ابومحذوره اوس بن معیر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۸:۲۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

نام او را به اختلاف، اوس بن معیر، سمرة بن معیر، مرة بن معین، سمیر بن عمیر، سلیمان بن سمرة، معیر بن محیریز و معین بن محیریز گفته‌اند، ولی اوس بن معیر و سمرة بن معیر از همه مشهورترند[۱].

ابن عبدالبر[۲] می‌گوید: زبیر بن بکار، مصعب بن زبیر، ابن اسحاق و مسیبی (محمد بن اسحاق) که داناترین فرد به انساب قریش‌اند، تصریح کرده‌اند نام اوس صحیح است و هر که سلمه گوید، اشتباه کرده است. ابن کلبی[۳]، خلیفة بن خیاط[۴]، بلاذری[۵]، ابن حزم[۶]، ابن اثیر[۷] و برخی دیگر[۸] نیز همین مطلب را پذیرفته‌اند.

برخلاف این، گروهی مانند ابوالیقظان[۹]، ابن معین[۱۰]، ابونعیم[۱۱]، ابن ماکولا[۱۲] و برخی دیگر [۱۳]، نام ابو محذوره را سمرة بن معیر محفوظ دانسته‌اند. نسبش را نیز چنین برشمرده‌اند: اوس بن معیر بن لوذان بن ربیعة بن عویج بن سعد بن جمح[۱۴].

برادر اوس به نام اویس یا انیس که در سپاه قریش بود، در بدر کشته شد[۱۵]. اوس نیز پس از فتح مکه مسلمان گردید. داستان اسلام آوردن ابو محذوره را از زبان خود وی چنین نقل کرده‌اند: پس از اینکه رسول خدا(ص) از حنین باز می‌گشت، من به همراه ده نفر از بچه‌ها در نقلی جوانان به دنبال آنان رفتیم و چون مؤذن رسول خدا(ص) اذان گفت، ما نیز با تمسخر به اذان گفتن مشغول شدیم. وقتی پیامبر خدا(ص) صدای ما را شنید فرمود: صدای یکی از اینها بسیار خوب است. پس ما را احضار کرد و یکی پس از دیگری اذان گفتیم تا نوبت من شد، چون اذان گفتن مرا شنید، فرمود: پیش بیا. من جلو رفتم و رسول خدا(ص) دست مبارکش را بر سرم کشید و سه مرتبه در حق من دعا کرد. می‌گویند ابو محذوره به همین دلیل موهای جلو سر خود را کوتاه نمی‌کرد، به طوری که وقتی می‌نشست، موهایش به زمین می‌رسید و چون به او می‌گفتند چرا آنها را کوتاه نمی‌کنی، می‌گفت: رسول خدا به آنها دست کشیده و من نمی‌خواهم کوتاهشان کنم. وی تا آخر عمر به همین‌گونه بود[۱۶].

در ادامه روایت ابو محذوره آمده است که رسول خدا(ص) به او فرمود: به نزد عتاب بن اسید - امیر مکه از طرف رسول خدا(ص) - برو و بگو از طرف رسول خدا(ص) مأمورم اذان مسجد الحرام را بگویم، من عرض کردم: چگونه اذان بگویم؟ آن حضرت کیفیت اذان و اقامه را به من آموخت[۱۷]. از ابن جریج نقل شده که این داستان در جِعِرّانه بوده است[۱۸].

در روایات ابو محذوره، رسول خدا(ص) عدد بندهای اذان و اقامه را به ترتیب نوزده و هفده بار تعلیم فرمود[۱۹]. ابونعیم[۲۰] و نووی[۲۱] جملات اذان را این چنین بیان کرده‌اند: تکبیر چهار بار، شهادتین چهار بار با صدای آهسته و چهار بار با صدای بلند، سپس «حي على الصلاة»؛ و «حي على الفلاح»؛ را هر کدام دو بار، و دو مرتبه تکبیر و در آخر یک بار تهلیل.

