سبب نزول
سبب نزول و شأن نزول
معروفترین اصطلاح در این حوزه، سبب نزول است. کتابهایی که در این زمینه تألیف شده است، اسباب النزول نام گرفتهاند. در زبان فارسی به جای سبب نزول، بیشتر از اصطلاح "شأن نزول" استفاده میشود و آثاری که در این حوزه به زبان فارسی ترجمه یا تألیف شده است، بیشتر "شأن نزول آیات" نام گرفته است[۱]. صرف نظر از تنوع اصطلاح در زبانهای عربی و فارسی، به جز برخی از معاصران، کسی این دو واژه را حاکی از دو مفهوم متعدد ندانسته است. اما سبب نزول چیست؟ سبب نزول، حادثه، پیشامد یا طرح سؤالی است که موجب نزول آیه یا آیاتی از قرآن کریم شده است. همان طور که از این تعریف به دست میآید، اسباب نزول به طور معمول یکی از دو صورت زیر است:
- حوادث یا رخدادهایی که در زمان نزول قرآن اتفاق میافتاد و وحی الهی در شأن آنها نازل میشد؛
- پرسشهایی که از ناحیه مردم، اعم از مسلمانان، مشرکان یا اهل کتاب، مطرح میشد و آیه یا آیاتی در پاسخ آنها فرود میآمد[۲].
باید توجه داشت که بر اساس این تعریف، تنها بخشی از آیات قرآن دارای سبب نزول است، چرا که نزول بسیاری از آیات و سور قرآن به هیچ پیشامد یا سؤال خاصی مربوط نبوده است؛ از این رو، بیشتر آیات قرآن کریم دارای اسباب نزول خاصی نیستند.
از میان محققان معاصر، محمد هادی معرفت بین سبب نزول و شأن نزول تفاوت قائل شده است. وی معتقد است که شأن نزول اعم از سبب نزول است؛ هرگاه به مناسبت جریانی در باره شخص یا حادثهای، خواه در گذشته، حال یا آینده یا در باره احکام، آیه یا آیاتی نازل شود، همه این موارد شأن نزول آن آیات نامیده میشوند. مثلاً میگویند که فلان آیه در باره عصمت انبیا یا عصمت ملائکه یا حضرت ابراهیم (ع) یا حضرت نوح (ع) یا حضرت آدم (ع) نازل شده است، یا گفته میشود که سوره فیل در شأن ابرهه و لشکریان او، که برای تخریب خانه خدا آمده بودند، نازل شده است. تمام اینها را شأن نزول آیه میگویند. اما سبب نزول در جایی است که پیشامد و سؤالی باعث نزول آیه یا آیاتی مقارن با آن پیشامد و سؤال شود. از این رو، سبب اخص از شأن نزول است [۳]. به نظر میرسد که محقق مذکور این نکته را از آن جهت گفته است که در کتب اسباب نزول یا تفسیر، وقتی در باره آیهای گفته میشود " نَزَلَتْ فی کَذا"، اعم از آن است که موردی موجب نزول آن آیه شده باشد یا آنکه آن آیه متضمّن حکم یا توضیحی در آن مورد باشد. زرکشی و دیگران نیز این نکته را یادآور شدهاند که عبارت "نَزَلَتْ الآیةُ فی کَذا" همیشه به معنای سبب نزول نیست[۴].
بنا بر این، در جاهایی که در روایات به لفظ "سبب" تصریح شده باشد، مراد سبب نزول است. مثلاً اگر راوی بگوید: "سَبَبُ نزولِ الآیةِ کَذا"، یا بعد از ذکر حادثه یا سؤال، از فاء تعقیبیه استفاده کند، به عنوان مثال بگوید: "حَدَّثَ کذا فَنَزَلَتِ الآیةُ" یا "سُئِلَ رسولُ اللهِ (ص) عَنْ کذا فَنَزَلَتِ الآیةُ"، در این گونه موارد، روایت بیانگر اسباب نزول است. اما اگر گفته شود: "نَزَلَتِ الآیةُ فی کَذا" دو احتمال وجود دارد: یا بیانگر سبب نزول است، یا به این معنا است که آیه در باره آن موضوع نازل شده است[۵].
گفتنی است که غیر از پیشامدها یا سؤالاتی که موجب نزول قرآن میشده، گاهی به حکمت و فلسفه نزول آیه یا آیاتی از قرآن نیز، سبب اطلاق شده است. به عنوان مثال گفتهاند که سبب نزول آیه ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ در ابتدای سورههای قرآن کریم این بوده است که حدّ فاصل بین سورهها باشد، چون از عبد الله بن عباس نقل شده است که پیامبر اکرم (ص) انتهای سورهها را نمیشناخت تا آنکه ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ بر او نازل میشد. به هر حال کتب موسوم به اسباب نزول، در بر دارنده روایاتی در همه اقسام پیشگفته است و تنها به روایاتی که بیانگر حادثه یا سؤالی که موجب نزول قرآن شده باشد، اختصاص ندارد. به عنوان مثال واحدی در اسبابِ نزول خود آورده است که به گفته ضحّاک آیه﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[۶] در باره ابو جهل و پنج تن از خاندان وی نازل شده است و به قول کلبی در باره یهود است[۷]. پیدا است که در این مورد، حادثه یا سؤالی موجب نزول نشده است، بلکه مراد آن است که آیه در باره افراد یا گروه خاصی از کافران است. اما در مورد زیر، حادثهای موجب نزول سوره تبّت شده است: وقتی آیه ﴿وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ ﴾[۸]. نازل شد، پیامبر اکرم (ص) به تپه صفا برشد و بانگ زد: " يَا صَبَاحَاهْ " (اعلام خطر!). قریش گرد آمدند و گفتند چه شده است؟ فرمود: به من بگویید که اگر باخبرتان کنم که دشمن صبح یا شب بر شما فرو میآید، از من باور میدارید؟. گفتند: آری. فرمود: اکنون به راستی شما را بیم میدهم که یک عذاب سخت در پیش دارید. ابو لهب گفت: " تَبّاً لَكَ "؛ یعنی زیانت باد! برای این ما را جمع کردی؟! این آیه در جواب او نازل شد که دو دست ابو لهب زیانزده باد، و هست! که مال و دستاوردش او را بی نیاز نکند و کارساز نتواند بود. به زودی در آتشی شعلهور گرفتار آید با زنش، آن هیزمکش که در گردن، ریسمانی از لیف خرما دارد"[۹].[۱۰]
فضای نزول و جوّ نزول
آیت الله عبدالله جوادی آملی در کتاب تسنیم، ضمن آنکه دو اصطلاح سبب نزول و شأن نزول را یکی دانسته، دو اصطلاح دیگر به اصطلاحات این حوزه افزوده است. مطابق نظر ایشان، مفسران قرآن کریم، عنایت و اهتمام ویژهای به تبیین شأن و سبب نزول آیات قرآن نشان دادهاند، ولی از "فضای نزول"، که مربوط به مجموع یک سوره است، و "جوّ نزول" که مربوط به مجموع قرآن کریم است، غافل شدهاند و آن را در تفاسیر خود مطرح نکردهاند. ایشان معتقدند که فرق شأن نزول با فضا و جوّ نزول در این است که شأن نزول یا سبب نزول، حوادث، مناسبتها و عواملی است که در عصر پیامبر اکرم (ص) در محدوده حجاز یا خارج از آن رخ داده و زمینهساز نزول یک یا چند آیه از آیات قرآن کریم شده است، اما فضای نزول، بررسی اوضاع عمومی، اوصاف مردمی، رخدادها و شرایط ویژهای است که در مدت نزول یک سوره در حجاز و خارج از آن حاکم بوده است.
هر یک از سورههای قرآن کریم فصل جدیدی بود که با نزول آیه کریمه ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ گشوده میشد و با نزول ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ سوره بعد، پایان مییافت. برخی از سورههای قرآن کریم مانند سورههای حمد، انعام و نصر به صورت دفعی و برخی به تدریج و طی چند ماه یا چند سال نازل شده است و در طی مدت نزول یک سوره، در محدوده زندگی مسلمانان و جهان خارج، حوادثی رخ داده و شرایط خاصی بر آن دوران حاکم بوده است. کشف و پردهبرداری از این رخدادها و شرایط و تبیین آن در آغاز هر یک از سورهها، ترسیم فضای نزول آن سوره خواهد بود. اما جوّ نزول، به سراسر قرآن کریم مربوط است و مراد از آن، بستر مناسب زمانی و مکانی سراسر قرآن است. قرآن کریم طی مدت ۲۳ سال بر قلب مطهر و گرامی پیامبر اکرم (ص) نازل شد. حوادثی که طی سالیان نزول قرآن در حوزه اسلامی یا خارج از قلمرو زندگی مسلمانان و حکومت اسلامی پدید آمد و شرایط و افکاری که بر آن حاکم بود، یا رخدادهایی که بر اثر نزول آیات قرآن کریم در جهان آن روز پدید آمد، "جوّ نزول قرآن" است. سه عنوان یاد شده "شأن، فضا و جوّ نزول" تفاوت دیگری نیز با هم دارند و آن این است که شأن نزول تنها ناظر به تأثیر یک جانبه رخدادهای خاص بر نزول آیه یا آیات است، ولی در فضای نزول سوره و همچنین جوّ نزول قرآن، سخن از تعامل و تأثیر دوجانبه فضای بیرونی با نزول سوره یا جوّ جهانی با نزول مجموع قرآن است؛ بدین معنا که هم فضا و جوّ موجود مقتضی نزول سوره و کل قرآن بود و هم نزول سوره و تنزل مجموع قرآن، فضا و جوّ را دگرگون میساخت[۱۱].[۱۲]
جایگاه اسباب نزول در آیات قرآن
همانطور که پیشینیان گفتهاند، آیات قرآن از نظر اسباب نزول به دو دسته تقسیم میشوند:
- آیاتی که ابتدائاً و بدون هیچ سبب خاصی نازل شده است، که اکثریت آیات قرآن را تشکیل میدهند؛
- آیاتی که حادثه یا سؤالی، سبب نزول آنها شده است.
