قعقاع بن شور ذهلی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۲۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

قعقاع بن شور ذهلی از عمال و طرفداران عبیدالله بن زیاد بود.

مقدمه

قَعقاع بن شور بن عمرو بن شیبان بن ذهل بن ثعلبه، از قبیله بکر بن وائل است[۱].[۲]

اولین بار که از قَعقاع بن شور سخن به میان می‌آید، در زمان امام علی (ع) است. بنا به روایتی از ابوذر غفاری از قول پیامبر (ص): هر کس مرا ترک کند، خداوند را ترک گفته و هر کس علی (ع) را ترک گوید، مرا ترک گفته است. مرحوم ثقفی در ادامه می‌نویسد: یکی از کسانی که امام علی (ع) را ترک گفت و به معاویه پیوست و هم‌نشین او شد، قَعقاع بن شور بود[۳].

یاران امام علی (ع)، هنگام گرفتاری و یا تمایل به مال و منال دنیا با او مکر می‌کردند و مرتکب خیانت می‌شدند. یکی از آنان قَعقاع بن شور بود. امام علی (ع) در مورد او می‌فرماید: من قَعقاع بن شور را والی کسکر کردم. او در آنجا زنی اختیار کرد و صد هزار درهم مهریه به او داد. اگر آن زن کفو او بود که این مقدار مهریه برای او معین نمی‌کرد؛ او نیز فرار کرد و به معاویه پیوست[۴].[۵]

در زمان ولایت زیاد بن ابیه بر کوفه، در خدمت او بود. زمانی که زیاد بر ضد حُجر بن عَدی از سران قریش شهادت گرفت، قَعقاع بن شور نیز در زمره شهادت‌دهندگان بود[۶].

در هنگام قیام مسلم بن عقیل، او نقش تعیین‌کننده در پراکنده کردن مردم از اطراف مسلم داشت.

هنگام قیام، مسلم بن عقیل، عبدالرحمان بن شریح شبامی را به مقابله با محمد بن اشعث فرستاد. محمد بن اشعث چون کثرت آن جماعت را که به سویش می‌آمدند، دید، از جنگ کناره گرفت و عقب نشست. قعقاع بن شور ذهلی کسی را نزد محمد بن اشعث فرستاد که من از جانب عرا بر مسلم بن عقیل حمله برده‌ام، به من بپیوند، اما با حمله‌ای او نیز عقب نشست و به دار الاماره پناه برد[۷].

مسلم بن عقیل دارالاماره را محاصره کرد. عبیدالله بن زیاد چون خود را گرفتار دید، از راه مکر و حیله وارد شد، او از بیست تن بزرگان کوفه که گرد او را گرفته بودند، تنی چند را میان مردم فرستاد تا به وسیله زر و زور و تزویر جمعیت را پراکنده سازند. آنان می‌دانستند مردم بی‌تدبیر و آشوب‌گر را چگونه می‌توان از هیجان باز داشت‌. یکی از این افراد سرشناس قعقاع بن شور بود. او به میان مردم رفت و آنان را از حمله سپاهیان شام به کوفه ترساند[۸]، به این ترتیب در طی یک روز هجده هزار نفر مردمی که بر سر جان خود با مسلم پیمان بسته بودند، از گرد او پراکنده شدند‌[۹].

پس از تلاش فراوان برای پیروزی عبیدالله بن زیاد در کوفه، دیگر نامی از او برده نمی‌شود. ذهبی در میزان الاعتدال او را فردی ضعیف در حدیث می‌داند[۱۰].[۱۱]

قعقاع بن شور کارگزار کسکر و میسان

امام علی(ع) بعد از قدامة بن عجلان، قعقاع بن شور را به عنوان کارگزار کسکر انتخاب کرد. اما حضرت کارهای خلاف او را مورد انتقاد قرار داد. از جمله این که او با زنی ازدواج کرده و صداق او را صد هزار درهم قرار داد. قعقاع وقتی متوجه شد حضرت از کارهای خلافش آگاه شده، از ترس به جانب معاویه در شام فرار کرده، به او پیوست[۱۲].[۱۳]

