خورشید
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
این واژه، مرکّب از "خور" و "شید"، ستارهای است که جاذبه گرانشی آن اجرام منظومه شمسی را بر مدارهایشان نگاه میدارد. خورشید از مهمترین ستارگان برای ساکنان زمین است که اشعه آن، منبع حرارت، نور، مواد غذایی و سوخت است. [۱] در علم نجوم نیز به هر ستاره * ای که مرکز منظومهای سیارهای باشد، خورشید اطلاق میگردد. [۲] هرچند تعابیر گوناگونی برای "خورشید" در میان قبایل مختلف عرب جاهلی به کار میرفته،[۳] در زبان عربی رایج و در آیات قرآن از آن تنها با اسم "شمس" یاد شده است که در اصل بر رنگ به رنگ شدن و تغییر و تحول دلالت میکند و خورشید از جهت حرکت و تغییر رنگ به این نام خوانده شده است. [۴] برخی این واژه را در اصل عبری دانستهاند؛[۵] اما آرتور جفری،[۶] سیوطی،[۷] جوالیقی [۸] و العنیسی [۹] در پژوهشهای خود، این واژه را در میان واژگان معرب و دخیل ذکر نمیکنند.
واژه "شمس" ۳۳ مرتبه در قرآن ذکر گردیده که یک مورد به لفظ نکره "شمسا" (انسان / ۷۶، ۱۳) و بقیه به لفظ معرفه "الشمس" است. [۱۰] گونههای کار بست واژه شمس (خورشید) در آیات و قسم یاد کردن به آن (شمس / ۹۱، ۱) نشان از اهتمام ویژه قرآن به این پدیده طبیعی دارد. در نگاهی کلی، آیات مربوط به خورشید را میتوان ۴ دسته کرد: نهادن خورشید در کنار ماه و اشاره به موضوعات گوناگون پیرامون آن دو (انبیاء / ۲۱، ۳۳؛ یس / ۳۶، ۳۸؛ فصّلت / ۴۱، ۳۷؛ لقمان / ۳۱، ۲۹؛ حجّ / ۲۲، ۱۸؛ انعام / ۶، ۹۶)؛ یادکردهای آن ضمن برخی داستانهای قرآنی (بقره / ۲، ۲۵۸؛ کهف / ۱۸، ۱۷، ۸۶، ۹۰؛ یوسف / ۱۲، ۴؛ نمل / ۲۷، ۲۴)؛ تشخیص اوقات نماز با آن (اسراء / ۱۷، ۷۸)؛ فرجام خورشید در آستانه قیامت. (تکویر / ۸۱، ۱)[۱۱]
ارتباط خورشید و ماه
آفرینش
در برخی آیات با قرار گرفتن خورشید در کنار ماه، از خلقت این دو سخن به میان آمده است. آیه "وهُوَ الَّذی خَلَقَ الَّیلَ والنَّهارَ والشَّمسَ والقَمَرَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسبَحون" (انبیاء / ۲۱، ۳۳) به آفرینش و حرکت آن دو و آیات "هُوَ الَّذی جَعَلَ الشَّمسَ ضِیاءً والقَمَرَ نورًا."..(یونس / ۱۰، ۵) و "وجَعَلَ القَمَرَ فیهِنَّ نورًا وجَعَلَ الشَّمسَ سِراجـا" (نوح / ۷۱، ۱۶) نیز به ترتیب به خلقت خورشید به صورت "ضیاء" و "سراج" اشاره میکنند.
مفسران "ضیاء" را در اصل، جمع واژه "ضوء" یا "مصدر" دانسته [۱۲] و در بیان تفاوت میان "ضیاء" و "نور"، آن را در کشف تاریکیها از نور قویتر دانسته [۱۳] و اَخص از نور شناسانده [۱۴] و برخی نیز "ضیاء" را بر خلاف نور، ناظر به روشنایی بالذات نه اکتسابی دانستهاند [۱۵] واژه "سراج" در آیات قرآن سه بار در باره خورشید (فرقان/ ۲۵، ۶۱؛ نبأ / ۷۸، ۱۳؛ نوح / ۷۱، ۱۶) و یک بار در مورد پیامبر اکرم(ص) به کار رفته است. (احزاب / ۳۳، ۴۶) واژه پژوهان این کلمه را در اصل به معنای چراغ،[۱۶] زینت و جمال،[۱۷] یا هر چیز نورانی[۱۸] دانستهاند و گاه مبسوط به بیان تفاوت آن با واژگان مشابه پرداختهاند. [۱۹] برخی مفسران نیز اطلاق "سراج" به خورشید را به ذاتی بودن نور * آن بر خلاف نور ماه، تعلیل کردهاند. [۲۰][۲۱]
نقش نشانه ای
در یکی از آیات، خورشید و ماه، نشانهای بر اثبات توحید و قدرت الهی معرفی شدهاند، از این رو در ادامه از سجده و پرستش آن دو نهی و به پرستش آفریدگار آنها امر شده است: "ومِن ءایـتِهِ الَّیلُ والنَّهارُ والشَّمسُ والقَمَرُ لا تَسجُدوا لِلشَّمسِ ولا لِلقَمَرِ واسجُدوا لِلّهِ الَّذی خَلَقَهُنَّ.".. (فصّلت / ۴۱، ۳۷) و این در حالی است که در آیه ۱۸ حجّ / ۲۲ به سجده خورشید و ماه، در برابر خدا اشاره میشود. برخی مفسران، سجده خورشید و ماه در این آیه را به سجده تکوینی (ذلت و کوچکی در مقابل عزت و کبریایی خدا) [۲۲] و بعضی آن را به سجده حقیقی همانند تسبیح جمادات که تسبیحی حقیقی است [۲۳] تفسیر کردهاند.[۲۴]