بنا بر این، در خود آیات قرآن اشارهها و تصریحاتی در مورد محتوای پرسشها و حوادث اسباب نزول وجود دارد؛ آیاتی که با الفاظی چون ﴿سَأَلَ﴾[۱۳]، ﴿يَسْئَلُكَ﴾[۱۴]، ﴿يَسْئَلُونَكَ ﴾[۱۵]، ﴿يَسْتَفْتُونَكَ ﴾[۱۶] و ﴿يَسْتَنْبِئُونَك ﴾ [۱۷] آمده و پرسشی را مطرح کرده است، حکایت از سبب نزول خاصی در آن مورد دارد. همچنین آیاتی که به حوادث عهد نزول قرآن اشاره کرده است، ممکن است از مواردی باشد که از سبب نزول خاصی حکایت دارد. مطابق روایات، نزدیک به پانزده درصد آیات قرآن دارای اسباب نزول است، اما نکتهای که باید بدان توجه داشت، این است که خود آیات قرآن و سیاق آنها میتواند معیاری برای تأیید یا ردّ روایات اسباب نزول مربوط به آنها باشد[۱۸].
جایگاه اسباب نزول در روایات
در بحث اسباب نزول، روایات نقش کلیدی دارد تا جایی که برخی معتقدند تنها راه دستیابی به اسباب نزول، روایات منقول از کسانی است که خود شاهد وحی بوده و بر اسباب نزول آیات قرآن واقف بودهاند. این روایات در آغاز در کتابهای روایی و سپس در کتابهای ویژه اسباب نزول جمع شده است. مطابق برخی از تحقیقات جامع در زمینه روایات اسباب نزول، حدود ۳۰۰۰ روایت از صحابه و تابعین در مورد اسباب نزول آیات مختلف نقل شده است[۱۹]. تقریباً بیش از نصف این روایات از صحابه و بقیه از تابعین رسیده است. در میان صحابه، از همه بیشتر ابنعباس روایات اسباب نزول را نقل کرده است[۲۰] پس از وی صحابهای که بیشترین روایات اسباب نزول را نقل کردهاند، به ترتیب عبارتاند از: ابو هریره، عایشه، جابر بن عبد الله، ابن مسعود، انس بن مالک و براء بن عازب[۲۱].
در میان تابعین مجاهد، سدّی، قتاده، حسن بصری، ضحاک، محمد بن کعب قرظی، سعید بن جبیر، عطاء بن ابی رباح، سعید بن مسیّب، ابو العالیه، عامر الشعبی، و عکرمه بیشترین روایات اسباب نزول را نقل کردهاند[۲۲].
از طرق شیعی نیز روایات قابل توجهی در اسباب نزول نقل شده است. هر چند شمار این روایات از روایات منقول از طریق اهل سنت بسیار کمتر است. برخی از پژوهشگران تعداد ۴۲۷ روایت را از منابع مختلف جمعآوری و تدوین کردهاند[۲۳].[۲۴]
کوششهای متقدمان در زمینه اسباب نزول
همانطور که گفتیم، روایات اسباب نزول در ابتدا ضمن کتب روایی جمعآوری شد و سپس مفسران در شرح آیاتِ مربوط، به نقل آن پرداختند. به عنوان مثال بسیاری از روایات اسباب نزول در تفسیر طبری نقل شده است. همچنین از قرن دوم هجری به بعد، عدهای از دانشمندان به گردآوری و تدوین کتب ویژه اسباب نزول پرداختند. بررسیهای پژوهشگران نشان میدهد که مهمترین کتب اسباب نزول به ترتیب تاریخی به شرح زیر است:
- تفصیلٌ لِأسْبابِ النُزول، از میمون بن مهران؛
- التنزیل، از علی بن مدینی؛
- القصص و الأسباب التی نزل من أجلها القرآن، از عبدالرحمن بن محمد بن عیسی؛
- أسباب النزول از علی بن احمد واحدی نیشابوری، این کتاب معروفترین کتاب باقی مانده از پیشینیان است؛
- أسباب النزول و القصص الفرقانیه، از محمد بن اسعد عراقی؛
- أسباب النزول، از محمد بن علی بن شعیب مازندرانی؛
- عجائب النقول فی أسباب النزول، از ابراهیم بن عمر جَعبری، وی اسباب النزول واحدی را تلخیص و اسانید آن را حذف کرده، اما چیزی بر آن نیفزوده است؛
- العُجاب فی بیان الأسباب، از ابن حجر عسقلانی، ابن حجر این کتاب را کامل نکرده و قبل از تکمیل آن از دنیا رفته است. وی تنها روایات مربوط به سورههای حمد و بقره را آورده و در باره صحت یا ضعف احادیث بحثی نکرده است. وی همچنین مواردی را که جزو اسباب نزول نیست، در آن داخل کرده است. برخی گفتهاند که اگر ابن حجر این کتاب را کامل کرده بود، مفصلترین نوشتار در باب اسباب نزول فراهم میآمد[۲۵]؛
- لباب النقول فی أسباب النزول، از جلال الدین سیوطی، سیوطی در کتاب الاتقان، بر کتاب أسباب النزول واحدی خرده گرفته و میگوید: "هیچکس در تألیف کتابی با این کیفیت، بر من پیشتاز نیست".
برخی معاصران معتقدند که بیشتر کتابهای پیشینیان در باره اسباب نزول، فاقد هرگونه طرح عملی و سیستم و ترتیب منطقی است و در واقع، آنها فقط به نقل روایات و آثار پرداختهاند و میتوان این روایات را در میان اکثر کتب تفسیر نیز به دست آورد[۲۶].[۲۷]
کوششهای متأخران و معاصران در زمینه اسباب نزول
متأخران در مورد اسباب نزول کار ویژهای عرضه نکردهاند. اما در دوران معاصر تلاشهای قابل توجهی در این زمینه صورت گرفته است. مجموعه پژوهشها و تلاشهای معاصران را میتوان در سه حوزه زیر خلاصه کرد:
- جست و جو در منابع قرآنی و حدیثی و گردآوری دوباره روایات و آثار مربوط به اسباب نزول؛
- تهذیب و تمحیص روایات و ارزیابی سندی آنها؛
- نظریهپردازیهای جدید در مورد نقش اسباب نزول در تفسیر قرآن.
در سالهای اخیر، در موارد اول و دوم، آثار ارزشمندی در اختیار قرآنپژوهان قرار گرفته است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:
- الاستیعاب فی بیان الأَسباب، تألیف سلیم بن عبد الهلالی و محمد بن موسی آل نصر؛ نویسندگان این اثر سه جلدی میگویند که مطالب کتاب را با جست و جو در لا به لای تفاسیر، کتب صحاح، سنن، معاجم، اجزا، مسانید، فوائد، مشیخات و دیگر کتب حدیث به دست آوردهاند[۲۸] تتبع گسترده نویسندگان این مجموعه ارزشمند، تعداد روایات موجود در حوزه اسباب نزول را به حدود سه هزار روایت رسانده است. نویسندگان کتاب علاوه بر گردآوری احادیث، دو کار ارزشمند دیگر نیز انجام دادهاند: نخست آنکه به ارزیابی سندی هر یک از احادیث پرداخته و آنها را به صحیح، حسن و ضعیف تقسیم کردهاند؛ دوم آنکه به تخریج منابع هر یک از روایات همت گماشتهاند.
- جامع النقول فی أسباب النزول و شرح آیاتها، نوشته ابن خلیفه علیوی؛ نویسنده این کتاب ضمن نقل قول نویسندگان معروفی چون واحدی، سیوطی و طبری در زمینه اسباب نزول به شرح و توضیح در باره آنها پرداخته است. این کتاب در دو جلد به سامان رسیده و در سال ۱۴۰۴ از سوی مؤلف در مصر به چاپ رسیده است.
- تسهیل الوصول إلی معرفة أسباب النزول[۲۹]، نوشته خالد عبد الرحمن العلی، نویسنده این کتاب به جمعآوری روایات اسباب نزول در کتابهای واحدی نیشابوری، طبری، ابن جوزی، قرطبی، ابن کثیر، سیوطی و شوکانی پرداخته و آنها را بدون هیچ اظهار نظری گرد آورده است.
