شناخت حق در قرآن
مقدمه
از آن جایی که در نظام موجود هستی، حق و باطل به هم آمیخته است تا جایی که باطل به سبب شرایط و مقتضیاتی بیشتر از حق جلوه گری میکند، شناخت حق و پیروی از آن برای بیش تری مردم دشوار و سخت است. از این دشوارتر، عمل بر اساس حق و لوازم آن است. از این روست که اهل بصیرت و شناخت حقایق و صالحان و صادقانی که بر اساس بصیرت و شناخت خویش عمل کنند همواره بسیار اندک و قلیل است.
شگفت آنکه همگی مدعیان حق و حق خواهی و عمل به آن هستیم و دیگران را متهم به باطلگرایی کرده و با انگ و ننگ حق ستیزی آنان را از گردونه تاثیر اجتماعی، ارزش و ارجمندی بیرون میرانیم. این جاست که تشخیص حق بسیار سخت میشود؛ زیرا حق بودن و حقگرایی به عنوان یک ارزش، حتی اهل فساد و بطلان را به قرآن به عنوان کتاب راهنمای زندگی، به این مسأله بسیار توجه داشته است؛ زیرا در قرارگاه انسان در زمین، چنان حق و باطل به هم آمیخته شده و شبهات چنان در همه تار و پود زندگی نفوذ کرده است که قدرت تشخیص و انتخاب حق از باطل برای بیش تری مردم باقی نمانده است. از این روست که قرآن بخشی از آموزههای خود را به راههای تشخیص حق از باطل و جدا کردن شبهات از محکمات اختصاص داده است.[۱].
آمیختگی حق و باطل (شبهه)
حق، نقیض باطل و به معنای وجوب و ثبوت[۲] و در اصل به معنای مطابقت و موافقت است. در فرهنگ قرآنی این واژه در معانی و در موارد مختلف به کار رفته است که عبارتند از:
- ایجادکننده چیزی براساس حکمت؛
- شیء ایجاد شده بر اساس حکمت؛
- اعتقاد به چیزی آنگونه که هست؛
- فعل و سخنی که به اندازه و به موقع باشد.[۳]
وقتی ما سخن از حق میگویم، میتواند همه این معانی و کاربردهای پیش گفته باشد ولی بیشتر اوقات ما آن را در معنای مطابقت و موافقت با امری به کار میبریم که بر اساس حکمت الهی ایجاد شده است. به این معنا که حق را در اموری میجوییم که مطابق و موافق با فلسفه و هدف آفرینش باشد هر چند که آن امر در واقعیت تحقق خارجی نداشته و علل و عواملی از تحقق آن جلوگیری به عمل آورده باشد. از این روست که ما گاه بسیاری از واقعیتهای موجود را به عنوان امری باطل و ضد حق دانسته و به مبارزه با آن میپردازیم. به عنوان نمونه ظلم و بیعدالتی را هر چند که واقعیتی اجتماعی و موجود در جامعه بشری است ولی آن را امری باطل و ضد حق دانسته و به مبارزه با آن میپردازیم تا عدالت و برابری جایگزین شود. این گونه است که عدالت خواهی و ستم ستیزی را به عنوان حق خواهی و باطل ستیزی دانسته و از این که خواهان ارزشی هستیم از خود و کار خود خشنود و راضی میباشیم.
اما مشکل در این جا ختم نمیشود؛ زیرا تشخیص حق در واقعیتهای موجود بسیار سخت و دشوار است؛ چون جهان واقعیتها، پر از امور باطلی است که گاه به صراحت و روشنی خودنمایی میکند و در بسیاری از اوقات خود را در شکل کمالی حق جلوه میدهد و با نمایی از حق خودنمایی میکند.
باطل از آن جایی که در نزد بیش تری مردم مورد انزجار و نفرت است نمیتواند خود را در شکل واقعی و حقیقیاش نشان دهد؛ زیرا فطرت سالم و پاک آدمی گرایش به کمال دارد و آن را در اموری مییابد که متصف به حق میباشند. از این روست که با هر چیزی که نمایی از باطل داشته باشد به شدت مخالفت و مبارزه میکنند و این مبارزه را به عنوان یک ارزش والای انسانی تلقی مینمایند.
مخالفت طبیعی انسانها با نواقص و امور ضد کمالی از جمله باطل موجب میشود تا باطل خود را در شکل و شمایلی ارایه دهد که مورد توجه و پسند مردمان است. از این روست که خود را به شکل و شمایل حق در میآورد و نمایش میدهد.
خداوند در آیه ۱۷ سوره رعد با بیان تمثیلی نشان میدهد که چگونه باطل خود را بر محور حق به نمایش میگذارد تا این گونه مردمان را بفریبد. در این آیه بیان شده است که حق و باطل چنان در زندگی آدمی آمیخته است که انسانها به سادگی نمیتوانند حق را از باطل باز شناسند و با جدایی و تشخیص آن، در مسیر کمالی و درست گام بردارند.
به سخن دیگر، زندگی انسانها در دنیا به علل گوناگون، چنان است که حق و باطل ملازم و همراه همیشگی آنان است و انسانها به سادگی نمیتوانند حق را از باطل باز شناسند و جدا کنند مگر آنکه ملاکهای حق را شناخته و بر اساس آن معیارها به تجزیه و تحلیل مسایل دنیوی بپردازند.
مشکل زمانی دو چندان میشود که گروهی از مردمان به صورت تعمدی میکوشند تا حق و باطل را به هم بیامیزند و این آمیختگی را تقویت کنند و افزایش دهند؛ زیرا منافع آنان در این آمیختگی حق و باطل و عدم امکان تشخیص و جداسازی آن نهفته است.
