زرقا بنت عدی بن غالب: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">\n: +)) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== {{یادآوری پانویس}} {{پانویس}} +== پانویس == {{پانویس}})) |
||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
* [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|'''اصحاب امام علی، ج۲''']] | * [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|'''اصحاب امام علی، ج۲''']] | ||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
نسخهٔ ۲۵ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۴۹
مقدمه
زرقاء دختر عدی بن غالب بن قیس همدانی[۱] یکی از زنان سخنور کوفه بود، او از شیرزنان دلاور و بافضیلتی بود که تا آخرین لحظۀ حیات خود، دست از دوستی و وفاداری امیرالمؤمنین(ع) برنداشت و در صفین با زبانی فصیح و بیانی گویا، سپاهیان امام(ع) را در جنگ علیه معاویه تحریص و ترغیب مینمود.
این زن آزاده و توانمند با وجود این که بعد از شهادت مقتدایش امیرمؤمنان(ع) به دربار معاویه احضار شد، با این وجود در برابر شوکت و هیبت ظاهری دربار معاویه و یارانش که به خون او تشنه بودند دلیرانه ایستادگی نمود و کمترین ترس به خود راه نداد و با صراحت لهجه و بیانی بلیغ جواب معاویه و اطرافیانش را داد، به طوری که خود معاویه از جرئت و شهامت این زن باایمان شگفت زده شد و مجذوب سخنان گرم و قاطعانه او گردید و در نتیجه به جای کینهتوزی نسبت به او ابراز محبت و مساعدت نمود.[۲]
ملاقات و گفتوگوی زرقاء با معاویه
محمد بن عبد ربه از شعبی از جماعتی از بنیامیه که با معاویه حشر و نشر داشتند، نقل میکند که: شبی معاویه با نزدیکانش مثل عمروعاص، عتبه، ولید و سعید درباره کارزار صفین صحبت میکرد، دنباله گفتوگو به فعالیتها و سخنان تحریکآمیز زرقاء دختر عدی بن غالب همدانی به میان آمد که او با قبیلهاش در نبرد صفین به نفع امیرالمؤمنین(ع) وارد کارزار شده بود، معاویه گفت: کدام یک از شما سخنان زرقاء را به یاد دارد؟
حاضران گفتند: همه ما سخنان تحریکآمیز او را به خوبی به یاد داریم که چگونه سپاهیان علی(ع) را برای جنگیدن با ما مصمم میساخت.
معاویه پرسید: حال نظر شما دربارۀ او چیست و با او چه کنیم؟
گفتند: ما نظر میدهیم او را به قتل برسانی!
معاویه اگر چه در کشتن بیگناهان باکی نداشت اما این جا از روی سیاست نظر آنها را رد کرد و گفت: بد نظری دربارۀ او دارید، آیا خوب است که مردم بگویند: معاویه بعد از آنکه بر حکومت استقرار یافت دست خود را به خون زنی که گناهش وفاداری به مولایش علی بوده است، بیالود؟! اما در عین حال تصمیم گرفت او را احضار کند و با او به گفت و گو بنشیند. از این رو دستور داد نامهای به حاکم کوفه نوشته شود که، زرقاء را با تنی چند از کسان محارم و دلاوران خاندانش با احترام و اکرام به شام روانه کنند و وسایل راحتی آنان را در این سفر، از مرکب و خوراک و محل استراحت فراهم نمایند تا در راه به آنان صدمهای وارد نشود!
حاکم کوفه پس از دریافت نامه معاویه، زرقاء را خواند و دستور معاویه را برای اعزام او به شام به او ابلاغ کرد. زرقاء گفت: اگر معاویه اختیار را به خود من واگذار کرده است، هرگز این سفر را نمیخواهم و نمیروم و اگر دستور است اطاعت میکنم و آماده سفرم. حاکم کوفه سپس بهترین محمل با وسایل رفاهی زیادی آماده نمود و زرقاء را با جمعی از محارمش طبق دستور معاویه به سوی شام اعزام نمود.
وقتی زرقاء و همراهان بر معاویه وارد شدند، معاویه به آنان خیر مقدم گفت و به گرمی استقبال کرد، و سپس از حال آنان پرسید و سؤال کرد آیا در بین راه به شما خوش گذشت؟
زرقاء در پاسخ گفت: حالم خوب است ولی از راه میپرسی؟ مَثَل ما در راه مِثل کسی بود که در خانهای ساکن باشد یا چون طفلی در گهواره باشد.
