نسخ قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

پرسش اصلی در بحث ناسخ و منسوخ این است که آیا ممکن است آیه‌ای از قرآن با آیه یا هر منبع دیگری از منابع احکام و معارف اسلامی مانند سنت، عقل و اجماع نسخ شود؟ در کنار این پرسش اساسی، مسائل دیگری نیز پیش آمده است که پای مبحث نسخ را به قلمروهای مختلفی چون تفسیر، کلام، فقه، اصول و حتی فلسفه دین نیز کشانده است. البته نگاه دین‌پژوهان و قرآن‌شناسان به نسخ، هم از نظر ماهیت نسخ و هم از نظر فلسفه نسخ، متفاوت است. در مباحث بین ادیانی، همواره این پرسش مطرح بوده است که آیا اساساً امکان دارد که خداوند شریعت یا برخی از احکام آن را نسخ کند و از میان بردارد؟ در همین رابطه گفته شده است که دانشمندان یهود و نصاری با نسخ در شریعت و احکام الهی مخالف‌اند و آن را امری غیر ممکن می‌دانند[۱] اما در قرآن کریم به نسخ آیات الهی تصریح شده است؛ با این حال، مفسران در مورد مصادیق آن آیات اختلاف نظر دارند[۲] در روایات نیز به وجود ناسخ و منسوخ در قرآن و احکام شریعت تصریح شده است. در دهه‌های اخیر برخی از خاورشناسان وجود آیات ناسخ و منسوخ در قرآن را به معنی وجود تناقض در این کتاب دانسته‌اند. در دفاع از شبهات این گروه، برخی از مسلمانان نسخ در آیات و احکام قرآن را از اساس انکار کرده‌اند، اما در طرف مقابل، عده‌ای نه تنها نسخ قرآن با قرآن، بلکه امکان وقوع نسخ قرآن با سنت را نیز پذیرفته‌اند و در دفاع از آن دلایل امکان و حکمت‌های وقوع نسخ در قرآن را بیان کرده‌اند. موافقان وقوع نسخ در قرآن باید جوابگوی پرسش‌های زیر باشند:

  1. آیا پدیده نسخ با عقیده وجود ازلی قرآن در لوح محفوظ سازگار است؟
  2. آیا نسخ به حوزه شریعت و احکام الهی اختصاص دارد یا حوزه‌های دیگر را نیز شامل می‌شود؟
  3. آیا نسخ در احکام الهی با اعتقاد به علم و حکمت الهی سازگار است؟
  4. آیا وجود آیات ناسخ و منسوخ دلیلی بر اختلاف در محتوای قرآن نیست؟
  5. آیا آیاتی از قرآن وجود داشته است که تلاوت آن نیز نسخ شده و به همین سبب از متن قرآن حذف شده باشد؟

به هر حال، مبحث ناسخ و منسوخ، مانند محکم و متشابه، از هر سه جهتی که پیش‌تر در بحث ملاک مباحث علوم قرآنی مطرح شد، از موضوعات علوم قرآنی است؛ از آن نظر که در آیاتی از قرآن، از نسخ و تبدیل آیات الهی به صراحت سخن به میان آمده است، این موضوع از مباحث "علومٌ لِلقرآن" است و از آن جهت که شناخت آیات ناسخ و منسوخ از لوازم دست‌یابی به تفسیر درست از آیات است، از مباحث "علومٌ في القرآن" نیز به شمار می‌رود. در اهمیت این بحث در تفسیر قرآن نیز همین بس که برخی پیشوایان معصوم(ع) گفته‌اند که تفسیر کتاب خدا برای هیچ کس جایز نیست، مگر بعد از شناخت ناسخ و منسوخ قرآن[۳] همچنین می‌دانیم که هر موضوعی که با دو ملاک فوق، جزء مباحث علوم قرآن باشد، مسلماً از مباحث "علومٌ حَولَ ‌القرآن" نیز خواهد بود[۴].

بررسی معنای نسخ

نسخ به چه معنا است و کاربردهای آن در اصطلاح چیست؟ برای یافتن پاسخ این سؤال، نخست گزارشی از اقوال لغت‌شناسان در معنا و موارد کاربرد نسخ در زبان عربی ارائه می‌دهیم و آن‌گاه معانی اصطلاحی نسخ را بیان می‌کنیم[۵].

نسخ در لغت

نسخ در لغت به معنای زایل‌ کردن است. خلیل بن احمد فراهیدی می‌گوید: نسخ آن است که چیزی را که مورد عمل بوده، از میان‌ برداری و امری دیگر را جانشین آن سازی؛ همان طور که آیه‌ای نازل می‌شود و سپس در حکم آن تخفیف داده می‌شود و آیه‌ای دیگر می‌آید و آن را نسخ می‌کند [۶]. ابن فارس نیز می‌گوید: نسخ یک معنای اصلی دارد، اما در بیان آن تعاریف مختلفی رسیده است؛ برخی گفته‌اند که آن برداشتن چیزی و جانشین کردن چیز دیگر به جای آن است. برخی گفته‌اند که تغییر چیزی را نسخ گویند و می‌توان گفت که هر چیزی که به دنبال چیزی دیگر بیاید، آن را نسخ کرده است؛ همان طور که می‌گویند: " إنتَسَخَتِ الشّمْسُ الظِّلَ وَالشَّیْبُ الشَّبابَ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"[۷] جوهری نیز می‌نویسد: عرب می‌گوید: "نَسَخَتِ الشَّمْسُ الظِّلَّ"؛ یعنی، آفتاب سایه را زایل کرد، یا وقتی می‌گوید: "نَسَخَتِ الرّیحُ آثارَ الدّار"؛ یعنی، باد آثار خانه را تغییر داد. نسخ آیه‌ای با آیه دیگر به معنای زایل‌ کردن حکم آن آیه است[۸].

همچنین واژه نسخ در مورد نوشتن چیزی از روی نوشته دیگر "نسخه‌برداری" و "تَناسُخُ الوَرَثَه" "جانشینی طبقه‌ای از میراثبران به جای طبقه پیشین" نیز به کار می‌رود[۹].

گفتنی است که این معانی نیز با معنای اصلی ارتباط دارد؛ برای نمونه در نسخه‌برداری، گویا نوشته پیشین باطل می‌شود و نوشته جدید جانشین آن می‌شود[۱۰] البته برخی نیز گفته‌اند که نسخ در لغت دو معنا دارد: یکی زایل ‌کردن و دیگری تثبیت صورتِ نوشته‌ای در جای دیگر[۱۱].

مشتقات واژه نسخ چهار بار در قرآن کریم به کار رفته است، که در آیات ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۱۲]، ﴿مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۱۳] به معنای زایل ‌کردن و در آیه ﴿هَذَا كِتَابُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُم بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ[۱۴] به معنای نسخه‌برداری است [۱۵].[۱۶]

نسخ در اصطلاح

نسخ سه معنای اصطلاحی رایج دارد:

  1. معنای اول آن در مورد سلب مشروعیت یک شریعت با شریعت دیگر است؛ چنان‌که به اعتقاد مسلمانان، با ظهور اسلام تمام شرایع گذشته نسخ شده است و همه اهل شرایع باید پیرو شریعتِ جهان ‌شمول و جاودانه اسلام باشند.
  2. معنای دیگرِ آن، به الغای احکام و جانشینی آنها با احکامی دیگر در شریعت اسلام مربوط است. این اصطلاح بیش از هر چیز یک اصطلاح فقهی و اصولی است.
  3. معنای سوم آن، نسخ آیات قرآن است. مطابق این فرض، ابتدا آیاتی از قرآن نازل شده و سپس، با توجه به برخی مصالح، حکم یا حتی متن آن از قرآن حذف شده است. از میان سه معنی مذکور نسخ، تنها اصطلاح اخیر در علوم قرآنی مطرح است، گرچه گاهی به صورت حاشیه‌ای بحث به دو حوزه دیگر نیز کشیده می‌شود. از آنجا که بیش‌تر مسلمانان نسخ تلاوت را از اساس انکار می‌کنند؛ لذا مباحث مربوط به آن را به صورت حاشیه‌ای و در ضمن بحث‌های مربوط به نسخ احکام بررسی می‌کنند.

در باره اصطلاح نسخ در احکام قرآن و سنت، دو تعریف و برداشت مختلف وجود دارد: از آنجا که پیشینیان، هر گونه تغییر در حکم پیشین را "نسخ" می‌نامیدند، تعریف ایشان از نسخ، تخصیص عام یا تقیید مطلق را نیز شامل می‌شد [۱۷].

ابن ‏تیمیه می‌‏گوید: در اصطلاح بزرگان گذشته، هر معنای ظاهری که ظهورش به جهت معارضی قویتر ترک می‌‏شد، جزء منسوخات محسوب می‌شد؛ مانند تخصیص عام و تقیید مطلق.

ابن ‏قیم نیز می‌گوید: منظور عموم بزرگان پیشین از ناسخ و منسوخ، گاهی رفع کلی حکم بوده است، همان‌گونه که در اصطلاح متأخران است و گاهی رفع دلالت عام، مطلق، ظاهر و غیر آن به ‏واسطه تخصیص، تقیید، تفسیر و یا تبیین آن بوده است؛ چراکه متضمن رفع و برداشت دلالت ظاهری کلام‌اند[۱۸]. در اصطلاح متأخران و معاصران، دایره نسخ محدودتر است و تنها به رفع حکم مربوط می‌شود.

آیت الله سید ابوالقاسم خویی می‌نویسد: نسخ، برداشتن حکمی از احکام ثابت دینی بر اثر سپری ‌شدن زمان و مدت آن است[۱۹].

آیت الله محمد هادی معرفت نیز در تعریفی مبسوط‌‌تر می‌نویسد: رفع حکم سابقی که بر حسب ظاهر، اقتضای دوام داشته است، با تشریع حکم لاحق، به گونه‌ای که جانشین آن گردد و جمع میان هر دو امکان‌پذیر نباشد [۲۰][۲۱].

فرق نسخ با تخصیص و تقیید

شمول و فراگیری هر حکمی می‌تواند در سه جهت باشد:

  1. شمول افرادی؛
  2. شمول احوالی؛
  3. شمول ازمانی.

برای نمونه وقتی می‌گوییم: "هر مکلفی باید نماز بخواند". این حکم با شمول افرادی، همه افراد مکلف را شامل می‌شود و با شمول احوالی، مکلف در هر شرایطی که باشد، باید نماز بخواند و با شمول ازمانی حکم در همه زمان‌ها جاری می‌شود و به محدوده زمانی خاصی اختصاص نمی‌یابد. در اصطلاح اصول فقه به شمول افرادی، عموم و به شمول احوالی، اطلاق گفته می‌شود[۲۲]. شمول افرادی به وسیله تخصیص، شمول احوالی به وسیله تقیید و شمول ازمانی به وسیله نسخ از حکم سلب می‌شود.

بنا بر این، فرق میان نسخ و تخصیص و تقیید آن است که نسخ، رفع حکمِ سابق از تمامی افراد موضوع و در همه شرایط است؛ تخصیص، رفع حکم از بعضی از افراد و تقیید، رفع حکم از مکلف در حالاتی خاص است[۲۳].

شروط نسخ و محدوده آن

متأخران و معاصران قیودی را در تعریف نسخ افزوده‌اند که دایره آن را بسیار محدود ساخته است.

نخست: نسخ به دایره امر تشریعی محدود است؛ بنا بر این، بداء که از تکوینیات است، از دایره نسخ خارج است[۲۴].

سیوطی می‌گوید: نسخ تنها در قلمرو اوامر و نواهی روی می‌دهد، اگرچه در شکل جمله‌های خبری بیان شده باشد. اما جمله خبری که به معنای طلب و انشا نباشد، نسخ در آن راه ندارد. همچنین نسخ به وعده و وعیدهای الهی راهی ندارد. بنا بر این، ذکر آیات خبری و وعد و وعیدهای قرآن در شمار ناسخ و منسوخ قرآن کاری نادرست است[۲۵].

دوم: رفع حکم به صورت کلی باشد، به طوری که تعارض بین دو حکم جمع‌کردنی نباشد. با این قید، تخصیص، تقیید و تبیین از دایره نسخ خارج می‌شود.

سوم: تعارض بین دو حکم به گونه‌ای باشد که جمع میان آنها امکان‌پذیر نباشد.

چهارم:حکم اول به زمانی معین محدود نشده باشد. گفتنی است که تمامی احکامی که از ابتدا و به گونه‏ای صریح، به زمانی ‏خاص محدود شده باشند، با پایا‌ن‌ یافتن زمان حکم به طور قهری منتفی می‌‏شوند و در این صورت، ارتفاع حکم از مصادیق نسخ اصطلاحی نخواهد بود. شرط فوق از آنجا بر می‌آید که گفته‏‌اند: دلیل منسوخ باید در استمرار و دوام ظهور داشته باشد.

آیت ‏الله سید ابوالقاسم خویی بر این باور است که: "ظهور حکم منسوخ در استمرار، زمانی است که هیچ‏گونه شائبه‏ای از محدودیت زمانی در آن وجود نداشته باشد. اگر در آیه‏ای، اشاره‏ای به احتمال پایان یافتن حکم در زمانی خاص شده باشد، این مورد نیز از نسخ مصطلح خارج خواهد بود". ایشان بر همین اساس، منسوخ بودن آیات ۱۰۹ سوره بقره و ۱۵ سوره نساء را که بسیاری از محققان، آنها را در شمار آیات منسوخ برشمرده‏اند، ردّ کرده‏‌اند[۲۶].

عده‌ای از دانشمندان با طرح شروطی دیگر دایره نسخ را از این هم محدودتر کرده‌اند[۲۷]؛ برای نمونه زرکشی گفته است: هر امری که صادر شود، انجام حکم آن در زمانی مشخص و به دلیلی معین که اقتضای آن حکم را دارد، واجب است. آن‌گاه ممکن است با تغییر آن دلیل و مقتضیات، حکم نیز عوض شود. این تغییرات نسخ نیستند. یک نمونه آن اوامر آیه مبارک﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ[۲۸] است. دستورات این آیه به آغاز کار مربوط بود، اما پس از آن‌که موقعیت مؤمنان تقویت شد، امر به معروف و نهی از منکر و جنگ و جهاد بر سر این اصول واجب شد. حال اگر روزی مسلمانان دوباره رو به ضعف و ناتوانی بگذارند، همچنان که پیامبر فرمود: "اسلام در آغاز غریب بود و روزی دوباره غریب خواهد شد"، همان حکم نخست باید اجرا شود، چنان‌که خود پیامبر نیز فرموده است: "وقتی دیدی که همگان پیرو هوی و هوس و اسیر حرص و آزند و هر کس به کار و بار خود خشنود است، بر تو باد که تنها خود را مواظبت و مراقبت کنی". هر یک از این دو حکم، یعنی صلح و مسالمت در وقت ضعف و جنگ و شمشیر به هنگام قوت، با حصول شرایط و زمینه‌هایشان اجرا شدنی هستند. حکم جنگ و شمشیر ناسخ حکم صلح و مسالمت نیست، بلکه باید هر یک از این دو حکم را در زمان خودش انجام داد[۲۹] با این شرط احکام منسوخ از احکام به تأخیر افتاده "مُنسَأ"، جدا می‌شود.

