مصقله بن هبیره شیبانی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:


==مقدمه==
==مقدمه==
[[مصقله بن هبیره شیبانی]] از [[اصحاب]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود<ref>رجال طوسی، ص۵۹، ش۲۶.</ref> او از جانب [[حضرت]] بر اردشیر خُرّه<ref>اردشیر خّره، اردشیر یکی از پادشاهان فارس، و «خُرّه» به معنای «فرّ» است و تقریباً فیروزآباد فارس است. معجم البلدان از بشارّی نقل کرده است که: این شهر همان شهری است که نمرود آن را بنا کرد.</ref> که یکی از شهرهای [[فارس]] [[ایران]] است، [[حکومت]] می‌کرد. و به [[نقل]] [[بلاذری]] او از جانب [[عبدالله بن عباس]] بر آن [[شهر]] [[حکومت]] داشت؛ زیرا منطقه [[فارس]]، کرمان و [[اهواز]] تحت [[نظارت]] استانداری [[بصره]] که [[ابن عباس]] از جانب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بر آن [[حکومت]] می‌کرد، اداره می‌شد. اما او به خاطر [[مسائل مالی]] فرار کرد و به [[معاویه]] پیوست و سرانجام به خاطر [[حب دنیا]] بد [[عاقبت]] شد و از خاسرین گردید.<ref>ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۱۲۶؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۸؛ رجال طوسی، ص۵۹، ش۳۶؛ تنقیح المقال، ج۳، ص۲۱۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۱۳.</ref>
مصقله بن هبیره شیبانی از [[اصحاب]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود<ref>رجال طوسی، ص۵۹، ش۲۶.</ref> او از جانب [[حضرت]] بر اردشیر خُرّه<ref>اردشیر خّره، اردشیر یکی از پادشاهان فارس، و «خُرّه» به معنای «فرّ» است و تقریباً فیروزآباد فارس است. معجم البلدان از بشارّی نقل کرده است که: این شهر همان شهری است که نمرود آن را بنا کرد.</ref> که یکی از شهرهای [[فارس]] [[ایران]] است، [[حکومت]] می‌کرد. و به [[نقل]] [[بلاذری]] او از جانب [[عبدالله بن عباس]] بر آن [[شهر]] [[حکومت]] داشت؛ زیرا منطقه [[فارس]]، کرمان و [[اهواز]] تحت [[نظارت]] استانداری [[بصره]] که [[ابن عباس]] از جانب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بر آن [[حکومت]] می‌کرد، اداره می‌شد. اما او به خاطر [[مسائل مالی]] فرار کرد و به [[معاویه]] پیوست و سرانجام به خاطر [[حب دنیا]] بد [[عاقبت]] شد و از خاسرین گردید.<ref>ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۱۲۶؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۸؛ رجال طوسی، ص۵۹، ش۳۶؛ تنقیح المقال، ج۳، ص۲۱۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۱۳.</ref>


==[[نامه]] اعتراض‌آمیز [[امام]]{{ع}} به [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]]==
==[[نامه]] اعتراض‌آمیز [[امام]]{{ع}} به مصقله==
[[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] در آن زمان که بر اردشیر خُرّه [[حکومت]] می‌کرد، به [[گمان]] آن‌که [[بیت‌المال]]، [[ملک]] شخصی اوست و بر آن [[اختیار]] تام دارد، [[اموال]] [[بیت‌المال]] را به [[اقوام]] و [[خویشان]] خود می‌بخشید. از این رو [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[طی]] نامه‌ای او را از این کار منع کرد و برای او چنین نوشت: "کاری از تو به من خبر رسیده که اگر آن را انجام داده باشی، خدای خود را به [[خشم]] آورده و [[امام]] و پیشوایت را غضبناک ساخته‌ای، تو [[اموال]] [[مسلمانان]] را که نیزه‌ها و اسب‌هایشان آن را جمع کرده و خونشان بر سر آن ریخته، در میان عرب‌های خویشاوندت که تو را برگزیده‌اند، تقسیم می‌کنی. [[سوگند]] به خدایی که دانه را شکافته و [[انسان]] را [[آفریده]]، اگر این گزارش درست باشد، تو نزد من [[خوار]] خواهی شد و [[ارزش]] و مقدارت کم خواهد گردید. پس [[حق]] پروردگارت را سبک مشمار و دنیایت را با نابودی آخرتت آباد مساز که از زیانکارترین افراد خواهی بود. ای مصقله، بدان که [[حق]] مسلمانانی که نزد من و یا پیش تو هستند، در تقسیم این [[اموال]] مساویند و باید آنها نزد من آیند و سهم خود را بگیرند<ref>{{متن حدیث|بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَكَ وَ أَغْضَبْتَ إِمَامَكَ بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقْسِمُ فَيْءَ اَلْمُسْلِمِينَ اَلَّذِي حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُيُولُهُمْ ...}}؛ نهج البلاغه، نامه ۴۳.</ref>.
مصقله در آن زمان که بر اردشیر خُرّه [[حکومت]] می‌کرد، به [[گمان]] آن‌که [[بیت‌المال]]، [[ملک]] شخصی اوست و بر آن [[اختیار]] تام دارد، [[اموال]] [[بیت‌المال]] را به [[اقوام]] و [[خویشان]] خود می‌بخشید. از این رو [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[طی]] نامه‌ای او را از این کار منع کرد و برای او چنین نوشت: "کاری از تو به من خبر رسیده که اگر آن را انجام داده باشی، خدای خود را به [[خشم]] آورده و [[امام]] و پیشوایت را غضبناک ساخته‌ای، تو [[اموال]] [[مسلمانان]] را که نیزه‌ها و اسب‌هایشان آن را جمع کرده و خونشان بر سر آن ریخته، در میان عرب‌های خویشاوندت که تو را برگزیده‌اند، تقسیم می‌کنی. [[سوگند]] به خدایی که دانه را شکافته و [[انسان]] را [[آفریده]]، اگر این گزارش درست باشد، تو نزد من [[خوار]] خواهی شد و [[ارزش]] و مقدارت کم خواهد گردید. پس [[حق]] پروردگارت را سبک مشمار و دنیایت را با نابودی آخرتت آباد مساز که از زیانکارترین افراد خواهی بود. ای مصقله، بدان که [[حق]] مسلمانانی که نزد من و یا پیش تو هستند، در تقسیم این [[اموال]] مساویند و باید آنها نزد من آیند و سهم خود را بگیرند<ref>{{متن حدیث|بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَكَ وَ أَغْضَبْتَ إِمَامَكَ بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقْسِمُ فَيْءَ اَلْمُسْلِمِينَ اَلَّذِي حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُيُولُهُمْ ...}}؛ نهج البلاغه، نامه ۴۳.</ref>.