- صحیح أسباب النزول، نوشته ابراهیم محمد العلی[۳۰]؛
- الصحیح من أسباب النزول، نوشته عصام بن عبد المحسن الحَمیدان[۳۱].
- الصحیح المُسند من أسباب النزول، نوشته مقبل بن هادی الوادعی[۳۲].
جدیدی که در حوزه اسباب نزول صورت گرفته است، نشان از توجه قرآنپژوهان به فضای نزول قرآن و نقش واقعیتهای زمان نزول بر قالب و محتوای قرآنی دارد. باید گفت که این مباحث، مباحثی نوظهور و فراتر از اسباب نزول است. اسباب نزول نزد پیشینیان و متأخران، تنها به آن دسته از پیشامدها و پرسشهایی گفته میشود که باعث نزول آیه یا آیاتی میشد و از همین روی، آنها معتقد بودند که آیات قرآن از نظر دارا بودن سبب یا عدم آن، بر دو دسته است: دستهای که بدون هیچ سبب خاصی نازل شده است و اکثر آیات قرآن در این دسته، که تنها به خاطر هدایت انسانها به راه راست نازل شده است، قرار دارد و دسته دوم آیاتی است که به دنبال واقعه یا سؤالی نازل شده است[۳۳]. اما معاصران از موضوع اسباب نزول عبور کرده و به موضوع فضای نزول پرداختهاند.
البته همه کسانی که به این مباحث پرداختهاند، بر یک اندیشه نیستند. عدهای تأکید کردهاند که شناخت ظرف زمانی، موقعیت، شرایط اجتماعی و تاریخ نزول هر یک از سور قرآن، میتواند در درک بهتر آیات قرآن کمک کند. از مفسران معاصر، آیت الله عبدالله جوادی آملی در مقدمه تفسیر تسنیم بر این امر تأکید کرده و به ذکر نمونهای از فضای نزول در مورد سوره مبارک نساء نیز پرداخته است[۳۴].
اما برخی دیگر از روشنفکران دینی معاصر، پا را از این فراتر نهاده، بر نقش واقعیتهای موجود در زمان نزول قرآن بر شکلدهی الفاظ و معانی قرآن تأکید کردهاند. نصر حامد ابو زید، محمد ارکون و حسن حنفی جزو این گروه از روشنفکران دینی هستند[۳۵].
برای مثال، حسن حنفی در نوشتهای با نام الوحی و الواقع؛ دراسةٌ فی أسباب النزول گفته است که بر خلاف نظریه پیشینیان، هیچ آیهای از آیات قرآن، بدون سبب نازل نشده است، بلکه همه آیات قرآن برآمده از اسباب و واقعیتهای خارجی است[۳۶]. وی و نویسندگانی چون نصر حامد ابو زید، ضمن آنکه بر وحیانی بودن و الهی بودن قرآن تأکید دارند، معتقدند که زبان هر متنی، چه الهی و چه بشری، نمیتواند جدای از واقعیتهای فرهنگی، اعتقادی و اجتماعی عصر صدور و نزولش مورد مطالعه قرار گیرد. نتیجه، آنکه همه معاصران به امری فراتر از اسباب نزول، که پیشینیان در کتابهای خود آوردهاند، میاندیشند و آن تأثیر شناخت جامع از شرایط و موقعیتها و فضای نزول سور قرآن بر فهم درست و واقعگرایانه از قرآن است.
در سالهای اخیر، علاوه بر نظریههای جدید در حوزه اسباب نزول و نگارش آثاری با عنوان "وحی و واقعیت"، پژوهشهای ارزشمندی در مباحث نظری اسباب نزول و به ویژه، ارتباط اسباب نزول با تفسیر صورت گرفته است که در زیر به برخی از آنها اشاره میکنیم:
- أسباب النزول[۳۷]، نوشته بسّام الجمل، این کتاب ضمن بیان تاریخ اسباب نزول و مهمترین راویان و منابع دست اول آن، به بیان دیدگاههای قدما، متأخران و معاصران در مورد اسباب نزول و نیز رابطه اسباب نزول با موضوعاتی چون وحی، قرائات، نسخ و تفسیر پرداخته است.
- أسباب النزول و أثرها فی بیان النصوص، دراسة مقارنة بین أصول التفسیر و أصول الفقه[۳۸] نوشته عمادالدین محمد الرشید، این کتاب، که در اصل رساله دکتری نویسنده بوده است، مفصلترین کتابی است که تا کنون در باره مباحث نظری مربوط به اسباب النزول نوشته شده است[۳۹].
اعتبار "عموم لفظ" یا "خصوص سب"
یکی از مسائل مهم در اسباب نزول، حکم آیاتی است که در خصوص فرد یا افرادی نازل شده است، امّا لفظ آن عام یا مطلق است. حال این سؤال مطرح است که آیا دایره حكم مذکور در این آیات، تنها شامل افرادی است که آیه در باره آنها نازل شده است، یا مطابق ظاهرِ لفظ، به اشخاص دیگری نیز كه قابلیت شمول آیه را دارند، قابل تعمیم است؟ بیشتر دانشمندان اسلامی عمومیت لفظ را بر خصوصیّت سبب مقدّم دانسته و بیان کردهاند که ملاک در مراد این گونه آیات، عمومِ لفظ است و نباید حکم را به فرد یا افرادی که آیه در باره آنها نازل شده است، منحصر کرد[۴۰].
بررسی چند اسباب نزول دارای لفظ عام
ظِهار:در آیات نخستین سوره مجادله آمده است: ﴿قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنكُم مِّن نِّسَائِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلاَّ الَّلائِي وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنكَرًا مِّنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ وَالَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِن نِّسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِّن قَبْلِ أَن يَتَمَاسَّا ذَلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ مِن قَبْلِ أَن يَتَمَاسَّا فَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا ذَلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴾[۴۱].[۴۲]
ظِهار مصدر باب مفاعله و در اصطلاح فقه به این معنا است که مردی به همسرش بگوید که پشت تو چون پشت مادر من است؛ یعنی همان طور که مادرم بر من حرام است، تو نیز بر من حرام هستی. در سبب نزول این آیه آمده است که فردی به نام اوس بن صامت چنین سخنی را به زنش گفت. آن زن نزد پیامبر (ص) شکایت آورد و به دنبال آن، آیات نخستین سوره مجادله نازل شد.
از آیه اوّل سوره مجادله به خوبی معلوم میشود که حکم مربوط به ظِهار، که در آیات بعدی این سوره آمده است، دارای سبب خاصی بوده است. با این حال الفاظی نظیر ﴿الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنكُم مِّن نِّسَائِهِم﴾، ﴿فَمَن لَّمْ يَجِدْ﴾ و ﴿فَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ﴾ که در آیات یادشده در باره ظهارکنندگان و احکام ظهار آمده است، همه عام هستند و به فرد یا افراد خاصی اختصاص ندارند. گفتنی است که دلالت اسمهای موصول ﴿الَّذِينَ﴾ و ﴿مِّن﴾ بر عمومیّت، به سبب نیاز آن به جمله صله است. چرا که جمله صله موصول را به مفهومی عامّ تبدیل میکند.
لِعان:آیات ششم تا نهم سوره نور را آیات لعان گویند. در این آیات آمده است: ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلاَّ أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ وَيَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إِن كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾[۴۳].
لعان مصدر باب مفاعله به معنای لعنت فرستادن بر همدیگر است. پس از نزول آیه چهارم سوره نور که میفرماید: کسانی که نسبت زنا به زنان شوهردار میدهند، سپس چهار گواه نمیآورند، هشتاد تازیانه به آنان بزنید.
این حکم بر برخی از مسلمانان گران آمد؛ چرا که حتی اگر به چشم خود میدیدند که همسرشان مرتکب زنا شده است، تا زمانی که چهار شاهد نمیآوردند، نمیتوانستند زن خود را متهم کنند. این مسأله برای شخصی به نام هلال بن امیه اتفاق افتاد و مطابق آیه بیانشده باید حدّ قذف بر او جاری میشد. در این هنگام آیات ششم تا نهم سوره نور نازل شد و این مشکل را به گونهای دیگر حل کرد.
با نزول این آیات، پیغمبر (ص) شادمانه به هلال بن امیه فرمود: "خدا تو را گشایش داد و هلال بن امیه گفت: از پروردگار همین امید را داشتم"[۴۴].
در این آیات به منظور تعمیم، از کلمه موصولی ﴿الَّذِينَ﴾ و جمله صله استفاده شده است. از اینرو تمام کسانی که به همسران خود نسبت کار ناشایست میدهند و چهار شاهد برای اثبات آن ندارند، مشمول این حکم میشوند و هیچ قرینهای دالّ بر اختصاص آن وجود ندارد.