برخی از معاصران قید رفع حکم را نیز از نسخ برداشته و گفته‌اند که نسخ به معنای رفع حکم إلی الأبد نیست، بلکه همه موارد منسوخ، همان حکمی را دارند که زرکشی برای احکام به تأخیر افتاده ذکر کرده است. نصر حامد ابو‌زید می‌گوید: هرچند دانشمندان علوم قرآنی این گونه احکام به تأخیر‌ افتاده "مُنسَأ" را از آیات ناسخ و منسوخ جدا کرده‌اند، لکن با دقت در کارکرد و وظیفه نسخ، که همان آسان‌گیری در احکام و تدریج در تشریع است، درمی‌یابیم که آیات منسوخ همگی از قبیل احکام به تأخیر افتاده هستند. بر این اساس، تبدیل و جانشینی آیات به جای یکدیگر بدین معنا است که احکام، تبدیل و تعویض می‌شوند، نه آن‌که آیات جدید، الفاظ و احکام آیات قبلی را به کلی از میان بردارند؛ چه ازاله کامل آیه قرآنی دانستنِ نسخ، با حکمت نسخ، یعنی آسان‌گیری در احکام و تدریج در قانونگذاری، ناسازگار است[۳۰].

آیت الله سید محمود طالقانی نیز نسخ حکم قرآنی را به معنای از میان برداشتن آیه و الغای آن نمی‌داند، بلکه مطابق دیدگاه ایشان، با توجه به زمان و شرایط، ممکن است هر دو حکم ضرورت پیدا کند؛ لذا نسخ، درهای استنباط و اجتهاد را به روی اهل نظر باز می‌کند تا از همه احکام "چه ناسخ و چه منسوخ" در جایگاه و زمان خویش استفاده نماید[۳۱] همین نکته را برخی دیگر از معاصران با عنوان نسخ مشروط آورده‌اند[۳۲].[۳۳]

جایگاه مبحث نسخ در قرآن

به طور کلی سه مجموعه از آیات است که در ضمن آنها واژه‌هایی چون نسخ، محو، اثبات و تبدیل به کار رفته است و مفسران، آنها را کم و بیش به نسخ اصطلاحی مربوط دانسته‌اند. در ادامه، آیات هر دسته را همراه با خلاصه‌ای از دیدگاه‌های تفسیری بررسی می‌کنیم[۳۴].

آیات مربوط به محو و اثبات

﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمِنَ الأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُو وَإِلَيْهِ مَآبِ وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ وَاقٍ وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ[۳۵]، ﴿وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ وَاقٍ[۳۶]، ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ[۳۷]، ﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ[۳۸].

این آیات بیان می‌کند که اهل کتاب از پیش خود معجزاتی دل‌بخوا‌ه، غیر از معجزه قرآن، پیشنهاد می‌کردند، همچنان که مشرکین از آن حضرت معجزاتی دیگر طلب می‌نمودند. علاوه بر این اهل کتاب نسخ احکام را محال می‌پنداشتند و انتظار داشتند که رسول خدا(ص) از احکام دینی ایشان پیروی کند. بنا بر این، معنای آیه چنین می‌شود: همچنان‌ كه بر اهل كتاب (یهود و نصاری)، کتاب نازل کردیم، بر تو نیز این قرآن را به زبان خودت نازل كردیم، در حالی که مشتمل بر حکم الهی است و در بین مردم حاکم است و تو اگر از خواسته‌های اهل کتاب پیروی کنی و مانند ایشان طمع بداری كه به غیر از قرآن آیتی دیگر بر تو نازل شود و یا با ایشان سازش کنی و به پاره‌ای از احکام منسوخ یا تحریف‌شده ایشان تمایل پیدا کنی، ما تو را به کیفر می‌رسانیم.

این آیه گویای آن است که تنها خدا است که اگر بخواهد آیه و معجزه می‌فرستد و پیامبران در این مسئله مانند سایر مردم هیچ اختیاری از خود ندارند. البته خدا زمانی معجزه را می‌فرستد که حکمت الهی‌اش اقتضا بکند. و معنای اینکه فرمود: ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ این است که برای هر زمانی، حکمی مخصوص آن زمان است که حکمت الهی آن را ایجاب کرده است.

محو هر چیز نیز به معنای از بین بردن آثار آن است. خداوند در جای دیگر می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلاً[۳۹]، پس معنای محو به معنای نسخ نزدیک است. وقتی گفته می‌شود که: "نَسَخَتِ الشَّمْسُ الظِّلَّ"؛ معنایش این است كه آفتاب سایه و اثر آن را از بین برد. * در این آیه شریف لغت اثبات در مقابل محو آمده است و اثبات به معنای برجاگذاشتن هر چیزی است به طوری که از جای خود تکان نخورد و نلغزد. و اینکه جمله ﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ به جمله ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ متصل شده است، قهراً در این معنی ظهور دارد که منظور، محو کتاب و اثبات آن در زمان‌های معین است[۴۰]. پس کتابی که خداوند در یک زمانی اثبات کرده است، اگر بخواهد در زمان‌های بعد آن را محو می‌کند و کتاب دیگری به جای آن اثبات می‌نماید؛ همچنان که خود فرموده است: ﴿مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۴۱] و نیز فرموده است: ﴿ وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ[۴۲].

ناگفته نماند که در روایات رسیده از صحابه و تابعین آیه ﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ به نسخ آیات قرآن نیز تفسیر شده است؛ مانند این روایت از ابن‌ عباس که می‌گوید:" یَمحُو اللهُ ما یَشاءُ وَیُثبِتُ وَیَقولُ یُبَدِّلُ اللهُ ما یَشاءُ مِن القُرآنِ فَیَنسَخُهُ وَیُثبِتُ ما یَشاءُ فَلا یُبَدِّلُهُ وَما یُبَدِّلُ وَما یُثبِتُ وَكُلْ ذلكَ في كِتابٍ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"[۴۳].

خلاصه آن‌که این آیات بیان می‌کند که برای هر وقتی کتاب و حکم مخصوصی است، پس کتاب‌ها به اختلاف اوقات مختلف می‌شوند و چون خدای سبحان در هر کتابی که بخواهد، تصرف و آن را محو می‌کند و کتاب دیگری به جایش اثبات می‌نماید، پس اختلاف کتاب‌ها به اختلاف اوقات، از اختلاف تصرفات الهی نشأت می‌گیرد، نه اینکه از ناحیه خود آنها باشد که هر وقتی کتابی خاص داشته باشد که به هیچ وجه قابل تغییر نباشد. این خدای سبحان است که آن را تغییر می‌دهد و کتاب دیگری به جایش اثبات می‌کند[۴۴].[۴۵]

آیات مربوط به نسخ و انساء

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ مَّا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْكُم مِّنْ خَيْرٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاء وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍأَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسْأَلُواْ رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِن قَبْلُ وَمَن يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۴۶].

سیاق این آیات نشان می‌دهد که مراد از نسخ آیه، نسخ آیه‌ای از آیات قرآن نیست، گرچه ممکن است اطلاق آیه، آن را نیز شامل شود. محمد خلیفه می‌گوید: محور موضوعی این آیات عصیان یهود نسبت به آموزه‌های الهی و سرپیچی ایشان از دستورات حضرت موسی(ع) است. آنها در باره قرآن می‌گویند: "چگونه است که خداوند رسالت جدیدی را بر فردی غیر از آنها فرستاده است، در حالی که پیش‌تر بر آنها پیامبری فرستاده بود و اگر این رسالت، همانند رسالت یهود باشد، در این صورت چیز زائدی است و اگر چیزی غیر از رسالت یهود باشد، امری غیرمنطقی است که بدان رضایت نمی‌دهیم". در آیه ۱۰۵ سوره بقره آمده است که خداوند هر فردی را بخواهد، برای رسالت انتخاب می‌کند و در آیه بعد، که مورد بحث ما است، بر این معنی تصریح شده است که شریعت پیامبر، که افضل و احسن شرایع است، جانشین شریعت حضرت موسی(ع) شده است. در ادامه آیه نیز بیان شده است كه خداوند، هر کاری را که بخواهد، می‌تواند انجام دهد و او دانا و حکیم است و این امری طبیعی است که شریعت یهود، که ویژه زمان، مکان و مردمی خاص بوده است، با شریعتی جدید که با مقتضیات و مصالح عصر جدید سازگار و به صفات جاودانگی و جهان‌شمولی متّصف است، نسخ شود و تعالیم شریعت قدیم به ورطه فراموشی و نسیان سپرده شود[۴۷].

علامه طباطبایی نیز معتقد است که مراد از ﴿آيَةٍ در ﴿مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ تنها آیات قرآن نیست، بلکه هر چیزی را که مفهوم آیه بر آن صدق کند، شامل می‌شود. او می‌گوید: این آیه با تعلیل ذیلش که می‌فرماید: "مگر نمی‌دانی که خدا بر هر چیز قادر است"، به ما می‌فهماند که مراد از نسخ، از بین بردن اثر آیت، از جهت آیت بودنش است؛ یعنی، از بین بردن علامت بودنش، با حفظ اصلش. پس با نسخ، اثر آن آیت از بین می‌رود، اما خود آن باقی است. و اما اینکه آیت بودن یک آیت به چیست؟ در جواب می‌گوییم: آیت‌ها، و جهات آنها مختلف است، چون بخشی از قرآن آیتی است برای خدای سبحان، به اعتبار اینکه بشر از آوردن مثل آن عاجز است و بخشی دیگر، که احکام و تکالیف الهی را بیان می‌کند، آیات اویند، بدان جهت که در انسان‌ها تقوا ایجاد و آنان را به خدا نزدیک می‌کند. و نیز موجودات خارجی آیات او هستند، بدان جهت که با هستی خود، وجود صانع خود را با خصوصیات وجودیشان حکایت می‌کنند. و نیز انبیای خدا و اولیائش آیات او هستند، بدان جهت که هم با زبان و هم با عمل خود، بشر را به سوی خدا دعوت می‌کنند و همچنین چیزهایی دیگر. از سوی دیگر بعضی از آیات در آیت بودن تنها یک جهت دارند؛ یعنی، از یک جهت نمایشگر و یادآورنده صانع خویش‌اند. بعضی از آیات دارای جهات بسیارند و چون چنین است، نسخ آیت نیز بر دو گونه است؛ یکی نسخ آن به همان یک جهتی که دارد و مثل اینکه به کلی آن را نابود کند، و یکی اینکه آیتی را که از چند جهت آیت است، از یک جهت نسخ کند و جهات دیگرش را به آیت بودن باقی بگذارد؛ مانند آیات قرآنی که هم از نظر بلاغت و هم از نظر حکم، آیت و معجزه است، آن‌گاه جهت حکمی آن را نسخ کند و جهت دیگرش همچنان آیت باشد.

ایشان در ادامه مواردی را به عنوان مدلول‌های این آیات به شرح زیر بر می‌شمارد: از این آیه پنج نکته را می‌توان استنباط کرد:

  1. اول اینکه، نسخ تنها به احکام شرعی مربوط نیست، بلکه در تکوینیات نیز هست.
  2. دوم اینکه، نسخ همواره دو طرف می‌خواهد: یکی ناسخ و یکی منسوخ.
  3. سوم اینکه، ناسخ آنچه را که منسوخ از کمال و یا مصلحت دارد، واجد است.
  4. چهارم اینکه، ناسخ از نظر صورت با منسوخ تنافی دارد، نه از نظر مصلحت؛ چون ناسخ نیز مصلحتی دارد که جای مصلحت منسوخ را می‌گیرد. پس تنافی و تناقض که در ظاهر آن دو است، با همین مصلحت مشترک، که در آن دو است، برطرف می‌شود.
  5. پنجم اینکه، آن نسبت که بین ناسخ و منسوخ است، غیر از آن نسبتی است که بین عام و خاص، مطلق و مقید و مجمل و مبین است، برای اینکه تنافی بین ناسخ و منسوخ بعد از انعقاد ظهور لفظ است[۴۸].

از نظر برخی دیگر از پژوهشگران معاصر نیز مراد از آیه در اینجا نشانه‌های دالّ بر نبوت پیامبر اسلام است و نه آیه قرآن. نصر حامد ابو زید می‌نویسد: با توجه به سیاق در می‌یابیم که نباید کلمه آیه در آین آیات به معنای آیه قرآنی باشد. مراد از آیه چه بسا معنای لغوی آن، یعنی نشانه راهنما باشد. مؤید این برداشت آن است که در آیات یاد‌شده، نخست از سلطنت آسمان‌ها و زمین سخن به میان آمده و سپس به درخواستی که اهل کتاب و مشرکان از پیامبر داشتند، اشاره شده است. قرآن کریم این درخواست را با این خواسته بنی اسرائیل از موسی مقایسه می‌کند که می‌خواستند خداوند را به رأی العین ببینند. اما درخواست اهل کتاب از پیامبر این بود که می‌گفتند: "ای محمد، کتابی برایمان بیاور که از آسمان بر ما فرود آوری و خود بتوانیم آن را بخوانیم. همچنین نهرهایی برای ما از کوه بشکاف، تا آن‌گاه پیرو و مصدِق تو گردیم". خداوند در باره این درخواست‌های ایشان چنین فرمود: "آیا می‌خواهید از پیامبرتان همان‌گونه بخواهید که پیش‌تر از موسی خواستند؟"[۴۹] چنین درخواستی از جانب اهل کتاب به ما می‌فهماند که آنان در ظاهر آیه و نشانه‌ای می‌خواستند که گواه صدق پیامبر باشد. بنا بر این، معنا و مفهوم آیه پیش‌گفته این است که ممکن است خداوند آیات و نشانه‌هایی دالّ بر نبوت را تغییر دهد و هر نشانه‌ای را که خداوند عوض کند یا به پرده فراموشی درآورد، به جای آن آیات و نشانه‌هایی برتر و روشن‌تر، یا دست‌کم همانند آنها، را خواهد آورد[۵۰]. از دیگر مفسران معاصر، آیت‌الله سید محمود طالقانی بر برخی مفسران و دانشمندان علوم قرآنی خرده گرفته است که آنها بحث در مورد این آیه را از موضع خودش خارج نموده، آن را در مورد آیات قرآن پنداشته و آن‌گاه بحث از انواع نسخ در قرآن را پیش کشیده‌اند، در حالی که این آیه بیانی از امکان نسخ در سراسر آیات هستی و آیات شریعت و نبوت است[۵۱][۵۲].

