لطف
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل لطف (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
معنای لطف
- معنای لغوی:
- ریشه "ل ط ف" در لغت به معنای "ظریف و کوچک شدن" است و در دلالت عرفی به معنای "نرم و همراه شدن با امری" است. بنابراین، لطف خداوند بر بندهاش یعنی فراهم کردن اسباب توفیق در اجرای امری[۱].
- به بیان دیگر، لُطف امری است که به واسطه آن، راه اطاعت خداوند بر بندگان هموار میشود[۲]. به همین دلیل است که ابناثیر ذیل معنای "لطیف" که از اسمای الهی است، میگوید: "خداوند در افعال خود با بندگان مرافقت دارد و به دقایق مصالح آنان آگاه است و آنان را به کمالشان میرساند"[۳].
- طریحی، این تعبیر را به معنای مذکور اضافه میکند: "خداوند اموری که بندگانش را به مصالحشان میرساند و آنان آگاه نیستند، برای ایشان فراهم میکند"[۴].
- ابیالصلاح حلبی در توضیح وجه تسمیه این قاعده به "لطف" تصریح میدارد: "از باب تلطُّف به غیر در ایصال منافع به او است"[۵].
- علامه ملا محسن فیض کاشانی نیز - با اضافاتی - وجه تسمیه این برهان به لطف را چنین معنا میکند: إنّما سمّي فعل ما يقرّب العباد إلى الله تعالى و يبعّدهم عن المعاصي لطفاً بهم لأن ذلك تلطيف لهم عن كثافه التجسّم، و تجريد إياهم عن المواد الجسمانيه؛ و على هذا فإطلاق "اللطيف" على الله تعالی بمعنی فاعل اللطف[۶].
- با توجّه به دو تحلیلی که در وجه تسمیه قاعده لطف بیان شد، روشن میگردد که محور اصلی در ضرورت قاعده لطف، هدایت بندگان و تطهیر آنان از کدورت عالم مادّه است؛ که اگر لطف الهی، یعنی وجود انبیاء و اوصیای آنها(ع) در میان مردم نباشد، همه آنان گرفتار ظلم و فساد در دنیا میگردند و خسران و هلاکت ابدی در انتظارشان است؛ چنانکه در بیان ملائکه به خداوند، هنگام خلقت انسان بر زمین، ایشان همین استدلال را ابراز نمودند که چگونه ممکن است موجودی زمینی با این همه استعداد فساد، خلیفه خداوند قرار گیرد: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ...﴾[۷]. البته لطف در لغت به معنای "دقّت" و "ظرافت" نیز وارد شده که فعلاً محل بحث نیست[۸].
- در تفاوت لطف و توفیق، ابراز شده که "لطف" آن فعل الهی است که راه اطاعت را بر بندگان هموار میکند و لذا هرگاه خداوند "خیری" را بر بندهاش بخواهد، شرایط رسیدن به آن خیر را برای او فراهم میکند. اما "توفیق"، آن مرتبه از فعل الهی است که قطعاً به همراه آن، فعل خیر از عبد صادر میشود؛ چنانکه در عرف مردم گفته میشود: توفیق انجام کار خیر را یافتم. امّا در لطف، تنها فراهم شدن زمینه افعال خیر برای بنده مطرح است؛ به گونهای که با اختیار خود بتواند موفّق به انجام فعل خیر بشود[۹][۱۰]
- معنای اصطلاحی (لطف مقرِّب و محصِّل):
- لطف، در اصطلاح، از "صفات فعل" الهی است و عبارت از امری است که مکلّف را به اطاعت از اوامر الهی و اجتناب از نواهی او دعوت میکند و به دو بخش لطف "مقرِّب" و "محصِّل" تقسیم میشود؛ به این ترتیب که اگر امری فرد مکلّف را ترغیب به امتثال اوامر و نواهی الهی نماید یا زمینه آن را فراهم کند، "لطف مقرِّب" نام دارد؛ مانند وعده و وعیدهای الهی در قرآن و نیز ارائه معجزات از سوی انبیاء و اولیاء الهی(ع) یا وجود خانواده و جامعه و محیطی سالم برای رشد و تربیت صحیح و امور دیگری که بستر اطاعت خداوند را برای انسان فراهم میکند و با وجود آنهاست که انسان مکلّف، علاقهمند به امتثال اوامر الهی میشود. با این وجود، اگر بنده بخواهد امر خداوند را امتثال نماید، "لطف مقرّب" کافی نیست؛ زیرا هنوز برای او چگونگی امتثال فرامین الهی بیان نشده و برای انجام عمل عبادی باید از "لطف محصّل" بهرهمند شود.