از این [[نامه]] استفاده می‌شود که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} کمال دقت و توجه به [[بیت‌المال]] را داشته و کم‌ترین خبر در [[حیف]] و میل [[اموال]] [[مسلمانان]] از کارگزاری، او را برمی‌آشفت و به او [[تذکر]] داده و وی را از [[انحراف]] در این مسیر برحذر می‌داشت.
از این [[نامه]] استفاده می‌شود که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} کمال دقت و توجه به [[بیت‌المال]] را داشته و کم‌ترین خبر در [[حیف]] و میل [[اموال]] [[مسلمانان]] از کارگزاری، او را برمی‌آشفت و به او [[تذکر]] داده و وی را از [[انحراف]] در این مسیر برحذر می‌داشت.


[[یعقوبی]] این [[نامه]] را با کمی تغییرات [[نقل]] کرده و در ادامه، جواب [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] را نیز آورده که وی وقتی [[نامه]] [[حضرت]] را ملاحظه کرد، بلافاصله پاسخ [[امام]]{{ع}} را داد و اعلام کرد: من درهمی از [[بیت‌المال]] برنداشته و به کسی نداده‌ام و این موضوع را بررسی کنید، اگر من چیزی برداشته باشم، مرا [[عزل]] و [[مجازات]] نمایید. موقعی که پاسخ [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] به [[حضرت]] رسید از او پذیرفت و در این زمان، بر گفته او [[اعتماد]] کرد<ref>ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۱.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۱۳-۱۳۱۴.</ref>
[[یعقوبی]] این [[نامه]] را با کمی تغییرات [[نقل]] کرده و در ادامه، جواب مصقله را نیز آورده که وی وقتی [[نامه]] [[حضرت]] را ملاحظه کرد، بلافاصله پاسخ [[امام]]{{ع}} را داد و اعلام کرد: من درهمی از [[بیت‌المال]] برنداشته و به کسی نداده‌ام و این موضوع را بررسی کنید، اگر من چیزی برداشته باشم، مرا [[عزل]] و [[مجازات]] نمایید. موقعی که پاسخ مصقله به [[حضرت]] رسید از او پذیرفت و در این زمان، بر گفته او [[اعتماد]] کرد<ref>ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۱.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۱۳-۱۳۱۴.</ref>


==[[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] و اسرای [[بنی ناجیه]]==
==مصقله و اسرای [[بنی ناجیه]]==
[[خریت بن راشد]] که روزگاری از [[یاران علی]]{{ع}} و [[کارگزار]] آن [[حضرت]] در [[اهواز]] بود، پس از ماجرای [[حکمیت]]، در سال ۳۸ [[هجری]] به جمع [[خوارج]] پیوست و با گروهی از [[قبیله]] خودش ([[بنی ناجیه]]) بر [[ضد امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[شورش]] نمود و به [[مدائن]] گریخت و از آنجا به [[اهواز]] و [[فارس]] رفت و با جمع‌آوری نیروی بیشتری تمام آن مناطقی که تحت [[حکومت امام]]{{ع}} بود را به [[ناامنی]] کشاند و در هر جا مناسب می‌دید، [[مردم]] را از دادن [[زکات]] و [[مالیات]] و [[خراج]] به [[حکومت علوی]] منع می‌نمود و در همین مسیر یکی از [[کارگزاران]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در عمان به نام [[حلو بن عوف ازدی]] را بدون هیچ [[جرم]] و گناهی به [[قتل]] رساند!
[[خریت بن راشد]] که روزگاری از [[یاران علی]]{{ع}} و [[کارگزار]] آن [[حضرت]] در [[اهواز]] بود، پس از ماجرای [[حکمیت]]، در سال ۳۸ [[هجری]] به جمع [[خوارج]] پیوست و با گروهی از [[قبیله]] خودش ([[بنی ناجیه]]) بر [[ضد امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[شورش]] نمود و به [[مدائن]] گریخت و از آنجا به [[اهواز]] و [[فارس]] رفت و با جمع‌آوری نیروی بیشتری تمام آن مناطقی که تحت [[حکومت امام]]{{ع}} بود را به [[ناامنی]] کشاند و در هر جا مناسب می‌دید، [[مردم]] را از دادن [[زکات]] و [[مالیات]] و [[خراج]] به [[حکومت علوی]] منع می‌نمود و در همین مسیر یکی از [[کارگزاران]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در عمان به نام [[حلو بن عوف ازدی]] را بدون هیچ [[جرم]] و گناهی به [[قتل]] رساند!