شهادت غیر مسلمانان و حدود اعتبار آن: در آیات ۱۰۶ و ۱۰۷ سوره مائده آمده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ فَأَصَابَتْكُم مُّصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِن بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لاَ نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلاَ نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الآثِمِينَ فَإِنْ عُثِرَ عَلَى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْمًا فَآخَرَانِ يَقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الأَوْلَيَانِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ لَشَهَادَتُنَا أَحَقُّ مِن شَهَادَتِهِمَا وَمَا اعْتَدَيْنَا إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۴۵].
در باره سبب نزول اين آيه از ابن عباس روایت شده است که تمیم الداری و عدی بن زید به مکه رفت و آمد میکردند. مردی از بنی سهم قریش همراه ایشان بود و مرگش در سرزمینی که هیچ مسلمانی حضور نداشت، فرا رسید. او ماتَرک خویش را به آن دو تن سپرد که به ورثهاش برسانند. آنها نیز همه چیز را جز یک جام نقرهای مشبّک به طلا، به ورثهاش دادند و چون ورثه او سراغ آن را گرفتند، آن دو شخص گفتند که آن را ندیدهایم. آن دو را نزد پیغمبر (ص) بردند، پیغمبر (ص) سوگندشان داد و آنها سوگند خوردند که چیزی پنهان نکردهاند و خبر ندارند. پیغمبر (ص) رهایشان کرد. اما پس از مدتی جام نزد جمعی از اهل مکه پیدا شد و آنها گفتند که آن را از تمیم داری و عدی بن زید خریدهایم. ورثه آن مردِ سهمی به دعوی برخاستند و دو تن از ایشان شهادت دادند که این جامِ خویشاوند ماست و گواهی ما از گواهی عدی بن زید و تمیم داری راستتر است، و ناحق نمیگوییم. دو آیه ۱۰۶ و ۱۰۷ سوره مائده به این مناسبت نازل شد[۴۶]. و سخن آنها را تأیید کرد. عمومیت لفظ یٰا أیُّها الَّذینَ آمَنوا در آیه صد و ششم این سوره، امر بسیار روشنی است که از توضیح بینیاز است[۴۷].[۴۸]
اعتبار عموم لفظ به شرط تأیید با سیاق
هنگامی که گفته میشود که عموم لفظ معتبر است نه خصوص سبب، منظور آن نیست که لفظ یک آیه یا بخشی از آن، بدون در نظر گرفتن سیاق آن، عمومیت و اطلاق دارد. نمونه ذیل این موضوع را به خوبی روشن میسازد.
در سبب نزول آیه ﴿وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُواْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ﴾[۴۹] آمده است این آیه در باره انصار نازل شد که یک سال از انفاق در راه خدا خودداری ورزیدند. ابو منصور بغدادی به اسناد خود از حکم بن عمران روایت میکند که ما در کنار قسطنطنیه بودیم. عقبة بن عامر از صحابه رسول خدا (ص) بر اهل مصر و فضالة بن عبید، دیگر صحابی رسول خدا، بر اهل شام حکومت میکردند. میان مسلمانان و رومیان نزاع سختی در گرفت و دو طرف رویاروی هم صفبندی کردند. مردی از مسلمانان بر لشکر روم حمله برد و در انبوه جمعیت ایشان فرو رفت. مسلمین فریاد زدند: " أَلْقٰی بِیَدَیْهِ إلَی التَّهْلُکَةِ"؛ يعنی خود را با دست خود به هلاکت افکند. اما آن مرد سالم بازگشت و ابوایوب انصاری، صحابی رسول خدا (ص)، گفت: ای مردم، آیه را بیجا به کار نبرید و نادرست معنا نکنید. این آیه در باره ما گروه انصار نازل شد که وقتی اسلام عزت یافت و مسلمان زیاد شد، بعضی با بعضی در نهان میگفتیم که اموال ما تباه شد و بر باد رفت، اگر بر سر کارها و مالهای خود بودیم و کاسبی میکردیم، از بین نمیرفت. و این آیه در جواب ما و آنچه اندوهناکمان کرده بود، نازل شد. تَهلُکه بر سر مال دنیا ایستادن است، در حالی که خدا ما را به جهاد امر فرموده است"[۵۰].
نتیجه آن كه تقدم عمومیت لفظ بر خصوص سبب را باید با توجه به سیاق و موضوعی که آیه در باره آن نازل شده است، به دست آورد. ابنتیمیه میگوید که اساساً منظور کسانی که خصوص سبب را بر عموم لفظ ترجیح میدهند، این نیست که حکم آیاتی از قرآن، که اسباب نزول خاصی دارند، مخصوص شخص یا اشخاص معینی است، بلکه مقصودشان آن است که حکم آیه به نوعِ آن اشخاص اختصاص دارد و تمام موارد مشابه را شامل میشود[۵۱].
نکته آخر در این باب اینکه اصل تقدّم عموم لفظ بر خصوص سبب در جایی معتبر است که دلیل خاصی بر خلاف آن وجود نداشته باشد. اما در صورتی که دلیل یا دلایلی معتبر بر اختصاص حکم آیه به خصوص سبب، وجود داشته باشد، حکم آیه عمومیت یا اطلاق نخواهد داشت، چنان که نظر مفسران شیعه در باره آیه ۵۵ سوره مائده، آن است که حکم آیه به حضرت علی (ع) اختصاص دارد و آیه در مقام بیان ولایت حضرت علی (ع) بر مؤمنان، همچون ولایت خداوند و پیامبر (ص) بر آنان، است، که همان ولایت در تصرّف و سرپرستی است.
در احادیث فراوانی از اهل سنت و شیعه نقل شده است، هنگامی که امام علی (ع) در حال رکوع، انگشتری خود را به سائلی دادند، آیه ۵۵ سوره مائده، كه به آیه ولایت مشهور است، نازل شد[۵۲]﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۵۳]
این آیه اگر چه از نظر ساخت و ترکیب زبانی، مفهومی عام دارد؛ چرا که از موصول و صله استفاده شده است، امّا نباید در فهم مقصود گوینده تنها به مدلول منطقی الفاظ و ساخت آنها توجه کرد، بلکه علاوه بر آن، باید بافت جمله و فضایی را که آن ترکیب در آن به کار رفته است، نیز در نظر گرفت. بافت خاصّ این آیه، که ولایت تصدّی "حكومت" و در ردیف ولایت خدا و رسول بر مردم است، دلالت میکند که از لفظ عامِ {عربی|اندازه=150%| ﴿الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ﴾ مدلولی خاص قصد شده باشد. بنا بر این، اگر چه آیه با لفظ عام آمده است، اما با توجه به قرائن مقالی و مقامی تنها بر یک نفر منطبق است.
آیه زیر به خوبی کاربرد لفظ عام و اراده معنای خاص را نشان میدهد: ﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ﴾[۵۴].
این آیه جزء مجموعه آياتی است كه پس از جنگ بدر نازل شده است. اگر در این آیه، تنها معیار عمومیت لفظ را در نظر بگیریم، این امر مستلزم آن است که مراد از لفظ ﴿النَّاسَ﴾ در هر دو مورد "همه انسانها" باشد و آنگاه آیه اینگونه معنا میشود که همه انسانها به آن مؤمنان گفتهاند که همه انسانها برای جنگ با شما گرد آمدهاند، در حالی که مسلماً مراد، برخی از انسانها بوده است. زیرا گویندگان سخن، غیر از افرادی هستند که در باره آنان سخن به میان آمده است. مراد از الناسِ اول، نعیم بن سعید است و مراد از الناسِ دوم، ابو سفیان و یاران او هستند[۵۵]. ابو علی فارسی گفته است: "دلیلِ آنکه منظور از کلمه ﴿النَّاسَ﴾ در جمله ﴿قَالَ لَهُمُ النَّاسُ﴾ یک تن است، آیه بعدیِ آن است که میگوید: ﴿إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴾[۵۶]؛ در این آیه با لفظ ﴿ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ﴾ به یک فرد معین اشاره شده است[۵۷].