کاربرد تسخیری
در دیگر موارد یادکرد خورشید در کنار ماه، از تسخیر این دو به امر الهی سخن به میان آمده است. در ۵ آیه بیدرنگ پس از ذکر این تسخیر به حرکت این دو اشاره میکند: "وسَخَّرَ الشَّمسَ والقَمَرَ کُلٌّ یَجری لاَِجَلٍ مُسَمًّی.".. (رعد / ۱۳، ۲؛ لقمان / ۳۱، ۲۹؛ فاطر / ۳۵، ۱۳؛ زمر / ۳۹، ۵)؛ "وسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمسَوالقَمَرَ دابَینِ.".. (ابراهیم / ۱۴، ۳۳) و در سه آیه نیز از مطلق تسخیر سخن میگوید: "والشَّمسَ والقَمَرَ والنُّجومَ مُسَخَّرتٍ بِاَمرِهِ.".. (اعراف / ۷، ۵۴)؛ "وسَخَّرَ لَکُمُ الَّیلَ والنَّهارَ والشَّمسَ والقَمَرَ.".. (نحل / ۱۶، ۱۲)؛ "... وسَخَّرَ الشَّمسَ والقَمَرَ."... (عنکبوت / ۲۹، ۶۱) تسخیر در لغت به معنای رام کردن [۲۵] و واداشتن به عملی با قهر و اجبار [۲۶] به کار رفته است. بیشتر مفسران، مراد از این تسخیر را حرکت منظم این دو به فرمان الهی دانستهاند [۲۷] که با هدف رعایت منافع و مصالح بندگان صورت میپذیرد. [۲۸][۲۹]
ارتباط حرکت خورشید و ماه
بیشتر آیات یادکرد از خورشید در کنار ماه، به شکلی به حرکت و جریان یافتن این دو کره آسمانی اشاره دارد. در این دسته از آیات، از سیر و حرکت این دو تا زمان معیّن: "کُلٌّ یَجری لاَِجَلٍ مُسَمًّی.".. (رعد / ۱۳، ۲)، حرکت پیوسته آن دو: "وسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمسَ والقَمَرَ دابَینِ.".. (ابراهیم / ۱۴، ۳۳)، سیر آنها با حسابی معیّن: "... والشَّمسَ والقَمَرَ حُسبانـًا.".. (انعام / ۶، ۹۶) یا شناور بودن هر یک در فلک خود: "... کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسبَحون" (انبیاء / ۲۱، ۳۳) سخن به میان آمده است. یک مورد نیز تنها به سیر و حرکت خورشید اشاره میکند: "والشَّمسُ تَجری لِمُستَقَرٍّ لَهَـا.".. (یس / ۳۶، ۳۸) و در ادامه از عدم تلاقی خورشید و ماه یاد شده است: "لاَ الشَّمسُ یَنـبَغی لَها اَن تُدرِکَ القَمَرَ."... (یس / ۳۶، ۴۰) "لام" در "لمستقر" را به معنای "الی" (به سوی) انتهای غایت،[۳۰] "فی"[۳۱] و "تأکید"[۳۲] تفسیر کردهاند؛ همچنین به نظر گروهی میتواند به معنای "وقت و زمان" باشد. [۳۳] واژه "مستقر" نیز به اسم زمان، اسم مکان یا مصدر میمی تفسیر شده است. [۳۴] بر این اساس، تفاسیر گوناگونی از این استقرار به دست داده شده است، به گونهای که فخر رازی و احتمال در معنای آن بیان میکند. [۳۵] برخی تفاسیر روایی از آن به استقرار خورشید زیر عرش الهی یا سجده خورشید در برابر عرش، تعبیر کردهاند. [۳۶] گفتنی است که قرائت این آیه به دو گونه "لا مستقرّ لها"[۳۷] و "الی مستقرّ لها"[۳۸] نیز گزارش شده است.
عبارت "اَجَلٍ مُسَمًّی" در آیات ۲ رعد / ۱۳؛ ۲۹ لقمان / ۳۱؛ ۱۳ فاطر / ۳۵؛ و ۵ زمر / ۳۹، به قیامت و فنای دنیا [۳۹] همچنین سیر دقیق و تخلّف ناپذیر ماه و خورشید [۴۰] تفسیر شده است. برخی قرآن پژوهان، کاربرد "اَجل" به صورت نکره را به ابهام آن برای بشر تعلیل کردهاند. [۴۱] "دأب" نیز در آیه ابراهیم / ۱۴، ۳۳ به معنای حرکت پیوسته،[۴۲] طلوع و غروب مستمر [۴۳] یا دوام نور خورشید و ماه [۴۴] دانسته شده و واژه "فلک" نیز در آیات ۳۳ انبیاء / ۲۱ و ۴۰ یس / ۳۶، به مدار نجوم و مجرای کواکب،[۴۵] همچنین قطبی تفسیر شده است که کواکب پیرامون آن میگردند. [۴۶] در باره آیات حرکت خورشید و مصداق آن، با دو گونه رهیافت رو به رو هستیم: برخی مفسران کهن که زیر سیطره نظریه هیئت بطلیموسی بر دنیای آن روز بودند، بر آن شدند تا با توجیه این آیات به حرکات کاذب روزانه خورشید، آن را با هیئت بطلیموسی سازگار کنند؛[۴۷] این رهیافت در میان برخی مفسران متأخر نیز مشاهده میگردد. [۴۸] بعضی از صاحبنظران کوشیدهاند تا با انطباق این آیات بر کشفیات جدید علوم تجربی و ارائه تفسیری علمی از این آیات، اعجاز علمی قرآن در مورد حرکات خورشید را ثابت کنند.