داستان ازدواج قعقاع

ابن قیم در کتاب أحکام أهل الذمه، داستانی را نقل کرده که مربوط به ازدواج قعقاع است. بعید نیست همین داستان باعث اختلاس وی شده است. وی می‌نویسد: هانی بن قبیصه که نصرانی بود، دخترش را با مهریه چهل هزار درهم به ازدواج عروه بارقی در آورد. قعقاع بن شَور، نزد دختر رفته و گفت: پدرت تو را به ازدواج در آورده، در حالی که او نصرانی است و ازدواج توسط او جایز نیست. خودت را به ازدواج من در آور و با مهریه دو برابر؛ یعنی هشتاد هزار درهم با او ازدواج کرد. عروه نزد علی بن ابی طالب(ع) رفت و گفت: قعقاع با همسرم ازدواج کرده است. حضرت فرمود: اگر تو (ای قعقاع) با همسر او ازدواج کرده باشی سنگسارت خواهم کرد.[۱۴]

قعقاع پاسخ داد: ای امیرالمؤمنین(ع) پدرش او را به ازدواج در آورده در حالی که او نصرانی است و ازدواج توسط وی درست نیست. حضرت پرسید: پس چه کسی او را به ازدواج تو در آورده؟ گفت: خودش ازدواج با مرا قبول کرده. حضرت نکاح دختر را پذیرفت و عقد اجازه پدر را رد کرد و به عروه فرمود: مهرت را از پدرش بگیر.

ابن قیم می‌گوید: از آن رو کار ازدواجش را به خودش واگذارده که پدرش نصرانی بوده و نظر وی درباره دخترش جایز نبوده و ناچار با رضایت وی باید عقد تجدید شود. و کار ازدواج را موکول به رضایت دختر کرده است و از آنجا که ازدواج دختر جز با ولی روا نیست، علی به عنوان حاکم و ولی دختر، ازدواج را مجاز دانسته و از عروه خواسته است که مهر را از پدرش بگیرد چون هنوز با او همبستر نشده، در غیر آن صورت، باید مهر را می‌داد و عده هم نگه می‌داشت[۱۵].

در این نقل، مهریه زن قعقاع هشتاد هزار درهم، آمده ولی در نقل اختلاس، صدهزار درهم که ممکن است یکی از موارد دقیق نباشد و بعید است که دو جریان مختلف و متفاوت باشد. شاید افزون بر مهر بقیه را هم برای نیازهای خود برداشته است.

صاحب الغارات از اسحاق شیبانی از حضرت علی(ع) سخنانی در این باره نقل کرده است که نشان می‌دهد مقدار مهر همسر قعقاع، صد هزار درهم بوده است. حضرت می‌فرماید: از من مال می‌خواهید در حالی که قعقاع بن شَور را بر کسکر گماردم. او مهریه همسرش را صد هزار درهم قرار داد. به خدا سوگند اگر او کفو و همگون آن دختر بود، این مقدار برای مهر قرار نمی‌داد.[۱۶]

یعنی گروهی هستند که از بیت المال سوء استفاده کرده و دارایی مسلمین را غارت نموده‌اند و باید مورد تعقیب قرار گیرند.[۱۷]

خیانت‌های قعقاع بن شور

ابن ابی الحدید در توجیه این نکته که چگونه کارگزاران حضرت خیانت کرده‌اند می‌گوید: ما می‌دانیم که رسول خدا(ص) ولید بن عقبه را برای گرفتن زکات بنی المصطلق ولایت داد و از او سرزد آنچه سرزد. از بعضی امرای امیرالمؤمنین نیز خیانت سرزد، مثل قعقاع بن شور که حضرت او را بر میسان[۱۸] ولایت داد. او اموال آنجا را گرفته، به معاویه پیوست و همینگونه اشعث بن قیس نسبت به اموال آذربایجان عمل کرد و به ابوموسی حق حکَم داد (با آن وضعیت معین) و او آنگونه مل کرد. و نباید اساساً کسی به فعل دیگری مورد سرزنش واقع بشود؛ در صورتی که در ابتدای کار عیبی نداشته باشد؛ چون در این صورت، وضع آغازین وی، ملاک و معیار این است که وی عیبی نخواهد داشت و کار خلافی انجام نخواهد داد[۱۹].

