نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Wasity(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۳ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۲۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱۳ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۲۴ توسط Wasity(بحث | مشارکتها)
شناختخدا برخاسته از انگیزههایی است که عبارتاند:
حقیقتطلبی:خداوندانسان را چنان آفریده است که او همواره در پی راه یافتن به حقیقت است و جز از این گذر ارضا نمیشود و بخشی از پیشرفتدانش انسانی وامدار این انگیزه است. حقیقتطلبی را "غریزه کنجکاوی" نیز میگویند که انسان را به شناختآفریدگارجهان وامیدارد. قرآن نیز بر وجود این انگیزه در انسان اشارت برده و از آن برای هدایت او بهره میبرد[۳][۴].
حب ذات:انسان در نیل به کمال و فضیلت، از حب ذات نیرو میگیرد. در دیدگاه فلسفه و علم النفس، یکی از آثار حب ذات این است انسان در پی حفظ انسانیت خویش است و میخواهد با حیوانات تفاوت یابد و این را "کرامتخواهی" نامیدهاند. کرامت و منزلت انسانی آنگاه محفوظ میماند که انسان بر پایه خردمندی و رفتارعقلانی زیست کند. این گرایش، انسان را وامیدارد تا از خدا و هستی درکی درست به دست آورد و در پی آن رفتاریشایسته از خویش نشان دهد. قرآن کریم از همین رو است که برخی انسانها را از حیوان پستتر میشمارد. این گروه، آناناند که از قوای ادراکی خویش بهره نمیگیرند [۵]. قرآن از این گذر میخواهد انسان را وادارد تا اندیشه خویش را به کار بَرَد و به شناختخدا و ایمان دست یابد[۶][۷].
کمالطلبی: میلی در انسان نهفته است که همواره او را به سوی تعالی و کمال میکشاند و این موجب شده است که او پیوسته بکوشد تا خویش را به خدا نزدیک کند؛ زیرا خداوند، کمال و متعال مطلق است[۱۲].
جلب منفعت و دفع ضرر: از طبیعیترین نیروهای درونی انسان این است که او همواره در پی جلب منفعت و دفع ضرر است. بیشتر مردم در رفتار و کردار خویش تحت تأثیر این نیرویند و همین که در نشناختن خداوند برای آنان احتمال زیان به میان آید، کافی است تا آنان را به سوی شناختخدا سوق دهد.انسان از این گذر میخواهد پروردگار و صاحباختیارجهان را بازشناسد و از او فرمان برد و زیان را از خود برهاند و به منفعت دست یابد. قرآن کریم نیز- چون انگیزه جلب منفعت و دفع ضرر در بیشتر انسانهاتوانمند است- از آن در مسیر تربیت آنان سود برده است و به ویژه در عرصه تربیت اجتماعی از انگیزه دفع ضرر بهره گرفته است[۱۳][۱۴].
آرامشطلبی:انسان برای آرام یافتن و رسیدن به احساس امنیت در برابر خطرهای زندگیدنیایی، به سختی خویش را محتاج آن میبیند که تکیهگاهی استوار بیابد و به او پناه برد[۱۵].
انسان از نیروهای عقلی و فطری و ابزارهای درونی شناخت خداوند بهرهمند است و از آن سو نیز پیامبران الهی او را در این راه مدد میرسانند و بدین کار وامیدارند. این بهتریندلیل برای امکان شناختخدا است. با این همه، وجود خدای متعال را حد و مرزی نیست و بدین روی، دست ادراکات بشری از احاطه به او کوتاه است. انسان را توان آن نیست که به کنه ذات و صفاتخداوند راه یابد و برخی روایات بزرگان معصوم (ع) نیز بدین حقیقت اشارت بردهاند؛ همانند روایتی که پیامبر اسلام (ص) میفرماید: "خداوندا! آن سان که میشاید، تو را نشناختم و به عبادت تو نپرداختم"[۲۵]. نیز از امام سجاد (ع) نقل است: "خِرَدهای آدمیان از راه یافتن به کنه جمال تو ناتواناند"[۲۶]. اما چنین هم نیست که خداوند راه شناخت خویش را بر انسان بسته باشد؛ چنان که در روایتی از امام علی (ع) آمده است که خداوند متعال، عقلآدمی را بر نهایت اوصاف خویش آگاه نساخته است؛ اما او را چنان نیز از آن محروم نساخته است که راه به خوشبختینبرد[۲۷][۲۸].
