عدل در فقه اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب‌ها: برگردانده‌شده پیوندهای ابهام‌زدایی
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: واگردانی دستی
خط ۱۳: خط ۱۳:
== مقایسه اصطلاح [[فقهی]] با اصطلاح [[اخلاقی]] ==
== مقایسه اصطلاح [[فقهی]] با اصطلاح [[اخلاقی]] ==
[[عدالت]] در [[فقه]] و [[اخلاق]] عبارت از نهادی [[نفسانی]] است که منشأ آثار عملی می‌شود؛ بنابراین، اصطلاح [[فقه]] و [[اخلاق]] در این معنی مشترک است. تنها تفاوتی که بین این دو اصطلاح وجود دارد، در دایره اعمالی است که از [[عدالت]] ناشی می‌شود. ملکه‌ای که در [[فقه]] [[عدالت]] نامیده می‌شود، علاوه بر رفتارهای [[اجتماعی]] مثل [[احترام به حقوق]] دیگران، [[افعال]] شخصی [[انسان]] را نیز شامل می‌شود. در اصطلاح [[فقه]]، [[عادل]] کسی است که دارای ملکه‌ای [[نفسانی]] است که او را از ارتکاب هر معصیتی باز میدارد حتی اگر به [[حقوق]] دیگران مربوط نباشد؛ بنابراین اگر کسی شراب بنوشد یا [[نماز]] را ترک کند، [[عادل]] نیست همان‌طور که اگر به [[حقوق]] دیگران [[تجاوز]] کند عدالتش ساقط می‌شود، ولی در [[علم اخلاق]] ملکه‌ای [[عدالت]] نام دارد که [[انسان]] را فقط از [[تجاوز به حقوق دیگران]] باز میدارد؛ بنابراین از نظر [[اخلاقی]] [[نوشیدن]] شراب، [[ترک نماز]] و امثال آن به [[عدالت]] زیان نمی‌رساند<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج14، ص53، 54.</ref>
[[عدالت]] در [[فقه]] و [[اخلاق]] عبارت از نهادی [[نفسانی]] است که منشأ آثار عملی می‌شود؛ بنابراین، اصطلاح [[فقه]] و [[اخلاق]] در این معنی مشترک است. تنها تفاوتی که بین این دو اصطلاح وجود دارد، در دایره اعمالی است که از [[عدالت]] ناشی می‌شود. ملکه‌ای که در [[فقه]] [[عدالت]] نامیده می‌شود، علاوه بر رفتارهای [[اجتماعی]] مثل [[احترام به حقوق]] دیگران، [[افعال]] شخصی [[انسان]] را نیز شامل می‌شود. در اصطلاح [[فقه]]، [[عادل]] کسی است که دارای ملکه‌ای [[نفسانی]] است که او را از ارتکاب هر معصیتی باز میدارد حتی اگر به [[حقوق]] دیگران مربوط نباشد؛ بنابراین اگر کسی شراب بنوشد یا [[نماز]] را ترک کند، [[عادل]] نیست همان‌طور که اگر به [[حقوق]] دیگران [[تجاوز]] کند عدالتش ساقط می‌شود، ولی در [[علم اخلاق]] ملکه‌ای [[عدالت]] نام دارد که [[انسان]] را فقط از [[تجاوز به حقوق دیگران]] باز میدارد؛ بنابراین از نظر [[اخلاقی]] [[نوشیدن]] شراب، [[ترک نماز]] و امثال آن به [[عدالت]] زیان نمی‌رساند<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج14، ص53، 54.</ref>
==برقراری نظام عدل==
[[عدالت]] از مفاهیمی است که در همه عرصه‌های [[تکوین]]، [[تشریع]]، [[تدبیر]] و [[منش]] فردی جاری است. [[فقها]] [[عدالت فردی]] را [[ملکه]] نفسانی‌ای می‌دانند که فرد را بر ملامت بر [[تقوا]] بر می‌انگیزاند. در این میان عدالت [[تشریعی]] عرصه مورد توجه فقهاست. نکته قابل توجه اینکه عدالت در اصل، در سلسله [[علل احکام]] قرار می‌گیرد و نه در سلسله معلولات<ref>روح الله شریعتی، قواعد فقه سیاسی، ص۲۴۱.</ref>؛ بنابراین می‌توان آن را زیربنای بسیاری از [[احکام فقهی]] از جمله [[فقه]] الا من دانست.
