بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
وی از بزرگان و [[رئیس]] [[قبیله]] [[عبد القیس]]، از تیره بنو ودیعة بن لُکَیر<ref>ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۹.</ref> از زیر مجموعههای قبیله بزرگ [[ربیعه]]، از [[عرب]] [[عدنانی]]<ref>ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵.</ref> در [[بحرین]] بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۸۲؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۵۹.</ref>. [[ابوهریره]] داماد جارود (شوهر خواهرش) بود<ref>بیهقی، دلائل النبوة، ج۸، ص۳۹۶.</ref>. وی مشهور به جارود (شوم) [[عبدی]] است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۴۳۸.</ref>. بِشر از این رو به جارود ملقب شد که روزی با شتر مریض خود نزد داییهایش «بنی شیبان» رفت و با سرایت [[بیماری]] شترش، موجب [[مرگ]] شتران آنان گردید<ref>ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۳۳۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۸۱؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۲، ص۴۵۵.</ref>. مطابق گزارش دیگری، این لقب از این رو به وی داده شد که در [[نبرد]] با [[قبیله بکر بن وائل]] آنان را مستأصل کرد <ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۵۲.</ref>. همچنین او را به خاطر قد کوتاهش «ظِئر العَناق»<ref>مزی، تهذیب الکمال، ج۳۵، ص۵۰.</ref> لقب دادهاند اما برخی این لقب را به فرزند جارود، عبدالله نسبت دادهاند. نام [[مادر]] [[جارود]]، «دُرَیمَکه»<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۹۸.</ref> یا «دَرمکه»<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۵۹؛ خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۳۱۴.</ref> دختر «رَوَیم» (رُؤیم)<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۵۹.</ref> است. | وی از بزرگان و [[رئیس]] [[قبیله]] [[عبد القیس]]، از تیره بنو ودیعة بن لُکَیر<ref>ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۹.</ref> از زیر مجموعههای قبیله بزرگ [[ربیعه]]، از [[عرب]] [[عدنانی]]<ref>ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵.</ref> در [[بحرین]] بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۸۲؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۵۹.</ref>. [[ابوهریره]] داماد جارود (شوهر خواهرش) بود<ref>بیهقی، دلائل النبوة، ج۸، ص۳۹۶.</ref>. وی مشهور به جارود (شوم) [[عبدی]] است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۴۳۸.</ref>. بِشر از این رو به جارود ملقب شد که روزی با شتر مریض خود نزد داییهایش «بنی شیبان» رفت و با سرایت [[بیماری]] شترش، موجب [[مرگ]] شتران آنان گردید<ref>ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۳۳۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۸۱؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۲، ص۴۵۵.</ref>. مطابق گزارش دیگری، این لقب از این رو به وی داده شد که در [[نبرد]] با [[قبیله بکر بن وائل]] آنان را مستأصل کرد <ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۵۲.</ref>. همچنین او را به خاطر قد کوتاهش «ظِئر العَناق»<ref>مزی، تهذیب الکمال، ج۳۵، ص۵۰.</ref> لقب دادهاند اما برخی این لقب را به فرزند جارود، عبدالله نسبت دادهاند. نام [[مادر]] [[جارود]]، «دُرَیمَکه»<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۹۸.</ref> یا «دَرمکه»<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۵۹؛ خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۳۱۴.</ref> دختر «رَوَیم» (رُؤیم)<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۵۹.</ref> است. | ||
