مستورد بن علفه تیمی

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۵۲ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

نام و نسب

بیشتر مورخین و نسب‌شناسان از مستورد با نام و نسب مُستَورِد بن عُلَّفَة تیمی (از تیم الرباب) یاد کرده‌اند[۱]. لکن در برخی منابع از او با نام مستورد بن علقمه[۲]، مستورد بن علقه[۳] و مستورد بن عقله[۴] نیز نام برده شده است که به نظر می‌‌رسد دست کم در بیشتر آنها تصحیف یا خطای نگارشی اتفاق افتاده باشد.

در باب نسبت او نیز علاوه بر نظر مشهور که از او با نسبت تیمی از تیم الرباب[۵] و ضَباری تیمی[۶] یاد کرده‌اند، برخی نیز او را از غطفان و از شاخه‌های قبیله قیس بن عیلان دانسته[۷] و برخی او را یربوعی ـ از شاخه‌های فروتر غطفان ـ[۸] خوانده‌اند. اما به نظر، نسبت تیمی مستورد بن علفه به واقع نزدیکتر می‌‌نماید[۹].

مستورد از سران و خطیبان و جنگاوران خوارج، از فرقه اباضیه بود[۱۰].

قیام بر معاویه

در سال ۴۳، مستورد[۱۱] قیام کرد. وی از جمله مجروحان جنگ نهروان بود که پس از آن جنگ، به ری رفته بود. یک سال پس از اینکه مغیرة بن شعبه حاکم کوفه یکی از هم‌فکران وی به نام حیان بن ظبیان را همراه با بیست تن از یارانش در کوفه دستگیر کرد، مستورد به حیره آمد. در این هنگام مغیره از قیام قریب الوقوع خوارج آگاه شد و مردم را به مقابله آنها دعوت کرد. مغیره سه هزار نفر را که عمدتاً از شیعیان حضرت علی(ع) بودند به فرماندهی معقل بن قیس ریاحی ـ سردار معروف امیرالمؤمنین علی(ع) ـ به سوی آنها روانه کرد. خوارج از حیره بیرون آمده بودند و پس از مدتی سرگردانی به نزدیکی مدائن رسیدند. پس از زد و خورد شدید و تعقیب و گریز در حدود ساباط مدائن، درگیری تن به تن میان معقل بن قیس و مستورد صورت گرفت که طی آن مستورد با نیزه ضربتی بر سینه معقل بن قیس زد که از پشت او درآمد؛ معقل در همان حال با شمشیر بر سر مستورد ضربتی وارد آورد و او را به هلاکت رساند و خود نیز به شهادت رسید. پس از آن سپاه معقل حمله‌ای سخت به خوارج بردند و همگی آنها را به قتل رساندند[۱۲].[۱۳]

مستورد خارجی

در سال ۴۲ هجری، خوارج برای قیام بر ضد حکومت آماده شدند و با مستورد بن علقه تیمی از تیم‌الرباب به عنوان امیرالمؤمنین بیعت کردند. در آغاز سال ۴۳ هجری، به مغیرة بن شعبه خبر دادند که خوارج در خانه حیان بن ظبیان سلمی تجمع کردند و روز اول ماه شعبان را برای قیام معین و مقرر کردند. مغیره هم رئیس شرطه خود، قبیصة بن دمون، را برای دستگیری آنان فرستاد. قبیصه، خانه حیان را محاصره کرد و افراد درون خانه را که بیست نفر بودند و از جمله آنها معاذ بن جوین بود، در دام انداخت. زن حیان که با عمل آنها مخالف بود، شمشیرهای خوارج را پنهان کرد و هنگامی که آنان برای دفاع برخاستند، شمشیرهای خود را نیافتند؛ پس ناگزیر همه تسلیم شدند. قبیصه نیز آنها را نزد مغیره برد. هنگامی که مغیره از آنها درباره علت تجمعشان پرسید، در پاسخ گفتند ما فقط برای خواندن قرآن در آن مکان تجمع کرده بودیم. پس همه را به زندان افکند و مدت یک سال در زندان حبس شدند. مستورد با شنیدن خبر گرفتاری گروهی از یارانش در شهر، از کوفه خارج شد و به حیره رفت و در آنجا ساکن شد. خوارج نیز رفت‌وآمد را نزد او آغاز کردند. حجار بن ابجر آنها را دید؛ ولی قول داد در این رابطه به مغیره سخنی نگوید. اما آنها ترسیدند و به خانه سلیم بن مجدوح عبدی که داماد مستورد بود، پناه بردند. ولی مغیره از قصدِ قیام و خروج آنها آگاه شد و دانست که تا چند روز دیگر قیام خواهند کرد. پس مغیره به منبر رفت و گفت: ای مردم، شما همه می‌دانید که من آسایش و آرامش شما را در نظر داشته و از هر نوع آزار، خودداری کرده بودم؛ ولی می‌ترسم این سهل‌انگاری و اغماض موجب گستاخی بی‌خردان گردد. من از این بیمناک بودم که مرد بردبار و پرهیزگار به گناه مرد نادان و سبک سر دچار شود (خشک و‌تر با هم بسوزد). شما باید بی‌خردان و نادانان تندرو را از فتنه و فساد بازدارید تا بلیه شامل عموم نگردد. به خدا سوگند، در هر محل و آبادی که فتنه بروز کند، من اهل آن محل را به هلاک می‌رسانم تا عبرت دیگران شوند. همچنین رئیس هر قبیله هم باید ملزم و متعهد شود که مفسدین قوم خود را دستگیر و تسلیم نماید.