در [[تفکر شیعی]]، [[امنیت]] در پرتو [[عدالت]] جستجو می‌شود و این را می‌توان در [[سیره ائمه اطهار]]{{عم}} به‌روشنی [[مشاهده]] کرد. اساساً [[شیعه]] حول محور. عدالت نضج یافته و در آن [[نظام‌ها]] بر اساس عدالت تقسیم‌بندی می‌شود. در [[روایات]] منقول از [[امام علی]]{{ع}} بر موضوع عدالت تأکید بسیاری شده است. از دیدگاه آن حضرت احقاق [[حقوق مظلومان]]، [[تأمین امنیت]]، [[مبارزه]] با [[متجاوزان]] و [[مدیریت]] [[امور مالی]]، از [[دلایل]] ضروری [[تشکیل حکومت]] شمرده شده است<ref>سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ۴۰.</ref> که برخی به تمهیدات تشکیل حکومت مربوط می‌شود و برخی از این امور به پس از تشکیل حکومت ارتباط می‌یابد<ref>حسین آقابابایی، قلمرو امنیت در حقوق کیفری، ص۱۷۵.</ref>.
آن حضرت [[عدل]] را «[[رستگاری]] و [[کرامت]]»، «[[برترین]] [[فضایل]]»، «بهترین [[خصلت]]»، «بالاترین [[موهبت الهی]]»، «[[فضیلت]] [[سلطان]]»، «سپر و [[نگهدارنده]] [[دولت‌ها]]»، «مایه [[اصلاح]] [[رعیت]]» و باعث «افزایش [[برکات]]»، «مایه [[حیات آدمی]] و [[حیات]] [[احکام]]» و «مأنوس خلایق» ذکر می‌کند و [[حکومت]] را مشروط به [[عدالت گستری]] و [[نظام]] آمریت را مبتنی بر عدل می‌دانند<ref>ر.ک: محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، باب العدل، ص۷۸-۹۰.</ref>. همین نگاه حضرت به عدالت و حکومت است که در [[سیره]] ایشان هیچ‌گاه [[عقب‌نشینی]] از عدالت به منظور [[حفظ امنیت]] [[نظام سیاسی]] مشاهده نمی‌شود؛ بلکه [[عدالت‌ورزی]] را مایه امنیت‌سازی و قوام [[دولت]] می‌داند<ref>تمیمی آمدی، شرح غرر الحکم، ج۵، صص ۱۷۵، ۱۹۳، ۲۹۰، ۳۴۳ و ۳۹۶؛ حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۵۹.</ref>.
نکته درخور [[تأمل]] اینکه در [[اندیشه شیعه]]، عدالت در لایه‌های مختلف [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] [[ضرورت]] می‌یابد، از [[امام]] جماعتی که تنها مسئولیتش [[پیشوایی]] عده‌ای [[نمازگزار]] است تا [[امام امت]] که [[هدایت]] امتی را برعهده دارد؛ همان طور که [[سید محمد صدر]] می‌نویسد: {{عربی|و قد اشترطت العدالة أو العدل فقيها في عدة أمور: في مرجع التقليد الذي فتحدث الأن عنه وفي الشاهد أيا كانت شهادته و في الحاكم في مجتمع، و في القاضي في الخصومات سواء كان منصوبا أو قاضي تحكيم و في إمام الجماعة}}<ref>سید محمد صدر، ما وراء الفقه، ج۱، ص۳۹.</ref>: «[[عدالت]] یا [[عدل]] [[فقهی]] در تعدادی از امور شرط دانسته شده است: [[مرجع تقلید]] که درباره آن الان بحث می‌کنیم، [[شاهد]] که شهادتش هر چه که می‌خواهد باشد، [[حاکم]] در [[جامعه]]، [[قاضی]] در مورد خصومت‌ها (خواه [[قاضی منصوب]] باشد یا [[قاضی تحکیم]])، [[امام جماعت]]».