وقتی این خبر به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} رسید، [[حضرت]] بلافاصله [[معقل بن قیس]] را به همراه دو هزار نیرو به تعقیب او فرستاد. [[معقل بن قیس]] با [[شجاعت]] و [[مردانگی]] در برخورد با نیروهای [[خریت بن راشد]]، وی را به [[هلاکت]] رساند و همراهانش را تار و مار کرد و از [[مردم]] آن دیار [[بیعت]] گرفت و [[زکات]] عقب مانده را دریافت و گروهی از نصارای [[بنی ناجیه]] را که با [[خریت بن راشد]] همراه شده بودند، به [[اسارت]] درآورد.
وقتی این خبر به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} رسید، [[حضرت]] بلافاصله [[معقل بن قیس]] را به همراه دو هزار نیرو به تعقیب او فرستاد. [[معقل بن قیس]] با [[شجاعت]] و [[مردانگی]] در برخورد با نیروهای [[خریت بن راشد]]، وی را به [[هلاکت]] رساند و همراهانش را تار و مار کرد و از [[مردم]] آن دیار [[بیعت]] گرفت و [[زکات]] عقب مانده را دریافت و گروهی از نصارای [[بنی ناجیه]] را که با [[خریت بن راشد]] همراه شده بودند، به [[اسارت]] درآورد.


[[معقل بن قیس]] همراه اسرای [[بنی ناجیه]] که پانصد نفر بودند، به سوی [[کوفه]] می‌آمد تا به نزد [[مصقله بن هبیره شیبانی]] [[کارگزار]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در اردشیر خُرّه رسید، [[زنان]] و بچه‌های به [[اسارت]] درآمده، همین که [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] را که از [[قبیله]] خودشان ([[بنی ناجیه]]) بود، دیدند شروع به [[گریه]] کردند و فریاد مردانشان بلند شد که: ای [[ابوالفضل]] ([[کنیه]] [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]])، و ای [[پناه]] [[ضعفا]] و آزادکنندۀ [[گناهکاران]]، بر ما [[منت]] بگذار و ما را بخر و [[آزاد]] نما. [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] تحت تأثیر [[احساسات]] قومی قرار گرفت و گفت: به [[خدا]] قسم، با دادن [[صدقه]] آنها را [[آزاد]] می‌کنم؛ زیرا [[خداوند]] صدقه ‌دهندگان را [[پاداش]] می‌دهد. سپس شخصی را به نام [[ذُهل بن حارث]] به نزد [[معقل بن قیس]] [[نماینده]] [[امام]]{{ع}} فرستاد و از او خواست که [[اسرا]] را به او بفروشد. [[معقل بن قیس]] حاضر شد: آنها را به یک میلیون [[درهم]] بفروشد، ولی [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] به این قیمت حاضر نشد و مکرر [[نماینده]] فرستاد تا بالاخره به پانصد هزار [[درهم]] آنان را از [[معقل بن قیس]] خریداری کرد و [[معقل بن قیس]]، اسرای [[بنی ناجیه]] را تحویل او داد به شرط آن‌که فوراً مبلغ مورد توافق را برای [[امام علی]]{{ع}} بفرستد. [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] گفت: مقداری از آن را می‌دهم و بقیه را به مرور می‌فرستم و بدین ترتیب اسرای [[بنی ناجیه]] [[آزاد]] شدند.
[[معقل بن قیس]] همراه اسرای [[بنی ناجیه]] که پانصد نفر بودند، به سوی [[کوفه]] می‌آمد تا به نزد [[مصقله بن هبیره شیبانی]] [[کارگزار]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در اردشیر خُرّه رسید، [[زنان]] و بچه‌های به [[اسارت]] درآمده، همین که مصقله را که از [[قبیله]] خودشان ([[بنی ناجیه]]) بود، دیدند شروع به [[گریه]] کردند و فریاد مردانشان بلند شد که: ای [[ابوالفضل]] ([[کنیه]] مصقله)، و ای [[پناه]] [[ضعفا]] و آزادکنندۀ [[گناهکاران]]، بر ما [[منت]] بگذار و ما را بخر و [[آزاد]] نما. مصقله تحت تأثیر [[احساسات]] قومی قرار گرفت و گفت: به [[خدا]] قسم، با دادن [[صدقه]] آنها را [[آزاد]] می‌کنم؛ زیرا [[خداوند]] صدقه ‌دهندگان را [[پاداش]] می‌دهد. سپس شخصی را به نام [[ذُهل بن حارث]] به نزد [[معقل بن قیس]] [[نماینده]] [[امام]]{{ع}} فرستاد و از او خواست که [[اسرا]] را به او بفروشد. [[معقل بن قیس]] حاضر شد: آنها را به یک میلیون [[درهم]] بفروشد، ولی مصقله به این قیمت حاضر نشد و مکرر [[نماینده]] فرستاد تا بالاخره به پانصد هزار [[درهم]] آنان را از [[معقل بن قیس]] خریداری کرد و [[معقل بن قیس]]، اسرای [[بنی ناجیه]] را تحویل او داد به شرط آن‌که فوراً مبلغ مورد توافق را برای [[امام علی]]{{ع}} بفرستد. مصقله گفت: مقداری از آن را می‌دهم و بقیه را به مرور می‌فرستم و بدین ترتیب اسرای [[بنی ناجیه]] [[آزاد]] شدند.