مراد از انساء

در مورد واژه ننسها دو قرائت وجود دارد: قرائت اول آن را مشتق از "نسی" و دیگری آن را مشتق از "نسء" ذکر کرده‌اند. در صورت نخست، معنای آن بردن چیزی از خزینه علم و خاطر کسی است و در صورت دوم، به معنای تأخیر انداختن است. بنا بر این، معنای آیه با توجه به قرائت دوم چنین است: ما هیچ آیتی را با از بین بردن آن نسخ نمی‌کنیم و با تأخیرِ اظهار آن، آن را عقب نمی‌اندازیم، مگر آن‌که آیتی بهتر از آن یا مانند آن را می‌آوریم. بر مبنای همین قرائت است که زرکشی می‌گوید: مراد از انساء به تأخیر انداختن حکم است؛ برای نمونه، امر به قتال تا زمان اقتدار مسلمانان به تأخیر افتاد. اما در زمان ضعف، حکم ایشان آن بود که بر آزار و اذیت مشرکان شکیبایی ورزند[۵۳].

آیت الله محمد هادی معرفت به معنای خاصی در مورد انساء معتقد است. او می‌گوید: فرق میان نسخ و انساء در آن است که اگر حکم سابق هنوز زنده باشد، اما شرایط تغییر یافته و حکم جدیدی را اقتضا کند، آن را نسخ می‌گوییم، اما اگر حکم سابق بر اثر گذشت زمان به دست فراموشی سپرده شده و از یادها رفته یا تحریف شده باشد، آن را انساء می‌نامیم؛ یعنی، این حکم فراموش شده است[۵۴].[۵۵]

آیات مربوط به تبدیل

﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ إِنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ لاَ يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ[۵۶].

سیاق این آیات به خوبی بر این امر دلالت دارد که مراد از تبدیل آیه‌ای به جای آیه دیگر، تبدیل آیه قرآن است و معانی دیگر آیه نظیر معجزه، آیه آفاقی یا انفسی و یا حکم شرعی مستند به غیر قرآن، مراد نیست؛ زیرا هم پیش از آن سخن از قرائت قرآن است و هم پس از آن از نزول قرآن به وسیله جبرئیل و ردّ ادعاهای مشرکان در مورد بشری بودن منبع قرآن سخن به میان آمده است. علامه طباطبایی در مورد آیه ﴿ وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ می‌نویسد: این آیه به مسئله نسخ و حکمت آن اشاره دارد، و پاسخی است به تهمتی که به رسول خدا(ص) می‌زدند و افترایی که به خدا می‌بستند. ظاهر سیاق آیات این است که گویندگان این حرف‌ها مشرکین بوده‌اند، هر چند که یهودیان هم در انکار نسخ همان نظریه را دارند. البته این احتمال هم وجود دارد که مشرکان این حرف را از یهودیان الهام گرفته باشند. مشرکان به رسول خدا(ص) می‌گفتند که تو از دروغ به خدا افترا بسته‌ای، چون عوض کردن حرف و تبدیل کردن یک آیه بعد از آن‌که آمده است، از ساحت پروردگار به دور است[۵۷].

با توجه به مکی بودن این آیات و دلالت آن بر وقوع نسخ در قرآن، می‌توان گفت که پدیده نسخ در دوره مکی از وحی قرآنی نیز اتفاق افتاده است[۵۸].

جایگاه مبحث نسخ در روایات

اصطلاح نسخ و موضوع ناسخ و منسوخ در روایات و آثار رسیده از فریقین به طور مکرر به کار رفته است. در اینجا مهم‌ترین نکاتی را که در این دسته از روایات مورد اشاره قرار گرفته است، به شرح زیر گزارش می‌کنیم:

  1. در روایات رسیده از معصومان(ع)، اصل وجود ناسخ و منسوخ در قرآن پذیرفته شده است. امام علی(ع) در نهج البلاغه می‌فرماید: "این کتاب، کتاب پروردگار شما است، کتابی که میان حلال و حرام، واجبات و مستحبات، ناسخ و منسوخ، رخصت‌ها و عزیمت‌ها، خاص و عام، عبرت‌ها و مثل‌ها، مطلق و مقید و محکم و متشابه آن، مرزی روشن است. آیات مجمل آن تفسیر و پیچیدگی‌هایش تبیین شده است"[۵۹]. و نیز فرمودند: "بی‌تردید آنچه که مردم امروز در دست دارند، آمیزه‏ای است از حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عام و خاص و محکم و متشابه"[۶۰] و نیز فرمودند:" لَوْ سَأَلْتُمُونِي عَنْ آيَةٍ آيَةٍ لَأَخْبَرْتُكُمْ بِوَقْتِ نُزُولِهَا وَ فِي مَنْ نَزَلَتْ وَ أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاسِخِهَا مِنْ‏ مَنْسُوخِهَا وَ خَاصِّهَا مِنْ‏ عَامِّهَا وَ مُحْكَمِهَا مِنْ مُتَشَابِهِهَا وَ مَكِّيِّهَا مِنْ مَدَنِيِّهَا ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"[۶۱]
  2. در روایات، بر اهمیت و نقش علم ناسخ و منسوخ در تفسیر قرآن و به ویژه در استنباط احکام فقهی از قرآن تأکید شده است. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود:" مَنْ‏ عَمِلَ‏ بِالْمَقَايِيسِ‏ فَقَدْ هَلَكَ‏ وَ أَهْلَكَ‏ وَ مَنْ أَفْتَى النَّاسَ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ النَّاسِخَ وَ الْمَنْسُوخَ وَ الْمُحْكَمَ وَ الْمُتَشَابِهَ فَقَدْ هَلَكَ وَ أَهْلَك‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"[۶۲]. ابو عبد الرحمان سلمی گوید که حضرت علی(ع) با یکی از قاضیان کوفه رو به رو شد، از او پرسید: آیا آیات ناسخ را از آیات منسوخ باز می‌شناسی؟ آن قاضی گفت: نه!. آن‌گاه حضرت فرمود: در این صورت هم خود را نابود کرده‌ای و هم دیگران را نابود ساخته‌ای[۶۳]. نظیر همین در برخورد آن حضرت با یک موعظه‌گر نیز گزارش شده است[۶۴]. امام صادق(ع) به ابو حنیفه فرمود:تو فقیه مردم عراق هستی؟ گفت: آری. فرمود: در فقاهت خود از کدام منبع بهره می‌گیری؟ گفت: از قرآن و سنت پیامبر(ص). فرمود: آیا از کتاب خدا به درستی شناخت داری؟ و آیا ناسخ را به طور کامل از منسوخ جدا می‌سازی؟ گفت: آری. فرمود: ادعای دانش بزرگی کردی"[۶۵]
  3. در روایات اهل ‌بیت(ع) نسخ در معنایی فراتر از نسخ احکام شرعی به کار رفته است و حتی بداء نیز یکی از اقسام نسخ معرفی شده است[۶۶]. در بعضی از روایات به نسخ آیاتی از قرآن با آیاتی دیگر تصریح شده است، در حالی که آن آیات، به احکام شرعی مربوط نیست[۶۷]. در عین حال برخی از تعاریف، به نسخ در احکام ناظر است. مسعدة بن صدقه از امام صادق(ع) روایت کرده است که آن حضرت در تعریف ناسخ و منسوخ فرمود: "ناسخ آن حکمی است که ثابت و استوار است و به آن عمل می‌شود و منسوخ آن حکمی است که زمانی بدان عمل می‌شده است"[۶۸] برخی از محققان معتقدند که مقصود از ناسخ و منسوخ در روایات اهل بیت مفهوم عام آن است که تخصیص عموم و تقیید اطلاق را نیز شامل می‌شود؛ بدین معنا که به هر حکم لاحقی که با حکم سابق متفاوت باشد، ناسخ می‌گویند، خواه به کلی حکم سابق را برداشته باشد، یا دایره شمول آن را محدودتر کرده باشد[۶۹]
  4. در برخی از روایات تصریح شده است که در احادیث پیامبر(ص) نیز ناسخ و منسوخ وجود دارد. در کلامی از امیر ‌المؤمنین(ع) آمده است: "سه دیگر راوی، مردی است که از رسول خدا(ص)، که درود خدا بر او و بر خاندانش باد، شنیده است که به چیزی فرمان داده است و از نهی آن در زمانی دیگر، آگاهی نیافته است، یا نهی حضرتش را شنیده است، اما از فرمان بعدی ناآگاه است. باری، منسوخ را به خاطر سپرده، اما ناسخ را از یاد برده است، که اگر منسوخ بودنش را می‌‏دانست، بی‌گمان آن را وا می‏‌نهاد. چنان که اگر مسلمانان به هنگام شنیدن حدیث او، از منسوخ بودنش آگاهی داشتند، رهایش می‌‏کردند. و چهارمین و آخرین، مردی است که بر خدا و رسولش دروغ نمی‌‏بندد، از ترس خدا و به حرمت رسول خدا، که درود خدا بر او و بر خاندانش باد، دروغ را دشمن می‌دارد و به ورطه پندار نیز نیفتاده است، بلکه آنچه را که شنیده، به همان صورت به خاطر سپرده است و شنیده خود را بی‌هیچ فزونی و کاستی باز می‌گوید، حکم ناسخ را حفظ کرده است و به‌ کار می‌بندد، منسوخ را دانسته است و از آن می‌پرهیزد " وَ رَجُلٌ ثَالِثٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) شَيْئاً يَأْمُرُ بِهِ ثُمَّ إِنَّهُ نَهَى عَنْهُ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ أَوْ سَمِعَهُ يَنْهَى عَنْ شَيْ‏ءٍ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ فَحَفِظَ الْمَنْسُوخَ وَ لَمْ يَحْفَظِ النَّاسِخَ فَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ وَ لَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ إِذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ وَ آخَرُ رَابِعٌ لَمْ يَكْذِبْ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى‏ رَسُولِهِ‏ مُبْغِضٌ‏ لِلْكَذِبِ‏ خَوْفاً مِنَ‏ اللَّهِ‏ وَ تَعْظِيماً لِرَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ لَمْ يَهِمْ بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَى وَجْهِهِ فَجَاءَ بِهِ عَلَى مَا سَمِعَهُ لَمْ يَزِدْ فِيهِ وَ لَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ فَهُوَ حَفِظَ النَّاسِخَ فَعَمِلَ بِهِ وَ حَفِظَ الْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ عَنْه‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ [۷۰]
  5. در برخی از روایات تصریح شده است که حدیث نمی‌تواند ناسخ قرآن باشد[۷۱]

با این حال، از برخی روایات شیعه نیز استفاده می‌شود که هم کتاب می‌تواند ناسخ سنت باشد و هم سنت می‌تواند ناسخ کتاب باشد؛ برای نمونه، در نهج البلاغه آمده است: "این کتاب، کتاب پروردگار شما است، کتابی که در آن بر بایستگی پاره‏ای قوانین تأکید شده، اما در سنت به روشنی نسخ شده است، همچنان که در مواردی دیگر، پای‌بندی به آن در سنت مورد تأکید قرار گرفته و قرآن، وا نهادنش را رخصت داده است"[۷۲]

  1. دانشمندان حدیث، به ویژه عالمان اهل سنت، در بسیاری از مواضع کتب شرح حدیث یادآور شده‌اند که احکامی از اسلام در آغاز معمول بوده و سپس نسخ شده است[۷۳]
  2. در برخی از احادیث منسوب به صحابه، نسخ تلاوت و یا به تعبیر دیگر رسم و خط نیز ادعا شده است [۷۴][۷۵].

تلاش‌های پیشینیان پیرامون ناسخ و منسوخ

ناسخ و منسوخ از موضوعاتی است که از زمان تابعین به بعد تألیفات قابل توجهی در باره آن نگارش یافته است.

نکته مهمی که در تحقیقات پیشینیان بیش از همه بدان توجه شده است، این است که تا قرن چهارم، همه دانشمندان نسخ در آیات قرآن را مسلم دانسته‌اند و کسی آن را انکار نکرده است. از اوایل قرن چهارم به بعد برخی از دانشمندان در نوشته‌های خود وقوع نسخ در قرآن را انکار کرده‌اند. ابو مسلم محمد بن بحر اصفهانی اولین کسی است که کتابی در ردّ نسخ در قرآن نوشته است. همچنین گفته شده است که ابو علی محمد بن احمد بن الجنید، از عالمان شیعه، نیز کتابی به نام الفسخ علی من أجاز النسخ در ردّ نسخ قرآن نوشته است، که البته از هیچ یک از این دو کتاب اثری در دست نیست[۷۶]. نکته دیگر در تحقیقات پیشینیان این است که در بیش‌تر کتب پیشینیان نسخ به معنای عام آن، که تخصیص و تقیید را نیز شامل می‌شود، به کار رفته است. شیوه کار در این کتب نوعاً به این گونه است که ابتدا به بیان معنای لغوی و اصطلاحی نسخ می‌پردازند، آن‌گاه کلام پیشوایان دین، صحابه و تابعین را در مورد اهمیت نسخ یادآور می‌شوند، پس از آن انواع نسخ را ذکر می‌کنند، آن‌گاه سوره‌های قرآن را، از نظر دارا بودن یا دارا نبودن آیات ناسخ و منسوخ و یا یکی از آن دو دسته‌بندی می‌کنند و در نهایت آیاتی را که در مورد آنها ادعای نسخ شده است به همراه آیات ناسخ آنها بر می‌شمرند و این کار را از ابتدا تا انتهای قرآن یک به یک به ترتیب سوره‌ها انجام می‌دهند. نکته دیگر اینکه برخی گفته‌اند که شافعی اولین کسی است که در مورد ناسخ و منسوخ، به شیوه‏ای علمی، قلم زده ‏است، اما کتاب مستقلی را در این زمینه تألیف نکرده است. به گفته مصطفی زید، اولین کتاب نوشته ‏شده در این زمینه الناسخ والمنسوخ از ابو عبد الله ابن حزم اندلسی است[۷۷] در زمینه نسخ تألیفات بسیار زیادی از پیشینیان به ثبت رسیده است [۷۸].

علاوه بر کتبی که به موضوع نسخ اختصاص دارد، نظریات دانشمندان قرآن‌پژوه در باره نسخ را در دو دسته دیگر از کتب نیز می‌توان جست و جو کرد:

  1. کتب تفسیر، در ذیل آیات ﴿مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۷۹]، ﴿ وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ[۸۰]، ﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ[۸۱] و همچنین در مقدمه برخی تفاسیر مطالب مهمی پیرامون نسخ ذکر شده است.
  2. کتب علوم قرآنی، نظیر الإتقان فی علوم القرآن نوشته جلال الدین سیوطی و البرهان فی علوم القرآن نوشته بدر الدین زرکشی و البیان فی تقسیر القرآن نوشته آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی و التمهید فی علوم القرآن، تألیف آیت‌الله محمد هادی معرفت است[۸۲].