امعان نظر در [[اندیشه شیعه]] و [[سیره اهل بیت]]{{عم}} بیانگر آن است که اگر عدل برقرار باشد، در پی آن [[امنیت]]، [[آبادانی]]، [[برابری]] و [[آزادی]] خواهد آمد. به‌ویژه [[سیره]] عدالتخواهانه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} که [[تجربه]] [[حکومت]] داشتند، در عینیت جامعه به طور ملموس و آشکارا دیده می‌شود. سیره اهل بیت{{عم}} و نیز [[پیامبران]] عظام بیانگر تلاش پرخطر و آکنده از تألمات و سختی‌های ایشان برای دستیابی به [[نظام]] عدل بود و در این راه، دشواری‌های بسیاری را به [[جان]] خریدند.
«پیامبران با مطرح کردن دو مقوله "[[قسط]]" و "عدل" قدم به حوزه [[زندگی اجتماعی]] [[انسان]] و [[اصلاح]] آن گذاشتند و برای تحقق رکن دوم [[هدایت]] انسان، یعنی «[[اجتناب از طاغوت]]»، در صدد از میان بردن موانع بیرونی هدایت برآمدند... [[نظام اجتماعی]] [[طاغوت]]، دو ویژگی اساسی دارد: یکی [[تبعیض]] و [[نابرابری]] و دیگری [[ظلم]] و [[بی‌عدالتی]]. پیامبران با طرح دو [[شعار]] "قسط" و "عدل" دقیقاً این دو ویژگی ساختی نظام طاغوت را [[هدف]] قرار داده‌اند... [[قرآن کریم]] افزون بر اینکه [[قسط و عدل]] را به عنوان دو [[تکلیف دینی]] بر عهده افراد قرار داده است، آن دو را جزو [[اهداف]] [[بعثت پیامبر]]{{صل}} نیز برشمرده است؛ در آیاتی مانند {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ}}<ref>«ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید» سوره نساء، آیه ۱۳۵.</ref>، {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ... لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>، {{متن قرآن|وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ}}<ref>«و فرمان یافته‌ام که میان شما دادگری کنم» سوره شوری، آیه ۱۵.</ref> از [[قسط و عدل]] به عنوان [[هدف]] [[دین]] نام برده شده است»<ref>جمعی از مؤلفان، مجله فقه اهل بیت{{عم}}، ج۷، ص۱۴۵-۱۴۶.</ref>.
[[جامعه اسلامی]] باید به همه وسایل و عوامل [[اجرا]] در راستای تنفیذ [[عدالت]] و [[حراست]] آن از [[بی‌حرمتی]] و [[تعدی]] مجهز باشد. [[آیه]] ۲۵ [[سوره حدید]] به این موضوع اشاره دارد که [[جامعه سیاسی]] در مرحله تأسیس، ناگزیر از [[تجهیز]] وسایل و عوامل اجراست<ref>محمد مهدی شمس الدین، جامعه سیاسی اسلامی، ص۱۲۰.</ref>: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>.
[[حضرت امیر]]{{ع}} خطاب به [[زیاد بن ابیه]]، [[استاندار فارس]]، می‌فرماید: {{متن حدیث|اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَيْفَ فَإِنَّ الْعَسْفَ يَعُودُ بِالْجَلَاءِ وَ الْحَيْفَ يَدْعُو إِلَى السَّيْفِ}}<ref>سید رضی، نهج البلاغه، حکمت ۴۷۶.</ref>: «بر اساس عدالت عمل کن و از [[ستمگری]] و [[بیدادگری]] بپرهیز که [[ستم]] [[رعیت]] را به آوارگی کشاند و بیدادگری به [[شمشیر]] ([[مبارزه]]) می‌انجامد». حضرت در این عبارت، [[ظلم حاکم]] را مهم‌ترین عامل [[قیام]] [[مردم]] و شمشیر کشیدن آنان علیه او، یعنی ایجاد [[ناامنی]] می‌داند. در همین راستاست که [[پیامبر]]{{صل}} ساعتی [[حاکمیت امام]] [[عادل]] را [[برتر]] از هفتاد سال [[عبادت]] می‌داند<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۳۰۸، حدیث ۵.</ref>.