[[معقل بن قیس]] پس از آن عازم [[کوفه]] شد و چون [[خدمت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} رسید، ماجرا را به اطلاع [[حضرت]] رساند. [[حضرت]] [[راه]] و عمل او را ستود و [[منتظر]] بود که [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] مبلغ خریداری [[اسرا]] را بفرستد، اما به او خبر دادند که [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] آنها را [[آزاد]] کرده و چیزی هم [[وفا]] نکرد و هیچ وجهی برای [[حضرت]] نفرستاد؛ این بود که [[حضرت]] فوراً به او نامه‌ای نوشت و او را مورد [[سرزنش]] و ملامت قرار داد. [[نامه]] [[حضرت]] چنین بود: "اما بعد، ای مصقله، از بزرگ‌ترین خیانتها [[خیانت]] به [[ملت]] است و بزرگ‌ترین [[غش]] به [[مردم]]، [[غش]] و [[خیانت]] به [[امام]] و [[رهبر]] است، نزد تو پانصد هزار [[درهم]] از [[حق]] [[مسلمانان]] است، وقتی فرستاده من آمد آن مبلغ را فوراً به او میدهی که بیاورد وگرنه نامۀ مرا که مطالعه کردی به جانب من حرکت کن و به فرستادۀ خود گفته‌ام که حتی یک [[ساعت]] هم تو را تنها نگذارد، مگر این که [[مال]] را بفرستی، و [[السلام]]"<ref>{{متن حدیث|أما بعد، فإن من أعظم الخيانة خيانة الأمة و أعظم الغش على أهل المصر، غش الإمام، و عندك من حق المسلمين خمسمائة ألف درهم، فابعث بها إلى حين يأتيك رسولي و إلا فاقبل إلى حين تنظر في كتابي...}}؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۴۵.</ref>؛
[[معقل بن قیس]] پس از آن عازم [[کوفه]] شد و چون [[خدمت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} رسید، ماجرا را به اطلاع [[حضرت]] رساند. [[حضرت]] [[راه]] و عمل او را ستود و [[منتظر]] بود که مصقله مبلغ خریداری [[اسرا]] را بفرستد، اما به او خبر دادند که مصقله آنها را [[آزاد]] کرده و چیزی هم [[وفا]] نکرد و هیچ وجهی برای [[حضرت]] نفرستاد؛ این بود که [[حضرت]] فوراً به او نامه‌ای نوشت و او را مورد [[سرزنش]] و ملامت قرار داد. [[نامه]] [[حضرت]] چنین بود: "اما بعد، ای مصقله، از بزرگ‌ترین خیانتها [[خیانت]] به [[ملت]] است و بزرگ‌ترین [[غش]] به [[مردم]]، [[غش]] و [[خیانت]] به [[امام]] و [[رهبر]] است، نزد تو پانصد هزار [[درهم]] از [[حق]] [[مسلمانان]] است، وقتی فرستاده من آمد آن مبلغ را فوراً به او میدهی که بیاورد وگرنه نامۀ مرا که مطالعه کردی به جانب من حرکت کن و به فرستادۀ خود گفته‌ام که حتی یک [[ساعت]] هم تو را تنها نگذارد، مگر این که [[مال]] را بفرستی، و [[السلام]]"<ref>{{متن حدیث|أما بعد، فإن من أعظم الخيانة خيانة الأمة و أعظم الغش على أهل المصر، غش الإمام، و عندك من حق المسلمين خمسمائة ألف درهم، فابعث بها إلى حين يأتيك رسولي و إلا فاقبل إلى حين تنظر في كتابي...}}؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۴۵.</ref>؛


[[نامه]] [[امام]]{{ع}} را [[ابو حُرّه حنفی]] برای [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] برد و هنگامی که با [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] روبه‌رو شد به او گفت: یا [[مال]] را بفرست و یا همراه من به جانب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} حرکت کن. [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] [[نامه]] را خواند و چون مبلغ بدهی خود به [[بیت‌المال]] را یا نخواست بدهد یا نداشت، ناچار همراه نمایندۀ [[حضرت]] حرکت کرد و به [[بصره]] و از آنجا به [[کوفه]] آمد.  
[[نامه]] [[امام]]{{ع}} را [[ابو حُرّه حنفی]] برای مصقله برد و هنگامی که با مصقله روبه‌رو شد به او گفت: یا [[مال]] را بفرست و یا همراه من به جانب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} حرکت کن. مصقله [[نامه]] را خواند و چون مبلغ بدهی خود به [[بیت‌المال]] را یا نخواست بدهد یا نداشت، ناچار همراه نمایندۀ [[حضرت]] حرکت کرد و به [[بصره]] و از آنجا به [[کوفه]] آمد.  