- "لطف محصِّل" عبارت از اموری است که راه اطاعت از خداوند و امتثال اوامر الهی را به انسانها ارائه میکند و در نتیجه، انسان مکلّف میتواند با اختیار خود موفّق به انجام امرالهی شود. مصداق چنین الطافی، کتب وحی و انبیاء الهی و اوصیای آنان(ع) در میان مردم است که راه سعادت و شقاوت و چگونگی امتثال اوامر الهی را برای انسانها بیان میکنند.
- به این ترتیب میتوان گفت که در تعریف لطف، عبارت "امری که مکلف را به اطاعت از اوامر الهی دعوت میکند" به منزله جنس منطقی است و "امری که مکلّف را ترغیب به امتثال اوامر و نواهی الهی مینماید و یا زمینه آن را فراهم میکند" فصل برای لطف مقرّب است و عبارت "اموری که راه اطاعت از خداوند و امتثال امرالهی را به انسانها ارائه میکند" به منزله فصل برای لطف محصّل است[۱۱]
تعاریف و تقریرات گوناگون از قاعده لطف و اثبات آن
هرچند قاعده لطف در میان همه مذاهب اسلامی معنایی نزدیک به هم دارد، اما در طول تاریخ علم کلام، تعریفهای متفاوتی از آن ارائه شده است. استدلال متکلّمین امامیّه در باب وجوب لطف بر خداوند، غالباً مبتنی بر پذیرش حسن و قبح عقلی و اقتضاء حکمت الهی است. این موضع، با بیانهای مختلف مطرح گردیده که در این جا به ذکر برخی از دیدگاههای بزرگان علم کلام شیعه میپردازیم. هرچند بنای کتاب حاضر، تبیین عقائد امامیه در خصوص امامت عامه است، ولی به دلیل اهمیت قاعده لطف در علم کلام، نظر برخی از اهل عامّه نیز به عنوان نمونه ذکر میگردد.
- گفتار اوّل - تقریر شیخ مفید
شیخ مفید درباره قاعده لطف مقرّر میدارد: اللطف ما یقرب المکلف معه الی الطاعه و یبعد عن المعصیه لطف آن توفیق الهی است که به واسطه آن، راه امتثال امرالهی برای مکلّف هموار میشود و او را به فعل طاعت نزدیک و از معصیت دور میکند. ایشان در مورد دلیل وجوب لطف تصریح مینماید: و الدلیل علی وجوبه توقف غرض المکلف (خالق) علیه، فیکون واجبا فی الحکمه[۱۲]. دلیل بر وجوب لطف از سوی خداوند، توقّف هدف خداوند از خلقت انسان بر فراهم نمودن ابزار آن است. در نتیجه، بنا برحکمت الهی (و اینکه حکیم کار عبث انجام نمیدهد)، لطف بر خداوند واجب است.
