سیاست در لغت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۲۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث سیاست است. "سیاست" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل سیاست (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

معنای لغوی واژۀ سیاست

مفهوم لغوی

سیاست، واژه‌ای است عربی که از ریشه “اساس- یسوس” گرفته‌شده است. معانی آن در فرهنگ‌نامه‌های فارسی عبارتند از: “حکم‌راندن بر رعیت، اداره کردن امور مملکت، حکومت‌کردن، ریاست کردن، حکومت، ریاست، پرداختن به امور مردم بر طبق مصالحشان، پاس‌داشتن ملک، عدالت و داوری، حکم‌داری، سزا و جزا، محافظت حدود ملک، نگهداری و حراست، امر و نهی، پرورش و پروراندن و اداره امور داخلی و خارجی کشور”[۲۳]. معادل “سیاست” در زبان انگلیس (policy) است که برگرفته از واژه یونانی(polis) می‌باشد. این واژه و مشتقات آن، در فارسی به معانی زیر ترجمه شده است: الف: (policy)؛ یعنی: خط مشی، رویه، سیاست، سیاستمداری، مصلحت، کاردانی، تدبیر و زیرکی. ب: (politic)؛ یعنی: کاردان، مصلحت دان، با تدبیر، زیرک، مصلحت‌آمیز، مقرون به صلاح، مقتضی، مقرون به صواب، عاقلانه و سیاستمدارانه. ج: (polity)؛ به معنای طرز حکومت، جامعه، ملت، و دولت آمده است[۲۴]. فرهنگ‌نامه‌های عربی نیز سیاست را به معانی مختلفی به کار برده‌اند؛ همانند القیام علی الشیء بما یصلحه! برپای‌داشتن هر چیز بر مدار مصالح آن، و فعل السائس”؛ تربیت حیوانات[۲۵]، و استصلاح الخلق بارشادهم الی الطریق المنجی فی العاجل او الأجل؛ خیرخواهی برای مردمان با راهنمایی و هدایت آنان به راه نجات و سعادت در حال یا آینده و دفن الحکم و اداره اعمال الدولة الداخلیة و الخارجیة؛ حرفه حکومت و مدیریت کارکردهای داخلی و خارجی یک دولت[۲۶].[۲۷]

سیاست در لغت به معانی حکم راندن بر رعیت و اداره کردن امور مملکت، حکومت کردن، ریاست کردن، عدالت، داوری، تنبیه و در نتیجه اقدام و انجام کاری بر پایه مصلحت به کار رفته است[۲۸]. اساس معانی پیش‌گفته، سیاستمدار به کسی گفته می‌شود که در امور اجتماعی مردم به مصلحت‌اندیشی و تدبیر امور بپردازد. چنان که در زیارت جامعه کبیره نیز از معصومان(ع) با عنوان «ساسة العباد» یاد شده است؛ یعنی کسانی که تأمین مصالح و تدبیر امور اجتماعی مردم را بر عهده داشته‌اند..[۲۹].


جستارهای وابسته

منابع

  1. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام
  2. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور
  3. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام
  4. ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی

پانویس

  1. حسن عمید، فرهنگ لغت عمید، ذیل واژۀ «سیاست».
  2. محمد معین، فرهنگ لغت معین، ذیل واژۀ «سیاست».
  3. سُست الرعية سياسة أمرتها و نهيتها، و فلان مجرّب قد ساس، و سيس عليه اَدَّبَ و اُدِّب؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ذیل واژۀ «سیاست».
  4. سُست الرعية سياسة، وسوِّس الرّجل أمور النّاس - علی ما لم يسمّ فاعله - إذا ملك أمرهم...
  5. و فلان مجرّب قد ساس و سيس عليه، أي: أُمِّر و أُمِّر عليه؛ اسماعیل بن حماد الجوهری، صحاح اللغه، ذیل واژۀ «سیاست».
  6. سَاسَ زَيدٌ الْأَمْرَ: يسُوسُهُ سِياسَة دَبَّرَهُ و قَامَ بِأَمْرِهِ؛ احمد بن محمد بن علی فیومی، المصباح المنیر، ذیل واژۀ «سیاست».
  7. السَّوْس: الرياسة...
  8. ساس الأمر سياسة: قام به؛ والسياسة: القيام علی الشيء بما يصلحه؛ أبو‌الفضل جمال الدین محمدبن مکرم الأفریقی المصری ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژۀ «سیاست».
  9. ساس زيد سياسة أمر و قام بأمره.
  10. ساس بالرّعية من السياسة و هو القيام علی الشيء بما يصلحه.
  11. و في وصف الأئمة: "أنتم ساسة العباد" و فيه: "الإمام عارف بالسياسة" و فيه: "ثم فوّض إلی النبي(ص) أمر الدّين و الأمّة ليسوس عباده" كل ذلك من: سست الرعية سياسة: أمرتها و نهيتها. و في الخبر: "كان بنو إسرائيل تسوسهم أنبياؤهم" أي: تتولي أمرهم كالأمراء والولاة؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۷.
  12. Littre, م ۱۸۷۰انتشار:.
  13. موریس دوورژه، اصول علم سیاست، ص۵۱.
  14. Rober, م ۱۹۶۲ انتشار:.
  15. موریس دوورژه، اصول علم سیاست، ص۵۱.
  16. Harold lasswell.
  17. رابرت دال، مترجم: حسین ظفریان، تجزیه و تحلیل سیاست، ص۷و۸.
  18. Robert A. Wall.
  19. رابرت دال، مترجم: حسین ظفریان، تجزیه و تحلیل سیاست، ص۸.
  20. Harold G.Laski.
  21. هارولد ج.لاسکی، مقدمه‌ای بر سیاست، ص۸.
  22. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۳۱-۴۲.
  23. فرهنگ فارسی معین و لغت‌نامه دهخدا.
  24. فرهنگ بزرگ انگلیسی - فارسی، حیّم.
  25. المنجد.
  26. لسان‌العرب.
  27. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۷.
  28. ر.ک: فرهنگ فارسی معین، ذیل «سیاست»؛ جمال‌الدین محمد بن مکرم، لسان‌العرب، ج۶، ص۱۰۷.
  29. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور ص ۲۹.