وظیفه سیاسی حاکم
وظایف سیاسی – مدیریتی
۱. آگاهی سیاسی از حوزه مسئولیت: والیان باید از منطقه حکومت خود شناخت درستی داشته باشند؛ به ویژه اگر خود اهل آن دیار نباشند. مالک اشتر، خود، عراقی است و به زمامداری ولایت مصر شامل تمام شمال آفریقا (مصر و لیبی و...) منصوب شده است. او باید در مورد بافت فکری، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و تاریخی مصر مطالعه کند و از تجربه تاریخی حکومتهای پیشین بهره برد. حضرت میفرماید: مالک! بدان که من تو را به شهرهایی میفرستم که دستخوش دگرگونیها گردیده، گاه داد و گاهی ستم دیده، و مردم در کارهای تو به دقت مینگرند.
۲. خود را در جایگاه رعیت پنداشتن: از جمله قواعدی که حاکم میتواند بر اساس آن، درک درستی از انتظارها و خواستههای شهروندان داشته باشد، آن است که به مسائل جامعه همواره از موضع قدرت نگاه نکند؛ بلکه خود را در موضع افراد جامعه قرار داده، مسائل و مشکلات حکومتی را از دید آنها بنگرد: «وَ أَنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِكَ فِي مِثْلِ مَا كُنْتَ تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَكَ...»؛ «مردم در کارهای تو چنان مینگرند که تو در کارهای والیان پیش از خود مینگری و درباره تو آن میگویند که در باره آنان میگویی و نیکوکاران را به نام نیکی توان شناخت که خدا از ایشان به زبانهای بندگانش جاری ساخت».
۳. رفتار محبتآمیز با شهروندان: حاکم باید با شهروندان با رحمت و محبت و شفقت رفتار کند تا احساس دوگانگی در اذهان جامعه پدید نیاید: مهربانی بر رعیت را برای دل خود، پوششی گردان و دوستی ورزیدن با آنان را و مهربانی کردن با همگان، و مباش همچون جانوری شکاری که خوردنشان را غنیمت شماری؛ چه رعیت دو دستهاند: دستهای برادر دینی تو هستند، و دسته دیگر در آفرینش با تو همانندند. گناهی از ایشان سر میزند یا علتهایی بر آنان عارض میشود، و یا خواسته و ناخواسته خطایی بر دستشان میرود. به خطاشان منگر، و از گناهشان درگذر.
۴. پرهیز از استبداد: تمام تصمیم گیریهای حکومتی باید عاقلانه و بر اساس شریعت باشد و حاکم نباید بدون در نظر گرفتن مصالح دینی و منافع عمومی، به هر اقدامی دست بزند: به خشمی که توانی خود را از آن برهانی مشتاب، و مگو من مأمورم و مرا گماردهاند و من دستور میدهم و اطاعت من لازم است؛ چه این کار، دل را سیاه کند و دین را پژمرده و تباه، و موجب زوال نعمت است و نزدیکی بلا و آفت، و اگر قدرتی که از آن برخورداری، نخوتی در تو پدید آرد و خود را بزرگ بشماری، بزرگی حکومت پروردگار را که برتر از تو است، بنگر... و بپرهیز از این که در بزرگی فروختن، خدا را همنبرد خوانی و در کبریا و عظمت، و خود را همانند او دانی، که خدا هر سرکشی را خوار میسازد و هر خودبینی را بیمقدار.
۵. گزینش مشاوران صالح: [مالک! انسان] بخیل را در رایزنی خود در میاور که تو را از نیکوکاری باز گرداند و از درویشی میترساند، و نه ترسو را تا در کارها سستت نماید، و نه آزمند را تا حرص ستم را برایت بیاراید.
۶. گزینش وزیران و همکاران صالح: بدترین وزیران تو، کسی است که پیش از تو وزیر بدکاران بوده و آنکه در گناهان آنان شرکت نموده؛ پس مبادا چنین کسان محرم تو باشند که آنان یاوران گناهکارانند و ستمکاران را کمک کار، و تو جانشینی بهتر از ایشان خواهی یافت که در رأی و گزاردن کار چون آنان بود و گناهان و کردار بد آنان را بر عهده ندارد.