نتیجه آنکه در موضوع "عمومیت لفظ" و "خصوصیت سبب" باید هم به ساخت و ترکیب منطقی مفاهیم، و هم به بافت و سیاق زبانیِ درونِ متن توجه کرد و چه بسا عدم توجه به یکی از این دو مورد، سبب اختصاص یا تعمیم بیمورد شود[۵۸].[۵۹]
نقش اسباب نزول در تفسیر قرآن
همانگونه که در بخش پیش ذکر شد، برای دریافت مرادِ آیات قرآن، هم باید به ساخت منطقی مفاهیم و گزارهها، و هم به بافت و سیاقی که متن در آن قرار دارد، توجه کرد. بدون تردید، اسباب نزول یکی از ابزارهایی است که ما را در شناخت هر چه بهتر بافت فرهنگی و اجتماعی نزول آیات یاری میکند. نزول قرآن در طول بیست و سه سال، با فراز و نشیبهای زیاد، شرایط مختلف فرهنگی و اجتماعی و نیز تکیه قرآن بر قرینههای مقامی، نیاز به اسباب نزول را برای فهم درست مقاصد آیات دوچندان میکند. با دانستن اسباب نزول، مفسّر در فضای زنده و حقیقی مکه و مدینه قرار میگیرد و شرایط عینی نزول آیات را احساس میکند و به عکس، بدون اطلاع از اسباب نزول، فهم برخی از آیات قرآن، آنچنان که باید، ممکن نیست و چه بسا مفسّر در فهم آنها دچار انحراف شود. برای آشنایی با نقش و اهمیت اسباب نزول در تفسیر قرآن، چند نمونه از کاربردهای اسباب نزول را ذکر میکنیم:[۶۰].[۶۱]
بررسی چند نمونه از اسباب نزول
- آیه ۱۴۵ انعام: آیه ۱۴۵ انعام در مقام شمارش محرّمات در باره خوردنیها میفرماید: ﴿قُل لاَّ أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾[۶۲]. مالک بن انس، رهبر مالکیها، با توجه به ساخت و ترکیب این آیه، تصور کرده که این آیه تمام محرمات را بر شمرده است، زیرا در آن ترکیب نفی "لا" و استثناء "الاّ" آمده است که نشانه حصر است و با توجه به این ترکیب، این آیه تمامی محرمات را استقصا نموده است. اما شافعی با استناد به سبب نزول آیه، معتقد است که این آیه تمام محرّمات را استقصا نکرده است و تنها در مقام بیان حرمت همین چند مورد خاصّ است، بی آنکه بتوان نتیجه گرفت که امور دیگری كه ذکر نشدهاند، همگی حلال هستند[۶۳]. بدر الدین زرکشی در اینباره مینویسد: "از آنجا که کافران حلال خداوند را حرام و حرام او را حلال میشمردند و قصدِ مخالفت و دشمنی داشتند، این آیه برای نقض غرضِ ایشان نازل شد. گویی این آیه به کافران اعلام میکند که هیچ حلالی جز آنچه شما حرام کردهاید، و هیچ حرامی جز آنچه حلال کردهاید، وجود ندارد؛ شبیه آنکه چون به تو میگویند: امروز شیرینی نخور، میگویی: امروز فقط شیرینی خواهم خورد. و منظور تو بیان مخالفت است، نه نفی، اثبات و حصر واقعی. در این آیه نیز گویی خداوند گفته است که هیچ حرامی جز مردار، خون، گوشت خوک و ذبیحه غیر شرعی، که شما آنها را حلال میدانید، وجود ندارد. مراد آیه این نیست که جز اینها، همه چیز حلال است، زیرا غرض اثبات تحریم بوده است نه بیان حلیّت[۶۴]. این تفسیر از آیه با استناد به اسبابِ نزول، با ترتیب نزول آیات مربوط به تحریم خوردنیها نیز سازگاری دارد. مطابق نقل سیوطی، نخستین آیهای که در مکه در باره خوردنیها نازل شد، از سوره انعام است: ﴿قُل لاَّ أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾[۶۵] سپس آیه سوره نحل نازل شد که میفرماید: ﴿فَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّبًا وَاشْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ﴾[۶۶] آنگاه در مدینه آیه سوره بقره نازل شد که میفرماید: ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾[۶۷] و در پایان، آیه سوره مائده﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ ﴾[۶۸] فرود آمد[۶۹]
- آیه ۱۵۸ بقره: در آیه ۱۵۸ بقره آمده است: ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ ﴾[۷۰]. کسی که سبب نزول این آیه را نداند، از تعبیر ﴿فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾ چنین میپندارد که سعی بین صفا و مروه امری واجب نیست. در سبب نزول آن آمده است که مسلمانان چنین میپنداشتند که این سعی گناه است، چرا که در زمان جاهلیت بر روی دو كوهِ صفا و مروه دو بُت به نامهای اِساف و نائله قرار داشت که مشرکان هنگام سعی، آن دو را مسح میکردند. امّا پس از اسلام، این بتها شکسته شد. با این حال مسلمانان همچنان گمان میکردند که این عمل گناه است. از این رو خداوند با نزول این آیه این توهّم را برطرف نمود[۷۱].
- آیه ۱۱۵ بقره: آیه ۱۱۵ سوره بقره میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[۷۲]. کسی كه شأن نزول این آیه را نداند، تصور میکند که رو به قبله بودن در نماز واجب نیست. اما در شأن نزول آن آمده است که وقتی قبله مسلمانان از بیت المقدس به مسجد الحرام تغییر یافت، یهودیان گفتند که تغییر قبله ممکن نیست و این آیه در جواب آنها نازل شد[۷۳]. برخی از اخبار نیز حاکی از آن است که این آیه در باره نمازهای نافله است و قرآن در مورد نمازهای واجب میفرماید: ﴿وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ﴾[۷۴] و در برخی اخبار دیگر نیز آمده است که این آیه مربوط به جایی است که تشخیص جهت قبله امکانپذیر نباشد[۷۵][۷۶].
تعدّد اسباب نزول و وحدت نازل
گاهی در باره نزول آیه یا آیاتی از قرآن کریم چندین روایت مختلف گزارش شده است و هر یک از این روایات نیز داستانی را به عنوان سبب نزول آن آیه یا آیات بیان کردهاند. در این صورت باید وضعیت این روایات را از نظر متن و سند بررسی نمود.
در چنین شرایطی، در مجموع، چند فرض را میتوان در نظر گرفت:
- یکی از روایات صحیح و بقیه ناصحیح است؛
- بیش از یک روایت صحیح است، ولی تنها یکی از آنها مرجِّح دارد؛
- بیش از یک روایت صحیح است، ولی هیچکدام مرجِّح ندارد. كه در این صورت دو گونه است: یا میتوان آنها را جمع کرد، یا آنکه قابل جمع نیستند.
بنا بر این مواردی که اسباب نزول متعددی برای آیه یا آیاتی نقل شده است را میتوان در چهار فرض ذیل خلاصه كرد:
فرض اول:اِسناد یکی از روایاتِ نقل شده صحیح و بقیه ناصحیح است. بدیهی است که در این حالت روایت صحیح به عنوان سبب نزول آیه تلقی خواهد شد. برای مثال در مورد سبب نزول آیه ﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ﴾[۷۷] چند سبب نقل شده است که تنها یکی از آنها صحیح است و در آن به سبب نزول تصریح شده است[۷۸].
فرض دوم: این است که بیش از یک روایت دارای سند صحیح باشد، امّا تنها یکی از آنها مرجّح داشته باشد، به عنوان مثال راویِ یکی از آن روایات در حادثهای که سبب نزول آیه شده است، حاضر باشد، که در این صورت چنین روایتی بر روایات دیگر مقدّم خواهد بود. برای مثال در مورد سبب نزول آیه ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً﴾[۷۹]، دو سبب نقل شده است. اما در یکی از این دو روایت، عبد الله بن مسعود، که راوی حدیث است، در متن واقعه حضور داشته و ناظر بر صحنه بوده است[۸۰] از این رو چنین سبب نزولی بر دیگری مقدم است.
فرض سوم:در این فرض، بیش از یک روایت صحیح است، ولی هیچکدام از آنها دارای مرجّح نیست كه بتوان آن را بر روایات دیگر مقدم دانست. امّا میتوان بین آنها را جمع کرد و تمامی آنها را به عنوان اسباب نزول آیه یا آیات مورد نظر تلقی نمود و این در صورتی است که فاصله زمانی میان آنها طولانی نباشد. در این صورت گفتهاند که مانعی ندارد آیه یا آیاتی از قرآن بر اثر وقوع چند حادثه و پیشآمد نازل شده باشد. به عنوان مثال در باره نزول آیات مربوط به "لعان" دو روایت آمده است که یکی در باره "هلال بن امیّه" و دیگری در باره "عُوَیمر بن حارث" است. این دو روایت هر دو صحیح است و هیچکدام بر دیگری برتری ندارد[۸۱].
فرض چهارم:مطابق این فرض دو یا چند روایت صحیح وجود دارد که هیچ یک بر دیگری ترجیح ندارد و هر کدام اسباب نزول متفاوتی را نقل کردهاند. علاوه بر این، متن آنها نیز قابل جمع نیست. برای مثال در مورد نزول آیه ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّابِرِينَ﴾[۸۲] دو روایت است که یک روایت، نزول آن را پس از جنگ اُحد و روایت دیگر نزول آن را در روز فتح مکه ذکر کرده است[۸۳].
بسیاری از محققان در مورد این فرض معتقدند که باید این روایات را بر تعدّد و تکرار نزول آیه یا آیات حمل نمود[۸۴]. تعدّد نزول اگر چه امری ممکن است، امّا وقتی آیهای تنها یک بار در قرآن کریم ثبت شده است، بسیار بعید مینُماید که بیش از یک بار نازل شده باشد. از اینرو در اینگونه موارد بهتر است بگوییم که احتمالاً پیامبر اکرم (ص) در برخی از حوادثِ ذکر شده، آیه یا آیات مورد نظر را که قبلاً نازل شده بود، تلاوت کرده است. بنا بر این، آیه مورد نظر به سبب حادثهای خاص نازل شده و به مناسبت در حادثه یا حوادث دیگر نیز تلاوت شده است. * سیوطی در اینباره مینویسد: "گاهی در یکی از دو روایت، عبارت " فَتَلا فِیهِم " آمده است، امّا دیگران آن را "فَنَزَلَ" دانستهاند. نمونه آن روایتی است که ترمذی آن را صحیح دانسته و از ابن عباس چنین نقل کرده است: "یکبار شخصی یهودی با پیامبر (ص) برخورد کرد و از او پرسید: یا ابا القاسم! اگر خداوند آسمانها را اینگونه، زمین را آنگونه، آب را چنین، کوهها را چنان و سایر مخلوقات را به این صورت قرار میداد، بهتر نبود؟ پس خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلاَ آبَاؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ ﴾[۸۵] امّا در واقع، روایت چنین است که رسول خدا (ص) این آیه را تلاوت نمود و همین درست است، چرا که این آیه مکّی است[۸۶][۸۷].