در کشفیات دوران جدید، برخی پژوهشگران، سه نوع حرکت برای خورشید برشمردهاند: ۱. حرکت انتقالی به همراه منظومه شمسی به سوی نقطه معیّن در فضا، با سرعت ۱۹ / ۷ کیلومتر در ثانیه. ۲. حرکت انتقالی به دور مرکز کهکشان راه شیری با سرعت ۲۲۰ کیلومتر در ثانیه. ۳. حرکت انتقالی همراه کهکشان راه شیری با سرعت ۶۰۰ کیلومتر در ثانیه. [۴۹] گروهی نیز حرکت وضعی خورشید را که هر ۵ / ۲۵ روز یک بار به دور خود انجام میدهد، بدان افزودهاند. [۵۰] مفسران و قرآن پژوهان با استناد به آیات یس / ۳۶، ۳۸ ـ ۴۰ در تطبیق این آیات بر حرکات گوناگون خورشید کوششهایی از خود نشان دادهاند: عدهای از حرکت انتقالی خورشید در این آیه به سوی نقطهای معیّن سخن گفته و از آن نقطه به ستاره "نسر ثابت"،[۵۱] "وگا"،[۵۲] "الجاثی علی رکبتیه"،[۵۳] "هرقل"[۵۴] یا "مکانی میان جاثی و لورا"[۵۵] تعبیر کرده، در حالی که برخی تحمیل هر گونه مکان بر این آیه را نادرست پنداشتهاند. [۵۶] بعضی صاحبنظران نیز با اشاره به این حرکت انتقالی از مرور خورشید در حرکات سالیانه خود بر برجهای دوازده گانه آسمان سخن به میان آورده [۵۷] و عدهای از مفسران، حرکت خورشید در این آیات را ناظر به حرکت وضعی آن به دور محور خود دانسته [۵۸] و گروهی نیز با استدلال به دلالت واژه "جریان" بر انتقال مکانی، این معنا را نفی کردهاند. [۵۹] در این میان، برخی نیز در باره انواع حرکات خورشید در آیه، به حرکت انتقالی خورشید به دور مرکز کهکشان [۶۰] و حرکت انتقالی آن به همراه کهکشان در فضا اشاره کردهاند. [۶۱]احمد محمد سلیمان، اخذ "لام" به معنای "فی" را ناظر به حرکت وضعی خورشید و به معنای "الی" دانستن آن را اشاره به حرکت انتقالی خورشید میداند. [۶۲] این گونه تلاشها با هدف اثبات اعجاز علمی قرآن در روزگار جدید انجام پذیرفته و مفسران و قرآن پژوهان، دیدگاههای گوناگونی از خود ارائه دادهاند، به گونهای که برخی با خارج کردن حرکت انتقالی دورانی خورشید از حیطه این اعجاز علمی، آن را ویژه حرکاتی دانستهاند که پیش از این، کتابهای مقدّس به بیان آن نپرداختهاند،[۶۳] هرچند وجه این استثناء و مراد از حرکات مذکور در کتاب مقدّس روشن نیست.[۶۴]
ابزار محاسبه و حسابگری
"حُسبان" در آیه "... وجَعَلَ الَّیلَ سَکَنـًا والشَّمسَ والقَمَرَ حُسبانـًا.".. (انعام / ۶، ۹۶) به ابزار بودن خورشید و ماه برای حساب ایام و سالها [۶۵] به سبب حرکت آندو [۶۶] تفسیر شده است (رک: یونس / ۱۰، ۵) و مانند این تفسیر در باره آیه "اَلشَّمسُ والقَمَرُ بِحُسبان" (الرحمن / ۵۵، ۵) نیز مشاهده میگردد. [۶۷][۶۸]
یادکرد خورشید در ضمن داستانهای قرآن
محاجه ابراهیم(ع) و نمرود
قرآن کریم در بیان محاجّه ابراهیم(ع) با نمرود (بقره / ۲، ۲۵۸) و گفتوگوی او با قوم خود (انعام / ۶، ۷۸) به یادکرد از خورشید میپردازد. آن حضرت(ع) در پی بیان توحید و ربوبیت پروردگار و با هدف ساکت کردن نمرود به طلوع* خورشید از مشرق * به دست خدا اشاره کرده و نمرود را به بیرون آوردن آن از مغرب فرا میخواند، در نتیجه آن نمرود مبهوت میشود: "... قالَ اِبرهیمُ فَاِنَّ اللّهَ یَأتی بِالشَّمسِ مِنَ المَشرِقِ فَأتِ بِها مِنَ المَغرِبِ فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ.".. (بقره / ۲، ۲۵۸)، چون ناگزیر به پذیرش استناد طلوع و غروبخورشید به خدای والا شده است. از سویی برخلاف استدلال پیشین در همین آیه امکان مغالطه و توجیه در آن نیست. استدلال پیشین چنین بود: در پاسخ ابراهیم که پروردگارش را زنده کننده و میراننده معرفی کرده بود، او خود را زنده کننده و میراننده، در نتیجه پروردگار دانسته بود: "اِذ قالَ اِبرهیمُ رَبِّیَ الَّذی یُحیی ویُمیتُ قالَ اَنَا اُحیی واُمیتُ."... [۶۹] برخی نیز عدول حضرت از واژه "ربّ" به "الله" در این استدلال را برای جلوگیری از این مغالطه دانستهاند. [۷۰][۷۱]