خداوند در آیه ۷۱ سوره آل عمران توضیح میدهد که برخی از اهل کتاب که به ظاهر میبایست خواهان حق و پیرو و مبلغ آن باشند، برای دست یابی به منافع زودگذر دنیایی به طور آگاهانه و عامدانه حق و باطل را در هم میآمیزند و از آن جایی که با این عمل خویش بسیاری از مردم ساده دل را فریب میدهند ایشان را نکوهش میکند؛ زیرا تودههای مردم به سبب این که به این گروه از اهل کتاب به عنوان خواص اعتماد و اطمینان دارند، گمان نمیبرند که ایشان قصد فریب و نیرنگ مردمان را دارند. از این رو، بیهیچ تحقیق و تفحصی بر پایه گفتار و رفتار این خواص عمل میکنند و به گمان آنکه آنان حق را معرفی میکنند و خواهان حق و پیرو و مبلغ آن هستند، کورکورانه در پی ایشان میروند، در حالی این خواص فریبکار برای دست یابی به منافع زودگذر مادی دنیوی، حق و باطل را به هم آمیختهاند و باطل را به عنوان حق عرضه میکنند.
در گزارش دیگری که خداوند در آیات ۴۰ تا ۴۲سوره بقره میدهد این معنا مورد تاکید قرآن است که برخی از خواص یهود تودههای مردم را با آمیختن حق و باطل فریب میدهند و آنان را به سمت باطل به عنوان حق میکشانند. در حقیقت آنان گنجشک باطل خویش را رنگ کرده به عنوان قناری حق عرضه کنند و بفروشند.[۴].
تقابل حق و باطل
حق و باطل از دو جهت با هم تقابل دارند. یکی از وجوه آن این است که حق و باطل نقیض هم میباشند و برای آن وجه سومی نیست. به این معنا که هر چیزی یا حق است یا باطل میباشد و حد وسطی برای آن نیست. آیه ۳۲ سوره یونس بر نبود هیچ واسطهای، میان حق و باطل تاکید میکند. بر این اساس نمیتوان چیزی را به عنوان هم حق و هم باطل معرفی کرد؛ زیرا هر چیزی یا میبایست حق باشد یا باطل؛ هر چند که باطل گاه خود را در نمایی از حق جلوه میدهد. [۵] آیات بسیاری از جمله آیه ۴۲ سوره بقره و ۷۱ سوره آل عمران و آیه ۸ سوره انفال بر قابل جمع نبودن حق و باطل تاکید دارد. به این معنا که اگر چیزی حق نباشد به قطع باطل خواهد بود و اگر چیزی جلوهای از حق داشته باشد، به قطع و یقین باطل است؛ زیرا حق هیچ باطلی را بر نمیتابد.
وجه دیگر تقابل حق و باطل آن است که هرگز حق و باطل نمیتوانند با هم جمع شوند و هر گاه حق و باطل در کنار هم قرار گرفتند به جنگ و ستیز با هم پرداختند. این بدان معناست که هرگز باطل، با خود حقی را همراه ندارد، بلکه تنها قیافه و چهرهای از حق را به خود گرفته است.
این گونه است که هر جا حق آمد باطل میگریزد و هر جا پای حق به میان آمد، باطل از میان میرود؛ زیرا باطل بر پایه هیچ و پوچ استوار است و با کمترین حضور حق از هم فرومی پاشد.[۶] بنابراین آن چیزی که باطل خود را بدان میآراید و به عنوان حق نمایش میدهد اصولا نمیتواند حق باشد بلکه تنها باطلی است که حق نمایی میکند و هیچ بهرهای از حق ندارد.
به هر حال در طول تاریخ بشریت، همواره حق و باطل با هم ستیز داشته است و هرگز امکان جمع شدن آن دو وجود نداشته است. بر این اساس پذیرش صلح میان آن دو به معنای پذیرش باطل خواهد بود؛ زیرا حق تنها در جلوه خالص خود میتواند حضور داشته باشد و هرگز باطلی را بر نمیتابد. از این روست که جنگ حق و باطل از آغاز تاریخ تا پایان تاریخ در اشکال گوناگون برقرار خواهد بود و تا دنیا، دنیاست این جنگ خواهد بود؛ زیرا حق هرگز به وجود باطل و حضور آن رضایت نخواهد داد.[۷].
راههای شناخت حق از باطل
انسان اگر بر پایه فطرت سالم باقی بماند و عوامل بیرونی چون شیطان و درونی چون چیرگی هوای نفس نباشد، به طور طبیعی خواهان حق میباشد؛ زیرا کمال را در حق میجوید و به آن گرایش مییابد. خداوند در آیاتی چون ۷۱ سوره بقره و نیز ۵۵ سوره انبیاء حق جویی و حقیقت پذیری را فطرت و طبیعت سالم انسانی میداند و هر گونه گرایش به باطل را در تغییر و تبدیل ناروا در فطرت و طبیعت وی میشمارد. با این همه حتی اگر فطرت و طبیعت انسان سالم باشد، به عللی بیرونی ممکن است که تشخیص حق برای او مشکل و دشوار باشد، هر چند که به دنبال شناخت آن به سوی حق خواهد رفت. به این معنا که اگر کسی فطرت سالم داشته باشد هر چند که با شناخت حق به طور طبیعی به سمت و سوی آن کشیده میشود، ولی گاه به سبب خودنمایی باطل در جلوه حق شناخت و تشخیص حق از باطل برای وی دشوار میشود. در این جاست که نیازمند راههایی برای شناخت حق از باطل میباشد.
خداوند در آیه ۲۴ سوره انبیاء بر لزوم شناخت حق از باطل تاکید میکند؛ زیرا انسان بیشناخت و تشخیص حق از باطل نمیتواند در مسیر کمالی گام بردارد و ممکن است امری باطل خود را حق جلوه دهد و اسباب گمراهی و شقاوت ابدی انسان را فراهم آورد؛ زیرا اگر انسان به باطلی به عنوان حق گرایش یابد و در مسیر آن گام بردارد زمانی از نیرنگ و فریبی که خورده بیدار میشود که دیگر فرصتهای عمر از دست رفته و مرگ او را در آغوش کشیده است. از این روست که فرمان میدهد تا انسانها حق را بشناسند و ابزارهای شناسایی آن را به دست آورند.
