زندقه در تاریخ اسلامی
زنادقه در عصر اموی
پدیده زندیقها در دوران امویان در جامعه اسلامی انتشار یافت و فعالیت آنان در دوران اول عباسی شدت گرفت. در واقع کلمه زندیق در اصل برای پیروان دینهای مجوسی، مثل زرتشتی و مانوی به کار رفت، سپس به آهستگی تعمیم یافت و ملحدان و شکاکان در دین، از جمله پیروان ابندیصان، مرقیون و مانی را در برگرفت[۱]. آنگاه این لفظ توسعه یافت تا اینکه شعوبیه را هم شامل شد؛ بعد از آن، عباسیان این اصطلاح را برای سرکوب سیاسیها یا دینداران به کار گرفتند و مفاهیم دینی - سیاسی کلی برای آن ساختند و سرانجام آن را بر برخی هرزهها، گستاخان و زیرکان اطلاق کردند[۲].
در حقیقت زندقه حرکتی سیاسی در چارچوب اندیشه دینی منظمی بود که پیروانش را به انتشار مذهب مانوی و محتوای عقیده دینی و میراث فکری آن، به این اعتبار که جایگزین میراث اسلامی - عربی است، دعوت میکرد و چه بسا که سیاست در پشت دعوتهای فلسفی پنهان شده بود؛ همانگونه که در ورای مصادرههای حکومتی و احکام آن مخفی شده بود؛ زیرا زندقه با پوشش فلسفه، خود را پنهان کرده بود و در واقع از برخی جنبهها انقلابی مجوسی بود که هدفش نابودی حکومت اسلامی و جایگزینی حکومتی ایرانی به جای آن بود[۳].
آشکار است که زندقه حرکتی مانوی بود که بعد از فتوحات اسلامی، از نو در عراق و برخی مناطق ایران جان گرفت. علت انتشار این پدیده در جامعه اسلامی عصر عباسی، آزادی دینی بود که پیروان ادیان مختلف، بعد از فتوحات از آن برخوردار شدند و به نوعی درگیری فکری و نظری در جامعه منجر شد. نتیجه این پدیده، ظهور برخی اندیشمندان ایرانی بود که تمدن ساسانی و الگوی آن را ترویج میکردند و مردم را به اجرای نظام ساسانی و ارزش آن در جامعه و اداره و دربار، به این اعتبار که جایگزین تمدن و نظام اسلامی است[۴]، دعوت میکردند. آنان دریافتند که انتقال خلافت از امویان به عباسیان اهدافشان را در ایجاد حکومتی ایرانی، نمادها و حقیقت آن و در قدرت، زبان و اعتقادات دینی برآورده نکرده است و به این باور رسیدند که در آینده هم با استمرار حاکمیت اسلام به اهداف خود نخواهند رسید؛ از این رو به نشر دین مانوی در داخل جامعه اسلامی و احیای میراث مانوی - ایرانی قدیم، از طریق نشر کتابهای قدیمی و ترجمه آن به عربی اقدام کردند و هدف ایشان جایگزین کردن فرهنگ و اندیشه مانوی به جای فرهنگ و اندیشه اسلامی بود[۵].
سرکوب زنادقه در زمان هادی عباسی
هادی عباسی نفرت از زنادقه را از پدرش به ارث برد و از سیاست او در تعقیب و عقوبت آنان پیروی کرد؛ از این رو گروهی از زندیقان از جمله یزدان بن باذان[۶] را کشت. گویند: وی مردم را هرولهکنان در طواف دید و گفت: «آنان به گاو خرمنکوب، شبیهترند»[۷].[۸] خخخخخ
زنادقه در عصر عباسی
زندیق معرب «زندیک»، کلمهای فارسی و به معنای پیروان زند است؛ اما در زبان عربی به کسانی گفته میشود که در باطن ایمان ندارند و به داشتن ایمان و اعتقاد تظاهر میکنند[۹]. ظاهراً این کلمه در دوره ساسانی نیز به معنای افراد بددین به کار رفته است. در دوره عباسی هر منحرف از دین را زندیق مینامیدند. زندقه که از مبانی عقلی و فلسفی برخوردار بود تا حدی از مواریث مانویه و دهریه و فیلسوفان یونان به شمار میرفت؛ زیرا زنادقه نیز مانند دهریون معتقد بودند که جهان همواره بوده و فناناپذیر است و زندگی انسان در همین جهان به پایان میرسد. از این گذشته، زنادقه منکر نبوت بودند و پیامبران را طعن میزدند و اعتقادات آنها را به تمسخر میگرفتند؛ از اینرو فقیهان چنین افرادی را کافر و زندیق خواندند[۱۰].