وحدت سبب نزول و تعدّد نازل
این موضوع، عکس موضوع قبلی را ترسیم میکند؛ به این معنی که یک سبب نزول در مورد آیاتِ متعدّد و متفاوتی ذکر شده باشد. در این مورد گفتهاند که هیچ مانعی وجود ندارد که آیات متعدّدی در باره یک حادثه نازل شده باشد. * نمونه آن روایت ترمذی و حاکم نیشابوری از امّ سلمه است که گفت: "ای رسول خدا، هیچ نمیشنوم که خداوند از هجرت زنان یاد کند". پس خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ﴾[۸۸].
همچنین حاکم نیشابوری از امّ سلمه نقل میکند که گفت: "به رسول خدا عرض کردم: چگونه است که مردان را یاد میکنی، اما از زنان چیزی نمیگویی؟ آن وقت آیه ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ﴾[۸۹] و آیه ﴿أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم﴾ نازل شد".
هم او در جای دیگر از امّ سلمه روایت میکند که به پیامبر (ص) گفت: "چگونه مردان به جنگ میروند، اما زنان را جهادی نیست و نیمِ مردان ارث میبرند؟. و خداوند آیه﴿وَلاَ تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْأَلُواْ اللَّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا﴾[۹۰] و آیه ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ﴾[۹۱] را نازل کرد[۹۲].
امّا بعید است که آیات متعدّد سورههای مختلف، که نزول هر یک مربوط به زمانی خاص است، دارای یک سبب نزول باشد. * یکی از معاصران در اینباره مینویسد: "با توجه به آیات متعدّد در سورههای مختلف، كه هر یک در زمانی نازل شده است، در این موارد با آیات متعدّد در یک حادثه واحد مواجه نیستیم. پس باید به دنبال نخستینِ این آیات در ترتیب نزول بگردیم. یعنی این آیات را بر اساس زمان نزول مرتب کنیم. در اینجا تنها یک پرسش از سوی امّ سلمه طرح شده است و از آن پس، متن قرآنی همواره در مواضع مختلف به این پرسش پاسخ گفته و در این کار، جنس زن و مرد را با الفاظ خاصّ خودشان یاد کرده است"[۹۳].
در مورد مثال مذکور، برخی دیگر از محققان معاصر معتقدند که با توجه به روایات دیگری که در اینباره رسیده است، این آیات متعدّد، اسباب نزول متعدّد دارد و سیوطی، با تکلّف، خواسته است تا از طریق انتخاب پارهای از احادیث، مثالی برای وحدت سبب و تعدّد نازل ارائه دهد[۹۴]. برای وحدت سبب و تعدّد نازل مثالهای دیگری نیز ذکر شده است که آنها نیز خالی از اشکال نیستند[۹۵].[۹۶]
اعتبار روایات اسباب نزول
از آنجا که روایات اسباب نزول، مانند بقیه روایاتی که از اهل سنت رسیده است، پس از گذشت یک قرن تدوین شده است، لذا احتمال جعل، تحریف و نیز تطبیق نابجای قصص اسباب نزول بر آیات قرآن در این روایات دور از ذهن نیست. علامه طباطبایی در باره روایات اسباب نزول و میزان اعتبار آنها مینویسد: "تتبع این روایات و تأمل كافی در اطراف آنها، انسان را نسبت به آنها بدبین میكند؛ از سیاق بسیاری از آنها پیدا است كه راوی، ارتباط نزول آیه را در باره حادثه و واقعه از طریق مشافهه و تحمل و حفظ به دست نیاورده، بلكه قصه را حكایت میكند، سپس آیاتی را كه از جهت معنا مناسب قصه است، به قصه ارتباط میدهد و در نتیجه سبب نزولی كه در حدیث ذكر شده، سبب نظری و اجتهادی است، نه سبب نزولی كه از راه مشاهده و ضبط به دست آمده باشد. گواه این سخن آن است كه در خلال این روایات، تناقض بسیار به چشم میخورد؛ به این معنا كه در بسیاری از آیات قرآنی، ذیل هر آیه چندین سبب نزول متناقض همدیگر نقل شده است كه هرگز با هم جمع نمیشوند. حتی گاهی از یک شخص، مانند ابن عباس یا غیر او، در یک آیه معین چندین سبب نزول روایت شده است"[۹۷].
ایشان پس از تردید در اعتبار روایات اسباب نزول، روش تعامل صحیح با آنها را چنین بیان میکند: "سبب نزولی كه ذیل آیهای وارد شده است، در صورتی كه خبر متواتر یا قطعی الصدور نباشد، باید به آیه مورد بحث عرضه شود و تنها در صورتی كه مضمون آیه و قرائن موجود در اطراف آیه با آن سازگار بود، به سبب نزول نامبرده اعتماد میشود. به این ترتیب اگر چه مقدار زیادی از اسباب نزول سقوط میكند، ولی آنچه از آنها میماند، كسب اعتبار میكند[۹۸].
واقعیت دیگر آن است که اسناد کمتر از نیمی از روایات اسباب نزول به تابعین ختم میشود که گفته آنها را نمیتوان حجت دانست مگر آنکه طرق آن متعدّد باشد[۹۹].
مطابق نظر اهل سنت، که همه صحابه را عادل میدانند، روایات صحابیان پیامبر در حکم حدیث مرفوع پیامبر است، چرا که مستند صحابی در نقل روایت، یا سماع و نقل، و یا مشاهده است و نمیتوان گفت که از رأی خود سخن گفته است[۱۰۰]. اما این امر در صورتی است که طریق منتهی به صحابه، طریق صحیحی باشد و خود، شاهد نزول بوده باشند. برخی از محققین در سالهای اخیر به ارزیابی سندی روایات اسباب نزول پرداخته و روایات صحیح را از سقیم جدا ساختهاند. الوادعی در کتاب الصحیح المسند من اسباب النزول، کمتر از دویست روایت صحیح را آورده است[۱۰۱]. محققی دیگر تعداد ۳۳۱ حدیث صحیح را در کتابی با نام الصحیح من اسباب النزول گرد آورده است[۱۰۲].
آقای ابراهیم محمد العلی در کتابی با نام صحیح اسباب النزول روایات صحیح را به دو دسته تقسیم کرده است:
- روایاتی که در حقیقت بیانگر اسباب نزول آیات قرآن هستند؛
- روایاتی که اسباب نزول نیستند، بلکه تفسیر صحابیاند که برخی از اهل علم آنها را سبب نزول به شمار آورده و در بین روایات اسباب نزول جای دادهاند.
ایشان در بخش اول، تعداد ۳۲۴ روایت و در بخش دوم نیز ۱۴۶ روایت نقل کرده است[۱۰۳].
شایان ذکر است که کتابهای یادشده صرفاً به انعکاس روایات صحابه پرداختهاند و منظور آنها از صحیح، صحیح در مقابل ضعیف است که هم شامل اخبار صحیح و هم شامل اخبار حسن میشود[۱۰۴].
منابع
پانویس
- ↑ به عنوان مثال کتاب شأن نزول آیات ترجمهای است از اسباب النزول واحدی نیشابوری و لباب النقول فی اسباب النزول سیوطی که توسط آقای محمد جعفر اسلامی ترجمه و منتشر شده است. (ناشر: مترجم، چاپ دوم، ۱۳۷۱) همچنین آقای دکتر محمد باقر محقق به مناسبت کنگرۀ هزارۀ شیخ طوسی کتابی را با عنوان نمونۀ بیّنات در شأن نزول آیات فراهم آورده است. (تهران، اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۵۹ ﻫ. ش).
- ↑ ر.ک: العُجاب فی بیان الاسباب، ابن حجر عسقلانی، بیروت، دار ابن حزم، ۲۰۰۲ م، ص ۱۷ ـ ۱۶.
- ↑ التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفت، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۶ ﻫ، ج ۱، ص ۲۵۴؛ همان، علوم قرآنی، قم، مؤسسۀ فرهنگی انتشاراتی التمهید، ۱۳۷۸ ﻫ. ش، ص ۱۰۰؛ علوم قرآنی (با استفاده از تقریرات درس آیتالله معرفت)، محمد جواد اسکندرلو، قم، سازمان حوزهها و مدارس علمیّۀ خارج از کشور، ۱۳۷۹ ﻫ ش، ص ۶۷.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، بدر الدین زرکشی، تحقیق یوسف عبد الرحمن بن مرعشلی، بیروت، دار المعرفة، ۱۴۱۰ ﻫ، ج ۱، ص ۱۲۶.
