حجر بن زائده

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۰ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۰۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

حجر بن زائده[۱]، در سند سه روایت تفسیر کنز الدقائق و به گزارش از کتاب‌های معانی الأخبار و تأویل الآیات الظاهرة واقع شده است؛ نمونه:

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ حُجْرِ بْنِ زَائِدَةَ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ[۲] قَالَ هُمْ أَهْلُ الْوَلَايَةِ قُلْتُ وَ أَيُّ وَلَايَةٍ فَقَالَ أَمَا إِنَّهَا لَيْسَتْ بِوَلَايَةٍ فِي الدِّينِ وَ لَكِنَّهَا الْوَلَايَةُ فِي الْمُنَاكَحَةِ وَ الْمُوَارَثَةِ وَ الْمُخَالَطَةِ وَ هُمْ لَيْسُوا بِالْمُؤْمِنِينَ وَ لَا بِالْكُفَّارِ وَ هُمُ الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[۳].[۴]

شرح حال راوی

ابو عبدالله حجر بن زائده حضرمی کوفی از راویانی است که در کتب رجالی قدمای شیعه، مانند رجال الکشی، رجال النجاشی، الفهرست و رجال الطوسی عنوان گردیده و در طرق و اسناد نیز واقع شده و با عنوان حجر[۵] و حجر بن زائده[۶] روایت کرده است و از حواریان امام باقر و امام صادق(ع) به شمار آمده است.

ایشان یک اثر علمی از خود به یادگار گذاشته که عبدالله بن مسکان آن را روایت کرده است[۷]. وی فرزندی به نام محمد داشته که از راویان و اصحاب امام صادق(ع) شمرده می‌شود[۸].[۹]

طبقه راوی

تاریخ ولادت و وفات راوی مشخص نیست. نجاشی او را از راویان امام باقر و امام صادق(ع) به شمار آورده[۱۰]؛ ولی برقی و شیخ طوسی نام او را تنها در اصحاب امام صادق(ع) ذکر کرده‌اند[۱۱] و در اسناد روایات، از امام صادق(ع) روایت کرده [۱۲] و موردی یافت نشده که بی‌واسطه از امام باقر(ع) روایت کرده باشد، بلکه در همه موارد با واسطه از آن حضرت(ع) روایت کرده است[۱۳]، در نتیجه قول نجاشی که او را از راویان امام باقر(ع) به شمار آورده است، مورد تأمل است.[۱۴]

استادان و شاگردان راوی

حجر بن زائده در اسناد روایات، تنها از حمران بن اعین روایت کرده است که استاد حدیثی وی شمرده می‌شود[۱۵] و افرادی نیز از وی روایت کرده‌اند که از شاگردانش شمرده می‌شود؛ مانند ابان بن عثمان احمر، عبد الله بن مسکان، جعفر بن بشیر البجلی، هشام بن حکم، صفوان بن یحیی، عمر بن ابراهیم بیاع و اسحاق بن جریر}}[۱۶].

بعضی به استناد طریق شیخ طوسی در الفهرست[۱۷]، محمد بن حسین بن أبی الخطاب را از راویان حجر بن زائده معرفی کردند[۱۸] که از جهت طبقه سازگاری ندارد و این برداشت غلط است[۱۹].[۲۰]

مذهب راوی

رجالیان به امامی و صحیح المذهب بودن راوی، تصریح کرده‌اند. نجاشی، حجر بن زائده را در کتاب رجال خود که به راویان امامی اختصاص دارد، عنوان کرده و نوشته است: صحیح المذهب، من هذه الطائفة[۲۱] و کشی نیز او را از حواریان امام باقر و امام صادق(ع) دانسته است[۲۲].[۲۳]

جایگاه حدیثی راوی

نجاشی با عبارت ثقة، صالح از وی یاد کرده[۲۴] و کشی او را کنار بزرگانی مانند زرارة بن اعین، برید بن معاویه و محمد بن مسلم از حواریان امام باقر و امام صادق(ع) دانسته است[۲۵]. علامه حلی و ابن داوود از راوی در بخش یکم کتاب رجالشان که به راویان ثقه و ممدوح اختصاص دارد، عنوان کردند[۲۶].[۲۷]

روایات نکوهش و بررسی آن

چند روایت از امام صادق(ع) در نکوهش حجر بن زائده گزارش شده است، از این رو ابن داوود از راوی دو مرتبه یاد کرده است:

  1. در بخش یکم (به جهت توثیق نجاشی) که به ثقات و ممدوحین اختصاص دارد.
  2. در بخش دوم (به جهت روایات ذم) که به مجروحان و مجهولان اختصاص دارد[۲۸] که در ادامه به نقل و بررسی آنها می‌پردازیم:
    1. «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ، يَرْفَعُهُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِيدِ، قَالَ:، قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) مَا تَقُولُ فِي الْمُفَضَّلِ قُلْتُ وَ مَا عَسَيْتُ أَنْ أَقُولَ فِيهِ بَعْدَ مَا سَمِعْتُ مِنْكَ! فَقَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ لَكِنْ عَامِرُ بْنُ جُذَاعَةَ وَ حُجْرُ بْنُ زَائِدَةَ أَتَيَانِي فَعَابَاهُ عِنْدِي فَسَأَلْتُهُمَا الْكَفَّ عَنْهُ فَلَمْ يَفْعَلَا ثُمَّ سَأَلْتُهُمَا أَنْ يَكُفَّا عَنْهُ وَ أَخْبَرْتُهُمَا بِسُرُورِي بِذَلِكَ فَلَمْ يَفْعَلَا فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمَا»[۲۹].
    2. «مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِيِّ، قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ يَسِيرَ الدَّهَّانِ، قَالَ:، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) لِمُحَمَّدِ بْنِ كَثِيرٍ الثَّقَفِيِّ، مَا تَقُولُ فِي الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ مَا عَسَيْتُ أَنْ أَقُولَ فِيهِ، لَوْ رَأَيْتُ فِي عُنُقِهِ صَلِيباً وَ فِي وَسَطِهِ كُسْتِيجاً لَعَلِمْتُ عَلَى أَنَّهُ عَلَى الْحَقِّ، بَعْدَ مَا سَمِعْتُكَ تَقُولُ فِيهِ مَا تَقُولُ، قَالَ، رَحِمَهُ اللَّهُ لَكِنْ حُجْرُ بْنُ زَائِدَةَ وَ عَامِرُ بْنُ جُذَاعَةَ أَتَيَانِي فَشَتَمَاهُ عِنْدِي، فَقُلْتُ لَهُمَا لَا تَفْعَلَا فَإِنِّي أَهْوَاهُ، فَلَمْ يَقْبَلَا فَسَأَلْتُهُمَا وَ أَخْبَرْتُهُمَا أَنَّ الْكَفَّ عَنْهُ حَاجَتِي! فَلَمْ يَفْعَلَا، فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمَا...»[۳۰].
    3. «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَ لَا تَنْهَى هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ عَنْ هَذَا الرَّجُلِ فَقَالَ مَنْ هَذَا الرَّجُلِ وَ مَنْ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ قُلْتُ أَ لَا تَنْهَى حُجْرَ بْنَ زَائِدَةَ وَ عَامِرَ بْنَ جُذَاعَةَ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ فَقَالَ يَا يُونُسُ قَدْ سَأَلْتُهُمَا أَنْ يَكُفَّا عَنْهُ فَلَمْ يَفْعَلَا فَدَعَوْتُهُمَا وَ سَأَلْتُهُمَا وَ كَتَبْتُ إِلَيْهِمَا وَ جَعَلْتُهُ حَاجَتِي إِلَيْهِمَا فَلَمْ يَكُفَّا عَنْهُ فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمَا...»[۳۱].
    4. «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا، عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ، قَالَ:، قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) جُعِلْتُ فِدَاكَ لَوْ كَتَبْتَ إِلَى هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ بِالْكَفِّ عَنْ هَذَا الرَّجُلِ فَإِنَّهُمَا لَهُ مُؤْذِيَانِ! فَقَالَ إِذَنْ أُغْرِيهِمَا بِهِ...»[۳۲].

بزرگان رجالی به تحلیل و نقد روایات یاد شده پرداختند و آنها را از جهت سند ضعیف، غیر قابل استناد دانسته‌اند، در نتیجه توثیق نجاشی معارض ندارد و وثاقت حجر بن زائده قطعی است.