[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} تا چند روزی به او چیزی نگفت و سپس از او مطالبه [[مال]] را نمود<ref>ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۲۵۱.</ref>. اما [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] تنها دویست هزار [[درهم]] با خود آورده بود و از پرداخت بقیه عاجز ماند<ref>ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۲۵۱.</ref>. او از [[ترس]] آن‌که مبادا در عدم پرداخت دیون خود به [[بیت‌المال]] [[مجازات]] شود، محرمانه از [[کوفه]] فرار کرد و به [[شام]] رفت و به [[معاویه]] پیوست<ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۲۵۱. ابن ابی الحدید این خیانت را به رقبة بن مصقله، نسبت داده (و ظاهراً اشتباه قلمی است و صحیح همان مصقلة بن هبیره است) و مینویسد: رقبة بن مصقله (مصقلة بن هبیره) برخی اسیران بنی ناجیه را خرید و آزاد و مال آن را نپرداخت و به نزد معاویه گریخت و امیرالمؤمنین{{ع}} در حق او فرمود: {{متن حدیث|فعل فعل السادة و أبق إیاق العبید ولیس تعطیل الحدود وإیاحة حکم الدین وإضاعة مال المسلمین من التالف والسیاسة لمن یرید وجه الله تعالی، الملتزم بالدین ولا یظن لعلی التساهل والتسامح فی صغیر من ذلک ولا کبیر}}؛ «کاری همچون سادات و بزرگان کرد اما فراری هم چون عبید و بندگان نمود و تعطیل کردن حدود، و ناروا ساختن احکام دینی، و تباه کردن اموال مسلمانان برای کسی که میخواهد ملتزم به احکام دینی و جلب رضای خدا باشد، سیاست و دلجویی نیست، و در مورد علی نمی‌توان گمان برد که در هیچ کار بزرگ و کوچکی آسان‌گیری و گذشت کند».</ref>. و [[حضرت علی]]{{ع}} پس از اطلاع از فرار او، سخت ناراحت شد و او را غیاباً ملامت کرد<ref>ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۴۴.</ref>.
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} تا چند روزی به او چیزی نگفت و سپس از او مطالبه [[مال]] را نمود<ref>ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۲۵۱.</ref>. اما مصقله تنها دویست هزار [[درهم]] با خود آورده بود و از پرداخت بقیه عاجز ماند<ref>ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۲۵۱.</ref>. او از [[ترس]] آن‌که مبادا در عدم پرداخت دیون خود به [[بیت‌المال]] [[مجازات]] شود، محرمانه از [[کوفه]] فرار کرد و به [[شام]] رفت و به [[معاویه]] پیوست<ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۲۵۱. ابن ابی الحدید این خیانت را به رقبة بن مصقله، نسبت داده (و ظاهراً اشتباه قلمی است و صحیح همان مصقلة بن هبیره است) و مینویسد: رقبة بن مصقله (مصقلة بن هبیره) برخی اسیران بنی ناجیه را خرید و آزاد و مال آن را نپرداخت و به نزد معاویه گریخت و امیرالمؤمنین{{ع}} در حق او فرمود: {{متن حدیث|فعل فعل السادة و أبق إیاق العبید ولیس تعطیل الحدود وإیاحة حکم الدین وإضاعة مال المسلمین من التالف والسیاسة لمن یرید وجه الله تعالی، الملتزم بالدین ولا یظن لعلی التساهل والتسامح فی صغیر من ذلک ولا کبیر}}؛ «کاری همچون سادات و بزرگان کرد اما فراری هم چون عبید و بندگان نمود و تعطیل کردن حدود، و ناروا ساختن احکام دینی، و تباه کردن اموال مسلمانان برای کسی که میخواهد ملتزم به احکام دینی و جلب رضای خدا باشد، سیاست و دلجویی نیست، و در مورد علی نمی‌توان گمان برد که در هیچ کار بزرگ و کوچکی آسان‌گیری و گذشت کند».</ref>. و [[حضرت علی]]{{ع}} پس از اطلاع از فرار او، سخت ناراحت شد و او را غیاباً ملامت کرد<ref>ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۴۴.</ref>.


آری، [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] با آن‌که از [[یاران]] و [[کارگزاران امام]]{{ع}} بود، اما به سبب [[تعصب قومی]] و [[حبّ]] به [[دنیا]]، [[مولای متقیان]] را ترک کرد و به [[طاغوت]] زمان [[معاویة بن ابوسفیان]] پیوست.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۱۴-۱۳۱۷.</ref>
آری، مصقله با آن‌که از [[یاران]] و [[کارگزاران امام]]{{ع}} بود، اما به سبب [[تعصب قومی]] و [[حبّ]] به [[دنیا]]، [[مولای متقیان]] را ترک کرد و به [[طاغوت]] زمان [[معاویة بن ابوسفیان]] پیوست.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۱۴-۱۳۱۷.</ref>


==[[شهادت دروغ]] بر ضد [[حجر بن عدی]]==
==[[شهادت دروغ]] بر ضد [[حجر بن عدی]]==
از جمله [[گناهان]] نابخشودنی [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] که او را در [[خسران]] بیشتر قرار داد این بود که وقتی [[زیاد بن ابیه]] برای پرونده‌سازی بر ضد [[حجر بن عدی]] و یارانش طومار تنظیم می‌کرد تا وی و یارانش در [[شام]] به دست [[معاویه]] کشته شوند، نامه‌ای به [[شهادت دروغ]] به امضای هفتاد نفر رساند از جمله امضاکنندگان [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] بود که به ناحق [[شهادت]] داد و [[حجر بن عدی]] و یارانش را [[مرتد]] معرفی کرد!<ref>ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۲۶۹.</ref>
از جمله [[گناهان]] نابخشودنی مصقله که او را در [[خسران]] بیشتر قرار داد این بود که وقتی [[زیاد بن ابیه]] برای پرونده‌سازی بر ضد [[حجر بن عدی]] و یارانش طومار تنظیم می‌کرد تا وی و یارانش در [[شام]] به دست [[معاویه]] کشته شوند، نامه‌ای به [[شهادت دروغ]] به امضای هفتاد نفر رساند از جمله امضاکنندگان مصقله بود که به ناحق [[شهادت]] داد و [[حجر بن عدی]] و یارانش را [[مرتد]] معرفی کرد!<ref>ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۲۶۹.</ref>