از مهمترین ابزارهای شناخت حق از باطل میتوان به دو امر درونی و بیرونی اشاره کرد. امر درونی که در انسانها قرار داده شده تا به عنوان ابزار و عامل شناختی عمل کند، همان فطرت پاک و سالم انسانی و فکر و خردی است که خداوند به انسانها ارزانی داشته است. خرد سالم و فکر و فطرت پاک انسان به طور طبیعی گرایش به خیر و خوبی و کمال دارد و آن را به عنوان حق شناسایی کرده و در پی آن میرود. خداوند در آیه ۸ سوره روم با اشاره به فکر تبیین میکند که انسان از طریق این ابزار کارآمد میتوانند حق را از باطل تشخیص دهند؛ زیرا انسانها با تفکر در هستی و فلسفه آفرینش به سادگی و اسانی میتوانند دریابند که جهان آفرینش بر مدار و محور حقانیت آفریده شده است و انسانها میبایست در همین مسیر کمالی گام بردارند و از باطل گریزان باشند.
از آن جایی که برای بسیاری از مردم شبهات و حق نمایی باطل امکان تفکر درست و صحیح را میگیرد و انسانها به سبب هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی، بخشی از فطرت سالم و پاک خویش را میآلایند، در این جاست که خداوند از طریق پیامبر بیرونی، به فریاد انسانها میرسد و آنان را برای شناخت حق از باطل یاری میرساند. آیه ۲۱۳ سوره بقره به نیاز بشر به وحی و دین الهی برای شناخت از باطل و راه راست از گمراهی اشاره دارد و تبیین میکند که اگر خداوند دستگیر انسان از طریق وحی ودین نبود بسیاری از مردم از تشخیص حق از باطل ناتوان میماندند و در مسیری باطل گام بر میداشتند.
بسیاری از مردم با آنکه از نظر عقل و خرد رشد کردهاند ولی عوامل بسیار درونی و بیرونی به ایشان اجازه نمیدهد تا به سادگی و اسانی حق را از باطل تشخیص دهند و در دام شبهات بیافتند و باطل را حق گمان کرده و در مسیر آن گام بردارند. از این روست که نیازمند وحی و پیامبرانی هستند که راه حق را به ایشان نشان دهد و آنان را به مسیر اصلی هدایت بخواند.[۸]
انسان با دست یابی به حق واقعی میتوانند به ایمان واقعی[۹] امید به آینده بهتر و برتر بهرهگیری از امدادهای غیبی و استجابت دعا و نیایش از سوی خداوند[۱۰] و بهرهمندی از آموزههای قرآنی و هدایتگر آن به سوی کمال[۱۱] و بصیرت [۱۲]> دست یابند. شناخت حق به انسان این امکان را میدهد تا از کوردلی بیرون آید و حقایق هستی را چنان که هست بشناسد و نهایت و غایت هر امری بداند و در مسیر درست گام بردارد. اهل بصیرت همانند کسی است که در درهها و دامنه کوهها غرق در جزئیات است ولی با توجه به این که چکاد غایت سیر و حرکت خویش را میبینند و در آن مسیر گام بر میدارد، هر گز جزئیات وی را فریب نمیدهد و از اصل غایت و هدف باز نمیماند؛ ضمن این که هدف غایی را به شکل وضوح میبییند.
به سخن دیگر کسانی که با استفاده از ابزارها و عوامل شناختی چون فکر و فطرت سالم و بهرهگیری از آموزههای وحیانی و امدادهای غیبی، حق را میشناسند، به بصیرتی دست مییابند که آنان را همواره متوجه غایت هر چیزی میکند که همان خداوند تبارک و تعالی است؛ زیرا در پس هر چیزی و آفریدهای خداوند آفریدگار و پروردگار را مینگرند. این گونه است که خداوند مبدا و منتهای هر سیر و حرکتی میشود و این افراد متوجّه به منشأ حق یعنی خداوند آفریدگار و پروردگار میباشند و در مسیر هر گونه زمینههای تردید از ایشان برطرف میشود؛ زیرا همواره خداوند را در پس و پیش و درون و بیرون آن چیز میبییند.[۱۳]
انسان وقتی حق را شناخت میتواند به سادگی اهل باطل را بشناسد هر چند که نقابی از حق بر چهره زده و در پس شبهات خود را به وجود حقی زنده نگه میدارد. امیرمؤمنان علی(ع) میفرماید: «اِنَّ الحَقَ وَ الباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اَعْرِفِ الْحَقَّ لَعَرِفَ اَهْلَهُ، وَ اَعْرَفِ الباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ»؛ به درستی که حق و باطل را با قدر و شخصیت افراد نمیتوان شناخت. اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز بشناس، اهل آن برایت آشکار میگردد. از آن جایی که بسیاری از مردم در دام شخصیت پرستی گرفتار میشوند، خداوند از مردمان میخواهد که به جای آنکه به منزلت اشخاص توجه کنید میبایست به حق تمسک جویید تا بر اساس آن اشخاص را بشناسید و بدانید که آیا در جبهه حق هستند یا در جبهه باطل میجنگند. از این روست که میفرماید اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند. اگر حضرت عیسی(ع) شما را معاذالله به خود به عنوان حق خواند باید ببینید که این دعوت وی مطابق معیارهای حق میباشد یا آنکه دعوتی به باطل است؟ اگر دعوتی به باطل باشد میبایست از چنین دعوت و شخصی پرهیز کرد. این معیاری است که قرآن به دست میدهد و امیرمؤمنان بارها و بارها در فتنهها بر آن تاکید کرده و خواستار آن شده است که حقیقت راه را بر اساس معیارهای تشخیص حق از باطل بشناسید نه آنکه چون طلحه و زبیر و دیگر اصحاب پیامبر(ص) با ایشان هستند و ام المؤمنین عایشه در آن جبهه قرار گرفته است فریب بخورید؛ زیرا همین ام المؤمنین اگر خطا و اشتباه و گناه کند و بر خلاف حق گام بردارد دو برابر از دیگران عذاب میشود؛ زیرا موجب شده است تا گروهی به اعتماد و اطمینان وی در دام فتنه و باطل بیافتند. این افراد هم خود به گمراهی رفته و هم به سبب اعتماد عمومی به ایشان مردمان بسیاری را گمراه کردهاند. از این رو مجازات و گناه منتسبان به پیامبر(ص) و رهبران جامعه بیش از دیگران است.