آیة الله خویی روایت یکم را به جهت ارسال، دوم را به دلیل اسحاق بن محمد بصری و محمد بن سنان، سومی را به سبب حسین بن احمد منقری و یونس بن ظبیان و روایت چهارم را بر اثر ارسال "بعض أصحابنا" و یونس بن ظبیان ضعیف می‌شمارد. "والمتحصل: أن حجر بن زائدة ثقة لا غبار علیه"[۳۳]

به دیده مامقانی أولاً روایت یکم به جهت ارسال، روایت دوم به جهت ضعف اسحاق بن محمد بصری، محمد بن سنان و جهالت بشیر الدهان دارای ضعف سندی هستند و روایت الکافی از جهت متن (چنانکه وحید بهبهانی به آن اشاره کردند[۳۴] ضعیف است.

ثانیاً این روایات، معارض است با روایتی که می‌گوید امام صادق(ع) از مفضل بن عمر برائت جسته و او را لعن نموده است[۳۵].

ثالثاً این گونه لعن‌ها (از جمله لعن حجر بن زائده و عامر بن جذاعه چون معلوم نیست به چه سببی صادر شده‌اند، مجمل هستند و بر ذمّ راوی دلالت ندارند[۳۶].

فتلخص من ذلك كله: أن توثيق النجاشي لا معارض له و هو المعتمد في الرجل[۳۷].[۳۸]

نقد تستری

محقق تستری پس از یاد کرد ادله مذکور چنین به نقد آنها پرداخته است:

اولاً محمد بن سنان ضعیف نیست، بلکه مختلف فیه است و دیدگاه صحیح، وثاقت ایشان است، همان‌گونه که مختار شما هم همین است[۳۹]

ثانیاً بشیر الدهان از راویان مجهول نیست، بلکه از راویان مهمل است که طعنی درباره‌اش نرسیده است، درنتیجه خبرش معتبر است[۴۰]، از این رو کشی این حدیث را (حدیث ب) با سند دیگری گزارش کرده -و شما از نقل آن غفلت نمودید- و همه راویان، آن را جرح کردند، جز بشیر الدهان[۴۱].

ثالثاً آنچه از وحید بهبهانی نقل نمودید، مصادره به مطلوب است؛ زیرا ایشان فرض را بر تدین حجر بن زائده گرفته و خلاف عقل دانسته که در مقابل این همه تأکیدات امام صادق(ع) از آن حضرت اطاعت نکند و همچنان از مفضل بن عمر عیب‌جویی و او را آزار نماید، در حالی که تدین حجر بن زائده آغاز کلام است[۴۲]

رابعاً در روایت معارض، اشاره‌ای به لعن حجر بن زائده و عامر بن جذاعه نشده، بلکه اشاره به لعن مفصل بن عمر دارد[۴۳]

خامساً لعن از الفاظ مجمل نیست؛ زیرا در این صورت باید ملتزم شد که هیچ لعنی نشانه ذم کسی نباشد[۴۴]

در نتیجه هر لعنی بر ذم دلالت دارد، مگر خلافش ثابت شود؛ مانند لعن زراره و نظیر او که برای حفظ جان آنها صادر شده است[۴۵].[۴۶]

نقد دیدگاه علامه تستری

بخشی از اشکالات محقق تستری درست‌اند؛ لیکن بعضی وارد نیستند:

  1. نوشتند که کشی این حدیث را با سند دیگری نقل، و همه راویان آن را جرح کرده، به جز بشیر الدهان در حالی که در آن سند، بشیر النبال واقع شده است؛ نه بشیر الدهان و مقصود از آن، بشیر بن میمون النبال است که غیر از بشیر الدهان است و خودشان در ترجمه بشیر النبال همین روایت کشی را دلیل حسن حال او دانسته و نوشته است: "ومما يدل علي سلامته: أن الكشي روي - في المفضل بن عمر- خبرا عن نصر، عن إسحاق البصري، عن ابن شمعون، عن ابن سنان، عن بشير النبال؛ وطعن في كل من تقدم علي بشير و لم يطعن فيه"[۴۷].
  2. نوشتند که لعن بر ذم دلالت دارد، مگر ناقض داشته باشد؛ مانند لعن زراره؛ جوابش آن است که درباره لعن حجر بن زائده[۴۸] نیز ناقض وجود دارد و آن، روایت حواریون است[۴۹].
  3. نوشتند که تدین حجر بن زائده آغاز کلام است؛ در جواب گفته می‌شود تردیدی نیست که حجر بن زائده از راویان امامی و صاحب کتاب است، از این رو در رجال النجاشی عنوان شده است و شخص امامی که معتقد به امامت امام صادق(ع) است، بسیار بعید است که در مقابل آن همه تأکیدات عظیم حضرتش، نافرمانی کند و از دستورش سرپیچد، درنتیجه کلام وحید بهبهانی مصادره به مطلوب نیست. 