[[زیاد بن ابیه]] با این [[نامه]] و امضای [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] و دیگر همفکران [[دین]] ‌فروش او، توانست زمینه‌ای فراهم سازد تا [[معاویه]] بتواند به [[راحتی]] [[حجر بن عدی]] و یارانش را به [[قتل]] برساند!.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۱۷-۱۳۱۸.</ref>
[[زیاد بن ابیه]] با این [[نامه]] و امضای مصقله و دیگر همفکران [[دین]] ‌فروش او، توانست زمینه‌ای فراهم سازد تا [[معاویه]] بتواند به [[راحتی]] [[حجر بن عدی]] و یارانش را به [[قتل]] برساند!.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۱۷-۱۳۱۸.</ref>


==[[وفات]] [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]]==
==[[وفات]] مصقله==
[[مصقله بن هبیره شیبانی]] که در نیمه [[راه]] برای حطام [[دنیا]] و فرار از [[عدالت]]، به [[معاویه]] پیوست، سرانجام در [[عهد]] [[حکومت]] [[مروانیان]] به سال ۹۸ [[هجری]] به همراه ده هزار نیرو عازم منطقه [[طبرستان]] شد، تا با سعید، [[حاکم]] [[جرجان]] - که [[پیمان]] شکسته بود و حاضر به [[اطاعت]] از [[حکومت]] مرکزی نبود - بجنگد و او را [[تسلیم]] کند و یا به [[هلاکت]] برساند. اما او و تمام سربازانش در یک وادی تنگی توسط نیروهای سعید غافلگیر شدند و یک جا به [[قتل]] رسیدند. این موضوع - کشته شدن [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] و نیروهای همراهش – به صورت ضرب المثل درآمد و آن وادی را وادی [[مصقله بن هبیره شیبانی|مصقله]] نام گذاشتند<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۵۳۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۱۸.</ref>
[[مصقله بن هبیره شیبانی]] که در نیمه [[راه]] برای حطام [[دنیا]] و فرار از [[عدالت]]، به [[معاویه]] پیوست، سرانجام در [[عهد]] [[حکومت]] [[مروانیان]] به سال ۹۸ [[هجری]] به همراه ده هزار نیرو عازم منطقه [[طبرستان]] شد، تا با سعید، [[حاکم]] [[جرجان]] - که [[پیمان]] شکسته بود و حاضر به [[اطاعت]] از [[حکومت]] مرکزی نبود - بجنگد و او را [[تسلیم]] کند و یا به [[هلاکت]] برساند. اما او و تمام سربازانش در یک وادی تنگی توسط نیروهای سعید غافلگیر شدند و یک جا به [[قتل]] رسیدند. این موضوع - کشته شدن مصقله و نیروهای همراهش – به صورت ضرب المثل درآمد و آن وادی را وادی مصقله نام گذاشتند<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۵۳۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۱۸.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۳ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۲

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

مصقله بن هبیره شیبانی از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) بود[۱] او از جانب حضرت بر اردشیر خُرّه[۲] که یکی از شهرهای فارس ایران است، حکومت می‌کرد. و به نقل بلاذری او از جانب عبدالله بن عباس بر آن شهر حکومت داشت؛ زیرا منطقه فارس، کرمان و اهواز تحت نظارت استانداری بصره که ابن عباس از جانب امیرالمؤمنین(ع) بر آن حکومت می‌کرد، اداره می‌شد. اما او به خاطر مسائل مالی فرار کرد و به معاویه پیوست و سرانجام به خاطر حب دنیا بد عاقبت شد و از خاسرین گردید.[۳].[۴]

نامه اعتراض‌آمیز امام(ع) به مصقله

مصقله در آن زمان که بر اردشیر خُرّه حکومت می‌کرد، به گمان آن‌که بیت‌المال، ملک شخصی اوست و بر آن اختیار تام دارد، اموال بیت‌المال را به اقوام و خویشان خود می‌بخشید. از این رو امیرالمؤمنین(ع) طی نامه‌ای او را از این کار منع کرد و برای او چنین نوشت: "کاری از تو به من خبر رسیده که اگر آن را انجام داده باشی، خدای خود را به خشم آورده و امام و پیشوایت را غضبناک ساخته‌ای، تو اموال مسلمانان را که نیزه‌ها و اسب‌هایشان آن را جمع کرده و خونشان بر سر آن ریخته، در میان عرب‌های خویشاوندت که تو را برگزیده‌اند، تقسیم می‌کنی. سوگند به خدایی که دانه را شکافته و انسان را آفریده، اگر این گزارش درست باشد، تو نزد من خوار خواهی شد و ارزش و مقدارت کم خواهد گردید. پس حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیایت را با نابودی آخرتت آباد مساز که از زیانکارترین افراد خواهی بود. ای مصقله، بدان که حق مسلمانانی که نزد من و یا پیش تو هستند، در تقسیم این اموال مساویند و باید آنها نزد من آیند و سهم خود را بگیرند[۵].