- گفتار دوم - تقریر سیّد مرتضی علمالهدی
مرحوم سیّد مرتضی علم الهدی شاگرد برجسته شیخ مفید، در معنای لطف ابراز داشته است: ان اللطف ما دعا الی فعل الطاعه و ینقسم الی ما یختار المکلّف عنده فعل الطاعه و لولاه لم یختره و الی ما یکون اقرب الی اختیارها وکلا القسمین یشمله کونه داعیاً[۱۳]. مستنبط از این تعبیر، لطف الهی، امری است که مکلّف را به اطاعت از خدا دعوت میکند و به دو قسم لطف محصّل و مقرّب تقسیم میشود. لطف محصّل عبارت است از آنچه مکلّف به واسطه آن موفق به امتثال ارادی و اختیاری فرمان الهی میگردد؛ به گونهای که اگر آن امر نبود، نمیتوانست آن طاعت را انجام دهد. لطف مقرّب عبارت از امری است که تنها زمینه نزدیک شدن مکلّف به اطاعت از امر الهی را فراهم میآورد. با تحلیل تعریف سیّد مرتضی، چنین به دست میآید که در تعریف لطف، عبارت ما دعا الی فعل الطاعه به منزله جنس در تعریف قاعده لطف است و همه اموری که مردم را به انجام اوامر الهی و پرهیز از منهیّات دعوت میکند را شامل میشود؛ همچنانکه عبارت: ما یختار المکلف عنده فعل الطاعه و لولاه لم یختره فصل برای لطف محصِّل است که با وجود آن، راه برای مکلّف درامتثال اوامر الهی هموار میشود؛ و از جانب دیگر، عبارت: ما یکون اقرب الی اختیارها فصل برای لطف مقرّب است که مکلّف را ترغیب به انجام اوامر الهی مینماید. چنانکه در هر دو تعریف پیداست، در لطف مقرّب، نفس تکلیف بیان نمیشود، ولی زمینه برای ترغیب و تشویق تکلیف به وجود میآید؛ مانند وعده و وعیدهای الهی در قرآن و بیانات و کرامات معصومین(ع). و با لطف محصّل، اصل تکلیف برای مکلّفین بیان میشود؛ مانند بیان احکام نماز و سایر عبادات که در تعالیم معصومان(ع) مقرّر است. بنابراین، وجود انبیاء و اوصیای آنان(ع) و کتب آسمانی میتواند مصداق هر دو گونه لطف باشند؛ زیرا آنان علاوه بر آنکه مردم را تشویق به امتثال اوامر الهی مینمایند، روشنگر راه امتثال نیز هستند[۱۴].
- گفتار سوم - تقریر خواجه نصیرالدین طوسی
محقّق طوسی در تعریف لطف ابراز داشته است: اللطف عباره عن جمیع ما یقرّب العبد الی الطاعه و یبعده عن المعصیه حیث لایؤدّی الی الالجاء[۱۵]. لطف عبارت است از مجموعه آنچه که راه را برای اطاعت خداوند برای مکلّف فراهم میکند و او به واسطه آنها به اطاعت نزدیک و از معصیت دور میشود؛ گرچه این دوری یا نزدیکی، اجباری نیست. ایشان همچنین در مورد وجوب لطف چنین استدلال مینماید: و اللطف واجب لیحصُل الغرض به[۱۶]. یعنی لطف بر خداوند واجب است؛ چون غرض از خلقت با آن حاصل میشود. در توضیح این عبارت میتوان گفت که چون غرض از خلقت، کمال توحیدی انسان است و ابزار آن ارسال رسل و انزال کتب میباشد، اگر خداوند ابزار لازم برای انجام تکالیف را برای بندگان خود- که کمال آنها و ورودشان به بهشت و سعادت ابدی متوقّف بر آن است - فراهم نکند، گویی آنان را به بهشت دعوت نموده (لطف مقرّب)، ولی دربِ آن را به روی بندگان قفل نموده است (عدم لطف محصّل) و ترکیب چنین فعل و ترک فعلی از حکیم عقلاً مذموم است و از خداوند فعل قبیح عقلاً صادر نمیشود.