نتیجه‌گیری:

با بررسی انجام شده، روایات قدح از جهت سند (سه روایت کشی) و از جهت متن (روایت الکافی)[۵۰] مخدوش و غیر قابل استناد است و قدرت مقاومت در برابر سخن صریح نجاشی و حدیث حواریان را ندارد، درنتیجه وثاقت حجر بن زائده حضرمی قطعی است.[۵۱]

نکته

بیشتر رجالیان، روایت حواریون را ضعیف دانسته‌اند، چون علی بن سلیمان بن داوود الرازی در سندش قرار گرفته است[۵۲] و ایشان از راویان مجهول شمرده می‌شود[۵۳]؛ لیکن به قرینه روایت محمد بن الحسن الصفار و سعد بن عبدالله الأشعری از ایشان و روایتش از حسن بن محبوب و محمد بن أبی عمیر[۵۴]، حسن حال، بلکه وثاقتش استظهار می‌شود، درنتیجه روایت حواریان از جهت سند معتبر است.

صاحب مجمع الرجال: لايقال: الطريق مجهول بعلي بن سليمان، لأنا نقول إن دأب علمائنا في الرجال -خصوصا الشيخ خصوصا في كتاب رجاله- إن الرجل إذا كان مجهولا أو من غير الإمامية أو مذموما أنه يصرح به؛ و إذا لم يظهر عليه قدحه بعد التفتيش لا يحتاج في ذكر أصل إيمانه زيادة التصريح به و هذا ظاهر بالتتبع فظهر أن عليا هذا من المؤمنين[۵۵].[۵۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر.ک: رجال البرقی، ص۴۶؛ رجال الطوسی، ص۱۹۲، ش۲۳۸۷؛ رجال النجاشی، ص۱۴۸، ش۳۸۴؛ الفهرست (طوسی)، ص۱۶۳، ش۲۵۱؛ رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۴۰۷، ح۷۶۴؛ الرجال (ابن داود)، ص۱۰۰، (ش ۳۸۱)، ۴۳۷، (ش ۱۰۶) و ۵۵۲؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۵۹، ش۲؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۵۹، ش۲؛ معالم العلماء، ص۴۴، ش۲۸۶؛ منهج المقال، ج۳، ص۳۲۷، ش۱۲۹۷؛ نقد الرجال، ج۱، ص۴۰۳، ش۱۱۸۹؛ مجمع الرجال، ج۲، ص۸۴؛ جامع الرواه، ج۱، ص۱۸۰، ش۱۴۹۶؛ الرجال (حر عاملی)، ص۸۴، ش۳۳۳؛ الوجیزة فی الرجال، ص۵۲، ش۴۴۸؛ منتهی المقال، ج۲، ص۳۳۵، ش۶۷۴؛ تکملة الرجال، ج۱، ص۳۶۸؛ شعب المقال، ص۱۷۱، ش۳۵؛ تنقیح المقال، ج۱۸، ص۴۷، ش۴۷۳۰؛ معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۲۱۵، ش۲۶۱۳؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۳۱۱، ش۳۲۰۴؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۱۱۷، ش۱۷۸۸.
  2. بجز آن مردان و زنان و کودکان ناتوان شمرده شده‌ای که نه چاره‌ای می‌توانند اندیشید و نه راه به جایی دارند سوره نساء، آیه ۹۸.
  3. تفسیر کنز الدقائق، ج۵، ص۵۳۸؛ معانی الأخبار، ص۲۰۲، ح۸.
  4. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 206-207.
  5. تفسیر کنز الدقائق، ج۲، ص۴۱۵؛ الکافی، ج۱، ص۲۳۵، ح۷.
  6. تأویل الآیات الظاهرة، ص۳۳۵-۳۳۶.
  7. رجال النجاشی، ص۱۴۸، ش۳۸۴: له کتاب یرویه عدة من أصحابنا. أخبرنا أبو الحسن بن الجندی قال: حدثنا ابن همام قال: حدثنا عباس بن محمد بن حسین قال: حدثنا أبی، عن صفوان، عن ابن مسکان، عن حجر بکتابه؛ الفهرست (طوسی)، ص۱۶۳، ش۲۵۱: له کتاب، أخبرنا به ابن أبی جید، عن محمد بن الحسن، عن الحسن بن متیل و محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن الحسین عنه؛ و رواه محمد بن علی بن الحسین، عن أبیه، عن سعد بن عبدالله و الحمیری و محمد بن یحیی و أحمد بن إدریس، عن محمد بن الحسین ابن أبی الخطاب، عن صفوان بن یحیی، عن عبدالله بن مسکان، عن حجر ابن زائدة.