از این نامه استفاده می‌شود که امیرالمؤمنین(ع) کمال دقت و توجه به بیت‌المال را داشته و کم‌ترین خبر در حیف و میل اموال مسلمانان از کارگزاری، او را برمی‌آشفت و به او تذکر داده و وی را از انحراف در این مسیر برحذر می‌داشت.

یعقوبی این نامه را با کمی تغییرات نقل کرده و در ادامه، جواب مصقله را نیز آورده که وی وقتی نامه حضرت را ملاحظه کرد، بلافاصله پاسخ امام(ع) را داد و اعلام کرد: من درهمی از بیت‌المال برنداشته و به کسی نداده‌ام و این موضوع را بررسی کنید، اگر من چیزی برداشته باشم، مرا عزل و مجازات نمایید. موقعی که پاسخ مصقله به حضرت رسید از او پذیرفت و در این زمان، بر گفته او اعتماد کرد[۶].[۷]

مصقله و اسرای بنی ناجیه

خریت بن راشد که روزگاری از یاران علی(ع) و کارگزار آن حضرت در اهواز بود، پس از ماجرای حکمیت، در سال ۳۸ هجری به جمع خوارج پیوست و با گروهی از قبیله خودش (بنی ناجیه) بر ضد امیرالمؤمنین(ع) شورش نمود و به مدائن گریخت و از آنجا به اهواز و فارس رفت و با جمع‌آوری نیروی بیشتری تمام آن مناطقی که تحت حکومت امام(ع) بود را به ناامنی کشاند و در هر جا مناسب می‌دید، مردم را از دادن زکات و مالیات و خراج به حکومت علوی منع می‌نمود و در همین مسیر یکی از کارگزاران امیرالمؤمنین(ع) در عمان به نام حلو بن عوف ازدی را بدون هیچ جرم و گناهی به قتل رساند!

وقتی این خبر به امیرمؤمنان(ع) رسید، حضرت بلافاصله معقل بن قیس را به همراه دو هزار نیرو به تعقیب او فرستاد. معقل بن قیس با شجاعت و مردانگی در برخورد با نیروهای خریت بن راشد، وی را به هلاکت رساند و همراهانش را تار و مار کرد و از مردم آن دیار بیعت گرفت و زکات عقب مانده را دریافت و گروهی از نصارای بنی ناجیه را که با خریت بن راشد همراه شده بودند، به اسارت درآورد.

معقل بن قیس همراه اسرای بنی ناجیه که پانصد نفر بودند، به سوی کوفه می‌آمد تا به نزد مصقله بن هبیره شیبانی کارگزار امیرالمؤمنین(ع) در اردشیر خُرّه رسید، زنان و بچه‌های به اسارت درآمده، همین که مصقله را که از قبیله خودشان (بنی ناجیه) بود، دیدند شروع به گریه کردند و فریاد مردانشان بلند شد که: ای ابوالفضل (کنیه مصقله)، و ای پناه ضعفا و آزادکنندۀ گناهکاران، بر ما منت بگذار و ما را بخر و آزاد نما. مصقله تحت تأثیر احساسات قومی قرار گرفت و گفت: به خدا قسم، با دادن صدقه آنها را آزاد می‌کنم؛ زیرا خداوند صدقه ‌دهندگان را پاداش می‌دهد. سپس شخصی را به نام ذُهل بن حارث به نزد معقل بن قیس نماینده امام(ع) فرستاد و از او خواست که اسرا را به او بفروشد. معقل بن قیس حاضر شد: آنها را به یک میلیون درهم بفروشد، ولی مصقله به این قیمت حاضر نشد و مکرر نماینده فرستاد تا بالاخره به پانصد هزار درهم آنان را از معقل بن قیس خریداری کرد و معقل بن قیس، اسرای بنی ناجیه را تحویل او داد به شرط آن‌که فوراً مبلغ مورد توافق را برای امام علی(ع) بفرستد. مصقله گفت: مقداری از آن را می‌دهم و بقیه را به مرور می‌فرستم و بدین ترتیب اسرای بنی ناجیه آزاد شدند.

معقل بن قیس پس از آن عازم کوفه شد و چون خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسید، ماجرا را به اطلاع حضرت رساند. حضرت راه و عمل او را ستود و منتظر بود که مصقله مبلغ خریداری اسرا را بفرستد، اما به او خبر دادند که مصقله آنها را آزاد کرده و چیزی هم وفا نکرد و هیچ وجهی برای حضرت نفرستاد؛ این بود که حضرت فوراً به او نامه‌ای نوشت و او را مورد سرزنش و ملامت قرار داد. نامه حضرت چنین بود: "اما بعد، ای مصقله، از بزرگ‌ترین خیانتها خیانت به ملت است و بزرگ‌ترین غش به مردم، غش و خیانت به امام و رهبر است، نزد تو پانصد هزار درهم از حق مسلمانان است، وقتی فرستاده من آمد آن مبلغ را فوراً به او میدهی که بیاورد وگرنه نامۀ مرا که مطالعه کردی به جانب من حرکت کن و به فرستادۀ خود گفته‌ام که حتی یک ساعت هم تو را تنها نگذارد، مگر این که مال را بفرستی، و السلام"[۸]؛

نامه امام(ع) را ابو حُرّه حنفی برای مصقله برد و هنگامی که با مصقله روبه‌رو شد به او گفت: یا مال را بفرست و یا همراه من به جانب امیرالمؤمنین(ع) حرکت کن. مصقله نامه را خواند و چون مبلغ بدهی خود به بیت‌المال را یا نخواست بدهد یا نداشت، ناچار همراه نمایندۀ حضرت حرکت کرد و به بصره و از آنجا به کوفه آمد.