به دلیل اختلافی که میان اذان و اقامه ابو محذوره با بلال بوده، فقهای اهل سنت، هر کدام به گونه‌ای فتوا داده‌اند[۲۲].

در اذان ابو محذوره، جمله حی علی خیر العمل بیان نشده و در برخی گزارش‌ها از وی نقل شده که رسول خدا(ص) در اذان صبح، اضافه کردن الصلاة خیر من النوم را به او امر کرده است[۲۳]. به یقین در این روایات تحریف صورت گرفته است؛ زیرا:

  1. جمله حی علی خیر العمل آنگونه که از امام سجاد(ع) روایت شده، در اذان نخستین بوده[۲۴] و در زمان عمر حذف گردیده است[۲۵].
  2. جمله الصلاة خیر من النوم بنا بر مشهور روایات تاریخی، در زمان عمر به اذان اضافه شد و پیش از آن نبود[۲۶].

ابومحذوره می‌گوید: رسول خدا(ص) منصب سقایت را به فرزندان عبدالمطلب، حجابت را به بنی عبدالدار و اذان را به ما و موالی‌مان داد[۲۷]. به همین مناسبت، به مؤذن مسجدالحرام لقب گرفت[۲۸]. به نظر می‌رسد خلفا و نیز امیر مؤمنان(ع) و امام حسن(ع)، به احترام پیامبر، ابو محذوره را بر همین منصب باقی گذاشتند، ولی از روایت عبدالرزاق[۲۹] و حاکم[۳۰] بر می‌آید که معاویه خواست او را از این منصب عزل کند، اما وقتی مؤذن معاویه در مسجد الحرام اذان گفت، ابو محذوره او را گرفت و در چاه زمزم انداخت! ابن سعد[۳۱] و ابن حبان[۳۲] می‌گویند فرزندان او تا زمان ما همچنان بر همین منصب هستند. ابن عبدالبر[۳۳] اضافه می‌کند پس از فرزندان ابو محذوره، منصب اذان‌گویی مسجدالحرام به پسر عمویش عبدالله بن محیریز و فرزندان او و پس از آنان، به فرزندان ربیعة بن سعد بن جمح انتقال یافت.

ابو محذوره با صدای بسیار بلند و در عین حال بسیار زیبا اذان می‌گفت؛ به طوری که یک بار در ایام حج وقتی عمر در دارالندوه بود و اذان او را شنید، به وی گفت: صدای تو چقدر بلند و زیباست، اما آیا نمی‌ترسی رگ‌های گردنت پاره شود؟ او گفت: چون تو اینجا آمده بودی، خواستم صدایم را به گوش تو برسانم[۳۴]. از پاسخ عمر که به او گفت: تو اذان را بگو، مرا پیش خود خواهی دید، بر می‌آید که ابو محذوره خواسته عمر را به نماز بخواند. وی هرگاه خالد بن عاص بن هشام مخزومی، امیر مکه را می‌دید که از در مسجد الحرام وارد می‌شود، اذان می‌گفت[۳۵].

از او در زمینه اذان سه روایت دیگر نقل شده است. بنا بر روایت اول، رسول خدا(ص) فرمود: "اذان گویان، امین مسلمانان به هنگام افطار و سحر هستند"[۳۶]. در روایت دوم، پیامبر زمان مغرب را مشخص کرد و به ابو محذوره فرمود: "هرگاه خواستی اذان مغرب بگویی، مواظب باش چندان تعجیل نکنی که با خورشید تلاقی کند"[۳۷].

بر اساس نظر مشهور، ابو محذوره، به سبب منصب اذان گویی مسجدالحرام، به مدینه نرفت و تا آخر عمر در مکه بود و همانجا نیز درگذشت[۳۸]، ولی ابن حبان[۳۹] می‌گوید مدت زیادی نیز در کوفه ساکن بود. ابونعیم[۴۰] نیز او را از اصحابی برشمرده که در شام ساکن شدند. هیچ کس غیر از وی چنین مطلبی را بیان نکرده و چنانچه ابو محذوره لحظه‌ای در شام ساکن می‌بود، ابن عساکر شرح حال او را در تاریخ خود می‌آورد.