  8. رجال الطوسی، ص۲۸۰، ش۴۰۵۰: محمد بن حجر بن زائدة الکندی الکوفی الحضرمی التبعی.
  9. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 207.
  10. رجال النجاشی، ص۱۴۸، ش۳۸۴: روی عن أبی جعفر و أبی عبدالله(ع).
  11. رجال البرقی، ص۴۶؛ رجال الطوسی، ص۱۹۲، ش۲۳۸۷: حجر بن زائدة الحضرمی الکوفی.
  12. تهذیب الأحکام، ج۱، ص۱۳۵، ش۳۷۳.
  13. ر.ک: الزهد، ص۹۱، ح۲۴۵: عن رجل، عن أبی جعفر(ع)؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۷۴، (ح ۸)، ۱۱۶، (ح ۱۱) و ۲۹۲، (ح ۱۱)؛ الغیبه(نعمانی)، ص۲۱۵-۲۱۶، ح۴؛ معانی الأخبار، ص۲۰۲، ح۸.
  14. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 208.
  15. تفسیر کنز الدقائق، ج۹، ص۱۰۸؛ و در یک سند عن رجل، عن أبی جعفر(ع) آمده است (الزهد، ص۹۱، ح۲۴۵) که به قرینه دیگر اسناد، احتمالاً مراد از رجل، حمران بن اعین باشد.
  16. الکافی، ج۸، ص۳۶۸، ح۵۵۹؛ بصائر الدرجات، ص۳۲۲، ح۶؛ الأمالی (صدوق)، ص۴۸۴، ح۱۱؛ رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۱۷۶، ح۳۰۳؛ معانی الأخبار، ص۲۰۲، ح۸؛ الزهد، ص۹۱، ح۲۴۵؛ الغیبه (نعمانی)، ص۲۱۵-۲۱۶، ح۴.
  17. الفهرست (طوسی)، ص۱۱۹، ش۲۵۱: له کتاب، أخبرنا به ابن أبی جید، عن محمد بن الحسن، عن الحسن بن متیل و محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن الحسین،... عن حجر بن زائدة.
  18. تنقیح المقال، ج۱۸، ص۵۶، ش۴۷۳۰: قد سمعت من النجاشی روایة ابن مسکان عنه و سمعت من الشیخ زیادة نقل روایة محمد بن الحسین، عنه؛ جامع الرواه، ج۱، ص۱۸۰، ش۱۴۹۶: محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن الحسین، عنه فی [ست] فی ترجمته.
  19. ر.ک: إکلیل المنهج، ص۱۷۶، ش۲۴۴: روایة محمد بن الحسین فی الأول بلاواسطة و فی الثانی بواسطتین لا تخلو من غرابة؛ معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۲۱۷، ش۲۶۱۳: و للشیخ إلیه طریقان الثانی منهما صحیح و أما الأول ففیه سقط أو أن کلمة (عنه) فی آخر الطریق زائدة؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۱۱۹-۱۲۰، ش۱۷۸۸: و نقله کلمة عنه فی طریق الفهرست بعد قوله: عن محمد بن الحسین زیادة و کیف؟ و فی طریق الفهرست الثانی عن محمد بن الحسین، عن صفوان، عن ابن مسکان، عنه و حینئذ فالطریقان له إلی محمد بن الحسین و منه طریقه إلی حجر واحد، و منه یظهر غلط المصنف فی عدّ محمد بن الحسین من رواته و توهم الجامع أیضاً ذلک.
  20. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 208-209.
  21. رجال النجاشی، ص۱۴۸، ش۳۸۴.
  22. رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص٩-١٠، ح۲۰.
  23. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 209-210.
  24. رجال النجاشی، ص۱۴۸، ش۳۸۴.