- گفتار چهارم - تقریر علامه حلّی
علامه حلّی، محقّق بزرگ شیعه و شاگرد محقّق طوسی، کاملترین تعریف از قاعده لطف را بیان کرده است. وی در این زمینه چنین میگوید: مرادنا باللطف هو ما کان المکلّف معه اقرب الی الطاعه و ابعد من فعل المعصیه و لم یبلُغ حد الالجاء. و قد یکون مقرّباً او محصّلاً و هو ما یحصل عنده الطاعه من المکلّف علی سبیل الاختیار[۱۷]. چنانکه ملاحظه میشود، قسمت اوّل تقریر علامّه حلّی، همسو با بیان محقّق طوسی است؛ و البته علامه در بخش دوم اضافه میکند که لطف یا محصِّل و یا مقرِّب است قد یکون مقرّباً او محصّلاًّ... همچنین در تعریف علّامه، ابتدا لطف مقرّب با این عبارت تعریف شده: ما کان المکلف معه اقرب الی الطاعه وابعد من فعل المعصیه، ولی تنها لطف محصّل را توضیح داده است. از این رو، طبق بیانی که گذشت، در لطف محصّل است که مکلّف میتواند تکلیف الهی را فهم و دریافت نموده و در نتیجه به واسطه آن، امر الهی را امتثال نماید. بنابر تعریف علامه حلّی، لطف امری است که مکلّف با وجود آن به اطاعت الهی نزدیک و از معصیت دور میشود و در عین حال، جزء شروط تحقّق تکلیف نیست. مثلاً اگر استطاعت، شرط وجوب حج بر عبد است و تا برای بندهای فراهم نشود حج بر او واجب نمیگردد، تحصیل آن بر خداوند واجب نیست. از همین قبیل است شروط عامی مانند اختیار و قدرت و مانند آن، که هرچند این امور شرط امتثال تکلیف از سوی عبد است، اما تحصیل آن بر خداوند واجب نیست و در قلمرو قاعده لطف نمیگنجد و تنها هرگاه آن شرایط فراهم گردد، راه عبادت بر عبد هموار میشود. قید دومی که مرحوم علامه حلّی - مانند سایرین - در قاعده لطف تأکید میکند آن است که لطف نباید مکلّف را مجبور به امتثال امر الهی بنماید؛ برعکس، آنچه زمینه را برای امتثال امرالهی برای عبد با اختیار فراهم میکند، لطف نام دارد.
- گفتار پنجم - تقریر ابواسحاق نوبختی (۳۴۰ ه. ق.)
ابواسحاق نوبختی، از متکلّمین امامیّه، در تعریف لطف میگوید: اللطف أمر یفعله الله تعالی بالمکلّف لاضرر فیه، یعلم عند وقوع الطاعه منه و لولاه لم یطع[۱۸]. یعنی لطف عنایتی است که خداوند درباره مکلّفین انجام میدهد و ضرری برای آنان ندارد (به این معنی که آنان را به گناه ترغیب نمینماید) و اگر واقع نشود، مکلّف نمیتواند اطاعت الهی را با اختیار خود انجام دهد. البته از این بیان روشن میشود که ایشان در تعریف خود تنها به لطف محصّل اشاره داشته؛ زیرا در تعریف بیان شده میگوید: یعلم عند وقوع الطاعه منه و لولاه لم یطع ابواسحاق همچنین از طریق برهان خلف، تقریر دیگری از برهان لطف را نیز بیان داشته است. تعبیر وی از این زاویه جدید اینگونه است: إن ترک اللطف، لطف فی ترک الطاعه، و اللطف فی المفسده قبیح[۱۹] یعنی واگذاری انسانها به خودشان و ترک لطف در حقّ آنها، در حقیقت ترغیب مکلّف به گناه است و جریان لطف در اموری که برای مکلّف مفسده دارد، با هدف خلقت ناسازگار است و از خداوند حکیم عقلاً فعل قبیح صادر نمیشود. هرچند زیربنای این تقریر "برهان خلف" است، اما چون مبنای آن همان ضرورت حکمت الهی در تقریر قبلی است، برهان جدیدی محسوب نمیشود. مبنای استدلال در این برهان به صورت قیاس استثنایی است؛ به این ترتیب که: اگر لطف الهی بر بندگان ترک شود، زمینه فساد و ترک طاعت پروردگار برای آنها فراهم میگردد، ولی خداوند هرگز کسی را به گناه و فساد دعوت نمیکند، پس هرگز در هدایت بندگانش ترک لطف نمینماید. توضیح تلازم به این ترتیب است که: اوّلاً، خداوند هرگز کسی را به گناه امر نمیکند: ﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ﴾[۲۰]. ثانیاً، خداوند هیچگاه برای هیچیک از بندگان، زمینه گناه فراهم نمیآورد و اگر در قرآن به کسی اسناد اضلال الهی داده شده، به دلیل زمینه شقاوتی است که برای خود فراهم کرده بوده است؛ چنانکه میفرماید:
﴿يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾[۲۱]
به عبارت دیگر، او خود، ولایت طاغوت و نه ولایت پروردگار را بر خود برگزیده است:
﴿...وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۲۲].