از اینجا به دست می‌آید که قعقاع بر منطقه کسکر و میسان امارت داشته و اموال آن منطقه را برای خود برداشته و به معاویه پیوسته است.

وقتی که قعقاع بن شور نزد معاویه رفت و بر او وارد شد، دید مجلس از جمعیت پر است و جای خالی در آن نیست. مردی به احترام قعقاع برخاست و او را در جای خود نشاند. قعقاع از این مکان با معاویه صحبت و گفتوگو می‌کرد و معاویه هم او را مورد خطاب قرار می‌داد تا این که دستور داد صد هزار درهم به او بدهند. درهم‌ها را در کنار قعقاع گذاشتند. وقتی که قعقاع برخاست تا برود، به مردی که به احترام او از جایش بلند شده بود، گفت: اینها را به پاداش بلند شدن تو به خاطر ما برای خودت بردار و این ضرب المثل به وجود آمد «او همنشین قعقاع می‌باشد»[۲۰].

این ضرب المثل را زمانی به کار می‌برند که فردی از همنشینی با دیگری سود ببرد. ابن حمدون درباره این ضرب المثل به گونه‌ای دیگر سخن گفته و مدعی است هر کس نزد او می‌آمد به وی کمک مالی و غیر مالی می‌کرد [۲۱].[۲۲]

دو سیره متفاوت

در این قصه و حکایت، به دو سیره و روش متفاوت و مختلف برخورد می‌کنیم: در یک سو علی(ع) به خاطر این که صد هزار درهم از بیتالمال مسلمین به وسیله قعقاع به غارت رفته، او را بازخواست می‌نماید و در سوی دیگر، معاویه صد هزار درهم به او می‌بخشد و او نیز آن درهم‌ها را به همنشین خود می‌دهد که نشان این است که او مال زیادی را از بیت المال به غارت برده که اینگونه حاتم بخشی می‌کند و همیشه امیدوار به عطایای معاویه است. با توجه به این دو روش مختلف که یکی مطابق با سیره پیامبر گرامی اسلام‌(ص)، که توجه به حفظ بیت المال و رعایت عدالت در مصرف آن دارد و دیگری برای جلب افراد دنیا طلب و مال اندوز، بذل و بخشش‌های آنچنانی می‌کند، پی می‌بریم که چرا گروهی از طرفداران علی(ع)، حضرت را رها کرده، و به معاویه می‌پیوستند؛ آنها از عدل امام می‌ترسیدند، نه این که حضرت به آنها ظلمی کرده باشد.[۲۳]

خیانت قعقاع به مسلم

خیانت قعقاع ادامه داشت تا این که در زمان قیام امام حسین(ع)، به مسلم بن عقیل نماینده حضرت در کوفه نیز خیانت کرد. زمانی که عبید الله بن زیاد با مقاومت مُسلم و همراهی مردم با او روبه‌رو شد، تدبیری اندیشید که مردم را از لشکر شام بترساند و بدین گونه آنها را از اطراف مسلم متفرّق سازد. از این روی به دستور او کثیر بن شهاب، محمد بن أشعث بن قیس، قعقاع بن شور ذُهَلی، شَبَث بن رَبعی، حجّار بن أبجر أسلمی و شمر بن ذی الجوشن به پراکنده ساختن یاران مسلم کمر بستند؛ از یک سو کوفیان را از لشکر شام بیم دادند و از سوی دیگر به زربخشی عبیدالله امیدوارشان ساختند و هنوز دیری نپاییده بود که بیش از نیمی از شمشیر زنان مسلم را، در شمار خدمتگزاران عبیدالله در آوردند[۲۴].