جارود تا [[سال دهم هجرت]] بر [[آیین]] [[مسیح]] بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۲۳۵؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۳۳۴.</ref>. در این سال یا سال نهم او با [[وفد]] [[عبد القیس]] نزد [[پیامبر]] آمد<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۵۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۲۶۱؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۴۳۸.</ref>. [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۸-۲۳۹.</ref> ورود این وفد به [[مدینه]] را سال هشتم میداند. در این [[ملاقات]] [[رسول خدا]]{{صل}} جارود را به [[پذیرش اسلام]] [[دعوت]] کرد و از وی خواست [[شهادتین]] را بر زبان جاری سازد<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۸۵.</ref>. جارود پس از طرح پرسشهایی از آن [[حضرت]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۲۲۱-۲۲۲.</ref>، از جمله آنکه اگر [[اسلام]] [[اختیار]] کند آیا در [[قیامت]] [[عذاب]] نخواهد شد و ضمانت پیامبر در این خصوص<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۶۴؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۶۰۵؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۴۲.</ref> اسلام آورده و با آن حضرت [[بیعت]] نمود. در این هنگام جارود در [[عظمت]] رسول خدا{{صل}} اشعاری سرود<ref>ابویعلی موصلی، احمد بن علی، المسند، ج۲، ص۲۱۹؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۱۵۶.</ref> و برای فراگیری [[تعالیم اسلام]] مدتی (ده [[روز]]) در مدینه ماند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۹؛ طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۱۳۶.</ref>. به [[روایت]] [[قتاده]] [[آیات]] | جارود تا [[سال دهم هجرت]] بر [[آیین]] [[مسیح]] بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۲۳۵؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۳۳۴.</ref>. در این سال یا سال نهم او با [[وفد]] [[عبد القیس]] نزد [[پیامبر]] آمد<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۵۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۲۶۱؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۴۳۸.</ref>. [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۸-۲۳۹.</ref> ورود این وفد به [[مدینه]] را سال هشتم میداند. در این [[ملاقات]] [[رسول خدا]]{{صل}} جارود را به [[پذیرش اسلام]] [[دعوت]] کرد و از وی خواست [[شهادتین]] را بر زبان جاری سازد<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۸۵.</ref>. جارود پس از طرح پرسشهایی از آن [[حضرت]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۲۲۱-۲۲۲.</ref>، از جمله آنکه اگر [[اسلام]] [[اختیار]] کند آیا در [[قیامت]] [[عذاب]] نخواهد شد و ضمانت پیامبر در این خصوص<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۶۴؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۶۰۵؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۴۲.</ref> اسلام آورده و با آن حضرت [[بیعت]] نمود. در این هنگام جارود در [[عظمت]] رسول خدا{{صل}} اشعاری سرود<ref>ابویعلی موصلی، احمد بن علی، المسند، ج۲، ص۲۱۹؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۱۵۶.</ref> و برای فراگیری [[تعالیم اسلام]] مدتی (ده [[روز]]) در مدینه ماند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۹؛ طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۱۳۶.</ref>. به [[روایت]] [[قتاده]] [[آیات]] {{متن قرآن|الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ}}<ref>«کسانی که پیش از آن به آنان کتاب (آسمانی) داده بودیم به آن ایمان میآورند» سوره قصص، آیه ۵۲.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ}}<ref>«و چون (قرآن) برای آنان خوانده شود میگویند: ما بدان باور داریم که راستین است، از سوی پروردگار ماست، ما پیش از آن (هم) گردن نهاده بودیم» سوره قصص، آیه ۵۳.</ref>، {{متن قرآن|أُولَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ}}<ref>«آنانند که پاداششان برای شکیبی که ورزیدهاند دو بار به آنان داده میشود و بدی را با نیکی دور میسازند و از آنچه روزیشان کردهایم میبخشند» سوره قصص، آیه ۵۴.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ}}<ref>«و چون (سخن) یاوه بشنوند از آن دوری میگزینند و میگویند: کردارهای ما، از آن ما و کردارهای شما از آن شما، (ما را به خیر و) شما را به سلامت! ما را با نادانان کاری نیست» سوره قصص، آیه ۵۵.</ref> درباره آن دسته از [[اهل کتاب]] از جمله جارود نازل شد که چون بشارتهای [[کتب آسمانی]] را درباره رسول خدا شنیده و از [[بعثت]] آن حضرت [[آگاهی]] داشتند او را [[تصدیق]] کرده، [[ایمان]] آوردند<ref>بنگرید: طبرسی، علی بن فضل، مجمع البیان، ج۷، ص۴۰۳.</ref>. اما با توجه به مکی بودن این [[سوره]] به نظر میرسد که این آیات بعدها بر جارود تطبیق شده باشد. | ||