سال وفات او را بین ۵۸ تا ۶۰ و حتی ۷۹ دانسته‌اند[۴۱]. ابن سعد[۴۲]، طبری[۴۳] و برخی دیگر، سال ۵۹ را تأیید کرده‌اند. ابن کلبی[۴۴] و برخی دیگر، سال وفات او را پس از مرگ سمرة بن جندب و برخی دیگر پس از درگذشت ابوهریره دانسته‌اند [۴۵].

به نظر می‌رسد این اختلاف نظر، ناشی از روایتی است که می‌گوید: زمانی رسول خدا(ص) بر ابوهریره، ابو محذوره و سمرة بن جندب وارد شد و فرمود: "آخرین نفری که از شما بمیرد در آتش است"[۴۶]. این روایت که بر اساس آن، رسول خدا(ص) به یکی از صحابه خود وعده جهنم داده و موجب نقض دیدگاه عدالت صحابه شده، گروهی از دانشمندان را بر آن داشته تا دست به توجیهاتی سست و خلاف ظاهر این روایت بزنند. در مرحله نخست، گویا خواسته‌اند با اظهار نظرهای مختلف درباره تاریخ مرگ این سه، این موضوع در ابهام بماند و آن شخص معین نشود. به همین منظور در برخی روایات، نام سمره حذف شده و از او با عنوان "ورجل آخر" نام برده‌اند[۴۷]. این ابهام افزون بر اینکه هیچ ثمری ندارد، سبب می‌شود هر سه نفر همیشه در مظان اتهام باشند. توجیه دیگر آنان، نقد سندی این روایت بوده است؛ به طوری که آن را حدیثی غریب شمرده‌اند و علت آن را حضور شخصی به نام سعید بن یزید بن مسلمه ازدی بصری در سند روایت می‌دانند؛ در حالی که او ثقه است و روایتش در صحاح سته دیده می‌شود[۴۸]. البته چون روایت پیش‌ گفته از راه‌های گوناگون روایت شده، روی این نکته زیاد تأکید نکرده‌اند. توجیه دیگر برخی، تفسیر کلمه نار به آتش دنیایی است که می‌گویند آخرین نفر سمره بر اثر ریخته شدن آب جوش بر سرش از دنیا رفت[۴۹]. این توجیه نیز از چند نظر خلاف ظاهر روایت است: نخست اینکه نار را به آب جوش معنا کردن، برخلاف ظاهر و بلکه غلط است. شاهد این مطلب اینکه می‌گویند هرگاه کسی می‌خواست ابوهریره را اذیت کند، به او می‌گفت سمره از دنیا رفت و ابوهریره بلافاصله بیهوش می‌شد[۵۰]. دیگر اینکه پیامبر به نفر آخر، پس از مرگ وعده "نار" داده، نه اینکه مردن او با نار باشد.

با توجه به این اشکالات، برخی از جمله بیهقی و ابن کثیر، برخلاف دیگران، ظاهر کلام پیامبر را پذیرفته و گفته‌اند: نفر آخر سمره بود که خون‌های زیادی از مسلمانان ریخت و بر اساس فرمایش پیامبر، در جهنم وارد خواهد شد. البته آنها اضافه کرده‌اند که امید است خداوند به دلیل صحابی بودن و نیز شفیعان، او را نجات دهد[۵۱].

علامه شرف الدین[۵۲] درباره این روایت توضیحات فراوانی داده و این ابهام را از طرف پیامبر، دلیلی بر خبث باطنی هر سه نفر، از جمله ابو محذوره دانسته است. وی می‌گوید: ابوهریره به دلیل دروغ‌های زیادی که به رسول خدا(ص) بست، و سمره به علت خون‌های بسیاری که از مسلمانان ریخت و به طور آشکار شراب می‌فروخت، و ابو محذوره نیز به دلیل اینکه تا فتح مکه اسلام نیاورد و به استهزا اذان می‌گفت و از طلقا و مؤلفة قلوبهم بود که تنها با کیسه پولی که پیامبر به او داد و نیز با غنایم حنین اسلام آورد، سزاوار مصداق سخن حضرت هستند.[۵۳]