تلاش‌های متأخران و معاصران پیرامون ناسخ و منسوخ

در سده‌های متأخر نه تحولی خاص و نه تألیفی درخور توجه در ‌باره ناسخ و منسوخ به چشم نمی‌خورد. مهم‌ترین تألیفات پیرامون ناسخ و منسوخ در سده‌های یازدهم تا چهاردهم به قرار زیر است:

  1. مرعی بن یوسف الکرمی؛
  2. علی الحزین؛
  3. عطیة الله بن عطیة الأجهوری؛
  4. سید محمد مهدی بن جعفر الکاشانی الموسوی؛
  5. محمد شریف بن کریم موسوی حسینی؛
  6. عبدالرحمن بن محمد کردی قره‌داغی[۸۳].

اما در دوران معاصر، بازار تألیف و به ویژه نظریه‌پردازی پیرامون ناسخ و منسوخ در قرآن رونقی تازه گرفته است. در این میان مهم‌ترین ویژگی بسیاری از تألیفات این دوره انکار نسخ در قرآن و یا تقلیل آن به مقدار بسیار اندک است. همچنین معاصران با نسخِ تلاوت به شدت مخالفت کرده و پذیرش آن را به مثابه پذیرش تحریف قرآن دانسته‌اند.

از نوشته‌های مستقلی که در این دوران منتشر شده است، موارد زیر را می‌توان بر شمرد:

  1. النسخ فی القرآن الکریم نوشته مصطفی زید؛
  2. فتح المنان فی نسخ القرآن، تألیف الشیخ علی حسن العریض؛
  3. نظریة النسخ فی الشرائع السماویة از شعبان محمد إسماعیل؛
  4. النسخ فی الشریعة الإسلامیة از عبد‌المتعال الجبری[۸۴]؛
  5. الرأی الصواب فی نسخ الکتاب از جواد موسی محمد عنّانه؛
  6. نسخ در قرآن (نقد نظریه انکار نسخ در قرآن) از عزت الله مولایی‌نیا.

برخی از دانشمندان بنام شیعی نیز در ضمن برخی از مجموعه‌های علوم قرآنی، به طور گسترده به بحث نسخ پرداخته و مباحث جدیدی را در این زمینه رقم زده‌اند که از این میان می‌توان به مبحث نسخ در کتاب‌های البیان تألیف آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی، المیزان فی تفسیر القرآن از علامه طباطبایی، التمهید تألیف آیت‌الله محمد هادی معرفت و القرآن الکریم و روایات المدرستین از علامه سید مرتضی عسکری اشاره کرد.

آیت الله سید ابوالقاسم خویی با بررسی حدود ۳۶ آیه به اصطلاح نسخ‌ شده، نسخ را در تمام آنها رد کرده و تنها نسخ یک آیه از قرآن کریم را قبول کرده‌اند که آیه ۱۲ سوره مجادله، مشهور به آیه نجوا است.

از نکات جالب توجه در نظریات تفسیری علامه طباطبایی این است که ایشان نسخ را به احکام و تشریعیات منحصر ندانسته، بلکه به دیگر حوزه‌ها نیز تعمیم داده است[۸۵].

آیت الله محمد هادی معرفت نیز، ضمن ارائه تقسیم‌بندی نسبتاً جدیدی در مورد انواع نسخ، ضمن بحث و بررسی پیرامون ۲۲۸ آیه به اصطلاح منسوخ، نسخ را در حدود بیست مورد از این آیات پذیرفته‌اند. و در رأس همه آنها به بحث در باره آیه نجوا پرداخت و متذکر شده‌اند که هیچ کس در منسوخ بودن این آیه مناقشه نکرده است[۸۶].

علامه عسکری از طرفداران وقوع نسخ در حوزه شرایع پیشین و وقوع نیافتن آن در قرآن است. ایشان ضمن ردّ انواع نسخ در قرآن کریم، تصریح می‌کنند که در قرآن حتی یک آیه منسوخ نیز وجود ندارد. از نظر ایشان خداوند سبحان، حکم موقّتی را با وحی غیرقرآنی بر پیامبرش نازل می‌فرموده است و مسلمانان به آن عمل می‌کردند و بعد از تمام شدن مدت آن، خداوند آن را با وحی غیر قرآنی دیگری نسخ می‌فرمود، سپس طی یک وحی قرآنی خبر آن حکم و نسخ آن را اعلام می‌فرمود[۸۷].[۸۸]

انواع نسخ

کسانی که در باره انواع نسخ در قرآن سخن گفته‌اند، به طور کلی سه فرض در این زمینه مطرح کرده‌اند[۸۹]:

نسخ متن آیه و حکم آن

این نوع نسخ را نسخ تلاوت و حکم نیز می‌نامند. مراد از این نوع نسخ آن است که آیه یا آیاتی در قرآن بوده است که پیش‌تر تلاوت می‌شده و حکم و محتوای آن نیز مورد عمل مسلمانان بوده است، اما بعدها هم متن آن از مصحف حذف شده است و هم حکم آن لغو و حکم دیگری جانشین آن شده است؛ برای نمونه انس بن مالک می‌گوید: "سوره‌ای را که به اندازه سوره توبه بود، قرائت می‌کردیم که من تنها این آیه را از آن حفظ هستم: اگر برای پسر آدم دو وادی از طلا باشد، سومی را خواهان است و اگر برای او سومی نیز باشد، چهارمی را خواهان است و در واقع چیزی جز خاک، شکم انسان را پر نمی‌کند و خداوند بر هر کس که توبه کند، بازگشت می‌کند"[۹۰].

همچنین به عایشه نسبت داده‌اند که او گفته‏ است: "از جمله آیات نازل‌شده بر پیامبر این آیه بود: ده مرتبه شیر دادن معلوم، باعث حرمت می‏‌شود، سپس این آیه با حکم پنج ‏بار نسخ شد. رسول خدا وفات کرد در حالی که این آیه در میان مردم قرائت می‏شد"[۹۱].[۹۲]

نسخ متن آیه بدون نسخ حکم

مراد از این نوع نسخ آن است که آیه‏ یا آیاتی که بر پیامبر نازل شده است، از متن قرآن حذف شده، ولی حکمش همچنان باقی است. باورمندان به چنین نسخی می‏گویند: در سوره احزاب آیه رجم وجود داشته است[۹۳]، سپس تلاوت آن نسخ شده ولی حکمش هم‌چنان باقی مانده است. در کتب روایی اهل سنت بر قرائت آیه رجم در زمان رسول خدا تأکید شده است[۹۴]. با این حال، برخی از منابع اهل سنت حاکی از آن است که گرچه در زمان رسول خدا آیه رجم تلاوت می‌شده است، اما پیامبر اکرم اجازه ثبت آن را در مصحف نداده‌اند. در مورد متن این آیه ادّعایی هم اختلاف نظر وجود دارد. در برخی منابع عبارت " الشَّیْخُ وَالشَّیْخَةُ إذا زَنَیا فَارْجُمُوهُما ألْبِتَةً نَکالاً مِنَ اللهِ وَاللهُ عَزیزٌ حَکِیمً "[۹۵]. در برخی دیگر عبارت " الشَّیْخُ وَالشَّیْخَةُ إذا زَنَیا فَارْجُمُوهُما ألْبِتَةً بِما قَضَیا مِنَ اللَّذَّةِ "[۹۶]. و در بعضی از کتب روایی شیعه عبارت " الشَّيْخُ‏ وَ الشَّيْخَةُ إِذَا زَنَيَا فَارْجُمُوهُمَا الْبَتَّةَ فَإِنَّهُمَا قَضَيَا الشَّهْوَة "[۹۷] آمده است.

با توجه به اشکالات این دو نوع نسخ، می‌توان گفت که هر دو مورد از اساس باطل است. بر این دو نوع نسخ سه اشکال عمده وارد است:

اشکال اول: بر فرض صحت اَسناد، این موارد اخبار آحاد هستند. از آنجا که قرآن با تواتر به دست ما رسیده است، بنا بر این، اثبات یا نسخ آیه یا آیاتی از قرآن با خبر واحد ممکن نیست. برخی دانشمندان، خبر واحد بودن این اخبار را شاهدی بر کذب آن دانسته‌اند. آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی در این‏باره می‏گوید: نسخ قرآن امر مهمی است وهر حادثه مهمی که تنها از طریق خبر واحد نقل شود، به طور معمول دلیلی بر واقع نشدن آن حادثه است. گوینده چنین خبری نیز دروغگو بوده و یا دچار اشتباه شده است[۹۸].

قائلان به این نوع نسخ در توضیح چگونگی از بین رفتن این آیات گفته‏اند: صحیفه‏ای که آیات رضاع و رجم بر آن نوشته شده بود، هنگام فوت رسول خدا، زیر تختی در خانه عایشه بوده است و وقتی آنان مشغول دفن رسول خدا بودند، حیوانی خانگی داخل شده و آن را خورده است[۹۹].

اشکال دوم: آیات قرآن گویای آن است که در پدیده نسخ، عنصر جانشینی آیه‌ای به جای آیه دیگر مطرح است؛ چنان‌که تعبیر ﴿ نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا و ﴿ بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ گویای این امر است. همچنین روایات مربوط به ناسخ و منسوخ قرآن به روشنی بر این امر دلالت دارد که هم ناسخ و هم منسوخ، هر دو در قرآن وجود دارد، و دلیلی نداریم که برخی از آیات منسوخ در قرآن وجود داشته و برخی دیگر وجود نداشته باشد. این در حالی است که در موارد ادعا شده، ناسخ و منسوخ از قرآن حذف شده و جانشینی هم برای آن نیامده است.

اشکال سوم: از آنجا که روایات مورد استناد در نسخ تلاوت، به تحریف قرآن دامن می‌زند، باید در بحث تحریف قرآن بررسی شود، نه در بحث نسخ. احتمال می‌رود که عده‌ای با ملاحظه چنین روایاتی به انگیزه دفاع از تحریف‌ناپذیری قرآن، نظریه نسخ تلاوت را مطرح کرده‌اند. شاهد این مطلب برخی روایات منسوب به عایشه است که در باره آیه ادعایی پیرامون "رضاع" گفته است: "رسول خدا وفات نمود در حالی که این آیه در میان مردم قرائت می‌شد". چگونه ممکن است آیه‌ای که تا زمان رحلت پیامبر تلاوت می‌شد، تلاوتش نسخ شده باشد؟! در خود روایت، افزون بر ادعای نسخ حکم، بر نسخ نشدن تلاوت آیات ادعایی نیز دلالت التزامی وجود دارد. فراتر از آن محققان اهل سنت خود، این نوع نسخ را انکار کرده‌اند[۱۰۰][۱۰۱].

نسخ حکم آیه بدون نسخ متن

در این نوع نسخ با وجود آن‌که حکم آیه‌ای از قرآن لغو و حکم دیگری جانشین آن می‌شود، اما متن آیه به عنوان بخشی از قرآن باقی می‌ماند و همچنان تلاوت می‌شود. همه کسانی که اصل وقوع نسخ در قرآن را پذیرفته‌اند این نوع از نسخ را قبول کرده‌اند. این نوع از نسخ به چند صورت فرض می‌شود:

  1. نسخ قرآن به قرآن: نسخ قرآن به قرآن این است که آیه‌ای از قرآن حکمی را بیان کند و مدتی هم به آن حکم عمل شود و بعدها با نزول آیه دیگری حکم پیشین لغو شود. گرچه برخی از دانشمندان اسلامی وقوع این نوع نسخ در قرآن را نیز انکار کرده‌اند، اما به باور بیش‌تر قریب به اتفاق دانشمندان اسلامی و مفسران قرآن کریم این نوع نسخ در قرآن وجود دارد و روایات مربوط به ناسخ و منسوخ در قرآن به این نوع نسخ ناظر است.
  2. نسخ قرآن به سنت: در مورد نسخ قرآن با سنت اختلاف نظر وجود دارد. بعضی گفته‌اند تنها خود قرآن می‌تواند ناسخ آیات قرآن باشد؛ زیرا خدای تعالی فرموده است: ﴿مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ اگر آیه‌ای را نسخ کنیم یا (حکم) آن را واپس افکنیم به از آن یا همگون آن را می‌آوریم؛ آیا ندانسته‌ای که خداوند بر هر کاری تواناست؟؛ سوره بقره، آیه:۱۰۶.</ref>. خداوند تصریح فرموده است که با نسخ آیات، مانند آنها و یا بهتر از آنها را می‌آوریم و تنها آیات قرآن‌اند که مانند آیات منسوخ و یا بهتر از آنها هستند. ابن جوزی می‌گوید: "طریقی که ناسخ از آن طریق رسیده است، باید از طریقی که منسوخ از آن رسیده است، اقوی یا حداقل مانند آن باشد" [۱۰۲]. بنا بر این، خبر واحد نمی‌تواند ناسخ قرآن باشد؛ چراکه طریق آن ظنّی است در حالی که قرآن قطعی الصدور است[۱۰۳]. ابن حنبل و شافعی به طور کلی با نسخ کتاب با سنت مخالف هستند[۱۰۴]. ابن حنبل در تبیین دیدگاه خود گفته است که نقش سنت، تفسیر و تبیین کتاب است و از این رو، نمی‌تواند ناسخ آن باشد[۱۰۵] از دیدگاه شافعی و ثوری حتی خبر متواتر هم نمی‌تواند ناسخ قرآن باشد؛ چون سنت مثل قرآن نیست و قرآن نیز می‌گوید ناسخ باید مانند و یا بهتر از منسوخ باشد[۱۰۶]. از رسول اکرم(ص) نیز نقل شده است که فرمود: "سخن من قرآن را نسخ نمی‌کند، بلکه ممکن است بعضی از آن بعضی دیگر را نسخ کند"[۱۰۷].بعضی دیگر گفته‌اند که سنت پیامبر نیز می‌تواند ناسخ قرآن باشد؛ زیرا سنت پیامبر نیز در حقیقت، وحی و از جانب خدا است. خدای تعالی فرموده است: ﴿ وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى [۱۰۸]. ابو حنیفه و مالک، نسخ قرآن با سنت متواتر را قبول دارند[۱۰۹]. آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی معتقد است که اگر حکمی که به وسیله قرآن ثابت شده است، با سنت قطعی و حدیث‌های متواتر یا با اجماع قطعی، که از عقیده معصوم کاشف باشد، نسخ شود، این نوع نسخ از لحاظ عقلی و نقلی اشکالی ندارد و اگر در موردی چنین نسخی ثابت شود، باید از آن پیروی نمود و اگر سنت متواتر یا اجماعی محقق نباشد، در این صورت نسخ، پذیرفتنی نخواهد بود؛ زیرا نسخ با خبر واحد ثابت نمی‌شود[۱۱۰].
  3. نسخ قرآن به اجماع: ابن جوزی در مخالفت با این نوع نسخ می‌گوید: از شروط نسخ آن است که حکم ناسخ باید از طریق نقل از شارع رسیده باشد؛ بنا بر این، حکم شرعی با اجماع و قیاس نسخ نمی‌شود[۱۱۱].