اضلال الهی در این موارد، به معنای آن است که خداوند او را به حال خود واگذار نموده و عنایت و رحمت خود را از او برداشته است:
﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ﴾[۲۳]
- گفتار ششم - تقریر ابنمیثم بحرانی
ابنمیثم بحرانی بیان دیگری در برهان لطف دارد. ایشان اظهارداشته است: اولاً، جزء واجب، واجب است و نیز میدانیم که امتثال اوامر مولی واجب است. بنابراین، جزء التمکین (امتثال امرالهی)، واجب است؛ یعنی اگر برای امتثال امرالهی چیزی لازم باشد، آن نیز واجب میشود. ثانیاً، نصب (و وجود) امام، جزء التمکین است، تا از طریق او امتثال صحیح محقّق گردد. در نتیجه، نصب امام واجب است.
- گفتار هفتم - تعریف حمصی رازی
حمصی - از متکلمان قرن هفتم هجری - نیز لطف را چنین تعریف نمود: اللطف هو ما یختار المکلّف عنده فعل الطاعه و التجنّب عن المعصیه أو أحدهما، و لولاه ما کان یختارهما و لا واحدا منهما، أو یکون عنده أقرب إلیهما أو إلی أحدهما و یسمی اللطف مصلحه فی الدین[۲۴]. یعنی لطف امری است که مکلّف با وجود آن، بر اختیار اطاعت الهی و یا پرهیز از گناه اختیار پیدا میکند؛ به گونهای که اگر چنین امری نباشد، نمیتواند آن دو را انجام دهد. نوع دیگر لطف آن است که مکلّف را تشویق به امتثال امر الهی مینماید که لطف مقرّب نام دارد. همچنین، لطف به امری که مصلحت دین در آن است نیز اطلاق شده است.
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربیه (ط. دارالعلم للملایین)، ج۴، ص۱۴۲۶.
- ↑ معجم مقاییس اللغه (ط. مکتب الاعلام الإسلامی، ۱۴۰۴ ه.ق)، ج۵، ص۲۵۰.
- ↑ النهایه فی غریب الحدیث و الأثر (ط. مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۶۷ ه.ش)، ج۴، ص۲۵۱.
- ↑ مجمع البحرین (ط. مرتضوی ۱۴۱۶ ه.ق)، ج۵، ص۱۱۹.
- ↑ تقریب المعارف (ط. انتشارات الهادی، ۱۴۰۴ ه.ق.)، ص۱۲۳.
- ↑ علم الیقین فی اصول الدین (ط. انتشارات بیدار، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ج۱، ص۱۸۰.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد»؛ سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ القاموس المحیط (ط. دارالکتب العلمیه، بیتا)، ج۳، ص۲۶۳.
- ↑ الفروق فی اللغه (ط دارالآفاق الجدیده، ۱۴۰۰ ه.ق.)، ص۲۱۲.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۴۶-۱۴۸.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۴۸-۱۴۹.