از نظر اسلام، معیار همه چیز حقیقت و معیار حقیقت، خود حقیقت است.هرکس طالب حق است، ارزشمند است، گو این که به حق نرسد و هرکس در پی باطل استبی ارزش و بیاعبتار است. به همین جهت است که میبینیم امیر مؤمنان(ع) به عنوان وصیتی که باید پس از خودش به مرحله اجرا در آید، فرمود: «لا تقتلوا الخوارج بعدی فلیس من طلب الحق فاخطاه کمن طلب الباطل فادرکه»؛ پس از من خوارج را نکشید،؛ چراکه کسی که طالب حق بود و در راه رسیدن به حق به خطا رفت، مانند کسی نیست که طالب باطل بود و به باطل دستیافت. [۱۴]
فرق خوارج و اصحاب معاویه در این است که خوارج مردمی متعبد و متعصب بودند و در آن فتنهای که به پا کردند، در طلب باطل نبودند و اگر با علی(ع) نمیجنگیدند، علی(ع) با آنها نمیجنگید، ولی اصحاب معاویه، تعبد به دین نداشتند و در راه رسیدن به حق، تعصبی نمیورزیدند و با علم و آگاهی در پی باطل بودند. بنابراین، توصیه امام این است که پس از وی اگر میکشند، کسانی را بکشند که در پی باطلند وباطل را یافتهاند، نه کسانی که حق را طالبند و به خاطر قصوری که داشتهاند، به آن نرسیدهاند. در جریان جنگ خونین جمل، مردی دچار حیرت شده بود،؛ چراکه میدید شخصیتهای برجسته عالم اسلام، مانند طلحه و زبیر و عایشه که به نص قرآن یکی از امهات مؤمنان است [۱۵] در مقابل علی(ع) قرار گرفته و با او سر جنگ و ستیز دارند. از این رو این مرد متحیر به محضر امیر مؤمنان(ع) شتافت و عرض کرد: «ایمکن ان یجتمع زبیر و طلحة و عائشة علی باطل؟؛ آیا ممکن است زبیر و طلحه و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟
حضرت در جواب وی فرمود: «اِنّكَ لَمَلْبُوسٌ عليك، اِنَّ الحَقَ وَ الباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اَعْرِفِ الْحَقَّ لَعَرِفَ اَهْلَهُ، وَ اَعْرَفِ الباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ»، امر بر تو مشتبه شده است، حق و باطل با قدر و منزلت اشخاص شناخته نمیشوند. حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسی.
از افرادی که خود را اهل بصیرت میدانستند در حالی که چنین نبوده و از بصیرت الهی هیچ بهرهای نبرده بود، به امیرمؤمنان(ع) در جنگ جمل اعتراض میکند و میگوید: إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ أَتَاهُ فَقَالَ أَتَرَانِی أَظُنُّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ کَانُوا عَلَی ضَلَالَةٍ؟ فَقَالَ: یَا حَارِثُ إِنَّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَلَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ! إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ آلْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ، وَلَمْ تَعْرَفِ آلْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ؛ حارث بن حوط نزد او آمد و گفت: چنین پنداری که من اصحاب جمل را گمراه میدانم؟ فرمود: حارث! تو کوتاه بینانه نظر کردی، نه زیرکانه به پایین پای خود نظر کردی، نه به بالای سر خود و سرگردان ماندی. تو حق را نشناختهای، تا بدانی اهل حق چه کسانند و نه باطل را، تا بدانی پیروان آن چه مردمانند.
حارث که باز هم از اسارت پندار و از شخصتگرایی به حقگرایی روی نیاورده بود، چنین گفت: من با سعید بن مالک وعبد الله بن عمر کناره میگیرم. آن حضرت فرمود: «إِنَّ سَعِیداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ یَنْصُرَا الْحَقَّ وَ لَمْ یَخْذُلَا الْبَاطِلَ»، سعید و عبد الله بن عمر (آدمهای بیخاصیتی هستند) آنها نه حق را یاری کردند و نه باطل را خوار ساختند. مرد راستین و استوار و خردمند کسی است که هرگز گرفتار شخصیتگرایی و فرقهگرایی و نژادگرایی وملیتگرایی و مانند آن نشود. در حالی که اینان گرفتار شخصیتهای چون اصحاب بدر و ام المؤمنین شده و گمان کردهاند که حق بر مدار ایشان میگردد؛ در حالی آنان هیچ عصمتی ندارند و همانند گونه که گاه بر مدار حق میگردند ممکن روزی بر مدار باطل بچرخند. اگر عصمتی است برای من است که پیامبر(ص) به حکم الهی در حق من فرموده است که اگر روزی بخواهند حق بر شخص بسنجند تنها علی(ع) است که مدار حق میباشد و میتوان حق را عین علی(ع) و علی(ع) را عین حق دانست؛ زیرا " «قال رسول الله: عَلِی مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَ عَلِی، یدورُ مَعَهُ حَیثُما دارَ».
بنابراین نمیتوان هرگز جز در باره معصوم(ع) از مدار بودن شخصیتها برای حق سخن گفت و در مورد هر کسی دیگر باید او را به حق سنجید نه حق را با او داوری نشست.
در زمانه ما بسیاری از مدعیان خط امام و یاران و ا صحاب وی بودند و هستند که حق را زیر پا گذاشتند و خود را مدار و محور حق پنداشتند و خلقی را گمراه نموده و آنان را به سوی آتش دوزخ خوانده و میخوانند و گمان دارند که ایشان مدار و محور حق و دیگران بر مدار باطل هستند. این گونه است که حق را با شبهه آمیخته و باطل را حق نماندند تا از این فتنهها برای خود قدرتی و مکنتی فراهم آورند. باشد با تیز هوشی و بصیرت و بهرهگیری از معیارهای چون عقل سالم و وحی الهی در مسیر حق و شناخت آن گام برداریم و از آن حمایت کنیم و حق طلب و حق جو و حق خواه و حق پرست باشیم.[۱۶].