  25. رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۹-۱۰، ح۲۰: محمد بن قولویه، قال حدثنی سعد بن عبدالله بن أبی خلف، قال: حدثنی علی بن سلیمان بن داوود الرازی، قال: حدثنا علی بن أسباط، عن أبیه أسباط بن سالم، قال: قال أبو الحسن موسی بن جعفر(ع): إذا کانت یوم القیامة نادی مناد أین حواری محمد بن عبدالله رسول الله الذین لم ینقضوا العهد و مضوا علیه فیقوم سلمان و... ثم ینادی أین حواری محمد بن علی و حواری جعفر بن محمد فیقوم عبدالله بن شریک العامری و زرارة بن أعین و برید بن معاویة العجلی و محمد بن مسلم و أبو بصیر لیث بن البختری المرادی و عبدالله بن أبی یعفور و عامر بن عبدالله بن جذاعة و حجر بن زائدة و حمران بن أعین. ثم ینادی سائر الشیعه مع سائر الأئمة(ع) یوم القیامة فهؤلاء أول السابقین و أول المقربین و أول المتحورین من التابعین.
  26. الرجال (ابن داود)، ص۱۰۰، ش۳۸۱؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۵۹، ش۲.
  27. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 210.
  28. الرجال (ابن داود)، ص۱۰، ش۳۸۱: و ضعفه کش، ص۴۳۷، ش۱۰۶: دعا علیه الصادق(ع) و قال عنه و عن عامر بن جذاعة: لا غفر الله لهما.
  29. رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۴۰۷، ح۷۶۴.
  30. رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۳۲۱-۳۲۲، ح۵۸۳.
  31. الکافی، ج۸، ص۳۷۳-۳۷۴، ش۵۶۱.
  32. رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۳۲۹، ح۵۹۸.
  33. معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۲۱۷، ش۲۶۱۳.
  34. منهج المقال، ص۱۱۵: و فی متن الروایتین شیء ربما لا یقبله العقل؛ مامقانی: و لعل مراده عدم ترکهما إطاعته بعد صدور هذا التأکید العظیم منه. تنقیح المقال، ج۱۸، ص۵۲).
  35. رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ج۲، ص۳۲۳، ح۵۸۷: «... عَنْ عَبْدِ اللَّهِ ابْنِ مُسْكَانَ قَالَ: دَخَلَ حُجْرُ بْنُ زَائِدَةَ وَ عَامِرُ بْنُ جُذَاعَةَ الْأَزْدِيُّ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَقَالا لَهُ جُعِلْنَا فِدَاكَ إِنَّ الْمُفَضَّلَ بْنَ عُمَرَ يَقُولُ إِنَّكُمْ تُقَدِّرُونَ أَرْزَاقَ الْعِبَادِ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا يُقَدِّرُ أَرْزَاقَنَا إِلَّا اللَّهُ وَ لَقَدِ احْتَجْتُ إِلَى طَعَامٍ لِعِيَالِي فَضَاقَ صَدْرِي وَ أَبْلَغَتْ إِلَيَّ الْفِكْرَةُ فِي ذَلِكَ حَتَّى أَحْرَزْتُ قُوتَهُمْ فَعِنْدَهَا طَابَتْ نَفْسِي لَعَنَهُ اللَّهُ وَ بَرِئَ مِنْهُ قَالا أَ فَنَلْعَنُهُ وَ نَتَبَرَّأُ مِنْهُ قَالَ نَعَمْ فَلَعَنَّاهُ وَ بَرِئْنَا مِنْهُ بَرِئَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْهُ».
  36. و من لاحظ الأخبار المختلفة الواردة فی لعن جملة من الأجلاء الرواة و تکذیبهم عن الأئمة(ع)، و لاحظ معارضاتها، لم یبق له وثوق بالأخبار الواردة فی ذم من شهد أهل الخبرة من أصحابنا بوثاقته؛ لأنهم(ع) بمقتضی مصلحة الوقت -لحفظ ثقة جلیل- کانوا ینقصونه و یلعنونه، حفظا له، أو لمصلحة أخری. و من هذا الباب ما ورد فی ذم زرارة، و أشباهه. (تنقیح المقال، ج۱۸، ص۵۲ و ۵۳).
  37. تنقیح المقال، ج۱۸، ص۵۴.
  38. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 211-214.
  39. فإنه مختلف فیه؛ و الأصح ثقته، و قد اختاره. (قاموس الرجال، ج۳، ص۱۲۱، ش۱۷۸۸).
  40. و کذلک قوله بجهالة بشیر الدهان فانه لم یذکر أحد فیه جهالة و إنما أهمل، و من لم یطعن فیه فخبره معتبر. (قاموس الرجال، ج۳، ص۱۲۱).