[[ | گویند رسول خدا{{صل}} مقدم او را [[گرامی داشت]] و خطاب به [[انصار]] فرمود آنان (بحرینیها) مانند شما هستند؛ زیرا همچون شما دارای [[نخل]] هستند<ref>ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۵۶.</ref>. [[جارود]] هنگام بازگشت به [[سرزمین]] خود، به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} رفت و از ایشان خواست مرکبی در اختیارش بگذارد. آن [[حضرت]] فرمود: اینک مرکبی که تو را بر آن سوار کنم ندارم. جارود گفت: ای رسول خدا{{صل}} از اینجا تا سرزمین خودم شتران گمشده بسیار است، آیا میتوانم بر آنها سوار شوم؟ فرمود: جز این نیست که آنها شعله [[آتش]] است هرگز به آنها نزدیک مشو<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۹۵-۹۶.</ref>. در فاصله کمی از بازگشت جارود به میان [[قبیله]] خود، [[پیامبر]] [[رحلت]] کرد و قبیله [[عبد القیس]] به ارتداد گرایید، اما جارود بر [[اسلام]] خود ماند و [[قوم]] خویش را از [[فتنه]] [[ارتداد]] برحذر داشت، و به آنان قول داد که در صورت [[توبه]] و بازگشت به اسلام، [[اموال]] از دست رفته آنان را ضمانت خواهد کرد؛ بدین ترتیب موجب بازگشت آنان به اسلام شد<ref>واقدی، المغازی، ص۵۹-۶۱؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۳۳۶.</ref>. در [[زمان]] [[خلافت ابوبکر]]، میان [[طایفه عبدالقیس]] به [[رهبری]] جارود و [[قبیله بکر بن وائل]] که از [[دشمنان]] عبد القیس و از [[پشتیبانی]] [[ایرانیان]] برخوردار بودند [[جنگ]] سخت و طولانی درگرفت که منجر به هزیمت عبدالقیسیها شد و آنان به ناچار از [[دولت]] [[مدینه]] درخواست کمک کردند<ref>واقدی، المغازی، ص۱۵۲؛ ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۱، ص۳۹.</ref>. | ||
[[ابوبکر]] [[علاء بن حضرمی]] را در رأس دو هزار نیرو به [[یاری]] عبد القیس اعزام کرد و به علاء دستور داد در مسیر، [[عربها]] را برای [[رویارویی]] با بنیبکر بن وائل [[ترغیب]] کند<ref>واقدی، المغازی، ص۱۵۴.</ref>. | |||
.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جارود عبدی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۵۳ - ۳۵۴.</ref> | در دوران [[خلافت عمر]]، با [[شهادت]] دادن و [[اصرار]] کردن جارود بر [[ضد]] [[قدامة بن مظعون]] (دابی [[عمر]]) که [[کارگزار]] [[خلیفه]] بر [[بحرین]] بود، و مرتکب شرابخواری شده بود، حد جاری گردید<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۶۸۳؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۴۶؛ بیهقی، دلائل النبوة، ج۸، ص۳۱۵.</ref>. جارود از جمله کسانی است که عمر ایشان را لایق [[خلافت]] میدانست<ref>ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۵۶.</ref>. | ||
با گسترش [[فتوحات]] و جابه جایی [[قبایل]]، [[جارود]] در [[بصره]] ساکن شد<ref>طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص۳۶۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۶۰؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۳، ص۶۰۱.</ref> و سرانجام در سال ۲۰ یا ۲۱ [[هجری]] هنگامی که از سوی [[حکم بن ابی العاص]] [[فرمانده]] [[جنگ]] با سُهرَک ([[سالار سپاه]] پارس) را بر عهده داشت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۶۱ و ج۷، ص۶۰؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۵۳.</ref> در «عَقبة الطین»<ref>ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۳۳۸؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۵۶.</ref> در ساحل خلیج [[فارس]] کشته شد. از این رو آن محل را [[عقبه]] (گردنه) جارود نامیدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۶۰؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۵۶.</ref>. قول دیگر چنان است که او در [[فتح نهاوند]] (سال ۲۱) به [[قتل]] رسید<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۶۱.</ref>. قول دیگری [[مرگ]] او را در [[زمان]] [[خلافت عثمان]] دانسته است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۵۳.</ref>. | |||