امیرالمؤمنین(ع) تا چند روزی به او چیزی نگفت و سپس از او مطالبه مال را نمود[۹]. اما مصقله تنها دویست هزار درهم با خود آورده بود و از پرداخت بقیه عاجز ماند[۱۰]. او از ترس آن‌که مبادا در عدم پرداخت دیون خود به بیت‌المال مجازات شود، محرمانه از کوفه فرار کرد و به شام رفت و به معاویه پیوست[۱۱]. و حضرت علی(ع) پس از اطلاع از فرار او، سخت ناراحت شد و او را غیاباً ملامت کرد[۱۲].

آری، مصقله با آن‌که از یاران و کارگزاران امام(ع) بود، اما به سبب تعصب قومی و حبّ به دنیا، مولای متقیان را ترک کرد و به طاغوت زمان معاویة بن ابوسفیان پیوست.[۱۳]

شهادت دروغ بر ضد حجر بن عدی

از جمله گناهان نابخشودنی مصقله که او را در خسران بیشتر قرار داد این بود که وقتی زیاد بن ابیه برای پرونده‌سازی بر ضد حجر بن عدی و یارانش طومار تنظیم می‌کرد تا وی و یارانش در شام به دست معاویه کشته شوند، نامه‌ای به شهادت دروغ به امضای هفتاد نفر رساند از جمله امضاکنندگان مصقله بود که به ناحق شهادت داد و حجر بن عدی و یارانش را مرتد معرفی کرد![۱۴]

زیاد بن ابیه با این نامه و امضای مصقله و دیگر همفکران دین ‌فروش او، توانست زمینه‌ای فراهم سازد تا معاویه بتواند به راحتی حجر بن عدی و یارانش را به قتل برساند!.[۱۵]

وفات مصقله

مصقله بن هبیره شیبانی که در نیمه راه برای حطام دنیا و فرار از عدالت، به معاویه پیوست، سرانجام در عهد حکومت مروانیان به سال ۹۸ هجری به همراه ده هزار نیرو عازم منطقه طبرستان شد، تا با سعید، حاکم جرجان - که پیمان شکسته بود و حاضر به اطاعت از حکومت مرکزی نبود - بجنگد و او را تسلیم کند و یا به هلاکت برساند. اما او و تمام سربازانش در یک وادی تنگی توسط نیروهای سعید غافلگیر شدند و یک جا به قتل رسیدند. این موضوع - کشته شدن مصقله و نیروهای همراهش – به صورت ضرب المثل درآمد و آن وادی را وادی مصقله نام گذاشتند[۱۶].[۱۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. رجال طوسی، ص۵۹، ش۲۶.
  2. اردشیر خّره، اردشیر یکی از پادشاهان فارس، و «خُرّه» به معنای «فرّ» است و تقریباً فیروزآباد فارس است. معجم البلدان از بشارّی نقل کرده است که: این شهر همان شهری است که نمرود آن را بنا کرد.
  3. ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۱۲۶؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۸؛ رجال طوسی، ص۵۹، ش۳۶؛ تنقیح المقال، ج۳، ص۲۱۹.
  4. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۱۳.
  5. «بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَكَ وَ أَغْضَبْتَ إِمَامَكَ بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقْسِمُ فَيْءَ اَلْمُسْلِمِينَ اَلَّذِي حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُيُولُهُمْ ...»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۳.
  6. ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۱.
  7. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۱۳-۱۳۱۴.
  8. «أما بعد، فإن من أعظم الخيانة خيانة الأمة و أعظم الغش على أهل المصر، غش الإمام، و عندك من حق المسلمين خمسمائة ألف درهم، فابعث بها إلى حين يأتيك رسولي و إلا فاقبل إلى حين تنظر في كتابي...»؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۴۵.
  9. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۲۵۱.
  10. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۲۵۱.
  11. ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۲۵۱. ابن ابی الحدید این خیانت را به رقبة بن مصقله، نسبت داده (و ظاهراً اشتباه قلمی است و صحیح همان مصقلة بن هبیره است) و مینویسد: رقبة بن مصقله (مصقلة بن هبیره) برخی اسیران بنی ناجیه را خرید و آزاد و مال آن را نپرداخت و به نزد معاویه گریخت و امیرالمؤمنین(ع) در حق او فرمود: «فعل فعل السادة و أبق إیاق العبید ولیس تعطیل الحدود وإیاحة حکم الدین وإضاعة مال المسلمین من التالف والسیاسة لمن یرید وجه الله تعالی، الملتزم بالدین ولا یظن لعلی التساهل والتسامح فی صغیر من ذلک ولا کبیر»؛ «کاری همچون سادات و بزرگان کرد اما فراری هم چون عبید و بندگان نمود و تعطیل کردن حدود، و ناروا ساختن احکام دینی، و تباه کردن اموال مسلمانان برای کسی که میخواهد ملتزم به احکام دینی و جلب رضای خدا باشد، سیاست و دلجویی نیست، و در مورد علی نمی‌توان گمان برد که در هیچ کار بزرگ و کوچکی آسان‌گیری و گذشت کند».
  12. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۴۴.
  13. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۱۴-۱۳۱۷.
  14. ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۲۶۹.
  15. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۱۷-۱۳۱۸.
  16. تاریخ طبری، ج۶، ص۵۳۵.
  17. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۱۸.