سرکوب زنادقه در عصر منصور عباسی
از آنجا که زنادقه لذتجویی و بیبند و باری را مجاز میدانستند، افکارشان در میان درباریان عباسی رواج یافت و از زمان منصور عدهای از طبقات نزدیک به دستگاه خلافت به افکار آنان گرایش یافتند؛ از آن جمله «مُطیع بن أیاس»، ندیم فرزند خلیفه، و داود پسر روح بن حاتم، والی بصره، و دو تن از پسران ابوعبید الله، وزیر مهدی عباسی، به زندقه متهم شدند و عبدالله بن مقفع، کاتب مشهور، و داود بن علی و یعقوب بن فضل، دو تن از علویان، نیز به این اتهام گرفتار شدند و محنت زندان را کشیدند و سرانجام به قتل رسیدند. بیتردید در پس بسیاری از این تهمتها اغراض سیاسی نهفته بود؛ از همین رو خلفا و کارگزاران آنها گاه برای نابود کردن دشمنان خود، آنان را به این تهمت گرفتار میساختند؛ چنانکه ربیع حاجب، ابو عبیدالله وزیر را با همین دسیسه از میدان رقابت بیرون راند[۱۱].[۱۲].
سرکوب زنادقه در عصر مهدی عباسی
بنابر روایات، مهدی عباسی اهتمام شدیدی به تعقیب زنادقه داشت و در زمان او هر جا زندیقی مییافتند، به زنجیر میکشیدند یا به قتل میرساندند. وی فرمان داده بود تا برای زندان کردن آنها محل مخصوصی بسازند، نیز سازمان و متصدی خاصی با عنوان «صاحب الزنادقه» برای مبارزه با آنان و نابود کردنشان به وجود آورد و این سازمان گروه بسیاری را به این اتهام از میان برد[۱۳].[۱۴].
- ↑ در خصوص این حرکتها، ر.ک: النشار، علی سامی، نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج۱، ص۱۸۶ - ۱۹۷، مصحح: مرقیونیه طایفهای از نصارا و ثنویهای پیرو مرقیون بودند و ابندیصان ۳۰ سال پس از وی ظهور کرد، ر.ک: بلاذری، التنبیه و الاشراف، ص۱۱۱؛ ابنندیم، فهرست، ص۳۹۲ و ۴۰۲.
- ↑ فاروق، عمر، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین، ص۱۱۳ - ۱۱۴.
- ↑ عقاد، عباس محمود، التفکیر فریضة اسلامیه، ص۶۷.
- ↑ فاروق، عمر، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین، ص۱۱۹.
- ↑ فاروق، عمر، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین، ص۱۱۸ – ۱۱۹.
- ↑ مصحح: یزدان باذان از مردم نهروان و دبیر یقطین و علی بن یقطین بود.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۱۹۰.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۸۶.
- ↑ نک: معلوف، لویس، المنجد فی اللغه، ذیل ماده مذکور.
- ↑ برای اطلاع بیشتر، نک: غزالی، محمد، فصل التفرقة بین الاسلام و الزندقة؛ معین، محمد، مانی و دین او، ص۳۰۶- ۳۱۵.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۱-۵۶۲.
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۴۹.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۰؛ الکامل، ج۶، ص۷۵.
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۴۹.