لعنت خدا بر عبیدالله و یارانش باد و کسانی که در شهادت حضرت نقش داشتند![۲۵]

منابع

پانویس

  1. الکامل مبرد، محمد، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره: ۱۳۷۶شمسی/ ۱۹۵۶ میلادی. ، ج۱، ص۱۲۰؛ الغارات، ثقفی، ابراهیم بن محمد، چاپ جلال‌الدین محدث ارموی، تهران: ۱۳۵۵ شمسی. ، ج۲، ص۸۹۹.
  2. قعقاع نامی که بدون ذکر نام پدر در رجال شیخ طوسی از اصحاب حضرت علی(ع) شمرده شده، و در رجال مامقانی به صورت «قعقاع بن ثور» ضبط شده است، هر دو یک نفر بوده و همین فرد است که عامل حضرت در کسکر بود. نام پدرش نیز «شور» بوده است و نه «ثور». قعقاع بن عمیر در سخن شیخ نیز همین شخص است؛ زیرا در مجمع الامثال أمده که قعقاع بن عمیر صحیح آن قعقاع بن شور است. قعقاع بن عمر که در تاریخ طبری و در نقل سیف بن عمر آمده، شخصی مجهول بلکه ساختگی است؛ چنان که در کتاب «مأة و خمسون صحابی مختلق» تألیف علامه عسکری به تفصیل درباره ساختگی بودن او بحث شده است.
  3. الغارات، ثقفی، ابراهیم بن محمد، چاپ جلال‌الدین محدث ارموی، تهران: ۱۳۵۵ شمسی. ، ج۲، ص۵۲۱.
  4. الغارات، ثقفی، ابراهیم بن محمد، چاپ جلال‌الدین محدث ارموی، تهران: ۱۳۵۵ شمسی. ، ج۲، ص۵۳۲.
  5. محمدزاده، مرضیه، دوزخیان جاوید، ص۲۱۱-۲۱۳؛ رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۲۸۰.
  6. انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ ـ ۲۰۰۰ میلادی، ج۵، ص۲۶۳؛ تاریخ طبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ ـ ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۲۶۹.
  7. تاریخ طبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ ـ ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۷۰.
  8. ر.ک: الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۸-۲۳۹؛ تاریخ طبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ ـ ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ ـ ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۴۸-۳۵۰؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۲.
  9. ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ ـ ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۳۳۶-۳۳۸؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۸-۲۳۹؛ تاریخ طبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ ـ ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۴۸-۳۵۰؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۴۹-۵۰.
  10. الغارات، ثقفی، ابراهیم بن محمد، چاپ جلال‌الدین محدث ارموی، تهران: ۱۳۵۵ شمسی(تعلیقات)، ج۲، ص۹۰۰.
  11. محمدزاده، مرضیه، دوزخیان جاوید، ص۲۱۱-۲۱۳.
  12. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۸۷.
  13. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 293.
  14. «لَئِنْ كُنْتَ تَزَوَّجْتَ اِمْرَأَتَهُ لَأَرْجُمَنَّكَ»
  15. ابن قیّم، أحکام أهل الذمه، ج۲، ص۷۸۴ و تحقیق صبحی صالح، ج۲، ص۴۱۱، در هر دو نسخه به جای شور، سور آمده که شور، درست به نظر می‌رسد.
  16. «تَسْأَلُونِّي الْمَالَ وَ قَدِ اسْتَعْمَلْتُ الْقَعْقَاعَ بْنَ شَوْرٍ عَلَى كَسْكَرَ فَأَصْدَقَ امْرَأَةً بِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ؟ وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ كَانَ كُفْواً مَا أَصْدَقَهَا ذَلِكَ»؛ ثقفی، الغارات، ج۲، ص۵۳۳؛ یک جلدی، ص۳۶۵؛ بحارالأنوار، ج۳۴، ص۳۲۴.
  17. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 394-396.
  18. میسان شهری بود بین بصره و واسط که در زمان عمر فتح شد.
  19. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۲۷.
  20. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۱۹۵.
  21. ابن حمدون، تذکرة الحمدونیه، ج۲، ص۱۷۸، شماره ۴۰۱.
  22. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 396-397.
  23. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 397-398.
  24. شکیب، تاریخ سیاسی اسلام، ص۵۵۵ و ۵۶۹؛ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۴۹؛ اخبار الطوال، ص۲۳۹.
  25. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 398.