۷. وضع نظام تشویق و تنبیه: مبادا نکوکار و بدکردار در دیدهات برابر آید که آن رغبت نکوکار را در نیکی کم کند، و بدکردار را را به بدی وادار نماید، و درباره هر یک از آنان، آن را عهدهدار باش که او بر عهده خود گرفت.
۸. تعیین وقت ملاقات با مردم: بخشی از وقت خود را خاص کسانی کن که به تو نیاز دارند. خود را برای کار آنان فارغ دار و در مجلسی عمومی بنشین و در آن مجلس برابر خدایی که تو را آفریده فروتن باش و سپاهیان و یارانت را که نگهبانانند یا تو را پاسبانان، از آنان باز دار تا سخنگوی آن مردم با تو گفتوگو کند، بیدرماندگی در گفتار.... دیگر نیاز مردم را برآوردن در همان روز که به تو عرضه دارند و....
٩. حضور در بین مردم: فراوان خود را از رعیت خویش پنهان مکن که پنهان شدن والیان از رعیت، نمونهای است از تنگخویی و کم اطلاعی در کارها، و نهان شدن از رعیت، والیان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است، باز دارد؛ پس کار بزرگ نزد آنان خُرد به شمار آید، و کار خُرد بزرگ نماید. زیبا زشت شود و زشت زیبا، و باطل به لباس حق درآید و همانا والی، انسانی است که آنچه را مردم از او پوشیده دارند، نداند و حق را نشانهای نبود تا بدان راست از دروغ شناخته شود و تو به هر حال، یکی از دو کس خواهی بود: یا مردی که نفس او در اجرای حق سخاوتمند است؛ پس چرا خود را بپوشانی و حق واجبی را که بر عهده تو است نرسانی یا کار نیکی را نکنی که کردن آن توانی؟ یا به بازداشتن حق گرفتاری؛ در این صورت، مردمان به زودی خود را از درخواست از تو بازدارند؛ چه از بخشش تو نومیدند.
۱۰. امتیاز ندادن به خواص: والی را نزدیکانی است و خویشاوندان که خوی برتری جستن دارند و گردن فرازی کردن، و در معاملت انصاف را کمتر به کار بستن. ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر و به هیچ یک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینی را به بخششی وامگذار، و مبادا در تو طمع کنند با بستن پیمانی که مجاور آنان را زیان رساند در بهره که از آب دارند، یا کاری که باید با هم به انجام رسانند و رنج آن را بر عهده دیگران نهند.... حق را از آن هر که بُود، بر عهده دار؛ نزدیک یا دور، و در این باره شکیبا باش.
۱۱. گزارش کار به مردم: اگر رعیت بر تو گمان ستم بُرد، عذر خود را آشکارا با آنان در میان گذار، و با این کار از بدگمانیشان در آر؛ که بدین رفتار، نفس خود را به فرمان آورده باشی و با رعیت مدارا کرده و حاجت خویش را بر آورده و رعیت را به راه راست واداشته.
۱۲. قانونمندی و نظم اجرایی: بپرهیز از شتاب در کارهایی که هنگام انجام آن نرسیده یا سستی در آن چون انجامش ممکن گردیده، یا ستیزیدن در کارهایی که راه راست در آن ناپایدار است یا سستی ورزیدن آنگاه که آشکار است؛ پس هر چیزی را در جای آن بدار و هر کاری را به هنگام آن بگزار.
۱۳. بهرهگیری از تجربههای حکومت عادل: بر تو واجب است به خاطر داشتن آنچه بر [[[والیان]]] پیش از تو رفته است، از حکومت عدلی که کردهاند، و سنت نیکویی که نهادهاند یا اثری که از پیامبر ما به جا است یا واجبی که در کتاب خدا است؛ پس اقتدا کنی بدان چه دیدی ما بدان رفتار کردیم و بکوشی در پیروی آنچه در این عهدنامه بر عهده تو نهادیم[۱].
موارد پیشین، گوشههایی از وظایف و اختیارات زمامدار و والی در حکومت اسلامی است که از عهدنامه مالک اشتر اخذ شده است.[۲]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ برای همه موارد ر.ک: نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ مهاجرنیا، محسن، مقاله «ساختار حکومت امام علی»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۱۳۶.