلک هشتم از افلاک نهگانه یا فلک کواکب،[۱۲۸] علم[۱۲۹] یا صدر عالم و انسان کبیر[۱۳۰] میدانند و بعضی آن را ظاهر عالم تجرد و عالم عقول عرضیه و مادون آن تفسیر کردهاند.[۱۳۱] امام خمینی کرسی را علم قدری خداوند میداند؛ چنانکه عرش علم قضایی حقتعالی در اصطلاح شریعت است[۱۳۲] که صورتهای مثالیاند که در حکمت اشراق از آن به مثل معلقه یاد میشود. این صور، قدرِ علمی حقتعالی محسوب میشوند؛ چنانکه اعیان موجودات و صور طبیعی، قدر عینیحق شمرده میشوند[۱۳۳].[۱۳۴]
منابع
پانویس
- ↑ زاهد غروی، محمد هادی، مقاله «عرش»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۲ – ۲۶۸.
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۱/۲۴۹؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۶/۳۱۳.
- ↑ راغب، مفردات، ۵۵۸.
- ↑ آملی، ممدّ الهمم، ۳/۵۰۱؛ سبزواری، اسرار الحکم، ۳۵۰ و ۶۴۸.
- ↑ آملی، ممدّ الهمم، ۱/۴۲۵؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۴/۱۸۲.
- ↑ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۵۴.
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴/۲۷۰.
- ↑ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۶۹.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۷۳–۲۷۴.
- ↑ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۱۷۱.
- ↑ بهایی، تشریح الافلاک، ۶؛ سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ۳/۱۴۳۷.
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، ۴/۹۹.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۶/۱۹۳.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۰۴–۳۰۵.
- ↑ جرجانی، کتاب التعریفات، ۱۱۹.
- ↑ ملاصدار، مجموعه رسائل، ۴۴۶.
- ↑ زاهد غروی، محمد هادی، مقاله «عرش»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۲ – ۲۶۸.
- ↑ کتاب مقدس، مکاشفه یوحنا، ب ۴ و ۵.
- ↑ «به راستی پروردگارتان همان خداوند است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت، شب را بر روز میپوشاند -که آن را شتابان میجوید- و خورشید و ماه و ستارگان را رام فرمان خویش آفرید؛ آگاه باشید که آفرینش و فرمان او راست؛ بزرگوار است خداوند پروردگار جهانیان» سوره اعراف، آیه ۵۴.
- ↑ «(او) برفرازنده رتبگان ، دارای اورنگ (فرمانفرمایی جهان) است؛ روح (القدس) را از امر خویش نزد هر کس از بندگانش که بخواهد (برای رساندن وحی) میفرستد تا روز همدیداری را بیم دهد» سوره غافر، آیه ۱۵.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۸/۱۴۸.
- ↑ «اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی میبودند، هر دو تباه میشدند پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.
- ↑ «خداوند است که خدایی جز او نیست، پروردگار اورنگ سترگ (فرمانفرمایی جهان)» سوره نمل، آیه ۲۶.
- ↑ «پس اگر رو بگردانند بگو: خداوندی که خدایی جز او نیست مرا بس؛ بر او توکّل دارم و او پروردگار اورنگ سترگ (فرمانفرمایی جهان) است» سوره توبه، آیه ۱۲۹.
- ↑ کلینی، کافی، ۱/۱۲۹–۱۳۳؛ صدوق، التوحید، ۳۱۵–۳۲۶؛ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۶۸–۸۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ۵۵/۱.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۱۲۱؛ طباطبایی، المیزان، ۸/۱۵۴.
- ↑ اخوانالصفاء، رسائل، ۳/۳۴۳.
- ↑ غزالی، مجموعة رسائل، ۳۱۲.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۳/۴۱۸.
- ↑ اخوانالصفاء، رسائل، ۴/۲۲۴.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۳۴۹.
- ↑ اخوانالصفاء، رسائل، ۳/۳۰۷.
- ↑ سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ۲/۱۲۵۱.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۱۶.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۱۴۷–۱۴۹؛ ابنعربی، عقلة المستوفز، ۵۲–۶۵.
- ↑ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز، ۱۸۰ و ۱۸۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۴۷ و ۳/۵۰–۵۱.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۸۸؛ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۷۷؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۰۲؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۵۸؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۰–۳۱.
- ↑ زاهد غروی، محمد هادی، مقاله «عرش»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۲ – ۲۶۸.
- ↑ آمدی، آبکار الافکار، ۱/۴۶۱.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۳۱۰.
- ↑ زمخشری، الکشاف، ۳/۵۲.
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴/۲۵۸–۲۷۶.
- ↑ بیضاوی، تفسیر، ۳/۱۶.
- ↑ نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن، ۳/۲۴۷–۲۶۴.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۳۱۱.
- ↑ زمخشری، الکشاف، ۳/۵۲.
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱/۱۳۷.
- ↑ مصاحب، دایرةالمعارف فارسی، ۲/۱۷۲۷.
- ↑ صدوق، التوحید، ۳۲۷.
- ↑ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۱/۲۸۲؛ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۷۳.
- ↑ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۶۹ و ۷۳.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۳۱۱.
- ↑ سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ۳/۱۴۳۷.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۸/۱۵۴.
- ↑ میرداماد، مصنفات، ۱/۵۶۶.
- ↑ سبزواری، اسرار الحکم، ۶۴۸.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۸/۱۴۸، ۱۵۰ و ۱۵۶.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۷۴.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۲۹.