آیت الله سید ابوالقاسم خویی امکان نسخ قرآن با اجماع قطعی را که کاشف از رأی معصوم باشد، می‌پذیرد[۱۱۲]. برخی دانشمندان در مواردی از نسخ آیات قرآن ادعای اجماع کرده‌اند که در بحث نمونه‌های نسخ در قرآن به آن اشاره خواهیم کرد[۱۱۳].

حکمت نسخ

زمانی می‌توان در باره حکمت یا حکمت‌های نسخ سخن گفت که منظور از نسخ مشخص باشد. آن‌گونه که از آیات قرآن برمی‌آید و برخی از مفسران نیز بر آن تأکید دارند، نسخ در اصطلاح قرآن به احکام شرعی و یا آیات قرآن اختصاص ندارد، بلکه به عکس، سیاق آیه ۱۰۶ سوره بقره، نسخ در غیر از احکام و آیات قرآن است. در این سیاق، حکمت نسخ همان چیزی است که خداوند به صراحت اعلام کرده است: ﴿ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ [۱۱۴]؛ این بدان معنا است که خداوند تبارک و تعالی مطابق با اقتضای حکمت بالغه الهی، آیاتش را تغییر می‌دهد. البته این بدان معنا نیست که هیچ معیار مشخصی در این‌باره وجود ندارد یا هیچ حکمتی از حکمت‌های الهی برای ما درک‌کردنی نیست و یا هر آیه‌ای از آیات الهی ممکن است تغییر کند. خداوند در ادامه می‌فرماید: ﴿ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ [۱۱۵]؛ در ام الکتاب تغییری رخ نمی‌دهد، اما در آنچه مربوط به امت‌ها در طول تاریخ است، تغییر رخ می‌دهد. این تغییر را می‌توان به تغییر نسخه یک پزشک حاذق برای بیماران مختلف و حتی تغییر آن برای یک بیمار فرض کرد. این تغییر نسخه به منزله بی‌ ثباتی در دانشِ آن پزشک و یا بی‌ثباتی در علم پزشکی نیست. ضمن اینکه هر دردی علت و یا علل خاص خود را دارد و به طور طبیعی درمان خاصی را نیز می‌طلبد، اما این امر از تغییر در نسخه پزشک جلوگیری نمی‌کند. خداوندِ عالَم سنت‌هایی را در جریان نظام این جهان قرار داده است که تغییرناپذیرند، اما در چارچوب همین سنت‌های ثابت، تغییراتی برای جوامع به وجود می‌آید؛ برای نمونه یکی از سنت‌ها این است که خداوند تغییر در بهبود وضعیت جوامع و ملل را به تغییر وضعیت خود آنها منوط کرده است: ﴿ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ [۱۱۶]؛ ﴿ ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ [۱۱۷] بنا بر این، در چارچوب این سنت که امری ثابت است، سرنوشت‌های گوناگونی برای یک جامعه تصورکردنی است؛ برای نمونه خداوند به دلیل ستمی که یهودیان مرتکب شدند، برخی از چیزها را بر آنها حرام کرد: ﴿ فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيرًا [۱۱۸].

آیات دیگری از قرآن بیان‌کننده این است که یهود در موارد دیگری نیز دچار تحریم‌هایی شده‌اند و این تحریم‌ها به خاطر وضعیتی بوده است که خودشان در پدید آوردن آن نقش داشته‌اند[۱۱۹]. این تبیین از حکمت نسخ می‌تواند همه انواع نسخ و حتی بداء را نیز در بر گیرد. بر اساس این تبیین، خداوند متعال با علم و آگاهی و احاطه کامل به همه جوانب امور، قوانین را به صورت تدریجی و با رعایت حال و موقعیت مردم وضع می‌‏کند. میزان درجه کمال و ترقی و پیشرفت امت‌ها به طور کامل با نوع قوانین وضع‌شده برای آنها تناسب دارد. هر امتی برای رسیدن به کمال، قانون و شریعت خاص خود را می‌‌طلبد. حکمت نسخ در شرایع گذشته نیز جز این نیست. در واقع نسخ پاسخی به نیازهای ضروری هر مکتب و برنامه‌ای عملی برای جوامع بشری است.

دانشمندان اسلامی در تبیین حکمت نسخ به موارد دیگری نیز اشاره کرده‌اند که می‌توان آنها را به مثابه مصادیقی از حکمت پیش‌گفته تلقی کرد. برخی تدریجی بودن تشریع در قرآن، بنا بر سیاست گام‌به‌گام در امور اصلاحی و تغییرات اجتماعی را مهم‌ترین کارکرد نسخ برشمرده‌اند[۱۲۰]. و آن را لازمه رابطه دوسویه میان وحی و واقعیت دانسته‌اند[۱۲۱]. برخی دیگر از مفسران بر عنصر آزمایش الهی در نسخ تأکید کرده‌اند. خداوند به صراحت اعلام کرده است که مؤمنان را می‌آزماید. یکی از راه‌های آزمایش، آوردن حکمی برای امتحان است و بعد از امتحان مردم، حکم نسخ می‌شود و شکست‌خوردگان و پیروزشدگان در امتحان مشخص می‌شوند. به نظر می‌رسد که آیه نجوا بر چنین حکمتی استوار باشد[۱۲۲].

بررسی شبهات نسخ

مخالفان اسلام و مقابله‌کنندگان با قرآن، چنین پنداشته‌اند که با اعتقاد به نسخ، می‌توان قرآن را از جایگاه کتابی آسمانی که عین کلام خداست، فروکاست. در این مورد بیش‌ترین اشکال از سوی یهودیان که، به شدت با نسخ مخالفت کردند و نسل‌های امروزین آنان که در هیئت خاورشناسان ظاهر شده‌اند، طرح شده است. دانشمندان یهودی در گذشته "نسخ" و "بداء" را اموری محال و غیرممکن می‌دانستند. این اشکال آنان از آنجا ریشه می‌گرفت که ظهور شریعت اسلام را مستلزم نسخ شریعت خود می‌دیدند؛ از این رو، برای سر باز زدن از پذیرش این شریعت، آهنگ غیرممکن بودن نسخ شریعت و احکام آن را ساز کردند. دلیل آنان بر غیرممکن بودن نسخ آن است که نسخ در تکوین و تشریع مستلزم نسبت دادن جهل به خداوند است؛ یعنی، نسخ را مانند آن دانسته‌اند که کسی بدون داشتن علم و آگاهی در یک موضوع دستوری دهد یا کاری انجام دهد و بعد از گذشت زمانی به اشتباه خود پی ببرد و با کار یا حکم و دستور جدید موارد پیشین را لغو کند. به باور آنها، این امر در باره انسان‌ها، که علمشان محدود است، امکان دارد، اما در مورد خداوند که دارای علم ازلی است، امکان ندارد.

خاورشناسان که در وضعیت کنونی حربه پیشینیان خود را، حربه‌ای ناکارآمد یافتند، اشکال را در قالب دیگری تدارک دیدند. آنها می‌گویند که نسخ در قرآن مستلزم وجود تناقض است. برخی دیگر بیان کرده‌اند که پیامبر و مسلمانان صدر اسلام برای توجیه موارد تناقض‌آمیز در آیات قرآن و یا احکام شریعت، نظریه نسخ را پیش کشیدند. به باور گروهی دیگر، چون پیامبر اسلام برخی از احکام را با شرایط جدید ناسازگار یافت، موضوع نسخ را مطرح کرد و در سایه آن احکامی جدید را آورد[۱۲۳].

پاسخ این شبهه‌ها در بحث حکمت نسخ ارائه شد. در احکام الهی دو چیز مراعات شده است: یکی مصالح و مفاسد که با اختلاف زمان‌ها و شرایط، دگرگون می‌شود؛ و دیگری تدریج در تشریع. هیچ دلیلی وجود ندارد که وحیانی بودن قرآن و احکام الهی مستلزم تغییر نکردن قرآن و احکام، مطابق مقتضیات و شرایط باشد و یا تدریجی بودن نزول احکام الهی در یک شریعت امری توجیه‌ناپذیر باشد[۱۲۴].

بررسی نمونه‌هایی از آیات ناسخ و منسوخ

همان‌گونه که اشاره شد، در مصادیق آیات ناسخ و منسوخ قرآن و تعداد آنها اختلاف نظر بسیاری وجود دارد. در بین معتقدان به اصل وقوع نسخ در قرآن، کسانی مانند آیت‌الله خویی تنها یک مورد را به عنوان ناسخ و منسوخ پذیرفته‌اند و عده‌ای از قدما شمار موارد آن را به بیش از دویست مورد رسانده‌اند. مصطفی زید در کتاب خود، موارد ادعایی نسخ را نزد متقدمان این‏گونه گزارش می‏‌کند: ابو عبد الله، محمد بن حزم ۲۱۴ مورد، ابو جعفر نحاس ۱۳۴ مورد، ابن سلامه۲۱۳ مورد، عبد القاهر بغدادی ۶۶ مورد، ابن البرکات ۲۱۰ مورد، ابن جوزی ۲۴۷ مورد، کرمی در قلائد المرجان ۲۱۸ مورد و اجهوری در إرشاد الرحمان ۲۱۳ مورد را از مصادیق نسخ دانسته‌‏اند[۱۲۵]. مصطفی زید پس از گزارش این آمار می‌افزاید: "مجموع آیاتی که در مورد آنها ادعای نسخ شده است، به ۲۹۳ مورد می‌رسد که هفتاد سوره قرآن را شامل می‌شود". سیوطی در الإتقان با ردّ نظریه طرفداران کثرت نسخ، در یک بررسی در مورد آیات نسخ، موارد معدودی را ذکر کرده است. از نظر سیوطی مجموع آیات منسوخ ۲۱ آیه است و در یک مورد هم تردید وجود دارد. آیت‌الله محمد هادی معرفت در بررسی‌های خود، تنها هشت آیه را منسوخ دانسته است که این هشت آیه عبارت‌اند از: آیه نجوا، آیه عدد مقاتلان، آیه امتاع، آیه جزای فاحشه، آیه توارث به ایمان، آیات صفح، آیات معاهده و آیات تدریجی بودن تشریع قتال. آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی، تنها یک آیه از قرآن را منسوخ می‌داند که آیه نجوا است. زیاده‌روی در مورد ناسخ و منسوخ تا آنجا پیش رفته است که برخی کوچک‌ترین اختلاف میان دو آیه را گونه‌ای از نسخ دانسته‌اند. ابن عربی می‌گوید: آیه ﴿ فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ [۱۲۶] ناسخ حکم ۱۱۴ آیه است[۱۲۷].

حتی در مورد یک آیه ادعا شده است که ابتدا و انتهایش نسخ شده و بخش میانی آن بدون نسخ مانده است. شرح این ماجرا را از زبان رشید الدین میبدی، صاحب تفسیر کشف الأسرار، می‌شنویم. او در آغاز سوره اعراف می‌نویسد:و در این سوره منسوخ نیست مگر یک آیه، وهی قوله تعالی: ﴿ خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ [۱۲۸] گفته‌اند که اول این آیت منسوخ است، و میانه آیت محکم، و آخر آیت منسوخ. اول گفت: ﴿خُذِ الْعَفْوَ؛ یعنی " الفَضْلُ مِنْ أمْوالِهِم "، و این آن بود که در ابتدای اسلام کسی که صاحب مال بود، هزار درم از بهر خویش بنهادی، یا ثلث مال، و باقی به صدقه دادی. و اگر صاحب ضیاع و زرع بودی، یک سال نفقه خود و عیال بنهادی، و باقی به صدقه بدادی. اگر پیشه‌ور بودی، قوت یک روزه بنهادی و باقی به صدقه بدادی. پس زکات فرض آن را منسوخ کرد. و میانه آیت ﴿وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ؛ یعنی "بالمعروف" این محکم است، ﴿ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ منسوخ است به آیت سیف[۱۲۹].

با این توضیح، چهار نمونه از آیاتی را که به نظر برخی از مفسران جزء آیات ناسخ و منسوخ قرآن کریم است، ذکر و دیدگاه‌های مختلف در مورد آنها را بیان می‌کنیم[۱۳۰]:

  1. نجوا با پیامبر: ﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ [۱۳۱]؛ ﴿ أَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ [۱۳۲]. در شأن نزول این آیه گفته‏اند که مسلمانان با سؤالات فراوان غیرضروری وقت پیامبر را بی‌نتیجه می‏گرفتند. این آیه نازل شد و برای هر بار صحبت، انفاق یک درهم صدقه را واجب کرد. مؤمنان و صحابه، نجوا با پیامبر را برای خوف از بخشش مال، ترک کرد و هیچ کس جز علی بن ابی طالب(ع) با پیامبر سخن نگفت. امام علی(ع) ده مرتبه به این کار اقدام کرد و برای هر مرتبه یک درهم صدقه داد؛ تا آن‌که آیه بعدی از همین سوره نازل شد و صحابه و مؤمنان را به شدت مورد عتاب قرار داد که آیا ترسیدید که پیش از گفت‏وگوی محرمانه خود، صدقه‏ای تقدیم بدارید.... با نزول این آیه، حکم آیه سابق نسخ شد. آیه فوق را همه قرآن‏شناسان شیعی و بسیاری از دانشمندان اهل سنت، جزء آیات منسوخ قرآن می‏دانند[۱۳۳]. آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی این آیه را تنها مورد نسخ ‌می‌داند. نسخ در آیه مورد بحث به این صورت بود که حکم اول طبق ظاهرش تداوم داشت، تا اینکه آیه دوم "ناسخ" اعلام کرد که این حکم تا این زمان کارایی داشت و از این به بعد لغو می‌شود[۱۳۴][۱۳۵].
  2. امتاع و عدّه وفات: ﴿ وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ [۱۳۶]؛ ﴿ وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لِّأَزْوَاجِهِم مَّتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِيَ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعْرُوفٍ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ [۱۳۷]. به باور بسیاری از مفسران، آیه ۲۴۰ سوره بقره از نظر ترتیب نزول پیش از آیه ۲۳۴ است و با این فرض آیه ۲۳۴ را ناسخ آیه ۲۴۰ دانسته‌اند. علامه طباطبایی می‌گوید: آیه ۲۴۰ دلالت دارد که قبل از آیه ۲۳۴ نازل شده است؛ زیرا در آن از یک رسم جاهلی سخن می‌گوید که بر اساس آن، زنانِ شوهرمرده به مدت یک سال عدّه وفات نگه می‌داشتند. این آیه به وارثان میت سفارش می‌کند که در این یک سال اجازه دهند آن زن در خانه شوهرش بماند و نفقه او را نیز بپردازند، اما آیه ۲۳۴ عدّه وفات را چهار ماه و ده روز اعلام و حکم قبلی در آیه ۲۴۰ را نسخ کرده است[۱۳۸]. برخی نیز به روایات و اجماع در نسخ آیه ۲۴۰ با آیه ۲۳۴ استناد کرده‌اند[۱۳۹]. آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی در کتاب البیان به این آیات نپرداخته است، اما بر پایه نظر آیت‌الله محمد هادی معرفت، ایشان معتقد بودند که این دو آیه از نظر حکم با هم هیچ مغایرتی ندارند. در آیه ۲۳۴ بقره، زن بیوه مکلف شده است که به مدت چهار ماه و ده روز عدّه نگه دارد و بعد از آن ازدواج کند و آیه دوم بیان یک حکم استحبابی در مورد زنان بیوه را بیان می‌کند و آن اینکه وارثان اجازه دهند او در خانه همسرش به مدت یک سال پس از فوت وی اقامت گزیند. آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی اسناد روایات موجود در تأیید وقوع نسخ در این مورد را ضعیف می‌دانند[۱۴۰][۱۴۱].
  3. ارث در میان مهاجر و انصار﴿ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلاَيَتِهِم مِّن شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ [۱۴۲]، ﴿ النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلاَّ أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا [۱۴۳]. بر پایه نظر مفسران و گزارش روایات، مسلمانان در ابتدا بر اساس عقد اُخوّتی که پیامبر بین مهاجر و انصار بست، هر یک از آنها از برادر دینی خود ارث می‌برد. اما پس از جنگ بدر آیه دوم نازل شد و ارث مهاجر و انصار از یکدیگر را نسخ کرد. علامه طباطبایی معتقد است که گرچه مهاجر و انصار به خاطر پیوند اُخوّتی که پیامبر بین آنها به وجود آورده بود، از همدیگر ارث می‌بردند، اما ولایت در آیه اول به ارث اختصاص ندارد و ولایت در نصرت، امنیت و ارث را شامل می‌شود[۱۴۴]. مهم‌ترین شاهدی که دلالت دارد آیه اول به ولایت در ارث نظر دارد، عبارت ﴿ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ در آیه دوم است[۱۴۵][۱۴۶].
  4. میزان مقاومت در برابر دشمن: ﴿ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّائَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ [۱۴۷]، ﴿ الآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا فَإِن يَكُن مِّنكُم مِّائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُواْ أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ [۱۴۸]. بسیاری از مفسران این دو آیه را از مصادیق ناسخ و منسوخ در قرآن دانسته‌اند. با این حال، آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی آیه ۶۶ را ناسخ آیه ۶۵ نمی‌داند. او می‌گوید: " نسخ در این مورد وقتی درست است که ثابت شود نزول آیه ۶۶ مدتی پس از نزول آیه ۶۵ بوده است، حال آن‌که سیاق آیات بر هم‌زمانی نزول این دو آیه دلالت دارد. بنا بر این، منظور این دو آیه آن است که مطابق آیه اول خداوند، ضمن تشویق مؤمنان به مقاومت در مقابل کافران، به آنها وعده می‌دهد که در صورت مقاومت بر دشمنان پیروز خواهند شد، حتی اگر شمار کافران ده برابر مؤمنان باشد. اما آیه دوم این واقعیت را بیان می‌کند که به دلیل رخنه کردن ضعف و سستی در میان مسلمانان، آنها روحیه چنین مقاومتی را ندارند؛ از این رو، خداوند وجوب مقاومت در مقابل دشمن، در صورتی که تعداد آنها بیش از دو برابر مسلمانان باشد، را برداشته است. این نشان می‌دهد که حکم آیه اول، یعنی مقاومت در برابر دشمن، حتی اگر ده برابر باشند، یک حکم استحبابی است[۱۴۹]. آیت‌الله محمد هادی معرفت واژه "الآن" در آیه دوم را بهترین دلیل بر تأخر نزول آیه دوم می‌داند. او به این استناد و همچنین به دلیل روایتی که در تأیید نسخ وجود دارد، آیه دوم را ناسخ آیه اول می‌داند[۱۵۰].[۱۵۱]