با [[امنیت]]، [[شهروندان]] نوعی [[آرامش]] را [[تجربه]] می‌کنند که از خصلت‌های [[جامعه]] عادلانه است؛ بنابراین [[امنیت اجتماعی]] و [[سیاسی]] در این میان نقشی مهم دارد؛ از این روست که گفته می‌شود ناامنی مستعدترین زمینه برای رویش ناعدالتی است<ref>سیدکاظم سید باقری، راهکارهای عدالت اجتماعی در نظام اسلامی، ص۶۵.</ref>. [[سیره اهل بیت]]{{عم}} بیانگر تلاش پرخطر ایشان برای دستیابی به [[نظام]] [[عدل]] بود و در این راه، دشواری‌های بسیاری را به [[جان]] خریدند. [[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ يَحْتَاجُ النَّاسُ طُرّاً إِلَيْهَا الْأَمْنُ وَ الْعَدْلُ وَ الْخِصْبُ}}<ref>ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۲۰.</ref>: «سه چیز است که تمام [[مردم]] به آن نیاز دارند: [[امنیت]]، [[عدالت]]، [[فراوانی نعمت]]».
بی‌شک [[ظلم]] یکی از مصادیق بارز [[ناامنی]] در قبال [[شهروندان]] است و به همین علت است که [[حضرت امیر]]{{ع}} دلیل [[پذیرش حکومت]] پس از [[عثمان]] را [[جلوگیری از ظلم]] [[ظالم]] بر [[مظلوم]] می‌داند: {{متن حدیث|لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا}}<ref>سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ۳.</ref>: «اگر [[جمعیت]] بسیاری گرداگردم را نگرفته بودند و با وجود آنها [[حجت]] بر من تمام نشده بود و اگر نبود [[عهد]] و مسئولیتی که [[خداوند]] از [[علما]] و [[دانشمندان]] [هر [[جامعه]]] گرفته که در برابر شکمخواری [[ستمگران]] و [[گرسنگی]] [[ستمدیدگان]] [[سکوت]] نکنند، هر آینه من مهار شتر [[خلافت]] را بر گردنش می‌افکندم».
در [[اندیشه]] [[اهل بیت]]{{عم}} نوعی تلازم بین عدالت و امنیت در جامعه وجود دارد؛ یعنی زمینه [[اجرای عدالت]] وجود امنیت است و بستر تحقق امنیت همانا عدالت است؛ به‌ویژه این تلازم را می‌توان در عرصه [[امنیت سیاسی]] بیشتر و واضح‌تر [[مشاهده]] کرد. اساساً می‌توان گفت [[غایت]] اجرای عدالت دستیابی به امنیت برای [[بندگان]] خداست تا زمینه [[عبادت]]، کار و فعالیت آنها فراهم شود. به تعبیر [[استاد مطهری]]، خداوند مردم را - اگر از نظر [[روابط اجتماعی]] و [[حقوق اجتماعی]] [[عادل]] باشند - به سبب [[کفر]] و [[شرک]] هلاک نمی‌کند<ref>مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص۹۳-۹۴.</ref>.
در [[فقه شیعه]] به تبع [[کلام شیعه]]، عدالت نقشی پررنگ و گسترده ایفا می‌کند. البته عدالت در [[فقه]] به مبحثی خاص اختصاص ندارد؛ بلکه در تمامی موضوعات و [[ابواب فقه]] با شدت و [[ضعف]]، ظهور و بروز دارد. [[فقیهان]] در عرصه [[فقه سیاسی]] به عدالت از سویی به عنوان صفت فرد و از سوی دیگر به عنوان ملاک [[حکم فقهی]] نگریسته‌اند. البته معدود فقهایی در فتاوای خود [[عدالت]] را ملاک [[حکم]] نیز قرار داده‌اند<ref>روح الله شریعتی، قواعد فقه سیاسی، ص۲۴۰.</ref>. از جمله میرعبدالفتاح [[مراغی]] در بیان موارد لازم العداله، از [[شاهد]]، [[قاضی]] کاتب تا [[مأمور]] [[جمع‌آوری مالیات]]، [[امین]] [[حاکم]] بر دریافت [[حقوق مالی]] و [[منصوب]] حاکم در [[نظارت]] بر [[وقف]] تا [[امام جماعت]] را ذکر می‌کند<ref>میرعبدالفتاح مراغی، العناوین الفقهیه، ج۲، ص۷۲۶.</ref>؛ به عبارت دیگر عدالت بعضاً به عنوان یک [[قاعده فقهی]] یا دست کم شرط اساسی غالب [[مناصب]] مورد بحث در [[فقه]]، از [[امامت جماعت]] تا [[امامت امت]] مطرح می‌شود و سهم مهمی در [[احکام]] به‌ویژه در اجرای آنها دارد؛ به طوری که می‌توان گفت [[سیاست]] و [[حکومت]] بدون وجود عنصر عدالت نه [[مشروعیت]] دارد و نه توان استمرار و بقا. در [[روایات]] ملاک و معیار سیاست، [[عدل]] دانسته شده است<ref>تمیمی آمدی، غرر الحکم، ص۳۱۵.</ref>.