از جارود به عنوان [[راوی حدیث]] [[پیامبر]] و همچنین آشنا به [[علوم]] مختلف یاد شده است<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۸۴.</ref>. [[مطرف بن شخیر]]، [[ابن سیرین]] و [[ابومسلم جذمی]]<ref>ترمذی، محمد بن عیسی، سنن، ج۳، ص۲۰۰؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۳۰؛ سمعانی، الأنساب ج۲، ص۳۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۲۶۱.</ref> و [[زید بن علی]]<ref>ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۵۲۵.</ref> را از [[راویان حدیث]] جارود برشمردهاند. از روایتهای اوست که [[رسول خدا]] از [[آشامیدن]] آب در حال ایستاده [[نهی]] کرده است<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۶۷-۲۶۸؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن، ج۳، ص۱۹۹.</ref> نیز او از پیامبر [[روایت]] کرده است که فرمود: {{متن حدیث|ضَالَّةُ اَلْمُسْلِمِ حَرَقُ اَلنَّارِ}}؛ گمشده [[مسلمان]]، (برای دیگران) شعله [[آتش]] است هرگز به آن نزدیک نشوید»<ref>احمد بن حنبل، مسند حنبل، ج۵، ص۸۰؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۳۶۵؛ بیهقی، دلائل النبوة، ج۶، ص۱۹۰.</ref>. | |||
جارود فرزندانی داشت که برخی در پارهای رویدادها نقش داشتهاند. [[امام علی]]{{ع}} طی نامهای<ref>نهج البلاغه، نامه ۷.</ref> به [[منذر بن جارود عبدی|منذر]] فرزند جارود، که [[کارگزار]] [[امام]] بر [[اصطخر]] بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۶۱: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۰، ص۲۸۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۲۰۹.</ref>، ضمن [[ستایش]] از پدرش جارود، منذر را به دلیل [[خیانت]] در [[بیت المال]] [[سرزنش]] کرد<ref>ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۳۳۳.</ref>؛ زیرا وی در دوران ولایتش از سوی [[حضرت علی]]{{ع}} بر منطقه [[فارس]]، از [[خراج]] آن ۴۰۰ هزار درهم [[اختلاس]] کرد. از این رو با [[آگاهی امام]] از خیانت او، آن [[حضرت]] وی را [[حبس]] کرد و با [[شفاعت]] [[صعصعة بن صوحان]] [[آزاد]] شد<ref>ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، ص۵۲۲.</ref>. مطابق گزارش ثقفی [[کوفی]]<ref>ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، ص۵۲۳.</ref> منذر همراه [[امیر مؤمنان]] در [[نبرد جمل]] حضور داشت. در جریان [[قیام امام حسین]]{{ع}} آن حضرت بر منذر و دیگر اشراف [[بصره]] [[نامه]] نوشت که همه آن را [[کتمان]] کردند، اما منذر که دخترش هند را به [[ازدواج]] [[ابن زیاد]] درآورده بود<ref>بلاذری، انساب، ج۵، ص۴۰۲.</ref>، جریان را فاش کرد و با ابن زیاد عازم [[کوفه]] شد. بعدها منذر به طرفداری از [[عبدالملک بن مروان]]، بر [[ضد]] [[مصعب بن زبیر]] وارد عمل شد<ref>دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۳۰۶.</ref>. پسر او [[ابوغیلان حکم بن منذر]]، بزرگ [[عبدالقیس]] نیز در [[زمان]] [[حجاج]] در [[زندان]] دیماس [[جان]] سپرد<ref>ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۶.</ref>. یکی دیگر از [[فرزندان]] [[جارود]] به نام عبدالله (ظئر العناق) بود که او را حجاج بن یوسف به دلیل خروج بر ضد وی به [[قتل]] رساند<ref>بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۳۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۶.</ref>. دیگر فرزندان جارود عبارتاند از: [[حبیب بن جارود عبدی|حبیب]] و [[غیاث بن جارود عبدی|غیاث]] از همسرش أمامه دختر نعمان از تیره جذیمه، [[سلم بن جارود عبدی|سلم]]، [[مسلم بن جارود عبدی|مسلم]] و [[حکم بن جارود عبدی|حکم]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۶۱؛ نیز بنگرید: ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۶.</ref>.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جارود عبدی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۵۳ - ۳۵۴.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
خط ۲۲: | خط ۲۸: | ||
*[[عبد القیس]] (قبیله) | *[[عبد القیس]] (قبیله) | ||
*[[عبدالله بن جارود عبدی]] (فرزند) | *[[عبدالله بن جارود عبدی]] (فرزند) | ||
*[[منذر بن جارود عبدی]] (فرزند) | |||
*[[ابوغیلان حکم بن منذر]] (نوه) | |||
*[[حبیب بن جارود عبدی]] (فرزند) | |||
*[[غیاث بن جارود عبدی]] (فرزند) | |||
*[[سلم بن جارود عبدی]] (فرزند) | |||
*[[مسلم بن جارود عبدی]] (فرزند) | |||
*[[حکم بن جارود عبدی]] (فرزند) | |||
{{پایان مدخل وابسته}} | {{پایان مدخل وابسته}} | ||