منابع

پانویس

  1. ر. ک: الناسخ و المنسوخ، ابن حزم، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۶ ﻫ، تحقیق عبد الغفار سلیمان البنداری، ص۸؛ نواسخ القرآن، ابن جوزی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ص۱۴؛ نگاهی به علوم قرآنی، محمد باقر ملکی میانجی، ترجمۀ علی نقی خدایاری، قم، نشر خرّم، ۱۳۷۷ ﻫ. ش، ص۱۴۷؛ بیان در علوم و مسایل کلی قرآن، ابوالقاسم خویی، ترجمۀ محمد صادق نجمی و دیگران، خوی، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ ﻫ، ج ۲، ص۱۰.
  2. ر. ک. ﴿مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ اگر آیه‌ای را نسخ کنیم یا (حکم) آن را واپس افکنیم به از آن یا همگون آن را می‌آوریم؛ آیا ندانسته‌ای که خداوند بر هر کاری تواناست؟؛ سوره بقره، آیه:۱۰۶؛ ﴿ وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَو چون آیه‌ای را به جای آیه‌ای دیگر آوریم- و خداوند به آنچه فرو می‌فرستد داناتر است- می‌گویند: تو تنها دروغبافی؛ (چنین نیست) بلکه بیشتر آنان نمی‌دانند؛ سوره نحل، آیه:۱۰۱.
  3. الإتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی، قم، منشورات رضی، ۱۳۶۳ ﻫ. ش، ج ۲، ص۴۰.
  4. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۹۲ - ۱۹۳.
  5. محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۹۳ - ۱۹۸.
  6. کتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدی، بیروت، مؤسسۀ دار الهجره، ۱۴۱۰ ﻫ، ج ۴، ص۲۰۱.
  7. معجم مقاییس اللغه، احمد بن فارس، قم، مکتبة الإعلام الإسلامی، ۱۴۰۴ ﻫ، ج ۵، ص۴۲۴.
  8. الصحاح، جوهری، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۴۰۷ ﻫ، ج ۱، ص۴۳۳.
  9. کتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدی، ج ۴، ص۲۰۱؛ الصحاح، جوهری، ج ۱، ص۴۳۳.
  10. الفروق اللغویه، ابو هلال عسکری، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، ۱۴۱۲ ﻫ، ص۵۳۹.
  11. ر. ک: نواسخ القرآن، ابن جوزی، ج ۱، ص۲۰.
  12. و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است؛ سوره حج، آیه:۵۲.
  13. اگر آیه‌ای را نسخ کنیم یا (حکم) آن را واپس افکنیم به از آن یا همگون آن را می‌آوریم؛ آیا ندانسته‌ای که خداوند بر هر کاری تواناست؟؛ سوره بقره، آیه:۱۰۶.
  14. این کتاب ماست که به راستی (و درستی) با شما سخن می‌گوید، ما آنچه می‌کردید باز می‌نوشتیم؛ سوره جاثیه، آیه: ۲۹.
  15. در آیۀ ۱۵۴ سورۀ اعراف به نوشتۀ روی الواح موسی «نُسخه» اطلاق شده است.
  16. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۹۳ - ۱۹۸.
  17. ر. ک: الناسخ و المنسوخ، ابن حزم، ص۸.
  18. ر. ک: الناسخ والمنسوخ، نحّاس، مقدمۀ دکتر سلیمان بن ابراهیم، ج ‏۱، ص‏۱۰۲ و ۱۰۳. به نقل از حسین جوان آراسته، درسنامۀ علوم قرآنی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیۀ قم، ص۴۰۴ ـ ۴۰۳؛ همچنین در این‌باره، ر. ک: النسخ فی القرآن الکریم، مصطفی زید، دمشق، دار القلم، ۱۴۰۹ ﻫ، ج ۱، ص۶۷؛ عزت الله مولایی‌نیا، نسخ در قرآن (نقد نظریۀ انکار نسخ در قرآن)، تهران، رایزن، ۱۳۷۸ ﻫ. ش، ص۹۳ ـ ۹۲.
  19. ر.ک: البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خویی، بیروت، دار الزهراء، چاپ چهارم، ۱۳۹۵ ﻫ، ص۲۷۸ ـ ۲۷۷.
  20. التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفت، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۶ ﻫ، ج ۲، ص۲۷۷.
  21. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۹۳ - ۱۹۸.
  22. با توجه به اینکه در قرآن و حدیث در مقابل واژه‌های نسخ و منسوخ، واژه‌های اِحکام و محکم به کار رفته است، خوب است در کنار اصطلاحات عموم و اطلاق، برای شمول افرادی و احوالی، از اصطلاح اِحکام نیز برای شمول ازمانی استفاده کنیم.
  23. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۹۳ - ۱۹۸.
  24. بداء در لغت به معنای ظهور امری بعد از خفای آن و نیز پیدایش رأی است و در اصطلاح کلام شیعی عبارت از این است که خداوند سبحان با مشیت جدید، مشیت پیشین خود را محو کند، یا اجزای آن را تغییر دهد؛ به عبارت دیگر، آنچه را که با مشیت اول خواسته است، با مشیت دوم از بین ببرد و آنچه را که به مشیّت متعلق نبوده است، به وجود آورد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ؛خداوند هر چه را بخواهد (از لوح محفوظ) پاک می‌کند و (یا در آن) می‌نویسد و لوح محفوظ نزد اوست؛ سوره رعد، آیه:۳۹؛ ر. ک: نگاهی به علوم قرآنی، محمد باقر ملکی میانجی، ترجمۀ علی نقی خدایاری، ص۱۵۵ ـ ۱۵۳.
  25. الإتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی، ج ۲، ص۴۱؛ نیز ر. ک: الناسخ و المنسوخ، ابن حزم، ص۸.
  26. ر. ک: البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خویی، ص۲۹۲ ـ ۲۸۸؛ و نیز ر. ک: همان، ص۳۱۲ ـ ۳۱۰.
  27. در این مورد ر. ک: نواسخ القرآن، ابن جوزی، ص۲۴ ـ ۲۳.
  28. ای مؤمنان! خویش را دریابید! چون رهیاب شده باشید آن کس که گمراه است به شما زیان نمی‌رساند؛ همگان بازگشتتان به سوی خداوند است آنگاه شما را از آنچه می‌کرده‌اید آگاه می‌گرداند؛ سوره مائده، آیه:۱۰۵.
  29. البرهان فی علوم القرآن، بدر الدین زرکشی، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، قاهره، دار إحیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۶ ﻫ، ج ۲، ص۴۳ ـ ۴۲.
  30. معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن، نصر حامد ابو زید، ترجمۀ مرتضی کریمی‌نیا، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰ ﻫ. ش، ص۲۲۰ ـ ۲۱۹.
  31. پرتوی از قرآن، سید محمود طالقانی، تهران، شرکت سهامی انتشار، ج ۱، ص۲۶۳.
  32. علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، قم، مؤسسۀ فرهنگی انتشاراتی التمهید و سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، ۱۳۷۹ﻫ. ش، ص۱۸۸؛ التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفت، ج ۲، ص۲۹۷.
  33. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۹۳ - ۱۹۸.
  34. محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۹۸ - ۲۰۴.
  35. و کسانی که به آنان کتاب (آسمانی) داده‌ایم از آنچه بر تو فرو فرستاده شده است، شادی می‌کنند؛ و از گروه‌ها (ی کافر) کسی است که دیگری را انکار می‌کند؛ بگو: من فرمان یافته‌ام که خداوند را بپرستم و با او شریک قرار ندهم؛ (مردم را) به سوی او فرا می‌خوانم و بازگشت من به سوی اوست. و بدین‌گونه ما آن (قرآن) را حکمتی عربی فرو فرستادیم و پس از دانشی که به تو رسیده است اگر از خواسته‌های آنان پیروی کنی در برابر خداوند هیچ یاور و نگهدارنده‌ای نداری. و بی‌گمان پیش از تو پیامبرانی فرستادیم و به آنان همسران و فرزندانی دادیم و هیچ پیامبری را نسزد که معجزه‌ای بیاورد مگر با اذن خداوند؛ هر سرآمدی، زمانی نگاشته دارد خداوند هر چه را بخواهد (از لوح محفوظ) پاک می‌کند و (یا در آن) می‌نویسد و لوح محفوظ نزد اوست؛ سوره رعد، آیه: ۳۶- ۳۹.
  36. و بدین‌گونه ما آن (قرآن) را حکمتی عربی فرو فرستادیم و پس از دانشی که به تو رسیده است اگر از خواسته‌های آنان پیروی کنی در برابر خداوند هیچ یاور و نگهدارنده‌ای نداری؛ سوره رعد، آیه:۳۷.
  37. و بی‌گمان پیش از تو پیامبرانی فرستادیم و به آنان همسران و فرزندانی دادیم و هیچ پیامبری را نسزد که معجزه‌ای بیاورد مگر با اذن خداوند؛ هر سرآمدی، زمانی نگاشته دارد؛ سوره رعد، آیه:۳۸.
  38. خداوند هر چه را بخواهد (از لوح محفوظ) پاک می‌کند و (یا در آن) می‌نویسد و لوح محفوظ نزد اوست؛ سوره رعد، آیه:۳۹.
  39. و شب و روز را دو نشانه قرار دادیم آنگاه نشانه شب را زدودیم و نشانه روز را روشنی بخش آوردیم تا بخششی از پروردگارتان بجویید و شمارگان سال‌ها و حساب را بدانید و هر چیز را نیک روشن داشته‌ایم؛ سوره اسراء، آیه: ۱۲.
  40. مراد از کتاب در اینجا حکم است و نه کتاب نوشتاری یا کتاب آسمانی نظیر قرآن کریم یا تورات و انجیل.
  41. اگر آیه‌ای را نسخ کنیم یا (حکم) آن را واپس افکنیم به از آن یا همگون آن را می‌آوریم؛ آیا ندانسته‌ای که خداوند بر هر کاری تواناست؟؛ سوره بقره، آیه:۱۰۶.
  42. و چون آیه‌ای را به جای آیه‌ای دیگر آوریم- و خداوند به آنچه فرو می‌فرستد داناتر است- می‌گویند: تو تنها دروغ بافی؛ (چنین نیست) بلکه بیشتر آنان نمی‌دانند؛ سوره نحل، آیه: ۱۰۱.
  43. نواسخ القرآن، ابن جوزی، ص۱۹ ـ ۱۸.
  44. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص۳۷۶.
  45. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۹۸ - ۲۰۴.
  46. ای مؤمنان! (به پیامبر) نگویید با ما مدارا کن، بگویید: در کار ما بنگر، و سخن نیوش باشید و کافران عذابی دردناک خواهند داشت کافران از اهل کتاب و مشرکان، خوش ندارند که از پروردگارتان، خیری بر شما فرو فرستاده شود، ولی خداوند هر کس را بخواهد به بخشایش خود، ویژگی می‌دهد و خداوند، دارای بخشش سترگ است اگر آیه‌ای را نسخ کنیم یا (حکم) آن را واپس افکنیم به از آن یا همگون آن را می‌آوریم؛ آیا ندانسته‌ای که خداوند بر هر کاری تواناست؟ آیا ندانسته‌ای فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و جز خداوند یار و یاوری ندارید؟ آیا بر آنید که از پیامبرتان درخواست کنید چنان که پیش‌تر از موسی در خواست شد؟ و آنکه کفر را جایگزین ایمان کند، بی‌شک راه میانه را گم کرده است بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست؛ سوره بقره، آیه: ۱۰۴ - ۱۰۹.
  47. ر. ک: الإستشراق والقرآن العظیم، محمد خلیفه، ترجمۀ مروان عبد الصبور شاهین، با مقدمۀ عبد الصبور شاهین، قاهره، دار الإعتصام، ۱۹۹۴ م، ص۱۶۷ ـ ۱۶۶.
  48. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۱، ص۲۵۳ ـ ۲۵۲.
  49. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص۱۴۱ ـ ۱۴۰.
  50. معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن، نصر حامد ابو زید، ترجمۀ مرتضی کریمی‌نیا، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰ ﻫ. ش، ص۲۱۳ ـ ۲۱۲.
  51. پرتوی از قرآن، سید محمود طالقانی، تهران، شرکت سهامی انتشار، ج ۱، ۲۶۳ ـ ۲۶۱.
  52. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۹۸ - ۲۰۴.
  53. ر.ک: البرهان فی علوم القرآن، بدر الدین زرکشی، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، ص۴۹؛ الإتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی، ص۴۱.
  54. علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، قم، مؤسسۀ فرهنگی انتشاراتی التمهید و سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، ۱۳۷۹ﻫ. ش، ص۱۸۳.
  55. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۹۸ - ۲۰۴.
  56. پس، چون قرآن بخوانی از شیطان رانده به خداوند پناه جو؛ که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست. چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش می‌دارند و بر کسانی که به او شرک می‌ورزند. و چون آیه‌ای را به جای آیه‌ای دیگر آوریم- و خداوند به آنچه فرو می‌فرستد داناتر است- می‌گویند: تو تنها دروغبافی؛ (چنین نیست) بلکه بیشتر آنان نمی‌دانند. بگو: آن را روح القدس از نزد پروردگارت، راستین فرو فرستاده است تا مؤمنان را استوار بدارد و برای مسلمانان رهنمود و مژده‌ای باشد و خوب می‌دانیم که آنان می‌گویند: جز این نیست که بشری به او آموزش می‌دهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او می‌بندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است. خداوند کسانی را که به آیات او ایمان ندارند راهنمایی نخواهد کرد و آنان را عذابی دردناک خواهد بود. تنها کسانی که به آیات خداوند ایمان ندارند دروغ می‌بافند و همانانند که دروغگویند؛ سوره نحل، آیه:۹۸ - ۱۰۵.
  57. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۱۲، ص۴۹۷.
  58. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۹۸ - ۲۰۴.
  59. " كِتَابَ‏ رَبِّكُمْ‏ فِيكُمْ‏ مُبَيِّناً حَلَالَهُ‏ وَ حَرَامَهُ‏ وَ فَرَائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ وَ رُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ وَ عِبَرَهُ وَ أَمْثَالَهُ وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ وَ مُحْكَمَهُ وَ مُتَشَابِهَهُ مُتَسَابِقَهُ‏ مُفَسِّراً جُمَلَهُ‏ مُجْمَلَهُ وَ مُبَيِّناً غَوَامِضَه‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ نهج البلاغه، سید رضی، خطبۀ اول.
  60. " إِنَ‏ فِي‏ أَيْدِي‏ النَّاسِ‏ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ خَاصّاً وَ عَامّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ سید رضی، نهج البلاغه، خطبۀ ۲۱۰؛ اصول کافی، کلینی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۶۳ ﻫ. ش، ج ۱، ص۶۲.
  61. الإرشاد، شیخ مفید، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ ﻫ، ج ۱، ص۳۵.
  62. اصول کافی، کلینی، ج ۱، ص۴۳؛ الأمالی، شیخ صدوق، قم، مؤسسة البعثه، ۱۴۱۷ ﻫ، ص۵۰۷؛ مستدرک الوسایل، نوری، قم، مؤسسۀ آل البیت، ۱۴۰۸ ﻫ، ج ۱۷، ص۲۵۷؛ عوالی اللئالی، ابن أبی جمهور الأحسائی، تحقیق حاج آقا مجتبی العراقی، قم، سید الشهداء، ۱۴۰۵ ﻫ، ج ۴، ص۷۵.
  63. وسایل الشیعه، حرّ عاملی، قم، مؤسسۀ آل ‌البیت، ۱۴۱۴ ﻫ، ج ۲۷، ص۲۰۲؛ بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج ۲، ص۱۲۱؛ تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاش، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، مکتبة العلمیة الإسلامیه، بی‌تا، ج ۱، ص۱۲؛ نواسخ القرآن، ابن جوزی، ص۲۹.
  64. ر. ک: قتادة بن دعامة السدوسی، الناسخ و المنسوخ، تحقیق حاتم صالح ضامن، بیروت، مؤسسة الرساله، ۱۴۰۹ ﻫ، مقدمۀ محقق، ص۹ ـ ۸. الناسخ و المنسوخ، به نقل از ابن سلامه، ص۴.
  65. علل الشرایع، شیخ صدوق، نجف، منشورات المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۵ ﻫ، ص۹۰ ـ ۸۹؛ التفسیر الصافی، فیض کاشانی، قم، مؤسسة الهادی، ۱۴۱۶، مقدمۀ دوم، ج ۱، ص۲۲.
  66. تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاش، ذیل آیۀ "یمْحُو اللّهُ مَا یشَاء وَیثْبِتُ"؛ المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، ج ۱، ص۳۸۵.
  67. المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، ج ۱، ص۳۸۵.
  68. " النَّاسِخُ‏ الثَّابِتُ‏ الْمَعْمُولُ‏ بِهِ‏ وَ الْمَنْسُوخُ مَا كَانَ يُعْمَلُ بِهِ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاش، ج ۱، ص۱۲ ـ ۱۱؛ التفسیر الصافی، فیض کاشانی، ص۳۰ ـ ۲۹؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۸۹، ص۳۸۳.
  69. ر. ک: علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، ص۱۸۲.
  70. نهج البلاغه، سید رضی، ص۲۱۰؛ کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص۶۳؛ الخصال، شیخ صدوق، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۰۳ ﻫ، ص۲۵۶.
  71. ر. ک: نواسخ القرآن، ابن جوزی، ص۲۶.
  72. " كِتَابِ‏ رَبِّكُمْ‏... بَيْنَ‏ مُثْبَتٍ‏ فِي‏ الْكِتَابِ‏ فَرْضُهُ‏ وَ مَعْلُومٍ‏ فِي السُّنَّةِ نَسْخُهُ وَ وَاجِبٍ فِي السُّنَّةِ أَخْذُهُ وَ مُرَخَّصٍ فِي الْكِتَابِ تَرْكُهُ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ نهج البلاغه، سید رضی، خطبۀ اول.
  73. ر. ک: غریب الحدیث، ابن قتیبه، قم، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ ﻫ، ج ۱، ص۱۴(باب تیمّم)؛ النهایة فی غریب الأثر، ابن اثیر، قم، مؤسسۀ اسماعیلیان، ج ۲، ص۹۶ (مادۀ دب)؛ همان، ص۴۷۴ (مادۀ شط)؛ همان، ج ۳، ص۱۷۸ (مادۀ عت).
  74. ر. ک: نواسخ القرآن، ابن جوزی، ص۳۸ ـ ۳۳.
  75. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۰۴ - ۲۰۷.
  76. ر. ک: الناسخ و المنسوخ، قتاده، مقدمۀ مؤلف، ص۱۶؛ عزت الله مولایی‌نیا، نسخ در قرآن (نقد نظریۀ انکار نسخ در قرآن)، ص۶۲.