مستورد به دنبال یاران خود فرستاد و به آنها پیغام داد تا از قبایل خود فاصله بگیرند و به سمت «سوراء» حرکت کنند. تعداد یاران مستورد که به سمت سوراء روان شدند به سیصد تن رسید. در این حال، مغیره از حرکت آنها باخبر شد و معقل بن قیس را مأمور متفرق کردن آنها کرد و به رئیس شرطه خود دستور داد تا شیعیان علی(ع) را هم همراه معقل بفرستد؛ زیرا شیعیان، خون خوارج را مباح می‌دانستند، پیش از این هم با خوارج جنگیده بودند، آنها را فرقه‌ای گمراه می‌دانستند، از آنها کینه داشتند و در جنگ با آنها قوی و استوار بودند. معقل با ۳ هزار سوار به سوی سوراء حرکت کرد و در طول راه افراد دیگری نیز به او ملحق شدند. مستورد به همراه یارانش از هر شهری که عبور داشت، والیان شهر از ورود او جلوگیری می‌کردند و به او اجازه نمی‌دادند. هنگامی که مستورد از حرکت سپاه معقل آگاهی یافت، با یاران خود به شور پرداخت؛ گروهی بر این عقیده بودند که باید در راه بمانیم تا سپاه معقل برسد؛ سپس با آنها نبرد کنیم و گروهی رأیشان این بود که ما متفرق می‌شویم و مردم را با حجت و برهان به عقیده خود دعوت می‌کنیم. اما مستورد گفت: به عقیده من نباید در اینجا بمانیم تا سپاه معقل به ما برسد؛ بلکه باید به حرکت خود ادامه دهیم تا آنها ما را تعقیب کنند و خسته شوند؛ آنگاه ما با همان حال با آنها جنگ خواهیم کرد. سپس به حرکت خود ادامه دادند تا به شهر مدار رسیدند و در آنجا مستقر شدند. هنگامی که خبر مستورد به ابن عامر رسید، پرسید: مغیره درباره آنان چه تصمیمی گرفته است؟ پاسخ دادند: شیعیان را به جنگ خوارج فرستاده است. پس او هم شریک بن اعور حارثی را که یکی از شیعیان علی(ع) بود، نزد خود خواند و به او گفت: به جنگ این گروه گمراه برو. او هم پذیرفت. پس ابن‌عامر ۳ هزار مرد از شیعیان فارس را برگزید و همراه او فرستاد که اغلب آنها از قبیله ربیعه، ساکن فارس بودند. ابوالاعور راه مذار را پیش گرفت. معقل نیز که به دنبال مستورد شهر به شهر حرکت می‌کرد، چون از خستگی سپاه خود آگاه شد، ابوالرواغ شاکری را به عنوان جلودار سپاه با سیصد سوار راهی کرد. ابوالرواغ هم راه مذار را پیش گرفت و در آنجا به مستورد رسید. ابوالرواغ با سپاهیانش به نبرد با مستورد پرداخت؛ اما سپاهیان او گریختند و تاب مقاومت در برابر مستورد را نداشتند. ابوالرواغ به نکوهش آنها پرداخت و منتظر ماند تا معقل به همراه لشکریانش به آنها ملحق شوند[۱۴]. با آمدن معقل، بین طرفین جنگ و درگیری به پا شد و دو سپاه به یکدیگر هجوم می‌بردند که جز کشته شدن عده‌ای از دو طرف، هیچ نتیجه‌ای دربرنداشت. به مستورد گزارش دادند که سپاهی به فرماندهی شریک بن اعور از بصره به سمت آنها در حرکت است. پس مستورد به یارانش گفت: عقیده من این است که به سوی کوفه بازگردیم؛ چراکه مردم بصره تا سرزمین کوفه ما را تعقیب نخواهند کرد. در این صورت فقط مردم شهرمان در تعقیب ما خواهند بود و جنگیدن با مردم یک شهر آسان‌تر از جنگیدن با مردم دو شهر است. پس مستورد به آنها گفت: شب هنگام از این منطقه کوچ می‌کنیم و تا صبح آنها از نبودن ما آگاه نخواهند شد[۱۵]. روز بعد، شریک بن اعور با سپاه بصره، به معقل بن قیس ملحق شدند و بعد از مدتی که با یکدیگر سخن گفتند، معقل به شریک گفت: من آنها را تعقیب می‌کنم و امید دارم که خدا آنها را هلاک کند. می‌ترسم در صورت کوتاهی کردن، تعداد آنها زیاد شود. پس از رفتن معقل، شریک برخاست و به یاران خود گفت: می‌خواهید به تعقیب آنها که در دشمنی با ما و کوفیان برابراند برویم؟ شاید خدا آنها را ریشه‌کن کند. خالد بن معدان و بیهس بن صهیب جرمی در پاسخ او گفتند: به خدا سوگند، این کار را نمی‌کنیم. ما سوی آنها آمده بودیم که از سرزمین خودمان بیرونشان کنیم و نگذاریم وارد بصره شوند. حال که خدا گرفتاری آنها را از سر ما کم کرده است، به سوی شهر خود باز می‌گردیم. مردم کوفه نیز می‌توانند ولایت خود را از گزند آنها حفظ کنند[۱۶].