رویای حضرت یوسف(ع)
آیه "اِذ قالَ یوسُفُ لاَِبیهِ یـاَبَتِ اِنّی رَاَیتُ اَحَدَ عَشَرَ کَوکَبـًا والشَّمسَ والقَمَرَ رَاَیتُهُم لی سـجِدین" (یوسف / ۱۲، ۴) از سجده خورشید، ماه و ۱۱ ستاره در برابر یوسف(ع) سخن به میان میآورد. خورشید را یعقوب، پدر حضرت یوسف [۷۲] یا مادر ایشان دانستهاند. [۷۳] عدهای این سجده را سجده حقیقی [۷۴] و بعضی آن را سجده مجازی به معنای تواضع و خضوع تفسیر کردهاند. [۷۵] اختصاص به ذکر خورشید و ماه نیز به شرافت این دو نسبت به ستارگان تعلیل شدهاست. [۷۶] بر پایه گزارش فخر رازی گروهی از فلاسفه با استناد به این آیه و آیه ۳۳ انبیاء / ۲۱ درباره حی و ناطق بودن ستارگان احتجاج کردهاند. [۷۷][۷۸]
غار اصحاب کهف
در قالب بیان داستان اصحاب کهف، به یکی از نشانههای الهی اشاره میگردد. وضعیت تابش خورشید به غار و موقعیت غار و اصحاب آن از آیات الهی قلمداد میگردند: "وتَرَی الشَّمسَ اِذا طَـلَعَت تَزوَرُ عَنکَهفِهِم ذاتَ الیَمینِ واِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشِّمالِ وهُم فی فَجوَةٍ مِنهُ ذلِکَ مِن ءایـتِ اللّهِ". (کهف / ۱۸، ۱۷) "تزاور" به معنی "تمایل" و از "زَوْر" به معنای "میل" است. [۷۹] "قَرْض" نوعی بریدن، به معنای گذشتن از یک مکان [۸۰] و "فَجْوَة" به معنای زمین پهناور میان دو چیز [۸۱] به کار رفته است؛ بدین معنا که آفتاب به هنگام طلوع، از سمت غار آنان به راست تمایل داشته، در نتیجه شعاع نور آن به غار وارد میشود و هنگام غروب از آنان میگذرد، در حالی که نورش بر سمت چپ غار میتابد؛ اصحاب غار نیز در فضای وسیع غار قرار گرفتهاند که از نور و حرارت خورشید، در نتیجه پوسیده شدن بدنها و لباسهایشان در امان ماندهاند. [۸۲] برخی مفسران، جهات راست و چپ در آیه را نسبت به درون غار در نظر گرفته، از این رو دَرِ غار را به سوی جنوب دانسته [۸۳] و بعضی با ملاحظه این جهات نسبت به خارج، به قرار گرفتن دَرِ غار به سوی قطب شمال [۸۴] یا ستارگان "بنات نعش"[۸۵] تصریح کردهاند. این در حالی است که عدهای با تفسیر این آیه به امری معجزهآمیز، آن را به عدم تابش خورشید به درون غار به امر الهی تفسیر کرده و در تعلیل برداشت خود به عبارت "ذلِکَ مِن ءایـتِ اللّهِ.".. در ادامه آیه استناد جستهاند. [۸۶] برخی نیز با شرح و تفصیل بسیار به تعیین و تطبیق این غار با این ویژگیها پرداختهاند. [۸۷][۸۸]
سفرهای ذوالقرنین
آیات پایانی سوره کهف درباره داستان سفرهای ذوالقرنین و رسیدن به "مغرب الشمس" و "مطلع الشمس" سخن میرانند: "حَتّی اِذا بَلَغَ مَغرِبَ الشَّمسِ وجَدَها تَغرُبُ فی عَینٍ حَمِئَةٍ.".. (کهف / ۱۸، ۸۶)؛ "حَتّی اِذا بَلَغَ مَطلِعَ الشَّمسِ وَجَدَها تَطلُعُ عَلی قَومٍ". (کهف / ۱۸، ۹۰) عدهای "مَغرِبَ الشَّمسِ" را آخرین معموره از ناحیه غرب، در پایان سفر آن روز ذوالقرنین دانسته [۸۹] و گروهی مغرب و مطلع خورشید را به نقطه پایانی معموره غرب و شرق زمین تفسیر کردهاند. [۹۰] "عَینٍ حَمِئَةٍ" نیز که کوششهایی در تطبیق آن صورت پذیرفته،[۹۱] به دریا [۹۲] یا چشمهای گلآلود [۹۳] یا چشمه آب گرم [۹۴] تفسیر شدهاست، که به نظر خورشید در آن غروب میکند.