معاویه گفت: من دستور دادم که با خوبی شما را به شام اعزام نمایند، سپس وارد صحبت شد و گفت: آیا میدانی به چه منظور به این جا احضار شدی؟
زرقاء گفت: چه طور ممکن است به چیزی که آگاهی ندارم، علم داشته باشم و آیا مگر غیر از خدا کسی از دلها آگاهی دارد؟
معاویه گفت: تو را خواستم بیایی تا بپرسم که تو همان زنی نیستی که در جنگ صفین شتری سرخ مو سوار بودی و در میان صفوف سپاه علی آتش جنگ را دامن میزدی و نیروی علی را به حمله کردن به لشکر ما تحریک و تشویق مینمودی؟
زرقا گفت: چرا من بودم، سپس گفت: ای معاویه، همین قدر بدان که سردار و سرور ما کشته شده و دنباله کارش قطع گردید (و آثارش باقی مانده است) و آب رفته دیگر به جوی باز نمیگردد، اما بدان که روزگار در حال تغییر و تحول است هر که فکر و اندیشه کند هوشیار خواهد شد و حوادث ایام هم پیاپی میآید؛ یعنی امروز به کام تو است و فردا به کام دیگری.
معاویه گفت: راست گفتی همین است که گفتی، اما آیا یاد داری در جنگ صفین چه میگفتی؟ زرقاء گفت: به خاطر ندارم و فراموش کردهام. معاویه گفت: ولی من سخنان آن روز تو را در صفین به یاد دارم. سپس معاویه گفت: خدا پدرت را بیامرزد، آیا تو نبودی که چنین میگفتی: ای مردم به هوش باشید، به خود آیید و سخن مرا بشنوید و از راه باطل برگردید، همانا شما صبح کردید در حالی که در فتنهای قرار گرفتهاید که پردۀ ظلمت و تاریکی آن جلو دید شما را گرفته و شما را از راه درست باز داشته است، ای وای که فتنهای کر و لال مجال نمیدهد که به صدای ناصح و مشفق گوش فرا دهید و نمیگذارد از پیشوایان به حق اطاعت کنید. ای مردم، با وجود خورشید دیگر چراغ روشنی ندارد و ستاره در برابر ماه نور افشانی نکند، بدانید که آهن را جز با آهن نتوان برید. آگاه باشید که هر کسی طالبرشد و هدایت باشد، ما او را هدایت میکنیم و هر کسی که از ما آگاهی بخواهد ما او را آگاه میسازیم.
باز معاویه گفت، ای زرقاء آیا تو نگفتی: ای مردم، همانا حق در طلب گمشده خود میباشد، و به آن رسیده است، پس ای گروه مهاجر (و انصار)، برای جلوگیری از پراکندگیها و بسط عدالت و غلبه حق بر باطل صابر و کوشا باشید، مبادا جهل دامنگیر شما شود و مبادا کسی گوید: وعده خدا پس چه زمانی تحقق مییابد، بدانید که خضاب و زینت زن حناست، اما خضاب مرد خون است، سرانجامِ صبر و بردباری، و استقامت در راه هدف، پیروزی خواهد بود. پس به جانب دشمن یورش برید و پشت به جنگ نکنید که اگر امروز مقاومت کنید، در تحولات بعدی اثر قطعی خواهد داشت.
زرقاء در حالی که تمام گفتههای معاویه را تصدیق میکرد و میگفت: آری، اینها همه سخنان من در آن روز است. معاویه خطاب به او گفت: بنابراین، به خدا سوگند ای زرقاء، در تمامی خونهایی که علی ریخت با او شریک هستی!
زرقاء گفت: چه مژده و بشارت خوبی به من دادی، خدا به تو بشارت نیکو دهد و تو را سالم نگه دارد که همنشینت را خوشحال کردی.
معاویه گفت: آیا از این سخن من مسرور و خوشحال شدی؟
زرقاء گفت: آری، به خدا قسم خوشحال شدم، که چنین سعادتی نصیب من شود که در کارهای مولا و مقتدایم علی(ع) شریک باشم؟
معاویه خندید و گفت: به خدا سوگند، وفاداری شما پیروان علی(ع)، پس از مرگ او از دوستی شما در زمان حیاتش عجیبتر و شگفتانگیزتر است. سپس معاویه گفت: ای زرقاء، حاجت خود را بیان کن؟
زرقاء گفت: من با خود عهد کرده و سوگند خوردهام از امیری که علیه او اقدام کردهام چیزی طلب نکنم، ولی تو کسی هستی که بدون سؤال بخشش میکنی و عطایای زیادی بدون مطالبه میدهی!
معاویه گفت: راست گفتی و دستور داد یک قطعه ملک به ارزش ده هزار درهم به او بدهند و جوایزی هم به او و همراهانش داد و با احترام آنها را برگرداند[۳].
آری، این بانوی بافضیلت و با تقوا حریم مولای متقیان امیرالمؤمنین علی(ع) را نزد معاویه حفظ کرد و با زبان گویای خود اجازه نداد که معاویه، امام و مولایش را کوچک نماید.[۴]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ عقد الفرید، ج۲، ص۱۰۶.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۹۶.
- ↑ عقد الفرید، ج۲، ص۱۰۶؛ اعیان الشیعه، ج۷، ص۶۰؛ و ر.ک: تراجم اعلام النساء، ج۲، ص۱۱۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۹۶-۱۵۰۰.