- ↑ الصحیح المُسند من اسباب النزول، ابو عبد الرحمن مقبل بن هادی الوادعی، بیروت، دار ابنحزم، ۱۴۱۵ ﻫ، ص ۱۸.
- ↑ بیگمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمیآورند؛ سوره بقره، آیه۶.
- ↑ ر.ک: الاستیعاب فی بیان الاسباب، سلیم بن عبد الهلالی و محمد بن موسی آل نصر، عربستان سعودی، دار ابنجوزی، ۱۴۲۵ ﻫ، ج ۱، ص ۱۷.
- ↑ و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!؛ سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
- ↑ اسباب النزول، علی بن احمد واحدی نیشابوری، ص۲۱.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۳۰ - ۱۳۲.
- ↑ اسباب النزول، واحدی نیشابوری، ترجمه: علی رضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، نشر نی، ۱۳۸۳ ش، ص ۲۴۸.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۳۲ - ۱۳۳.
- ↑ تسنیم (تفسیر قرآن کریم)، عبد الله جوادی آملی، قم، اسراء، ۱۳۷۸ ش، ج ۱، ص ۲۳۶ ـ ۲۳۵.
- ↑ سوره معارج، آیه۱.
- ↑ مانند: سوره نساء، آیه ۱۴، ۱۵۳ و سوره احزاب، آیه۶۳.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۸۹
- ↑ سوره نساء، آیه ۱۲۷
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۳۴.
- ↑ اسباب النزول، واحدی نیشابوری، ترجمه: علی رضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، نشر نی، ۱۳۸۳ ش، ص ۸.
- ↑ ر.ک: الاستیعاب.
- ↑ أسباب النزول، بسّام الجمل، المؤسسة العربیة للتحدیث الفکری، دار البیضاء، ۲۰۰۵ م، ص ۱۳۲.
- ↑ أسباب النزول، بسّام الجمل، المؤسسة العربیة للتحدیث الفکری، دار البیضاء، ۲۰۰۵ م، ص ۱۴۱.
- ↑ أسباب النزول، بسّام الجمل، المؤسسة العربیة للتحدیث الفکری، دار البیضاء، ۲۰۰۵ م، ص ۱۴۳.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۳۴.
- ↑ أسباب النزول فی ضوء روایات أهل البیت، السید مجیب جواد جعفر الرفیعی، قم، ۱۴۲۱ ﻫ.
- ↑ أسباب النزول، محمد باقر حجتی، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۵ ﻫ ش، ص ۱۳.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۳۴ - ۱۳۵.
- ↑ الاستیعاب فی بیان الاسباب، سلیم بن عبد الهلالی و محمد بن موسی آل نصر، ج ۱، ص ۱۳.
- ↑ مؤسسۀ دار ابن الجوزی این کتاب را در سال ۱۴۲۵ هجری، در کشور عربستان سعودی چاپ کرده است
- ↑ انتشارات دار المعرفه این کتاب را در سال ۱۴۱۹ هجری، در بیروت منتشر کرده است
- ↑ انتشارات دار القلم این کتاب را در سال ۱۴۲۴ هجری، در دمشق چاپ کرده است.
- ↑ مؤسسه الریّان این اثر را در سال ۱۴۲۰ هجری، در بیروت منتشر کرده است.
- ↑ مکتبة ابن تیمیه این کتاب را در سال ۱۴۱۰ هجری، در قاهره چاپ کرده است.
- ↑ ر.ک: تسنیم (تفسیر قرآن کریم)، عبد الله جوادی آملی، قم، اسراء، ۱۳۷۸ ﻫ ش، ج ۱، ص ۲۳۸ ـ ۲۳۵.
- ↑ ر.ک: أسباب النزول، بسّام الجمل، ص ۳۱ ـ ۲۶.
- ↑ ر.ک: أسباب النزول، بسّام الجمل، ص ۲۶.
- ↑ المرکز الثقافی العربی این کتاب را در سال ۲۰۰۵ میلادی در کشور مغرب عربی چاپ کرده است.
- ↑ انتشارات دار الشّهاب این اثر را در سال ۱۹۹۹ میلادی در کشور سوریه به چاپ رسانده است
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۳۵ - ۱۳۸.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۴۰.
- ↑ خداوند، سخن زنی را که با تو درباره همسرش چالش داشت و به خداوند شکوه میکرد شنیده است و خداوند گفت و گوی شما را میشنود که خداوند، شنوایی بیناست. کسانی از شما که زنان خود را ظهار میکنند، آن زنان، مادران آنان نیستند، مادرانشان جز کسانی که آنان را زادهاند نمیباشند و اینان بیگمان سخنی ناپسند و نادرست میگویند و باری، خداوند به یقین در گذرندهای آمرزنده است. و آنان که زنان خود را ظهار میکنند سپس به آنچه گفتهاند باز میگردند (تا آن را بشکنند) باید پیش از آنکه با یکدیگر تماسی داشته باشند بندهای آزاد کنند؛ این (کاری) است که بدان اندرز داده میشوید و خداوند به آنچه میکنید آگاه است. و هر کس نیافت، روزه دو ماه پیاپی پیش از آنکه با همدیگر تماسی بگیرند (بر عهده اوست) و آنکه یارایی ندارد، خوراک دادن به شصت مستمند (بر عهده اوست)، این بدان روست که به خداوند و پیامبرش ایمان آورید و اینها احکام خداوند است و کافران عذابی دردناک خواهند داشت؛ سوره مجادله، آیه۱ - ۴.
- ↑ اسباب النزول، علی بن احمد واحدی نیشابوری، تحقیق عصام بن عبد المحسن الحمیدان، بیروت، مؤسسة الریّان، ۱۴۱۱ ﻫ، ص ۱۶۸ ـ ۱۶۷.
- ↑ و آنان که به همسران خود تهمت (زنا) میزنند و گواهی جز خود ندارند گواهی هر یک از آنان، چهار بار گواهی دادن (با سوگند) به خداوند است که «به راستی من از راستگویانم». و (بار) پنجم (بگوید): «لعنت خداوند بر من اگر از دروغگویان باشم». و عذاب را از زن باز میدارد اینکه چهار بار (با سوگند) به خداوند گواهی دهد که شوهرش از دروغگویان است. و (بار) پنجم (بگوید): خشم خداوند بر من باد، اگر (شوهرم) از راستگویان باشد؛ سوره نور، آیه۶-۹.
- ↑ اسباب النزول، علی بن احمد واحدی نیشابوری، تحقیق عصام بن عبد المحسن الحمیدان، بیروت، مؤسسة الریّان، ۱۴۱۱ ﻫ، ص ۱۱۱ ـ ۱۱۲.
- ↑ ای مؤمنان! چون مرگ یکی از شما در رسد گواه گرفتن میان شما هنگام وصیت، (گواهی) دو (مرد) دادگر از شما (مسلمانان) است و اگر سفر کردید و مصیبت مرگ گریبان شما را گرفت (و گواه مسلمان نیافتید) دو گواه دیگر از غیر شما (مسلمانان) است و اگر (به آنها) شک دارید آنان را تا پس از نماز باز دارید آنگاه سوگند به خداوند خورند که: ما آن (گواهی خود) را به هیچ بهایی نمیفروشیم هرچند (درباره) خویشاوندان (ما) باشد و گواهی (در پیشگاه) خداوند را پنهان نمیداریم که اگر بداریم از گناهکاران خواهیم بود. پس اگر دانسته شود که آن دو گواه خیانت کردهاند، دو تن دیگر از میان همان کسانی که آن دو شاهد سزاوارتر در حق آنان خیانت کردند، جای آن دو را میگیرند و به خداوند سوگند میخورند که: گواهی ما درستتر از گواهی آن دو تن است و ما (از راستی) تجاوز نکردهایم که اگر کنیم بیگمان از ستمکاران خواهیم بود؛ سوره مائده، آیه۱۰۶ - ۱۰۷.
- ↑ اسباب النزول، علی بن احمد واحدی نیشابوری، تحقیق عصام بن عبد المحسن الحمیدان، بیروت، مؤسسة الریّان، ۱۴۱۱ ﻫ، ص ۳۳ ـ ۳۴.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۴۳.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۴۱ - ۱۴۳.
- ↑ و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد؛ سوره بقره، آیه۱۹۵.
- ↑ رک: مقدمة فی اصول التفسیر، احمد بن تیمیه، منشورات دار مکتبة الحیاة، بیروت، بیتا، ص ۱۶ ـ ۱۵.
- ↑ رک: واحدی، پیشین، ص ۱۰۵؛ التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ طوسی، دار إِحیاء التراث العربی، بیروت، بیتا، ج ۳، ص ۵۵۸ ـ ۵۶۴؛ المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، مؤسسة الأَعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۹۹۷، ج ۶، ص ۲۵ ـ ۵.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، بدر الدین زرکشی، تحقیق یوسف عبد الرحمن بن مرعشلی، بیروت، دار المعرفة، ۱۴۱۰ ﻫ، ج ۱، ص ۱۲۶.