شخصیت زدگی، آفت تشخیص حق از باطل
از آن جایی که در نظام موجود هستی، حق و باطل به هم آمیخته است تا جایی که باطل به سبب شرایط و مقتضیاتی، بیشتر از حق جلوه گری میکند، شناخت حق و پیروی از آن برای بیشتر مردم، دشوار و سخت است. از این دشوارتر، عمل براساس حق و لوازم آن است. از این رو اهل بصیرت و شناخت حقایق و صالحان و صادقانی که براساس بصیرت و شناخت خویش عمل کنند، همواره بسیار اندک هستند. شگفت آنکه همگی ما انسانها مدعیان حق و حق خواهی و عمل به آن هستیم و دیگران را متهم به باطلگرایی کرده و با انگ و ننگ حق ستیزی، آنان را از گردونه تاثیر اجتماعی، ارزش و ارجمندی بیرون میرانیم. این جاست که تشخیص حق، بسیار سخت میشود؛ زیرا حق بودن و حقگرایی به عنوان یک ارزش، حتی اهل فساد و بطلان را به سوی آن میکشاند تا از آن نمد، کلاهی نیز برای خود بسازند و مردم را با فریب و نیرنگ همراه خود کنند و بهره و سود دنیوی خود را از این طریق دوچندان برگیرند.
قرآن به عنوان کتاب راهنمای زندگی، به این مسئله بسیار توجه کرده است؛ زیرا درقرارگاه انسان در زمین، چنان حق و باطل به هم آمیخته شده و شبهات چنان در همه تار و پود زندگی نفوذ کرده است که قدرت تشخیص و انتخاب حق از باطل برای بیشتر مردم باقی نمانده است. از این رو قرآن بخشی از آموزههای خود را به راههای تشخیص حق از باطل و جداکردن شبهات از محکمات اختصاص داده است.[۱۷].
تقابل حق و باطل
حق و باطل از دو جهت با هم تقابل دارند. یک جهت اینکه حق و باطل نقیض هم هستند و برای آن وجه سومی نیست. به این معنا که هر چیزی یاحق است یا باطل و حد وسطی برای آن نیست. آیه ۳۲ سوره یونس بر نبود هیچ واسطهای، میان حق و باطل تاکید میکند. بر این اساس نمیتوان چیزی را به عنوان هم حق و هم باطل معرفی کرد؛ زیرا هر چیزی یا باید حق باشد یا باطل؛ هر چند که باطل گاه خود را در نمایی از حق جلوه میدهد. [۱۸] آیات بسیاری از جمله آیه ۴۲ سوره بقره و ۷۱ سوره آل عمران و آیه ۸ سوره انفال بر قابل جمع نبودن حق و باطل تاکید دارد. به این معنا که اگر چیزی حق نباشد به طور قطع باطل خواهد بود و اگر چیزی جلوه ای از حق داشته باشد، به نحو قطع و یقین حق است؛ زیرا حق هیچ باطلی را بر نمیتابد. وجه دیگر تقابل حق و باطل آن است که حق و باطل هرگز نمیتوانند با هم جمع شوند و هرگاه حق و باطل در کنار هم قرار گرفتند به جنگ و ستیز میپردازند. این بدان معناست که هرگز باطل، با خود حقی را همراه ندارد بلکه تنها قیافه و چهره ای از حق را به خود گرفته است.
این گونه است که هر جا حق آمد باطل میگریزد و هر جا پای حق به میان آمد، باطل از میان میرود؛ زیرا باطل بر پایه هیچ و پوچ استوار است و با کمترین حضور حق، ازهم فرو میپاشد. [۱۹] بنابر این آن چیزی که باطل خود را بدان میآراید و به عنوان حق نمایش میدهد اصولا نمیتواند حق باشد بلکه تنها باطلی است که حق نمایی میکند و هیچ بهره ای از حق ندارد.
به هر حال در طول تاریخ بشریت، همواره حق و باطل با هم ستیز داشته و هرگز امکان جمع شدن آن دو وجود نداشته است. بر این اساس پذیرش صلح میان آن دو به معنای پذیرش باطل خواهد بود؛ زیرا حق تنها در جلوه خالص خود میتواند حضور داشته باشد و هرگز باطلی را بر نمیتابد. از این رو جنگ حق و باطل از آغاز تاریخ تا پایان تاریخ در اشکال گوناگون برقرار خواهد بود و تا دنیا، دنیاست این جنگ خواهد بود؛ زیراحق هرگز به وجود باطل و حضور آن رضایت نخواهد داد.[۲۰].
معیارها و راههای شناخت حق از باطل
انسان اگر بر پایه فطرت سالم باقی بماند و عوامل بیرونی چون شیطان و عوامل درونی چون چیرگی هوای نفس نباشد، به طور طبیعی خواهان حق است؛ زیرا کمال را در حق میجوید و به آن گرایش مییابد. خداوند در آیاتی چون ۷۱ سوره بقره و نیز ۵۵ سوره انبیاء، حق جویی و حقیقت پذیری را فطرت و طبیعت سالم انسانی میداند و هرگونه گرایش به باطل را در تغییر و تبدیل ناروا در فطرت و طبیعت وی میشمارد. با این همه حتی اگر فطرت و طبیعت انسان سالم باشد، به عللی بیرونی ممکن است که تشخیص حق برای او مشکل و دشوار باشد، هر چند که به دنبال شناخت آن به سوی حق خواهد رفت. به این معنا که اگر کسی فطرت سالم داشته باشد، هر چند که با شناخت حق به طور طبیعی به سمت و سوی آن کشیده میشود، ولی گاه به سبب خودنمایی باطل در جلوه حق، شناخت و تشخیص حق از باطل برای وی دشوار میشود. در این جاست که نیازمند راههایی برای شناخت حق از باطل است.[۲۱].