برخی فرقههای مسلمانان برای شناختخدا، ظواهرآیات قرآن کریم را برگرفته و او را به موجودات مادی شبیه کردهاند و برای خداوند متعال، صفات جسمانی پنداشتهاند. اینان را "مشَبهَه" یا "مُجَسمَه" نام نهادهاند. در برابر این گروه، برخی دیگر برای اینکه به وادی تشبیه و تجسیم نغلطند، به کلی امکان شناخت خداوند را رد کردهاند و بر آن رفتهاند که عقلآدمی را توان دستیابی به هیچ گونه شناختی از ذات و صفاتخداوند نیست و بدین سان عقل را در شناختخدا تعطیل کردهاند. بنابراین دیدگاه، درباره خداوند، تنها باید سر تسلیم و تعبد فرود آورد و به تحقیق و تفکر پشت کرد و حتی پرسیدن در این عرصه، گناه و بدعت و حرام است. اشاعره و حنابله- که خود را "اهل حدیث" میخوانند- هواخواه این نظریهاند[۲۹][۳۰].
بنابر این نظریه، دستاورد کوششهای عقلانی، از حد مفاهیم پا فراتر نمینهد؛ اما معرفت افاضی- که عرفان با خود میآورد- بسی پیشتر میرود و به "وصول" میانجامد. معرفت استدلالی عقل را ارضا میکند؛ اما معرفت افاضی، همه وجود آدمی را برمیانگیزد و شور میآفریند و تقرب میآورد. البته ترجیح راه دل بر راه عقل و برهان بیهوده است؛ زیرا هر یک از این دو مکمل دیگری است[۳۳][۳۴].
ذات و صفاتخداوند از هر گونه نقص و عیبی مبرا است. مفاهیمی که ما برای شناختخدا به کار میبریم محدودند و با نقص و حاجت همراهاند. از این گذر باید در به کار بردن این مفاهیم، ذات و صفات خدا را از آنچه شایسته او نیست پاک دانست. در بین صفات خدا "صفات سلبیه" و در بین اذکار نیز ذکر "تسبیح" نمایانگر تنزیه خدا از نقائصاند[۳۵].
شناختخدا مراتب متعددی دارد از پایینترین مراتب که شناختی سطحی است تا والاترین مراتب که خداوند به چشم دل دیده میشود؛ چنان که امام علی (ع) فرموده است: "خدایی را که به چشم دل نبینم، نمیپرستم"[۳۶]. شناختخدا در یک تقسیم کلی دارای دو مرتبه است:
شناخت عقلی، به گونه کلی است و از گذر مفاهیم ذهنی فراچنگ میآید و از استدلالهای ابتدایی تا براهین سنگین فلسفی را میپوشاند. شناخت قلبی، حضوری و بیوساطت مفاهیم است. این گونه شناخت در عرصه تعلیم و تعلم نمیگنجد؛ زیرا تعلیم و تعلم تنها از رهگذر الفاظ و مفاهیم تحقق میپذیرد. با این حال، هر دو گونه شناخت، در نهاد بشر ریشه دارند و با مجاهدات علمی و عملی میبالند و تعالی مییابند. در خداشناسیعقلی فطری، انسان با عقل فطری بیآنکه به تلاش و اکتساب نیازمند شود، به وجود خدا پی میبرد؛ اما در خداشناسی قلبی فطری، انسان، توجه خویش را از دنیا میبُرد و دلبستگیاش را میگسلد و گاه در حال اضطرار چنین میشود و تعلقات خویش را رها میکند و در جان خود، خدا را مییابد. بدین سان، توجه به غیر خدا و دل بستن به زینتهای دنیوی، مایه غفلت و قطع رابطه با خدا است. این گونه شناخت کما بیش در همه انسانها نهفته است و از گذر ذکر و فرمانبرداری خدا یا پیشامدهایی ویژه، ژرفا میگیرد و گسترش پیدا میکند. مراد از "رؤیت قلبی" که برخی روایات بر آن اشارت بردهاند، همین معرفت شهودی است. در برخی روایات نیز از شناختخدا به وساطت خود او- نه آفریدگان- سخن رفته است که مراد همین معرفت است و همچنین، "معرفت نفس"، که در روایات بزرگان معصوم (ع) نزدیکترین راه به شناختخدا شمرده شده است، بر این پایه استوار است[۳۷][۳۸].
پایینترین مرتبه شناختآتش آن است که آدمی از وجود و اوصاف آتشآگاه شود و این همانند شناخت کسی است که بی دلیل و از روی تقلید، وجود خدا را تصدیق میکند. مرتبه بالاتر این است که آدمیدودآتش را ببیند و از این طریق بر وجود آتش دلیل آورد. این همانند شناخت کسی است که از گذر براهین و استدلالهای عقلی به وجود خداوند پی میبرد. مرتبه والاتر آن است که کسی کنار آتش رود و گرمایش را حس کند و با نور آن، دیگر موجودات را بیند و این همانند مرتبه کسی است که به خداایمان دارد و قلب او به وجود خدااطمینان یافته و یقین کرده است که خدا، نورآسمانها و زمین است. برتر از این، مرتبه کسی است که در آتش میسوزد و با همه هستی خویش، وجود آن را لمس میکند و این همانند مرتبه اهل شهود است که در خدای متعال فانی گشتهاند و از خود- جدا از خدا- هیچ ندارند[۴۱][۴۲].