برخی با ارائه تفسیری عرفانی، "مَغرِبَ الشَّمسِ" را به عالم طبع و ملکوت سفلی و غروبخورشید در چشمه تیره را به غروب آفتاب روح و عقل در چشمه طبیعت تیره، تأویل کردهاند. [۹۵] برخی قرآن پژوهان نیز با اشاره به دوری مسافت میان مغرب و مطلع خورشید، از اسباب غیر طبیعی این سفر سخن گفتهاند. [۹۶] این معنا در عدهای از روایات دیده میشود. [۹۷] دیگر یادکردهای خورشید در ضمن داستانهای قرآن، در داستان ملکه سبا و سجده قوم او بر خورشید: "وجَدتُها وقَومَها یَسجُدونَ لِلشَّمسِ مِن دونِ اللّهِ.".. (نمل / ۲۷، ۲۴) (خورشیدپرستی)، همچنین بر اساس دیدگاه عدهایاز قرآن پژوهان، در آیه "رُدّوها عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسحـًا بِالسّوقِ والاَعناق" (ص / ۳۸، ۳۳) بر پایه بازگشت ضمیر "رُدّوها" به خورشید، در نتیجه قول به ردّ شمس جهت انجام دادن فریضه نماز از سوی سلیمان(ع) پیجویی میگردد؛ اما گروه دیگری از مفسران ضمیر "رُدّوها" را به اسبان برگرداندهاند، در نتیجه وقوع رد شمس مطرح نخواهد شد. [۹۸][۹۹]
بیان اوقات نماز
در دستهای از آیات با تأکید بر طلوع، غروب و زوال خورشید، زمانهای خاصی برای نمازهای روزانه و حمد و تسبیح الهی معیّن میگردد. در آیه "اَقِمِ الصَّلوةَ لِدُلوکِ الشَّمسِ اِلی غَسَقِ الَّیلِ وقُرءانَ الفَجرِ.".. (اسراء / ۱۷، ۷۸) واژه پژوهان معانی مختلفی برای "لِدُلوکِ الشَّمسِ" یاد کردهاند: برخی آن را زوال خورشید از استوا دانسته [۱۰۰] و بعضی به معنای غروب[۱۰۱] یا میل به غروب [۱۰۲] و عدهای نیز هر دو معنای زوال از استوا، یا غروب خورشید را برداشت کردهاند. [۱۰۳] بیشتر مفسران با ترجیح "دلوک" به معنای "زوال از استوا"[۱۰۴] و اختیار "لام" در "لدلوک" به معنای "عند" و "حین"[۱۰۵] یا تعلیل،[۱۰۶] آیه را ناظر به وجوب نمازهای پنجگانه و بیان اوقات آنها دانستهاند، به گونهای که زحیلی [۱۰۷] بر این مطلب اجماع ادعا میکند. برخی مفسران [۱۰۸] در تأیید کلام خود به این حدیث نبوی استناد جستهاند: "أتانی جبرئیل لدلوک الشمس حین الزوال فصلّی بی الظهر؛ جبرئیل به هنگام دلوک خورشید در وقت زوال نزدم آمد و نماز ظهر را با من به جا آورد".[۱۰۹] روایات بسیاری نیز با مضمون مشابه از معصومان(ع) در تفاسیر مأثور نقل شدهاند. [۱۱۰] عدهای نیز با محتمل دانستن "دلوک" به معنای "غروب" پذیرش این معنا را منجر به خروج دو نماز ظهر و عصر از شمول آیه میدانند. [۱۱۱] در پارهای از روایات[۱۱۲] و در سخنان برخی فقها [۱۱۳] با استناد به این آیه، نماز ظهر نخستین نماز واجب معرفی شده است؛ همچنین در آیه "فَاصبِر عَلی ما یَقولونَ وسَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ قَبلَ طُـلوعِ الشَّمسِ وقَبلَ غُروبِها ومِن ءانایءِ الَّیلِ.".. (طه / ۲۰، ۱۳۰) و آیه "فَاصبِر عَلی ما یَقولونَ وسَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ قَبلَ طُـلوعِ الشَّمسِ وقَبلَ الغُروب" (ق / ۵۰، ۳۹) "پیش از طلوع و غروب آفتاب" دو ظرف زمانی برای تسبیح و تحمید الهی قرار گرفتهاند.
برخی مفسران "تسبیح پیش از طلوع" در این آیه را نماز صبح و "تسبیح قبل از غروب" را نماز ظهر و عصر دانستهاند،[۱۱۴] در حالی که بعضی "تسبیح قبل از غروب" را تنها ناظر به نماز عصر دانسته [۱۱۵] و عدهای نیز آن دو را به مطلق تسبیح ـ نه نمازهای روزانه ـ تفسیر [۱۱۶] و گروهی نیز از این آیه هر دو معنای "بیان نمازهای روزانه و مطلق تسبیح" را برداشت؛[۱۱۷] اما برخی قرآنپژوهان این دو زمان را به مطلق زمانها تفسیر کرده [۱۱۸] و از آن، فرمان به دائمی بودن تسبیح را فهمیدهاند. در پارهای از روایات نیز اذکار و اوراد خاصی برای این دو زمان از معصومان گزارش شدهاند. [۱۱۹][۱۲۰]
نشانههای قیامت
از نشانههای قیامت در قرآن، تکویر خورشید است: ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[۱۲۱] واژه ﴿كُوِّرَ﴾ در لغت که عدهای آن را معرّب دانستهاند [۱۲۲] به معنای پیچیده و جمع شدن به صورت دورانی است [۱۲۳] که در باره خورشید به خاموشی آن میانجامد. [۱۲۴] افزون براین، این اصطلاح ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[۱۲۵] در میان مفسران به خروج خورشید از مسیر و نظم دورانی خود،[۱۲۶] پیچیده شدن نور خورشید و خاموشی آن،[۱۲۷] نزدیک شدن خورشید به دیدگان [۱۲۸] و سقوط آن در جهنم [۱۲۹] تفسیر شده است.