ابزارهای شناخت حق از باطل
خداوند در آیه ۲۴ سوره انبیاء بر لزوم شناخت حق از باطل تاکید میکند؛ زیرا انسان بیشناخت و تشخیص حق از باطل نمیتواند در مسیر کمالی گام بردارد و ممکن است امری باطل، خود را حق جلوه دهد و اسباب گمراهی و شقاوت ابدی انسان را فراهم آورد؛ زیرا اگر انسان به باطلی به عنوان حق گرایش یابد و در مسیر آن گام بردارد، زمانی از نیرنگ و فریبی که خورده بیدار میشود که دیگر فرصتهای عمر از دست رفته و مرگ، او را در آغوش کشیده است. از این رو فرمان میدهد تا انسانها حق را بشناسند و ابزارهای شناسایی آن را به دست آورند. از مهمترین ابزارهای شناخت حق از باطل میتوان به دو امر درونی و بیرونی اشاره کرد. امر درونی که در انسانها قرارداده شده تا به عنوان ابزار و عامل شناختی عمل کند، همان فطرت پاک و سالم انسانی و فکر و خردی است که خداوند به انسانها ارزانی داشته است. خرد سالم و فکر و فطرت پاک انسان به طور طبیعی گرایش به خیر و خوبی و کمال دارد و آن را به عنوان حق، شناسایی کرده و در پی آن میرود. خداوند در آیه ۸ سوره روم با اشاره به قدرت اندیشه تبیین میکند که انسانها از طریق این ابزار کارآمد میتوانند حق را از باطل تشخیص دهند؛ زیرا انسانها با تفکر در هستی و فلسفه آفرینش به سادگی میتوانند دریابند که جهان آفرینش بر محور حقانیت آفریده شده است و انسانها باید در همین مسیر کمالی گام بردارند و از باطل گریزان باشند.
از آن جایی که برای بسیاری از مردم شبهات و حق نمایی باطل امکان تفکر درست و صحیح را میگیرد و انسانها به سبب هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی، بخش از فطرت سالم و پاک خویش را میآلایند، در این جاست که خداوند از طریق پیامبر بیرونی، به فریاد انسانها میرسد و آنان را برای شناخت حق از باطل یاری میرساند. آیه ۲۱۳ سوره بقره به نیاز بشر به وحی و دین الهی برای شناخت باطل و راه راست از گمراهی اشاره دارد و تبیین میکند که اگر خداوند دستگیر انسان را از طریق روحی و دین نبود بسیاری از مردم از تشخیص حق از باطل ناتوان میماندند و در مسیر باطل گام بر میداشتند.
بسیاری از مردم با آنکه از نظر عقلی رشد کردهاند ولی عوامل بسیار درونی و بیرونی به ایشان اجازه نمیدهد تا به سادگی حق را از باطل تشخیص دهند و در دام شبهات میافتند و باطل را حق گمان کرده و در مسیر آن گام برمی دارند. از این رو نیازمند وحی و پیامبرانی هستند که راه حق را به ایشان نشان دهند و آنان را به مسیر اصلی هدایت بخواند. [۲۲]
انسان با دست یابی به حق واقعی میتواند به ایمان واقعی [۲۳] امید به آینده بهتر و برتر بهرهگیری از امدادهای غیبی و استجابت دعا و نیایش از سوی خداوند [۲۴] و بهرهمندی از آموزههای قرآنی و هدایتگری آنبه سوی کمال [۲۵] و بصیرت [۲۶]دست یابد.[۲۷].
فواید شناخت حق
شناخت حق به انسان این امکان را میدهد تا از کوردلی بیرون آید و حقایق هستی را چنان که هست بشناسد و نهایت و غایت هر امری را بداند و در مسیر درست گام بردارد. اهل بصیرت همانند کسی است که در درهها و دامنه کوهها غرق در جزئیات است ولی با توجه به این که چکاد و غایت سیر و حرکت خویش را میبیند و در آن مسیر گام برمی دارد، هرگز جزئیات، وی را فریب نمیدهد و از اصل غایت و هدف باز نمیماند؛ ضمن این که هدف غایی را به شکل وضوح میبیند.
به سخن دیگر کسانی که با استفاده از ابزارها و عوامل شناختی چون فکر و فطرت سالم و بهرهگیری از آموزههای وحیانی و امدادهای غیبی، حق را میشناسند، به بصیرتی دست مییابند که آنان را همواره متوجه غایت هر چیزی میکند که همان خداوند تبارک و تعالی است؛ زیرا در پس هر چیزی و آفریدهای، خداوند آفریدگار و پروردگار را مینگرند. این گونه است که خداوند مبدا و منتهای هر سیر و حرکتی میشود و این افراد متوجه منشأ حق یعنی خداوند آفریدگار و پروردگار میباشند و در مسیر، هرگونه زمینههای تردید از ایشان برطرف میشود؛ زیرا همواره خداوند را در پس و پیش و درون و بیرون آن چیز میببینند. [۲۸]
انسان وقتی حق را شناخت، میتواند به سادگی اهل باطل را بشناسد، هر چند که نقابی ازحق بر چهره زده و در پس شبهات، خود را به وجود حقی زنده نگه بدارند. امیرمؤمنان علی(ع) میفرماید: «اِنَّ الحَقَ وَ الباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اَعْرِفِ الْحَقَّ لَعَرِفَ اَهْلَهُ، وَ اَعْرَفِ الباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ»؛ به درستی که حق و باطل را با قدر و شخصیت افراد نمیتوان شناخت. اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز بشناس، اهل آن برایت آشکار میگردد. [۲۹]
از آن جایی که بسیاری از مردم در دام شخصیت پرستی گرفتار میشوند، خداوند از مردم میخواهد به جای آنکه به منزلت اشخاص توجه کنند، به حق تمسک جویند تا براساس آن، اشخاص را بشناسند و بدانند که آیا در جبهه حق هستند یا در جبهه باطل میجنگند. از این رو میفرماید اشخاص، نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشد. اگر حضرت عیسی(ع) شما را معاذالله به خود به عنوان حق خواند باید ببینید که این دعوت وی مطابق معیارهای حق میباشد یا آنکه دعوتی به باطل است؟ اگر دعوتی به باطل باشد میبایست از چنین دعوت و شخصی پرهیز کرد. این معیاری است که قرآن ارائه میدهد و امیرمؤمنان بارها و بارها در فتنهها بر آن تأکید کرده و خواستار آن شده است که حقیقت راه را براساس معیارهای تشخیص حق از باطل بشناسید نه آنکه چون طلحه و زبیر و دیگر اصحاب پیامبر(ص) و ام المؤمنین عایشه در آن جبهه قرار گرفتهاند فریب بخورید؛ زیرا همین ام المؤمنین اگر خطا و اشتباه و گناه کند و برخلاف حق گام بردارد دو برابر از دیگران عذاب میشود؛ زیرا موجب شده تا گروهی به اعتماد و اطمینان وی در دام فتنه و باطل بیفتند. این افراد هم خود به گمراهی رفته و هم به سبب اعتماد عمومی به ایشان مردم بسیاری را گمراه کردهاند. از این رو مجازات و گناه منتسبان به پیامبر(ص) و رهبران جامعه بیش از دیگران است.