منابع

پانویس

  1. ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ خلیفة بن خیاط، ص۵۹ و ۴۸۷؛ طبری، ص۱۵۳؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۰؛ حاکم، ج۳، ص۵۱۴؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ ابن ماکولا، ج۶، ص۱۸۱ و ج۷، ص۲۶۶؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۶؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۲۹-۳۳۰.
  2. ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.
  3. طبرانی، ج۷، ص۱۷۰.
  4. خلیفه بن خیاط، ص۵۹.
  5. ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.
  6. ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.
  7. ابن اثیر، ج۱، ص۳۳۰.
  8. مزی، ج۳۴، ص۲۵۸-۲۵۹.
  9. ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.
  10. ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.
  11. ابونعیم، ج۱، ص۳۱۴.
  12. ابن ماکولا، ج۷، ص۲۶۶.
  13. ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.
  14. ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ خلیفة بن خیاط، ص۳۸۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴.
  15. خلیفة بن خیاط، ص۵۹؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۳۰.
  16. عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸؛ طبری، المنتخب، ص۶۲؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱؛ حاکم، ج۳، ص۵۱۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۸.
  17. عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸-۴۵۹؛ ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۰-۱۷۳؛ ابن حبان، مشاهیر علماء الأمصار، ص۵۷.
  18. ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.
  19. طبرانی، ج۷، ص۱۷۱؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱.
  20. ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱-۱۴۱۲.
  21. نووی، ج۳، ص۹۰.
  22. شامی، ج۸، ص۸۶.
  23. عبد الرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۹-۴۵۸ و ۴۷۲؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۲.
  24. ابن ابی شیبه، ج۱، ص۲۴۴؛ بیهقی، ج۱، ص۴۲۵؛ طبری شیعی، ص۵۱۷؛ بیاضی، ج۳، ص۲۱؛ جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۸۳؛ ر.ک: محمد سالم غزان، حی علی خیر العمل.
  25. زید بن علی، ص۹۳؛ جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۸۴.
  26. جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۸۴.
  27. طبرانی، ج۷، ص۱۷۴؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۵۱۵.
  28. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۶.
  29. عبدالرزاق، ج۱، ص۴۵۹.
  30. حاکم، ج۳، ص۵۱۵.
  31. ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰.
  32. الثقات، ج۳، ص۱۷۴.
  33. ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.
  34. ذهبی، ج۳، ص۱۱۹.
  35. ابن سعد، ج۵، ص۴۴۶.
  36. طبرانی، ج۷، ص۱۷۶.
  37. طبرانی، ج۷، ص۱۷۶.
  38. ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۹.
  39. ابن حبان، مشاهیر علماء الأمصار، ص۵۷.
  40. ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱.
  41. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۵؛ ابن ماکولا، ج۶، ص۱۸۱؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.
  42. ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰.
  43. مزی، ج۳۴، ص۲۵۹.
  44. ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.
  45. بخاری، ج۲، ص۱۹؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷.
  46. «آخِرُكُمْ مَوْتاً فِي النَّارِ»؛ بخاری، ج۲، ص۱۹ و ج۴، ص۱۷۷؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ ابن عبدالبر، ج۲، ص۶۵۴؛ مزی، ج۱۲، ص۱۳۳؛ ابن کثیر، ج۶، ص۲۵۴-۲۵۳.
  47. طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۷.
  48. ذهبی، ج۳، ص۱۸۴.
  49. ذهبی، ج۳، ص۱۸۵-۱۸۶؛ ابن کثیر، ج۴، ص۲۵۶
  50. ذهبی، ج۳، ص۱۸۵.
  51. ابن کثیر، ج۶، ص۲۵۳-۲۵۴.
  52. ابوهریره، ص۲۱۸-۲۱۹.
  53. هدایت‌پناه، محمد رضا، مقاله «ابومحذوره اوس بن معیر»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۵۰۰-۵۰۲.