  77. ر. ک: النسخ فی القرآن الکریم، مصطفی زید، ج ۱، ص۳۴۱.
  78. از جملۀ این تألیفات می‌توان موارد زیر را برشمرد: ۱. عطاء بن مسلم (ت ۱۱۵ ﻫ)؛ ۲. قتادة بن دعامه (ت ۱۱۷ ﻫ)؛ ۳. ابن شهاب الزهری (ت ۱۲۴ ﻫ)؛ ۴. محمد بن السائب الکلبی (ت ۱۴۶ ﻫ‍)؛ ۵. مقاتل بن سلیمان (ت ۱۵۰ ﻫ)؛ ‍ ۶. الحسین بن واقد القرشی (ت ۱۵۷ ﻫ)؛ ۷. عبد الرحمن بن زید بن أسلم (ت ۱۸۲ ﻫ)؛ ۸. عبد الله بن عبد الرحمن الأصم المسمعی، من أصحاب الإمام الصادق(ع)، القرن الثانی؛ ۹. إسماعیل بن زیاد (أو ابن أبی زیاد) السکونی، القرن الثانی؛ ۱۰. درام بن قبیصة التمیمی الدرامی؛ من أصحاب الإمام الرضا(ع)؛ ۱۱. أحمد بن محمد بن عیسی القمی؛ من أصحاب الإمام الرضا(ع)؛ ۱۲. حجاج بن محمد المصیصی الأعور (ت ۲۰۵ ﻫ)؛ ۱۳. عبد الوهاب بن عطاء العجلی (ت ۲۰۶ ﻫ)؛ ۱۴. الحسن بن علی فضّال (ت ۲۲۴ ﻫ)؛ ۱۵. أبو عبید القاسم بن سلّام (ت ۲۲۴ ﻫ) ۱۶. جعفر بن مبشر الثقفی (ت ۲۳۴ ﻫ)؛ ۱۷. سریج بن یونس (ت ۲۳۵ ﻫ)؛ ۱۸. أحمد بن حنبل (ت ۲۴۱ ﻫ)؛ ۱۹. سلیمان بن الأشعث السجستانی (ت ۲۷۵ ﻫ)؛ ۲۰. محمد بن إسماعیل الترمذی (ت۲۸۰ ﻫ)؛ ۲۱. إبراهیم بن إسحاق الحربی (ت ۲۸۵ ﻫ)؛ ۲۲. إبراهیم بن عبدالله الکجی (ت ۲۹۲ ﻫ)؛ ۲۳. علی بن إبراهیم بن هاشم القمی، القرن الثالث؛ ۲۴. سعد بن إبراهیم الأشعری القمی (ت ۳۰۱ ﻫ)؛ ۲۵. الحسین بن منصور المشهور بالحلاج (ت ۳۰۹ ﻫ)؛ ۲۶. عبد الله بن سلیمان الأشعث (ت ۳۱۶ ﻫ)؛ ۲۷. الزبیر بن أحمد (ت ۳۱۷ ﻫ)؛ ۲۸. أبو عبد الله محمد بن حزم الأندلسی (ت ۳۲۰ ﻫ)؛ ۲۹. أبو مسلم محمد بن بحر الأصفهانی (ت ۳۲۲ ﻫ)؛ ۳۰. محمد بن عثمان بن مسبح المعروف بالجعد (ت ۳۲۶ ﻫ)؛ ۳۱. أبو بکر محمد بن القاسم الأنباری (ت ۳۲۸ ﻫ)؛ ۳۲. أحمد بن جعفر البغدادی، المعروف بابن المنادی (ت ۳۳۴ ﻫ)؛ ۳۳. أبو جعفر أحمد بن محمد النحاس (ت ۳۳۸ ﻫ)؛ ۳۴. محمد بن العباس، المعروف بابن الحجام، القرن الرابع؛ ۳۵. الحسین بن علی البصری (ت ۳۳۹ ﻫ)؛ ۳۶. قاسم بن أصبغ (ت ۳۴۰ ﻫ)؛ ۳۷. أبو بکر البردعی (ت نحو ۳۵۰ ﻫ)؛ ۳۸. المنذر بن سعید البلوطی (ت ۳۵۵ ﻫ)؛ ۳۹. أبو سعید السیرافی النحوی (ت ۳۶۸ ﻫ)؛ ۴۰. أبو الحسین محمد بن محمد النیسابوری (ت ۳۶۸ ﻫ)؛ ۴۱. محمد بن علی بن بابویه القمی، المعروف بالصدوق (ت ۳۸۱ ﻫ)؛ ۴۲. أبو المطرف بن فطیس (ت ۴۰۲ ﻫ)؛ ۴۳. هبة الله بن سلامة الضریر (ت ۴۱۰ ﻫ)؛ ۴۴. عبد القاهر البغدادی (ت ۴۲۹ ﻫ)؛ ۴۵. مکی بن أبی طالب المغربی (ت ۴۳۷ ﻫ)؛ ۴۶. علی بن أحمد بن حزم الظاهری (ت ۴۵۶ ﻫ)؛ ۴۷. الواحدی علی بن أحمد (ت ۴۶۸ ﻫ)؛ ۴۸. سلیمان بن خلف الباجی (ت ۴۷۴ ﻫ)؛ ۴۹. عبد الملک بن حبیب (ت ۴۸۹ ﻫ)؛ ۵۰. محمد بن برکات السعیدی المصری (ت ۵۲۰ ﻫ)؛ ۵۱. أبو العباس الإشبیلی (ت ۵۳۱ ﻫ)؛ ۵۲. محمد بن عبد الله المعروف بابن العربی (ت ۵۴۳ ﻫ)؛ ۵۳. أبو ‌الفرج عبد ‌الرحمن بن الجوزی (ت ۵۹۷ ﻫ)؛ ۵۴. علی بن محمد المعروف بابن الحصار (ت ۶۱۱ ﻫ)؛ ۵۴. ابن الشواش، أبو ‌عبد الله محمد بن أحمد (ت ۶۱۹ ﻫ)؛ ۵۵. هبة الله بن إبراهیم بن البارزی (ت ۷۳۸ ﻫ)؛ ۵۶. یحیی بن عبد الله الواسطی (ت ۷۳۸ ﻫ)؛ ۵۷. علی بن شهاب الدین الهمذانی (ت ۷۸۶ ﻫ)؛ ۵۸. عبد الرحمن بن محمد العتائقی الحلی (ت ۷۹۰ ﻫ)؛ ۵۹. أحمد بن المتوج البحرانی (ت ۸۳۶ ﻫ)؛ ۶۰. أحمد بن إسماعیل الأبشیطی (ت ۸۸۳ ﻫ)؛ ۶۱. جلال‌ الدین السیوطی (ت ۹۱۱ ﻫ). ر. ک: الناسخ و المنسوخ، قتادة بن دعامة سدوسی، تحقیق حاتم صالح ضامن، بیروت، مؤسسة الرساله، ۱۴۰۹ ﻫ، مقدمۀ محقّق، ص۱۵ ـ ۱۰؛ در بارۀ کتب مربوط به ناسخ و منسوخ، ر. ک: علوم قرآن و فهرست منابع، سید عبد الوهاب طالقانی، ص۳۷۵ ـ ۳۶۶؛ درآمدی بر تاریخ علوم قرآنی، محمد تقی دیاری، قم، انتشارات دانشگاه قم، ۱۳۸۵ ﻫ. ش، ص۳۱۸ ـ ۳۰۷؛ الفهرست، ابن ندیم، فن ثالث از مقالۀ اول.
  79. اگر آیه‌ای را نسخ کنیم یا (حکم) آن را واپس افکنیم به از آن یا همگون آن را می‌آوریم؛ آیا ندانسته‌ای که خداوند بر هر کاری تواناست؟؛ سوره بقره، آیه: ۱۰۶.
  80. و چون آیه‌ای را به جای آیه‌ای دیگر آوریم- و خداوند به آنچه فرو می‌فرستد داناتر است- می‌گویند: تو تنها دروغبافی؛ (چنین نیست) بلکه بیشتر آنان نمی‌دانند؛ سوره نحل، آیه:۱۰۱.
  81. خداوند هر چه را بخواهد (از لوح محفوظ) پاک می‌کند و (یا در آن) می‌نویسد و لوح محفوظ نزد اوست؛ سوره رعد، آیه:۳۹.
  82. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۰۷ - ۲۰۹.
  83. ر.ک: قتادة بن دعامة السدوسی، الناسخ و المنسوخ، تحقیق حاتم صالح ضامن، بیروت، مؤسسة الرساله، ۱۴۰۹ ﻫ، مقدمۀ محقق، ص۱۶.
  84. ر. ک: قتادة بن دعامة السدوسی، الناسخ و المنسوخ، تحقیق حاتم صالح ضامن، بیروت، مؤسسة الرساله، ۱۴۰۹ ﻫ، مقدمۀ محقق، ص۱۷.
  85. المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، ج ۱، ص۲۵۰-۲۵۱.
  86. التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفت، ج ۲، ص۳۹۸ ـ ۲۸۵؛ و نیز علوم قرآنی، ص۱۹۹.
  87. القرآن الکریم و روایات المدرستین، سید مرتضی عسکری، تهران، شرکة التوحید للنشر، ۱۴۱۷ ﻫ، ج ۲، ص۳۶۳ ـ. ۲۵۳.
  88. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۰۹ - ۲۱۴.
  89. محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۱۵.
  90. " کُنّا نَقرَأُ سُورَةً تَعدِلُ سُورَةَ التَوبَةِ ما أحْفِظُ مِنْها إلّا هذِهِ الآیَةَ لَوْ كَانَ لِابْنِ آدَمَ وَادِيَانِ مِنْ ذَهَبٍ لَابْتَغَى إِلَيْهِمَا ثَالِثاً وَ لَا يَمْلَأُ جَوْفَ‏ ابْنِ‏ آدَمَ‏ إِلَّا التُّرَابُ‏ وَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ تَاب‏‏‏"؛ الناسخ و المنسوخ، ابن حزم، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۶ ﻫ، ص۹.
  91. " کانَ فیما أُنْزِلَ مِنَ القُرْآنِ عَشْرُ رَضَعاتٍ مَعْلوماتٍ یُحَرِّمْنَ ثُمَّ نُسِخْنَ بِخَمْسِ مَعلوماتٍ فَتَوَفّی رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُنَّ فیما یُقْرَأُ مِنَ القُرآنِ"؛ صحیح مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، بیروت، دار الفکر، ج ۴، ص۱۶۷؛ کتاب المسند، شافعی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ص۲۲۰؛ سنن ابن ماجه، محمد بن یزید القزوینی، تحقیق و ترقیم و تعلیق محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، ج ۱، ص۶۲۵؛ سنن الترمذی، ترمذی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۳ ﻫ، ج ۲، ص۳۰۹.
  92. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۱۵ - ۲۱۶.
  93. السنن الکبری، نسائی، ج ۴، ص۲۷۷.
  94. ر. ک: بخاری، صحیح بخاری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ ﻫ، ج ۸، ص۲۶؛ صحیح مسلم، ج ۵، ص۱۱۶؛ سنن ابو داود، سجستانی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۰ ﻫ، ج ۲، ص۳۴۳.
  95. تحفة الأحوزی، المبارکفوری، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ ﻫ، ج ۴، ص۵۸۲؛ المصنف، عبد الرزاق الصنعانی، تحقیق و تخریج و تعلیق حبیب‌ الرحمن الأعظمی، بیروت، منشورات المجلس العلمی، ج ۳، ص۳۶۵؛ السنن الکبری، نسائی، ج ۴، ص۲۷۲.
  96. المستدرک، حاکم نیشابوری، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشلی، ج ۴، ص۳۶۰؛ السنن الکبری، نسائی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ ﻫ، ج ۴، ص۲۷۰؛ ابن حزم، پیشین، ص۹.
  97. الکافی، کلینی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۶۷ ﻫ. ش، ج ۷، ص۱۷۷؛ نیز ر. ک: دعائم الإسلام، قاضی نعمان مغربی، تحقیق آصف بن علی أصغر فیضی، قاهره، دار المعارف، ج ۲، ص۴۴۹؛ علل الشرایع، شیخ صدوق، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۶ ﻫ، ج ۲، ص۵۴۰؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۰۴ ﻫ، ج ۴، ص۲۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ ﻫ. ش، ج ۸، ص۱۹۵؛ الغدیر، علامه امینی، بیروت، دار الکتاب العربی، ج ۶، ص۳۰۷.
  98. البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خویی، قم، أنوار الهدی، ۱۹۸۱ م، ص۲۸۵. منظور آن است که وقتی اتفاق مهمی در یک جامعه رخ می‌دهد، به طور طبیعی باید توسط افراد زیادی گزارش شود. وقتی چنین حوادثی تنها از طریق خبر واحد گزارش شده باشد، امری مشکوک به نظر می‌آید.
  99. ر. ک: مسند، احمد بن حنبل، بیروت، دار صادر، ج ۶، ص۲۶۹؛ ابن ماجه، پیشین، ج ۱، ص۶۲۶؛ مسند ابویعلی، ابو یعلی موصلی، تحقیق حسین سلیم أسد، دار المأمون للتراث، ۱۴۰۸ ﻫ، ج ۸، ص۶۴؛ أحادیث أم‌المؤمنین عایشه، سید مرتضی عسکری، تهران، التوحید، ۱۴۱۴ ﻫ، ج ۱، ص۳۵۸.
  100. ر. ک: فتح الباری، ابن حجر، بیروت، دار المعرفة للطباعة و النشر، ج ۹، ص۱۲۶؛ تأویل مختلف الحدیث، ابن قتیبه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ص۲۸۸.
  101. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۱۶ - ۲۱۸.
  102. نواسخ القرآن، ابن جوزی، ص۲۴.
  103. نواسخ القرآن، ابن جوزی، ص۲۷.
  104. نواسخ القرآن، ابن جوزی، ص۲۶.
  105. نواسخ القرآن، ابن جوزی، ص۲۶.
  106. نواسخ القرآن، ابن جوزی، ص۲۶ ـ ۲۵؛ و نیز ر. ک: التبیان لرفع غموض النسخ فی القرآن، مصطفی ابراهیم الزلمی، اربیل، مکتب التفسیر للطباعة و النشر، ۲۰۰۰ م، ص۸۸.
  107. نواسخ القرآن، ابن جوزی، ص۲۶.
  108. و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید. آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود؛ سوره نجم، آیه: ۳ - ۴.
  109. نواسخ القرآن، ابن جوزی، ص۲۵.
  110. البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خویی، ص۲۸۶.
  111. نواسخ القرآن، ابن جوزی، ص۲۴.
  112. البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خویی، ص۲۸۶.
  113. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۱۸ - ۲۱۹.
  114. سوره رعد، آیه: ۳۸.
  115. سوره رعد، آیه: ۳۹.
  116. بی‌گمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمی‌کند (و از آنان نمی‌ستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند؛ سوره رعد، آیه: ۱۱.
  117. آن، از این روست که خداوند نعمتی را که به گروهی بخشیده است نمی‌گرداند تا آنان آنچه در خود دارند بگردانند و بی‌گمان خداوند شنوایی داناست؛ سوره انفال، آیه: 53.
  118. آری، به سزای ستمی از (سوی) یهودیان و اینکه (مردم را) بسیار از راه خداوند باز می‌داشتند چیزهای پاکیزه‌ای را که بر آنان حلال بود، حرام کردیم؛ سوره نساء، آیه: ۱۶۰.
  119. ر. ک: سوره انعام، آیه:۱۴۶؛ سوره نحل، آیه:۱۶.
  120. ر. ک: حامد ابوزید، معنای متن؛ پژوهشی در علوم قرآنی، ترجمۀ مرتضی کریمی‌نیا، نشر نِی، تهران، ۱۳۸۰ ﻫ. ش، ص۲۱۴.
  121. ر. ک: حامد ابوزید، معنای متن؛ پژوهشی در علوم قرآنی، ترجمۀ مرتضی کریمی‌نیا، نشر نِی، تهران، ۱۳۸۰ ﻫ. ش، ص۲۰۸.
  122. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۱۹ - ۲۲۱.
  123. ر. ک: الظاهرة الاستشراقیة و أثرها فی الدراسات الإسلامیه، الدکتور ساسی سالم الحاج، منشورات الجامعة المفتوحه، طرابلس، ۱۹۹۷ م، ص۴۶۹ ـ ۴۵۹.
  124. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۲۱ - ۲۲۳.
  125. ر. ک: النسخ فی القرآن الکریم، مصطفی زید؛ دراسة تشریعیة تاریخیة نقدیه، بیروت، دار الفکر، ۱۹۷۱ م، ج ۱، ص۴۰۶ ـ ۴۰۱.
  126. و چون ماه‌های حرام به پایان رسید مشرکان را هر جا یافتید بکشید و دستگیرشان کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید؛ و اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند آزادشان بگذارید که بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره توبه، آیه: ۵.
  127. البرهان فی علوم القرآن، بدر الدین زرکشی، ج ۲، ص۴۷.
  128. گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!؛ سوره اعراف، آیه: 199.
  129. کشف الأسرار و عدة الأبرار، ابو الفضل رشید الدین میبدی، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات ابن سینا، ص۵۴۸.
  130. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۲۱ - ۲۲۳.
  131. ای مؤمنان! چون می‌خواهید با پیامبر رازگویی کنید پیش از رازگویی‌تان صدقه‌ای بپردازید، این برای شما بهتر و پاکیزه‌تر است ولی اگر (چیزی) نیابید بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره المجادله، آیه: ۱۲.
  132. آیا ترسیدید که پیش از رازگویی‌تان صدقه‌هایی بپردازید؟ حال که چنین نکردید و خداوند از شما در گذشت پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کنید و خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است؛ سوره المجادله، آیه: ۱۳.
  133. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ج ۱۹، ص۲۱۷؛ التمهید فی علوم القرآن، قم، مرکز مدیریت حوزۀ علمیۀ قم، ۱۴۱۰ ﻫ، ج ۲، ص۳۰۱ ـ ۳۰۰؛ تفسیر شبر، ج ۱، ص۵۴۴.
  134. البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خویی، ص۳۸۰ ـ ۳۷۴.
  135. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۲۳.
  136. و کسانی از شما که می‌میرند و همسرانی به جای می‌نهند، آن همسران باید چهار ماه و ده روز انتظار کشند و چون به سرآمد عدّه خود رسیدند، در آنچه به شایستگی با خویش می‌کنند بر شما گناهی نیست و خداوند از آنچه می‌کنید آگاه است؛ سوره بقره، آیه: 234.
  137. و کسانی از شما که می‌میرند و همسرانی به جای می‌نهند، باید برای همسرانشان هزینه زندگی تا یک سال را وصیّت کنند بی‌آنکه آنان را (از خانه شوهر) بیرون کنند و اگر آنان خود بیرون روند در آنچه آنها به شایستگی با خویش می‌کنند بر شما گناهی نیست و خداوند پیروزمندی فرزانه است؛ سوره بقره، آیه: ۲۴۰.
  138. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ج ۲، ص۲۵۸.
  139. . ر. ک. التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفت، ج ۲، ص۳۰۳.
  140. . ر. ک. التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفت، ج ۲، ص۳۰۴.
  141. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۲۳ - ۲۲۴.
  142. کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده‌اند و در راه خداوند با مال و جانشان جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند دوستان یکدیگرند و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند و اگر از شما در دین یاری بجویند باید یاری کنید مگر در برابر گروهی که میان شما و آنان پیمانی است و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست؛ سوره انفال، آیه: ۷۲.
  143. پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران ایشانند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند مگر آنکه بخواهید به وابستگان خود، نیکی ورزید، این (حکم) در کتاب (خداوند) نگاشته است؛ سوره احزاب، آیه: ۶.
  144. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ج ۹، ص۱۴۱.
  145. . ر. ک. التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفت، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۶ ﻫ، ج ۲، ص۳۱۱.
  146. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۲۴ - ۲۲۵.
  147. ای پیامبر! مؤمنان را به کارزار برانگیز، اگر از شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز می‌گردند و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز می‌شوند زیرا آنان گروهی هستند که درنمی‌یابند؛ سوره انفال، آیه: 65.
  148. اکنون خداوند بر شما آسان گرفت و معلوم داشت که در شما ناتوانی هست؛ اگر از شما صد تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز می‌گردند و اگر از شما هزار تن باشند بر دو هزار تن به اذن خداوند پیروز می‌شوند و خداوند با شکیبایان است؛ سوره انفال، آیه: ۶۶.
  149. البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خویی، ص۳۷۵ ـ ۳۷۶.
  150. . ر. ک. التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفت، ج ۲، ص۳۰۲.
  151. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۲۵ - ۲۲۶.