از نظر اسلام، معیار همه چیز، حقیقت و معیار حقیقت، خود حقیقت است. هرکس طالب حق است، ارزشمند است؛ هر چند که به حق نرسد و هرکس در پی باطل است بیارزش و بیاعتبار است. به همین جهت امیرمؤمنان(ع) به عنوان وصیتی که باید پس از خودش به مرحله اجرا درآید، فرمود: «لا تقتلوا الخوارج بعدی فلیس من طلب الحق فاخطاه کمن طلب الباطل فادرکه»؛ پس از من خوارج را نکشید؛ چراکه کسی که طالب حق بود و در راه رسیدن به حق به خطا رفت، مانند کسی نیست که طالب باطل بود و به باطل دست یافت. [۳۰] فرق خوارج و اصحاب معاویه در این است که خوارج مردمی متعبد و متعصب بودند و در آن فتنه ای که به پا کردند، در طلب باطل نبودند و اگر باعلی(ع) نمیجنگیدند، علی(ع) با آنها نمیجنگید، ولی اصحاب معاویه، تعبد به دین نداشتند و در راه رسیدن به حق، تعصبی نمیورزیدند و با علم و آگاهی در پی باطل بودند. بنابراین، توصیه امام این است که پس از وی اگر میکشند، کسانی را بکشند که در پی باطلند و باطل را یافتهاند، نه کسانی که حق را طالبند و به خاطر کج فهمی و قصوری که داشتهاند، به آن نرسیدهاند.
در جریان جنگ خونین جمل، مردی دچار حیرت شده بود؛ چراکه میدید شخصیتهای برجسته عالم اسلام، مانند طلحه و زبیر و عایشه که به نص قرآن یکی از امهات مؤمنان است [۳۱] در مقابل علی(ع) قرار گرفته و با او سر جنگ و ستیز دارند. از این رو این مرد متحیر به محضر امیرمؤمنان(ع) شتافت و عرض کرد: «ایمکن ان یجتمع زبیر و طلحه و عائشه علی باطل؟»؛ آیا ممکن است زبیر و طلحه و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ حضرت در جواب وی فرمود: «اِنّكَ لَمَلْبُوسٌ عليك، اِنَّ الحَقَ وَ الباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اَعْرِفِ الْحَقَّ لَعَرِفَ اَهْلَهُ، وَ اَعْرَفِ الباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ»؛ امر بر تو مشتبه شده است؛ حق و باطل با قدر و منزلت اشخاص شناخته نمیشود. حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسی. [۳۲] یکی از افرادی که خود را اهل بصیرت میدانست درحالی که چنین نبوده و از بصیرت الهی هیچ بهره ای نبرده بود، به امیرمؤمنان(ع) در جنگ جمل اعتراض میکند و میگوید: إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ أَتَاهُ فَقَالَ أَتَرَانِی أَظُنُّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ کَانُوا عَلَی ضَلَالَةٍ؟ فَقَالَ: یَا حَارِثُ إِنَّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَلَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ! إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ آلْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ، وَلَمْ تَعْرَفِ آلْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ؛ حارث بن حوط نزد حضرت آمد و گفت: چنین پنداری که من اصحاب جمل را گمراه میدانم؟ فرمود: حارث! تو کوتاه بینانه نظر کردی، نه زیرکانه، به پایین پای خود نظر کردی، نه به بالای سر خود و سرگردان ماندی. تو حق را نشناختهای، تا بدانی اهل حق چه کسانند و نه باطل را، تا بدانی پیروان آنچه مردمانند.
حارث که باز هم از اسارت پندار و از شخصیتگرایی به حقگرایی روی نیاورده بود، چنین گفت: من از سعید بن مالک و عبدالله بن عمر کناره میگیرم. آن حضرت فرمود: «ان سعيدا و عبدالله بن عمر لم ينصرا الحق و لم يخذلا الباطل» سعید و عبدالله بن عمر (آدمهای بیخاصیتی هستند) آنها نه حق را یاری کردند و نه باطل را خوار ساختند. مرد راستین و استوار و خردمند کسی است که هرگز گرفتار شخصیتگرایی و فرقهگرایی و نژادگرایی و ملیتگرایی و مانند آن نشود. درحالی که اینان گرفتار شخصیتهایی چون اصحاب بدر و ام المؤمنین شده و گمان کرده بودند که حق بر مدار ایشان میگردد؛ درحالی آنان هیچ عصمتی نداشتند و همان گونه که گاه بر مدار حق میگردند ممکن بود روزی بر مدار باطل بچرخند.
اگر روزی بخواهند حق را بر مدار شخص بسنجند تنها علی(ع) است که مدار حق میباشد و میتوان حق را عین علی(ع) و علی(ع) را عین حق دانست؛ زیرا «قال رسول الله(ص)»: علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیثما دار.
بنابراین نمیتوان هرگز جز درباره معصوم(ع) از مدار بودن شخصیتها برای حق سخن گفت و در مورد هرکس دیگری باید او را به حق سنجید نه اینکه حق را با او به داوری نشست.[۳۳].