امعان نظر در ثمرات حاصل از [[اجرای عدالت]] در [[جامعه]] که در فقه ملحوظ است، نشان می‌دهد [[امنیت فردی]]، [[اجتماعی]]، [[سیاسی]] و [[اقتصادی]] از ثمرات اساسی اجرای عدالت قلمداد می‌شود؛ یعنی [[تأمین امنیت]] [[شهروندان]] که در پرتو عدالت محقق می‌شود، گاه با [[شورش]] علیه [[ظالم]] نیز باید پی گرفته شود. حتی [[فقها]] [[هدف]] از [[جهاد]] در [[اسلام]] را [[گسترش عدالت]] و برچیدن بساط [[ظلم]] و [[بیداد]] می‌دانند؛ چنان که [[امام خمینی]] می‌نویسد: «ما خود چارچوب جدیدی ساخته‌ایم که عدل را ملاک [[دفاع]] و ظلم را ملاک [[حمله]] گرفته‌ایم»<ref>سید روح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۶۰.</ref>. [[ملا احمد نراقی]]، از فقهای اوایل عصر قاجار، با نقل روایتی از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} چنین اظهار می‌دارد: «از [[حضرت علی]]{{ع}} منقول است که از [[ملوک]] و [[فرماندهان]]، هر کس که به [[عدل و داد]] عمل کند، [[دولت]] او را حصار [[امن]] خود نگاه دارد و هر که [[جور]] و [[ستم]] نماید به روزی، او را هلاک گرداند»<ref>احمد نراقی، معراج السعاده، ص۴۹۰.</ref>.
اساساً [[حفظ نظام]] و [[عدالت]] اقتضا می‌کند زمام امور [[انفال]] و [[اموال]] [[عامه]] در [[عصر غیبت]] به دست [[فقیه]] [[حاکم]] جامع الشرایط [[عادل]] باشد<ref>حسینعلی منتظری، نظام الحکم فی الاسلام، ص۵۰۶.</ref>.<ref>[[محمد اسماعیل نباتیان|نباتیان، محمد اسماعیل]]، [[فقه و امنیت (کتاب)|فقه و امنیت]] ص ۱۹۲.</ref>


== جستارهای وابسته ==  
== جستارهای وابسته ==  
خط ۹۵: خط ۷۵:
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1100254.jpg|22px]] [[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|'''اخلاق الاهی ج14''']]
# [[پرونده:1100254.jpg|22px]] [[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|'''اخلاق الاهی ج14''']]
# [[پرونده:IM010643.jpg|22px]] [[محمد اسماعیل نباتیان|نباتیان، محمد اسماعیل]]، [[فقه و امنیت (کتاب)|'''فقه و امنیت''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ ‏۲ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۸

مقدمه

واژه عدالت یکی از واژه‌های پرکاربرد در علم فقه است. در ابواب زیادی از جمله شرایط مفتی، شرایط امام جماعت، شرایط بینه و شاهد، عدالت به کار رفته است. فقها عدالت را به سه صورت تعریف کرده‌اند. بسیاری از فقها عدالت را به عنوان یک ملکه تعریف کرده‌اند بدون اینکه افعال خارجی را در تعریف آن دخالت دهند[۱]؛ البته شکی نیست که این ملکه در رفتار و کردار آدمی اثر میگذارد به طوری که گناه کبیره انجام نمی‌دهد و بر گناه صغیره اصرار نمی‌ورزد. برخی دیگر عدالت را ملکه فعل و ترک میدانند[۲]. در این تعریف هر چند عدالت یک ملکه نفسانی است، ولی با افعال خارجی انسان ارتباط مستقیم دارد و ظاهر کلام برخی از فقهای پیشین این است که عدالت همان کارهای نیکی است که انسان انجام میدهد[۳].عدالت طبق تعریف اول و دوم، صفت صفت نفسانی است. طبق این مبنا، عادل کسی است که در نفس خود نهادی داشته باشد که او را از اجتناب معاصی و شکستن حدود باز دارد؛ بنابراین، مرزداری عملی بدون استناد به چنین نهادی، عدالت نامیده نمی‌شود؛ ولی طبق تعریف سوم، صفت فعل انسان است. عادل به این معنی کسی است که خود مرزنگه‌دار و کارهایش مطابق موازین شرعی باشد، خواه به نهادی نفسانی مستند باشد یا نباشد.