نشانه دیگر قیامت، جمع شدن خورشید با ماه است. آیه ﴿وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ﴾[۱۳۰] از درآمیختن و برخورد آندو با یکدیگر سخن میگوید. [۱۳۱] در تعلیل آوردن فعل مذکر برای "شمس" که مؤنث است، وجوهی ادبی یاد شده است. [۱۳۲] به علاوه، قرآن پژوهان افزون بر معنای ظاهری آیه، این جمع را به اجتماع خورشید و ماه در خاموشی [۱۳۳] و طلوع هر دو از مغرب در آستانه قیامت [۱۳۴] تفسیر کردهاند؛ نیز با علائم ظهور حضرت قائم [۱۳۵] و پدیدار شدن نشانههای موت [۱۳۶] تطبیق شده است. آرای گوناگونی نیز در ارائه تفسیری عرفانی از این آیه بیان گردیدهاند. [۱۳۷] در پایان، آیه ﴿لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِيرًا﴾[۱۳۸] از نبودن خورشید در بهشت و برخورداری بهشتیان از هوایی معتدل سخن به میان میآورد، همانگونه که در برخی گزارشها نیز بدان اشاره رفته است؛[۱۳۹] البته برخی با تفسیر "شمس" در آیه به "تابش آزار دهنده خورشید"، وجود خورشید در بهشت را نفی نمیکنند؛[۱۴۰] حتی آن را ثابت میکنند[۱۴۱].[۱۴۲]
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ لغت نامه، ج ۶، ص ۸۸۵۵ ـ ۸۸۵۶، "خورشید".
- ↑ فرهنگ سخن، ج ۴، ص ۲۸۸۲، "خورشید".
- ↑ المفصل، ج ۶، ص ۱۶۸ ـ ۱۶۹.
- ↑ معجم مقاییس اللغه، ج ۳، ص ۲۱۲، "شمس".
- ↑ التحقیق، ج ۶، ص ۱۱۶، "شمس".
- ↑ ر.ک: واژههای دخیل.
- ↑ ر.ک: المهذّب فیما وقع فیالقرآن من المعرب.
- ↑ ر.ک: المعرب.
- ↑ ر.ک: تفسیر الالفاظ الدخیلة فی اللغة العربیه.
- ↑ ر.ک: المعجم الاحصائی، ج ۳، ص ۸۹۶ ـ ۸۹۷؛ نیز المعجم المفهرس، "الشمس".
- ↑ طباطبایینژاد، سید سجاد، مقاله "خورشید"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۴، ص ۲۵۱؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۷، ص ۲۰۸؛ الکلیات، ج ۱، ص ۵۷۷.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۳۲۹؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۱۳۸؛ الکلیات، ج ۱، ص ۵۷۸.
- ↑ المحرر الوجیز، ج ۳، ص ۱۰۵؛ التحقیق، ج ۷، ص ۴۸، "ضوء".
- ↑ مجمع البحرین، ج ۱، ص ۲۷۲، "ضواء"؛ مراح لبید، ج ۱، ص ۴۷۹؛ روان جاوید، ج ۳، ص ۶.
- ↑ مجمعالبحرین، ج ۲، ص ۳۰۹، "سرج".
- ↑ معجم مقاییس اللغه، ج ۳، ص ۱۵۶، "سرج".
- ↑ مفردات، ص ۴۰۶، "سرج".
- ↑ التحقیق، ج ۵، ص ۹۶.
- ↑ التحریر و التنویر، ج ۲۹، ص ۱۸۹؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۳۲.
- ↑ طباطبایینژاد، سید سجاد، مقاله "خورشید"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.
- ↑ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۵۹؛ التحریر و التنویر، ج ۱۷، ص ۱۶۴؛ احسن الحدیث، ج ۷، ص ۲۷.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۶، ص ۳۴۷؛ اطیب البیان، ج ۹، ص ۲۸۰.
- ↑ طباطبایینژاد، سید سجاد، مقاله "خورشید"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.
- ↑ لسان العرب، ج ۴، ص ۳۵۳، "سخر".
- ↑ قاموس قرآن، ج ۳، ص ۲۴۳.
- ↑ لباب التأویل، ج ۳، ص ۴؛ تفسیر الوسیط، طنطاوی، ج ۷، ص ۴۴۰.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۳، ص ۶۲؛ تفسیر لاهیجی، ج ۲، ص ۵۷۳.
- ↑ طباطبایینژاد، سید سجاد، مقاله "خورشید"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.
- ↑ المیزان، ج ۱۷، ص ۸۹.
- ↑ نمونه، ج ۱۸، ص ۳۸۲.
- ↑ پیشگوییهای علمی رهبران اسلام، ص ۳۴.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۶، ص ۲۷۶.
- ↑ المیزان، ج ۱۷، ص ۸۹.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۶، ص ۲۷۷.
- ↑ ر.ک: تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۲۷؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص ۲۶۳؛ کنز الدقائق، ج ۱۱، ص ۷۷.
- ↑ مجمع البیان، ج ۸، ص ۶۶۲؛ المحرر الوجیز، ج ۴، ص ۴۵۴.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۶، ص ۲۷۷؛ مراح لبید، ج ۲، ص ۲۸۹.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج ۵، ص ۲۶۹؛ زاد المسیر، ج ۲، ص ۴۸۰.
- ↑ روح المعانی، ج ۷، ص ۸۶؛ فی ظلال القرآن، ج ۴، ص ۲۰۴۵.
- ↑ المیزان، ج ۷، ص ۸.
- ↑ المنیر، ج ۱۳، ص ۲۵۵؛ تفسیر علیین، ص ۲۵۹.
- ↑ تقریب القرآن، ج ۳، ص ۱۳۲؛ بیان المعانی، ج ۴، ص ۲۸۳.
- ↑ اطیب البیان، ج ۷، ص ۳۹۲.
- ↑ جلاء الاذهان، ج ۶، ص ۱۱۶؛ التفسیر المظهری، ج ۶، ص ۱۹۴.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۶، ص ۲۳۲؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۴۱ ـ ۱۴۲.
- ↑ ایجاز البیان، ج ۲، ص ۶۸۹.
- ↑ بیان المعانی، ج ۲، ص ۳۹.
- ↑ العلوم الفلکیة فی القرآن، ص ۷۲.