منابع
پانویس
- ↑ منصوری، خلیل، راههای شناخت حق از باطل.
- ↑ لسانالعرب، ج۳، ص۲۵۵-۲۵۶، «حقق»
- ↑ مفردات الفاظ القرآن الکریم، راغب اصفهانی، ص۲۴۶، «حق».
- ↑ منصوری، خلیل، راههای شناخت حق از باطل.
- ↑ ﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ﴾ «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش میگدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدینگونه خداوند درست و نادرست را مثل میزند؛ باری، کف، کنار میرود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز میماند؛ بدینگونه خداوند مثل میزند» سوره رعد، آیه ۱۷.
- ↑ ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ﴾ «بلکه، راستی را بر ناراستی میافکنیم که آن را درهم میشکند؛ و خود ناگهان از میان میرود و وای بر شما! از آنچه (در چگونگی خداوند) وصف میکنید» سوره انبیاء، آیه ۱۸ و آیات دیگر
- ↑ منصوری، خلیل، راههای شناخت حق از باطل.
- ↑ ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژدهآور و بیمدهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهانهای روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی میکند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ * وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ﴾ «و هر گاه آنچه را بر پیامبر فرو فرستاده شده است بشنوند، با شناختی که از حق یافتهاند چشمانشان را میبینی که از اشک لبریز میشود؛ میگویند: پروردگارا! ما ایمان آوردهایم ما را با گروه گواهان بنگار! * و چرا ما به خداوند و آنچه از حق به ما رسیده است ایمان نیاوریم در حالی که امید میبریم که پروردگارمان ما را در میان شایستگان در آورد» سوره مائده، آیه ۸۳ - ۸۴.
- ↑ ﴿أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ﴾ «آیا کسی که میداند آنچه از پروردگارت بر تو فرو فرستاده شده حقّ است همگون کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندان پند میپذیرند؛» سوره رعد، آیه ۱۹.
- ↑ ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ * وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ﴾ «و هر گاه آنچه را بر پیامبر فرو فرستاده شده است بشنوند، با شناختی که از حق یافتهاند چشمانشان را میبینی که از اشک لبریز میشود؛ میگویند: پروردگارا! ما ایمان آوردهایم ما را با گروه گواهان بنگار!» سوره مائده، آیه ۸۳.
- ↑ ﴿أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ﴾ «آیا کسی که میداند آنچه از پروردگارت بر تو فرو فرستاده شده حقّ است همگون کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندان پند میپذیرند؛» سوره رعد، آیه ۱۹.
- ↑ ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾ «حق از (آن) پروردگار توست پس هیچگاه از دو دلان مباش!» سوره بقره، آیه ۱۴۷ و آیات بسیار دیگر
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۵۹.
- ↑ ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ «و همسران او، مادران ایشانند» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ منصوری، خلیل، راههای شناخت حق از باطل.
- ↑ منصوری، خلیل، شخصیت زدگی آفت تشخیص حق از باطل.
- ↑ ﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ﴾ «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش میگدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدینگونه خداوند درست و نادرست را مثل میزند؛ باری، کف، کنار میرود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز میماند؛ بدینگونه خداوند مثل میزند» سوره رعد، آیه ۱۷.
- ↑ ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ﴾ «بلکه، راستی را بر ناراستی میافکنیم که آن را درهم میشکند؛ و خود ناگهان از میان میرود و وای بر شما! از آنچه (در چگونگی خداوند) وصف میکنید» سوره انبیاء، آیه ۱۸ و آیات دیگر
- ↑ منصوری، خلیل، شخصیت زدگی آفت تشخیص حق از باطل.
- ↑ منصوری، خلیل، شخصیت زدگی آفت تشخیص حق از باطل.
- ↑ ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژدهآور و بیمدهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهانهای روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی میکند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ * وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ﴾ «و هر گاه آنچه را بر پیامبر فرو فرستاده شده است بشنوند، با شناختی که از حق یافتهاند چشمانشان را میبینی که از اشک لبریز میشود؛ میگویند: پروردگارا! ما ایمان آوردهایم ما را با گروه گواهان بنگار! * و چرا ما به خداوند و آنچه از حق به ما رسیده است ایمان نیاوریم در حالی که امید میبریم که پروردگارمان ما را در میان شایستگان در آورد» سوره مائده، آیه ۸۳-۸۴.
- ↑ ﴿أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ﴾ «آیا کسی که میداند آنچه از پروردگارت بر تو فرو فرستاده شده حقّ است همگون کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندان پند میپذیرند؛» سوره رعد، آیه ۱۹.
- ↑ ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ﴾ «و هر گاه آنچه را بر پیامبر فرو فرستاده شده است بشنوند، با شناختی که از حق یافتهاند چشمانشان را میبینی که از اشک لبریز میشود؛ میگویند: پروردگارا! ما ایمان آوردهایم ما را با گروه گواهان بنگار!» سوره مائده، آیه ۸۳.
- ↑ ﴿أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ﴾ «آیا کسی که میداند آنچه از پروردگارت بر تو فرو فرستاده شده حقّ است همگون کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندان پند میپذیرند؛» سوره رعد، آیه ۱۹.
- ↑ منصوری، خلیل، شخصیت زدگی آفت تشخیص حق از باطل.
- ↑ ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾ «حق از (آن) پروردگار توست پس هیچگاه از دو دلان مباش!» سوره بقره، آیه ۱۴۷ و آیات بسیار دیگر
- ↑ انساب الاشراف۳/۳۵ و تفسیر قرطبی/ ۱/۳۴۰ و فیض القدیر شرح الجامع الصغیر /۱/۲۱۰ و تاریخ یعقوبی /۲/۲۱۰ خلافت امیرالمؤمنین(ع)
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۵۹
- ↑ ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ «و همسران او، مادران ایشانند» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی /۲/۲۱۰ و طه حسین، علی وبنوه و تفسیر قرطبی ۱/۳۴۰
- ↑ منصوری، خلیل، شخصیت زدگی آفت تشخیص حق از باطل.