  41. رواه بسند آخر، و إن غفل عنه المصنف و طعن فی رواته حتی ابن سنان علی زعمه و لم یطعن فی بشیر. (قاموس الرجال، ج۳، ص۱۲۱)؛ رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ج۲، ص۶۱۳، ح۵۸۴: حدثنی أبو القاسم نصر بن الصباح و کان غالیا، قال: حدثنی أبو یعقوب بن محمد البصری و هو غال رکن من أرکانهم أیضا، قال: حدثنی محمد بن الحسن بن شمون و هو أیضاً منهم، قال: حدثنی محمد بن سنان و هو کذلک، عن بشیر النبال، أنه قال: قال أبو عبدالله(ع) لمحمد بن کثیر الثقفی و هو من أصحاب المفضل بن عمر أیضا، ما تقول فی المفضل بن عمر... و ذکر مثل حدیث إسحاق بن محمد البصری سواء.
  42. و ما نقله عن الوحید فی الجواب عن خبر الکافی مصادرة، فإن کان تدین حجر ثابتا لا یقبل العقل مضمونه، و تدینه أول الکلام. (قاموس الرجال، ج۳، ص۱۲۱، ش۱۷۸۸).
  43. فلیس لنا خبر متضمن للعن حجر حتی یکون مجملا أو مفصلا، و إنما الخبر الذی نقله عن الکشی للمعارضة متضمن للعن المفضل. (قاموس الرجال، ج۳، ص۱۲۱).
  44. مع أن ما ذکره من أن اللعن أمر مجمل غلط، و لو کان الأمر کما ذکر، لکان کل من لعنه الله و حججه غیر معلوم الذم، و إنما یؤول اللعن لو ثبت ناقضه، کما فی خبر متضمن أن لعن زرارة کان لحفظه عن المخالفین. (قاموس الرجال، ج۳، ص۱۲۱).
  45. ر.ک: رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۱۳۸-۱۳۹، ح۲۲۱؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۱۲۱، ش۱۷۸۸.
  46. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 214-215.
  47. قاموس الرجال، ج۲، ص۳۵۶، ش۱۱۶۲.
  48. بر فرض وجود لعن.
  49. ر.ک: رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۴۰۷، ح۷۶۴.
  50. براین‌پایه که راویان پس از اصحاب اجماع به بررسی نیاز ندارد، سند روایت الکافی معتبر است، از این رو وحید بهبهانی از آن به صحیحه تعبیر نموده است. (منهج المقال، ج۳، ص۳۲۸، ش۴۱۰).
  51. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 216-217.
  52. خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۷۹، ش۱: و هذه الروایة فیها توقف؛ التحریر الطاووسی، ص۸۹ و ۱۲۱: إن فی الطریق من لم إستثبت عدالته؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۲۲۸: إن فی سند هذا الحدیث من لم أستثبت عدالته.
  53. ملاذ الأخیار، ج۱، ص۱۴۹: و قال الفاضل التستری فی علی بن سلیمان: لعله یبعد أن یکون هذا علی بن سلیمان بن الحسن بن الجهم الموثق الذی قیل: إن له اتصالا بصاحب الأمر(ع) و قال الوالد: یحتمل أن یکون علی بن سلیمان داوود الرقی أو ابن الرشید البغدادی فإنهما من أصحاب العسکری و کلاهما مجهولان.
  54. الإختصاص، ص۶۱: ...عن محمد بن الحسن الصفار، عن علی بن سلیمان بن داوود الرازی و حدثنا أحمد بن محمد بن یحیی قال: حدثنی سعد بن عبدالله، عن علی بن سلیمان، عن علی بن أسباط...؛ وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۴۸۹: ...عن أبیه، عن سعد، عن علی بن سلیمان بن داود، عن الحسن بن محبوب...؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۴۴: و عن الحسین بن بندار، عن سعد بن عبدالله، عن علی بن سلیمان بن داود، عن محمد بن أبی عمیر.
  55. منتهی المقال، ج۲، ص۱۱۴-۱۱۵.
  56. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 217-218.