- ↑ اسلام و هیئت، ص ۲۶۰؛ ر.ک: ملامح کونیة فی القرآن، ص ۶۱.
- ↑ الفرقان، ج ۲۵، ص ۵۲؛ تفسیر الآیات الکونیه، ص ۳۰۹.
- ↑ نمونه، ج ۱۸، ص ۳۸۲؛ احسن الحدیث، ج ۹، ص ۸۴.
- ↑ الاعجاز العلمی، ص ۳۷.
- ↑ القرآن الکریم و العلم الحدیث، ص ۲۶۴.
- ↑ ملامح کونیة فی القرآن، ص ۶۰.
- ↑ پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ص ۱۶۹.
- ↑ الاعجاز العلمی، ص ۳۷.
- ↑ فی ظلال القرآن، ج ۵، ص ۲۹۶۸؛ مخزن العرفان، ج ۱۱، ص ۳۰؛ التفسیر الوسیط، زحیلی، ج ۳، ص ۲۱۵۱ ـ ۲۱۵۲.
- ↑ المیزان، ج ۱۷، ص ۸۹.
- ↑ الفلک و الطب، ص ۱۰۴؛ من علم الفلک القرآن، ص ۷۵.
- ↑ العلوم الفلکیة فی القرآن، ص ۷۲؛ ملامح کونیة فی القرآن، ص ۶۱.
- ↑ القرآن و العلم، ص ۳۵ ـ ۳۶.
- ↑ پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ص ۱۶۹.
- ↑ طباطبایینژاد، سید سجاد، مقاله "خورشید"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.
- ↑ اطیب البیان، ج ۵، ص ۱۴۷؛ ارشاد الاذهان، ص ۱۴۵.
- ↑ تفسیر قشیری، ج ۱، ص ۴۹۱؛ تفسیر ثعلبی، ج ۴، ص ۱۷۲.
- ↑ ر.ک: الکشاف، ج ۴، ص ۴۴۳؛ تفسیر لاهیجی، ج ۴، ص ۳۲۸؛ اطیب البیان، ج ۱۲، ص ۳۷۱.
- ↑ طباطبایینژاد، سید سجاد، مقاله "خورشید"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.
- ↑ برای اطلاعات بیشتر ر.ک: المیزان، ج ۲، ص ۳۵۱؛ انوار درخشان، ج ۲، ص ۳۲۰ ـ ۳۲۱.
- ↑ بیانالسعاده، ج ۱، ص ۲۲۶ ـ ۲۲۷.
- ↑ طباطبایینژاد، سید سجاد، مقاله "خورشید"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۱۹؛ البحرالمدید، ج ۲، ص ۵۷۳؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۰۹.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۳۱۸؛ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۳۹؛ تفسیر المعین، ج ۱، ص ۵۸۴.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۱۹؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۲۰.
- ↑ ایجاز البیان، ج ۱، ص ۴۳۰؛ لباب التأویل، ج ۲، ص ۵۱۱؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۰۹.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۱۹؛ فتح القدیر، ج ۳، ص ۷.
- ↑ ر.ک: التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۱۸.
- ↑ طباطبایینژاد، سید سجاد، مقاله "خورشید"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.
- ↑ مفردات، ص ۳۸۷؛ قاموس قرآن، ج ۳، ص ۱۸۹.
- ↑ مفردات، ص ۶۶۶؛ مجمع البحرین، ج ۴، ص ۲۲۷، "قرض".
- ↑ لسان العرب، ج ۱۵، ص ۱۴۸؛ فرهنگ ابجدی، ص ۶۵۵، "فجا".
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۵۴.
- ↑ انوار درخشان، ج ۱۰، ص ۲۴۹؛ احسن الحدیث، ج ۶، ص ۱۹۳.
- ↑ اطیب البیان، ج ۸، ص ۳۳۶؛ تبیین القرآن، ص ۳۰۷.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۶، ص ۷۰۳؛ تفسیر اثنا عشری، ج ۸، ص ۲۶.
- ↑ ر.ک: التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۴۴۳.
- ↑ برای اطلاعات بیشتر ر.ک: المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۵ ـ ۲۹۹.
- ↑ طباطبایینژاد، سید سجاد، مقاله "خورشید"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۰.
- ↑ مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۵۷؛ روح البیان، ج ۵، ص ۲۹۲؛ مقتنیات الدرر، ج ۶، ص ۳۲۶.
- ↑ الصافی، ج ۳، ص ۲۶۱؛ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۰ ـ ۳۶۱؛ التحریر و التنویر، ج ۱۵، ص ۱۲۷.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۶، ص ۷۵۷.
- ↑ روضالجنان، ج ۱۳، ص ۲۷؛ منهج الصادقین، ج ۵، ص ۳۶۴.
- ↑ اطلاعات بیشتر ر.ک: بیان السعاده، ج ۲، ص ۴۸۱.
- ↑ الفرقان، ج ۱۸، ص ۱۸۸ ـ ۱۸۹.
- ↑ نورالثقلین، ج ۳، ص ۲۹۶.
- ↑ الصافی، ج۴، ص ۲۹۸ قس: المیزان، ج۱۷، ص۲۰۳.
- ↑ طباطبایینژاد، سید سجاد، مقاله "خورشید"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.
- ↑ الصحاح، ج ۴، ص ۱۵۸۴؛ مجمع البحرین، ج ۵، ص ۲۶۶ ـ ۲۶۷؛ قاموس قرآن، ج ۲، ص ۳۵۲، "دلک".
- ↑ العین، ج ۵، ص ۳۲۹؛ التحقیق، ج ۳، ص ۲۳۳، "دلک".
- ↑ مفردات، ص ۳۱۷، "دلک".