- ↑ سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند؛ سوره مائده، آیه۵۵.
- ↑ کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما همداستان شدهاند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست؛ سوره آل عمران، آیه۱۷۳.
- ↑ ر.ک: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، بیروت، مؤسسة الأَعلمی للمطبوعات، ۱۹۹۵م، ج ۲، ص ۴۵۰.
- ↑ جز این نیست که آن شیطان است که دوستانش را میترساند؛ از آنان نترسید و اگر مؤمنید از من بترسید؛ سوره آل عمران، آیه۱۷۵.
- ↑ ر.ک: البرهان فی علوم القرآن، بدر الدین زرکشی، تحقیق یوسف عبد الرحمن بن مرعشلی، ص ۴۶ ـ ۴۷؛ معنای متن، نصر حامد ابو زید، ترجمۀ مرتضی کریمینیا، تهران، طرح نو، ص ۱۹۳.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۴۳ - ۱۴۵.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۳۲ - ۱۴۵.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۴۶.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۴۵.
- ↑ بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمییابم که برای خورندهای که آن را میخورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد اما کسی که (از خوردن آنها) ناگزیر شده است در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان پروردگارت آمرزنده بخشاینده است؛ سوره انعام، آیه۱۴۵.
- ↑ ر.ک: البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین زرکشی، تحقیق یوسف عبد الرحمن بن مرعشلی، ص ۴۶ ـ ۴۷؛ معنای متن، نصر حامد ابو زید، ترجمۀ مرتضی کریمینیا، تهران، طرح نو، ص ۱۹۳.
- ↑ ر.ک: البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین زرکشی، تحقیق یوسف عبد الرحمن بن مرعشلی، ص ۴۶ ـ ۴۷؛ معنای متن، نصر حامد ابو زید، ترجمۀ مرتضی کریمینیا، تهران، طرح نو، ص ۱۹۳.
- ↑ بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمییابم که برای خورندهای که آن را میخورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد اما کسی که (از خوردن آنها) ناگزیر شده است در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان پروردگارت آمرزنده بخشاینده است؛ سوره انعام، آیه۱۴۵.
- ↑ پس، از آنچه خداوند روزی شما کرده است حلال و پاکیزه بخورید و نعمت خداوند را سپاس بگزارید اگر تنها او را میپرستید؛ سوره نحل، آیه۱۱۴.
- ↑ جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است؛ سوره بقره، آیه ۱۷۳.
- ↑ سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ الدر المنثور، جلال الدین سیوطی، بیروت، دار الفكر، ۱۹۹۳ م، ج ۱، ص ۱۰۰.
- ↑ بیگمان صفا و مروه از نشانههای (بندگی) خداوند است پس هر کس حج خانه (ی کعبه) بجای آورد یا عمره بگزارد بر او گناهی نیست که میان آن دو را بپیماید و هر که خود خواسته کاری نیک انجام دهد، خداوند سپاسگزاری داناست؛ سوره بقره، آیه ۱۵۸.
- ↑ ر.ک: الإِستیعاب فی بیان الأَسباب، سلیم بن عبد الهلالی و محمد بن موسی آل نصر، دار ابن جوزی، عربستان سعودی، ۱۴۲۵ ﻫ، ج ۱ ،ص ۸.
- ↑ و خاور و باختر از آن خداوند است پس هر سو رو کنید رو به خداوند است، بیگمان خداوند نعمتگستری داناست؛ سوره بقره، آیه۱۱۵.
- ↑ ر.ک: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، بیروت، مؤسسة الأَعلمی للمطبوعات، ۱۹۹۵م، ج ۱، ص ۱۹۱.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۴۴.
- ↑ ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ طوسی، ج ۱، ص ۴۲۴؛ الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی، ج ۱، ص ۲۶۷ ـ ۲۶۶.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۴۶ - ۱۴۸.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۴۴.
- ↑ رک: اسباب النزول، محمد باقر حجتی، تهران، وزرات ارشاد اسلامی، ۱۳۶۵ ش، ص ۱۸۷ ـ ۱۸۴.
- ↑ از تو درباره روح میپرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی ندادهاند؛ سوره اسراء، آیه۸۵.
- ↑ مناهل العرفان فی علوم القرآن، عبدالعظیم زرقانی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۸۸، ج ۱، ص ۱۱۹ ـ ۱۱۸.
- ↑ مناهل العرفان فی علوم القرآن، عبدالعظیم زرقانی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۸۸، ج ۱، ص ۱۱۹ ـ ۱۲۰.
- ↑ و اگر کیفر میکنید مانند آنچه خود کیفر شدهاید کیفر کنید و اگر شکیبایی پیشه کنید همان برای شکیبایان بهتر است؛ سوره نحل، آیه ۱۲۶.
- ↑ مناهل العرفان فی علوم القرآن، عبدالعظیم زرقانی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۸۸، ج ۱، ص ۱۲۱.
- ↑ مناهل العرفان فی علوم القرآن، عبدالعظیم زرقانی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۸۸، ج ۱، ص ۱۲۱.
- ↑ و خداوند را سزاوار ارجمندی وی ارج ننهادند که گفتند: خداوند بر هیچ بشری چیزی فرو نفرستاده است؛ بگو: کتابی را که موسی آورد چه کسی فرو فرستاد؟ که فروغی و رهنمودی برای مردم بود، آن را بر کاغذهایی مینگارید، (برخی از) آن را آشکار میدارید و بسیاری (دیگر) را پنهان میکنید؛ و آنچه شما و پدرانتان نمیدانستید به شما آموخته شد. بگو: خداوند (این قرآن را فرستاده است)؛ سپس آنان رها کن در بیهودگیشان به بازی پردازند؛ سوره انعام، آیه۹۱.
- ↑ ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ طوسی، ج ۱، ص ۴۲۴؛ الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی، ج ۱، ص ۲۶۷ ـ ۲۶۶.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۴۸ - ۱۵۰.
- ↑ آنگاه پروردگارشان به آنان پاسخ داد که: من پاداش انجام دهنده هیچ کاری را از شما چه مرد و چه زن- که همانند یکدیگرید- تباه نمیگردانم بنابراین بیگمان از گناه آنان که مهاجرت کردند و از دیار خود رانده شدند و در راه من آزار دیدند و کارزار کردند یا کشته شدند چشم میپوشم و آنان را به بوستانهایی در خواهم آورد که از بن آنها جویباران روان است، به پاداشی از نزد خداوند؛ و پاداش نیک (تنها) نزد خداوند است؛ سوره آل عمران، آیه۱۹۵.
- ↑ سوره احزاب، آیه۳۵.
- ↑ و آنچه را که خداوند با آن برخی از شما را بر برخی دیگر برتری داده است آرزو نکنید؛ مردان را از آنچه برای خود به دست میآورند بهرهای است و زنان را (هم) از آنچه برای خویش به کف میآورند بهرهای؛ و بخشش خداوند را درخواست کنید که خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره نساء، آیه۳۲.
- ↑ سوره احزاب، آیه۳۵.
- ↑ ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ طوسی، ج ۱، ص ۴۲۴؛ الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی، ج ۱، ص ۱۲۴ ـ ۱۲۵.
- ↑ ر.ک: معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن، نصر حامد ابو زید، ترجمۀ مرتضی کریمینیا، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰ ﻫ. ش، ص ۲۰۸.
- ↑ أسباب النزول، محمد باقر حجتی، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۵ ﻫ ش، ص ۲۴۴.
- ↑ أسباب النزول، محمد باقر حجتی، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۵ ﻫ ش، ص ۲۴۴ - ۲۵۶.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۵۰ - ۱۵۱.
- ↑ قرآن در اسلام، محمد حسین طباطبایی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۵ ﻫ، ش، چاپ هشتم، ص ۱۱۸.
- ↑ قرآن در اسلام، محمد حسین طباطبایی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۵ ﻫ، ش، چاپ هشتم، ص ۱۲۰.
- ↑ ر.ک: الصحیح المسند من اسباب النزول، ابو عبد الرحمن مقبل بن هادی الوادعی، یمن، مکتبة دار القدس، چاپ دوم، ۱۴۱۵ ﻫ، ص ۱۷.
- ↑ جامع النقول فی اسباب النزول و شرح آیاتها، ابن خلیفۀ علیوی، ریاض، ۱۴۰۴ ﻫ، ص ۱۲.
- ↑ ر.ک: الصحیح المسند من اسباب النزول، ابو عبد الرحمن مقبل بن هادی الوادعی، یمن، مکتبة دار القدس، چاپ دوم، ۱۴۱۵ ﻫ، ص ۱۷.
- ↑ الصحیح من اسباب النزول، عصام بن عبد المحسن الحمیدان، دار الذخائر، مؤسسة الریان، بیروت، ۱۴۲۰ ﻫ.
- ↑ ر.ک: صحیح اسباب النزول، ابراهیم محمد العلی، دار القلم، دمشق، ۱۴۲۴ ﻫ.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۵۱ - ۱۵۲.