مستورد خارجی به همراه یارانش به سمت مدائن رفتند؛ اما مردم مداین بر در شهر ایستادند و گروهی تیرانداز را بر حصار شهر قرار دادند. پس خوارج که اوضاع را این‌گونه دیدند، به سوی ساباط رفتند و در آنجا فرود آمدند. ابوالرواغ که پیشاپیش سپاه معقل در حرکت بود با یارانش که شش صد نفر بودند، در تعقیب مستورد به ساباط وارد شدند و به دنبال آنها معقل وارد ساباط شد[۱۷]. بین دو سپاه نبردی در گرفت که طی آن همه خوارج به جز پنج یا شش نفر کشته شدند و در جنگی که بین معقل بن قیس و مستورد بن علفه روی داد، مستورد نیزه را چنان در سینه معقل فرو برد که سر نیزه از پشت معقل درآمد و معقل نیز با شمشیر چنان بر سر مستورد زد که شمشیر در مغز او فرو رفت و هر دو کشته شدند[۱۸].[۱۹]

منابع

پانویس

  1. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۶۸؛ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۱۶؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۲۱؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص۱۸۲ و....
  2. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۴؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۳، ص۲۱
  3. سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۲۱۲ و ترجمه‌های فارسی تاریخ طبری، ج۷، ص۲۷۳۰ و الکامل ابن اثیر، ج۱۰، ص۲۸۲
  4. ابن خلدون، تاریخ، ج۳، ص۱۷۹)
  5. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۶۸؛ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۱۶؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۲۱؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص۱۸۲؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۴۲۱ و....
  6. از تیره‌های پایین‌تر تیم الرباب. سمعانی، الانساب، ج۸، ص۳۷۵-۳۷۶
  7. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۲، ص۳۵۲
  8. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۹، ص۳۶۸
  9. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  10. تهامی، سید غلام رضا، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، ج۲، ص۱۹۱۰.
  11. طبری نام پدر مستورد را، علفه و یعقوبی علقمه ضبط کرده‌اند.
  12. نک: تاریخ طبری، ج۴، ص۱۳۸-۱۶۱. باید دانست تعبیر «شیعیان» در این نقل طبری، به معنی شیعه اعتقادی که قائل به امامت بلافصل امیرمؤمنان(ع) پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) است، نیست؛ بلکه تا مدت‌ها به هر کس که با امیرمؤمنان(ع) به عنوان خلیفه چهارم بیعت کرده و نسبت به آن حضرت عناد نداشت، شیعه می‌گفتند.
  13. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص۳۱۵؛ تهامی، سید غلام رضا، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، ج۲، ص۱۹۱۰.
  14. کامل، ج۱۰، ص۲۹۲-۲۸۲.
  15. تاریخ طبری، ج۷، ص۲۷۶۱.
  16. تاریخ طبری، ج۷، ص۲۷۶۴.
  17. تاریخ طبری، ج۷، ص۲۷۶۷.
  18. تاریخ طبری، ج۷، ص۲۷۷۱.
  19. حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۲۰۰.