ابوعبدالله مهدی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۵۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

ابوعبدالله مهدی فرزند منصور و سومین خلیفه عباسی بود منصور او را ملقب به مهدی کرد. او ۱۰ سال و یک ماه خلافت کرد. او مردی عیاش و ظالم بود. این خلیفه اتهام به کفر را وسیله کیفر گناهان قرار داده بود و اهل جزیه در معرض انواع شکنجه‌ها قرار می‌گرفتند؛ از درندگان گرفته تا زنبور و گربه که این حیوانات را بر جانشان مسلط می‌کردند[۱].

مقدمه

او محمد بن عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، ابوعبدالله مهدی بود. در حمیمه از سرزمین شَراة در سال ۱۲۶ ق./۷۴۴ م. متولد شد. مادر او اروی، دختر منصور حمیریه بود[۲]. او در خانه خلافت بزرگ شد و منصور به آموزش او توجهی ویژه داشت؛ از این رو او را به مفضل ضبی سپرد و وی به علم و ادب علاقه‌مند شد. منصور کوشید تا او را از پانزده سالگی برای منصب خلافت آماده کند؛ از این رو او را با جنگ و اداره تربیت کرد؛ به مأموریت‌های مهم نظامی اعزام نمود؛ به مقام‌های اداری متعدد منصوب و در سال ۱۴۷ ق./۷۶۴ م. ولی‌عهد کرد. مهدی با ریطه، دختر سفاح، عروسی کرد. او به بخشش، انعطاف‌پذیری و تیزهوشی معروف بود. «به هنگام ترس، شک و تردید به خود راه نمی‌داد؛ به افراد غیر قابل اعتماد تکیه نمی‌کرد؛ صله ارحام می‌نمود و به خاندانش نیکی می‌کرد؛ خوش خُلق و در عین حال، در برابر افراد کافر و زندیق سخت‌گیر بود و به دادخواهی می‌نشست[۳]. بعد از مرگ منصور، سی و سه ساله بود که به عنوان خلیفه با او بیعت شد[۴].[۵]

اصلاحات مهم

مهدی مردی نسبتاً نرم‌خوی و خوش قلب بود و از آرامشی که در نتیجه مهابت پدر برقرار شده بود به‌خوبی استفاده کرد و بیشتر دارایی و اموال به جای مانده را که با مصادره، لئامت و سخت‌گیری فراهم آمده بود، در آبادانی راه‌ها و شهرها و بذل و بخشش‌های شاهانه به کار گرفت. به گفته یعقوبی مهدی اموالی را که پدرش مصادره کرده بود به صاحبانش بازگرداند و آنان را خشنود ساخت؛ همچنین از قتل و آزار فرزندان ابوطالب جلوگیری و آنان را از زندان آزاد کرد و برای هر کدام هدایا و مقرری‌هایی تعیین نمود[۶]؛ نیز زندانیان دیگر، جز افراد خطرناک را از بند رها ساخت[۷]؛ افزون بر اینها، راه مکه را آباد و بناها و رباط‌های فراوان با چاه‌های آب در آن ایجاد کرد؛ به وسعت مسجدالحرام بیفزود؛ میان مکه و یمن دستگاه برید برقرار کرد و در دیگر راه‌ها نیز ایستگاه‌های نگهبانی دایر کرد. در نتیجه این اقدامات، امنیت گسترش یافت و شهرها آباد شد و بغداد به مرکزی تجاری، فرهنگی و هنری بدل گردید؛ اما این اقدامات نارضایتی‌ها را از میان برنداشت.[۸].

سرکوب حرکت‌های خصمانه

خروج یوسف البرم

شورش مقنع

خروج عبدالسلام یشکری

تعقیب و کشتار زنادقه

جنگ‌های خارجی

سپاه خلیفه، پس از سرکوب شورشیان و مدعیان قدرت، بیکار و آماده جنگ و خزانه عباسی برای تأمین مخارج لشکرکشی توانا بود؛ از این‌رو، علاوه بر لشکریان مزد بگیر (مرتزقه)، گروه بسیاری از داوطلبان (مطوعه) از ولایات مختلف در بغداد اجتماع می‌کردند که خلیفه آنان را به جنگ می‌فرستاد. از آن جمله، در تابستان[۹] ۱۵۹ ق. عباس بن محمد با عده‌ای از سرداران خراسانی به روم لشکر کشید و تا آنقره در آسیای صغیر پیش رفت و پس از پیروزی با غنیمت بسیار بازگشت[۱۰]. همچنین به سال ۱۶۰ ق. سپاهی از مطوعه به فرماندهی عبدالملک بن شهاب المسمعی از طریق دریا به سرزمین هند تاخت و شهر باربَد را پس از محاصره به تصرف در آورد. در راه بازگشت، گروهی از مسلمانان بر اثر بیماری و گروهی نیز بر اثر طوفان دریا کشته شدند[۱۱]. در سال ۱۶۵ ق. نیز مهدی، فرزندش هارون را با سپاهی در حدود ۶۵ هزار تن به بلاد روم گسیل کرد؛ هارون تا خلیج قسطنطنیه پیش رفت. ملکه بیزانس تقاضای صلح کرد و هارون درخواست او را به شرط پرداخت سالانه هفتاد هزار دینار پذیرفت.[۱۲].

مسأله ولایتعهدی

چنانکه گفته شد، ابوعبدالله مهدی، هادی را به ولی‌عهدی اول و هارون را به ولی‌عهدی دوم خویش برگزیده بود، اما خیزران که مادر هر دو پسر بود، علاقه بیشتری به هارون داشت و مصرانه از مهدی می‌خواست که هارون را بر هادی مقدم گرداند. خاندان برمکی نیز که تربیت هارون را بر عهده داشتند، از خیزران حمایت می‌کردند. در پی این فشارها، به سال ۱۶۹ ق. خلیفه از هادی خواست تا از ولی‌عهدی استعفا کند، اما هادی که در آن هنگام برای نبرد به گرگان رفته بود نپذیرفت؛ پس در محرم آن سال، خلیفه برای اقناع او روانه گرگان شد[۱۳]، ولی در راه در ناحیه‌ای به نام ماسَبَذان، هنگام شکار بر اثر حادثه‌ای، در گذشت[۱۴].[۱۵].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الوزراء و الکتاب، ص۱۴۲.
  2. تاریخ ابن‌کثیر، ج۱، ص۱۵۱.
  3. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۹۷؛ ابن‌طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۱۷۹.
  4. تاریخ طبری، ج۸، ص۱۱۰ - ۱۱۴
  5. طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۷۲.
  6. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹۴.
  7. الکامل، ج۶، ص۴۱.
  8. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۴۴.
  9. به این نبردها و لشکرکشی‌های تابستانی «صائفه» می‌گفتند (نک: الکامل، ج۶، ص۱۱۶).
  10. الکامل، ج۶، ص۴۰-۴۱.
  11. الکامل، ج۶، ص۴۶.
  12. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۴۸.
  13. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۱.
  14. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۱.
  15. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۵۰.