- ↑ النکت الاعتقادیه (ط. المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۵، الفصل الثالث فی النبوه.
- ↑ الذخیره فی علم الکلام (ط مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ ه.ق.)، ص۱۸۶.
- ↑ آیتالله سبحانی، با بیانی روشنتر به تفکیک این دو قسم لطف پرداختهاند. در این جا بیان ایشان از لطف محصّل را از متن کتاب و لطف مقرّب را از حاشیه آن نقل میکنیم: اللطف المحصّل عباره عن القیام بالمبادی و المقدمات التی یتوقّف علیها تحقّق غرض الخلقه، وصونها عن العبث و اللغو، بحیث لولا القیام بهذه المبادی و المقدمات من جانبه سبحانه، لصار فعله فارغا عن الغایه، و ناقض حکمته التی تستلزم التحرز عن العبث. وذلک کبیان تکالیف الإنسان، و اعطائه القدره علی امتثالها. و من هذا الباب بعث الرسل لتبیین طریق السعاده، و تیسیر سلوکها. و قد عرفت فی الأدله السابقه، أن الإنسان أقصر من أن ینال المعارف الحقه، أو یهتدی إلی طریق السعاده فی الحیاه، بالاعتماد علی عقله، و الاستغناء عن التعلیم السماوی. ایشان سپس درباره لطف مقرّب مینویسند: عرف اللطف المقرب بأنه هیئه مقربه إلی الطاعه و مبعده عن المعصیه من دون أن یکون له حظّ فی التمکین و حصول القدره، و لا یبلغ حدّ الإلجاء. فخرج بالقید الأول (لم یکن له حظّ). اللطف المحصّل، فإن له دخاله فی تمکین المکلّف من الفعل، بحیث لولاه لانتفت القدره. و خرج بالقید الثانی (لایبلغ حدّ الإلجاء)، الإکراه و الإلزام علی الطاعه و الاجتناب عن المعصیه، فإنّ ذلک ینافی التکلیف الذی یتطلب الحریه الاختبار فی المکلّف (لاحظ کشف المراد، ص۲۰۱، ط صیدا)... ذلک کالوعد، و الوعید، و الترغیب و الترهیب، التی تتّبع رغبه العبد إلی العمل، و بعده عن المعصیه و هذا النوع من اللطف لیس دخیلا فی تمکین العبد من الطاعه، بل هو قادر علی الطاعه و ترک المخالفه سواء أکان هناک وعد أم لا. الإلهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل (ط. المرکز العالمی للدراسات الإسلامیه، ۱۴۱۲ ه.ق)، ج۳، ص۵۳؛ الذخیره فی علم الکلام (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ ق.)، ص۱۸۶).
- ↑ تلخیص المحصّل (ط. دارالاضواء، ۱۴۰۵ ه.ق.)، ص۳۴۲.
- ↑ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۲۴.
- ↑ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۲۵: المسأله الثانیه عشره فی اللطف و ماهیته و احکامه.
- ↑ القواعد الکلامیه (ط مؤسسه الإمام الصادق(ع)، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۹۸: اللطف المحصّل و المقرّب.
- ↑ القواعد الکلامیه (ط مؤسسه الإمام الصادق(ع)، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۱۰۷.
- ↑ «بگو: بیگمان خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.
- ↑ «با آن بسیاری را بیراه و بسیاری (دیگر) را رهیاب میکند. و جز نافرمانان را با آن بیراه نمیگرداند» سوره بقره، آیه ۲۶.
- ↑ «اما سروران کافران، طاغوتهایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگیها بیرون میکشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
- ↑ «این از آن روست که خداوند یاور مؤمنان است و کافران یاوری ندارند» سوره محمد، آیه ۱۱.
- ↑ القواعد الکلامیّه (ط مؤسسه الإمام الصادق(ع)، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۹۹.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۴۶-۱۴۸.