این نکته نیز گفتنی است که بسیاری از فقها که عدالت را ملکه نفسانی میدانند، برای کشف آن به رفتار ظاهری اکتفا کرده، نوشته‌اند: برای کشف عدالت حسن ظاهر کافی است، اگر چه انسان علم و حتی گمان هم پیدا نکند؛ از جمله امام خمینی[۴] مرحوم خوانساری و مرحوم گلپایگانی[۵] در حاشیه عروه این قول را برگزیده‌اند. روایاتی که از پیشوایان معصوم به دست ما رسیده نیز همین نظر را تأیید میکنند که حسن ظاهر و رفتار نیک کاشف از ملکه عدالت است. امام صادق (ع) می‌فرماید: «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ كَانَ مِمَّنْ حُرِّمَتْ غِيبَتُهُ وَ كَمَلَتْ مُرُوءَتُهُ وَ ظَهَرَ عَدْلُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ»[۶]؛ کسی که در معامله به مردم ستم نکند به آنها دروغ نگوید و خلف وعده نکند، از کسانی است که غیبتش حرام، جوان‌مردیش کامل، عدالتش آشکار و برادری با او واجب است. این مضمون با همین عبارت از امام رضا (ع) و از امام صادق (ع) با عبارت دیگری نیز روایت شده است[۷][۸]

مقایسه اصطلاح فقهی با اصطلاح اخلاقی

عدالت در فقه و اخلاق عبارت از نهادی نفسانی است که منشأ آثار عملی می‌شود؛ بنابراین، اصطلاح فقه و اخلاق در این معنی مشترک است. تنها تفاوتی که بین این دو اصطلاح وجود دارد، در دایره اعمالی است که از عدالت ناشی می‌شود. ملکه‌ای که در فقه عدالت نامیده می‌شود، علاوه بر رفتارهای اجتماعی مثل احترام به حقوق دیگران، افعال شخصی انسان را نیز شامل می‌شود. در اصطلاح فقه، عادل کسی است که دارای ملکه‌ای نفسانی است که او را از ارتکاب هر معصیتی باز میدارد حتی اگر به حقوق دیگران مربوط نباشد؛ بنابراین اگر کسی شراب بنوشد یا نماز را ترک کند، عادل نیست همان‌طور که اگر به حقوق دیگران تجاوز کند عدالتش ساقط می‌شود، ولی در علم اخلاق ملکه‌ای عدالت نام دارد که انسان را فقط از تجاوز به حقوق دیگران باز میدارد؛ بنابراین از نظر اخلاقی نوشیدن شراب، ترک نماز و امثال آن به عدالت زیان نمی‌رساند[۹]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. علامه حلی، ارشاد الاذهان، ج۲، ص۱۵۶؛ فخر المحققین، ایضاح الفوائد، ج۴، ص۳۱۶؛ شهید اول، دروس، ج۲، ص۱۲۵؛ محقق سبزواری، ذخیرة المعاد، ج۱ و ۲، ص۳۰۳.
  2. محقق نراقی این قول را از ظاهر کلام فقهای متقدم استفاده کرده است. (ر. ک: مستند الشیعة، ج۱۸، ص۷۰).
  3. میرزای قمی، غنائم الایام، ج۲، ص۲۲؛ ر. ک: نراقی، مستند الشیعة، ج۱۸، ص۷۰.
  4. حاشیة عروة الوثقی، ج۱، ص۲۶ و ج۳، ص۱۸۹.
  5. حاشیة عروة الوثقی، ج۳، ص۱۸۹.
  6. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۳۹.
  7. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۲، ص۲۵۱.
  8. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص53، 54.
  9. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص53، 54.