- ↑ معجم مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۲۹۷؛ المصباح، ص ۷۶، "دلک".
- ↑ فقه القرآن، ج ۱، ص ۸۲؛ احکام القرآن، ابن العربی، ج ۳، ص ۱۲۲۰؛ کنز العرفان، ج ۱، ص ۶۷.
- ↑ قاموس قرآن، ج ۲، ص ۳۵۳، "دلوک".
- ↑ تفسیر شاهی، ج ۱، ص ۱۰۳؛ التفسیر الکاشف، ج ۵، ص ۷۴.
- ↑ التفسیر الوسیط، زحیلی، ج ۲، ص ۱۳۷۷.
- ↑ تفسیر شاهی، ج ۱، ص ۱۰۳؛ زبدة البیان، ص ۵۶؛ مسالک الافهام، ج ۱، ص ۱۴۱.
- ↑ عوالی اللئالی، ج ۲، ص ۲۳ - ۲۴.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۳۰۸؛ نور الثقلین، ج ۳، ص ۲۰۰؛ البرهان، ج ۳، ص ۵۶۴.
- ↑ احکام القرآن، جصاص، ج ۵، ص ۳۱ ـ ۳۲؛ تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۲۶۴.
- ↑ الکافی، ج ۳، ص ۲۷۵؛ تهذیب، ج ۲، ص ۲۰.
- ↑ الفقه علی المذاهب الخمسه، ص ۷۹.
- ↑ تفسیر شاهی، ج ۱، ص ۱۱۱؛ المنیر، ج ۱۶، ص ۳۰۵؛ تبیین القرآن، ج ۱، ص ۳۳۳.
- ↑ فقه القرآن، ج ۱، ص ۸۶؛ تفسیر الکاشف، ج ۷، ص ۱۳۹؛ ر.ک: الدرالمنثور، ج ۴، ص ۳۱۲.
- ↑ المیزان، ج ۱۴، ص ۲۳۵؛ تقریب القرآن، ج ۵، ص ۲۲۸.
- ↑ الکشاف، ج ۴، ص ۳۹۲؛ زبدة البیان، ج ۱، ص ۶۰؛ احسن الحدیث، ج ۱۰، ص ۳۲۰.
- ↑ بیان السعاده، ج ۴، ص ۱۱۱؛ الجدید، ج ۴، ص ۴۷۵؛ مقتنیات الدرر، ج ۷، ص ۱۳۰.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۵۲۲؛ وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۲۶.
- ↑ طباطبایینژاد، سید سجاد، مقاله "خورشید"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.
- ↑ «آنگاه که خورشید فرو پیچانده (و خاموش) گردد» سوره تکویر، آیه ۱.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۳۱، ص ۶۳؛ ر.ک: الدرالمنثور، ج ۶، ص ۳۱۸.
- ↑ مفردات، ص ۷۲۹؛ قاموس قرآن، ج ۶، ص ۱۶۸، "کور".
- ↑ المنیر، ج ۳۰، ص ۸۲؛ اطیب البیان، ج ۱۴، ص ۳.
- ↑ «آنگاه که خورشید فرو پیچانده (و خاموش) گردد» سوره تکویر، آیه ۱.
- ↑ روح المعانی، ج ۱۵، ص ۲۵۳؛ محاسن التأویل، ج ۹، ص ۴۱۲؛ التحقیق، ج ۱۰، ص ۱۳۵، "کور".
- ↑ الکشاف، ج ۴، ص ۷۰۶ ـ ۷۰۷؛ الاصفی، ج ۲، ص ۱۴۱۰؛ تقریب القرآن، ج ۵، ص ۶۲۴.
- ↑ برای اطلاعات بیشتر ر.ک: التفسیر القرآنی للقرآن، ج ۱۶، ص ۱۴۶۷ ـ ۱۴۶۸.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۳۱۸؛ تیسیر الکریم الرحمن، ص ۹۱۲.
- ↑ «و خورشید و ماه، به هم برآیند» سوره قیامه، آیه ۹.
- ↑ التفسیر المبین، ص ۷۷۹؛ الکاشف، ج ۷، ص ۴۷۰.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص ۷۲۴؛ فتح القدیر، ج ۵، ص ۴۰۵؛ الفرقان، ج ۲۹، ص ۲۷۶.
- ↑ التبیان، ج ۱۰، ص ۱۹۲؛ تفسیر بیضاوی، ج ۵، ص ۲۶۶.
- ↑ الکشاف، ج ۴، ص ۶۶۰؛ تفسیر جلالین، ص ۵۸۰؛ تفسیر لاهیجی، ج ۴، ص ۶۴۶.
- ↑ الصافی، ج ۵، ص ۲۵۵؛ بیان السعاده، ج ۴، ص ۲۱۹.
- ↑ المعین، ج ۳، ص ۱۶۰۱؛ بیان السعاده، ج ۴، ص ۲۱۹؛ برای اطلاعات بیشتر ر.ک: التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص ۷۲۴.
- ↑ برای نمونه ر.ک: تفسیر التستری، ص ۱۸۲؛ تفسیر ابن عربی، ج ۲، ص ۳۸۸.
- ↑ «در آن، بر تختها پشت میدهند، در آن نه (گرمای) خورشیدی میبینند و نه سرمایی» سوره انسان، آیه ۱۳.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص ۱۳۸؛ غرائب القرآن، ج ۶، ص ۴۱۴.
- ↑ نمونه، ج ۲۵، ص ۳۶۳.
- ↑ الفرقان، ج ۲۹، ص ۳۱۷ ـ ۳۱۸.
- ↑ طباطبایینژاد، سید سجاد، مقاله "خورشید"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.