- ↑ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز، ۱۸۴–۱۸۶؛ حسنزاده، ممدّ الهمم، ۱۰۷.
- ↑ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۱۷۱.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۷۳.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۷۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۴۷.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۰–۳۱.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۵۸/۳۹.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۸۰.
- ↑ زاهد غروی، محمد هادی، مقاله «عرش»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۲ – ۲۶۸.
- ↑ «خداوند همان است که آسمانها را بیستونهایی که آنها را ببینید برافراخت سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت و خورشید و ماه را رام کرد؛ هر یک تا زمانی معیّن روان است؛ امر (آفرینش) را کارسازی میکند، آیات را آشکار میدارد باشد که شما به لقای پروردگارتان، یقین کنید» سوره رعد، آیه ۲.
- ↑ «(خداوند) بخشنده بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا دارد» سوره طه، آیه ۵.
- ↑ امین، کشف الارتیاب، ۳۸۶–۳۸۷.
- ↑ ابنقیم، شرح القصیدة النونیه، ۲/۲۷۲؛ سبحانی، بحوث، ۲/۳۴.
- ↑ غزالی، مجموعة رسائل، ۳۱۲.
- ↑ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۵/۳۱۱.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۹.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۹۸.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۸۳؛ فناری، ۴۵۷.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۸۳.
- ↑ قشیری، ۲/۲۱۶.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۸۳.
- ↑ ابنعربی، تفسیر، ۱/۲۳۷.
- ↑ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۱.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۰۰.
- ↑ «(خداوند) بخشنده بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا دارد» سوره طه، آیه ۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۶۷–۶۸.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۱.
- ↑ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۶۰–۶۱.
- ↑ زاهد غروی، محمد هادی، مقاله «عرش»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۲ – ۲۶۸.
- ↑ «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین، هیچ خدایی جز او نیست که پروردگار اورنگ ارجمند (فرمانفرمایی جهان) است» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۶.
- ↑ «پس اگر رو بگردانند بگو: خداوندی که خدایی جز او نیست مرا بس؛ بر او توکّل دارم و او پروردگار اورنگ سترگ (فرمانفرمایی جهان) است» سوره توبه، آیه ۱۲۹.
- ↑ «دارنده ارجمند اورنگ (فرمانفرمایی جهان)» سوره بروج، آیه ۱۵.
- ↑ ابنترکه، شرح فصوص الحکم، ۱/۲۸۷؛ حسنزاده، ممدّ الهمم، ۶۵۲.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۸۱.
- ↑ عقلة المستوفز، ۵۲–۵۹.
- ↑ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۴۰۱.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۰۲–۳۰۳.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۵۸.
- ↑ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۵۶.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۸–۱۹۹.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۰۲–۳۰۳.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۰۲–۳۰۳.
- ↑ «به راستی پروردگارتان همان خداوند است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت، شب را بر روز میپوشاند -که آن را شتابان میجوید- و خورشید و ماه و ستارگان را رام فرمان خویش آفرید؛ آگاه باشید که آفرینش و فرمان او راست؛ بزرگوار است خداوند پروردگار جهانیان» سوره اعراف، آیه ۵۴.
- ↑ «هر که در آسمانها و زمین است از او درخواست دارد، او هماره در کاری است» سوره الرحمن، آیه ۲۹.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۵۸.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۱.
- ↑ زاهد غروی، محمد هادی، مقاله «عرش»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۲ – ۲۶۸.
- ↑ «پس کسانی که بیش از این بخواهند تجاوزکارند» سوره مؤمنون، آیه ۷.
- ↑ «و فرشتگان بر کنارههای آن (آسمان) اند و در آن روز اورنگ (فرمانفرمایی) پروردگارت را هشت تن (از ایشان) بر فراز سر میبرند» سوره حاقه، آیه ۱۷.
- ↑ کلینی، کافی، ۱/۱۳۱؛ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۸۰.
- ↑ صدوق، الاعتقادات، ۴۶؛ طباطبایی، الرسائل، ۱۲۱.
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۲۷/۴۸۷.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۱۴۹؛ آملی، ممدّ الهمم، ۳/۵۰۴.
- ↑ صدوق، الاعتقادات، ۴۶؛ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۸۰.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۳۶۳.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۷۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۰–۵۱.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۷۳.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۷۳–۲۷۴.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۷۳–۲۷۴.
- ↑ قمی، تفسیر، ۲/۳۸۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۱.
- ↑ زاهد غروی، محمد هادی، مقاله «عرش»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۲ – ۲۶۸.
- ↑ «خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده پایدار نیست که او را چرت و خواب فرا نمیگیرد، همه آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست، کیست که جز به اذن وی نزد او شفاعت آورد؛ به آشکار و پنهان آنان داناست و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند؛ اریکه او گستره آسمانها و زمین است و نگاهداشت آنها بر وی دشوار نیست و او فرازمند سترگ است» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
- ↑ صدوق، معانی الاخبار، ۲۹.
- ↑ صدوق، التوحید، ۳۲۲.
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۷/۱۳.
- ↑ اخوانالصفاء، رسائل، ۲/۲۶؛ بهایی، تشریح الافلاک، ۶؛ سبزواری، اسرار الحکم، ۴۹۰.
- ↑ گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۱/۲۲۲.
- ↑ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۱۸.
- ↑ طباطبایی، الرسائل، ۱۲۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۴۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.
- ↑ زاهد غروی، محمد هادی، مقاله «عرش»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۲ – ۲۶۸.